علما در بحثی راجع به «علل» می گویند: علت ها به دو بخش تقسیم می شوند؛ یک، «علت محدثه» یعنی آن علتی که موجِد یک شیء بوده و آن را ایجاد می نماید و «علت مبقیه» هم مربوط به بعد از ایجاد شیء است و عاملی است که موجب بقای شیء می گردد. ممکن است علت محدثه یک شیء، علت مبقیه آن نیز باشد و ممکن است که اینطور نباشد. این هم مانع ندارد که علت محدثه یک شیء، از نظر ظاهری نسبت به یک شیء دیگر علت مبقیه باشد. این مطلب به خصوص در امور مادی بسیار روشن است. یعنی مانعی ندارد که سازنده یک شیء، شخصی غیر از نگهدارنده و ابقاءکننده آن شیء باشد.
مطلب دوم این است که ما یک «شخص» داریم و یک «شخصیت». «شخص» عبارتست از پیکره جسمانی و ظاه
ری و فیزیکی انسان که در مقابلش، «شخصیت» است که مانند جسم، دیده و لمس نمی شود؛ لذا یک چیز مشت پرکن نیست. پس بین شخص و شخصیت فرق است. به همین اعتبار، برای هر انسانی دو تولد وجود دارد؛ یک «تولّد شخصی» و دو «تولّد شخصیتی». زمانی که یک نفر به دنیا آمده و پا به عرصه و نشئه مادّی می گذارد، شخص او تولّد پیدا کرده است. چرا که جنبه شخصی او، بروز و ظهور پیدا کرده است.اما زمانی که شخصیت او در خارج شکل می گیرد و ظهور پیدا می کند- حال هر نوع شخصیتی که می خواهد باشد- شخصیتش تولّد یافته و روز «تولّد شخصیتی» اوست. پس ممکن است که شخصی از خدا پنجاه سال عمر بگیرد، اما شخصیتش هرگز بروز و ظهور پیدا نکند.
راجع به امام حسین علیه السلام روایاتی وجود دارد که این روایات خصوصا از طریق علمای عامّه نقل شده است. حتی مرحوم مجلسی در بحارالانوار نیز این احادیث را از صحاح ستّه نقل می کند. دو تعبیر مشهور راجع به امام حسینعلیه السلام از پیغمبر اکرمصلی الله و علیه و آله آمده است که از نظر الفاظ یک مضمون و یک معنا دارند؛ در یک روایت آمده است:
قال رسول الله صلی الله و علیه و آله :حُسَینٌ مِنّی و أنَا مِن حُسَینٍ أحَبَّ اللهُ مَن أحَبَّ حُسَیناً… و در روایت دیگری آمده «حُسَینٌ مِنّی و أنَا مِنه.»
اینکه پیغمبر می فرماید: «حُسَینٌ مِنّی»، «حسین از من است» چه معنایی دارد؟ یعنی به حسب ظاهر من مجرای وجودی او در این جهان بوده ام و واقعا هم مسأله این گونه است؛ یعنی همانطور که پیغمبر راجع به دخترش زهرا سلام الله علیها فرمود: «فاطِمَةُ بَضعَةٌ مِنّی»؛ «فاطمه پاره تن من است»، درباره امام حسین هم فرمود: «حسین از من است». بر این اساس پیغمبر، مجرای وجودی ایشان بوده و تولّد خصی این حضرات، از طریق پیغمبر اکرم است. این بخش روایت کاملا «جنبه شخصی» دارد وقابل فهم است.
اما جمله بعد، یعنی عبارت « و أنَا مِن حُسَینٍ »؛ من از او هستم، فهم مطلب را کمی مشکل کرده است. آیا این جمله در مقام بیان شدت رابطه وجودی بین پیغمبر اکرم و امام حسین است و می خواهد بگوید که پیغمبر خیلی به امام حسین علاقه داشته است؟! یا گویای مطلب بالاتری است؟! اگربگوییم که پیغمبر برای اظهار شدت علاقه به امام حسین این مطلب را فرمودند، به نوعی حرف ایشان را تأویل کرده ایم که بدون دلیل، اصلا کار درستی نیست. اما این روایت یک معنای ظاهری هم دارد که نیازی به تأویل آن نیست؛ رسول اکرم مطلب دیگری را بیان می دارد و می فرماید: درست است که من از نظر شخصی، علت وجودی حسین علیه السلام هستم، ولی از نظر شخصیتی، او علت بقای من است. یعنی من مجرای وجودی و علت محدثه او در این عالم هستم، اما او علت مبقیه شخصیت من در این عالم است.
توضیح اینکه پیغمبر اکرم، یکجنبه «شخصی» دارد که همان پیکره جسمانی اوست و یک جنبه «شخصیتی» دارد که همان خاتم رسل، نبی مرسل، پیامبر اولوالعزم و خاتم الأنبیاست. او آورنده دین اسلام است و به همین خاطر به او پیغمبر اسلام گفته می شود. این عناوین مربوط به شخصیت پیغمبر است که امام حسین در حدوث آن نیز هیچ نقشی نداشته است. اما از نظر بقاءِ شخصیت پیغمبر اکرم صلی الله و علیه و آله ، امام حسینعلیه السلام علت مبقیه آن محسوب می گردد. « حُسَینٌ مِنّی »؛ یعنی درست است که من مجرای وجودی او هستم، اما « أنَا مِن حُسَینٍ »؛ او علت مبقیه شخصیت من است. حالا ببینیم این مطالب، چه شواهدی در آیات و روایات دارد. در تاریخ آمده است که حضرت موسی علیه السلام ابتدا در مصر بود و بعد، از آنجا بیرون آمد و به سمت مَدیَن رفت. تا وقتی که از مصر بیرون نرفته بود، با آنکه از أنبیای الهی به شمار می آمد ولی هنوز رسول الهی نشده بود که موظف به تبلیغ دین الهی باشد؛ چه رسد به اینکه از صاحبان شریعت محسوب شود. او در آن زمان پیرو آیین حضرت ابراهیمعلیه السلام بود. اما هنگامی که به مدین رسید، خداوند مقام رسالت را به او داد؛ یعنی تولد شخصیتی او به عنوان یک رسول اولوالعزم در مدین اتفاق افتاد نه در مصر. بعد از تولد شخصی و شخصیتی او نسبت به مقام نبوت، شخصیت جدید او به عنوان یک رسول متولّد شد. قرآن کریم حالت حضرت موسی را قبل از تولد این شخصیتش این چنین بیان میکند: «فَخَرَجَ مِنها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ القومِ الظّالِمینَ»؛ اما وقتی به بحث ورود او به مدین می رسد و می خواهد شخصیت جدیدش را اعطا نماید، می فرماید: «وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَدیَن قالَ عَسی رَبِّی أن یَهدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ»؛ اینجاست که خدا می خواهد به او شخصیت جدیدی بدهد و او را به عنوان رسول بر گزیند.
حال به بحث خودمان راجع به شخصیت امام حسینعلیه السلام به عنوان علت مبقیه شخصیت پیغمبر اکرم صلی الله و علیه و آله برگردیم. در تاریخ می نویسند حسین علیه السلام در آخر ماه رجب سال 59، به سمت مکّه حرکت کرد و هنگام خروج این آیه شریفه را تلاوت کرد: «فَخَرَجَ مِنها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ القومِ الظّالِمینَ». یعنی هنوز شخصیتش بروز پیدا نکرده است و ظهوری برای بقای اسلام ندارد. اما هنگامی که در سوم شعبان وارد مکّه شد، این آیه را خواند: «وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَدیَن قالَ عَسی رَبِّی أن یَهدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ». اگر کسی اهل دقت باشد، به نکات بسیاری در این جریان دست پیدا خواهد کرد. اینجا است که شخصیت جدید حسین علیه السلام متولّد می شود.شخصیت بی نظیر امام حسین علیه السلام مانند رسالت حضرت موسی، در این مرحله ظهور و بروز پیدا کرد و این شخصیت بود که می توانست علّت مبقیه شخصیت پیغمبر اکرم و رسالت او باشد. لذا آیاتی که امام تلاوت می کند، دقیقا با حالات حضرت موسی مطابقت دارد. خدا حال حضرت موسی را در هنگام خروج از مصر این طور به تصویر می کشد: «فَخَرَجَ مِنها خائِفاً یَتَرَقَّبُ»، که این کاملاجنبه نفیی دارد؛ یعنی می فرماید: موسی می خواست از قید و بند فرعونیان خلاص شود. بعد هم به خدا عرض کرد: «رَبِّ نَجِّنی مِنَ القومِ الظّالِمینَ»، تا به مدین می رسد. مدین سرزمینی امن و تقریبا خارج از قلمروی حکومتی فرعون بوده است. به همین خاطر هنگامی که حضرت موسی به آنجا می رسد، می گوید: «وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَدیَن قالَ عَسی رَبِّی أن یَهدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ» یعنی زمینه برای بروز و ظهور شخصیت حضرت باز شد.
مدینه هم در منطقه حکومتی یزید قرار داشت و به همین جهت بنی امیه می خواستند از امام حسین<SUP&g t; علیه السلام در آنجا بیعت بگیرند. امام هم دقیقا مانند حضرت موسی، همان آیه را تلاوت می فرماید که جنبه نفی دارد: «فَخَرَجَ مِنها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ القومِ الظّالِمینَ». اما حضرت هنگام ورود به منطقه امن مکه، که نقطه آغاز تولّد شخصیتی جدید او محسوب می شود، این آیه را تلاوت می کند: «وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَدیَن قالَ عَسی رَبِّی أن یَهدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ».
لذا در این تعبیراتی که از پیغمبر اکرم آمده و حتی عامّه هم مکرّراً آن را نقل می کنند: « حُسَینٌ مِنّی و أنَا مِن حُسَینٍ » یا « حُسَینٌ مِنّی و أنَا مِنه »، عبارت اول، مربوط به تولد شخصی حضرت است و عبارت دوم، مربوط به تولد شخصیتی ایشان به معنای علّت مبقیه بودن برای رسالت نبیّ مکرم اسلام است.
عجیب اینکه تولد شخصی و شخصیتی حسینعلیه السلام در یک روز و آن هم روز سوم شعبان بوده است. به نقل مشهور تولّد شخصی حضرت در سوم شعبان در مدینه بوده و تولّد شخصیتی ایشان نیز در سوم شعبان، هنگام ورود به مکه است. این تقارن عجیبی است که ورود امام به این نشئه، با ورودش به مکه در سوم شعبان است. این از مواردی است که در تاریخ کمتر دیده می شود و مخصوص به ایشان است.
www.atabe.ir