ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

اسرار نماز در بیان استاد فقید محمدمهدی مهندسی/6

هدف از خلقت انسان در کلام خدا/ نقش اعمال ظاهری در رسیدن به حقیقت


بسم الله الرحمن الرحیم


الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.


هدف متوسط و هدف نهایی در عبادات


عبادات به ویژه نماز، ظاهر و باطنی دارد. ظاهر آنها هدف نیمه راه است و باطن آنها هدف نهایی. هدف نیمه راه، در حوزه عمل است و هدف نهایی، مسائلی است که در حوزه شهود واقع می‌شود.


علت اینکه عبادات در قالب عمل را به عنوان هدف نیمه راه، تعبیر می‌کنیم به این لحاظ است که عبادات که در حوزه عمل انجام می‌گیرد وقت و زمان مشخصی دارد. مادامی که انسان در قید حیات است انجام می‌گیرد، اما وقتی که از دنیا رفت، دیگر حوزه تکلیف و عمل برداشته می‌شود. وقتی عمل، ساقط شد و دیگر، فضای تکلیف عملی نبود، بحث شهود مطرح می‌شود.


شهود، گرچه ممکن است برای برخی از اولیاء الهی در همین دنیا صورت بگیرد اما برای بیشتر افراد، در آخرت، فراهم می‌‌شود. آنجا دیگر، عمل عبادی به معنای تکالیف نیست اما افاضات حق و شهود وجود دارد.


هدف خلقت انسان در قرآن کریم


قرآن کریم، هدف خلقت انسان‌‌ها و همه موجودات را شهود حقیقت می‌‌داند.


انسان باید عبادت کند «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون»؛ جن و انس را جز براى پرستش خود نیافریده‌‏ام. (ذاریات/56)


هدف و غایتی که در این آیه بیان شده، هدف نهایی خلقت انسان و جن نیست، چرا که در آیه دیگر، عبادت را راه و صراط معرفی کرد و فرمود: «وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»؛ مرا بپرستید که این راه مستقیم است. (یس/61)


انسان باید در سایه این عبادات که راه  و صراط است (نه مقصد نهایی) به معرفت، یقین و شهود برسد. «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقین»؛ و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو فرا رسد. (حجر/99)


یقین هم مراتبی دارد که در جای خود باید بحث شود.


در سوره طلاق آیه 12 فرمود: «اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ
عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلْما
»


در این آیه شریفه ملاحظه می‌فرمایید که خداوند متعال می‌فرماید که همه چیز را خداوند آفرید «اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ» هفت آسمان‌ را آفرید. «وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» از زمین نیز همانند آنها را آفرید. «یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ» امر خدا در میان آنها پیوسته نازل می‌شود و آنچه که بین زمین و آسمان باید نازل می‌کرد نازل می‌‌شود. «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلْما» یعنی همه اینها برای این بود که تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد!


این علم و دانستن، مفهومی و ذهنی نیست. بلکه مراد، علم شهودی و تحققی است. یعنی انسان به علم الهی راه پیدا کند و مظهر توانمندی و قدرت حق، شود. یعنی به معرفت حقیقی حق راه پیدا کند.


اگر انسان این سیر را درست ادامه داد و به حقیقت رسید و به سرّ عبادت راه پیدا کرد، می‌‌تواند از این شهودها بهره‌‌‌مند شود.


در حدیث کنز مخفی، که حدیث قدسی معروفی هم هست فرمود: «کنت کنزا مخفیا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف‏» آن مقام ذات، کنز مخفی بود، «فخلقت الخلق» یعنی آن ذات، در کسوت خلق و در مظاهر خلقی، تجلی کرد برای اینکه انسان به قدر استعدادش بتواند از معرفت حق بهره‌مند باشد.


