در اينكه آيا اخلاق، آزادى انسان را محدود مى كند و اين محدوديت به سود يا زيان اوست، بحث هاى زيادى شده است كه به اعتقاد ما بسيارى از اين بحث ها ناشى از تفسيرهاى نادرستى است كه براى معنى آزادى شده و مى شود، از جمله :
– گاه گفته مى شود : اخلاق از آن نظر كه انسان را محدود مى كند مانع پرورش استعدادها است!
2- و گاه گفته مى شود : اخلاق غرائز را سركوب مى نمايد تا سعادت واقعى فرد محقق گردد، در حالى كه اگر اين غرائز لازم نبود، خدا آن را خلق نمى كرد !
3- و گاه مى گويند : برنامه هاى اخلاقى با فلسفه اصالة اللذة مخالف است و مى دانيم هدف آفرينش همان «لذت» است كه انسان بايد به آن برسد!
4- و گاه در نقطه عكس آن گفته مى شود : اساسا بشر آزاد نيست و هميشه تحت عوامل جبرى گوناگونى قرار دارد بنابراين، نوبتى به توصيه هاى اخلاقى نمى رسد!
5- و بالاخره گاه مى گويند : بناى اخلاق دينى روى اطاعت فرمان خدا به خاطر ترس يا طمع است و اينها جنبه ضد اخلاقى دارد!
اين سخنان ضد و نقيض، از يك سو نشان مى دهد كه ارزيابى صحيحى درباره اصل مفهوم آزادى نشده و از سوى ديگر، اخلاق دينى به ويژه اخلاق اسلامى و پشتوانه هاى آن بخوبى مورد دقت قرار نگرفته است.
به همين دليل، بايد نخست به سراغ مساله آزادى برويم :
چرا انسان آزادى را با تمام وجودش مى طلبد ؟ و چرا انسان بايد آزاد باشد ؟ اساسا آزادى چه نقشى در پرورش روح و جسم دارد ؟ و در يك كلمه «فلسفه آزادى چيست» ؟
پاسخ همه اين سؤالات بطور خلاصه اين است كه : در درون وجود انسان، استعدادها و شايستگي ها و نيروهاى بالقوهاى نهفته شده كه بدون آزادى هرگز شكوفا نمى شود، به همان دليل كه انسان خواهان شكوفايى استعدادها و تكامل است خواهان آزادى كه وسيله نيل به آن است مى باشد. ولى آيا اين آزادى كه باعث شكوفايى استعداد هاى خلاق است آزادى بى قيد و شرط است يا آزادى هدايت شده و توام با برنامه ريزى؟
اين مطلب را با ذكر يكى دو مثال مى توان توضيح داد :
باغبانى را فرض كنيد كه براى پرورش انواع گلها و ميوه ها دامن همت به كمر زده است، بذر افشانده، نهال غرس كرده و درختان را به موقع آبيارى مى كند، بديهى است اگر اين درخت در فضاى آزاد نباشد و از هوا و نور آفتاب و دانه هاى باران استفاده نكند و يا ريشه هاى آن در اعماق خاك آزادانه پيشرفت ننمايد و با سنگ و موانع ديگر رو به رو شود هرگز نه گلى نصيب باغبان مى شود و نه ميوه اى. بنابراين، آزادى ريشه ها و ساقه ها و شاخ و برگها براى شكوفا شدن استعدادهايشان ضرورى است.
اما گاه ممكن است اين درخت شاخه هاى اضافى نامناسبى پيدا كند و يا از مسير رشد واقعى منحرف و كج و معوج شود.
باغبان قيچى باغبانى را به دست مى گيرد و بدون هيچ ملاحظه و ترحمى شاخه هاى اضافى را كه تنها فايده اش گرفتن نيروى درخت و تضعيف آن است قطع مى كند. هيچ كس نمى تواند به اين باغبان اعتراض كند كه چرا درخت را آزاد نگذاردى كه هرگونه مى خواهد شاخ و برگ بياورد.
و نيز درخت كج و معوج را با چوب صاف و مستقيم محكم مى بندد تا صاف شود و هيچ آدم عاقلى نمى تواند به او ايراد بگيرد چرا درخت را در بند كردى و جلو او را گرفتى زيرا او در جواب مى گويد : درخت را بايد آزاد گذاشت تا ميوه هاى شيرين گلهاى زيبا دهد، نه آزادى در طريق انحراف و به هدر دادن نيروها!
در مورد انسان نيز همينطور است، او داراى استعدادهاى فوق العاده مهمى است كه اگر درست رهبرى شود، به بالاترين درجات تكامل مادى و معنوى مى رسد، او آزاد است از استعداد هاى خلاقش در اين راه استفاده كند، ولى آزاد نيست كه آنها را به هدر دهد و در مسيرهاى كج و معوج نابود كند.
آنها كه آزادى را به معنى عامى كه شامل هرگونه بى بند و بارى مى شود تفسير كرده اند، در حقيقت معنى آزادى را نفهميده اند، آزادى يعنى آزاد بودن در به كارگيرى نيروها در مسيرهايى كه انسان را به هدف هاى والاترى (خواه مادى يا معنوى) مى رساند.
در مثالى ديگر، آزاد بودن عبور از جاده هاى كوچك و بزرگ براى رسيدن به مقصدهاى معلوم، هرگز مفهومش هرج و مرج در رانندگى و بى اعتنايى به تمام مقررات آن نيست. هيچ آدم عاقلى نمى گويد مقيد بودن رانندگان به رعايت اين مقررات مانند توقف پشت چراغ قرمز، رعايت جاده هاى يك طرفه، عبور از دست راست و مانند اينها، مخالف آزادى رانندگى است و موجب محدوديت رانندگان است، همه به چنين سخنى مى خندند و مى گويند آزادى بايد در چارچو
ب مقرراتى باشد كه انسان را به مقصد برساند نه اينكه باعث اتلاف اموال و قتل و جرح نفوس و مانند آن شود و انسان هرگز به مقصد نرسد.
اساسا بسيارى از اين آزاديهاى كاذب، نوعى اسارت قطعى است. جوانى كه از آزادى خود سوء استفاده كرده و گرفتار مواد مخدر و اعتياد هاى كشنده ديگر شده است، در واقع اسير است و با اعمالش حكم اسارت خود را امضا مى كند.
آزادي هاى توام با رعايت موازين اخلاقى به انسان آزادى واقعى مى دهد و از اسارت او در چنگال هوى و هوس هاى كشنده رهايى مى بخشد و چه جالب است در اينجا كلام مولى على عليه السلام كه مى فرمايد :
«تقواى الهى كليد گشايش هر درى است و ذخيره رستاخيز و سبب آزادى از هرگونه بردگى (شيطان) و نجات از هرگونه هلاكت!» (1)
از تحليل فوق و مثالهاى بالا آزادى واقعى از آزادي هاى كاذب يا به تعبير صحيح تر اسارت هايى تحت نام آزادى، شناخته مى شود و جلو سوء استفاده از اين مفهوم مقدس را مى توان گرفت و هيچ گاه كسى نمى تواند به بهانه اين كه اخلاق، انسان را محدود مى كند، ارزش هاى اخلاقى را زير سؤال ببرد. همچنين پاسخ كسانى كه مى گويند اخلاق غرائز را سركوب مى كند، در حالى كه اگر اين غرائز لازم نبود خدا آن را خلق نمى كرد، روشن مى شود.
غرائز آدمى همچون دانه هاى ح
ياتبخش باران است كه از آسمان نازل مى شود، بى شك اگر لازم و مفيد نبود خدا آن را از آسمان نازل نمى كرد، ولى اين به آن مفهوم نيست كه ما اجازه دهيم قطره هاى باران دست به دست هم دهند و سيلابى ويرانگر به وجود آوردند، بلكه عقل و درايت مى گويد بايد سدى در مقابل آن كشيد و دريچه ها و كانال ها و نهر هايى به وجود آورد و اين موهبت الهى را طبق برنامه و حساب به مزارع و باغ ها هدايت كرد.
غرائز آدمى نيز مانند اين دانه هاى حيات بخش باران است كه اگر تحت برنامه و كنترل در مسيرهاى سازنده در نيايد مبدل به سيلابى ويرانگر مى شود كه همه چيز انسان را بر باد خواهد داد.
از آنچه در بالا آمد مى توان اين نتيجه را به روشنى گرفت كه اخلاق
نه انسان را محدود مى كند و نه مانع پرورش انسان ها است و نه غرائز خداداد را سركوب مى نمايد، بلكه كار اخلاق بهره گيرى از آزادى انسان در مسير سعادت و رهبرى غرائز براى رسيدن به كمال مطلوب است.
با توجه به اين تفسير كه به نظر ما تفسير صحيح آزادى است پاسخ بسيارى از سخنان مخالفان اخلاق روشن مى شود و نيازى به توضيح نيست.
اعتقاد به جبر و مسائل ضد اخلاقى:
بى شك رابطه بسيار نزديكى ميان اعتقاد به آزادى اراده انسان و «مسائل اخلاقى» وجود دارد زيرا همانگونه كه در گذشته نيز اشاره كرده ايم اگر اعتقاد به آزادى انسان نفى شود تمام مفاهيم اخلاقى فرو مى ريزد و از كار مى افتد. به همين دليل، اديان الهى كه عهده دار تربيت نفوس و تهذيب اخلاقند سر سخت ترين مدافع آزادى بشرند ! (دقت كنيد)
و نيز به همين دليل، قرآن مجيد مملو از آياتى است كه آزادى اراده انسان را تثبيت نموده و جبر را نفى مى كند. اين آيات بالغ بر صدها آيه مى شود، كه در مباحث جبر و اختيار به آن اشاره شده است. (2)
اصولا امر و نهى و هرگونه تكليف ديگر و دعوت به اطاعت و نهى از معصيت و ثواب و عقاب و حساب و جزا، و دادگاه و اجراى حدود و مجازات ها و امور ديگرى مانند آن، همه تاكيدهاى مكررى بر مساله آزادى اراده انسان است. و اگر آياتى در قرآن مى بينيم كه دستاويز طرفداران مكتب جبر شده دقيقا ناشى از عدم توجه به تفسير صحيح اين آيات است. چرا كه اين آيات ناظر به نفى تفويض است نه اثبات جبر، و شاهد آن در خود قرآن به وضوح ديده مى شود كه شرح آن در منابعى كه قبلا به آن اشاره شد آمده است و اينجا جاى آن بحث نيست.
اعتقاد به جبر و سلب آزادى انسان مى تواند عامل مؤثرى براى هرگونه بى بند و بارى اخلاقى بوده باشد، چرا كه هر گنهكارى به بهانه اين كه سرنوشت او از روز ازل بطور جبرى رقم زده شده و او نمى تواند آن سرنوشت را دگرگون سازد، در منجلاب فساد و گناه غوطه ور مى گردد، اتفاقا شواهد تاريخى نيز بر اين معنى داريم كه گناهكارانى به استناد همين مكتب، خود را در ارتكاب گناه و اعمال ضد اخلاقى معذور مى دانستند و مىگفتند : «ما اگر خوب يا بديم از ناحيه خود ما نيست، باغبان ازل از روز نخست ما را چنين پرورش داده و در سرنوشت ما نوشته
است ! نه نيكوكاران بايد افتخار به نيكى خود كنند و نه بدكاران بايد مورد سرزنش و ملامت قرار گيرند!»
به همين دليل، پيامبران الهى و بيش از همه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله براى تحكيم مبانى اخلاق و تهذيب نفوس، قبل از هر چيز آزادى اراده انسان را تثبيت مى كردند. به هر حال، بحث جبر و اختيار و مسائل ديگرى مانند قضا و قدر، هدايت و ضلالت، سعادت و شقاوت، از ديدگاه قرآن، بحث مستقل و مبسوطى است كه به خواست خدا در مباحث آينده تفسير موضوعى به سراغ آن خواهيم رفت. هدف در اينجا تنها اشاره اى به اين مساله و تاثير آن در مسائل اخلاقى است نه ورود در اصل اين مساله.
اما كسانى كه اصل و اساس را لذت مى شمرند و ارزش نهايى براى آن قائلند و اخلاق را از آن نظر كه مخالف اين معنى است نامناسب مى دانند و همچون «آريستيپ» كه قبل از ميلاد مى زيسته مى گويند : «خير عبارت است از لذت و شر چيزى جز الم نيست و هدف نهايى انسان در زندگى كام گرفتن از لذائذ جهان است و نبايد به نتايج نيك و بد آن فكر كرد! » (3)
آنها از اين نكته غافلند كه به فرض ما لذت را منحصر در لذائذ مادى بدانيم و از لذائذ معنوى كه به مراتب از لذات مادى روح پرور تر است صرف نظر كنيم، رسيدن به لذت مادى نيز بدون رعايت اخلاق ممكن نيست، چرا كه كامجويى و لذت بى قيد و شرط، رنج و الم بسيار دردناكى در پى دارد كه به خاطر آن هم كه باشد، بايد از آن لذت نقد كه رنجى عظم يتر در پى دارد، صرف نظر كرد.
اين سخن
گرچه از دهان كسى خارج شده كه ظاهرا در رديف فلاسفه پيشين است ولى به سخنان مبتلايان به مواد مخدر مى ماند كه وقتى به آنها گفته شود، لذت امروز شما مايه بدبختى عظيم و درد و رنج طاقت فرساى فردا است، در جواب مى گويند: دم غنيمت است، و امروز را درياب و فكر فردا مباش!
ولى فردا كه غول وحشتناك بيماريهاى جانكاه عصبى، قلبى و مغزى كه ناشى از اعتياد است به او حمله ور مى شود، بر منطق گذشته خويش مى خندد و تاسف مى خورد ولى بدبختانه غالبا راهى براى بازگشت وجود ندارد.
توصيه هاى اخلاقى در مورد رعايت عفت، امانت، راستى و صداقت و جوانمردى و فتوت همه از اين قبيل است. جامعه اى كه نادرستى و خيانت در آن رايج مى شود، چه لذتى از زندگى نصيب مردم آن جامعه خواهد شد!
مردمى كه بخل سراسر وجودشان را گرفته و همه چيز را براى لذت شخصى خود مى طلبند در برابر هجوم مشكلات، سخت آسيب پذيرند، چرا كه هر فردى در آن جامعه تنها است و ايستادن افراد تنها در مقابل مشكلات، بسيار مشكل است در حالى كه اگر روح همبستگى و سخاوت و فتوت در ميان آنها حاكم باشد، هر فردى به زمين مى افتد، ديگران به يارى او مى شتابند و در چنين جامعه اى هيچ كس خود را تنها نمى بيند و در برابر هجوم مشكلات زانو نمى زند.
اين همان چيزى است كه سابقا به طور مشروح و با اتكا به آيات قرآن مجيد به آن اشاره كرديم كه رعايت اصول اخلاقى هميشه داراى دو بعد است يك بعد معنوى و يك بعد مادى و اگر از بعد معنوى آن فرضا صرف نظر كنيم بعد مادى آن چنان گسترده است كه سزاوار است به همه اصول اخلاقى پايبند باشيم تا در اين دنيا نيز بهشتى بسازيم كه همه در آن غرق لذت باشند و از جهنم
سوزانى كه زاييده مفاسد اخلاقى است بركنار بمانيم.
سرانجام به سراغ سخن كسانى مى رويم كه مى گويند اخلاق دينى روى اطاعت فرمان خدا، به خاطر ترس يا طمع است و اينها جنبه ضد اخلاقى دارند ! (4)
اين سخن نيز از دو جهت، قابل نقد است :
نخست اين كه : تعبير به طمع و ترس، تعبير نادرستى است، صحيح اين است گفته شود كه گروهى از پيروان اديان به خاطر سعادتمند شدن در جهان ديگر و رهايى از مجازات هايى كه ناشى از عدل الهى است به سراغ ارزش هاى والاى اخلاقى مى روند، اين هرگز ضد اخلاق نيست، چرا كه كامجويى هاى زندگى فانى را فداى زندگى باقى كرده و منابع كوچكترى را فداى مواهب بزرگترى نموده است.
آيا اگر كسى به خاطر پرهيز از رسوايي هاى ناشى از خيانت و دروغ از اين دو كار پرهيز كند، عملى ضد اخلاقى انجام داده و يا اگر كسى به خاطر حفظ سلامت خويش، لب به مشروبات الكى تر نكند و سراغ مواد مخدر نرود، عملش ضد اخلاق است، همچنين اگر كسى در برخورد با مردم نهايت ادب و تواضع و محبت را داشته باشد، تا مردم از او فرار نكنند و در زندگى تنها نماند، آيا عملى ضد اخلاقى انجام داده ؟
كوتاه سخن اين كه، هر كار اخلاقى ممكن است آثار و منافع مادى نيز داشته باشد، توجه به آن آثار نبايد طمع ناميده شود و پرهيز از اثرات زيانبار اعمال ضد اخلاقى نبايد به عنوان ترس و جبن كه يك امر غير اخلاقى است تلقى شود.
پى نوشت ها :
1- نهج البلاغه، خطبه 230
2- به تفسير نمونه (فهرست موضوعى، صفحه99) و انوارالاصول، جلد اول، بحث جبر و اختيار مراجعه شود.
3- علم اخلاق يا حكمت عملى، صفحه243
4- به كتاب تجديد حيات معنوى جامعه، صفحه169 مراجعه شود.
اخلاق در قرآن جلد اول صفحه 91 آيت الله مكارم شيرازى
http://essay.monajat.org
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor