امام جواد(ع) تجسم صلابت
شمس الله صفرلکى
امام جواد (ع) در میان خانواده امام رضا(ع)و در محافل شیعه از حضرت امامجواد(ع)به عنوان مولودى پرخیر و برکت یاد مىشود; چنان که صنعانى مىگوید: روزى در محضر امام رضا(ع)بودم. فرزندش ابوجعفر را که خردسال بود. آوردند. امام فرمود: این مولودى است کهبراى شیعیان ما با برکتتر از او زاده نشده است. شاید چنین تصور شود که امام جواد(ع)ازامامان قبلى براىشیعیان بابرکتتر بوده است. این مطلب قابل قبول نیست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراین نشان مىدهد. تولد حضرتجواد(ع)در شرایطى صورت گرفت که خیر و رکتخاصى براى شیعیان بهارمغان آورد. عصر امام رضا(ع)مشکلات خاص خود را داشت و حضرترضا(ع)در معرفى
امام بعدى با مسایلى رو به رو گردید که در عصرامامان قبل سابقه نداشت.
از یک سو، پس از شهادت امامکاظم(ع)گروهى که به «واقفیه» معروف شدند. بر اساسانگیزههاى مادى، امامت امام رضا(ع)را منکر شدند و از سوى دیگر،امام رضا(ع)تا حدود چهل و هفتسالگى داراى فرزند پسر نشد. چون احادیث رسیده از پیامبر(ص)حاکى بود که امامان دوازده نفرند ونه نفر آنان از نسل امام حسین(ع)خواهند بود، فقدان فرزند براىامام رضا(ع)هم امامتخود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسشرو به رو مىساخت.
واقفیان نیز این موضوع را دستاویز قرار داده،امامت امام رضا(ع) را انکار مىکردند. اعتراض حسین بن قیاماىواسطى به امام هشتم(ع)در این باره و پاسخ آن حضرت، بر درستىاین سخن گواهى مىدهد. ابن قیاما که از سران واقفیه بود. درنامهاى امام رضا(ع)را عقیم خواند و نوشت: چگونه ممکن است امامباشى در صورتى که فرزند ندارى؟ امام در پاسخ فرمود: از کجامىدانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بیش از چند روز نمىگذرد که خداوند پسرى به من عطا مىفرماید و این پسر، حقرا از باطل جدا مىکند
.
خطر دیگرى که در این مقطع حساس شیعیان را تهدید مىکرد، قدرتگرفتن مذهب «معتزله» بود. مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونقگام نهاده بود و حکومت وقت نیز از آنان پشتیبانى مىکرد. معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مىکردند. آنچه عقلشان صریحا تایید مىکرد، مىپذیرفتند و بقیه را انکارمىکردند. چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالى با عقلظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، پرسشهاى دشوار و پیچیدهاى مطرحمىکردند تا به پندار خود آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکستدهند. البته امام جواد(ع)با پاسخهاى قاطع از این مناظرههاسربلند برون آمده، هرگونه تردید در مورد امامتخود را از بینبرد و اصل امامت را تثبیت کرد. به همین خاطر، در زمان امامهادى(ع)این موضوع مشکلى ایجاد نکرد; زیرا براى همه روشن شدهبود که در برخوردارى از این منصب الهى، خردسالى تاثیرى ندارد.
عصر تهاجم عقیدتى امام جواد(ع)با دو خلیفه نیرنگباز عباسى یعنى مامون و معتصم معاصر بود. به گواهى متون تاریخى مامون مکارترین و منافقترین خلفاى عباسى است. او کسى است که براى کسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه،بسیار کوشید. هدف نهائى مامون از تشکیل مجالس مناظره با امامان شیعه،شکست آنان و در نهایت سقوط مذهب تشیع بود. او مىخواست براى همیشه ستاره تشیع خاموش گردد و بزرگترین منبع و مصدر مشکلات و خطراتى که مامون و دیگر حاکمان غاصب و ستمگر را تهدید مىکرد، از میان برداشته شود. مامون به حمیدبن مهران – که در خواستمناظره با امام رضا(ع) کردهبود.- گفت: نزد من هیچ چیز از کاهشمنزلت وى محبوب تر نیست. او همچنین به سلیمان مروزى گفت: به خاطر شناختى که از قدرتعلمىات دارم، تو را به مباحثه با او(امام رضا(ع» مىفرستم وهدفى ندارم جز این که او را فقط در یک مورد محکوم کنى. در چنین عصرى امام جواد(ع)قاطعانه و با صلابت دربرابرانحرافها، کجروىها، مسامحهها، توهینها و دیگر حیلهها و مکرهاىخلفاى باطل ایستاد و از حقانیت دین دفاع کرد. این مقالهنمونههایى از قاطعیت و صلابت امام جواد(ع)در برابر دستگاه ستم وتزویر بنىعباس را گرد آورده است.
1- امام جواد و انتقام از قاتلان حضرت زهرا(س) همه امامان شیعه در برابر ستمى که در باره حضرت زهرا(س)انجامشد، حساس بودند و به مناسبتهاى مختلف خشم خود را از این قضیهابراز مىکردند.
زکریابن آدم مىگوید: خدمتحضرت رضا(ع)نشسته بودم که امام جواد(ع)را پیش او آوردند. پس آن حضرت از چهار سال کمتر بود. حضرت جواد(ع)دستهایش را بر زمین نهاد، سرش را به طرف آسمانبلند کرد و در فکرى عمیق فرو رفت. امام رضا(ع) فرمود: جانمفدایت چرا در فکرى؟ امام جواد(ع) فرمود: به آنچه در باره مادرمزهرا(س) انجام شد، مىاندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است که اگر دستم به آنها برسد، آنان را سوزانده، تکه تکه کنم و ریشهشان را برکنم. در این هنگام، امام رضا(ع)او را در آغوشکشید، میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت، به راستى که تو لایق امامتشیعه هستى.
2- خطبه کوبنده شایعه انقطاع نسل امامت از امام رضا(ع) که ساخته واقفیه بود تا آنجا پیش رفت که به حد افترا رسید و گفتند: چون رنگ چهرهامام جواد(ع)گندمگون است، فرزند امام رضا(ع)نیست و براى این که ثابتشود او فرزند امام رضا(ع) است باید او را نزد قیافهشناسها ببریم. بدین ترتیب، باگستاخى، امام جواد(ع)را که در آن وقتحدود دو سال داشت. نزد قیافهشناسها بردند. آنان به محض دیدن امام به سجده افتادند و خطاب به کسانى که امام را آورده بودند،گفتند: واى برشما! چگونه این کوکب درخشان و نور منیر را برامثال م
ا عرضه مىکنید؟! به خدا قسم، او از نسلى پاک و پاکیزه واز اصلاب طاهر و مطهر است. او از ذریه علىبن ابىطالب(ع)و رسولالله(ص)است. او را ببرید و بر این کار خود استغفار کنید. دراین هنگام، امام جواد(ع)با فصاحتى بىنظیر فرمود:
«ستایش مخصوصکسى است که ما را از نور خودش و با دستخودش خلق کرد و از میانخلقش ما را برگزید و امین خود قرار داد. اى مردم! من محمدفرزند رضا و او فرزند کاظم و او فرزند صادق و او فرزند باقر واو فرزند زین العابدین و او فرزند حسین شهید و او فرزند علىابنابىطالب: است. من پسر فاطمه(س)و محمد(ص) هستم. آیا در نسب چونمنى شک کرده، بر من و پدرم افترا مىبندید و مرا به قیافهشناسان عرضه مىکنید؟! به خدا قسم، من هم نسب شما و هم نسبقیافه شناسها را از خود شما و آنها بهتر مىدانم. من ظاهر و باطن همه را مىدانم و نیز مىدانم چه آیندهاى درانتظار شما و آنها است. این علمى است که از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمینبه مارسیده است.» وقتى این خبر به امام رضا(ع)رسید، فرمود: مانند این قضیه در زمان رسول خدا(ص)نیز تکرار شد. وقتى ماریهقبطیه حضرت ابراهیم را به دنیا آورد، عدهاى به او تهمت زدند وگفتند: این پسر به رسول الله شبیه نیست. در نهایت پیامبراکرم(ص)حضرت على(ع) را مامور پىگیرى قضیه کرده، فتنهسازان را رسوا ساخت و خطاب به آنان فرمود: خدا شما دو نفر را نیامرزد. وقتى آن دو از پیامبر(ص) تقاضاى استغفار کردند، آیه ۸۰ سورهتوبه نازل شد:(و ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم آنگاه امام رضا(ع)ادامه داد: سپاس خداى را که در من و پسرم اسوهاى مانند پیامبر و پسرش قرار داد.
3- مبارزه با حدیثسازان پس از آن که مامون دخترش را به امام جواد(ع) تزویج کرد، درمجلسى که مامون و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانندیحیىابناکثم حضور داشتند، یحیى به امام عرض کرد: روایتشدهجبرئیل حضور پیامبر(ص)رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلاممىرساند و مىگوید: من از ابوبکر راضىام; از او بپرس آیا او هم از من راضى است؟ البته علامه امینى در جلد پنجم کتاب الغدیراین حدیث را دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاد دانسته است. امام فرمود: کسى که این خبر را نقل مىکند باید خبر دیگرىکه پیامبر اسلام(ص)در حجهالوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانى که بر من دروغ مىبندند، بسیار شدهاند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هرکس به عمد بر من دروغ بندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید. آنچه با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه مخالفکتاب خدا و سنتبود، رها کنید» . این روایتبا کتاب خداسازگارى ندارد; زیرا خدا فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مىدانیم در دلش چه مىگذرد و ما ازرگ گردن به او نزدیکتریم» . آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر برخدا پوشیده بود تا آن را از پیامبر(ص) بپرسد؟ یحیى گفت: روایتشده که ابوبکر وعمر در زمین مانند جبرئیل ومیکائیل در آسمانند. حضرت فرمود: در این حدیث نیز باید دقتشود،چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب خدایند، هرگز گناهى از آنان سرنزده است و لحظهاى از دایره اطاعتخدا خارج نشدهاند; ولى ابوبکر و عمر مشرک بودهاند. البته آنها پس از ظهور اسلاممسلمان شدهاند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستىسپرى کردند. بنابراین، محال است خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند. یحیى روایت دیگرى مطرح کرد که ابوبکر و عمر دو سرور پیراناهلبهشتند. امام فرمود: این روایت نیز از جعلیات بنىامیه است ودرست نیست; زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان وجودندارد. این حدیث را بنىامیه در مقابل حدیثى از پیامبر(ص)درمورد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) که فرمود: «حسن وحسین دو سرور جوانان بهشتشمرده مىشوند.» جعل کردهاند. یحیى گفت: روایتشده که پیامبر(ص) فرمود: اگر من به پیامبرىمبعوث نمىشدم، حتما عمر م
بعوث مىشد. امام فرمود: کتاب خدا ازاین حدیث راستتر است; زیرا فرموده است: «اى پیامبر! به خاطر بیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم. » از این آیهصریحا برمىآید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است. در اینصورت، چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند. علاوه بر این،هیچ یک از پیامبران به قدر یک چشم برهم زدن به خدا شرکنورزیدهاند. چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مىکند که بیشترعمر خود را با شرک سپرى کرده است; و نیز پیامبر فرمود: «من درحالى پیامبر شدم که آدم بین روح و جسد قرار داشت.»
4- مبارزه با لهو و لعب مامون هنگام تزویج دخترش، مجلسى ترتیب داد و از مطرب و آوازخوانى به نام (مخارق) دعوت کرد تا امام را بیازارد. مخارق به مامون گفت: اگر ابوجعفر کمترین علاقهاى به امور دنیوى داشتهباشد، مقصود تو را تامین مىکنم. پس در برابر امام جواد(ع)نشستو با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى کرد. امام بهاو و اطرافیانش هیچ توجه نکرد. بعد از مدتى سکوت سربرداشت و بهمخارق فرمود: از خدا بترس اى ریش دراز! در این لحظه، ناگهانعود و بربط از دست وى افتاد و دستش فلجشد. وقتى مامون سببفلجشدن دست را از او پرسید، گفت: زمانى که ابوجعفر(ع) فریادبرکشید، چنان هراسان شدم که هرگز به حالت عادى باز نمىگردم.
5- قضاوت امام و شکست فقهاى دربارى زرقان محدث مىگوید: روزى ابنابى داوود را دیدم درحالى که بهشدت افسرده و غمگین بود، از مجلس معتصم باز مىگشت. علت را جویاشدم، گفت: امروز آرزو کردم کاش بیست
سال پیش مرده بودم. پرسیدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر جواد در مجلسمعتصم برسرم آمد. شخصى به سرقت اعتراف کرد و از معتصم خواست تابا اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها راگردآورد. امام جواد را نیز دعوت کرد و از ما در مورد قطع دستدزد و حدود آن پرسید. من گفتم: باید از مچ دست قطع شود، بهدلیل آیه تیمم که مىگوید: (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم. گروهى از فقها در این نظر با من موافق و عدهاى دیگر مخالفتکردند و گفتند: باید از آرنج قطع شود، به دلیل آیه وضو کهمىگوید:(فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق آنگاه معتصم رو به محمد بن على(ع)کرد و پرسید: نظر شما دراین مساله چیست؟ امام فرمود: اینهادر اشتباهند. فقط باید انگشتان دزد قطعشود، به دلیل این که پیامبر(ص) فرمود: «سجده بر هفت عضو بدنتحقق مىپذیرد: صورت، دوکف دست، دوسرزانو، دوانگشتبزرگ پا. بنابراین، اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى اونمىماند تا سجده کند. خداوند مىفرماید:(وان المساجد لله)یعنىاعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطعنمىشود. مععصم نیز جواب امام را پذیرفت و دستور داد انگشتاندزد را قطع کردند. در این لحظه من(ابن ابىداوود) از شدت ناراحتىآرزوى مرگ کردم.
6- حکم محارب در زمان معتصم برخى از راههاى مواصلاتى، بویژه راه خانه خدا،نا امن شده بود و عدهاى راهزن نزدیک شهر خانقین براى کاروانهامزاحمت ایجاد مىکردند. خلیفه به حاکم محل دستور داد تا راهزنانرا دستگیر و مجازات کند. حاکم آنان را دستگیر کرد و منتظر ابلاغحکم از سوى خلیفه شد. معتصم با فقها مشورت و درخواستحکم کرد. آنان در جواب به قرآن (انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله ویسعون فىالارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف اوینفوا منالارض) استناد کردند و گفتند: هرکدام ازاین مجازاتها اجرا شود، حاکم اختیار دارد.
امام جواد(ع) فرمود: این فتوا غلط است و در این زمینه باید بیشتر دقت کرد; زیرا اینافراد یا فقط راه را ناامن کرده، کسى را نکشتهاند و مال کسى رانبردهاند، در این صورت فقط زندانى مىشوند و این همان تبعیداست; ولى اگر هم راهها را نا امن کردهاند و هم کسى را کشتهاند;باید به قتل برسند، و اگر علاوه بر این دو مورد، اموال را نیزغارت کردهاند، باید دست و پاى آنان به صورت عکس قطع گردد و سپسبه دار آویخته شوند.
7- مرگ فتنهگران منافق ابوالسمهرى و ابن ابىالزرقا داراى اندیشههاى باطل بودند، ولىآن را آشکار نمىساختند. آنها خود را به امام و یاران امامنزدیک کرده، از این موقعیتسوء استفاده مىکردند. اسحاق انبارىمىگوید: روزى امام جواد(ع)به من فرمود: ابوالسمهرى و ابن ابىالزرقا گمان مىکنند مبلغ ما هستند، شاهدباشید من از آنان بیزارم; زیرا آنان فتنهگرو ملعونند. اىاسحاق! مرا از شرآنان راحت کن. گفتم: فدایتشوم. آیا کشتن آنان جایز است؟ فرمود: آنان فتنه مىکنند و گناه آن را به من ودوستانم نسبت مىدهند. قتل آنان واجب است. اگر مىخواهى ازشرآنان خلاص شوى، آشکارا آنان را نکش; زیرا در این صورت بایدپیش داوران ستم پیشه شاهد بیاورى و در نهایت تو را خواهند کشت. من نمىخواهم به خاطر دو فاسد، مومنى از بین برود. این کار را پنهانى انجام بده. محمدبن عیسى مىگوید: بعد از این قضیه، دیدماسحاق همیشه منتظر فرصتى است تا این دو را به سزاى اعمالشانبرساند.
8- قاطعیت امام در طرد افراد ناصالح یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا کشور راتهدید مىکند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراضانحرافى، مادى یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته، بین آنان و مردم فاصله ایجاد مىکنند و معمولا راههاى ارتباطى آنان را با مردم قطع مىکنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چهبسا زیانهاى جبران ناپذیرى به بار خواهد آمدکه جبران آن مشکلاست. در زمان امام جواد(ع) نیز این گونه افراد با سوء استفاده از کمى سن امام، به خیال خود فکر مىکردند مىتوانند بر امور امام مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند. امام این خطر را احساس کرد و بىهیچ اغماضى آنان را طرد کرد. ابوالعمر، جعفر بنواقد و هاشم بن ابىهاشم در شمار این افراد جاى داشتند. امام درباره آنان فرمود: خداوند آنان را لعنت کند; زیرا به اسم ما از مردم اخاذى مىکنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار دادهاند.
9- نهى از اظهار نظر در امور دینى کسانى مىتوانند در امور دینى اظهار نظر کنند که در این کارخبره باشند. اگر سیره معصومان: را ملاحظه کنیم، احادیث بسیارى در نهى از فتواى بدون علم و اظهار نظرهاى کممایه در امور دینى مىیابیم. بعد از شهادت امام رضا(ع)، وضعیتشیعیان مقدارىمتزلزل گردید; به حدى که برخى از بزرگان مانند یونس بنعبدالرحمان نیز دچار لغزش شدند. در تاریخ آمده است: عدهاى از بزرگان شیعه مانند ریان بن صلت، صفوان بن یحیى، یونس بنعبدالرحمان و دیگران در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغدادگرد آمدند و در سوگ امام رضا(ع) به گریه و زارى پرداختند. یونسبه آنان گفت: از گریه دستبردارید. براى امر امام
ت چارهاىبیندیشید و ببینید تا این کودک (امام جواد(ع» بزرگ شود، چه کسىعهدهدار امامتشیعه گردد و ما مسایل خود را از چه کسى بپرسیم. در این هنگام، ریان بن صلتبرخاست و گلوى یونس را فشرد و گفت: معلوم شد تو در عقیدهات در مورد امامت استوار نیستى; زیرا اگرامر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بین طفل یک روزه و پیرمردصدساله نیست. سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شیعه براى انجام مراسم حج و دیدار با امام جواد(ع)عازم مدینه شدند. آنها هنگام ورود به مدینه به خانه امام صادق(ع) که در آن هنگام خالى از سکنه بود. رفتند. بعد از مدتى عموى امام جواد(ع) (عبدالله بنموسى) وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبدالله پسر رسول خدا است و هرکس پرسشى دارد، از او بپرسد. او مىخواستزمینه جانشینى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا(ع) فراهم سازد. چند نفر از حاضران مسایلى را پرسیدند، ولى عبدالله پاسخهاى نادرست داد. شیعیان غمگین و ناراحتشدند و تصمیم گرفتند. مدینه را ترک کنند. در این هنگام، امام جواد(ع) واردشد، به پرسشهاى شیعیان پاسخهاى درست و قانع کننده داد و خطاببه عمویش فرمود: عمو! از خدا بترس; چرا با این که در میان امت داناتر از تو وجود دارد، اظهار نظر مىکنى؟ در قیامت چه جوابى خواهى داشت؟
10- شخص منحرف نباید امام جماعتشود نماز جماعتیکى از میدانهاى بزرگ نمایش قدرت و اتحادمسلمانان است که بر اقامه آن تاکید فراوان گردیده است. درنماز جماعتیکى از مسایل بسیار مهم، شرایط امام جماعت است. امام جماعتباید از نظر فکرى و عقیدتى سالم باشد. امامجواد(ع)در این زمینه خطاب به شیعیان فرمود: به کسى که در موردخداوند قایل به تجسیم است و اعتقاداتش درست نیست، زکات ندهید و پشتسرش نماز نخوانید. و نیز فرمود: پشتسر کسى که به دینش اطمینان ندارید و نیز درباره ولایت و دوستى او با ما مشکوکهستید، نماز نخوانید. و نیز فرمود: به گروه واقفیه اقتدا نکنید.
11- تشکیلات امام(ع) در برابر خلیفه على بن مهزیار، وکیل امام، مىگوید: در سال ۲۲۰ از نظر اقتصادى فشار زیادى به شیعیان وارد گردید و حکومت اموال بسیارى از آنان را به عنوان مالیات مصادره کرد. در آن سال، من نامهاىبه امام نوشتم و این مشکلات را بیان کردم. امام درجواب فرمود: چون سلطان به شماستم کرده است و شیعیان تحت فشار قرار دارند، امسال من خمس را فقط در طلا و نقرهاى که سال بر آن گذشتهاست. واجب کردم. دیگر وسایل زندگى مانند حیوانات، ظروف،سودسالیانه، باغها و کالاها خمس ندارد. این تخفیف از ناحیه منبه شیعیان است تا فشار دستگاه حاکم آنان را مستاصل نکند.
12- افراط و تفریط، ممنوع خطر انحراف فکرى همیشه جوامع را تهدید مىکند. گروهى در باره مسایل اعتقادى راه افراط پیش مىگیرند و عدهاى راه تفریط. پیامبر بزرگوار اسلام(ص)هنگام رحلت، میزان و ملاک عقیده صحیح را معرفى فرمود و کتاب و عترت را ملاک مصونیت از انحراف شمرد. متاسفانه در بین مسلمانان و شیعیان همیشه عدهاى گرفتار افراط و دستهاى درگیر تفریط بودند. محمدبن سنان از کسانى است که درمحبت اهلبیت: زیاده روى مىکرد. به همین جهتبرخى از علماى رجال، او را به غلو متهم مىکنند. او مىگوید: روزى خدمت امامجواد(ع) نشسته بودم و مسایلى از جمله اختلافات شیعیان را مطرح مىکردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هرچیز نورمحمد(ص)و على(ع) و فاطمه(س) را خلق کرد; سپس اشیا و موجودات دیگر را آفریده، طاعت اهلبیت: را برآنان واجب کرد و امور آنها را دراختیار اهلبیت: قرار داد. بن
ابراین، فقط اهلبیت: حق دارند چیزى را حلال و چیزى را حرام کنند و حلال و حرام آنان نیز به ارادهخداوند و با اجازه او است. اى محمد! دین همین است. کسانى که جلوتر بروند، انحراف و کج رفتهاند و کسانى که عقب بمانند،پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهلبیت: است و تو نیز باید همین راه را طى کنى.
www.tarikheslam.com
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor