«عفت» نقطه مقابل «شکم پرستى و شهوت پرستى»است که از مهمترین فضایل انسانى محسوب مى شود.
«عفت» به گفته راغب اصفهانى در کتاب «المفردات»، به معنى پدید آمدن حالتى درنفس است که آدمى را از غلبه شهوت باز مى دارد و «عفیف» به کسى گفته مى شود که داراى این وصف و حالت باشد.
صاحب «مقاییس اللغة» مى نویسد:
«عفت در اصل به دو معنى آمده است: نخست، خوددارى از انجام کارهاى زشت و دیگر، کم بودن چیزى. لذا عرب به باقى مانده شیر در پستان مادر «عفه»(بر وزن مدت) مى گوید.»
ولى از کلام راغب اصفهانى درمفردات، استفاده مى شود که هر دو معنى به یک چیز باز مى گردد.(زیرا افراد عفیف به چیز کم قانع هستند.)
مؤلف التحقیق مى نویسد: «این ماده در اصل، به معنى حفظ نفس از تمایلات و شهوات نفسانى است، همان گونه که تقوا به معنى حفظ نفس از انجام گناهان مى باشد، بنابراین عفت یک صفت دورنى است، در حالى که تقوا ناظر به اعمال خارجى است.»
علماى اخلاق نیز در تعریف «عفت»، آن را صفتى حد وسط در میان شهوت پرستى و خمودى دانسته اند.
آنچه بیان شد، تفسیر «عفت» به مفهوم عام کلمه بو د، زیرا بعضى براى معرفى «عفت» از نقطه مقابل آن، یعنى، پرده درى نیز استفاده کرده اند. به همین علت در بسیارى از موارد، واژه «عفت» را در مورد پرهیزکارى در خصوص مسایل جنسى استعمال کرده اند.
به هر حال از آیات قرآن مجید و روایات اسلامى استفاده مى شود که «عفت» به هردو معنى – از بزرگترین فضایل انسانى است و هیچ کس در سیر الى الله، بدون داشتن «عفت» به جایى نمى رسد. در زندگى دنیا نیز آبرو و حیثیت و شخصیت انسان در گرو عفت است.
با این اشاره به قرآن باز مى گردیم و آیات ذیل را بررسى مى کنیم:
1- للفقرآء الذین احصروا فى سبیل الله لا یستطیعون ضربا فى الارض یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم لا یسئلون الناس الحافا و ما تنفقوا من خیرفان الله به علیم(سوره بقره،آیه 273)
2- و راودته التى هو فى بیتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هیت لک قالمعاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لا یفلح الظالمون(سوره یوسف،آیه 23)
3-
و لقد همت به و هم بها لو لا ان رءا برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین(سوره یوسف، آیه24)
4- قالت فذالکن الذى لمتننى فیه و لقد راودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم یفعلماء امره لیسجنن و لیکونا من الصاغرین-قال رب السجن احب الى مما یدعوننى الیه والا تصرف عنى کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین-فاستجاب له ربه فصرف عنهکیدهن انه هو السمیع العلیم(سوره یوسف،آیه 32-34)
5- و الذین هم لفروجهم حافظون×الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیرملومین-فمن ابتغى ورآء ذلک فاولئک هم العادون(سوره مؤمنون،آیه 5-7)
6-.. و الحافظین فروجهم و الحافظات…(سوره احزاب،آیه 35)
ترجمه:
1-(انفاق شما مخصوصا باید) براى نیازمندانى باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند،(و توجه به آیین خدا، آنها را از وطن هاى خویش آواره ساخته و شرکت در میدان جهاد به آنها اجازه نمى دهد تا براى تامین هزینه زندگى، دست به کسب و تجارت بزنند)، نمى توانند مسافرتى کنند(و سرمایه اى به دست آورند) و از شدت خویشتن دارى، افراد ناآگاه آنها را بى نیاز مى پندارند، اما آنها را از چهره هایشان مى شناسى و هرگز با اصرار چیزى از مردم نمى خواهند(این است مشخصات آنها!) و هر چیز خوبى در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.
2- و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمناى کامجویى کرد، درها را بست و گفت:
بیا(به سوى آنچه براى تو مهیاست)؛(یوسف) گفت: «پناه مى برم به خدا ! او [عزیز مصر] صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته(آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم ؟!) مسلما ظالمان رستگار نمى شوند!»
3- آن زن قصد او کرد و او نیز – اگر برهان پروردگار را نمى دید – قصد وى مى نمود! این چنین کردیم تا بدى و فحشاء را از او دور سازیم، زیرا او از بندگان مخلص ما بود.
4-(همسر عزیز مصر) گفت: «این همان کسى است که به خاطر(عشق) او مرا سرزنش کردید!(آرى!) من او را به خویشتن دعوت کردم و او خوددارى کرد و اگر آنچه را دستور مى دهم، انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد و مسلما خوار و ذلیل خواهد شد!»
(یوسف) گفت: «پروردگارا ! زندان، نزد من محبوب تر است از آنچه اینها مرا به سوى آن مى خوانند ! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و ازجاهلان خواهم بود!»
پروردگارش دعاى او را اجابت کرد و مکر آنان را از او گردانید، زیرا او شنوا و داناست.
5- و آنها که دامان خود را(از آلوده شدن به بى عفتى) حفظ مى کنند.
تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند که در بهره گیرى از آنان ملامت نمى شوند و کسانى که غیر از این راه را طلب کنند، تجاوزگرند!
6- مردان پاکدامن و زنان پاکدامن.
تفسیر:
نیازمندان آبرومند:
در آیه نخست، درباره بهترین مورد انفاق، مى فرماید:
انفاق شما(مخصوصا) بایدبراى نیازمندانى باشد که در راه خدا محصور شده(و از خانه و کاشانه خود آواره گشته اند و شرکت در میدان جهاد به آنها اجازه نمى دهد براى تامین زندگى خود تلاش کنند) و نمى توانند سفرى کنند(و سرمایه اى به دست آورند)، «للفقراء الذین احصروافى سبیل الله لا یستطیعون ضربا فى الارض…»(1)
سپس به ویژگى مهم دیگرى از آنها اشاره مى کند: «از شدت خویشتن دارى و عفاف، افراد بى اطلاع، آنها را غنى مى پندارند، در حالى که آنها را از چهره هایشان مى شناسى،…یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم… »(2)
آرى! آنها رنج هاى درونى خود را کاملا حفظ مى کنند و زبان به شکوه نمى گشایند و در عین نیازمندى شدید، همچون بى نیازان گام بر مى دارند، ولى براى آگاهان رنگ رخساره آنها از سر درونشان خبر مى دهد.
باز به بیان ویژگى دیگرى پرداخته، مى افزاید: «هرگز با اصرار چیزى را از مردم نمى خواهند،…لا یسئلون الناس الحافا… »(3)
تا حد امکان، از کسى تقاضا نمى کنند و اگر کارد به استخوانشان رسد و ناچار شوند وامى از کسى بگیرند یا کمکى بخواهند، هیچ گونه اصرار به فرد مقابل نمى کنند.
در پایان آیه مى فرماید: «و هر چیزى خوبى در راه خدا انفاق کنید، خداوند به آن آگاه است،… و ما تنفقوا من خیر فان الله به علیم »(4)
آرى! انفاق بسیار خوب است، خصوصا براى کسانى که عزت نفس و طبع بلند دارند و خویشتن دار و عفیف اند.
بدیهى است که «عفت» در این آیه به معنى خویشتن دارى در مسایل مالى است، نه امور جنسى.
جمعى از مفسران، شان نزول آن را «اصحاب صفه» دانسته اند. آنها یک گروه چهار صد نفرى از مسلمانان مکه و اطراف مدینه بودند که نه خانه اى در مدینه داشتند و نه خویشاوندانى که به منزل آنها بروند و نه کسب و کار، ولى در عین حال، در نهایت تعفف در محلى که به صورت سکوى بزرگ(5) در کنار مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله بود، زندگى مى کردند. آنها مجاهدانى بودند که به فرمان رسول الله صلى الله علیه و اله به میدان هاى جنگ حرکت مى کردند و در عین گرسنگى و نیازمندى شدید، عزت نفس و خویشتن دارى وعفت خویش را حفظ مى کردند.
به هر حال، قرآن مجید این گروه از عفیفان را در آیه فوق با تعبیرات مختلف ستوده است و آنها را به عنوان الگو براى سایر مسلمانان معرفى نموده است.
در آیه دوم و سوم، سخن از «عفت» و پاکدامنى یوسف علیه السلام است که در سخت ترین شرایطى که تمام اسباب گناه در آن آماده بود، خود را حفظ کرد. به خداوند خویش پناهنده شد و از کوره یک امتحان بزرگ الهى، آبرومندانه بیرون آمد.
طبق بیان قرآن کریم: «آن زن که یوسف علیه السلام در خانه او بود، از وى تمناى کامجویى کرد وتمام درها را بست و گفت: بشتاب به سوى آنچه که براى تو مهیاست.»
یوسف علیه السلام گفت: به خدا پناه مى برم، او(عزیز مصر) صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته(آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟)، به یقین ظالمان(و خائنان) رستگار نمى شوند، و روادته التى هو فى بیتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هیت لک،قالمعاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لا یفلح الظالمون»(6)
چهره زیبا و ملکوتى حضرت یوسف علیه السلام، نه تنها عزیز مصر را مجذوب کرده بود، بلکه همسر عزیز مصر نیز به او علاقه مند شده بود. این عشق و علاقه همسر عزیز مصر، پنجه در اعماق جانش داشت که با گذشت زمان داغ تر و سوزان تر مى شد، اما حضرت یوسف علیه السلام عفیف و پاکدامن و پرهیزکار، قلبش تنها در گرو عشق به خدا بود.
همسر فریباى جوان و زیباى عزیز مصر، از تمام وسایل و روشها، براى رسیدن به مقصد خود استفاده کرد، وسایلى که تنها بخشى از آنها براى تحریک یک جوان مجرد هم سن و سال حضرت یوسف علیه السلام کافى بود، ولى حضرت یوسف علیه السلام در برابر امواج شدید شهوت ایستادگى نمود و خود را به کشتى لطف پروردگار سپرد که اگر نمى سپرد، غرق شده بود، همان گونه که آیه بعد مى فرماید:
«آن زن قصد کام جویى را از او کرد و او نیز ؛ اگر برهان پروردگار را نمى دید – قصد وى مى نمود، این چنین کردیم.
(و یوسف را در برابر این طوفان شدید تنها نگذاشتیم) تا بدى و فحشا را از او دور سازیم، زیرا او از بندگان مخلص ما بود، و لقد همتبه و هم بها لو لا ان رءا برهان ربه کذلک لنصرفعنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین».(7)
«من عبادنا»(از بندگان ما) و «مخلصین»(خالص شدگان)، تعبیرات بسیار پرمعنایى است که در این آیه به عنوان نشان افتخار بر سینه حضرت یوسف علیه السلام نصب شده است.
گر چه حضرت یوسف علیه السلام با وجود عفت و پاکدامنى از سوى همسر عزیز مصر متهم به خیانتى شد که ممکن بود به قیمت جان او تمام شود، ولى خداوندى که وعده حمایت از مؤمنان پاکدامن را داده است توسط گواهى کودک شیرخوارى که در گهواره بود، به صورت معجزه آسایى، او را نجات داد.
آنچه بعضى از افراد نادان و بى خبر، در شرح این آیات نوشته اند که منظور از «هم بها» این است که حضرت یوسف علیه السلام نیز آماده کامجویى از زلیخا شد، نه با مقام عصمت انبیاء سازگار است و نه با لحن آیات فوق، بلکه قرآن مى گوید:
«برهان پروردگاربه یارى حضرت یوسف علیه السلام آمد که اگر نیامده بود، آماده مى شد، ولى چون به سراغش امد، قصد گناه نکرد.»
فخر رازى در تفسیر این آیه، تعبیر جالبى دارد. او مى نویسد:
«همه، حتى شیطان شهادت به پاکى حضرت یوسف علیه السلام دادند، زیرا شیطان در همان زمانى که رانده درگاه خدا شد، گفت: من براى گمراه ساختن همه فرزندان آدم تلاش مى کنم، جز بندگان مخلص تو، قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین × الا عبادک منهم المخلصین»(8)
سپس فخر رازى مى افزاید: «اگر گویندگان این سخنان بى اساس و خرافى، تابع خداوند هستند، خداوند شهادت به پاکى حضرت یوسف علیه السلام داد و اگر پیرو شیطانند، شیطان نیز شهادت به پاکى او داده است.(9)
در چهارمین آیه که ادامه شرح زندگى پر ماجراى حضرت یوسف علیه السلام و بیان مقام والاى عفت و پارسایى اوست، ضمن اشاره به آزمون دیگرى که مانند طوفانى سخت د
ربرابر او پدیدار شده بود، مى فرماید:
«هنگامى که آوازه عشق سوزان عزیز مصر به غلام کنعانی اش حضرت یوسف علیه السلام، در شهر پیچید و زنان مصر، زبان به ملامت و سرزنش او گشودند، او براى اثبات بى گناهى خود، مجلس میهمانى عظیمى ترتیب داد و از زنان سرشناس مصر دعوت کرد و در یک لحظه حساس، حضرت یوسف علیه السلام را وادار کرد که وارد آن مجلس شود.
هنگامى که آنها چشمشان به جمال دل آراى حضرت یوسف علیه السلام افتاد، زمام اختیار را ازدست دادند و با کاردهایى که براى خوردن میوه در دست داشتند، بى اختیار دستهایشان رابریدند و همگى گفتند: این جوان، یک انسان نیست که یک فرشته زیبا و عجیب است!»
در آن هنگام که همسر عزیز مصر خودش را پیروز مى دید، رو به آنها کرد و گفت:
«این همان کسى است که مرا به خاطر(عشق) به او سرزنش کردید.(آرى!) من او را به خویشتن دعوت کردم و او خوددارى کرد. اگر آنچه را که من دستور مى دهم، انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد و به یقین خوار و ذلیل خواهد شد، قالت فذالکن الذى لمتننى فیه و لقدراودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم یفعل ما آمره لیسجنن و لیکونا من الصاغرین »(10)
این دومین امتحان سخت و سنگین حضرت یوسف علیه السلام بود. او بر سر دو راهى قرارداشت، یکى، تسلیم شدن در برابر درخواست همسر عزیز مصر و به کام دل رسیدن و از هر گونه ناز و نعمت و محبت برخوردار شدن و دیگرى مقاومت کردن و به زندان افتادن و اعمال سخت آن را تحمل نمودن.
او بدون لحظه اى تردید، راه خود را انتخاب کرد و به درگاه خداوند متعال رو آورد و گفت: «پروردگار! زندان(با آن همه مشکلات و رنج هایش) نزد من، محبوب تر است از آنچه این ها مرا به آن مى خوانند. اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانى، قلب من متمایل به آنها خواهد شد و از جاهلان خواهم بود، قال رب السجن احب الى مما یدعوننى الیه و الاتصرف عنى کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین »(11)
از تعبیرات آیه روشن مى شود که زنان آن مجلس نیز با همسر عزیز مصر هم صدا شدند و حضرت یوسف علیه السلام را به تسلیم در برابر آن زن دعوت مى کردند و هر کدام به نوعى او را به اجابت دعوت همسر عزیز مصر فرا مى خواندند.
یکى مى گفت: اى جوان!، مگر جمال دل آرا و خیره کننده همسر عزیز مصر را نمى بینى؟
مگر از عشق و زیبایى اولذت نمى برى؟!
دیگرى مى گفت: اگر زیبایى خیره کننده او در قلب تو اثر نمى گذارد، ولى فراموش مکن که او همسر عزیز مصر است، اگر قلب او را به دست آورى، هر چه از مال و مقام بخواهى، در اختیار تو قرار خواهد داد.
سومى به او هشدار مى داد که اگر جمال و زیبایى و یا مال و مقام او براى تو اهمیت وارزش ندارد، ولى بدان که اگر آن زن، خشمگین شود، به یک موجود خطرناک انتقام جو تبدیل خواهد شد، آنگاه تو را در قعر زندان خواهد انداخت و تو در آنجا براى همیشه فراموش خواهى شد.
چون آخرین راه، همان زندان وحشتناک بود، حضرت یوسف علیه السلام به درگاه خداوند عرضه داشت: «من براى اطاعت فرمان تو و حفظ پاکى و تقوا و پارسایى و عفت خویش، حاضرم روانه زندان وحشتناک گردم، اما آلوده خواسته شوم آنها نشوم.»
این تهدید جدى بود و عملى هم شد. حضرت یوسف علیه السلام به زندان افتاد، ولى روح بلندش از محیط ننگین و آلوده کاخ عزیز مصر رهایى یافت. در ادامه همین آیات آمده است که خداوند، این زندان وحشتناک را نردبان ترقى حضرت یوسف علیه السلام قرار داد.
سرانجام به خواست خداوند، او بر تخت قدرت عزیز مصر تکیه زد و با حفظ آبرو و تقوا، به همه چیز رسید، در حالى که همه آلودگان رسوا شده و کنار رفتند. این پاداشى بود که خداوند در دنیا به این سلاله نیکان و پاکان عنایت کرد.
قرآن کریم در ادامه مى فرماید: «پروردگار او، دعاى خالصانه اش را اجابت کرد و مکر ونقشه هاى شوم آنها را از او برگردانید، زیرا او شنوا و داناست، فاستجاب له ربه فصرف عنهکیدهن انه هو السمیع العلیم »(12)
عفت، صفت بارز یک مؤمن:
در پنجمین آیه مورد بحث، سخن از صفات برجسته مؤمنان است. قرآن درعبارت هاى کوتاه و بسیار پرمعنى، ضمن بیان بخش مهمى از صفات مؤمنان، پاکدامنى وعفت را یکى از خصلت هاى برجسته آنها دانسته و مى گوید: «آنها کسانى هستند که دامان خود را(از آلودگى به بى عفتى) حفظ مى کنند و تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند که در بهره گیرى از آنان، ملامت نمى شوند و کسانى که غیر از این راهى را طلب کنند، تجاوزگرند، و الذین هم لفروجهم حافظون-الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهمغیر
ملومین-فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون »(13)
جالب این که، قرآن در بیان صفات برجسته مؤمنان، عفت را بعد از نماز و زکات وپرهیز از لغو مطرح کرده و حتى آن را بر مساله امانت و پایبندى به عهد و پیمان نیز مقدم داشته است.
عفت، کلید نجات:
در آخرین آیه مورد بحث، قرآن بیان مى کند که خداوند، ده گروه از مردان و زنان برجسته را مورد مغفرت و اجر عظیم قرار مى دهد که نهمین آنها مردان و زنانى است که دامان خود را از آلودگى به بى عفتى، نگه داشته و پاکدامن و عفیفند.
در بیان اوصاف دهمین گروه، اشاره مى کند که آنها بسیار یاد خدا مى کنند و بعید نیست که بیان این مطلب، دلیل رابطه نزدیکى میان عفت و یاد خدا بودن، باشد که نتیجه همه اینها، آمرزش الهى و اجر عظیمى است که عظمتش را تنها خودش مى داند.
در جاى دیگر اشاره شده است که روزه نیز یکى از راه هاى مهار طغیان «شهوت جنسى» است، بنابراین میان عفت و روزه، رابطه مستقیم وجود دارد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله مى فرماید:
«یا معشر الشبا
ب ان استطاع منکم الباة فلیتزوج فانه اغضللبصر و احصن للفرج و من لم یستطع فعلیه بالصوم(14)، اى گروه جوانان ! کسى که از شما توانایى بر ازدواج داشته باشد، ازدواج کند، زیرا ازدواج سبب مى شود که از نوامیس مردم چشم فرو بندد و دامان خویش را از آلودگى به بى عفتى حفظ کند و کسى که توانایى بر ازدواج ندارد، روزه بگیرد.»
عفت در روایات اسلامى:
در منابع حدیثى،اهمیت فوق العاده اى به «عفت» داده شده است که به بعضى از آنها اشاره مى کنیم:
1- امام امیر المؤمنین علیه السلام، عفت را برترین عبادت شمرده است: «افضل العبادةالعفاف(15) » تعبیر به عفت در این جا، ممکن است به معنى وسیع آن استعمال شده و یا ممکن است د
ر مقابل شکم پرستى و شهوت جنسى به کار رفته باشد.
2- امام باقر علیه السلام مى فرمایند: «ما عبد الله بشىء افضل من عفة بطن و فرج ؛ هیچ عبادتى در پیشگاه خداوند، برتر از عفت در برابر شکم و مسایل جنسى نیست.»(16)
3- در روایت دیگرى از آن حضرت – که تفسیرى بر روایت سابق است – آمده است که مردى خدمت امام علیه السلام عرض کرد: اعمال و طاعات من ضعیف و روزه ام کم است، ولى امیدوارم که هرگز مال حرامى نخورده ام.
امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «کدام تلاش در راه اطاعت خدا، برتر از عفت در مقابل شکم و مسایل جنسى است.»(17)
4- امام على بن ابیطالب علیه السلام در این رابطه مى فرمایند:
«هنگامى که خداوند خیر و خوبى براى بنده اش بخواهد، به او توفیق مى دهد که در برابر شکم و شهوت پرستى عفت پیدا کند.»(18)
5- در حدیث دیگرى که مفضل از امام صادق علیه السلام، در توصیف شیعیان واقعى نقل شده، آن حضرت چنین مى فرمایند:
«پیروان حقیقى جعفر بن محمد، کسانى هستند که در برابر شکم پرستى و بى بند و بارى جنسى، عفت و(در راه بندگى خدا) تلاش و کوشش فراوان دارند، به ثواب او امیدوارند و از عقاب او بیمناک.(به همین دلیل، پیوسته،در راه حق حرکت مى کنند. هرگاه کسى را با این صفات ببینى، آنها پیروان و شیعیان جعفر بن محمد علیه السلام مى باشند.»(19)
6- امیر مؤمنان على علیه السلام مى فرمایند:
«ارزش هر کس به اندازه همت او و صداقت هر کس به اندازه شخصیت او و شجاعت هر کس به اندازه زهد و بى اعتنایى او به ارزشهاى مادى و عفت هر کس به اندازه غیرت اوست.»(20)
بدیهى است، افراد غیرتمند راضى نمى شوند که کسى نگاه آلوده به نوامیس آنها کند، به همین دلیل، نسبت به نوامیس دیگران نیز حساسند و متعرض آنها نمى شوند.
7- این بحث را با حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله پایان مى دهیم، آن حضرت صلى الله علیه و اله در این روایت ضمن بیان این که:
«سه چیز است که بر امتم از آن سه بیمناکم» سومین آنها را «شهوة البطن و الفرج،شکم پرستى و شهوت پرستى جنسى»(21) مى دانند.
نتیجه:
آنچه از آیات و روایات فوق حاصل مى شود، این است که: اسلام اهتمام فوق العاده به مساله پرهیزکارى در برابر شهوت شکم و بى بند و بارى جنسى دارد تا جایى که آن رانشانه شخصیت، غیرت، ایمان و پیروى از مکتب اهل بیت علیهم السلام معرفى مى کند. تاریخ نیز سرچشمه بسیارى از گرفتارى هاى انسان را از همین دو امر(شهوت شکم وشهوت جنسى) مى داند، زیرا شهوت شکم، به انسان اجازه تفکر مشروع را نمى دهد تا به وسیله آن، حقوق انسان ها را رعایت کند و در مسیر عدالت گام بردارد. به همین علت، انسان را به ارتکاب انواع گناهان وا مى دارد.
(توضیح سایت: عامل پرخوری، خود باعث ایجاد تحریک های جنسی و شهوت می شود، به رابطه روزه و عفت دقت کنید !)
علاوه بر اینها، شهوت شکم، سرچشمه بسیارى از بیمارى هاى جسمانى و اخلاقى است تا آنجا که گاهى، شکم به خطرناکى مبدل شده و انسان را به پرستش و اطاعت خویش در همه زمینه ها وادار مى سازد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله نیز، در این رابطه، درباره مردم آخر الزمان فرموده است:
«زمانى بر مردم فرا مى رسد که شکم هاى آنها بت هاى آنهاست و زن هاى آنها قبله آنهاست و دینارهایشان دینشان و شرفشان متاعشان است، در آن زمان از ایمان جز نامى و از اسلام جز رسمى و از قرآن، جز درسى باقى نمى ماند، مساجدشان از نظر ساختمان آباد و دلهایشان از نظر هدایت خراب است…»
در ذیل این حدیث آمده است: «خداوند در چنان شرایطى، آنان را به چهار بلا مبتلا مى کند، جور سلطان و قحطى زمان و ظلم والیان و حاکمان(22) »
&#x 0D;فرق میان ظلم و جور(که در بسیارى از روایات در برابر هم قرار گرفته اند) ممکن است از این جهت باشد که واژه جور، در اصل به معنى انحراف از مسیر حق است، بنابراین جور سلطان به انحرافات صاحبان سلطه و فرمانروایان اطلاق مى شود، در حالى که ظلم به معنى بى عدالتى است.
در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است:
«از پرخورى بپرهیز که انواع بیمارى ها را تحریک کرده، و سرچشمه مرض هاست.»(23)
پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله نیز فرموده است:
«هر کس از شر شکم و زبان و آلت جنسى خود در امان بماند، از همه بدى ها محفوظ مانده است.»(24)
راه هاى پیشگیرى از بى عفتى:
براى کنترل شهوات؛ مخصوصا شهوت جنسى و شهوت شکم؛ راههاى بسیارى وجود دارد که بخشى جنبه کلى و عمومى دارد، یعنى، در تمام مفاسد اخلاقى سارى و جارى است، مانند: پاک بودن محیط، نقش معاشران و دوستان، تربیت خانوادگى، علم وآگاهى به پیامدهاى رذایل اخلاقى، مسایل فرهنگى و مانند آن.
این بحث را به صورت گسترده و کامل در جلد اول تحت عنوان آمادگى هاى لازم براى پرورش فضایل اخلاقى مطرح کردیم.
بخش دیگر،جنبه خصوصى دارد، یعنى، مربوط به «عفت» در مسایل جنسى و سایرخواسته اى نفسانى است که امور زیر را مى توان به عنوان عمده ترین راه کنترل در این خصوص ذکر کر:
1- حجاب و ترک خودآرایى در انظار عموم:
بى شک،
یکى از امورى که به شهوت جنسى دامن مى زند، «برهنگى و خودآرایى زنان و مردان» براى یکدیگر است که تاثیر آن، به خصوص در میان جوانان مجرد، قابل انکارنیست، به گونه اى که مى توان گفت:
آلودگى به بى عفتى رابطه مستقیمى با بى حجابى، برهنگى و خودآرایى در انظار عموم دارد، حتى طبق بعضى از آمارهاى مستند، هر قدراین مساله تشدید شود، به همان نسبت آلودگى به بى عفتى بیشتر مى شود، مثل، درتابستان که به خاطر گرمى هوا، برهنگى زنان بیشتر مى شود، به همان نسبت مزاحمت هاى جنسى افزایش مى یابد و به عکس، در زمستان که زنان، پوشش بیشتر دارند، این گونه مزاحمت ها کمتر مى شود.
به همین دلیل، دستور حجاب یکى از مؤکدترین دستورهاى اسلام است.
قرآن مجید در آیات متعددى از جمله: آیات 31 و 60 سوره نور و آیات 33 و 53 و 59 احزاب، بر مساله حجاب تاکید کرده است که گاهى زنان با ایمان را مخاطب قرار مى دهد و گاهى همسران پیامبر صلى الله علیه و اله را و گاهى نیز با استثنا کردن زنان پیر و از کار افتاده، تکلیف بقیه را روشن مى سازد، به این ترتیب با عبارات مختلف، اهمیت این وظیفه اسلامى رابازگو مى کند.
بدیهى است که برداشتن حجاب، مقدمه برهنگى، آزادى جنسى و بى بند و بارى است که مشکلات و مفاسد ناشى از آن، در عصر و زمان ما بر کسى پوشیده نیست.
بى حجابى سبب مى شود که گروهى از زنان، در یک مسابقه بى پایان، در نشان دادن اندام خود و تحریک مردان هوس باز شرکت کنند. این امر در عصر و زمان ما که به خاطر گرفتارى هاى تحصیلى و اقتصادى سن ازدواج بالا رفته و قشر عظیمى از جامعه راجوانان مجرد تشکیل مى دهد ؛ آثار بسیار زیان بارى دارد.
بى حجابى، علاوه بر این که از نظر اخلاقى سبب نا امنى خانواده ها و بروز جنایات مى شود، ضمنا سبب ایجاد هیجان هاى مستمر عصبى و حتى بیمارى هاى روانى نیزمى گردد که ثمره آن سستى پیوند خانواده ها و کاهش ارزش شخصیت زن در جامعه است.
2- عدم اختلاط زن و مرد:
بى شک در جامعه مخصوصا در جامعه فعلى نمى توان زندگى زن و مرد نامحرم را به طور کامل از هم جدا کرد، ولى در مواردى که ضرورتى نداشته باشد، چنان که از اختلاط پرهیز شود، به یقین، اصول عفت و پارسایى، بهتر حفظ خواهد شد، دلیل آن هم مفاسد بسیار وحشتناک و شرم آورى است که از اختلاط پسران و دختران درکشورهاى غربى دیده مى شود.
3- مطبوعات و رسانه هاى تصویرى:
مطبوعات و رسانه هاى تصویرى نقش بسیار مؤثرى در تحریک مسایل جنسى، مخصوصا در میان قشر جوان دارد. افراد سودجو و گروه هایى که از این راه به درآمدهاى هنگفت نامشروعى مى رسند، دست به انتشار مفتضح ترین فیلمها، عکسها، رمانها و داستانهاى عشقى کثیف مى زنند و در شرایطى که امواج رسانه ها به آسانى از یک گوشه جهان به گوشه دیگر منتقل مى شود، کنترل آنها کار آسانى نیست، ولى به هرحال اگر این امر به طور کامل، امکانپذیر نباشد، به طور ناقص امکان پذیر است که غفلت از آن، موجب گرفتارى هاى فراوان اخلاقى و اجتماعى است.
با نهایت تاسف، گروهى از نویسندگان و ارباب علم و دانش نیز در این مساله به موضع انفعالى روى آورده اند و به خاطر این که شرایط زمان، اجازه مخالفت با این اموررا نمى دهد و یا مخالفت با آنها، ما را از نسل جوان جدا مى سازد، یا در اذهان مردم متمدن، به عقب افتادگى متهم مى شویم، به همین دلیل، دست روى دست گذاشته و مایوسانه
به امواج خطرناکى که جوامع اسلامى را در برگرفته، نگاه مى کنند.
پى نوشت ها:
1- بقره/ 273
2- همان
3- همان
4- همان
5- عرب به سکوى بزرگ کنار مسجد«صفه»مى گوید که علت نام گذارى این عده به اصحاب صفه نیزهمین است.
6- یوسف/ 23
7- یوسف/ 24
8- ص/ 82 و83
9- تفسیر کبیر فخر رازى، ج 18، ص117
10- یوسف/ 32
11- یوسف/ 33
12-یوسف/34
13- مؤمنون/ 5 تا7
14- تفسیر مراغى،ج 22،ص 10
15- اصول کافى،ج 2،ص79
16- همان
17- همان
18- غرر الحکم، شماره 4114
19- وسایل الشیعه، ج 11، ص199
20- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 47
21- اصول کافى، ج 2، ص79
22- بحار الانوار، ج 22، ص453
23- شرح غرر الحکم، حدیث 2681، جمله 1، ص 300
24- معراج السعادة، ص 310
منبع: اخلاق در قرآن جلد دوم صفحه 307 آیت الله العظمى مکارم شیرازى
http://essay.monajat.org