ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

حکایات آموزنده از چهارده معصوم/2

على پسر ابى حمزه مى گويد:
امام موسى بن جعفر را ديدم در زمين خود كار مى كرد، وجود مباركش را عرق فرا گرفته بود. گفتم:
فدايت شوم! كارگران كجا هستند؟
امام فرمود:
اى على! كسانى با دست كار كرده اند كه از من و پدرم بهتر بودند.
پرسيدم:
آنها كيانند؟
فرمود:
رسول الله و اميرالمؤ منين عليه السلام و اجداد من همه با دست كار مى كردند، كار كردن روش پيامبران و فرستادگان خدا و بندگان صالح است. بحارالانوار جلد 48، صفحه 115.



صفوان يكى از ارادتمندان اهل بيت، آدم فهميده و پرهيزگارى بود. شتران بسيار داشت، به وسيله كرايه دادن آنها زندگانى خود را اداره مى كرد.
صفوان پس از آن كه با خليفه (هارون الرشيد) قرارداد بست كه حمل و نقل اسباب سفر حج وى را به عهده بگيرد، محضر امام موسى بن جعفر عليه السلام رسيد. امام فرمود:
صفوان! همه كارهاى تو خوب است به جز يك عمل.
صفوان گفت:
فدايت شوم! آن كدام عمل است؟
امام فرمود:
شترانت را به اين مرد (هارون) كرايه داده اى!
صفوان: يابن رسول الله براى كار حرامى كرايه نداده ام، هارون عازم حج است براى سفر حج كرايه داده ام. افزون بر اين، خودم همراه او نخواهم رفت، بعضى از غلامان خود را همراهش مى فرستم.
امام: آيا تو دوست دارى هارون لااقل اين قدر زنده بماند كه طلب تو را بدهد؟
صفوان: چرا يابن رسول الله قهرا چنين است.
امام: هر كس به هر عنوان دوست داشته باشد كه ستمگران باقى بمانند شريك ستمگران است و هر كس شريك ستمگران به شمار آيد، در آتش خواهد بود.
پس از اين گفتگو صفوان يكجا كاروان شترش را فروخت.
هنگامى كه هارون از فروختن شترها باخبر شد، صفوان را به حضور خود خواست و به او گفت:
شنيده ام شترها را يكجا فروخته اى؟
صفوان: بلى! همين طور است.
هارون: چرا؟
صفوان: پير شده و از كار افتاده ام و غلامان نيز از عهده اين كار به خوبى بر نمى آيند.
هارون: نه، من مى دانم چرا فروختى! حتما موسى بن جعفر از موضوع قراردادى كه براى حمل اسباب و اثاث بستى. آگاه شده و تو را از اين عمل نهى كرده است. او به تو دستور داده است، شترانت را بفروشى!
صفوان: مرا با موسى بن جعفر چه كار.
هارون با لحنى خشمگين گفت:
صفوان! دروغ مى گويى اگر دوستى هاى سابق نبود، همين حالا سرت را
از بدنت جدا مى كردم. بحارالانوار جلد 75، صفحه 376.



روزى ابوحنيفه محضر امام صادق عليه السلام رسيد، عرض كرد:
من فرزندت موسى (امام كاظم) را ديدم كه نماز مى خواند و مردم از جلوى او عبور مى كردند و آنها را مانع نمى شد، در حالى كه اين كار خوب نيست.
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
فرزندم موسى را صدا بزنيد! چون خدمت پدر آمد، حضرت به او فرمود: ابوحنيفه مى گويد:
تو مشغول نماز بوده اى و مردم از جلويت رفت و آمد مى كردند، آنها را نهى نكرده اى؟
در پاسخ عرض كرد: پدر جان! آن كس كه من براى او نماز مى خواندم از همه به من نزديكتر بود، زيرا خداوند مى فرمايد:
ما به انسان از رگ گردنش نزديكتر هستيم. نحن اقرب اليه من حبل الوريد. سوره ق آيه 16.امام صادق عليه السلام او را به سينه چسبانيد و فرمود:
فدايت شوم كه اسرار الهى در قلب تو وجود دارد. بحارالانوار جلد 10، صفحه 204 و جلد 48، صفحه 171 و جلد 83، صفحه 297 و 299.



يسع پسر حمزه مى گويد:
در محضر امام رضا بودم، صحبت مى كرديم، عده زيادى نيز آنجا بودند كه از مسائل حلال و حرام مى پرسيدند. در اين وقت مردى بلند قد و گندمگون وارد شد و گفت
فرزند رسول خ
دا! من از دوستداران شما و اجدادتان هستم، خرجى راهم تمام شده، اگر صلاح بدانيد مبلغى به من مرحمت كنيد تا به وطن خود برسم و در آنجا از طرف شما به اندازه همان مبلغ صدقه مى دهم، چون من در وطن خويش ثروتمندم اكنون در سفر نيازمندم.
امام برخاست و به اطاق ديگر رفت، دويست دينار آورد در را كمى باز كرد خود پشت در ايستاد و دستش را بيرون آورد و آن شخص را صدا زد و فرمود:
اين دويست دينار را بگير و در مخارج راهت استفاده كن و از آن تبرك بجوى و لازم نيست به اندازه آن از طرف من صدقه بدهى. برو كه مرا نبينى و من نيز تو را نبينم
آن مرد دينارها را گرفت و رفت، حضرت به اتاق اول آمد به حضرت عرض كردند:
شما خيلى به او لطف كرديد و مورد عنايت خويش قرار داديد، چرا خود را پشت در نهان كرديد كه هنگام گرفتن دينارها شما را نبيند؟
امام فرمود:
به خاطر اين كه شرمندگى نياز و سؤ ال را در چهره او نبينم… بحارالانوار جلد 49، صفحه 101.



سليمان جعفرى كه يكى از ارادتمندان امام رضا عليه السلام بود، مى گويد:
براى كارى خدمت امام رفته بودم، چون كارم تمام شد خواستم به منزل خود برگردم، امام فرمود:
امشب نزد ما بمان!
در محضر امام به خانه او رفتيم، غلامان آن حضرت مشغول بنايى بودند امام در ميان آنها غلامى سياه را ديد كه از غلامان آن حضرت نبود، پرسيد:
– اين كسيت؟
عرض كردند:
– به ما كمك مى كند به او چيزى خواهيم داد.
فرمود:
– مزدش را تعيين كرده ايد؟
عرض كردند:
– نه، هر چه بدهيم راضى مى شود.
امام برآشفت و بسيار خشمگين شد. من عرض كردم:
فدايت شوم چرا خودت را ناراحت مى كنيد؟
فرمود:
من بارها به اينها گفته ام هيچك
س را براى كارى نياوريد مگر آن كه قبلا مزدش را تعيين كنيد و قرارداد ببنديد. كسى كه بدون قرارداد قبلى كارى انجام دهد اگر سه برابر به او مزد بدهى، خيال مى كند مزدش را كم داده اى، اما اگر مزدش را قبلا تعيين كنى وقتى مزدش را بپردازى از تو خشنود خواهد شد كه به گفته خود عمل كرده اى و اگر بيش از مقدار قرارداد چيزى به او بدهى هر چه كم و ناچيز باشد، متوجه مى شود اضافه داده اى، سپاسگزار خواهد بود. بحارالانوار جلد 49، صفحه 106.



بكر پسر صالح مى گويد:
من دامادى داشتم به امام جواد عليه السلام نامه اى نوشت و در آن اظهار داشت كه پدرم دشمن اهل بيت است و عقيده فاسد دارد، با من هم بدرفتارى مى كند و خيلى اذيتم مى نمايد.
سرورم! نخست از تو مى خواهم براى من دعا كنى! ضمنا نظر تو در اين باره چيست؟ آيا عليه او افشاگرى كنم و عقيده فاسد و رفتار زشت او را براى ديگران بيان كنم؟ يا با او مدارا نموده و خوش رفتار باشم؟
امام جواد عليه السلام در پاسخ نوشت:
مضمون نامه تو و آنچه كه راجع به پدر خود نوشته بودى فهميدم، البته به خواست خداوند من از دعاى خير تو غفلت نمى كنم اما اين را هم بدان مدارا و خوش رفتارى براى تو، بهتر از افشاگرى و پرده درى است و نيز بدان با هر سختى، آسانى است. شكيبا باش و عاقبت نيكو اختصاص به پرهيزگاران دارد. خداوند تو را در دوستى اهل بيت ثابت قدم بدارد! ما و شما در پناه خداوند هستيم و پروردگار نيز پناهندگان خود را نگهدارى مى كند.
بكر مى گويد:
پس از آن خداوند قلب پدر دامادم را چنان دگرگون ساخت كه دوستدار اهل بيت شد و به پسرش هم محبت نمود. بحارالانوار جلد 50، صفحه 55.



يكى از شخصيت هاى مورد پسند امام جواد عليه السلام على بن مهزيار اهوازى است. حسن پسر شمون مى گويد:
نامه اى را كه امام جواد عليه السلام با دست خط خود به على بن مهزيار نوشته بود خواندم، چنين بود: به نام خداوند بخشنده و مهربان.
اى على بن مهزيار! خداوند بهترين پاداش را به تو عنايت كند! منزلت را در بهشت قرار دهد، تو را در دنيا و آخرت خوار نكند و با ما محشور گرداند!
اى على! تو را در خيرخواهى، مسلمانى، فرمان بردارى از خداوند، احترام به ديگران، انجام وظايف دينى، آزمايش كردم، و تو را پسنديدم.
اگر بگويم مانند تو را نديده ام حتما راست گفته ام. خداوند جايگاه تو را در بهشت برين قرار دهد.
اى على! در سرما و گرما، در شب و روز، خدمت تو براى ما مخفى نيست. از خداوند مسئلت دارم روز رستاخيز تو را آن چنان مشمول رحمت خود قرار دهد كه مورد غبطه ديگران باشى! خداوند دعا را مستجاب مى كند. بحارالانوار جلد 50، صفحه 105.



ابو هاشم مى گويد:
يك وقت از نظر زندگى در تنگناى شديد قرار گرفتم. به حضور امام هادى رفتم، اجازه ورود داد. همين كه در محضرش نشستم، فرمود:
اى ابو هاشم! كدام از نعمتها را كه خداوند به تو عطا كرده مى توانى شكرانه اش را به جاى آورى؟ من سكوت كردم و ندانستم در جواب چه بگويم.
آن حضرت آغاز سخن كرد و فرمود: خداوند ايمان ر
ا به تو مرحمت كرده به خاطر آن بدنت را بر آتش جهنم حرام كرد و تو را عافيت و سلامتى داد و بدين وسيله تو را بر عبادت و بندگى يارى فرمود و به تو قناعت بخشيد كه با اين صفت آبرويت را حفظ نمود.
آنگاه فرمود: اى ابوهاشم! من در آغاز اين نعمتها را به ياد تو آوردم، چون مى دانستم به جهت تنگدستى از آن كسى كه اين همه نعمتها را به تو عنايت كرده به من شكايت كنى. اينك دستور دادم صد دينار (طلا) به تو بدهند آن را بگير و به زندگى ات سامان بده! شكر نعمتهاى خدا را بجاى آور! بحارالانوار جلد 50، صفحه 129.



در زمان خليفه وقت (مهتدى عباسى) امام حسن عسكرى را زندانى كردند. رئيس زندان فردى به نام صالح بن وصيف بود.
گروهى از دشمنان امام عليه السلام پيش رئيس زندان رفتند و اكيدا از او خواستند به آن حضرت در زندان سخت بگيرد.
رئيس زندان گفت:
چه كنم؟ دو نفر از بدترين اشخاص را براى شكنجه حسن عسكرى ماءمور كردم، آن دو نفر پس از مشاهده حال عبادت و راز و نياز آن حضرت، آن چنان تحت تاءثير قرار گرفته اند كه خود مرتب به عبادت و نماز مشغولند، به طورى كه رفتارشان شگفت آور است! آنها را احضار كردم و پرسيدم:
شما چرا چنين شده ايد؟ چرا به اين شخص شكنجه نمى كنيد، مگر از ايشان چه ديده ايد؟
در پاسخ گفتند:
چه بگويم درباره شخصى كه روزها را روزه مى گيرد و شبها را به عبادت مى گذراند، نه سخن مى گويد و نه جز عبادت به كار ديگر سرگرم مى گردد، هنگامى كه به ما نگاه مى كند بدنمان مى لرزد و چنان وحشت سراسر وجود ما را فرا مى گيرد كه نمى توانيم خود را نگه داريم. مخالفين امام كه اين سخنان را شنيدند نااميد سر افكنده برگشتند. بحارالانوار جلد 50، صفحه 308.&lt ;/SPAN>



امام حسن عسكرى نامه اى به يكى از بزرگان فقهاء شيعه (على پسر حسين بن بابوى قمى) نوشته اند كه فرازى از آن چنين است:
اى على! پيوسته صبر و شكيبايى كن! و منتظر فرج باش! همانا پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: بهترين اعمال امت من انتظار فرج است. همواره شيعيان ما در حزن و اندوه خواهند بود، تا فرزندم (امام قائم عليه السلام) ظهور نمايد، همان كسى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله بشارت ظهور او را چنين داد: زمين را پر از عدل و داد كند، همچنان كه پر از ظلم و جور شده است.
اى بزرگمرد و مورد اعتماد من! اى ابوالحسن! صبر كن! و بگو به شيعيان صبر كنند، در حقيقت زمين از آن خداست. به هر كس بخواهد مى دهد، سرانجام نيكو براى پرهيزكاران است و سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو و همه شيعيانم، درود او بر محمد و آلش باد. بحارالانوار جلد 50، صفحه 317. نامه آن حضرت در كتب ديگر بيش از اين مقدار نقل شده.



پيامبر اسلام مى فرمايد:
يا على! تو از من و من از تو هستم، تو برادر من و وزير منى. هنگامى كه رحلت نمودم در سينه هاى قومى عداوت هايى درباره تو پديد مى آيد و به زودى آشوبى شديد رخ مى دهد كه دامنگير همه خواهد شد. اين قضيه پس از غيبت پنجمين امام از فرزندان امام هفتم از نسل تو خواهد بود و اهل زمين و آسمان در غيبت او غمگين مى
شوند.
در آن وقت چه بسيار مرد و زن مؤمن افسوس مى خورند و دردمند و سرگردان مى باشند!
سپس رسول خدا سر مبارك خود را به زير انداخت. لحظه بعد سر برداشت و فرمود:
پدر و مادرم فداى كسى كه همنام و شبيه من و موسى بن عمران است. او لباسى از نور بسيار درخشنده مى پوشد.
براى آنان كه در غيبت او آرامش ندارند، تاءسف دارم. آنها صدايى را از دور مى شنوند كه براى مؤمنان رحمت و براى كافران عذاب است.
اميرالمؤمنين: يا رسول الله آن صدا چيست؟
پيامبر: در ماه رجب سه مرتبه صدا مى آيد، دور و نزديك همه مى شنوند:
صداى اول، ((الا لعنة الله على القوم الظالمين))
و صداى دوم، ((ازفت الازفة)) يعنى روز قيامت فرا رسيده است
و صداى سوم، آشكارا شخصى را نزديك خورشيد مى بينيد كه مى گويد:
اى اهل عالم آگاه باشيد! خداوند مهدى فرزند امام حسن عسكرى فرزند…تا على بن ابى طالب مى شمرد، برانگيخت و روز نابودى ستمگران فرا رسيد!
در آن موقع امام زمان ظهور مى كند خداوند دلهاى دوستانش را شاد مى گرداند و عقده هاى دلشان را برطرف مى سازد.
اميرالمؤمنين: يا رسول الله! بعد از من چند امام خواهد بود؟
پيامبر: پس از تو از امام حسين نُه امام خواهد بود و نهمى قائم آنهاست. بحارالانوار جلد 36، صفحه 337 و جلد 51، صفحه 108.



اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:
خداوند در آخرالزمان و روزگار سخت مردى را مى انگيزد و او را به وسيله فرشتگان خود تاءييد كرده، ياران وى را حفظ مى كند و با آيات و معجزات خودش او را يارى نموده و بر كره زمين مسلط مى گرداند تا آنجا كه عده اى از مردم با ميل و گروهى به اجبار به دين خداوند مى گروند.
او زمين را پس از آن كه پر از ظلم و ستم مى گردد، پر از
عدل و داد و نور و برهان مى كند. تمام مردم جهان در برابر وى مطيع مى شوند. هيچ كافرى نمى ماند، مگر اين كه مؤ من مى شود، هيچ تبهكارى نمى ماند مگر اين كه اصلاح مى گردد.
در دوران سلطنت او درندگان در حال آشتى و صلح زندگى مى كنند و زمينيان خود را رشد مى دهند و آسمان بركاتش را فرو مى ريزد، گنجها براى او آشكار مى شود، مدت چهل سال بر شرق و غرب حكومت خواهد كرد. خوشا به حال آن كسى كه روزگار او را درك كند و سخنان وى را بشنود. بحارالانوار جلد 44، صفحه 20 و جلد 52، صفحه 280.


http://ahadith.ir

به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید