مناظره امام كاظم(علیه السلام) و مسلمان شدن جاثلیق مسیحیان & lt;/P>
شیخ صدوق (ره) و دیگران از هشام بن حكم (شاگرد برجسته امام صادق ـ علیه السّلام ـ) روایت كردهاند، یكی از دانشمندان و روحانیون بزرگ مسیحیان به نام «بُرَیهَه» كه او را جاثلیق[1] میگفتند؛ هفتاد سال در آئین مسیحیان بود، او در جستجوی اسلام و جویای حقّ و اسلام بود، زنی همراه او بود و سالیان دراز به او خدمتگذاری میكرد، بُرَیهَه، سستی آئین مسیحیّت و سستی دلائل آن را از آن زن، مخفی میكرد، تا اینكه: آن زن از این جریان آگاه گردید، بُرَیهَه همچنان به پرسوجو و كندوكاو درباره اسلام پرداخت، و از رهبران و علما و صالحان اسلام، جویا میشد، و برای شناختن اندیشمندان اسلام كنجكاوی میكرد.
او در میان هر فرقه و گروهی وارد میشد، و گفتار و عقائد آنها را بررسی مینمود، ولی چیزی از حقّ به دست نمیآورد، به آنها میگفت: «اگر رهبران شما بر حق باشند، لازم بود كه مقداری از حقّ نزد شما وجود داشته باشد.»
تا اینكه او در این راه جستجو، اوصاف شیعه و آوازه «هشام بن حكم» را شنید.
یونس بن عبدالرّحمن (یكی از شاگردان امام صادق ـ علیه السّلام ـ) میگوید: هشام گفت: روزی در كنار مغازهام كه در «باب الكرخ» قرار داشت، نشسته بودم، جمعی نزد من قرآن میآموختند، ناگاه دیدم گروهی از مسیحیان، كه همراه «بُرَیهَه» بودند، بعضی از آنها كشیش و بعضی در مقامات دیگر، در حدود صدنفر بودند، لباسهای سیاه در تن داشتند، و كلاههای بُرنُس[2] بر سرشان بود، بُرَیهَه «جاثَلیق اكبر» نیز در میانشان بود آمدند و در اطراف مغازه من اجتماع كردند، برای بُرَیهَه، كرسی (صندلی مخصوص) گذاشتند، او بر آن نشست، اُسقفها و رُهبانان، با كلاههای بُرنُس كه بر سرداشتند، برخاستند و بر عصاهای خود تكیه دادند.
بُرَیهَه گفت: در میان مسلمانان هیچكس از افرادی كه به «علم كلام» شهرت دارند، نبودند مگر اینكه من با آنها درباره حقّانیّت مسیحیت بحث و مناظره كردهام، ولی چیزی را كه با آن مرا محكوم كنند، در نزد آنها نیافتهام، اكنون نزد تو آمدهام تا درباره حقّانیّت اسلام با تو مناظره كنم.
سپس ماجرای مناظره هشام با بُرَیهَه، و پیروزی هشام را در ضمن گفتاری طولانی شرح داده آنگاه میگوید: نصرانیها پراكنده شدند، در حالی كه با خود میگفتند: ای كاش ما با هشام و اصحاب او، روبرو نمیشدیم،
و بُرَیهَه پس از این مناظره، در حالی كه بسیار غمگین و محزون بود به خانهاش بازگشت. زنی كه در خانه او، خدمت میكرد به بُرَیهَه گفت: «علّت چیست كه تو را غمگین و پریشان مینگرم»
بُرَیهَه ماجرای مناظره خود با هشام را برای زن، بیان كرد، و گفت: علّت غمگین بودن من همین است.
زن به بُرَیهَه گفت: «وای بر تو، آیا میخواهی بر حق باشی یا بر باطل؟»
بُرَیهَه جواب داد: «میخواهم بر حقّ باشم».
زن گفت: هر جا كه حق خود را یافتی، به همان جا میل كن، و از لجاجت بپرهیز، زیرا لجاجت، نوعی شكّ است، و شكّ، موضوع زشتی است و اهل شكّ، در آتش دوزخند.
بُرَیهَه، سخن زن را پذیرفت و تصمیم گرفت بامداد نزد هشام برود، بامداد نزد هشام رفت، دید هیچكس از اصحاب هشام در نزدش نیستند، به هشام گفت: «ای هشام! آیا تو كسی را سراغ داری كه رأی او را الگو قرار داده و از او پیروی كنی؟، و اطاعت او را دین خود بدانی».
هشام گفت: «آری ای بُرَیهَه».
بُرَیهَه، از اوصاف آن شخص، سؤال كرد.
هشام، اوصاف امام صادق ـ علیه السّلام ـ را برای بُرَیهَه، بیان كرد، بُرَیهَه به امام ـ علیه السّلام ـ اشتیاق پیدا كرد و همراه هشام، از عراق به مدینه مسافرت كردند، زن خدمتكار، نیز همراه بُرَیهَه بود، آنها تصمیم داشتند به حضور امام ـ علیه السّلام ـ برسند، ولی در دالان خانه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، با موسیبن جعفر ـ علیه السّلام ـ دیدار نمودند
مطابق روایت «ثاقب المناقب» هشام بر او سلام كرد، بُرَیهَه نیز سلام كرد، سپس آنها علّت شرفیابی خود را به حضور امام، بیان كردند، امام كاظم ـ علیه السّلام ـ در آن هنگام، كودك بود (و طبق روایت شیخ صدوق (ره) هشام، داستان بُرَیهَه را برای حضرت كاظم نقل نمود).
گفتگوی جاثلیق با امام كاظم ـ علیه السّلام ـ
امام كاظم: ای بُرَیهَه! تا چه اندازه به كتاب خودت (انجیل) آگاهی داری؟
بُرَیهَه: من به كتاب خودم آگاهی دارم.
امام كاظم: تا چه اندازه به تأویل (معنای باطنی) آن اعتماد داری؟
بُرَیهَه: به همان اندازه كه به آگاهیم از آن، اعتماد دارم.
در این هنگام، امام كاظم ـ علیه السّلام ـ به خواندن آیاتی از انجیل، آغاز كرد.
بُرَیهَه (آنچنان مرعوب قرائت امام شد كه) گفت: «حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ انجیل را این چنین كه شما میخوانید، تلاوت میكرد، این گونه قرائت را جز حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ، هیچكس نمیخواند»، آنگاه بُرَیهَه به امام كاظم ـ علیه السّلام ـ عرض كرد: اِیّاك كُنْتُ اَطْلُبُ مُنْدُ خَمْسِینَ سَنَهَ اَوْ مِثْلَكَ: «مدّت پنجاه سال بود كه در جستجوی تو یا مثل تو بودم» سپس، بُرَیهَه، هماندم مسلمان شد، زن خدمتكار او نیز مسلمان گردید، و در راه اسلام، استقامت نیكو نمودند، سپس هشام همراه بُرَیهَه و آن زن، به محضر امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسیدند، و هشام ماجرای گفتگوی حضرت كاظم ـ علیه السّلام ـ و بُرَیهَه، و مسلمان شدن بُرَیهَه و زن خدمتكار را به عرض امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسانید.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِن بَعْضٍ وَاللهُ سَمیِعُ عَلیِمُ: «آنها فرزندانی بودند كه (از نظر پاكی و كمال) بعضی، از بعضی دیگر گرفته شدهاند و خداوند شنوا و دانا است» (آلعمران ـ آیه 34)
گفتگوی بُرَیهَه با امام صادق ـ علیه السّلام ـ
بُرَیهَه: فدایت گردم، تورات و انجیل و كتابهای پیامبران ـ علیه السّلام ـ از كجا نزد شما آمده است؟
امام صادق: این كتابها، از جانب آنها به ارث به ما رسیده است، ما همانند آنها، آن كتابها را تلاوت میكنیم، و همانند آنها میخوانیم، خداوند در زمین، حجّتی را قرار نمیدهد، كه هرگاه از او سؤالی كنند، در پاسخ بگوید: «نمیدانم»
از آن پس، بُرَیهَه ملازم امام صادق ـ علیه السّلام ـ و از یاران او گردید، تا اینكه در عصر امام صادق ـ علیه السّلام ـ از دنیا رفت، امام صادق ـ علیه السّلام ـ او را با دست خود غسل داد و كفن كرد و با دست خود، او را در میان قبر نهاد، و فرمود:
هذا حَوارِی مِنْ الْمَسِبح عَلَیهِ السَّلامُ یَعْرِفُ حَقَّ اللهِ عَلَیْهِ:
«این مرد، یكی از حواریّون (یاران نزدیك) عیسی ـ علیه السّلام ـ است كه حقّ خدا بر خویش را میشناسد»، بیشتر اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ آرزو میكردند كه همچون بُرَیهَه (دارای آن مقام عالی معنوی) باشند. [3]
(1) ـ «جاثلیق»: شخصیّت بزرگ مسیحیان است، كه بعد از او در درجه، «مطران»، و بعد از او اُسقُف»، و بعد از او «قسّیس» است.
(2) بُرنس: كلاههای درازی كه روحانیون مسیحی، بر سر میگذارند
(3) انوار البهیّه، ص 189 تا 192.