جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
از این طرف اومدی: 
جلسه ارتباط با ارواح/2

جلسه ارتباط با ارواح/2

فهرست مطالب

در بحث گذشته به اینجا رسیدیم كه:


مدیوم (واسطه ارتباط با روح) در حضور ما، به اظهار خودش، با روح مرحوم آیة اللّه بروجردى ارتباط گرفت و پیامى از ایشان براى ما نقل كرد.


ما براى این كه اطمینان پیدا كنیم كه راستى ارتباطى برقرار شده، و ارتباط هم با كسى جز روح آیة اللّه بروجردى نبوده است نشانه اى خواستیم ولى متأسّفانه به علّت نامعلومى، ارتباط قطع شد!


مجدّداً كوششى شد كه ارتباط برقرار گردد ولى ارواح دیگرى در وسط آمدند و ارتباط با روح مورد نظر برقرار نشد.


ما اصرار داشتیم كه حتماً باید با روح مرحوم آیة اللّه بروجردى ارتباط برقرار گردد و نشانه گرفته شود، ولى مثل این كه روح هم اصرار داشت كه ارتباط نگیرد، و این اصرار روح، آن هم در موقعى كه مطلب به «بزنگاه» رسیده بود، آدم را به «شك» مى انداخت. اكنون به دنباله جریان توجّه كنید:


در این هنگام دیدیم میز مجدّداً به حركت درآمد (به همان صورت كه در بحث گذشته شرح داده شد) و حركات هم شدید بود.


معلوم شد با روح سرگردانى ارتباط برقرار شده است، و به همان ترتیب سابق از روح سؤال شد، و بزودى جواب داد:


م ى س و ز م (مى سوزم!)


پرسیده شد: تو كى هستى؟


جواب داد: ج ى ن ك (جینك!)


اهل كجا؟!


جواب داد: ا ه ل ت ب ت (اهل تبّت) در
این جا از حضّار خواستند كه طلب آمرزشى براى او كنند و براى نجات او دعا نمایند
.


این قسمت هم گذشت، امّا من همچنان اصرار داشتم با روح مرحوم آیة اللّه بروجردى رابطه برقرار شود و نشانه بگیرند، و بعداً تصریح كردم كه این نشانه مى تواند به یكى از سه صورت باشد:


1ـ ایشان یكى از مسائل خصوصى كه ما و ایشان از آن مطّلع بوده ایم، یادآورى فرمایند.


2ـ ما یك سؤالى كلّى از خدمت ایشان میكنیم ایشان پاسخ آن را به عربى بگویند، زیرا تسلّط ایشان بر ادبیّات عرب مخصوصاً آشكار بود، بعلاوه، مدیوم (همان واسطه ارتباط) معتقد بود روح به هر زبانى مى تواند جواب دهد; بنابراین، ما حق داشتیم پاسخى به زبان عربى از روح مرحوم آیة اللّه بروجردى بخواهیم.


3ـ من مطلب معیّنى را در ذهن مى گیرم و ایشان ذهن مرا بخوانند (زیرا آنها مى گفتند ارواح مى توانند ذهن افراد را بخوانند).


و منظور از همه اینها این بود كه بدون تحقیق مطلبى را نپذیریم، زیرا نه عقل اجازه مى داد ـ چشم و گوش بسته ـ تسلیم شویم، و نه خدا راضى بود!


در این هنگام صحنه دیگرى پیش آمد و چون من قول داده ام همه چیز را براى شما بنویسم (چه خوب باشد چه بد)، جریان را عیناً در این جا مى آورم:


میز تكان به اصطلاح سختى خورد، پیدا بود روح دیگرى رابطه برقرار ساخته، امّا روح چه كسى، معلوم نبود. بزودى معلوم شد این روح ناشناس پیام مفصّلى دارد كه مى خواهد بطریق القا ادا كند نه به طریق حركت میز (طریقه القا را در بحث گذشته شرح دادیم).


بلافاصله «مدیوم» ورقه «كاغذ» و «خودكارى» طلب كرد، سپس به نقطه نامعلومى چشم دوخت و گفت: «خواهش مى كنم بفرمائید… بفرمائید» سپس شروع به نوشتن كرد ـ گویا كسى به او دیكته مى كرد و مى نوشت! و آن دستخط عیناً پیش من موجود است. روح ناشناس به این وسیله پیام تند و خشنى به شرح زیر براى من فرستاد:


«چگونه مى اندیشى درباره ما ناصر شیرازى؟! در حالى كه خو
د ملبّس به لباس روحانیّت هستى! آیا انكار مى كنى وجود روح را؟… و یا ارتباط با ارواح را؟… اشتباه نكنید كه این وسیله تنها ارتباط و تماس است نه احضار!… خود دانائى به این كه احضار روح، احتیاج به ریاضت دارد، و عدّه معدودى مشرك (مرتاضان هند) قادر به انجام آنند… پس به فكر آزمایش و امتحان مباش! نمى گویم كه دربست بپذیرید… آنچه را كه نمى دانید تحقیق كنید و مطالعه نمائید كتب بزرگان و پیشوایان دینتان را كه صحبت كرده اند از وجود ارواح و این كه ارتباط مى گیرند با شما زندگان، بدینوسیله…» و در همین جا ارتباط قطع شد
!


من ابتدا از گفتار ضدّ و نقیض این روح جسور و عصبانى و وصله اى كه ناحق به ما چسبانید در شگفت شدم!


دیدم از یك طرف مى گوید: «دربست نپذیرید و آنچه را نمى دانید تحقیق كنید» و از طرف دیگر مى گوید: «به فكر آزمایش و امتحان مباش!» در حیرت بودم كدامیك را قبول كنم؟</SPAN&g t;!


وانگهى، این چه وصله ناجورى بود كه به ما چسبانید و مرا فحش كارى كرد، من كه نه منكر روح بودم، و نه منكر ارتباط با ارواح. من در صدد تحقیق درباره بساط میزِ گرد و دراز و ارتباطى كه از این طریق مدّعى هستند، بودم; بعلاوه، كتب بزرگان دین را هم خیلى بیش از این آقایان مطالعه كرده بودم.


از شما چه پنهان كه از این توپ و تشر روح ناشناس، من هم از میدان در نرفتم بلكه بعد به آقایان مدیومها كه در آن شهر بودند، مى گفتم: از این
به بعد ارتباطهائى را كه مى خواهید براى ما با ارواح بگیرید دو شرط دیگر هم دارد
:


اوّلاً: براى من با روحهاى عصبانى ارتباط نگیرید.


ثانیاً: با آنها شرط كنید ما را فحش كارى نكنند!


باز جلسه ادامه پیدا كرد و گفتم با همه اینها، من نشانه ام را مى خواهم; یكى از سه نشانه بالا، و بدون نشانه، مطلبى به این مهمّى را نمى پذیرم; عقل اجازه نمى دهد.


مدیوم كه شاید تا آن وقت در جلسات خود «آدم سمجى» مثل من ندیده بود مجدّداً كوشش كرد با روح مرحوم آیة اللّه بروجردى ارتباط بگیرد. بار دیگر میز به حركت آمد و معلوم شد تماسّ تازه اى برقرار شده است.


آیا پیامى دارید؟ (خطاب به روح)


میز حركت كرد; یعنى، آرى.


پیام به روش حروف الفبا گرفته شد. پیام این بود.


چ گ و ن ه ا س ت خ و د ر ا ب ن م ا ى ا ن ى م (چگونه است خود را بنمایانیم؟!)


با شنیدن این پیام، حالت عجیبى به همه حضّار دست داد. همه در فكر بودند كه روح چگونه مى خواهد خود را به ما بنمایاند و نشان دهد; به! چقدر خوب است كه چنین شود و ما خود روح را ـ ولو در قالب مثالى ـ ببینیم; چه منظره جالبى! دیگر همه چیز آفتابى خواهد شد و یقین خواهیم كرد.


من هم خود را آماده براى مشاهده روح مى كردم; ولى به خود تلقین مى نمودم مبادا تحت تأثیر وضع مجلس واقع شوم و بر اثر قدرت تخیّل، یك چیز خیالى در نظرم مجسّم شود. به هر حال با بى صبرى انتظار داشتم این روح ناشناس را زیارت كنم!


امّا ناگهان مشاهده كردیم حال مدیوم، به هم خورد. به یك گوشه اطاق، نزدیك به سقف خیره شد; مثل این كه نور خیره كننده اى را دیده باشد، چشم خود را جمع كرد، و سپس روى هم گذاشت و حالش منقلب تر گردید، و سر خود را روى میز گذارد و مدّتى مكث كرد و سپس سر خود را بلند كرد و مانند این كه از خواب عمیقى بیدار شده باشد و یا از یك حادثه هولناك طولانى نجات پیدا كرده باشد; خسته و كسل و بسیار ناراحت به نظر مى رسید; بلافاصله از پشت میز پایین آمد و روى زمین نشست، و هنگامى كه حال او عادى تر به نظر مى رسید سؤال كردیم: چه دیدى كه ما هیچ كدام ندیدیم؟


گفت: سیّد محترمى را دیدم با چشمى سرخ شده.


گفتم: به قیافه آیة اللّه بروجردى نبود؟


گفت: نه!…


ـ مثلاً فكر مى كنید كه بود؟


ـ نمى دانم.


و به این ترتیب عملاً جلسه پایان یافت و ما نتوانستیم نشانه خود را از روح مرحوم آیة اللّه بروجردى بگیریم و ساعت نزدیك 12 شب بود!


و از آن وقت تا كنون هنوز در فكرم كه اگر بنا شود یك روح خود را براى اطمینان خاطر نشان دهد تا او را تماشا كنند، آیا باید خودش را به ما نشان بدهد كه در صدد تحقیق هستیم; یا به مدیوم كه همه چیز را دیده و قبول دارد؟


چرا این روح ناشناس آنقدر بى مرحمتى كرد و لااقل خود را به ما حاضران كه براى تحقیق به آن جلسه آمده بودیم نشان نداد؟


چرا روح آیة اللّه بروجردى ـ با آن همه اصرار و خواهش ما ـ از دادن یك نشانه جزئى و حتّى از برقرار ساختن ارتباط مجدّد خوددارى نمود؟


چرا این «مدیومها» در بزنگاهها طفره مى روند، و چرا آخر سر، حالشان به هم مى خورد؟


اینها سؤالاتى بود كه پاسخى براى آن نیافتیم… و قضاوت آن به عهده خود شما. اینها است كه همه این ارتباطها را مشكوك و فاقد ارزش علمى نشان مى دهد.


این یك نمونه ابتذال مسئله ارتباط با میزگرد است; تو خود بخوان حدیث مفصّل از این مجمل!


 شکوری_ گروه دین و اندیشه تبیان

به این مطلب امتیاز دهید:

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید