بحثی در شهادت امام رضا علیه السلام
زندگی سیاسی هشتمین امام، شهیدی، سید جعفر؛
حکمرانان از نظر برخی فرقه ها
نکته مهمی در اینجاست که باید حتما خاطرنشان کنیم. برخی از فرقه های اسلامی معتقدند که اطاعت از حکام واجب است
و به هیچ وجه نمیتوان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام کرد.
دیگر فرق نمیکند که ماهیتحاکم چه باشد، حتی اگر مرتکب بزرگترین گناهان شود و یا هتک مقدسات کند.
معنای این عقیده آن است که حاکم هر چند بیگناهان را که از اولاد رسول خدا هم باشند بکشد، باز اطاعتش واجب و تمرد از وی حرام است.
این مساله جزء معتقدات برخی از فرقههای اسلامی است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعری که خود او نیز به همین مطلب عقیدهمند بود.
برای تایید این عقیده احادیثی هم به پیغمبر(ص) نسبت دادهاند، ولی متوجه نبودند که این بر خلاف نص صریح قرآن و حکم عقلی و وجدان میباشد.
بازتاب این اعتقاداین باورداشت بازتاب گستردهای بر اندیشههای نویسندگان، مورخان و حتی علما و فقهایشان بر جای نهاده که به موجب آن خود را مجبور میدیدند که لغزشها و جنایات حکام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.
یکی از خواستهای این حکام آن بود که حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدی بازگو کنند.
در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند و برای اجرای اراده حاکم که – بر حسب عقیده جبری که خود آنها جعل کرده بودند – اراده خداست، نهایت امکانات خود را به کار میگرفتند.
از اینرو میبینیم که در بسیاری از کتابهای تاریخی نه تنها زندگی امامان ما نوشته نشده بلکه حتی نامشان هم برده نشده است.
دلیل این رویداد نه آن بود که امامان(ع) افرادی گمنام و ناشناخته بودند یا آنکه کسی به آنها توجهی نمی نمود.
زیرا هر چه بود مردم یا از روی دوستی و تشیع و یا از روی دشمنی و مبارزه با آنان سر و کار داشتند. با اینوصف، حتی نام آنان را در بسیاری از کتب تاریخی نمییابیم.
در حالی که آنها حتی از ذکر داستانهایی مربوط به آوازخوانها، رقاصهها و حتی قطاع طریق خودداری نمیکردند.
اینها خیانت نسبت به حقیقت به شمار میرود، یعنی این نویسندگان در برابر نسلهای آینده خود مرتکب خیانتشدند و امانتی را که لازم بود بعنوان نویسنده رعایت کنند، هرگز نپاییدند.
در چنین شرایطی شیعیان اهلبیت از امکانات کمی برای ذکر حقایق مربوط به امامان خویش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقیب حکام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.
اکنون میپرسید پس چرا خلفا آنهمه علما را ارج مینهادند. چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا میخواندند. آیا این شیوه با موضع خصمانهای که آنان در برابر اهلبیت اتخاذ کرده بودند منافات نداشت؟
پاسخ این سؤال روشن است.
نخست
علت سوء رفتارشان با ائمه این بود که اولا چون میدانستند که حق حکمرانی از آن آنهاست پس میکوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.
ثانیا
ائمه هرگز حکام مزبور را تایید نمیکردند و هیچگاه از کردارشان ابراز خشنودی نمیداشتند.
ثالثا ائمه با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر برای جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار میرفتند.
اما اینکه چگونه علما را آنهمه تشویق میکردند، برای تحقق بخشیدن به هدفها سیاسی معینی بود. البته این حمایت تا حدودی رعایت میشد که زیانی برای حکومتشان در بر نداشته
و علم و عالم یکی از ابزار خدمت به آنان میبود. آنها میخواستند از این مجرا هدفهای زیر را تامین کنند:
1 – دانشمندان که طبقه آگاه جامعه را تشکیل میدادند زیر مراقبت و سلطه آنها قرار گیرند.
2 – به دست این دانشمندان بسیاری از نقشههای خود را به شهادت تاریخ عملی سازند.
3 – خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه میدادند تا بدینوسیله جلب اطمینان بیشتری کنند و ط
رد اهلبیت با استقبال از علما به نحوی جبران میشد.
4 – تشویق علما وسیلهای برای پوشاندن چهره ائمه و به فراموشی سپردن یاد آنها بود.
پس مقام علم و عالم در حدود همین هدفها برای خلفا محترم بود. و گر نه هر بار که از سوی شخصیتی احساس خطر میکردند در رهایی از چنگش به هر وسیله ممکن دست مییازیدند.
احمد امین درباره منصور مینویسد: «معتزلیان را هر بار که لازم میدید فرا میخواند و محدثان و علما را نزد خویش دعوت میکرد، البته این تا وقتی بود که آنان برخوردی با سلطهاش پیدا نمیکردند، و گرنه دستگاه کیفری علیهشان به کار میافتاد»(1).
آری، همین منصور بود که «ابوحنیفه» را مسموم کرد و بر امام صادق که از بیعتبا محمد بن عبدالله علوی سرباز زده بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسیار تنگ میگرفت.
بهرحال، اکنون برگردیم و کلام خود را از آنجا دنبال کنیم که گفتیم حکام بسیار میکوشیدند تا حقایق مربوط به ائمه(ع) باز گفته نشود و یا آنکه بگونه نادرستی آنها را به مردم عرضه میکردند و در این باره از کسانی که عنوان «دانشمند» داشتند نیز کمک میگرفتند.
بنابراین، این راست است اگر بگوییم ابن اثیر، طبری، ابوالفداء، ابن العبری، یافعی و ابن خلکان از آن دسته از دانشمندانی بودند که به حقیقت و تاریخ خیانت کردند و در نگارش وقایع انصاف و بیطرفی لازم را نداشتند.
مثلا یکی از موارد لغزش اینان که بوضوح حاکی از تعصب آنان و اطاعت کورکورانهشان از حکام است مطلبی است که درباره نحوه درگذشت امام رضا(ع) & lt;/SPAN>نوشتهاند. طبق نوشته ایشان امام انگور خورد و آنقدر زیاد خورد که به مرگش منتهی گردید. (2)
ظاهرا ابن خلدون هم که شخصی اموی مشرب بود میخواسته از اینان پیروی کند که در تاریخ خود چنین آورده: «چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگوری که خورده بود بطور ناگهانی در گذشت… » (3)
براستی که این حرفها عجیب است. آخر چگونه انسان میتواند چنان پرخوری را درباره یک آدم معمولی بپذیرد تا چه رسد به امامی که همه به دانش، حکمت، زهد و پارسائیش اعتراف داشتند.
آیا انسان عاقل هیچ به خود اجازه چنین پنداری میدهد که شخصی عاقل و حکیم همچون امام با پرخوری دستبه خودکشی زده باشد؟
آیا کسی در طول زندگی امام به یاد دارد که وی شخصی پرخور و شکمپرستبوده باشد؟ یا بر عکس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حکمت، هرگز به انسان اجازه نمیدهد تا بدان حد شکم خود را انباشته از خوردنی کند.
اینها تمام ناشی از تعصب مذهبی و پیروی از تمایلات کورکورانه است که به امام چنین نسبتی را میدهند و گر نه کجا عقل و وجدان آدمی چنین رویدادی را میتواند تصدیق کند!
اکنون ببینیم دیگران درباره درگذشت امام(ع) چه گفته اند.
نظر برخی دیگر از مورخان با نگرشی سریع بر اقوال مورخان درباره درگذشت امام(ع) به بررسی ناهماهنگی گفتهها و نقطه نظرهایشان خواهیم رسید.
عدهای در این باره فقط خود حادثه را گزارش کردهاند ولی هیچگونه ذکری از علت آن ننمودهاند و فقط بر سبیل تردید چنین آوردهاند: «گفته میشود که او مسموم شد و درگذشت» (مانند یعقوبی در جلد دوم ص 80 از تاریخش).
نظر دسته سوم عدهای دیگر مسموم شدن امام را پذیرفتهاند ولی معتقدند که این جنایت به دست عباسیان صورت گرفت. سید امیر علی دارای همین عقیده بود که احمد امین نیز بدان اشاره کرده. (4)
برای این نظر سند تاریخی جز آنچه که «اربلی» نقل کرده، وجود ندارد. وی عبارتی مبهم در این باره نوشته: «چون دیدند که خلافتبه اولاد علی انتقال یافته علی بن موسی را سم دادند و او در رمضان به طوس درگذشت» (5).
نظر چهارم برخی نیز گفتهاند امام به دست مامون مسموم گردید ولی این به رهنمود و تشویق فضل بود.
به نظر ما مامون هرگز نیازی به تشویق یا راهنمایی برای انجام این کار نداشت، چه خود موقعیت امام را بخوبی احساس میکرد. روشن است که این نظریه برای تبرئه مامون ابراز شده، چه فضل مدتها پیش از امام به دست مامون کشته شده بود. از این گذشته، چگونه میتوان باور کرد که مامون این جنایت را تنها به خاطر خوشایند فضل انجام داده و خودش هیچگونه تمایلی بدان نداشته است!
نظر پنجم برخی دیگر گفتهاند که امام به مرگ طبیعی درگذشت و هرگز مسمومیتی در کار نبود. برای اثبات این موضوع دلایلی ذکر کردهاند.
یکی از این افراد «ابن جوزی» است که پس از نقل قول از دیگران که نوشتهاند پس از یک استحمام در برابر امام(ع) بشقابی از انگور که بوسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حیات گفت، ابن جوزی مینویسد که این درست نیست که بگوییم مامون عامل مسموم کردن وی بوده باشد. چه اگر اینطور بود پس چرا آنهمه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه میکرد. این حادثه چنان بر مامون گران آمد که از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هر گونه لذتی چشم پوشیده بود. (6)
البته عبارت ابن جوزی حاکی از آن است که مسموم شدن امام را پذیرفته ولی منکر آنست که مامون عامل این جنایتبوده باشد.
«اربلی» نیز به پیروی از ابن جوزی همین عقیده را ابراز کرده و همانگونه بر گفته خویش دلیل آورده است.
احمد امین نیز از کسانی است که معتقدند کسی غیر از مامون بود که سم را به امام خورانیده، چه او حتی پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز میپوشید و بعلاوه، مامون با علما درباره برتری حضرت علی(ع) مباحثه میکرد (7)
دکتر احمد محمود صبحی نیز چنین پنداشته که داستان مسمومیت امام رضا(ع) از مطالب ساختگی شیعه است که هرگز بین موقعیت امام در نزد مامون که از آن همه ارجمندی برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضی احساس نمیکنند. (8)
دلایل کسانی که در تبرئه مامون از جنایتسم خورانی سعی کردهاند، به شرح زیر خلاصه میگردد:
1 – پیمان ولیعهدی که به موجب آن امام پس از مامون به خلافت میرسید.
2 – بزرگداشتشان امام و تایید شرف
و علم و فضیلت وی و ارجمندی خانوادهاش.
3 – به همسری وی در آوردن دخترش که خود عامل تحکیم دوستی میان آن دو بود.
4 – استدلال مامون بر برتری علی(ع) در برابر علما.
5 – ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام بطوری که از خوردن و آشامیدن و دیگر لذتها روی گردانده بود.
6 – دفن کردن امام در کنار قبر پدرش رشید، و اینکه او خود بر جسد وی نماز گزارد.
7 – پس از درگذشت امام، او همچنان لباس سبز میپوشید حتی پس از ورودش به بغداد.
8 – پیوسته با علویان به رغم اقدامهای مکرر بر ضدش، مهربانی مینمود.
9 – خلق و خوی مامون به او اجازه چنین جنایتی نمیداد.
10 – مسمومیت امام از جعلیات شیعه است.
این خلاصه همه دلایلی بود که تبرئه کنندگان مامون آوردهاند. ولی بنظر ما اینان یا به تمام حقایق، علم کافی نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر درستی درباره این مساله تاریخی ابراز کنند، و یا آنکه حقیقت را میدانستند ولی به داب پیشینیان خود بر ضد ائمه تعصب ورزیده به پیروی از هوای خویش و خلفایشان، حقایق مضر به احوالشان را لوث کردهاند.
واقع امر اینست که تمام چیزهایی که اینان ذکر کردهاند هیچکدام مانع از آن نبود که مامون برای دفع خطر وجود امام(ع) دستبه توطئه بزند، همانگونه که قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بنسهل آورده بود. فضل نیز مقامی شامخ نزد مامون داشت و حتی اصرار داشت که دخترش را هم به وی تزویج کند.
او همچنین فرمانده خود «هرثمة بن اعین» را نیز به مجرد ورود به مرو سر به نیست کرد، بیآنکه کوچکترین مجالی برای دفاع به وی بدهد و یا شکایتش را استماع کند. توطئههای مامون گریبانگیر طاهر و فرزندانش و دیگران و دیگران نیز شد. اینان وزرا و فرماندهانش بودند که برای مامون و تحکیم پایههای قدرتش آنهمه خدمت کرده و دیگران را با زور و شمشیر به اطاعتش در آورده بودند.
با اینوصف میبینیم که چگونه همه را یکی پس از دیگری به دیار عدم فرستاد در حالی که نسبتبه همه نیز ابراز محبت و سپاسگزاری مینمود. مامون کسی بود که بخاطر سلطنت و حکومت، برادر خود را بکشت، حال چگونه به همین انگیزه از کشتن امام رضا دستباز دارد. آیا این معقول است که بگوییم به نظر وی امام رضا از تمام این خدمتگزاران صدیقش و حتی از برادرش محبوبتر مینمود؟
اما اینکه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگواری نمود قضیه روشن است. مگر در آن شرایط از چنان افعی مکار و سیاستبازی میشد انتظار شادمانی و سرور برد؟
مگر هم او نبود که فضل را کشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت (9) و قاتلانش را هم که به دستور خود او بودند، از دم تیغ گذرانید. بعد هم سر آنان را نزد حسن – برادر فضل – فرستاد
و دخترش هم را به عقد وی درآورد. اما پس از پیروزی بر ابن شکله، حسن را نیز از مقامش سرنگون ساخت. (10)
طاهر را نیز خود او کشت ولی بیدرنگ یحیی بن اکثم را از سوی خود نزد فرزندانش گسیل داشت تا مراتب تسلیت خلیفه را به ایشان ابراز کند. سپس فرزندان طاهر را بر جای پدر بنشاند ولی بتدریج همه را یکی پس از دیگری سرنگون نمود.
از این قبیل جنایات، مامون بسیار کرده که اکنون مجال ذکر همه آنها نیست. به همین قیاس، عکسالعملها و گفتههایش در مرگ امام رضا(ع) نیز کوچکترین ارزشی نداشت. چه اگر راست میگفت پس چگونه دستبه خون هفت تن از برادران امام بیالود و علویان را تحتشکنجه و آزار درآورد و به کارگزار خود در مصر نوشت که منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا(ع) در خطبهها رانده شده بود.
مامون از چه شرافتی برخوردار بود که بگوییم کشتن امام با خلق و خوی وی ناسازگار بود. آیا کشتن آن همه افراد مگر منافاتی با مهر و محبتش داشت که پیوسته نسبتبه آنان ابراز میداشت.
بنابراین، مهر ورزیش نسبتبه امام نیز هیچگونه منافاتی با قتلش نمیتوانست داشته باشد.
اما اینکه علویان را بزرگ میداشت علت را خودش در نامهای که به عباسیان نوشته، چنین بیان میدارد که این بزرگداشت جزئی از سیاست وی به شمار میرود. لذا پس از درگذشت امام رضا(ع) دیگر لباس سبز را – که ویژه علویان بود – نپوشید، هفت تن از برادران امام را به قتل رسانید و به فرمانروایان خود در هر نقطهای دستور داد که به دستگیری علویان بپردازند.
اما سخن احمد امین که نوشته علویان بر ضد مامون بسیار قیام کرده بودند، ادعایی است که هرگز صحت ندارد. زیرا در تاریخ حتی نام یک قیام پس از درگذشت امام رضا(ع) ثبت نشده، بجز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن که انگیزهاش را همه مورخان ظلم کارگزاران خلیفه نوشتهاند، و همچنین شورش برادران امام(ع) که به خونخواهی وی برخاسته بودند.
اما اینکه گفتهاند داستان مسمومیت امام از ساختگیهای شیعه است، باید گفت که پیش از شیعه خود تاریخنویسان سنی این جنایت را به مامون نسبت داده بودند
و شیعیان نیز شرح این داستان را در کتابهای اهل سنت میخواندند که منابع بسیاری از آنان را ما در همین کتاب ذکر کرده ایم.
با اینهمه اگر کسی باز در تبرئه مامون و حسن نیت
ش اصرار دارد به این سؤال پاسخ دهد که چرا پس از درگذشت امام، مقام ولیعهدی را به فرزندش حضرت جواد(ع) عرضه نکرد، در حالی که او نیز دامادش بود و به فضل و علم و کمالاتش نیز اعتراف میکرد. حضرت جواد به رغم خردسالیش تحسین عباسیان را نسبتبه فضل و کمال خویش برانگیخته بود. مناظره وی با «یحیی بن اکثم» معروف است که با چه مهارتی به سؤالهای وی پاسخ میداد (11) به علاوه، صغر سن نمیتوانستبهانه عدم واگذاری مقام ولیعهدی به امام جواد(ع) باشد، چه ولیعهدی معنایش تصدی عملی امور مملکتی نیست و تازه خلفا و حتی رشید، پدر مامون، برای کسانی بیعت ولیعهدی گرفته بودند که بمراتب خردسالتر از امام جواد بودند.
نظر ششم که نظری درست است!
طبق این نظر امام(ع) بدون شک مسموم گردید. کسانی که بر این عقیدهاند گروه بزرگی را تشکیل میدهند که ابن جوزی نیز بدانها اشاره کرده است.
شیعیان بطور کلی این نظر را تایید کردهاند مگر مرحوم اربلی در کشف الغمة که خود را همعقیده با ابن طاوس و شیخ مفید دانسته است. ولی ظاهر امر چنین است که شیخ مفید نیز قایل به مسمومیت امام بوده، چه نوشته است: آن دو – یعنی مامون و رضا – با همدیگر انگوری را تناول کردند سپس امام(ع) بیمار شد و مامون نیز خود را به بیماری زد!!..
یکی از اموری که بهترین دلیل بر شهادت امام(ع) به شمار میرود اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیقتر به احوال امامان خود میپرداختند و دلیلی هم برای تحریف یا کتمان حقایق در این زمینه نداشتند.
از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیاری از دانشمندان و مورخان هستند که منکر مرگ طبیعی امام(ع) بوده و یا لااقل مسمومیت وی را قولی مرحج دانستهاند. مانند این افراد:
– ابن حجر در صواعق ص 122 – ابن صباغ مالکی در فصول المهمة ص 250.
– مسعودی در اثبات الوصیة ص 208، التنبیه و الاشراف ص 203، مروج الذهب / 3 / ص 417.
– قلقشندی در مآثر الانافة فی معالم الخلافه / 1 / ص 211.
– قندوزی حنفی در ینابیع المودة ص 263 و 385.
– جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی / 2 / بخش 4 / ص 440، و در صفحه آخر از کتاب امین و مامون.
– ابوبکر خوارزمی در رساله خود – احمد شلبی در تاریخ اسلامی و تمدن اسلامی / 3 / ص 107.
– ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین – ابوزکری
ا موصلی در تاریخ موصل 171 / 352 – ابن طباطبا در الآداب السلطانیة ص 218 – شبلنجی، در نور الابصار ص 176 و 177 چاپ سال 1948.
سمعانی در انسابش / 6 / ص 139.
– در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال ص 278 – عارف تامر در الامامة فی الاسلام ص 125.
– دکتر کامل مصطفی شیبی در الصلة بین التصوف و التشیع ص 226.
و بسیاری دیگر…
بازتاب قتل امام(ع) در زمان مامون
چون به کتابهای تاریخی مراجعه میکنیم درمییابیم که شهادت امام رضا(ع) به دست مامون به وسیله سم، حتی در زمان مامون نیز امری معروف و بر سر زبانهای مردم بود. بطوری که مامون خود شکوه از این اتهام میکرد که چرا مردم او را عامل مسموم کردن امام میپنداشتند!
در روایت آمده که هنگام مرگ امام(ع) مردم اجتماع کرده و پیوسته میگفتند که این مرد – یعنی مامون – وی را ترور کرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست که مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموی امام، را به سویشان بفرستد و برای متفرق کردنشان بگوید که امام(ع) امروز برای احتراز از آشوب از منزل خارج نمیشود. (12)
ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسی(ع) را آن دانسته که وی مامون را متهم به قتل برادرش مینمود. (13) ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسی که در مصر شورش کرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. اینکه یعقوبی نوشته که مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد (14) منافاتی با آن ندارد که مدتی بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهی برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یک ژست ظاهری میبود.
طبق نقل برخی از منابع تاریخی یکی دیگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمد بن موسی چون از حیله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن – و به روایتی دوازده هزار – از بغداد قیام کرد. کارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از کشمکشهایی هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید. (15)
در آن ایام برادر دیگر امام رضا(ع) به نام هارون بن موسی همراه با بیست و دو تن از علویان به سوی خراسان میآمد. بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنی حضرت فاطمه(ع) بود (16). مامون ماموران انتظامی خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراکنده کردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولی سپس او را در حالی که بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر کرده بقتل رساندند. (17)
میگویند حتی به حضرت فاطمه(ع) نیز در ساوه زهر خورانیدند که پس از چند روزی او هم به شهادت رسید. (18)
دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام(ع) به نام حمزة بن موسی بود.
با توجه به این وقایع درمییابیم که مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امری شایع میان مردم گردیده بود.
پیشگویی امام(ع) و اجدادش
افزون بر تمام آنچه که گذشتیاد این نکته نیز لازم است که امام رضا(ع) شهادتش را بوسیله زهر خود بارها پیشگویی کرده بود. به علاوه، اجداد پاکش نیز سالها پیش از وی رویداد شهادت امام رضا(ع) را خبر داده بودند.
میتوان روایات وارد شده در این زمینه را به سه طبقه تقسیم کرد:
1 – آن دسته از روایات که از زبان پیغمبر(ص) یا ائمه(ع) نقل شده و حاکی از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنجحدیث وارد شده.
2 – آن دسته از روایات که از خود امام رضا(ع) نقل شده که شهادتش به دست مامون و دفنش را در طوس کنار قبر هارون، پیشگویی نموده است.
پینوشتها:
(1) ضحی الاسلام / 3 / ص 202 و نیز جلد 2 / ص 46 و 47.
(2) الکامل / 5 / ص 150 – طبری / 11 / ص 1030 – تاریخ ابوالفداء / 2 / ص 23 – مختصر تاریخ الدول / ص 134 – مرآة الجنان / 2 / ص 12 – وفیات الاعیان / 1 / ص 321 (چاپ 1310 هجری) – برخی از اینان داستان مس
موم شدن را با تعبیر «گفته میشود… » بیان کردهاند.
(3) تاریخ ابن خلدون / 3 / ص 250.
(4) روح الاسلام، سید امیر علی / ص 311 و 312 – احمد امین چنین نگاشته: «اگر براستی او را مسموم کرده باشند، حتما این سم را کسی غیر از مامون به او خورانیده، یعنی یکی از مدعیان حکومتبرای خاندان عباسی».
(5) الامام الرضا ولی عهد المامون / ص 102 به نقل از خلاصة الذهب المسبوک / ص 142.
(6) تذکرة الخواص / ص 355.
(7) ضحی الاسلام / 3 / ص 295 و 296.
(8) نظریة الامامة / ص 387.
(9) التاریخ الاسلامی و الحضارة الاسلامیة / 3 / ص 322 – ماثر الانافة / 1 / ص 211. درباره چگونگی قتل فضل سخن گفتیم و دیگر آن را تکرار نمیکنیم.
(10) لطف التدبیر / ص 166.
(11) الصواعق المحرقة، فصول المهمة، ینابیع المودة، اثبات الوصیة، بحار، اعیان الشیعة، احقاق الحق جلد 2 به نقل از: اخبار الدول قرمانی، نور الابصار، ائمة الهدی هاشمی، الاتحاف بحب الاشراف، مفتاح النجا فی مناقب اهل العبا…
(12) مسند الامام الرضا / 1 / ص 130 – بحار / 49 / ص 299 – عیون اخبار الرضا / 2 / ص 242.
(13) تاریخ ابن خلدون / 3 / ص 115.
(14) مشاکلة الناس لزمانهم / ص 29.
(15) قیام سادات علوی / ص 169 – اعیان الشیعة / 10 از مجلد 11 / ص 286 و 287 به نقل از کتاب الانساب از محمد بن هارون موسوی نیشابوری – مدینة الحسین (سری دوم) ص 91 – بحار / 8 / ص 308 – حیاة الامام موسی بن جعفر / 2 / ص 413 – فرق الشیعة / حاشیه ص 97 به نقل از بحر الانساب (چاپ بمبئی) و سایر منابع.
(16) قیام سادات علوی / ص 168.
(17) جامع الانساب / ص 56 – قیام سادات علوی / ص 161 – حیاة الامام موسی بن جعفر / 2.
(18) قیام سادات علوی / ص 168.
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor
www.aqrazavi.org
__________________________________________________________________