توسل به پیامبر(ص)
علامه سید مرتضی عسکری
برخي از مسلمانان در بحث از صفات انبيا (ع) گويند :
تبرک جستن به آثار انبيا و عبادتگاه گرفتن محل قبر ايشان شرک است. بازسازي و بناي بر قبور آنان در حد شرک است. مجلس بزرگداشت تولد ايشان و تولد اوليا معصيت و بدعتِ حرام است.
و در يک کلام، توسل به خدا به وسيله غير خدا، در حد شرک است. و وسيله قرار دادن رسول خدا (ص) پس از وفات آن حضرت، مخالف شرع اسلام است.
مخالفان اين گروه در پاسخ چنين استدلال مي کنند که :
– تبرک جستن به آثار پيامبر
– توسل به رسول خدا
– توسل به قبر پيامبر
– توسل به عباس عموي پيامبر
– توسل به لباس پيامبر براي کاستن از فشار قبر<o:p& gt;
تبرک جستن به آثار پيامبر
در همه کتب حديثي با نقل متواتر آمده است که : صحابه رسول خدا (ص) در زمان حيات ايشان با مباشرت و خواسته خود آن حضرت به آثار او تبرک مي جستند. چنانکه پس از وفات ايشان نيز، اين روش را ادامه دادند. برخي از دلايل ايشان چنين است :
– تبرک جستن به آب دهان پيامبر
– تبرک جستن به وضوي رسول خدا
– تبرک جستن به موي پيامبر
– تبرک جستن به لباس پيامبر
– تبرک جستن به تير و پيکان پيامبر
– تبرک جستن به جاي دست پيامبر
تبرک جستن به آب دهان پيامبر
در صحيح بخاري از سهل بن سعد روايت کند [1] که رسول خدا (ص) در جنگ خيبر فرمود : «فردا اين پرچم را به دست کسي خواهم داد که خداوند خيبر را به دست او مي گشايد، او دوستدار خدا و رسول خداست و خدا و رسول خدا دوستدار اويند.»
راوي گويد : مردم آن شب را به سختي سپري کردند تا بدانند پرچم به دست کدامين آنها داده خواهد شد. بامدادان همگي به نزد رسول خدا (ص) آمدند
و هر يک اميد آن داشت که پرچم به او داده شود که رسول خدا فرمود : علي کجاست ؟ گفته شد : يا رسول اللَّه او از درد چشمانش مي نالد.
پيامبر به دنبال او فرستاد تا حاضر شد، و دو چشم او را با آب دهان شفا بخشيد، به گونه اي که گويا دردي وجود نداشته است…» تا آخر حديث. [2]
اين روايت در صحيح مسلم از قول سلمه بن اکوع چنين است :
گويد : نزد علي آمدم و او را که دچار درد چشم بود با خود مي کشيدم تا نزد رسول خدايش آوردم. آن حضرت با آب دهان چشمانش را شفا بخشيد و پرچم را به دست او داد. [3]
[1] صحيح بخاري، کتاب المغازي، باب غزوه خيبر، ج 3، ص 35، و کتاب الجهاد و السير، ج 2، ص 109، باب 102، و باب ما قيل في لواء النبي، ج 2، ص 111، و باب فضل من اسلم علي يديه رجل، ج 2، ص 115، و کتاب فضائل اصحاب النبي، باب مناقب علي بن ابي طالب، ج 2، ص 199؛ صحيح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل علي بن ابي طالب (رض)، حديث 32 و 34، و باب غزوه ذي قرد و غيرها، حديث 132؛ سنن ترمذي، کتاب المناقب، باب مناقب علي بن ابي طالب، ج 13، ص 172
[2] صحيح بخاري، باب دعاء النبي الي الاسلام، ج 2، ص 107
[3] صحيح مسلم، کتاب الجهاد و السير، حديث 132
تبرک جستن به وضوي رسول خدا
در صحيح بخاري از انس بن مالک روايت کند که گفت :
«وقت نماز عصر فرا رسيد و مردم براي وضو به جستجوي آب پرداختند و آن را نيافتند. پيامبر (ص) با ظرف وضو سر رسيد و دست خود را در آن نهاد و به مردم فرمود وضو بگيرند.
ناگهان ديدم آب از سر انگشتان آن حضرت همچون چشمه مي جوشيد و مردم تا آخرين نفر از آن وضو گرفتند.» [1]
و در روايت ديگري از جابربن عبداللَّه گويد :
«من با پيامبر (ص) بودم که وقت نماز عصر فرا رسيد و ما جز اندکي آب نداشتيم. آن را در ظرفي ريختند و نزد پيامبر (ص) آوردند.
ايشان دست خود را در آن فرو بردند و انگشتان خود را باز کردند و فرمودند : وضوگيرندگان بشتابند که خداوند برکت افزايد.
ناگهان ديدم آب از ميان انگشتان آن حضرت مي جوشيد تا آنگاه که مردم وضو گرفتند و نوشيدند، و اين معجزه چنان در من اثر کرد که ديگر دچار ترديد نگشتم و دانستم که اين عين برکت است.
به جابر گفتند : شما در آن روز چند نفر بوديد ؟ گفت : يک هزار و چهارصد نفر! و در روايت ديگري ، پانصد نفر.» [2]
[1] صحيح بخاري، کتاب الوضوء، باب التماس الوضوء اذا کانت الصلاه، ج 1، ص 31
[2] صحيح بخاري، کتاب الأشربه، باب شرب البرکه و الماء المبارک، ج 3، ص 219؛ سنن نسائي کتاب الطهاره، باب الوضوء من الاناء، ج 1، ص 25؛ مسند احمد، ج 1، ص 402؛ سنن دارمي، از قول عبداللَّه بن عمر، باب ما اکرم اللَّه النبي من تفجر الماء من بين اصابعه، ج 1، ص 15
تبرک جستن به موي پيامبر
مسلم در صحيح خود روايت مي کند که :
«رسول خدا(ص) به مِني آمد و پس از رمي جمرات و قرباني کردن، سر خود را تراشيد و آن را به مردمان داد.»
و در روايت ديگري گويد : «آن حضرت سرتراش را فرا خواند و پس از تراشيدن موها، آنها را به اباطلحه داد. راوي گويد : او نيز آنها را ميان مردم تقسيم کرد.» [1]
و نيز از انس بن مالک روايت کند که گفت :
«رسول خدا (ص) را ديدم که سر مي تراشيد و صحابه آن حضرت دور او را گرفته بودند تا هر مويي که فرو افتد در دست يکي از آنان قرار گيرد.»[2]
و در کتاب اسد الغابه در شرح حال خالد بن وليد گويد :
«خالد بن وليد که در نبرد با ايرانيان و روميان نقش ويژه و برجسته اي داشت به هنگام فتح دمشق در شب کلاهي که با آن مي جنگيد ، تار مويي از رسول خدا (ص) را قرار داده بود که به برکت آن فتح و ظفر مي جست و هميشه پيروز بود.»
همچنين در شرح حال او در اصابه و مستدرک حاکم گويند :
«خالد بن وليد در نبرد يرموک شب کلاه خويش را گم کرد و دستور داد آن را بجويند. ابتدا آن را نيافتند، ولي دوباره جستجو کردند و آن را يافتند و ديدند شب کلاهي کهنه و مندرس است.
خالد گفت : رسول خدا(ص) در سالي عمره به جاي آورد و سر تراشيد. مردمان به جمع آوري موهاي آن حضرت پرداختند و من در گرفتن موي پيشاني بر آنان سبقت گرفتم و آن را در اين شب کلاه نهادم
و اکنون در هيچ نبردي حاضر نمي شوم که اين شب کلاه با من باشد مگر آنکه پيروزي نصيب من مي گردد.» [3]
و در صحيح بخاري روايت کند که : «تارهايي از موي پيامبر (ص) نزد ام سلمه زوجه رسول خدا (ص) بود که هرگاه کسي را چشم زخمي مي رسيد ظرف آبي خدمت ايشان مي فرستاد تا آن موها را در آن فرو کند و آسيب ديده را شفا بخشد.» [4]
عبيده گويد : «اگر يک تار موي پيامبر نزد من باشد از همه دنيا و هرچه در آن است نزد من محبوبتر است.» [5]
[1] صحيح مسلم، کتاب الحج، باب بيان ان السنه يوم النحران يرمي ثم ينحر ثم يحلق، حديث 323 و 326؛ سنن ابوداود، کتاب المناسک، باب الحلق و التقصير، حد
يث 1981؛ طبقات ابن سعد، ج 1، ص 135؛ مسند احمد، ج 3، ص 111، 133، 137، 146، 208، 214، 239، 256، 287 و ج 4، ص 42؛ مغازي واقدي، ص 429
[2] صحيح مسلم، کتاب الفضائل، باب قرب النبي من الناس و تبرکهم به، حديث 74، ص 1812
[3] مستدرک حاکم، کتاب معرفه الصحابه، باب مناقب خالد بن الوليد، ج 3، ص 299. فشرده اين روايت در منتخب کنزالعمال، در حاشيه مسند احمد، ج 5، ص 178 و تاريخ ابن کثير، ج7، ص 113 نيز آمده است.
[4] صحيح بخاري، کتاب اللباس، باب ما يذکر في الشيب، ج 4، ص 27، که ما فشرده آن را آوريم.
[5] طبقات ابن سعد، ج6، ص63؛ صحيح بخاري، کتاب الوضوء، باب الماء الذي يغسل به شعر الانسان،ج1، ص31
تبرک جستن به لباس پيامبر
عبداللَّه خادم اسماء دختر ابوبکر گويد : «بانوي من اسماء جبه و روپوش بلندي با نشانه اي سبز به من نشان داد و گفت : اين جبه را رسول خدا (ص) مي پوشيد و ما آن را مي شوييم و از آن شفا مي گيريم.» [1]
و در صحيح مسلم گويد : «اين جبه رسول خدا (ص) است. سپس جبه اي بلند و خسروانه بيرون آورد که جا دکمه ها و چاکهاي آن از حرير و ديباج بود
و گفت : اين جبه نزد عايشه بود تا از دنيا رفت و پس از او به من رسيد. پيامبر آن را مي پوشيد و ما آن را مي شوييم تا بيماران به وسيله آن بهبود يابند.»[2]
[1] مسن
د احمد، ج 6، ص 348؛ طبقات ابن سعد، ج 1، ص 22، باب ذکر لباس النبي؛ تاريخ الاسلام ذهبي (السيره النبويه)، ص 503؛ السيره النبويه و الآثار المحمديه، چاپ دوم، بيروت، دارالمعرفه، ج2، ص225
[2] صحيح مسلم، ج3، ص161، کتاب اللباس و الزينه، باب تحريم استعمال اناء الذهب و الفضه، حديث 2069
تبرک جستن به تير و پيکان پيامبر
بخاري درباره صلح حديبيه روايت کرده و گويد :
«رسول خدا(ص) با سپاهيان خود در انتهاي حديبيه بر سر چاهي کم آب فرود آمدند مردم به سوي آن شتافتند و با سرعت آب آن را کشيدند
و اندکي بعد از تشنگي به رسول خدا شکوه کردند. پيامبر (ص) تيري از تيردان خود بيرون کشيد و فرمود تا آن را در درون چاه قرار دهند. پس به خدا سوگند پيوسته جوشيد و آنان را سيراب کرد تا از آنجا کوچ کردند.» [1]
[1] صحيح بخاري، کتاب الشروط، باب الشروط في الجهاد و المصالحه مع اهل الحرب، ج 2، ص 81، و کتاب المغازي، باب غزوه الحديبيه؛ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 29. و ج 1، قسمت اول، ص 118؛ مغازي واقدي، ص 247
تبرک جستن به جاي دست پيامبر
در کتاب اصابه و مسند احمد در شرح حال حنظله روايتي است که فشرده آن چنين است :
حنظله گويد : «جد من مرا خدمت پيامبر (ص) برد و گفت: من پسراني بزرگ و کوچک دارم که اين کوچکترين آنهاست.
براي او دعا بفرماييد. پيامبر (ص) دستي بر سر او کشيد و فرمود : «خداوند سعادتت افزايد. يا: او سعادتمند است.»
راوي گويد : با چشم خود ديدم که بيمارانِ صورت باد کرده يا حيوانات پستان ورم کرده را نزد حنظله مي آوردند و او بر دست خود آب دهان مي زد و با «بسم اللَّه» آن را بر سر خود مي کشيد
و مي گفت : اين جاي دست رسول خدا (ص) است. سپس محل ورم کرده را مسح مي کرد و به گفته راوي، ورم برطرف مي شد.» [1]
و در عبارت اصابه آمده است :
«حنظله بسم اللَّه مي گفت و دستش را بر سر خود، که جاي دست رسول خدا بود، مي نهاد و آن را مسح مي کرد و سپس بر محل ورم کرده مي کشيد و آماس آن برطرف مي شد.»
باري، برکت و فرخندگي همچون نور خورشيد و عطر شکوفه از رسول خدا(ص) به اطراف او پراکنده مي شد؛ و در کودکي و بزرگي، در سفر و حضر، در شب و روز، هيچ گاه از آن حضرت جدا نگرديد.
چه آنگاه که در خيمه حليمه سعديه مادر رضاعي خود بود، و چه در سفر شام براي تجارت، يا در خيمه ام معبد در حال هجرت، يا در مدينه در کسوت قيادت و رهبري و حکومت.
و بديهي است که آنچه را ما در اينجا آورديم نمونه اي از انواع است و ما هرگز در صدد آمار و احصاء نبوده ايم. زيرا، احصاي همه در توان هيچ پژوهشگري نگنجد. و آنچه بيان شد براي دارندگان قلب سليم و گوش شنوا و دل آگاه بسنده باشد.
در بخش بعد موضوع شفاعت خواهي و وسيله قرار دادن پيامبر(ص) به درگاه خداي متعال را بررسي کرده و سپس – به ياري خدا – به منشأ اختلاف درباره ويژگيها و امتيازات رسول خدا(ص) بر ساير مردمان مي پردازيم.
[1] مسند احمد، ج 5، ص 68. مشروح آن در شرح حال حنظله بن حذيم بن حنيفه در اصابه آمده است.
توسل به رسول خدا
معتقدان به جواز و مشروعيت توسل به رسول اللَّه (ص) و وسيله قرار دادن آن حضرت به درگاه خداوند متعال در همه دوران ها، مي گويند:
اينگونه توسل پيش از خلقت رسول خدا و در زمان حيات و بعد از وفات آن حضرت با رضاي الهي انجام گرفته است و همچنان تا روز قيامت نيز ، به دلايل زير، ادامه مي يابد :
– توسل به رسول خدا قبل از خلقت
– توسل به پيامبر در حال حيات
– توسل به پيامبر بعد از وفات
&#x 0D;
توسل به رسول خدا قبل از خلقت :
گروهي از راويان حديث از جمله حاکم نيشابوري در کتاب مستدرک خود از قول عمر بن خطاب روايت کنند که ، «آدم (ع) هنگامي که دچار آن لغزش گرديد، عرض کرد:
پروردگارا! از تو مي خواهم که به حق محمد و آل محمد مرا ببخشي. خداوند سبحان فرمود : اي آدم! تو محمد را چگونه شناختي در حالي که من هنوز او را نيافريده ام ؟
عرض کرد : پروردگارا! هنگامي که مرا به دست قدرت خود آفريدي، و از روح خودت در من دميدي، سر که برداشتم ديدم بر ستون هاي عرش نوشته شده:
لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه. پس دانستم که تو نام کسي جز محبوب ترين آفريده ات را کنار نام خود قرار نمي دهي.
خداوند فرمود : راست گفتي اي آدم! او محبوب ترين آفريده هاي من است. مرا به حق او بخوان که تو را بخشيدم. و اگر محمد نبود تو را نمي آفريدم.»
اين حديث را طبراني نيز در کتاب خود آورده و بر آن افزوده : «و او آخرين پيامبر نسل توست.»[1]
و در تفسير اين آيه شريفه :
«وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذينَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَه اللَّهِ عَلَي الْکافِرين» [2]
«و هنگامي که از سوي خدا کتابي به سويشان آمد که تصديق کننده کتاب آنان است، و آنها خود پيش از اين – به نام آورنده آن – بر کفار پيروزي مي جستند.
حال که همان شناساي ايشان به سويشان آمده به آن کافر شدند. پس لعنت خدا بر کافران باد.»
محدثان و مفسران در تفسير اين آيه روايت کرده اند که : يهود مدينه و خيبر پيش از بعثت هرگاه با همسايگان عرب و مشرک خود از قبيله اوس و خزرج و غير ايشان، مي جنگيدند،
به نام رسول خدا (ص) که در تورات يافته بودند بر آنان پيروزي مي جستند و پيروز مي شدند و عليه کفار دعا مي کردند و مي گفتند: «پروردگارا! به حق نبيّ امّي از تو مي خواهيم که ما را بر آنها پيروز گرداني.»
يا مي گفتند : «پروردگارا ! به نام نبي خودت ما را بر آنها پيروز گردان.» [3]
اما هنگامي که کتاب خداوندي، قرآن کريم و تصديق کننده تورات و انجيل به وسيله کسي که او را به خوبي و بي ترديد مي شناختند، يعني محمد، به سويشان آمد، بدان کافر شدند، زيرا او از بني اسرائيل نبود. [4]
[1] مست
درک حاکم، ج 2، ص 615؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 253؛ تحقيق النصره، مراغي (ت816 هجري) ص 113 – 114، به نقل از طبراني.
[2] سوره بقره، آيه 89
[3] از اين روايات چنين ظاهر مي شود که آنها با امثال اينگونه دعاها خداوند جليل را مي خواندند؛ دعاهايي که دربردارنده توسل به رسول خداست.
[4] اين روايات از حيث مضمون متواتر است و در کتابهاي زير آمده است : دلائل النبوه، بيهقي، ص 343 – 345. تفسير طبري در تفسير آيه ؛ تفسير نيشابوري در حاشيه تفسير طبري، ج 1، ص 333؛مستدرک حاکم، ج 4، ص 263؛ تفسير سيوطي به نقل از دلائل النبوه ابونعيم ، تفسير محمد بن عبد حميد ؛ تفسير عبدالرحمان بن ابي حاتم بن ادريس رازي؛ تفسير محمد بن ابراهيم بن المنذر نيشابوري (ت 318 هجري)
توسل به پيامبر در حال حيات
احمد بن حنبل، ترمذي، ابن ماجه و بيهقي از عثمان بن حنيف روايت کنند که : مردي نابينا خدمت رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد : از خدا بخواه مرا بهبود بخشد. پيامبر (ص) به او فرمود :
«اگر خواستي دعا مي کنم و اگر بخواهي صبر مي کني که براي تو بهتر است.» عرض کرد : دعا بفرماييد. پيامبر به او فرمود : «وضو بگير، وضوي نيکو و اين دعا را بخوان :
اللّهمّ إنّي أَسألکَ وَ أَتوجَّهُ إليکَ بِنَبيّکَ مُحمّد نَبيِّ الرَّحْمه. يا مُحمَّد إنّي تَوجَّهتُ بکَ إلي ربّي في حاجتي لِتُقضي لي. اللّهمَّ شفّعه في.
پروردگارا! من به وسيله پيامبرت محمد پيامبر رحمت، به سوي تو مي آيم و از تو درخواست مي کنم. اي محمد! من براي درخواست حاجتم از خداوند نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا خواسته ام برآورده گردد. خداوندا! او را شفيع و وسيله من قرار ده.»[1]
اين روايت را بيهقي و ترمذي صحيح السند دانسته اند.
[1] مسند احمد، ج 4، ص 138؛ سنن ترمذي، کتاب الدعوات، ج 13، ص 80 – 81؛ سنن ابن ماجه، کتاب اقامه الصلاه و السنه فيها، باب ما جاء في صلاه الحاجه، حديث 1385، ص 441.
ابن اثير با سند خود در شرح حال عثمان بن حنيف در اسدالغابه، بيهقي بنابر نقل صاحب کتاب تحقيق النصره از او و تحقيق النصره، ص 114.
ما عبارت احمد بن حنبل، امام حنابله، را از آن رو آورديم که منکران شفاعت از پيروان ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب پيروان احمد بن حنبل اند.
توسل به پيامبر بعد از وفات
طبراني در معجم الکبير از عثمان بن حنيف روايت کند که :
«مردي براي نياز خويش نزد عثمان بن عفان آمد و شد مي کرد ولي عثمان به او و خواسته او توجهي نشان نمي داد. آن مرد ابن حنيف را ديد و از وضع موجود شکوه کرد.
عثمان بن حنيف به او گفت : به وضوخانه برو وضو بگير. سپس به مسجد درآي و دو رکعت نماز بگزار و بگو :
اللّهمَّ إنّي أسْألکَ وَ أَتوجَّهُ إليکَ بِنَبيّنا مُحمّد نَبيِّ الرَّحمه. يا مُحمّد إنّي أتوجَّهُ بکَ لي ربّي لِتقضي حاجتي.» و تذکر حاجتک.
«پروردگارا! من به وسيله پيامبرمان محمد پيامبر رحمت، به سوي تو مي آيم و از تو درخواست مي کنم. اي محمد! من براي رفتن به سوي خدا نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا حاجتم برآورده گردد.» سپس خواسته ات را يادآور مي شوي.
آن مرد رفت و آنچه به او گفته بود انجام داد. سپس به در خانه عثمان بن عفان آمد که ناگهان دربان خانه نزد او آمد و دستش را گرفت و وارد مجلس عثمان کرد. او نيز وي را روي زيرانداز کنار خود نشانيد و گفت :
خواسته ات چيست ؟ او خواسته اش را بيان کرد و وي آن را برآورده ساخت. سپس به او گفت : تو تا اين ساعت نيازت را يادآور نشده بودي. و گفت : هر نياز و حاجت ديگري که داري بيان کن.»[1]
[1] تحقيق النصره، ص 14 و 115، به نقل از معجم کبير طبراني
توسل به قبر پيامبر
در سنن دارمي و وفاء الوفاء سمهودي از اوس بن عبداللَّه روايت کنند که گفت :
«مردم مدينه دچار قحطي شديد شدند و به عايشه شکوه کردند. عايشه گفت : به سوي قبر پيامبر(ص) برويد و دريچه اي از آن به سوي آسمان باز کنيد تا ميان قبر و آسمان سقفي نباشد.
راوي گويد: چنين کردند. پس از آن، چنان باراني بر ما باريد که گياهان روييدند و شتران فربه شدند.» [1]
[1] سنن دارمي، ج 1، ص 44-43؛ وفاء الوفاء، ج 2، ص 549
توسل به عباس عموي پيامبر
در صحيح بخاري است که :
عمر بن خطاب هرگاه قحطي مي شد عباس بن عبدالمطلب را شفيع و وسيله قرار مي داد و مي گفت :
اللّهمَّ إنّا کنّا نتوسَّل إليکَ بِنَبيّنا فَتسقينا و إنّا نتوسَّل إليکَ بِعمِّ نَبيِّنا فَاسْقنا. قال: فيسقون.
پروردگارا! ما در گذشته با توسل به پيامبرمان به سوي تو مي آمديم و تو بارانمان مي دادي و سيرابمان مي کردي و اکنون با توسل به عموي پيامبرمان به سوي تو مي آييم. پس، بارانمان ده و سيرابمان کن.
راوي گويد: پس از آن باران مي باريد و سيراب مي شدند. [1]
[1] صحيح بخاري، کتاب الاستسقاء، باب سؤال الناس الامام الاستسقاء اذا قحطوا و کتاب فضائل اصحاب النبي، باب مناقب عباس بن عبدالمطلب، ج 2، ص 200 و ج 1، ص 124؛ سنن بيهقي، کتاب صلاه الاستسقاء، باب الاستسقاء بمن ترجي برکه دعائه، ج 3، ص 352
توسل به لباس پيامبر براي کاستن از فشار قبر
در کنزالعمال، استيعاب، اسدالغابه و اصابه در شرح حال فاطمه بنت اسد از ابن عباس روايت کنند که گفت : «هنگامي که فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين، علي بن ابي طالب (ع) وفات کرد ،
رسول خدا (ص) پيراهن خود را بر او پوشانيد و در قبر وي در کنار او خوابيد.»
حاضران با تعجب گفتند : آنچه را که با اين جنازه انجام دادي، تا به حال از شما نديده بوديم!
فرمود : «اين براي آن است که هيچ کس – بعد از ابي طالب نسبت به من نيکوکارتر از او نبوده است.
من پيراهن خود را بر او پوشاندم تا او از جامه هاي بهشتي بپوشد، و در قبر با او خوابيدم تا از فشار قبر در امان باشد.» [1]
و در طبقات ابن سعد از سهل بن سعد روايت کند که گفت : «زني با عبايي بافته شده حاشيه دار خدمت رسول خدا (ص) رسيد و گفت : يا رسول اللَّه! من اين عبا را با دست خود بافته و آن را آورده ام که بر شما بپوشانم.
راوي گويد : رسول خدا (ص) که بدان نياز داشت، آن را پذيرفت و پوشش خود قرار داد و روزي که بإ؛ظظس ذآن در جمع ما آمده بود ، فلان بن فلان آن را برانداز کرد و گفت : يا رسول اللَّه! اين عبا چقدر نيکوست !
آن را بر من بپوشان ! فرمود: باشد. پس، تا آنجا که خدا خواست در آن مجلس نشست و سپس مراجعت فرمود و چون به منزل رسيد، آن را پيچيد و نزد او فرستاد.
مردم به او گفتند : کار خوبي نکردي، رسول خدا (ص) چون به آن نياز داشت آن را پذيرفت و تو که مي دانستي پيامبر هيچ سائلي را رد نمي کند آن را از او درخواست کردي ! آن مرد گفت :
به خدا سوگند، آن را براي پوشيدن بر خود نخواستم، بلکه او را از پيامبر (ص) درخواست کردم تا کفن روز مرگم باشد. سهل گويد : آن عبا روز مرگ کفن او بود.» [2]
[1] کنزالعمال، ج 12، ص 147، حديث 34424؛ اصابه، ج 8، ص 160؛ اسدالغابه، ج 5، ص 517؛ استيعاب در حاشيه اصابه، ج 4، ص 328، چاپ مصر 1328 هجري؛ صفوه الصفوه، ج 2، ص 54، در شرح حال فاطمه بنت اسد؛ ذخائر العقبي، ص 55 و 56؛ فصول المهمه، ابن صباغ مالکي، ص 31 و 32؛ وفاء الوفاء، ج 3، ص 897 و 898؛ و ينابيع الموده.
[2] طبقات ابن سعد، ج 1، ص 222، باب ذکر لباس الرسول
www.monajat.org
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor
توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر.توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر.توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر.توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر. توسل به پیامبر.