اعمال ظاهری کمک می‌کند انسان به حقیقت و سرّ عبادت برسد


آنچه به عنوان مؤثر در این شهود واقع می‌شود صرفا این اعمال ظاهری نیست. به این اعمال ظاهری باید اتکا کرد، انسان در سایه اتکاء به همین اعمال ظاهری هست که بالاخره به آن مقام شهود
واقعی و یقین می‌رسد. عرض شد که در سوره حجر، آیه 99 فرمود «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقین» (و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو فرا رسد)


پس بدون عبادت نمی‌شود به آن معرفت رسید، باید در سایه این عبادت، به یقین رسید و تا انسان در دنیاست، آن معارفش، متکی به این اعمال عبادی است اما وقتی که از این دنیا و از این نشئه طبیعت، رخت بربست و به عالم آخرت رفت، دیگر آن شهود و آن معارف، متکی به ظاهر این اعمال نیست.


چون این اعمال ظرفش جمع شد و وقتش تمام شد. پس آنجا متکی به باطن این اعمال است که در آنجا آشکار می‌‌شود.


نکته مهم این است که رعایت احکام و رعایت آداب، بسیار لازم است اما آنچه که باعث شهود حقیقت می‌شود این است که انسان به سرّ عبادت، به درون و باطن عبادت راه پیدا کند. آن سرّ و باطن عبادت است که اگر انسان به آن راه پیدا کرد آنگاه او را بالا می‌برد و به هدف خلقتش می‌‌‌رساند.


روح و بدن عبادت


بنابراین، آنْ شهود و آنْ سرّ عبادات به عنوان روح این عبادات و این عبادات به مثابه بدن آن اسرار هستند.


از آن جایی که سرّ، روح عبادت است، و عبادت، بدن آن اسرار، خدای متعال در قرآن کریم، انفاق سرّی (باطنی) را بر انفاق جهری (آشکار) مقدم می‌دارد، همچنانکه شب را مقدم بر روز می‌کند به لحاظ اینکه در نشئه خلوت و پرهیز از غیر و ما سوا، شهود حق، بهتر انجام می‌گیرد. «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً؛ مسلّماً نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامت‏‌تر است‏»


در آن فرصت‌های خلوت، در آن فرصت‌هایی که غیر و کثرت، جلب توجه نمی‌کنند، بهتر می‌شود به حقیقت رسید.


بنابراین باید سعی کنیم علاوه بر رعایت احکام و آداب عبادات خصوصاً نماز، به سرّ و درونش راه پیدا کنیم.


اسرار نماز، انسان را به اسرار عبادات دیگر می‌رساند


از آنجایی که نماز در روایات به عنوان عمود دین معرفی شده، از آنجایی‌ که درباره نماز تعبیر «ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها» (اگر نماز پذیرفته شد همه عبادات دیگر پذیرفته شده است، اگر نماز رد شد، بقیه هم مردود است) شده، همانطوری که این عبادت به صورت ظاهر، میزان و معیاری برای پذیرش و عدم پذیرش دیگر اعمال مطرح است، همانطور که نماز به عنوان ستون دین، مطرح
شده که خیمه دین بر این ستون استوار است، پس اسرار نماز هم در مقایسه با اسرار دیگر عبادات، چنین است. 


یعنی اگر کسی به اسرار نماز راه پیدا کرد و از آنها آگاه شد، قطعاً به اسرار دیگر عبادات، آگاهی پیدا می‌کند. چون نماز یک مدل و نمونه‌ای است که همه معارف و همه مسائل دیگر در درونش نهفته شده است.


نماز به عنوان عمود، ستون و پایه دین، مطرح شده که اگر این پایه بماند این خیمه هم بر سر این پایه هست و اگر این پایه بشکند آن خیمه هم پایین می‌آید. بنابراین آگاهی به اسرار نماز انسان را آگاه به اسرار بقیه عبادات هم می‌کند.


حدیث جالب از امام صادق درباره باطن نماز


آنچه از ما در عبادات و نماز، صادر می‌شود فقط این حرکات صوری و ظاهری نیست. این حرکت صوری و ظاهری، سِرّ، باطن، غیب، ملکوت و حقیقتی دارد. دلایل و شواهد کشفی(شهودی)، عقلی و نقلی (قرآنی و روایی) بسیاری بر این امر، وجود دارد که در جای خود باید بحث شود.


از امام صادق علیه‌السلام حدیثی را نقل می‌کنند که فرمود: «مَنْ صَلَّى‏ الصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ فِی أَوَّلِ وَقْتِهَا وَ أَقَامَ حُدُودَهَا رَفَعَهَا الْمَلَکُ إِلَى السَّمَاءِ بَیْضَاءَ نَقِیَّةً وَ هِیَ تَهْتِفُ بِهِ تَقُولُ حَفِظَکَ اللَّهُ کَمَا حَفِظْتَنِی وَ أَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ کَمَا اسْتَوْدَعْتَنِی مَلَکاً کَرِیماً وَ مَنْ صَلَّاهَا بَعْدَ وَقْتِهَا مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ فَلَمْ یُقِمْ حُدُودَهَا رَفَعَهَا الْمَلَکُ سَوْدَاءَ مُظْلِمَةً وَ هِیَ تَهْتِفُ بِهِ ضَیَّعْتَنِی ضَیَّعَکَ اللَّهُ کَمَا ضَیَّعْتَنِی وَ لَا رَعَاکَ اللَّهُ کَمَا لَمْ تَرْعَنِی»


به حسب این نقل، امام صادق علیه‌السلام فرمود: کسی که نمازهای واجبش را در اول وقتش بخواند، حدود نماز را اقامه و رعایت کند، فرشته‌ای این نماز را بر می‌دارد با روشنایی و پاکی به طرف بالا می‌برد، آنگاه نماز، این انسان نمازگزار را خطاب قرار می‌دهد: خداوند حفظت کند آن گ
ونه که تو مرا حفظم کردی، در اول وقت خواندی، اقامه حدود کردی، آن بهایی که باید به من می‌دادی دادی، تو مرا در دست یک فرشته بزرگوار قرار دادی.


اما اگر کسی بدون علت، خارج از وقت، نمازش را بخواند و در خواندن نماز، حدود نماز را مراعات نکند، آن شایستگی‌ها و بایستگی‌هایی که در نماز باید به وجود بیاید، ایجاد نکند. فرشته‌ای این را سیاه، تیره و تاریک بالا می‌برد. می‌گوید: تو مرا ضایع کردی، همانطوری که مرا ضایع کردی خدا ضایعت کند. خدا رعایتت نکند همان گونه که مرا رعایت نکردی.


نکات آغازین در بحث اسرار نماز


قبل از این که به اسرار مقدمات، مقارنات و جزء جزء ارکان و اجزای نماز برسیم، یک سری نکاتی هست که باید به آنها توجه داشته باشیم و این نکات در همه عبادات به ویژه نماز باید رعایت شوند.

نکته اول؛ نمازگزار توجه داشته باشد که از خود چیزی ندارد


اولین نکته؛ توجه به عزّ ربوبی و ذلّ عبودیت است. یعنی از جمله مسائل بسیار مهم در بحث نماز، رعایت این نکته است که انسان احساس بکند در مقابل آن ذاتی که قرار گرفته، در مقابل آن معبودی که قرار گرفته، در مقابل هستی و کمال مطلق که قرار گرفته، هیچ است. کوچکترین استقلالی ندارد. از خود چیزی ندارد. آن ذلت عبودیت خود را احساس کند.


بزرگترین حجاب بین ما و بین حق، خود ما هستیم.


میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست / تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز


خودبینی و خودخواهی ریشه همه مفاسد و همه حجاب‌هاست. ما هر چه حجاب داریم، هر چه گرفتاری داریم، زیر سر این نگاه انحرافی و نگاه غلطی است که در منظر ما قرار گرفته است.


ما وقتی که به خود نگاه می‌کنیم حق را نمی‌بینیم، وقتی حق را ندیدیم همه چیز واژگون است، همه چیز وارونه است.


این ادب باید رعایت شود که انسان در منظر و در نگاهش جز معبودش، جز ذات اقدس اله، چیزی را قرار ندهد. البته در بحث حضور قلب به طور تفصیل خواهد آمد که این احساس‌ها یک چیزی نیست که فقط در موقع نماز و یا در هنگام دعا خواندن، انسان بتواند این حس را بگیرد. باید مقدماتش را فراهم کرد.


غرض اینکه باید کامل دقت کرد که شرط اول سلوک، شرط اول «سیر الی الله»، شرط اول مسافرت معنوی، خروج از این حجاب است. مادامی که در حجاب نفس هستیم نمی‌توانیم به جایی برسیم.


مادامی که انسان گرفتار نفس است، مادامی که اذان نفس و اذان خودخواهی‌های نفس دارد به گوش می‌رسد، مادامی که در و دیواره نفس، مورد شهود انسان قرار می‌گیرد «سلوک الی الله» تحقیق نیافته است. 


در سفرهای شرعی از نظر فقهی می‌گویند حد ترخص، وقتی صدق می‌کند که دیوارهای شهر را نبیند و صدای اذان شهر را نشنود، در سفر الی الله هم همین طور است. اگر انسان خواست به طرف خدا برود نباید خودش را ببیند.


انسانی که در بند خودخواهی و خودبینی است، انسانی که سر و صدای خواسته‌ها و هواهای نفسانی در وجودش دائماً دارد به گوش می‌رسد، این چنین انسانی «مهاجر الی الله» نیست گرچه دارد حرکت می‌کند، اما این حرکت در حوزه نفس است، «من النفس الی النفس» (از نفس به طرف نفس
) دارد حرکت می‌کند. نه «من النفس الی الله». (از نفس به سوی خدا)


به صرف این که انسان بگوید دلم می‌خواهد که سالک به سوی خدا باشم کافی نیست. باید این را بخواهد، آن گاه حرکت بکند و دیگر، نفس و نفسانیات را نبیند. دیگر، خواسته‌‌های نفس به گوشش نرسد.


سِرّ معراج سالکان، عبودیت است


نمی‌شود با گرفتار بودن در بند نفس، توقع داشت که به معراج برسیم. سرّ معراج سالکان، عبودیت است.


شما در قرآن کریم ببینید خدای متعال، تمام انبیاء را بلااستثناء وقتی می‌خواهد یاد کند، وقتی می‌خواهد کرامات آنها، معجزات آنها، مقامات آنها، توانمندی‌های آنها و قوت‌هایی که آنها دارند را بیان کند همه را زیر سر مسئله بندگی می‌‌داند. مثلا فرمود: «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ» نفرمود: سبحان الذی اسری بمحمد. یعنی سرّ معراج، عبودیت است و هر کسی که عبد شد به معراج – معراج شایسته به خود، نه مثل معراج پیامبر اکرم(ص)- می‌‌رود.


تعجب امام علی(ع) از برخی انسان‌ها


امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: «عجبت لمن ینشد ضالته و قد أضل نفسه فلا یطلبها» تعجب می‌کنم از کسی که یک چیزی را گم کرده، دنبالش می‌گردد و خودش را گم کرده اما دنبالش نمی‌گردد.


گم شده انسان چیست؟ انسان در و
اقع در این زندگی چه چیزی را باید پیدا کند؟ انسان، تشنه حقیقت است. خداوند، انسان را تشنه حقیقت آفرید. آن چیزی که انسان باید حقیقتا پیدا کند در سایه عبودیت پیدا می‌شود.


این برای انسانهای کمّل و اولیای الهی جای تعجب است که چرا به همه چیز توجه دارید، همه چیز را می‌بینید و به همه چیز که در خارج از حوزه وجودتان است توجه دارید اما خودتان را گم کرده‌اید و به آن توجه نمی‌کنید.


پس قدم اول و مهمترین نکته‌‌ای که باید رعایت شود احساس عبودیت، بندگی و نداری است. احساس آن ذلت بندگی در مقابل عزت ربوبی است. یعنی آن حجاب منیت و انانیت از میان برود تا این که بتواند یک ارتباط درستی با معبودش برقرار کند.


ادامه دارد …


www.farsnews.com

به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید