ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

تفاوت نماز اهل سنت با شیعه/1

علت تغيير نماز اهل سنت چه بود؟ اين تغييربه چه زمانها و وقايعي برمي گردد؟ اين تغييرها به چه اشكالي هستند؟ آيا اين تغييرها در زمان حكومت حضرت امام علي عليه السلام هم اجرا
مي شد؟ آيا خود امام علي درزمان حكومت خلفا اين احكام تحريف شده را اجرا مي كرد؟


پاسخ:
جواب اجمالي
متاسفانه بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) و روي كار آمدن خلفاي غاصب، بسياري از احكام الهي دستخوش تغييرات شده و بدعتهاي بسياري در دين وارد شد كه از جمله آنها بدعتهايي است كه خليفه دوم در نماز ايجاد كرد و بدعتهايي كه خليفه سوم در وضو ايجاد كرد. اميرالمومنين علي عليه السلام پس از رسيدن به حكومت سعي بسياري را براي برگرداندن اين بدعتها و تصحيح آن به كار گرفت اما با مخالفت شديد مردم ساده لوح آن دوران مواجه شد كه به برخي از آن موارد آن حضرت در خطبه اي در نهج البلاغه اشاره فرموده است.
جواب تفصيلي
بدعتهاي خليفه دوم در نماز: يكي از مهمترين اختلافاتي كه بين شيعه و اهل سنت در نحوه نماز خواندن وجود دارد در باز و بسته بودن دست در حين نماز است در اين رابطه بايد گفت كه نمازي كه شيعيان مي خوانند كاملا شبيه نمازي است كه پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) مي خواند و به اين مطلب حتي در كتب معروف اهل سنت هم به آن اذعان شده است براي نمونه به اين مورد توجه كنيد:
محمد بن عمر و ابن عطا روايت كرده اند ابو حميد ساعدي از ده نفر از اصحاب رسول خدا شنيد كه يكي از اين ده نفر ابوقتاده است پس ابو حميد مي گويد من داناترين شما به نماز رسول خدا هستم به او گفتند: نماز را عرضه كن پس گفت: رسول خدا زماني كه به نماز مي ايستاد دو دست خود را بالا مي برد تا موازي دو گوشش قرار مي گرفت سپس تكبير مي گفت تا اينكه هر عضو بدنش در جاي خود قرار مي گرفت سپس حمد و سوره را قرائت مي كرد سپس تكبير مي گفت سپس دو دستش را تا گوشش بالا مي آورد سپس به ركوع مي رفت و دو كف دست خود
را بر زانو مي گذاشت سپس آرام مي گرفت نه سرش را بالا مي آورد و نه زياد پايين مي انداخت و مي گفت خدا سخن كسي كه او را مدح كند شنيد سپس دو دستش را بالا برد تا كنار گوشش قرار گرفت سپس گفت: الله اكبر و سپس خود را به زمين انداخت و دو كف دست خود را كنار خود گذاشت سپس سر بلند كرد و بر پاي چپ نشست و انگشتان دو پايش را موقع سجده باز كرد و سجده كرد و سپس الله اكبر گفت و بلند شد و بر پاي چپ نشست تا همه اندامش آرام گرفت سپس در سجده بعد همين كار را كرد…. همه گفتند: راست گفتي رسول خدا اينچنين نماز مي خواند.
امام مالك در الموطا و ابوداود آن را نقل كرده اند و ترمذي درباره آن گفته است: حديث حسن صحيح (سنن ابن ماجة، ج 1، ص 280، سنن أبي داود، ج 1، ص 170 كتاب الصلاه باب استفتاح الصلاه، سنن الترمذي، ج 1، ص 188 باب ما جاء في وصف الصلاه، مسند أحمد ج 5، ص 424، سنن الدارمي، ج 1، ص 314 كتاب الصلاة باب صفة صلاة رسول الله، السنن الكبرى للبيهقي، ج 2، ص 72، عمدة القاري، ج 6، ص 104 ‘ صحيح ابن حبان ج 5 ص 196…)
بخاري هم آن را به طور مختصر نقل كرده است.(صحيح البخاري، ج 1، ص 201، كتاب الصلاة، باب سنّة الجلوس في التشهد).
شوكاني ميگويد: صاحبان صحاح سته(صحاح سته شش كتابي هستند كه كاملا مورد قبول اهل سنت مي باشند) جز نسائي آن را نقل كرده اند و ترمذي آن را صحيح دانسته است، و بخاري آن را به صورت مختصر نقل كرده است.(نيل الأوطار، ج 2، ص 198).
در اين روايت كه قصد راوي بيان كامل نماز رسول خدا با همه جزئيات است هرگز مطلبي درباره دست بسته بودن رسول خدا نقل نشده است بعد از ثبوت اين خبر صحيح از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم روشن ميگردد كه عمل شيعه در دست باز نماز خواندن مطابق با سنت رسول الله است. بنابر اين بقيه مذاهب اسلامي بايد پاسخگو باشند كه چرا مخالف سنت نبوي عمل ميكنند. البته ما به ذكر روايت از كتب اهل سنت اكتفا كرديم چرا كه در كتب شيعه و روايات شيعه اين مسئله اجماعي است. و هيچ قول مخالفي در شيعه نسبت به اين امر وجود ندارد.
اما در مورد تكتف و دست بسته نماز خواندن كه اهل سنت آن را انجام مي دهند بايد توجه داشته باشيد كه اين كار بعد از پيامبر اكرم توسط خليفه دوم بدعت شده است. اميرمؤمنان علي (ع) مي فرمايد: لايجمع المسلم يديه في الصلاه و هو قائم بين يدي الله يشبه باهل الكفر من المجوس؛ نمازگزا
ر دست هاي خودرا در حالي كه در برابر خدا ايستاده است روي هم قرار ندهد كه با اين عمل شيوه مجوسيان كافر را حكايت مي كند (وسائل الشيعه، ج 4, باب 15 از ابواب قواطع نماز حديث 7 – منشور عقايد اماميه، جعفر سبحاني، انتشارات مؤسسه تعليماتي و تحقيقاتي امام صادق، ص 279 و 280)
دست بسته نماز خواندن از زمان خليفه دوم عمر بن خطاب به دستور وي بدعت شده است. گفتني است كه همه فرقه هاي اهل سنت دست بسته نماز نمي خوانند; همانند مالكي ها…. و اين از اموري است كه از زمان خليفه دوم مرسوم شده و ما آن را بدعت و حرام مي دانيم. مسلما رسول خدا(ص) و اميرالمومنين با دست باز نماز مي خواندند و بايد توجه داشت آنهايي هم كه با دست بسته نماز مي خوانند آن را مستحب مي دانند.
توجه داشته باشيد كه پيامبر اسلام اگر دست بسته نماز مي خواندند و سنت هميشگي پيامبر آن گونه بود, در اين صورت، همه آن طور مي خواندند و كسي در آن اختلاف نمي كرد. از خصوصيات شيعه پاي بندي به سنت پيامبر است. اگر پيامبر اسلام دست بسته مي خواندند: اولا, شيعيان قطعا دست بسته مي خواندند در حالي كه هيچ كدام از امامان معصوم شيعه نگفته اند كه پيامبر دست بسته نماز مي خوانده است)مستند العروه، آيت الله شيخ مرتضي بروجردي، ج 4, ص 445). ثانيا, اگر عمل پيامبر مي بود, اهل سنت نيز دست بسته خواندن را واجب مي دانستند در حالي كه هيچ كدام از چهار فرقه فقهي اهل سنت اين عمل را واجب نمي دانند حتي مالكي ها آن را مستحب هم نمي دانند(الفقه علي المذاهب الخمسه، مغنيه، ص 109(آنان كه اولين بار دست بسته نماز خواندن را رسم كردند چنين فكر كردند كه چنين حالتي به خود گرفتن، يك نوع احترام و تواضع در برابر خداوند است و براي همين، دستور دادند كه از آن به بعد در نمازها دست بسته باشند. دست روي دست گذاشتن و هر دو دست را روي شكم گذاشتن، در اصطلاح فقهي تكفير و تكتيف ناميده مي شود. در اين كه از چه زماني دست بسته نماز خواندن سنت شد اختلاف نظر هست. برخي معتقد هستند كه در زمان خليفه اول ابوبكر چنين رسمي رواج يافت و بعضي ها معتقدند كه در زمان خليفه دوم عمربن خطاب، اين سنت رواج يافت. بنابراين، اهل سنت نيز اين عمل را عمل پيامبر نمي دانند, بلكه عمل صحابه پيامبر بعد از رحلت نبي اكرم (ص) مي دانند و داستان آن را چنين آورده اند كه وقتي كه اسيران ايراني را نزد عمر بن خطاب آوردند, عمر بن خطاب آنها را دست بسته دي
د و پرسيد: چرا چنين كرده ايد؟ گفتند: رسم ما ايرانيان اين است كه در برابر پادشاهانمان چنين مي ايستيم. عمر بن خطاب از اين حالت خوشش آمد و دستور داد از اين پس در نماز چنين بايستند و مردم هم مطابق دستور عمل كردند و به اين ترتيب، تكتف, سنت شد(مستند العروه، ج 4, ص 445 – جواهر, ج 11, ص 19(شيعيان علي (ع) براساس رواياتي كه از امامان معصوم رسيده، به تكتف معتقد نيستند و به جاي آن، دست ها را روي ران ها مي گذارند و پايين مي اندازند. برخي از روايات چنين است: الف) به امام صادق (ع) يا امام باقر(ع) گفته شد: كسي دست خود را روي دست ديگر مي گذارد و نماز مي خواند, حكم اين چيست ؟ جواب داد: اين، تكتف است و انجام نشود. ب) علي (ع) فرمود: مسلمان با گذاشتن دست خود روي دست ديگر, خود را به مجوس تشبيه نمي كند. ج) امام باقر(ع) فرمود: در نماز تكتف نكن كه اين كار مجوس است.


وضو:
در كتب تاريخي و روايي ذكر شده كه عثمان در اواسط دوران خلافت خود نسبت به چگونگى وضوى پيامبر گرفتار ترديد شد، او سپس وضوى پيامبر را به شكلى كه اكنون در ميان اهل سنت مرسوم است اعلام نمود. اين قضيه مورد مخالفت بسيارى از صحابه پيامبر واقع شد، لكن حكومت اموى بنا به اغراض سياسى در نقاط مختلف اسلامى شيوه عثمان را تبليغ كردند و جوى به وجود آوردند كه برخى از صحابه جرأت مخالفت با روش دستگاه حاكم را نداشت و در نتيجه اين گونه وضو گرفتن رواج يافت. (براى آگاهى بيشتر ر.ك: بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، دارالفكر، بي‌تا، بيروت، ج1، ص4
8؛ وضوءالنبى من خلال ملابسات التشريع، على‏الشهرستانى، نشر مشعر؛ متقي هندى، كنزالعمال، ح 26863؛ تفسير نمونه،ج4،ص288 – 285؛) متاسفانه اهل سنت نيز به جاي پيروي از پيامبر اكرم و قرآن كريم از وضوي عثمان تبعيت كرده اند.
اما واقعا كدام يك صحيح است؟ براي دانستن پاسخي كامل نياز به ارائه جواب در دو بخش داريم:
الف- كيفيت وضو به شكل رايج
وضو يكي از احكام تعبدي الهي است.احكام تعبدي الهي غير از اينكه ممكن است از نظر ظاهر با برخي اعمال طبيعي انسان همسان باشد داراي حكمت هاي معنوي و لطايف غير مادي است. يعني داراي اسراري ماوارء ظاهر است. اگر چه وضو گرفتن واستحمام هر دو موجب پاكيزگي دست و صورت مي گردد ولي وضو داراي حقيقتي ماوراء نتيجه ظاهري است. حكمت هايي دارد كه بسياري از آن ها از دسترس علوم تجربي و عقل بشري دور مانده است. احكام تعبدي الهي داراي حقايقي هستند كه: لايمسه الا المطهرون. (واقعه، آيه 79) اگر حقيقت قرآن را جز افراد با طهارت نمي فهمند حقيقت اين عبادت را هم جز افراد پاك نمي فهمند. در وضو شستن صورت با صابون كافي نيست شستن بايد با نيت همراه باشد.
امام رضا عليه السلام در روايتي سِرّ شستن دست و صورت و مسح سروپا را اينگونه بيان فرموده اند.
«أَنَّ عِلَّةَ الْوُضُوءِ الَّتِي مِنْ أَجْلِهَا صَارَ عَلَى الْعَبْدِ غَسْلُ الْوَجْهِ وَ الذِّرَاعَيْنِ وَ مَسْحُ الرَّأْسِ وَ الْقَدَمَيْنِ فَلِقِيَامِهِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ تَعَالَى وَ اسْتِقْبَالِهِ إِيَّاهُ بِجَوَارِحِهِ الظَّاهِرَةِ وَ مُلَاقَاتِهِ بِهَا الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ فَيَغْسِلُ الْوَجْهَ لِلسُّجُودِ وَ الْخُضُوعِ وَ يَغْسِلُ الْيَدَيْنِ لِيُقَلِّبَهُمَا وَ يَرْغَبَ بِهِمَا وَ يَرْهَبَ وَ يَتَبَتَّلَ وَ يَمْسَحُ الرَّأْسَ وَ الْقَدَمَيْنِ لِأَنَّهُمَا ظَاهِرَانِ مَكْشُوفَانِ يَسْتَقْبِلُ بِهِمَا كُلَّ حَالاتِهِ وَ لَيْسَ فِيهِمَا مِنَ الْخُضُوعِ وَ التَّبَتُّلِ مَا فِي الْوَجْهِ وَ الذِّرَاعَيْن؛(من لايحضره الفقيه، ج‏1، باب‏12، حديث‏2)
علت وضو كه در آن صورت و دستان شسته و سر و دو پا مسح مي شود آن است كه انسان با اين جوارح ظاهري نزد خداوند متعال حاضر مي گردد و با اين به ملاقات كرام الكاتبين مي رود. صورت خود را براي سجود و خضوع در مقابل پروردگارش پاك مي نمايد و دستان و سر و پا را مي شويد
و مسح مي كند به خاطر اينكه به وسيله اين دستان به استقبال او مي رود و با اين دستان خواهش و دعا مي نمايد.
ب- علت تفاوت وضوي شيعه وسني
1- چرا شيعه دست را از بالا به پايين مى‏شويد؟
2- چرا شيعه در وضو سر و پا را مسح مى‏كند و با توجه به آيه وضو، آيا شستن پا معقول‏تر نيست؟
بخش اول: از ديدگاه فقهى، منشأ اختلاف شيعه و سنى در مسأله مسح پا، ريشه در آيه مباركه 6 «سوره مائده» دارد (از ديدگاه تاريخى، ريشه اختلاف چيز ديگرى است كه در پايان اين پاسخ ذكر خواهد شد). خداوند متعال در اين آيه مى‏فرمايد: يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى اَلصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى اَلْمَرافِقِ وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى اَلْكَعْبَيْنِ‏ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هرگاه به نماز ايستاديد، صورت ها و دست هايتان را تا آرنج بشوييد».
فقها در كيفيت شستن دست ها اختلاف نظر دارند، پيشوايان اهل بيت: و پيروانشان معتقدند دست ها از آرنج تا نوك انگشتان شسته شود و سنت همين است. دليلشان نيز ظاهر آيه است كه به نظر عرفى همين به ذهن مى آيد چون در موارد مشابه اين گونه تركيب، شروع از بالا به پايين است. مثلاً اگر پزشك به بيمار بگويد: پايت را تا زانو با آب سرد بشوى، بيمار آنچه را در عرف رايج است انجام مى دهد، يعنى شستن از بالا به پايين، يا وقتى صاحب خانه به رنگ كار مى گويد: ديوارهاى اين اتاق را تا سقف رنگ آميزى كن، آنچه در عرف معمول است انجام مى شود، يعنى رنگ كردن ديوارها از بالا به پايين و هرگز به ذهن رنگ كار يا بيمار اين نمى آيد كه صاحب خانه و پزشك كه گفته «تا»، مقصودش بيانِ آخرِ محلّ رنگ زدن يا شستن است، بلكه از كلمه «تا» مى فهمد كه صرفاً محدوده مورد نظر را در رنگ زدن و شستن تعيين كرده است. در آيه وضو نيز چنين است، وقتى آيه مى گويد دست ها را تا مرفق بشوييد، بيان محدوده شستن مورد نظر است نه چگونگى آن. و اين را به نظر معمول عرف واگذاشته و در عرف هم بدون ترديد، آنچه راحت تر است، شستن از بالا به پايين است.
آرى، آنچه اساس اختلاف است، در اين است كه متعلقِ «تا آرنج» چيست. آيا يعنى بشوييد تا آرنج. دست ها را تا آرنج بشوييد؟ يعنى «تا» قيد براى شستن است يا دست ها؟ اگر قيد براى دست ها باشد، از اين جهت براى تعيين محدوده دست است كه
دست، به انگشتان تا مچ، مچ تا بازو هم گفته مى شود و آيه مى خواهد مقدار معين و مشخص دست را كه بايد شسته شود بيان كند و اگر دست بين مراتب ياد شده مشترك نبود، نيازى به گفتنِ «تا» نبود و اين قيد براى بيان مقدار مشخص از دست است كه بايد شسته شود.
و اگر قيدِ «تا» براى شستن باشد، شايد به ذهن چنين بيايد كه بايد از سر انگشت ها تا آرنج را شست، گويا خداوند فرموده است، دست ها را تا مرفق بشوييد. اما روشن است كه اين غير متعارف و مبهم است و در اين گونه موارد آنچه متعارف است يعنى شستن از بالا به پايين عمل مى شود.
افزون بر اينكه بر فرضِ اينكه «تا» قيدِ شستن باشد، چنين نيست كه انتهاى شستن را برساند، بلكه احتمال دارد به معناى «با» باشد (إلى به معناى مَعَ) يعنى دست ها را همراه با آرنج بشوييد. اينگونه كاربردهاى لفظى در قرآن و ادبيات عرب وجود دارد.(مثل آيه 2 نساء (وَلا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ) كه به معناى مَعَ است، يعنى اموال آنان را با اموال خود نخوريد، يا آيه 52 آل عمران (مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللهِ) كه به معناى مع الله است) در عرف نيز چنين است كه وقتى گفته مى شود فلانى ولايت كوفه تا بصره را برعهده دارد، يعنى با بصره. چنين تعبيراتى در اشعار عرب هم به كار رفته است. به هر حال، دليل قاطع در چنين مواردى همان عرف رايج است كه از بالا به پايين مى شويند و از همين روش بايد تبعيت كرد.
أئمه اهل بيت(عليهم السلام)، وضوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را اينگونه نقل كرده اند:
به نقل شيخ طوسى از بكير و زراره، اين دو از امام باقر(عليه السلام) درباره وضوى پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله)سؤال كردند. حضرت طشت يا ظرف آبى طلبيد، كف دو دست را شست، دست خود را در آب فرو برد و با مشت آبى صورت خود را شست و با دست چپ كمك گرفت بر شستن صورت. سپس كف دست چپ را در ظرف آب فرو برده، آب برداشت و دست راستش را از آرنج تا انگشتان شست، به نحوى كه آب به طرف آرنج ها برنگردد. بعد كف دست راست را پر از آب كرد و بر دست چپ ريخت و از آرنج تا كف دست شست به نحوى كه آب به طرف آرنج برنگردد، مثل دستِ راست. سپس با همان آبى كه در دست ها بود، سر و پاها را تا برآمدگى روى پا مسح كشيد، بدون آنكه آب تازه اى بريزد.(تهذيب الأحكام: ج1، ص59، شماره 158)
بخش دوم: منشا برداشت فقها كلمه ارجلكم است زيرا كلمه «أَرْجُلَكُمْ»: در آيه
به دو صورت قرائت شده است:
1- ابن كثير، حمزه، ابوعمر و عاصم (در روايت ابوبكر) آن را به جرّ «ارجلكم» قرائت كرده‏اند. طبق اين قرائت «ارجلكم» به «رؤوسكم» عطف شده است زيرا «رؤوسكم» نيز مجرور است. پس حكم آن نيز بايد مانند حكم «رؤوسكم» مسح باشد.
2- نافع و ابن عامر (در روايت حفص) آن را به نصب (ارجلكم) خوانده‏اند. اهل سنت مى‏گويند طبق اين قرائت «ارجلكم» به «ايديكم» عطف شده است زيرا «ايديكم» نيز منصوب است. پس بايد حكم آن نيز مانند حكم «ايديكم» غسل يعنى شستن باشد. شايد در ابتدا چنين توهم شود كه شيعه به قرائت اول و اهل سنت به قرائت دوم عمل كرده است و هر يك قرائت ديگر را قبول ندارد اما چنين نيست. هم شيعه و هم اهل سنت فتواى خود را بنا بر هر دو قرائت تفسير مى‏كنند. در اين نوشتار نخست رأى شيعه بنا بر هر دو قرائت به طور مستقل تبيين گشته، اشكال‏هاى اهل سنت پاسخ گفته مى‏شود، سپس به تاريخچه اختلاف در مسح پا اشاره مى‏شود:
بنا بر قرائت جر: واضح است كه «ارجلكم» عطف به «رؤوسكم» است و چون فعل معطوف عليه «امسحوا» است حكم پا نيز وجوب مسح مى‏شود. اشكال: شايد «ارجلكم» عطف به «ايديكم» باشد و به دليل مجاورت با يك اسم مجرور (يعنى رؤوسكم) جر گرفته است مانند «حجر و ضبٍ خرب» كه «خرب» صفت «حجر» است و بايد مرفوع باشد ولى به دليل مجاورت با «ضب» مجرور شده است (حجر: لانه؛ ضب: سوسمار؛ خرب: ويران) پاسخ: اولاً جر به دليل مجاورت غلط است و فقط به دليل ضرورت شعر مانند مثال مذكور جايز است و قرآن كريم از استعمال غلط مبرى است. ثانياً: جر به دليل مجاورت فقط در جايى است كه قرينه‏اى بر آن باشد مانند مثال مذكور چرا كه معلوم است «خرب» نمى‏تواند صفت «ضب» باشد و فقط مى‏تواند صفت «حجر» قرار گيرد ولى در آيه مباركه چنين جرى باعث اشتباه مى‏شود و قرينه‏اى بر آن وجود ندارد. ثالثاً: جر به دليل مجاورت فقط بدون حرف عطف در كلام عرب صحيح است اما با حرف عطف به هيچ وجه صحيح نيست.
بنا بر قرائت نصب: در وهله اول دو احتمال وجود دارد: 1- عطف به «ايديكم» كه حكم آن وجوب غَسل مى‏شود. 2- عطف به محل «رؤوسكم كه حكم آن وجوب مسح مى‏شود. اما با دقت در ادبيات عرب مى‏فهميم كه فقط احتمال دوم صحيح است زيرا: اولاً: عطف محل در كلام عرب صحيح و شايع است مانند «ليس هذا بعالم و لا عالماً» كه «عالماً» عطف به محل «بعالم» شده است و محل «بعالم» نصب است و اين
در كلام عرب شايع است و اختصاص نيز به ضرورت شعر ندارد (ر.ك:ابن هشام، مغنى‏اللبيب). ثانياً: عطف «ارجلكم» به «ايدكم» جايز نيست زيرا باعث فاصله شدن يك جمله فعليه اجنبى بين معطوف و معطوف‏عليه است و اين در كلام عرب غلط است. پس عطف به محل «رؤوسكم» متعين است و در نتيجه حكم «ارجلكم» نيز وجوب مسح مى‏شود. آنچه درباره ظاهر آيه مباركه بنا بر هر دو قرائت گفته شد تنها رأى شيعه نيست و مفسرين اهل سنت نيز آيه مباركه را بنا بر هر دو قرائتش مطابق رأى شيعه در وجوب مسح مى‏دانند و آنچه از تحليل ادبى آيه گفته شد تماماً از تفاسير اهل سنت بود كه مى‏توانيد به كتاب تفسير كبير، فخر رازى، دارالكتب العلميه تهران، ج 11، ص 161، ذيل آيه 6 سوره مائده، مسأله 38 رجوع كنيد. علاوه بر قرآن روايات فراوانى نيز در وجوب مسح وارد شده است:
منابع شيعى: وسائل‏الشيعه، ج 1، كتاب‏الطهاره، باب 25 از ابواب الوضوء، ص 294 (دار احياء التراث العربى). منابع سنى: علاوه بر اقوال مسح از سوى صحابه كه در پاسخ ذكر خواهد شد، مسند احمد، ج 1، ص 108 و 158 (دارالفكر) – كنزل العمال، ج 9، ص 448، ح 26908 (مؤسسه علوم القرآن) – سنن ابى داود، ج 1، ص 42، ح 164 (داراحياء التراث العربى) – الغارات به نقل از امالى شيخ مفيد (مصنفات شيخ مفيد، ج 13، ص 267 – مسند احمد، ج 1، ص 67 (دارالفكر).
در اينجا اين سؤال مطرح مى‏شود كه چگونه اهل سنت با وجود تفسير آيه به وجوب مسح حكم به وجوب غسل مى‏كنند؟ در اين جواب به اختصار سوالهايي كه اهل سنت براى فتواى وجوب غسل داده‏اند مطرح مى‏كنيم: سوال اول: زمخشرى در تفسير آيه به قرائت جر مى‏گويد: پا از اعضايى است كه بايد در وضو شسته شود، لذا امكان اسراف در آن زياد است خداوند براى جلوگيرى از اسراف «ارجلكم» را به «رؤوسكم» عطف كرده است نه براى اين كه مسح شود بلكه براى اين كه بفهماند در شستن آن اسراف نكنيد (زمخشرى، الكشاف، دارالمعرفه، ج 1، ص 326، ذيل آيه 6 مائده).
نقد: در صورت و دست‏ها نيز امكان اسراف هست. گذشته از اين كه اين مطلب فلسفه‏بافى است و به هيچ وجه با ظاهر قرآن سازگارى ندارد.
سوال دوم: پس از «أَرْجُلَكُمْ» قيد «إِلَى اَلْكَعْبَيْنِ» دارد و اين قيد قرينه وجوب غسل است. اين قرينيت را به دو صورت بيان كرده‏اند: 1- بيان حد فقط در غسل مى‏آيد نه در مسح. مقصود آنان اين است كه چون در «ايديكم الى المرافق» حد به «الى» ذكر
شده است و اينجا نيز در «أَرْجُلَكُمْ إِلَى اَلْكَعْبَيْنِ» حد به «الى» آمده است پس حكم هر دوغسل است، (ر.ك: فخر رازى، التفسير الكبير، ج 11، ص 162 والقرطبى، الجامع لأحكام القرآن، دارالفكر، ج 6، ص 91). نقد: «الى» در «أَيْدِيَكُمْ إِلَى اَلْمَرافِقِ» و در «أَرْجُلَكُمْ إِلَى اَلْكَعْبَيْنِ» هر دو براى بيان حد است اما اين نكته كه در جمله اول براى بيان حد وجوب غسل است از فعل آن يعنى «اغسلوا» فهميده مى‏شد نه از «الى» پس «الى» هيچ قرينيتى در غسل ندارد. در جمله دوم نيز بايد از فعل آن يعنى «امسحوا» فهميده شود. اين نكته را برخى از مفسرين اهل سنت نيز تصريح كرده‏اند، (ر.ك: ابن حزم، المحلى، دارالآفاق الجديده، بيروت، ج 2، ص 56، مسأله 200).
سوال سوم: محمد رشيد رضا در تفسير المنار، ج 6، ص 234 مى‏گويد: وجوب مسح معقول نيست زيرا اگر باترى دست پاى كثيف و گرد و غبارى را مسح كنيد كثيفى پا به دست نيز سرايت مى‏كند و اين با حكم وضو كه پاكيزگى است مخالف است.
نقد: اولاً اعضاى وضو بايد قبل از مسح پاك باشند و پاكيزگى آن قبل از شروع در وضو حاصل مى‏شود. ثانياً: شستن دستان و پاها بعد از اتمام وضو نيز ممكن است و بلكه پاكيزگى در بدن و لباس نمازگزار از مستحبات نماز است. ثالثاً: حكمت وضو فقط پاكيزگى نيست اگر اين گونه بود چرا اين ترتيب خاص و اين اعضاى خاص و با نيت قربت بايد انجام شود؟
سوال چهارم: صاحب المنار مى‏گويد (همان، ص 233) قوى‏ترين دليل بر عليه شيعه اين است كه غايت رجلين «إِلَى اَلْكَعْبَيْنِ» است و اين جز با شستن حاصل نمى‏شود.
نقد: اولاً مراد از كعبين نزد شيعه استخوان روى پاست و استخوان اطراف مچ پا. ثانياً، به فرض كه چنين باشد چرامسح الى الكعبين ممكن نيست. شايد او تصور كرده است كه رطوبت دست تا به كعبين برسد خشك مى‏شود!!!
ادامه دارد…


http://ahlebayt.porsemani.ir

به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید