بسمه تعالی
جلسه درس اخلاق حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)، چهارشنبه 17 خرداد
با موضوع :ریا؛ بلای عظیم و عامل بسته شدن راه نجات
عمل خدایی و نجات
پروردگار عالم به یک عدّه توفیق داده است تا بنده خالص خودش بشوند. او در این بندگی، آنها را هم در ضیافت الله اعتکاف ، مهمان میکند. این بندگان خاصّ خدا، راه نجات را طی کردند. راه نجات این است که انسان فقط برای خدا کار کند. اگر این حال برای انسان به وجود آمد، برنده است.
وجود مقدّس ختمی مرتبت، حضرت محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) در جواب سؤال کسی که از حضرت پرسید: «حين سأله رجل يا رسول اللّه فيم النجاة»[1] انسان به چه چیز متمسّک گردد تا نجات پیدا کند؟ نجات در چیست؟ فرمودند: «فقال أن لا يعمل العبد بطاعة الله يريد بها الناس»، این که بنده عمل را فقط برای طاعت خدا انجام دهد و مردم را در این طاعت اراده نکند – در این مطلب باید تأمّل کرد.
ریا و خدعه به پروردگار عالم!
عجیب است، اگر طاعت برای غیر خدا باشد، خدعه و نیرنگ میشود. این نکته بسیار مهمّی است، وجود مقدّس باقر العلوم، امام محمّد باقر(صلوات اللّه و س
لامه عليه) میفرمایند: شخصی محضر پیغمبر اکرم(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) آمد، سؤال کرد که فردای قیامت نجات در چیست؟ همه دنبال این هستند که عاقبت به خیر شوند، راه نجات چیست؟
عزیزان! خود اعتکاف یک راه نجات است، این که انسان متّصل به خدا شود. من در این دو سه روز که چندین جای مختلف رفتم، دیدم بحمدلله جوانها زیاد هستند، چه حال خوشی هم داشتند! جدّی انسان به حال این جوانهای عزیز غبطه میخورد. پس یک راه نجات، اعتکاف است، یک راه عبادت است، امّا راه اصلی چیست؟ اگر انسان راه اصلی را بداند، برنده است.
پیغمبر، حبیب خدا، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) نکتهای بسیار عجیب را بیان میکنند! «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ فِيمَا النَّجَاةُ غَداً فَقَالَ إِنَّمَا النَّجَاةُ فِي أَنْ لَا تُخَادِعُوا اللَّهَ فَيَخْدَعَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ يُخَادِعِ اللَّهَ يَخْدَعْهُ وَ يَخْلَعْ مِنْهُ الْإِيمَانَ وَ نَفْسَهُ يَخْدَعُ لَوْ يَشْعُر»[2]، سؤال شد: یا رسول الله! راه نجات چیست؟
حضرت فرمودند: این که به پروردگار عالم خدعه نکنید. راه نجات فقط این است که انسان با پروردگار عالم از در نیرنگ وارد نشود.
بعد حضرت فرمودند: اگر شما با خدعه وارد شوید، «فَيَخْدَعَكُمْ»، خدا هم با خدعه وارد میشود!
انسان با خدا از باب خدعه وارد نشود که خدا هم خدعه میکند. خدعه خدا عجیب است! انسان بیچاره میشود! پروردگار عالم نسبت به کفّار همین را بیان میفرماید، میفرماید: «فَمَهِّلِ الْكافِرينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً»[3]، به اینها مهلت میدهد امّا بیچاره میکند! اجازه میدهد مدام در طغیان خودشان، در گناه خودشان، بیشتر و بیشتر غوطهور شوند. یک خدعه خدا این است.&l t;/P>
حضرت میفرمایند: راه نجات این است که با خدا خدعه نکنی، چون خدا با تو خدعه میکند. بعد میفرمایند: «فَإِنَّهُ مَنْ يُخَادِعِ اللَّهَ يَخْدَعْهُ وَ يَخْلَعْ مِنْهُ الْإِيمَانَ»، هر کس بخواهد به خدا خدعه بزند، خدا با همان باب بر او وارد میشود و ایمان را هم از او میگیرد – ایمان خیلی مهم است، ایمان، انسان را اوج میدهد و بالا میبرد، امّا میفرمایند: ایمان او را میگیرد –
بعد حضرت نکته خیلی زیبایی را بیان میفرمایند، میفرمایند: آن کسی که فکر میکند خدا را خدعه میدهد، اشتباه کرده، اگر یک مقدار میفهمید و درک میکرد، میدانست به خدا خدعه نزده، بلکه به خودش خدعه زده! «وَ نَفْسَهُ يَخْدَعُ لَوْ يَشْعُر».
شخص سؤالکننده تعجّب کرد، یعنی چه؟! مگر بناست کسی به خدا خدعه بزند که پیامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) میفرمایند: راه نجات در این است که به پرودگار عالم خدعه نزنیم! «قِيلَ لَهُ فَكَيْفَ يُخَادِعُ اللَّهَ» گفت: یا رسول الله! خدعه به خدا چگونه است؟!
ببینید حضرت خدعه را چه میفرمایند، عجیب است! حضرت فرمودند: «یَعْمَلُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ ثُمَّ يُرِيدُ بِهِ غَيْرَهُ»، به آن چیزی که خدا امر کرده، عمل میکند و امر دیگری را انجام نمیدهد ولــی – مهم این است – در این عملش کس دیگر، غیر از خدا را اراده میکند «ثُمَّ يُرِيدُ بِهِ غَيْرَهُ»،
فرمان، فرمان خداست؛ عمل، عملی است که پروردگار عالم گفته، آن عمل را انجام میدهد، امّـــا ارادهاش غیر از خداست! بیچارگی اینجاست!
میفرمایند: این است که به خدا خدعه میکند در حالی که پروردگار عالم هم به باب خدعه وارد میشود. بعد فرمودند: اتّفاقاً آن که به خدا خدعه میکند، نفهمیده به نفس خودش خدعه میکند و اوّلین مسئلهاش هم این میشود که ایمانش را از دست میدهد.
پس ریا بلای عظیم است که دیگر راه نجات بسته میشود. لذا انسان باید خیلی در این مسئله دقّت کند که اگر اینگونه شد، بیچاره میشود.
وسوسه ریا در عبادت!
منتها این را هم باید انسان مدّنظر داشته باشد که گاهی شیطان ملعون وسوسه میکند.
پیامبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) میفرمایند: گاهی شیطان ملعون در عبادت میآید، وسوسه میکند و برعکس عمل میکند. مثلاً انسان یک نماز با توجّه میخواند، به او میگوید: ببین عزیزم! تو داری ریا میکنی.
عرض کردیم: ریا یعنی آن چیزی که برای غیر خدا باشد. درست است لفظ ریا از رؤیت است، امّا اگر برای خداست، عالم و آدم ببینند برای انسان مهم نیست. اگر هیچ کسی هم متوجّه نشود، برایش مهم نیست. در باب ریا انسان باید این را مدّنظر بگیرد، ببیند جدّی دارد برای خدا انجام میدهد یا خیر. اگر برای خداست، همه عالم بفهمند، مهم نیست، هیچ تغییری هم نمیکند، همانی است که بود و به تعبیری اگر اقبال عمومی هم به او شد، همان است که هست.
مثل آیتالله العظمی بهجت، آن بهجت القلوب و دیگر اعاظم بزرگوار، آیتالله العظمی بهاءالدّینی، امام راحل(اعلي اللّه مقامهم اجمعين) و بزرگان دیگر که این حالت را داشتند و دارند. اگر مثل آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلي اللّه مقامه الشّریف) برای یک نفر هم درس داد، برایش مهم نبود. اگر میلیونها نفر هم بودند، فرقی نمیکرد. چون کسی که برای خداست، دیگر برای او مهم نیست، عالم رو بیاورند، تغییر پیدا نمیکند، عالم به سمت او نیایند، تغییر پیدا نمیکند.
برای همین شیطان وسوسه میکند – این روایت شریف را تأمّل بفرمایید، زیباست – حضرت میفرمایند: «إِذَا أَتَى الشَّيْطَانُ أَحَدَكُمْ وَ هُوَ فِي صَلَاتِهِ»[4]، شیطان به سمت شما میآید در حالی که یک نفرتان در نماز هست، «فَقَالَ إِنَّكَ مُرَاءٍ»، میگوید: مواظب باش تو داری ریا میکنی.
من این مثال را زدم، اگر کسی توفیق دارد، مثلاً اهل نماز شب است، لطف خداست، توفیق است – بندگان خدا میدانند اینها همه مِن ناحیه الله است، لذا به نماز شبشان غرّه نمیروند، میدانند لطف خداست، عنایت ذوالجلال و الاکرام است و وقتی دیدند لطف خدا و عنایت حضرت است، تشکّر میکنند و بیشتر به عبادت میپردازند – همیشه مشغول به نماز شب است، مسافرتی برای او پیش میآید، یک موقعی با کسی در سفر هست، شب میخواهد برای نماز شب بلند شود، شیطان ملعون میآید، میگوید: امشب را نمیخواهد، چون اگر بلند شوی نماز شب بخوانی، این رفیقت، این که امروز در خانهاش دعوت هستی، فکر میکند تو داری ریا میکنی، امشب را بگذر، بالاخره بلند میشوی، شاید پایت به جایی بخورد، سر و صدایی ایجاد کند، کسی متوجّه شود، بعد میگویند تو داری خودنمایی میکنی!
شیطان اینطور میآید، در باب ریا وسوسه میکند، «الوسوسة فی الریاء من ناحیة الشیطان». اصلاً اصل وسوسه برای شیطان است. خانمها یا آقایانی که وسواس دارند، وسواس از ناحیه شیطان است. یک وسوسه هم در باب عبادت است. به تو اجازه نمیدهد عبادت کنی، میگوید: ریاست! شب میخواهی قیام کنی، میخواهی نیمه شب جلسه داشته باشی، دیگران تو را میبینند، میگویند: اینها را باش، چه دکّان و بازاری راه انداختند، چه اهل ریا هستند!
ملاک، خودتی عزیز دلم! اگر جدّی برای خداست، هر که هر چه بگوید، بگوید. اگر بهبه بگویند، انسان الهی تکان نمیخورد، اگر برعکس شماتت کنند، بگویند: او میخواهد ریاکاری کند، برایش مهم نیست. آن که برای خداست، خصوصیّتش این میشود. این روایت میخواهد این را بیان کند.
پیامبر عظیمالشّأن(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: موقعی که به عبادت مشغول میشوی، نمازی میخوانی «وَ هُوَ فِي صَلَاتِهِ»، شیطان میآید، میگوید: «إِنَّكَ مُرَاءٍ»، ببین تو داری ریا میکنی!
اصلاً «الْوَسْواسِ الْخَنَّاس»[5] همین است عزیز دلم! برای هر کس به طریق خودش میآید. آن جوانی را ک
ه خدای ناکرده نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حقّ، هرزه است، از طریق گناه وسوسه میکند. آن را که اهل عبادت است، از طریق عبادت وسوسه میکند. یک موقع یک کاری میکند ریا کند، یک موقعی هم اهل ریا نیست، یک کاری میکند که عبادت نکند، با عنوان ریا! به سراغ او میآید و میگوید: تو ریا میکنی.
میفرماید: تا جایی که حتّی میتواند نمازش را طولانی کند، وقت دارد، به شرط این که از وقت فریضه نماز یا هر عمل دیگری که برای امر آخرتش باشد دور نشود، «فَلْيُطِلْ صَلَاتَهُ مَا بَدَا لَهُ مَا لَمْ يَفُتْهُ وَقْتُ الْفَرِيضَةِ وَ إِنْ كَانَ عَلَى شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ الْآخِرَةِ» ولی دیگر آن را رها میکند – دقّت بفرمایید، پیامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) چه میفرمایند –
«فَلْيَتَمَكَّثْ مَا بَدَا لَهُ وَ إِنْ كَانَ عَلَى شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا فَلْيَبْرَحْ»، حضرت میفرمایند: میت
واند یک عملی را، چه عمل اخروی، چه عملی که برای دنیاست و او را به آخرت میرساند، انجام دهد، ولی شیطان ملعون اجازه نمیدهد و وسوسه ریا را درون او میآورد.
پس انسان مؤمن نه اهل ریاست و نه اجازه میدهد شیطان ملعون او را وسوسه ریا کند.
لذا حضرت میفرمایند: کارت را برعکس کن. اگر مشغول به کاری برای آخرت هستی، آن را طولانی کن، یک تودهنی محکم به شیطان بزن. بگو: میخواهی از طریق وسوسه، من را از عبادت دور کنی؟! غلط کردی! اجازه نمیدهم. پیغمبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) میفرمایند: به شرط این که وضعش را به هم نزند، طولانیاش کند. عبادتی که مشغول هست را با تضرّع، خضوع و ناله بیشتر انجام دهد؛ چون شیطان ملعون با وسوسه جلوی او آمد.
ریا یا وسوسه ریا؟
از وجود نازنین آن مرد الهی، آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) سؤال کردند: جدّی چه کنیم بفهمیم که کدام ریاست و کدام وسوسه شیطان است؟
ایشان جمله زیبایی فرمودند. این جمله راهگشاست. فرمودند: اگر کسی نیّت کند که خدا! میخواهم خودم را به تو بسپارم، من خودم نمیتوانم، کاری از من برنمیآید، پروردگار عالم هم محافظ او میشود.
«أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ»، به خدا تفویض امر کند، «إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»، وقتی پروردگار عالم میبیند بندهاش مضطرّ شده و میگوید: خدا! من میخواهم عبادتم برای تو باشد ولی نمیدانم کجایش ریاست و کجایش وسوسه شیطان است، که به من دارد میگوید ریاست، من ماندم، او را رها نمیکند.
میفرمایند: توکّل به خدا کن، تفویض امر به خدا کن، بگو: خدا! میخواهم جدّی بنده صالح تو باشم. مگر میشود کسی از پروردگار عالم بخواهد که میخواهم بنده تو باشم و حضرت حقّ او را رها کند؟! هیهات! منتها جدّی و از عمق وجود بخواهد که حتماً پروردگار عالم او را کنترل کند. آنوقت ببین چه حالی پیش میآید.
پس شیطان ملعون یک مواقعی وسوسه میکند که این کار تو ریاست. اگر ما این را متوجّه شویم و دقّت کنیم، تمام است.
روایات دیگری هم راجع به این موضوع وجود دارد که برای جلسات بعد بماند، چون خیلیها برای اعمال ام داوود آمده بودند و اعمال این روز عظیم را انجام دادند و خسته هستند. ما فقط بیان کردیم که بحث اخلاق هیچ وقت تعطیل نشود، چون این بحث اخلاق حیف است و اوّل اثرش این است که انسان را آرام آرام بنده خدا میکند. آقا جانمان، امام زمان(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) هم خیلی مباحث اخلاق را دوست دارند. به خصوص این که جوانهای عزیز در این مباحث شرکت میکنند، آقا ذوق و شوقی دارند که لا یوصف است! لذا انسان باید قدر مباحث اخلاق را بداند.
از خود آقا جان هم بخواهیم، آقا جان! شما هم برای ما دعا کن که اعمالمان، رفتارمان، کردارمان و گفتارمان برای خدا باشد. عبد به معنای حقیقی بشویم. اگر اینطور شویم، چه میشویم؟! آنوقت دیگر لطف پروردگار عالم إنشاءالله شامل حالمان است.
خدایا! به حقّ معتکفینت …
خوش به سعادت یک عدّه که امروز از اعتکافی که داشتند، با کولهباری پر از معنویّت که در این ضیافتالله، در این مهمانی، به آنها چیزهایی دادند، برگشتند. خوش به سعادتشان! ما هم بخواهیم.
آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلي اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلي اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگوار، آن آیت حقّ، قبل از ماه رجب المرجّب اگر میخواستند دعا کنند به وجود مقدّس آقا دعا میکردند، میفرمودند: خدایا! به حجّتت ما را عاقبت به خیر بگردان. امّـا وقتی ماه رجب المرجّب میشد، ایشان بیان میفرمودند: پروردگارا! به معتکفینت ما را عاقبت به خیر بگردان. هر چه میخواستند دعا کنند، میگفتند به معتکفینت. معلوم میشود به اهل اعتکاف چیزهایی میدهند. خوش به سعادتشان!
آنهایی که مثل من باختند، عقب ماندند و به هر دلیل اسمشان را ننوشتند؛ چون اسم را باید آنها بنویسند، بگویند: آقا جان! دست ما را بگیر. امشب آنچه که به معتکفینت مرحمت کردهای، ای خدا! تفضّلاً به ما مرحمت بفرما.
بدانید، اینهایی که در اعتکاف بودند، صورت ظاهر اسمهایشان را خودشان نوشتند، امّا در حقیقت اینطور نیست، چون بعضی از اینها شب اعتکاف یک مشکلی برایشان پیش آمد و نرفتند. امّـــــــا اسم حقیقی را آقا جان مینویسد و امضاء آقاست. من هر جا رفتم، این جمله را به معتکفین گفتم، گفتم: خوش به سعادتتان! وقتی اسامی را به دست آقا دادند؛ چون همه چیز باید به امضاء خلیفه الله برسد، آقا اسمهای شما را دانه دانه دیدند، آن عین الله الناظره، نگاهشان به این اسامی افتاده و امضاء کردند – حالا آنها یک کار خوبی کردند، دعای پدر بوده، دعای مادر بوده، عملی داشتند، به هر حال دعوت شدند و خدا اینها را در اعتکاف پذیرفت، خوش به سعادتشان، بعضیها هم نه، اسمشان را خودشان نوشتند امّا به یک دلیلی نتوانستند بروند –
آقا جان! میشود امشب هم یک نگاهی به ما کنی. یابنالحسن! شما که کریمی، آقا جان! معتکفین را که در آن بزم، در آن ضیافت، مهمانشان کردی، اسمها را دیدی و امضاء کردی، یک لطفی کن امشب به ما هم یک عنایت کن.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ یَا مَولایَ يَا صاحب العصر و الزّمان»
پی نوشت:
[1] مجموعه ورام، ج: 1، ص: 186
[2] وسائلالشيعه، ج: 1، ص: 69 ، باب: 11
[3] الطارق/ 17
[4] وسائلالشيعه، ج: 5، ص: 479، باب: 4
[5] ناس/6
http://hozeemammahdi.blogfa.com