ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

خرافات و تعیین حد و مرز آن

اگرچه فصل الخطابی برای تعریف خرافه وجود ندارد، اما شاید از طریق نشانه ها و علائم بتوان راه به جایی برد و اندکی در تعیین حد و مرز خرافات توفیق یافت.


هر کسی می تواند تعریف ویژه ای از خرافات داشته باشد؛ اما تاکنون تعریفی به عمل نیامده که تأیید و تحسین اکثر محققان و علاقه مندان به این موضوع را برانگیخته باشد. هر یک از صدها تعریفی که از خرافه در کتاب ها و مقالات مزبور نوشته اند، به وجهی یا خصلتی یا کارکردی یا ریشه ای از آن اشاره داشته و هیچ یک از این تعریف ها تاکنون مقبولیت عام نیافته است.


اکثر این تعریف ها نیز به قدری کلی و بزرگ بینی و بزرگ گویی است که فقط این کلاف را سردرگم تر می کند، مثلا می گویند: خرافه، باوری است که ریشه در موهومات دارد، اما اگر بپرسیم: «موهوم چیست؟» پاسخ هایی خواهیم شنید که موهوم را در نظر ما موهوم تر می کند، نه معلوم تر. گاهی نیز می گویند: خرافه آن است که با عقل و علم سازگاری نداشته باشد.


مشکل این تعریف آن است که خرافه، علف هرزی است که در گلزار باورهای متافیزیکی می روید و به هر روی، دست باغبان عقل و علم از این باغ کوتاه است؛ یعنی کسی برای باورهای متافیزیکی و ماورایی خود، به سراغ عقل و علم نمی رود که از آنها تأییدیه بگیرد. آن دو نیز، چنین مسئولیتی را نمی پذیرند که در اموری که ماورای علوم تجربی و فلسفی اند، دخالت کنند.


به میان کشیدن پای عقل و علم در باورهای متافیزیکی، تیغ دو دمی است که اگر دشمنی را هم بکشد، دوستان را نیز از زخم های فراوان بی نصیب نمی گذارد. به همین دلیل معمولا آنان که در تعیین مصادیق خرافه و مبارزه با آنها افراط کرده اند، سر از انکار متافیزیک درآورد
ه اند
.


نگوئید: «اگرچه تأیید عقل و علم در باورهای متافیزیکی لازم نیست، اما عدم مخالفت آنها ضروری است. بنابراین خرافه آن است که علم و عقل با آن دشمنی و مخالفت دارند؛ نه اینکه میان آنها دوستی و موافقت نیست، زیرا ممکن است دو نفر با هم دوست نباشند، اما دشمنی هم با هم نداشته باشند.» این تعریف نیز مشکلات خود را دارد. همین قدر یادآوری می شود که هیچ خرافه پرستی تاکنون چنین دشمنی و مخالفتی را ندیده است و پس از این نیز نخواهد دید!


از تعریف ناپذیری خرافه مهم تر و عجیب تر آن است که هیچ مصداق مشترکی هم نمی توان برای آن یافت، یعنی مصداقی که همگی به خرافه بودن آن، اذعان داشته باشند تا این لحظه یافت نشده است، چون شرط خرافه بودن عقیده یا رفتاری آن است که کمابیش رواج داشته باشد، مثلا اینکه «عدد چهارده نحس است» خرافه نیست، نه چون نحس نیست، بلکه از آن رو که اساسا چنین عقیده ای وجود ندارد و سالبه به انتفای موضوع است. پس ما خرافه<SPAN style="LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: 'Tahoma','sans-serif'; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: 'Times New Roman'" dir=ltr lang=AR-SA&g t; ای به نام نحوست عدد چهارده نداریم، اما وقتی می گوئیم نحوست عدد سیزده خرافه است یعنی عده ای به خطا چنین عقیده ای دارند.


آن عده، خطا بودن نحوست سیزده را نمی پذیرند. بنابراین آنرا خرافه نیز نمی دانند. پس هیچ خرافه ای نیست که در خرافه بودنش اجماع باشد، چون خرافه ای که همه در خرافه بودنش اتفاق نظر نداشته باشند، معدوم می گردد و هرگز جایگاهی در میان خرافات موجود ندارد، مانند نحوست عدد چهارده.


از مشکل مفهومی و مصداقی خرافه بغرنج تر این است که هیچ کس خود را خرافاتی نمی داند که کوششی برای خرافه زدایی از عقایدش بکند: جاهلان را نیست آگاهی ز حال خویشتن/ خفته دائم، خویش را بیدار می بیند به خواب. انتظاری که از تعریف خرافه می رود، این است که بتواند کمابیش ماهیت و مصادیق آنرا آشکار کند و هر کس با مراجعه به آن، دریابد که آیا خرافی است یا خیر، اما گویا هرگز نتوان به چنین تعریفی دست یافت و چنان معجزه ای از او دید.


اگرچه فصل الخطابی برای تعریف خرافه وجود ندارد، اما شاید از طریق نشانه ها و علائم بتوان راه به جایی برد و اندکی در تعیین حد و مرز خرافات توفیق یافت. به عبارت دیگر، ما قادر به ارائه تعریفی دقیق و جامع از خرافه نیستیم، ولی می توانیم از روی نشانه ها بسیاری از آنها را شناسایی کنیم.


بهترین نشانه و شاخص، مشی کلی و دیدگاه عمومی تحصیل کردگان جامعه است، مثلا در باب خرافات دینی باید گفت: باوری که ریشه در متون معتبر و نصوص آشکار دینی ندارد، و اکثر عالمان و فضلای علوم دینی نیز آنرا جزء عقاید یا شعائر یا حقایق دینی نمی دانند، خرافه است.»


گوستاو جاهودا، نویسنده آلمانی کتاب «روانشناسی خرافات» نیز پس از تلاش بسیار برای پیدا کردن تعریف جامع و مانع برای خرافات، در پایان به این نتیجه می رسد که چنین تعریفی وجود ندارد، اما برای آنکه کلمه «خرافه» را در کل کتابش در معنای خاصی به کار ببرد و قدری از ابهام مفهومی و مصداقی آن بکاهد، سرانجام به این نتیجه می رسد که خرافه را باور یا رفتاری بداند که معمولا انسان های معقول و تحصیل کردگان زیر بار آن نمی روند، اما بلافصله تذکر می دهند که نواقص و نقایص این تعریف نیز بسیار کم نیست، اگرچه از سایر تعریف ها کمتر است.


رسوخ خرافات در مراسم عزاداری؛ از نحوست برخی اعداد تا پیامدهای عطسه


خرافات چنان به جان پاره ای از آئین های عزاداری افتاده اند که از آنها چیزی باقی نگذاشته اند و به بهترین بستر برای رشد خرافات شده اند.


برای خرافه گرایی، دست کم دو گونه منشأ می توان یافت: زمینه های روان شناختی و خاستگاه های اجتماعی. تفکیک این دو از یکدیگر دشوار است؛ زیرا معمولا هر یک از خاستگاه های اجتماعی خرافات، ضمیمه یک یا چند زمینه روانشناختی است و برعکس، یعنی خاستگاه های اجتماعی خرافات نیز خالی از انگیزه ها و ضمیمه های روانشناختی نیستند. قبل از پرداختن به این موضوع لازم است سه نکته مهم یادآوری شود.


سه نکته مهم


1. محدود کردن خرافات به اموری مانند نحوست برخی اعداد یا واقع نمایی کف بینی یا تأثیر کواکب بر سرنوشت آدمیان یا پیامداری عطسه، نوعی انحراف در مبارزه با خرافه گرایی در روزگار ماست. اگر جستاری در باب آسیب شناسی مبارزه با خرافات آغاز گردد، یکی از آسیب ها اهتمام به خرافات کم اثر و ندیدن خرافات اصلی تر است.


هیچ دلیلی ندارد که نتوانیم خرافات را به اصلی و فرعی تقسیم و اولویت بندی کنیم. گویا در جنگ با خرافات، از این اولویت بندی، غفلت معناداری شده است. به همین دلیل یکی از مهم ترین عوامل ناکامی مبارزه با خرافه گرایی در جامعه امروزین ایران، این است که ما خود را درگیر خرافه های کوچک و کم خطر کرده ایم و عافیت طلبانه از مبارزه با خرافه های بزرگ، تن زده ایم.


<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0in 0in 10pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl; mso-margin-top-alt: auto; mso-margin-bottom-alt: auto" dir=rtl class=MsoNormal align=justify& gt;اگر در باورهای کسانی که به جنگ خرافات رفته اند، بنگریم، دور از انتظار نیست که خرافات بزرگ تر را اندیشه های برخی از آنان ببینیم. این رطب خوردگان، در منع رطب توفیقی نمی یابند، زیرا تبر اتهام را بر دوش بت های کوچک گذاشته اند.


2. در ستیز با خرافه و زمینه های بومی و جهانی آن، هرگز نباید گزینشگرانه رفتار کرد. مبارزه با یکی و معاشقه با دیگری، اتلاف وقت و نیرو و فرصت است، به ویژه اگر در این گزینش خرافات کم خطر در اولویت قرار گیرند و خرافه های خطرناک تر به ریش همه بخندند.


اکنون در جامعه ما بسیاری از آنان که درد دین دارند، به هر طریقی که بتوانند و بدانند، علیه خرافه پرستی خط و نشان می کشند، اما گاهی همانان برخی دیگر از خرافات را نمی بینند یا می بینند و مصلحت سنجی می کنند. شیشه عمر خرافات همین مصلحت سنجی های بی جاست که تا نشکند و به گفته امیرمؤمنان(ع) تا علما به عهد خود عمل نکنند، وضع همین است که هست.


تفاوت نکته اخیر با نکته پیشین، در این است که پیشتر گفته بودیم که در خرافه ستیزی باید از مبارزه با خرافات بزرگتر آغاز کرد؛ اما در نکته دوم، سخن این است که در این مبارزه مقدس، همه خرافات را باید در تیررس قرار داد؛ از خرد تا کلان. به عبارت دیگر در نکته نخست سخن از اولویت بود و در اینجا سخن از جامعیت است.


3. خرافه ستیزی، معانی بسیاری دارد که نابودگری، تنها یکی از آنهاست، اما برخی خرافه ها را نمی توان محو کرد یا لزومی ندارد که به نابودی آنها کمر بست؛ زیرا پاره ای از خرافات، به مرور زمان ماهیت خرافی خود را از دست می دهند و تبدیل به یکی از عادات بی خطر اجتماعی و یا حتی یکی از تفریحات سالم می گردند.


مثلا اگر روزی بیشتر مردم ایران به این باور رسیدند که روز سیزدهم فروردین ماه،<SPAN dir=ltr&g t; نحس نیست اما طبق عادت هر ساله برای تفریح به طبیعت رفتند، مبارزه با سیزده به در بی معناست. در واقع مبارزه با عقیده به نحوست سیزدهم فروردین راه غیر مستقیمی نیز دارد که عبارت است از تهی کردن آن از ماهیت خرافی و تبدیلش به بهانه ای برای طبیعت گردی و تفریح خانوادگی.


پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز همین شیوه پسندیده را در مدیریت جامعه جاهلی عرب اعمال کردند و برخی عادات و باورهای جاهلی را تغییر ماهیت داده، از آنها باورهای شریف یا رفتاری کریمانه ساختند.


ناگفته نماند که خرافه نیز همین رفتار را با باورهای صحیح دارد؛ یعنی یکی از کارکردهای خرافات تخلیه باورهای صحیح و صواب از ماهیت حقیقی آنهاست. خرافه گاهی باوری اصیل را تبدیل به زایده ای سخیف می کند و سپس خود به درون آن می رود و در آنجا به حیات منحوس خود ادامه می دهد. نمونه این اتفاق تأسف بار را مرحوم استاد شهید مطهری درباره مراسم عزاداری هشدار داده است.


وی ضمن اعلام این واقعیت تلخ که بسیاری از عزاداری ها به عادت تبدیل شده اند، می نویسند: در چنین مراسمی است که شخص یزید بن معاویه هم از گور به درآید، حاضر است در آن شرکت کند؛ بلکه بزرگ ترین مراسم را به پا دارد. در چنین مراسمی است که نه تنها تباکی اثر ندارد، اگر «یک من» اشک هم نثار کنیم به جایی بر نمی خورد.»(نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 80 تا 81)


این سخنها بدان معناست که خرافات چنان به جان پاره ای از آئین های عزاداری افتاده اند که از آنها چیزی باقی نگذاشته اند، بلکه بهترین بستر برای رشد خرافات شده اند.


خبرگزاری مهر www.mehrnews.com

به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید