اندیشه ای پشت سخن ، عمومی ، زندگی
زندگی تجربه ایست که برای هر فرد فقط یک بار اتفاق می افتد. بعضیها به دنبال طول زندگی، مدام در پی اگرها و اماها، شایدها و ای کاشها،آمارها و بایدها و چه کنم ها می دوند بی هیچ هدفی. پاره ای اما در فکر عرض زندگی اند و تمام ذهن خود را بکار میبرند تا خلاق باشند و پویا. معنی دهند به هرآنچه می بینند و تجربه میکنند. اینگونه افراد مصرانه برخواسته هاشان پافشاری میکنند چرا که راه را انتخاب کرده اند.با هوشیاری تمام به دنبال کسب انرژیهای کائنات اند برای پاسخگویی هشیارانه به نیرویی که ماورای همه ما جهان را اداره میکند. اینگونه است که خداوند هنوز به بشر امیدوار است و دلیلش همان جمله معروف که به تولد نوزادی نوشکفته اشاره دارد.اما انسانهای موفق زندگی را از چه منظری مشاهده می کنند که خود را برای همیشه نامی و شهد شیرین زندگی در این جهان را برای همه گواراتر میسازند؟
1-شک و تردید آفت بزرگی ست
به نظر میرسد ما در زندگیمان دچار شک و تردیدهایی هستیم که راه را بر درست تصمیم گرفتن و درست انتخاب کردن مسیر می بندد. زندگی آن وقت دشوار میشود که اجازه دهیم دیگرانی که بنا به دلایل درست یا اشتباه خود را محق در تعیین سرنوشت ما میدانند، برتمام جنبه های زندگی مان سیطره یابند و حرف شاید درست خود را به کرسی نشانند. زمانی که اجازه چنین کاری را برای اولین بار بیایند، ایستادگی در برابر آنها دشوار خواهد شد و این مباحث سدی است در برابر راه ما برای دستیابی به اهدافمان. این وظیفه ماست که دست رد بزنیم بر سینه ی هر اقدام زورگویانه که نباید بر زندگی ما تسلط یابد.
2-زندگی بسیار منظم است
گاهی به این فکر کنیم که زندگی نظمی است پایدار و تحت کنترل موجودی مطلق و ماورای فهم بشر. بیندیشیم غصه ی دیروز خوردن یا امید به آینده ی نیامده داشتن نوعی دیوانگی است. زیرا حالمان را که در دست ماست و منتظر تبدیل شدن به لحظه ناب، از بین میبرد و فدای ابهاماتی میکند که درباره شان هیچ کاری از ما ساخته نیست و همه اینها در اراده ی خداوندی ست که بی نهایت است.گذشته ای که به هر دلیلی زشت یا زیبا بود اینک تمام شده و به غیر از کسب تجربه برای ادامه مسیر، باقی فقط خیال است و اوهام. یا آینده ای که نیامده و تنها راه رسیدن به رویای آن، ساختن اکنون است. با مطالعه، برنامه ریزی، تفکر میتوان آینده را ساخت و در مسیر تحقق یافتنش گام برداشت و از آن سو در کنار اینها از تفریحات و زندگی در لحظه لذت برد. ذهن را رها کرد و به جسم فرصت تجدید قوا داد. چرا که میدانیم هم روح و هم جسم احتیاج به تفریح دارند و تفریح سالم آنها را شکوفاتر میسازد. بنابراین میتوان در کنار تمام تمهیدات برای زندگی در عرض و یا طول حتی، به این اندیشید که هر لحظه خود تاریخی ست که هم اکنون خلق میشود و تمام امکانات مهیاست تا بهترین استفاده را از حال ببریم.
3-همدیگر را اسیر نکنیم.
منظوراین است که نخواهیم با مهرورزی هایمان زندانبانی شویم برای فرد مورد علاقه که یا عاجز، تربیت شود، یا عصیان کند و یا از ما فاصله بگیرد؛ که تمام این موارد خطرناک است.و به ضررهر دوی ما. بعضی از روابط به همین دلیل تیره و تار میگردند و راه برگشتی باقی نمی ماند. یا حرمت ها شکسته میشود یا یکی بیهوده فدای دیگری میگردد و در نهایت تنهایی است که نصیب هر دو میشود.
4-مطمئن باشید همه ما همانیم که قرار است باشیم.
ما درهمین وضعیتمان هر گونه که هستیم کاملیم. و باید به فکر ایجاد موقعیت ها
برای پی بردن به اصل هدف خلقت باشیم و درآن راه حرکت کنیم. بنابرین فکرمان رامدام با مسایل بی اهمیت مشغول نگردانیم. مثلا کاش زیبا تر بودیم یا پولدارتر یا خانواده ی دیگری داشتم یا…هنراین است تو آنقدر توانا شوی که در همین وضعیت، موفقیت را بدست آوری و مفید شوی.هرچه نیاز داشتی برای انجام رسالتت، به تو ارزانی گشته و تنها موظفی آنها را شناخته و در مسیر درست بکار بندی. پس هرکس با همین تفاوتها زیباست وهر که با همین وضعیت فعلی بدون بهانه گیری بیهوده دست بکار شد، خود واقعی اش را در دنیا تا ابد ثبت میکند.
5-قناعت
بنظرمیرسد مقوله ای ست که میتوان در موردش بسیار سخن گفت. قناعت در هر صورتی و در هرجنبه ای انسان را عزیز میکند. بعضی ازآدمها در مقابل انسانهای قانع تسلیم میشوند و سر تواضع فرو می آورند. چیزی نخواستن، و با هرچه که هست ساختن،آدم را بی نیاز میکند و بی نیازی ب
زرگی میاورد.این چشم و دست و زبان توقع نداشتن عزت نفس انسان را بالا میبرد واورادر مقابل مسائل پیش رو مقاوم تر میسازد. اگر یاد بگیریم هر چه دیدیم، نخواهیم(همان شعر معروف بابا طاهر) روحمان به آزادگی میرسد. یاد میگیرد به فرمایش امام علی، بزرگترین ثروت این است که فکر کند همه چیز در حد نیاز دارد و به بیش محتاج نیست. بیشتر داشتن، محدودیت می آورد و انسان را اسیر میکند. بنابراین هرچه بیشتر داشته باشی ذهنت بیشتر با مسائل بی اهمیت پراست و کمتر به وقایع مهم می پردازی. قناعت یعنی یاد بگیری با کمترین ها بسازی. یاد بگیری برای شرایط سخت آماده شوی. سازگارتر میشوی. روحت وسعت میابد و مناعت طبع بالا، تو را به مسائل خوار که پشیزی نمی ارزند مشغول نمیدارد و آن وقت است که شکوفا میشوی.
6-ما باید درست شویم.
ما باید تغییر کنیم …یاد بگیریم تغییر کنیم. یاد بگیریم همزمان با مسائل و پیشرف
ت اطرافمان ما نیز به روز شویم. یاد بگیریم برای ثبات زندگی نیاز به دگرگونی داریم. نیاز داریم هر چند وقت یکبار خود را، داشته و نداشته هامان را چک کنیم و با مسائل جدید آشنا شویم و ازعلم روز برای زندگی استفاده بریم. وگرنه از خودمان عقب میمانیم و درجا میزنیم و به جایی نمیرسیم. اگر یاد نگیریم که باید بعضی از رفتارها و اخلاقهامان را اصلاح کنیم، اگر یاد نگیریم که نیازاست گاهی برگردیم واز گذشته درس بگیریم، در زندگی به نتیجه مطلوبی نمیرسیم. برای ارتقای معرفت و کیفیت زندگی نیاز است گاهی تمام مواردی که در زندگی روزمره با آن سرو کار داریم بررسی و اصلاح شود. نیازاست بنشینیم وصادقانه ضعفهامان رابرطف کنیم و هیچ ضعفی بدتراز نقصان در حیطه اخلاق نیست.چرا دوست داشتن دیگران برایمان دشوار است؟چرا دروغ میگوییم؟ چرا متهم میکنیم؟چرا مسئولیت نمی پذیریم؟ مگر نمیخواهیم بزرگ شویم؟مگردراجتماع زندگی نمیکنیم؟ مگر نباید باعث ارتقا کل گروه شویم تا خود نیز بتوانیم ازاین پیشرفت استفاده بهینه ببریم؟ برای تمام این کارها نیاز است به خودمان رجوع کنیم. معنی رفتارهامان را بررسی کنیم.در حیطه علوم رفتاری مطالعه کنیم. خودمان به خودمان کمک کنیم قبل از اینکه مجبور شویم از دیگران کمک بخواهیم یا کار به جایی برسد که دیگران به ما گوشزد کنند عیبهامان را. باید با خود روراست باشیم. باید درست شویم…
7-غم و تعریف ما از آن
نادر ابراهیمی عزیز در یکی از کتابهایش میگوید:« شب عمیق است؛ اما روز از آن هم عمیقتر است. غم عمیق است اما شادی از آن هم عمیق تراست» بظر میرسد دراین دنیا همه چیز به خود انسان بستگی دارد. تعریف او از موضوعات باعث میشود نگرش خاص و بعد بر اساس آن رفتار خاصی را در زندگی پیش گیرد. انسانهای خوشبین که البته ثابت شده این موضوع ریشه ژنتیکی نیز دارد. در این دنیا فقط به فکر بدست آوردن لحظات شاد و مفرح هستند.آنها ازهر چیزی شادی خلق میکنند.از همین روست که معتقدم همه چیز نسبی است و ماهستیم که هرطور به اطرافمان نگاه کنیم، به همان شکل انرژی دریافت کرده و رفتارمیکنیم. انسانهایی که به دنبال بهانه اند تا غم را مهمان خود کنند،همیشه در زندگی نیمه خالی را می بینند و مدام به فکر بهانه جویی و تلف کردن انرژیشان در حیطه غم، ناباوری و ناامیدی هستند.مثل معروفی میگوید وظیفه ما به دنبال شادی رفتن است.غم خودش راه پیدا کردن به ما را خواهد جست. وقتی میتوان از زندگی لذت برد، وقتی میتوان قدرتی از خنده و شادی بدست آورد که ذهن را باز و آماده نگه داشت برای خلق لحظات زندگی، چه نیازی به مرور مسائل تلخیست که به هرحال اتفاق افتاده وازما کاری بر نمیاید برای اصلاح یا حذف آن؟ ما خودمان بیش از هر کسی مسائل تلخ را باور کرده و به خود یادآوری می کنیم.ما نسبت به خود بسیار سخت گیریم.تا زمانی که یاد نگیریم باید به خود و زندگیمان ارزش بگذاریم و خود را بیش ازهمه دوست بداریم، این چرخه مرور حوادث بد، اوقات تلخ، پرخاشگری، ناله و زاری، مدام جریان خواهد داشت. و مقصر فقط خود ما هستیم. این را بدانید هیچکس دلش به حال ما نسوخته؛ من امتحان کردم!
به قول ابراهیمی عزیز: هر قدر که به غم میدان بدهی، هرقدر در برابرش کوتاه بیایی، قد می کشد. غم چون پیش آمد و تمامی روح را گرفت، انسان بیهوده می شود، و بی اعتبار. ما انسان هایی را میبینیم که فقط به دنبال غم هستند این گونه انسانها مسلما جز ناراحت کردن خود و دیگران نصیبی نمیبرند. اما از آن طرف انسانهایی هم هستند که به اصطلاح الکی خوشند. معلوم نیست در این زمانه که با هزارتوی مشکلات باید کنار آمد چرا خود را بر طبل بی عاری زده اند یا اگر خودشان توانسته اند از بند فقر و بی بضاعتی برهند چرا به دنبال کمک به دیگران نیستن و بی درد و دغدغه فقط به زندگی خود فکر میکنند. بی دردی، بی درکی می آورد. رفاه زیاد هیچ کمکی به تفکر و مطالعه و بررسی و ارتقای شعور و فرهنگ نمیکند و بی دردی فقط بی دردی میاورد.همین گونه هست که ما باید به هر دو دسته این انسانها کمک کنیم.
پی نوشت: برگرفته از اینجا
http://faty.ir