سينماي آمريكا از آغاز تاكنون و به ويژه در چند سال اخير سعي كرده است با تمركز بر روي سوژه هايي كه موردنظر مخاطبانش است، هم سود اقتصادي بسيار زيادي را كسب كند و هم با برداشت هاي دلخواه خود از اين موضوعات به نوعي دست به استحاله فرهنگي ديگر كشورهاي جهان در راستاي سياست هاي كاخ سفيد و صهيونيسم بزند.
هاليوود مأمور است كه با جلوه هاي خاص و پرهزينه خود اين سوژه ها را كه به نوعي از دغدغه هاي اصلي بينندگان اين فيلم ها است، به شيوه غربي و مورد سياستمداران سلطه گر جهان تفسير كند. چراكه همه مي دانند كه اين گونه فيلم ها به دليل انجام هزينه هاي بسيار و جلوه هاي تصويري فوق العاده، تأثير بسيار زيادي بر مخاطب دارد؛ تا آن حد كه در بعضي مواقع اگر بيننده بينش عميقي نداشته باشد تحت تأثير مسائل و جلوه نمايي هاي اين فيلم ها قرار خواهد گرفت؛ در اين صورت دستان پشت پرده اين فيلم ها به هدف خود رسيده اند. چون در اين صورت بيننده فيلم به گونه اي فكر خواهد كرد كه آنان مي خواهند. به همين دليل است كه مي توان اين موضوع را نوعي تهاجم فرهنگي دانست كه به صورت بي وقفه ازسوي سينماي آمريكا در حال انجام است.
اين سوژه ها در همه ابعاد و زمينه ها گسترش پيدا كرده است؛ هاليوود سعي دارد علاوه بر موضوعاتي مانند ثروت، عشق، سكس و يا قدرت، پا را فراتر نهاده و مسائل مذهبي وديني را كه مستقيماً با عقايد انسان ها سروكار دارد را نيز تحت تأثير خود قرار دهد. در اين راستا افكار اوانجليستي و صهيونيستي تأثير بسيار زيادي در القاي اين جريان دارد. ازجمله مسائلي كه در سال هاي اخير هاليوود بسيار به آن پرداخته شده است موضوع آخر الزمان است.
آخرالزمان يكي ازدغدغه هاي اصلي بشريت در قرون گذشته و به ويژه در عصر جديد است. اما بايد توجه كرد كه نوع برداشت از اين موضوع بسيار مهم است و همين جا است كه هاليوود سعي دارد به شيوه خود آن را به مخاطب القا كند.
اينكه در آخر زمان چه خواهد شد؛ زندگي بشري به كجا خواهد كشيد و آيا همه چيز نابود خواهد شد؟ سؤالاتي است كه بشر به دنبال پاسخ دادن به آن است. به خصوص مذاهب ديني مختلف كه سعي كرده اند تا حدودي به اين موضوع پاسخ دهند و ذهن بشر را به سمت و سويي هدايت كنند اما در اين بين هاليوود سعي كرده به عنوان يك رسانه، خود نقش هدايت و سمت و سوگيري در اين موضوع را برعهده گيرد وبا نشان دادن آخر زمان و پرداختن به آن به شيوه موردنظر خودش ذهن جهان را هدايت كند كه در اين راستا فيلم هاي بسياري را توليد كرده است كه هركدام به گوشه اي از اين موضوع پرداخته اند.
اما مي توان آغاز رويكرد اصلي آخرزمان گرايانه در سينماي آمريكا را از يازده سپتامبر دانست. چرا كه اين حادثه خود به تعبيري عصر جديدي را در عرصه رسانه كليد زد. هنگامي كه بوش در سخنراني هاي مختلف خود- پس ازآن حادثه- به آرماگدون اشاره كرد و گفت آخرالزمان فرارسيده، جنگ نهايي آغاز شده، دنيا ديگر تا صلح نهايي پايدار نخواهد ماند و در آن سخنراني ها به نوعي تروريست ها را كه منظورش مسلمانان بودند، شر نهايي توصيف كرد كه بايد در يك جنگ تمام عيار نابود شوند و خود را منجي بشريت و مأمور خداوند ناميد؛ هاليوود هم از اين صحبت ها اطاعت كرد و پروژه آخرالزمان را با رويكرد جديدي آغاز كرد.
اوج اين رويكرد در فيلم «ارباب حلقه ها» به نمايش درآمد كه نبرد نهايي خير وشر را به تصوير كشاند. ارباب حلقه ها، رمان سه جلدي جي.آر.آر. تالكين است كه در دهه شصت نوشته شده بود و با اقتباس ازآن، سه فيلم ساخته شد. قسمت سوم اين سه گانه با عنوان «ارباب حلقه ها:بازگشت پادشاه» است كه داستاني درباره پايتخت گوندور است كه در محاصره نيرويي شيطاني (سارون) قرار گرفته است. كندالف كه به عنوان كاهن وضامن صلح و نور ناميده مي شود، ارتش شكست خورده را احيا مي كند و…
به واقع تفسير صهيونيستي ازاين فيلم كه در آن بارها بر سرزمين موعود خود تأكيد مي كنند و صحبت هاي كاراكتر گاندولف (جادوگر خوبي ها) در اين فيلم كه ما بايد به سرزمين موعود بازگرديم، همه و همه نشان ازتأثير تفكرات صهيونيستي در اين فيلم است. فيلم چنان آرماگدون- به تعبير جرج بوش جنگ نهايي- را به تصاوير كشانده كه بيينده تصويري از آخر الزمان و نبرد نهايي خير و شر را به وضوح در مقابل خود احساس مي كند.
جايي كه به تعبير هاليوود آراگورن كه منجي وفرمانده خوبي ها است به نبرد با تمام بدي ها مي رود ودراين بين بر لشگر شيطان كه قدرت نظامي اش چندين برابر سپاه آراگورن است پيروز مي شود. نكته جالب در نوع لباس پوشيدن و چهره آراگورن و يارانش است كه همگي شبيه جنگجويان تمدن آنگلوساكسوني غرب و تمدن يونان است كه در پس اين موضوع منجي بودن غرب به نمايش گذاشته شده است.
اين فيلم سعي مي كند كه دشمنان غرب را در شرايط امروز جهان، لشكر شيطان نشان دهد. به واقع صحنه هاي پاياني فيلم و حضور همه افراد در سرزمين موعود و قسمت هاي انتهايي، همه و همه نشان دهنده رمزهاي صهيونيستي و غربي در اين فيلم است. در اين فيلم مشاهده مي كنيم كه 8 دقيقه بعد از آغاز فيلم «پپين» با نگاه كردن به «گوي آتشين» كه گندالف آن را به پارچه مي پيچيد تا چشمي به آن نيفتد، آينده را مي بيند و از تصرف شهر در آينده مطلع مي شود و آن را به گندالف بازگو مي كند. اين رازي است كه گندالف از مدت ها قبل بر وقوع آن آگاه است.
همان رازي كه مسيحيان صهيونيست سعي در ترويجش دارند. در اين فيلم «گندالف» قدرت اساطيري بينش الهام يافته دارد و كسي است كه بايد زير نظرش حلقه به مذاب انداخته شود و پادشاهي اراگون اعاده شود، موجودي نمايانده مي شود كه از ازل تا ابد جهان را آگاه است و تولد و نوجواني و جواني نداشته، هميشه سپيدموي دانا و توانا بوده و در آخر فيلم هم همچون ناظري بي طرف از چشم ها پنهان مي شود. اين ويژگي ها كه درواقع نمادي از يهود است، سخن او را براي مخاطب اثرگذار و ماندگار مي كند. و البته اين موضوع تعجب برانگيز نيست چرا كه قسمت اعظم هزينه هاي اين گونه فيلم ها را آيپك تأمين مي كند كه بزرگترين لابي صهيونيستي است.
در اين بين مي توان به فيلم منجي گرايانه ماتريكس اشاره كرد كه در آن نئو وزايون دو جايگاه اصلي يهود در آخر زمان كه با رويكردي نمادين به اساطير كهن قوم يهود، قصه ظهور منجي و سفر به آرمانشهر يهود (ZAYAN يا ZION) را به تصوير مي كشد. ناگفته نماند كه «زايان» يا همان «صهيون» نام كوهي مقدس در بيرون از شهر اورشليم است كه صهيونيست ها نام آن كوه را بر آيين خويش نهاده اند. در فيلم «ماتريكس» دنيا اسير تاريكي است و تنها چند انسان آزاديخواه در يك زيردريايي اسرارآميز كه به كشتي نوح عليه السلام نسب مي برد، با اين دنياي تاريكي در ستيزاند. مقصد زيردريايي همان آرمانشهر «زايان» است كه فقط ناخدا و رهبر گروه «كاپيتان مورفي» نشان دقيق آن را مي داند. مورفي خود نيز از نيروهاي فرمانروايان شهر زايان است. ولي مورفي بدون امداد يك منجي نمي تواند بر امپراطوري ماتريكس غلبه كند و اين بار منجي يا پيامبر جديد را از بين متخصصين كامپيوتر برمي گزيند!
رويكرد منجي گرايانه و آخرزماني در اين عصر جديد چنان گسترش يافت كه طبق آمار حدود 60درصد فروش بالاي هاليوود از طرف اين فيلم ها است. به واقع نگاه آخرزمان به دنيا بر مبناي تفكر صهيونيستي و آمريكايي آنقدر در اين گونه فيلم ها جريان دارد كه به هيچ گروه يا مذهبي اين فرصت را نمي دهد تا بتوانند ديدگاه آنان را نفي كنند و ابزار قدرتمند هاليوود ديدگاه صهيونيست و غرب را به مخاطب القا مي كنند و همين نشان دهنده نوعي استبداد رسانه است كه برجو رسانه اي دنيا و هاليوود حاكم است. اين موضوع را مي توان در فيلم هاي ديگري هم مشاهده كرد كه مي توان به عنوان نمونه از برخي فيلم هاي اين چند سال اخير مانند «دروازه نهم»، «پايان روزها» «كودك متبر
ك»، «هفتمين گناه» و … نام برد. علايم هم يكسان است، براي مثال در كتاب «هري پاتر 3: زنداني آزكابان» آمده است كه سگ سياه، نشانه طالع نحس است و در فيلم «طالع نحس»، بارها و بارها سگ هاي سياه را مشاهده مي كنيم، سگ هايي كه از ديمين و حتي راز قبر مادرش حفاظت مي كنند. ستاره داوود يهود و يا در همين فيلم طالع نحس نشانه هاي پيشگويي هاي يهود و ظهور شيطان در آخر زمان همه و همه نشان دهنده تفكر صهيونيستي حاكم بر اين فيلم ها است.
پيروزي نهايي شيطان به روايت هاليوود
در جهان امروز رسانه ها نقش هاي متفاوتي برعهده دارند و در راستاي همين نقش ها، كيفيت آن ها در جهت دهي به افكار عمومي مشخص مي شود
و در راستاي آن سعي مي كنند كاركردهاي مختلف خود را نشان دهند. يكي از اين كاركردها پاسخ گويي به سوالات مخاطبان است كه در اين زمينه رسانه ها سعي دارند تا حد ممكن از دريچه نگاه و مطابق با سياست هاي خود عمل كنند. به عبارتي ديگر انسان عصر جديد در دنياي فانتزي رسانه به دنبال پاسخ گويي به بعضي از سوالات خود است.
يكي از اين سوالات مهم و مطرح براي همه انسانها مسئله سرنوشت انسان و جهاني است كه او در آن زندگي مي كند. يا به عبارتي آخر الزمان و اين كه سرانجام جهان چه خواهد شد و چه پاياني خواهد داشت؟ آيا به كلي نابود مي شود يا عصر جديدي شروع خواهد شد؟ در همين راستا رسانه ها به دنبال اين موضوع هستند كه به اين سوال مهم افراد منطبق با اهداف خود پاسخ دهند. يكي از همين رسانه ها سينما است كه در دنياي ارتباطات امروز حضوري وسيع و گسترده و تاثيرگذار دارد. در اين بين رسانه اي مانند هاليوود و ديگر سازمان هاي سينمايي غربي نقش مهمي را به دليل گستردگي و سرمايه گذاري فراوان ايفا مي كنند.
سينماي غرب براي پاسخ به مسئله آخر الزمان تلاش هاي زيادي انجام داده است؛ هركدام از فيلم هاي ساخته شده در اين رابطه از زاويه نگاه خود به اين موضوع پرداخته اند كه يكي از فيلم هاي مطرح «رمز داوينچي» است. موضوع اصلي اين فيلم به ظاهر درباره فرقه واتيكاني «اپوس دي» است. اما اين موضوع، براي منحرف كردن نگاه مخاطب فيلم ا ز محتواي اصلي آن است.
فيلم درباره اين موضوع است كه رازي نهفته در انجمن يهود وجود دارد و سعي بر اين دارد تا به بيننده القا
كند كه صهيونيست ها به عنوان منجيان جهان سعي دارند اين راز را پنهان نگه دارند تا در زمان لازم آن را افشا كنند و در اين راه صهيونيست ها و نوادگان آنهايي كه اين راز را در سينه دارند متحمل رنج هاي بسياري شده و بعضي از آنها كشته مي شوند. رمز داوينچي، مظلوميت قوم صهيون و منجي بودن آنها را به تصوير مي كشد و نوعي تلاش براي اسطوره سازي از صهيونيسم است.
يكي از رويكردهاي غالب در موضوع آخر الزمان در سينماي هاليوود رويكرد شيطان گرايي و منفي نمايي در پايان دنياست. اين رويكرد معتقد است كه دنيا در پايان به دست شيطان خواهد افتاد و در اين بين سعي دارد تاكيد كند كه از دست كسي كاري برنمي آيد و دنيا به سمت نابودي پيش خواهد رفت و حتي در بعضي از اين فيلم ها اشاره مشخصي به حضور خدا در اين موضوع نمي شود. نمونه اين رويكرد را مي توان در فيلم «كنستانتين» مشاهده كرد. اين فيلم به كارگرداني فانسيس لاورنس سعي دارد جنگ ميان شيطان و خوبي ها را به نمايش بگذارد.
داستان اين فيلم از اين قرار است كه جان كنستانتين سالها پيش اقدام به خودكشي كرده و به خاطر اين كار مدتي را در جهنم سپري نموده است، اما او اين فرصت را پيدا كرده تا دوباره به زندگي برگردد تا با انجام اعمال خوب رضايت خداوند را جلب كند. او همچنين يك قدرت استثنايي پيدا كرده كه توانايي مشاهده دنياي ديگر است. او قادر است موجودات نيمه فرشته و موجودات نيمه شيطاني را كه در كنار انسانها در زمين هستند مشاهده كند. او تصميم مي گيرد موجوادت شيطاني را نابود كند. از سوي ديگر پزشك ج
ان به او اطلاع داده كه او مبتلا به سرطان ريه است و فرصت زيادي براي زندگي ندارد. در ادامه پسر شيطان تصميم مي گيرد زمين را تصرف كند و جان با كمك يك زن پليس سعي مي كند كه جلوي او را بگيرد. به واقع چنين فيلمي با اين گونه برداشت سطحي تنها نشان دهنده عدم اطلاع صحيح دست اندركاران آن از اين موضوعات است.
كنستانتين تنها يك برداشت گذرا از خير و شر است. فيلم بيشتر به نشان دادن پسر شيطان و تقابل جان با او و كارهاي او مانند جن گيري اختصاص يافته است و هيچ گاه بيننده را در مورد نبرد نهايي شيطان و انسان به نتيجه نمي رساند. البته فيلم كنستانتين به مراتب بهتر از فيلم «اسپاون» است كه چند سال پيش ساخته شد و به نبرد آخر الزماني خوبي ها و شيطان اختصاص دارد. در فيلم مذكور نيز مثل اكثر اين فيلم ها حضور خداوند كم رنگ است و بيننده با نوعي خلا معنوي مواجه مي شود.
يكي از نكات جالب اين فيلم ها اين است كه آنها سعي مي كنند به بعضي افسانه ها درباره پيش گويي توجهات خاصي بكنند. مانند فيلم «طالع نحس» كه در آن به افسانه 7 شيپور توجه خاصي شده است. در ابتداي اين فيلم از قول كشيشي كه روي نشانه هاي آخر الزماني تحقيق كرده است، همه آن نشانه هاي هفت شيپور به نقل از بخش «مكاشفه رويدادهاي آخر الزمان» عهد جديد كتاب مقدس با ذكر مصاديق روشن ازوقايع روز، نشان داده مي شود.
البته مصاديقي كه به نوعي به نفع داستان فيلم مصادره مي شوند در اين فيلم پيشگو اعلام مي كند كه در صور دوم حادثه اي بزرگ رخ خواهد داد كه در اينجا فيلم صحنه هايي از يازده
سپتامبر را نشان مي دهد. همچنين براي صور سوم تسونامي شرق آسيا را نشان مي دهد. جالب اينجاست كه اين گونه فيلم ها تنها تا صور ششم به نمايش گذاشته مي شود كه به عقيده آنها صور ششم شامل آزاد شدن موجودي پليد است كه به جنگ به دنيا برمي خيزد. اما آنها از نشان دادن صور هفتم خودداري مي كنند. چرا كه در افسانه اي كه خود آنها آن را مطرح مي كنند صور هفتم اختصاص به پايان خوش دنيا و حاكم شدن خوبي ها و نمايندگان خدا دارد و فيلم اين مورد را نشان نمي دهد.
و نكته جالب تر از همه صحنه هاي پاياني فيلم است كه در آن ديمن-به عنوان نماد اهريمن-دست در دست رئيس جمهور آمريكا به دوربين لبخند مي زند تا به همه اين را القا كند كه حاكم پاياني جهان شيطان است كه دست رئيس جمهور آمريكا هم در دستان اوست. اين كه در اين فيلم پيروز نهايي با شيطان تصور مي شود را مي توان دنباله فيلم «بچه رزماري» دانست كه در آن از ياس و نااميدي در آخر زمان صحبت مي شود.
2012؛ تبليغ
آمريكا به عنوان منجي جهان!
سينماي غرب و در راس آن هاليوود سعي مي كند با توجه به موضوعات روزفكري در بين انسانها بازارگرمي كند تا علاوه بر اين كه سود جوبي از اين راه به دست بياورد، مفاهيم ايدئولوژيك مورد نظر خودش را نيز ترويج كند.
يكي از اين موضوعات، نابودي دنيا است؛ ديدن نابود شدن جهان بر پرده سينما داراي جذابيت خاصي است. براي همين سينماي آمريكا در جديدترين اثر خود دست به بازنمايي اين موضوع با ساختن فيلم «2012» زد.
اهميت اين فيلم نزد هاليوود از آنجا معلوم است كه قبل از اكران آن برنامه ريزي هاي زيادي براي فروش بالاي فيلم انجام شد كه يكي از آنها را مي توان ساخت مستند «پيش گويي هاي نستراداموس» و اكران آن قبل از فيلم «2012» دانست. در اين فيلم مستند به اين نكته اشاره مي شود كه زمين در سال 2012 بستر تحولات بسياري است و بر طبق پيشگويي هاي نستراداموس و اقوام ماياها اين اتفاقات موجب دگرگوني زمين مي شود. به واقع در اين فيلم دگرگوني به گونه اي نشان داده مي شود كه بيننده آمادگي اين را داشته باشد كه تا در فيلمي بعد از اين مستند به صورت عيني تري اين دگرگوني ها و تخريب جهان را نظاره كند.
فيلم «پيشگويي هاي نستراداموس» درست است كه به نكات جالبي اشاره مي كند اما نمي توان ارتباط اكران آن با محتواي فيلم «1012» را انكار كرد. مي توان گفت كه اين مستند به خوبي سال 2012 را در ذهن مخاطب بزرگ جلوه مي دهد تا با ديدن آن كاملا آماده ديدن فيلمي با همين نام شود و يكي از دلائل فروش خوب فيلم 2012 نيز همين بسترسازي قبلي است. تصوير هولناك تخريب جهان در سال 2012 در ذهن هر بيننده اي او را وادار به ديدن اين فيلم مي كند؛ به خصوص كه كارگردان آن، فيلمسازي توانا به نام رولند امريخ است كه پيش از اين فيلم هاي «روز استقلال» و «روز پس از فردا» را نيز ساخته بود كه هر دو آن ها درباره حمله موجودات فضايي به زمين و آخرزمان هستند و همين موضوع باعث ترغيب مردم دنيا به ديدن فيلم جديد اين كارگردان مي شود.
البته ناگفته نماند كه تبليغات وسيع صورت گرفته براي اين فيلم نقش مهمي در فروش بالاي آن داشته است. خصوصا اين كه كمپاني تبليغاتي اين فيلم جار و جنجال راه انداخت و با هدف فروش بيشتر، سال 2012 را به عنوان سال پايان جهان معرفي كرد تا به اين توهم رنگ واقعيت ببخشد.
اين مسئله از آنجا شروع شد كه مسئولان كمپاني سوني پيكچرز دست به آماده سازي وب سايتي زدند و با ارائه كليپ هاي تبليغاتي كار را به آنجا كشاندند كه دست آخر مسئولان ناسا به تهيه كنندگان كمپاني سوني در مورد تبليغات اين فيلم در اينترنت هشدار دادند و از آنها خواستند براي رفع اين سوءتفاهم عمومي دست به كار شوند.
(2
012) با صحنه هايي از ارتعاشات عظيم و غيرعادي خورشيد به سوي زمين آغاز مي شود. يك محقق هندي براي اولين بار در سال 2009 متوجه اين ارتعاشات مي شود و تأثير آن بر فعال شدن هسته مذاب زمين را با يك محقق آمريكايي در ميان مي گذارد. در ادامه، آدريان زمين شناس آمريكايي به هند مي رود تا گزارشي از اين موضوع براي هيئت حاكمه آمريكا تهيه كند.
امواج و نيروهاي متصاعد از اين تشعشات باعث شده درجه حرارت هسته زمين به سرعت افزايش يابد و اين ماجرا به زودي موجب فوران هسته زمين، زلزله هاي پي در پي و بالا آمدن سطح آب درياها مي شود. اين اتفاقات نهايتا به آب گرفتگي سراسر زمين و نابودي ساكنان اين سياره در سال 2012 خواهد انجاميد. آدريان موضوع را به كاخ سفيد اطلاع داده و كار به اجلاس سران گروه بيست مي كشد وتصميم اين مي شود كه طي يك پروژه فوق سري، 400 هزار نفر از برگزيدگان برخي كشورهاي جهان به اضافه آثار مهم فرهنگي تمدني قابل انتقال و نيز يك جفت از همه حيوانات انتخاب شوند تا در روزهاي منتهي به تاريخ 12/12/2012 در كشتي مسقفي كه دركوهستان هاي مرتفع چين به همين منظور از قبل ساخته مي شود جاي بگيرند.
اما شخصيت محوري اين داستان يك رمان نويس روشنفكر ناموفق آمريكايي به نام جكسون است كه شغل دومش كار كردن براي يك ثروتمند روسي است. او به طرز عجيبي پيش از ديگران به نابودي قريب الوقوع جهان اطلاع مي يابد و براي همين به تكاپوي مي افتد تا همسر سابق و فرزندان خود را نجات دهد.
جكسون به گونه حيرت آوري از تمام خرابي هاي شهر لس آنجلس به همراه خانواده اش فرار مي كند و همه زلزله ها را پشت سر مي گذارد تا بتواند به موقع به كشتي برسد ودر پايان هم در طي پيچ و خم هاي بسيار، مسئول بستن درهاي كشتي مي شود كه تنها 400 هزارنفر از كل جهان را در خود دارد و باقي از بين مي روند.
جالب اينجاست كه درهاي كشتي به مشكل بر مي خورد و او با حل اين مشكل به ناجي جهان تبديل مي شود كه باعث حفظ حيات افراد باقي مانده از جهان مي شود تا باز هم نشان دهد كه منجي جهان يك روشنفكر آمريكايي است؛
موضوعي كه در فيلم هاي آمريكايي يك كليشه ثابت است. در پايان فيلم تاريخ 27/1/1نقش مي بندد تا نشان دهد كه دنيا از نو و از سال 1 دوباره آغاز شده است و اين 400 هزار نفر دنياي جديد را خواهند ساخت.
نكته قابل تامل در اين فيلم اين است كه دست اندركاران آن اعلام مي كنند كه فيلم را عموم تحليلگران روايت اين فيلم ازآخرالزمان را برگرفته از باورهاي مايايي مي دانند و در تمام پوسترها و آنونس هاي فيلم آمده: «تمدن بشري اوليه در مورد پايان دنيا هشدار داد». براساس پيش گويي هاي ماياها دنيا در 21 دسامبر 2012 نابود مي شود. افسانه هاي موجود درباره تقويم مايايي كه اغلب به غلط تعبير شده، بهترين دستاويز براي امريخ و كلوسر بوده است.
دكتر ديويد استيوارت، استاد رشته هنر و تاريخ هنر در دانشگاه تگزاس كه متخصص تمدن ماياهاست، مي گويد: «هر جور تصور كنيد، ماياها هيچگاه چنين چيزي نگفتند. در تقويم قديمي مايايي، 21 دسامبر 2012 آغاز دوره سيزدهم است و دوره چهاردهم هم وجود دارد.» استيوارت مي گويد: «تصور نمي كنم هيچ كس اين فيلم را جدي بگيرد.»
از نكات تامل برانگيز سهم ملل دنيا در اين اتفاق از ديد فيلم است؛ در اين فيلم آمريكايي ها كشتي را مي سازند و آمريكا به عنوان منجي بشريت معرفي مي شود. جالب اينجاست كه از مسلمانان تنها پادشاه عرب آن هم با خواري و بيچارگي فراوان موفق به سوار شدن به كشتي مي شود كه اين اجازه را هم به خاطر پولش به او مي دهد.
نكته ديگر در اين فيلم برجسته نشان دادن آيين بودا است. در اين فيلم نشان داده مي شود كه راهبان بودايي از اين نابودي ازقبل آگاه بودند و كاملاً هم در آرامشند. در سكانسي از فيلم؛ در حالي كه تصاوير تلويزيوني سي ان ان نشان دهنده غافلگيري و نگراني صاحبان و مومنان ديگر اديان نسبت به زلزله ها و بلاياي طبيعي آخرالزمان هستند، راهبان بودايي در ارتفاعات چين در آرامش كامل به پايان جهان مي انديشند و از پيش خودشان را آماده پايان جهان مي كنند
و جالب اينجاست كه راهب بودايي زنگ پايان دنيا را به صدا درمي آورد سپس مي ميرد. سؤال اينجاست كه چرا در بين اين همه اديان مذهبي، بودا در نظر گرفته مي شود! البته يكي از نكات جالب اين فيلم اين است كه تنها جايي كه از تخريب آن دراين فيلم حرفي به ميان نمي آيد و نشان داده نمي شود كعبه است كه كارگردان علت آن را عدم اجازه از سوي مراجع اسلامي اعلام كرده است.
نكته تامل برانگيز ديگر اين فيلم ترسيم شخصيت رئيس جمهور آمريكا است.
درفيلم «2012» رئيس جمهور آمريكا يك سياه پوست مثبت و مردم دوست است. به طوري كه خود راضي به رفتن به كشتي نمي شود و در كنار مردم كشورش خود را براي مردم آماده مي كند. اين جنبه فيلم نوعي تبليغ براي باراك اوباما محسوب مي شود.
البته اين فيلم در قسمت هاي مختلف بيننده خود را دچار سردرگمي مي كند و آن هم صحنه هاي عجيب و غريب نجات يافتن جكسون به همراه خانواده اش است.
يا اين كه در پايان مشخص نمي شود كه آيا صحنه پاياني قيامت را به نمايش مي گذارد و يا ظهور منجي را. چرا كه اگر منظور قيامت باشد كه در انتها عده اي نجات پيدا مي كنند و اين با تعريف از قيامت مغايرت دارد و اگر هم منظور ظهور منجي است كه ما چيزي از ظهور منجي در اين فيلم مشاهده نمي كنيم و همين جاي سؤال دارد كه بيننده را دچار سردرگمي مي كند.به هر حال فيلم 2012 از فيلم هاي آخرالزماني است كه توانست مخاطبان زيادي را جلب كند و به فروش زيادي دست پيدا كند.
در واكنش به اين فيلم عده اي اين سؤال را مطرح كردند كه آيا هاليوود باز هم خواسته است كه با بزرگنمايي يك مسئله به سودي كلان دست پيدا كند؟
با توضيحات فوق پاسخ اين است كه هاليوود علاوه بر فروش، بازهم مثل هميشه به دنبال منافع خود در سوژه هاي فكري بشر مي گردد و قصد دارد با جلوه هاي فراوان تصويري كه نمونه آن را به خوبي در «2012» مشاهده مي كنيم دست به تاثيرگذاري و هدايت افكار عمومي جهان به سمت مورد نظر خود دست بزند.
نویسنده: رضا فرجی
منبع: روزنامه کیهان< /o:p>
www.shamsevelayat.com
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor