هيچ کس به درستي نمي داند اولين انسانها چه زماني و چگونه وارد قاره آمريکا شده اند. با اينحال اين مساله اثبات شده است زماني که بخش هاي وسيعي از شمال آمريکاي شمالي در آخرين دوره يخچالي پوشيده از يخچالهاي طبييعي بوده است، جوامع انساني کوچکي در اين قاره زندگي ميکرده اند.
بوميان و سرخپوستان بتدريج به درجات مختلف تکامل اجتماعي و فرهنگي رسيدند و نتيجه آن پديد آوردن تمدن هايي بود که در اوج شکوفايي به عالي ترين مدارج تمدن باستاني نايل شدند. اين تمدن ها، مايا،تول تک ها، آزتک ها، اينکاها نام داشتند.
* تمدن مايا
تمدن مايا از اتحاد و به هم پيوستن 20 قبيله سرخپوست در آمريکاي مرکزي در کنار سواحل خليج مکزيک در 500سال پيش از ميلاد شکل گرفته و در قرن هاي هشتم و نهم ميلادي به اوج خود رسيد. از لحاظ آثار هنري و معماري هيچ تمدن ديگري در قاره آمريکا نتوانست از ماياها پيشي بگيرد. تمدن مايا در قرن شانزدهم ميلادي توسط فاتحين اسپانيايي افول کرد.<o:p> ;
* تمدن تول تک ها
در بين قرن هاي هشتم تا دهم مردماني از سوي شمال به فلات مرکزي مکزيک هجوم آورده و اندکي پيش از سال 1000 ميلادي امپراطوري تول تک ها را تشکيل دادند. سپس تهاجم خود به سمت جنوب ادامه داده و بخش هايي از سرزمين هاي متعلق به ماياها را تصرف کردند. تول تک ها نيز همانند ماياها داراي معماري و هنر پيشرفته اي بوده اند. امپراطوري تول تک ها در قرن دوازدهم ميلادي به علت خشکسالي دراز مدت و قحطي و امواج جديد هجوم ها و يورشهاي سرخپوستان شمالي افول کرد.
* تمدن آزتکها
آزتک ها، قبيله کوچکي بودند که در قرن دوازدهم وارد فلات مرکزي مکزيک شده و به تدريج سرزمين هاي اطراف، از اقيانوس آرام تا خليج مکزيک را تحت سلطه خود درآوردند. اوج توسعه امپراطو
ري آزتک ها در قرن هاي پانزدهم و شانزدهم ميلادي رخ داده که در اين زمان جمعيت کلي امپراطوري بالغ بر 5 ميليون نفر بوده است. در نهايت در سال 1519 با تهاجم فاتحين اسپانيايي و کشته شدن آخرين پادشاه آنها، تمدن آزتکها نابود مي شود.
* تمدن اينکاها
اين تمدن در دره هاي بلند رشته کوه آند در آمريکاي جنوبي و در بين قرن هاي يازدهم تا پانزدهم ميلادي به تدريج شکل گرفت. اوج امپراطوري اينکاها در بين سالهاي 1200 تا 1533 ميلادي بوده بطوريکه جمعيت آنها در اوايل قرن شانزدهم به حدود 6 ميليون نفر مي رسد. امپراطوري اينکاها در اوج قدرت در جنگ با فاتحين اسپانيايي شکست خورده و نابود مي شود.
کشف آمريکا و مهاجرت اروپاييان
کريستف کلمب، دريانورد ايتاليايي
با تصور رسيدن به هند از طريق اقيانوس اطلس به سمت غرب حرکت کرده و در شب 11 اکتبر 1492 به جزيره اي که امروزه باهاما ناميده مي شود گام نهاد. پس از کريستف کلمب، از ميان کساني که راه او را دنبال کردند و به شناسايي قاره نو پرداختند، «آمريگو وسپوچي» حائز اهميت بسياري مي باشد چرا که بعدها قاره جديد به پيشنهاد يک جغرافيدان آلماني به نام وي «آمريکا» ناميده شد. او از جمله اولين کساني بود که اعتقاد داشت که کريستف کلمب سرزمين جديدي را کشف کرده و سرزمين مورد نظر وي به هيچ وجه هندوستان نيست.
پس از کشف قاره آمريکا اروپائيان از هر سو به آن قاره پهناور روي آورده و به تدريج به تصرف سرزمينهايي در آن پرداختند. اولين مهاجر نشين دائمي در سال 1607 به نام جيمز تاون توسط بريتانيايي ها در محل کنوني ايالت ويريجينا پايه گذاري شد. تا سال 1640 در حدود 60 هزار نفر از مردم انگلستان به آمريکاي شمالي مهاجرت کردند. تعدادي از مهاجرين، کشاورزان فقير بودند که به علت عدم توانايي در پرداخت وام هايشان، زمين خود را از دست داده بودند. گروهي ديگر از مهاجرين را کساني تشکيل مي دادند که بخاطر داشتن عقايد مذهبي خاص در انگلستان مورد آزار و شکنجه قرار مي گرفتند و در پي کسب آزادي عقيده و بيان راهي اين سرزمين شده بودند.
از سال 1680 به بعد ديگر مهاجرت چنداني از انگلستان به آمريکا صورت نگرفت بلکه به دلايل مختلف از جمله فرار از جنگ، مهاجرت به آمريکا از کشورهاي آلمان، ايرلند، اسکاتلند، سوئيس و فرانسه آغاز شد. در سال 1690 جمعيت آمريکا تقريباً به 500 هزار نفر رسيد و پس از آن هر 25 سال به دو برابر افزايش يافته به طوريکه در سال 1775 جمعيت آمريکا به 5/2 ميليون نفر بالغ گرديد.
عدم وجود رودهاي قابل کشتي راني به سمت غرب و از طرفي وجود رشته کوه آپالاش که مانع عظيمي در جلو سواحل شرقي بوجود آورده بود تا مدتهاي مديد مانع پيشروي دسته هاي مهاجر از مناطق ساحلي شرقي به داخل دشتهاي مرکزي آمريکاي شمالي بود. اين عوامل و از طرفي وجود بنادر شرقي منجر به تشکيل 13 مهاجرنشين در امتداد ساحل شرقي آمريکا شد.
اين مهاجرنشين ها به دو بخش شمالي و جنوبي تقسيم مي شدند. ايالتهاي شمالي که نيوانگلند ناميده مي شدند، به علت دارا بودن زمستانهاي سرد و پر برف و طولاني و از طرفي زمينهاي پوشيد از سنگلاخ، بيشتر به بازرگاني مشغول بودند.
اين در حالي بود
که در ايالت هاي جنوبي، آب و هواي مساعد و خاک مرغوب به موجب گسترش کشاورزي شد و مردم آن معمولاً به کشت پنبه و توتون مي پرداختند.
مهاجرنشين هاي انگليسي موظف بودند که فرآورده ها و مواد اوليه توليدي خود را منحصراً به بازرگانان انگليسي بفروشند و نيز وظيفه داشتند که فقط کالائي را خريداري و مصرف نمايند و چون اين کار موجب زيان آنان مي شد کم کم مايه نارضايتي مردم مهاجرنشين گرديد.
اما هنگامي که دولت انگلستان مقرر داشت که بازرگاني مهاجرنشين ها بايد منحصراً به وسيله کشتيهاي انگيسي انجام شود، مهاجرنشين ها سر به شورش بر داشته و خريدن کالاهاي انگليسي را تحريم و حتي چند کشتي انگليسي را غرق کردند. جورج سوم پادشاه انگلستان از اين پيشامد خشمگين شد و به قواي نظامي خود دستور داد تا به بندر بوستون حمله کنند.
جنگ مهاجرنشين ها با سپاهيان انگليسي که در سال 1775 آغاز گرديد، هفت سال ادامه يافت. در حين جنگ« بنجامين فرانکلين» که از آزاديخواهان و دانشمندان بزرگ آمريکا بود به فرانسه رفت و آن دولت را به حمايت از شورشيان آمريکا برانگيخت و آتش جنگ مستعمراتي را ميان انگليس و فرانسه روشن ساخت. «جورج واشينگتن» سردار معروف آمريکايي به کمک سپاهيان فرانسه قسمت عمده اي از قواي انگليس را مجبور به تسليم کرد و فرانسويان هم در آبهاي اطراف هندوستان نيروي دريايي انگلستان را شکست دادند و دولت انگلستان ناگزير تقاضاي صلح نمود.
معاهده صلح در سال 1783 در قصر ورساي پاريس بسته شد. به موجب اين معاهده مهاجرنشين هاي انگليسي مستقل شدند و از ترکيب آنها کشورهاي متحده آمريکاي شمالي به وجود آمد.
تشکيل حکومت ملي
پس از آنکه آمريکايي ها موفق به کسب آزادي شدند براي تأسيس حکومت ملي در ماه مي1787، سي و پنج نماينده به شهر فيلادلفيا اعزام داشتند. نمايندگان مزبور به تهيه و تدوين قانون اساسي همت گماشتند و پس از چهار ماه قانون اساسي را وضع و تصويب نمودند. به موجب اين قانون قوه مقننه به کنگره که از مجلس نمايندگان و سنا تشکيل شده بود واگذار گرديد و نيز مقرر شد هر يک از ايالت هاي آمريکا (در آن زمان سيزده ايالت) در اداره امور خود آزاد باشند و فقط در مسائل سياست خارجي، ارتش و تعرفه گمرکي از حکومت مرکزي پيروي نمايند.
پس از تصويب قانون اساسي و تشکيل کنگره آمريکا در سال 1787، مردم آمريکا جورج واشينگتن فرمانده نيروهاي آمريکا را به پاس فداکاري هاي وي به رياست جمهوري برگزيدند. سياست خارجي واشينگتن حفظ صلح بود زيرا صلح فرصتي بوجود مي آورد که خسارت ناشي از جنگ جبران شود.
در همين دوران يعني از سال 1793 تا 1795 بود که قطب هاي مختلف افکار عمومي در آمريکا خودنمايي کردند. دسته اول کساني بودند که موافق انقلاب فرانسه بود و حزب جمهوري خواه- دموکرات يعني حزبي که شالوده حزب دموکرات امروزي است را تأ سيس کردند و دسته دوم يعني مخالفين انقلاب فرانسه، حزب فداراليست ها که پايه حزب جمهوري خواه امروز شد را تأسيس نمودند.
در پايان دومين دوره رياست جمهوري جرج واشينگتن، دولت آمريکا صاحب تشکيلات منظم و مرتبي شده بود و اعتبارات مالي، بخشهاي اقتصاد و صنعت را تقويت کرده بود و امور بازرگاني رونق گرفته بود.
دکترين مونروئه
در سال 1817 جيمز مونروئه به عنوان پنجمين رئيس جمهور آمريکا برگزيده شد وي با اعلام دکترين معروف خود، يکي از معروفترين و شناخته ترين روساي جمهور آمريکاست. دکترين مونروئه از چهار اصل تشکيل شده بود:
1- قاره آمريکا با توجه به آزادي و استقلالي که خود بدست آورد و از آن تا اين زمان حفظ و حراست کرده است ديگر نمي تواند ميداني براي استعمار دول اروپائي باشد.
2- روش سياسي کشورهاي متفق اروپا با سيستم سياسي آمريکا مغايرت کامل دارد…. کشورهاي آمريکا هر گونه اقدامي را که از طرف کشورهاي اروپايي به منظور توسعه سيستم سياسي خود به هر يک از نقاط اين نيمکره به عمل آيد براي آزادي و استقلال خود خطرناک مي داند.
3- ما کشورهاي آمريکايي در امور داخلي هيچ يک از مستعمرات کنوني اروپا در قاره آمريکا دخالتي نداشته و نخواهيم داشت.
4- ما در هيچ يک از جنگ هاي اروپائي بويژه در مسائلي که مربوط به خودشان است هرگز دخالتي نداشته و با روش ما نيز سازگاري ندارد که دخالتي داشته باشيم.
شروع مهاجرت به غرب
شرايط زندگي در سرتاسر کرانه هاي اقيانوس اطلس به گونه اي که مهاجرت به سوي غرب را ايجاب مي کرد، خاک کوهپايه هاي منطقه نيوانگلند قدرت کافي براي کشت وزرع و قدرت رقابت با زمين هاي حاصلخيز و ارزاق قيمت غرب را نداشت. از اين رو ديري نگذشت که سيلي از مردان و زنان مهاجر براي بدست آوردن زمين هاي قابل کشت، سرزمين هاي ساح
ل اقيانوس اطلس را رها کرده و به جانب سرزمين هاي بکر داخلي و دامنه هاي رشته کوه را کي روي آوردند.
گسترش به سمت غرب تا سال 1861 بي وقفه ادامه يافت به طوريکه از سال 1816 تا 1821 شش ايالت و از سال 1821 تا 1861 ده ايالت ديگر به اتحاديه ايالت ها پيوستند.
افزايش کشت پنبه در ايالت هاي جنوبي و گسترش برده داري
در سالهاي اوليه پس از کسب استقلال که ايالتهاي شمالي مقدمات آزادي فوري يا تدريجي بردهها را فراهم ميساختند، بسياري را عقيده بر اين بود که بردگي بکلي در سراسر آمريکا از ميان خواهد رفت. در سال 1786 جورج واشينگتن نوشت که آرزومند است نقشهاي اتخاذ شود که به مساله بردگي بوجهي آهسته و آرام، ولي مطمئن و بدون آن که توجهي را به خود جلب کند پايان داده شود.
اما بعدها جنوب به منطقهاي تبديل گرديد که مردم آن اکثراً طرفدار برده داري بودند. اين تغيير عقيده ناشي از علل بسياري بود. روح آزادي خواهي که در دوران انقلاب شعله ور بود بتدريج ضعيف شد و رو به خاموشي رفته بود و به مرور زمان يک نوع دشمني و تضاد ميان مهاجران نيوانگلندي و اهالي جنوب که از بردهداري طرفداري ميکردند به وجود آمده بود.
از سوي ديگر با توجه به آب و هواي مناسب و خاک حاصلخير ايالتهاي جنوبي و تقاضاي روز افزون پنبه و شکر، توسعه کشت اين دو محصول در آن نواحي نيازمند نيروي کار بيشتري بود که اين خود مهمترين عامل تشديد کننده برده داري در اين منطقه محسوب ميشد، به طوري که از 700 هزار بردهاي که در سال 1790 در آمريکا بودند حدود
94 درصد در ايالتهاي جنوبي و تنها 6 درصد در ايالتهاي شمالي ساکن بودهاند. تعداد بردههاي آمريکا در سال 1860 به چهار ميليون افزايش يافت.
جنگ داخلي آمريکا
با فرارسيدن انتخابات سال 1860 اختلافات بين شمال و جنوب به صورت منازعات سياسي عيان گرديد. آبراهام لينکلن نامزد حزب جمهوري خواه با توجه به حمايت ايالت هاي شمالي و غربي به شدت با مساله بردهداري و رواج آن مخالفت ميکرد. حزب مخالف به علت نداشتن تشکيلات منظم نتوانست در انتخابات نتايج مهمي کسب نمايد و نامزد جمهوري خواهان پيروز شد.
بلافاصله پس از اعلام نتايج انتخابات، کنگرهاي به دعوت کاروليناي جنوبي تشکيل شد. در اين کنگره عدهاي از ايالتهاي جنوبي از اتحاديه ايالتها خارج شده و در 8 فوريه 1861 اتحاديه جديدي به نام (کنفدراسيون ايالتهاي آمريکا) تشکيل دادند. ابراهم لينکلن موضوع تجيزه ايالات متحده آمريکا را نپذيرفت و آن را از نظر قانون، غير عملي خواند، اما کنفدراسيون به گفتار او توجهي نکرد و روز 12 آوريل با شليک توپهاي کنفدراسيون به بندر چارلستون، آتش جنگ داخلي بر افروخته شد.
از نقطه نظر بسيج منابع و ابزار مادي، شمال برتري نماياني نسبت به جنوب داشت. نخستين و نمايانترين اختلاف، عدم تناسب منابع و جمعيت بود. شمال داراي 22 ميليون جمعيت و سرزميني بزرگتر بود حال آن که جمعيت جنوب با احتساب بردهها از 10 ميليون نفر تجاوز نميکرد، اما مساله تنها به عده نفرات منحصر نميشد. اتحاديه از لحاظ فني و تکنولوژيک از برتري مطلق برخوردار بود. به طور مث
ال، ايالت نيويورک در شمال به تنهايي معادل 300ميليون دلار کالاهاي گوناگون توليد ميکرد که اين رقم تقريباً چهار برابر کل کالاهاي گوناگون توليد شده در چهار ايالت؛ ويرجينيا، آلا باما، لوئيزيانا و ميسي سي پي بود. اين اختلاف سرگيجهآور در شالوده اقتصادي دو طرف جنگ به طور پيگير در کارايي نظامي آنها نمود مييافت.
سرانجام به دليل محاصره جنوب، کنفدراسيون بخش عمدهاي از درآمد خود را که از صادرات پنبه بدست ميآمد از دست داد. در نتيجه با توجه به نامتوازن بودن ابعاد سرزمين، جمعيت و از طرفي توانايي تکنولوژيکي، جنوب به هيچ وجه قادر نبود بر شمال برتري يابد در چنين وضعي تسليم تنها انتخاب واقع بينانهاي بود که باقي ميماند.
جنگ داخلي آمريکا در تاريخ 9 آوريل 1865 بعد از حدود 5 سال، با تسليم شدن ژنرال لي فرمانده نيروهاي کنفدراسيون پايان يافت. در جنگ داخلي حدود 600 هزار نفر از دو طرف کشته شدند که پرتلفاتترين منازعه در تاريخ قاره آمريکا تا آن زمان بود. از لحاظ اقتصادي نيز جنگ داخلي بيش از 15 ميليارد دلار خسارت بر آمريکا وارد کرد؛ اما پيروزي شمال در جنگ داخلي به دنبال خود تحولات سياسي عمدهاي را به همراه آورد. اين تحولات را ميتوان چنين خلاصه کرد:
1- پيروزي سرمايهداري صنعتي بر سرمايهداري زميندار و پيشرفت وسيع آمريکا در زمينههاي صنعتي، تجاري و کشاورزي
2- حفظ وحدت و يکپارچگي آمريکا
3- لغو بردهداري در ايالتهاي طرفدار بردهداري
4- تحکيم و تثبيت نظام دموکراسي
5- پيروزي و گسترش انديشه آزادي و برابري حقوقي
دوران بازسازي
پس از جنگ داخلي، ايالات متحده آمريکا به سبب فراواني منابع طبيعي، جمعيت فراوان و کوشا، رونق صنعت، کشاورزي و بازرگاني با سرعت شگرف پيشرفت کرد و به زودي رقيب کشورهاي بزرگ اروپا گرديد. به طور مثال، تا پيش از جنگ داخلي ايالات متحده آمريکا به طور سنتي مواد خام (بخصوص پنبه) صادر مي کرد ولي جهش صنعتي پس از جنگ داخلي اين الگو را تغيير داد. ايالات متحده آمريکا که با سرعتي شتابان به صورت بزرگترين توليد کننده مصنوعات کارخانه اي جهان در مي آمد، صدور محصولات صنعتي خود به بازارهاي جهان را نيز آغاز کرد. انقلاب حمل و نقل علاوه بر محصولات صنعتي، صدور محصولات کشاورزي آمريکا را نيز گسترش داد.
بين سالهاي 186
0 تا 1914 ايالات متحده آمريکا صادرات خود را بيش از هفت برابر کرد اين در صورتي بود که واردات آمريکا در همين دوره زماني به علت تدابير حمايتي فقط پنج برابر شد.
ادامه مهاجرت به غرب
با تصويب قانون «سکونت» در سال 1862 مهاجرت به مناطق غربي سرعت گرفت و مهاجران به شکل سيل آسايي به مناطق غير مسکوني غربي هجوم آوردند. بر اساس اين قانون هر خانواده اي که در مناطق غربي ساکن مي شد حدود 70 هکتار زمين دريافت مي کرد. بر اساس اين جنبش در فاصله سالهاي 1865 تا 1912 کليه سرزمينهاي غربي به ايالتهاي مستقل تبديل و به اتحاديه ايالت ها پذيرفته شدند.
به اين ترتيب کل سرزمين ايالات متحده آمريکا از اقيانوس اطلس تا اقيانوس آرام و از مرز مکزيک تا کانادا زير حاکميت دولت فدرال قرار گرفت.
ورود آمريکا به جنگ جهاني اول
جنگ جهاني اول در ماه اوت 1914 آغاز شد. ابتدا جنگ تنها در قاره اروپا جريان داشت اما به تدريج به سرزمين هاي همسايه اروپا نيز سرايت کرد. با به بن بست رسيدن جنگ در جبهه هاي شرقي و غربي، کشور آلمان اقدام به توسعه جنگ به هوا و دريا نمود. زير دريايي هاي اين کشور کشتي هايي را که براي متفقين کالا و مهمات حمل مي نمود هدف قرار دادند. اما دو عامل در ورود آمريکا در جنگ نقش اساسي داشت.
1- حمله زير دريايي هاي آلمان به کشتي هاي بازرگاني
2- دخالت آلمان در امور داخلي مکزيک
ورود آمريکا به جنگ بکلي سرنوشت جنگ را دگرگون کرد، هر چند ماهها سپري شد تا اينکه وزنه آمريک
ا محسوس گشت. سرانجام زير فشار متفقين و بويژه آمريکا، آلمان در 29 سپتامبر 1918 تسليم شد.
انتخابات سال 1932
مبارزات انتخابي سال 1932 در حقيقت برخورد دو راه حل براي رفع بحران اقتصادي حاکم بر ايالات متحده آمريکا بود. « هربرت هوور » رئيس جمهور سابق معتقد بود که اقتصاد آمريکا اصولاً سالم است منتهي در اثر بحران اقتصادي جهاني که بواسطه جنگ گريبانگير همه شده آسيب ديده است. هوور ترجيح مي داد که بهبود اوضاع خود بخود و به مرور زمان پديدار گردد، در حاليکه« فرانکلين دلانو روزولت » که در آغاز بحران در مقام فرماندار نيويورک از محبوبيت بسياري برخوردار بود در نظر داشت از قدرت دولت فدرال براي انجام کارهاي تند و انقلابي بهره ببرد. در نتيجه روز ولت در انتخابات با اکثريت قاطع 8/22 ميليون راي در برابر 7/15 ميليون راي پيروز شد.
رئيس جمهور جديد مردم را نسبت به حل مشکلات مطمئن ساخت و به سرعت به اجراي برنامه هاي اصلاحي خود با نام « طرح نوين » پرداخت. روز ولت با اجراي طرح نوين، سيستم بانکي را اصلاح کرد، با تزريق پول به جامعه از طريق اعطاي وام ها و تسهيلات اعتباري و همچنين به شکل دستمزد بار ديگر رونق را به اقتصاد بازگرداند. در زمينه کشاورزي نيز اصلاحات ژرف و دامنه داري صورت گرفت.
تأثير اين اقدام ها در زندگي مردم آمريکا به حدي بود که فرانکلين روزولت نخستين و آخرين رئيس جمهور آمريکا بود که از سوي مردم چهار بار به اين سمت انتخاب شد. پيش از او تاکنون کسي چنين رکوردي بر جاي نگذاشته است. پس از روز ولت، دولت با اضافه کردن اصلاحيه اي به قانون اساسي، تصويب کرد که هيچ رئيس جمهوري نمي تواند بيش از دوبار به اين مقام انتخاب گردد.
ورود آمريکا به جنگ جهاني دوم
با آغاز جنگ جهاني دوم، ايالات متحدهه آمريکا، ابتدا سياست بيطرفي پيشه کرد و همانند جنگ جهاني اول خود را نسبت به حوادث اروپا بي توجه نشان داد، با گسترش جنگ در اروپا بتدريج دامنه آن وسيعتر شد، تا بدانجا که مي توان گفت يک جنگ اعلام نشده ميان آلمان و آمريکا در اقيانوس اطلس در جريان بود.
صبح روز 7 دسامبر بمب افکنهاي ژاپني با بمباران پرل هاربور، درب ورود آمريکا به جنگ جهاني دوم را باز کردند. در حملات ژاپن 2403 نفر آمريکايي کشته و 1178 نفر زخمي شدند، 7 ناو غرق شد و اکثر هواپيماهاي نظامي مستقر
فرودگاه « او آهو » نابود و يا غير قابل استفاده شدند.
با درگير شدن آمريکا در جنگ همانند جنگ جهاني اول، موازنه به نفع نيروهاي متفقين بر هم خورد. با افزايش قدرت متفقين به تدريج نيروهاي آلمان و ايتاليا در اروپا عقب رانده شدند تا اينکه در ماه مي 1945 ابتدا آلمان تسليم شد و در 2 سپتامبر 1945 ژاپن پس از يک ايستادگي سر سختانه سر انجام با نابودي شهرهاي هيروشيما و ناکازاکي در اثر انفجار بمب اتمي تسليم شد و جنگ جهاني دوم خاتمه يافت.
جنگ ويتنام
پس از توافقهاي بدست آمده در کنفرانس ژنو در 1954 و تقسيم ويتنام به دو بخش شمالي و جنوبي، نيروهاي ويتنام شمالي به منظور تأمين وحدت و يکپارچگي ويتنام از طريق نظامي عمليات چريکي را در ويتنام جنوبي سازمان دادند.
در سال 1962 وزارت دفاع آمريکا گروهي از مستشاران نظامي را به ويتنام گسيل داشت تا همراه ارتش ويتنام جنوبي در سرکوب چريکهاي ويتنام شمالي شرکت کنند. در ميانه 1963، ايالات متحده آمريکا بيش از 10 هزار نفر آمريکايي را در ويتنام مستقر کرده بود. اما بعد از اينکه آمريکا به اين نتيجه رسيد که حکومت وقف ويتنام جنوبي توانايي اداره امور را از دست داده است. در تابستان 1963،5 هزار سرباز آمريکايي ديگر وارد ويتنام شدند و آمريکا عملاً در جنگ ويتنام وارد شد.
ليندون جانسون جانشين کندي در زمينه سياست خارجي همان اصول و عملکرد کندي را ادامه داد. در نتيجه نيروهاي آمريکايي حاضر در ويتنام از 15 هزار نفر در تابستان 1963 به بيش از 500 هزار نفر در سال 1968 رسيد.
در يک نگاه ساده مي توان گفت، تمامي انرژي دولت جانسون در امور خارجي، مصروف جنگ ويتنام شد و نتيجه آن افزايش شديد مخالفت هاي داخلي و خارجي بود، به گونه اي که در سال 1967 جانسون وجهه سياسي خود را از دست داد. اين اوضاع موجب شکست حزب دموکرات در انتخابات 1968 و انتخاب ريچارد نيکسون از حزب جمهوري خواه به رياست جمهوري آمريکا شد.
نيکسون تصميم گرفت راه حل «ويتنامي کردن» جنگ را دنبال کند. وي اعلام کرد او به دنبال کاهش تلفات نيروهاي آمريکايي و از طرفي حمايت هاي هوايي، دريايي و تسليحاتي از ارتش ويتنام جنوبي است. در اين راستا سقف نيروهاي آمريکايي از 500 هزار نفر به 100 هزار نفر در سال 1970 کاهش داد.
خروج نيروهاي آمريکايي از ويتنام ادامه يافت و در ژانويه 1973، دو
ماه پس از خروج آخرين سرباز آمريکايي از خاک ويتنام، صلح برقرار شد. اما جنگ در راستاي سياست ويتنامي کردن آن، در بين ويتنامي ها ادامه يافت. شرکت آمريکا در جنگ ويتنام، بيش از135 ميليارد دلار هزينه در برداشت. علاوه بر اين، بيش از 57 هزار نفر از نيروهاي آمريکا در اين جنگ کشته و بيش از 300 هزار نفر زخمي شدند.
جنگ ميان ويتنام شمالي و جنوبي تا سال 1975 ادامه يافت تا اينکه در ماه مه، نيروهاي ويتنام شمالي بطور کامل بخش جنوبي را تصرف کردند جنگ ويتنام نخستين جنگي بود که ايالات متحده آمريکا آشکارا بازنده آن شده بود و اثر آن تا سالها در حکومت و ملت آمريکا قابل مشاهده بود.
تصويب قانون حقوق مدني
در دهه 1950، نود سال پس از جنگ داخلي و وضع قوانيني در جهت برابري حقوق مدني ميان سياهپوستان و سفيد پوستان، جامعه آمريکا بار ديگر با بحرانها و مشکلات نژادي دست به گريبان شد. تعهدات زمان جنگ داخلي، مبني بر تأمين برابري فرصتها براي سياهان، عملاً به فراموشي سپرده شده بود و جامعه با مشکلات بسياري در اين زمينه دست به گريبان بود.
در چنين فضاي اجتماعي، جنبش « حقوق مدني سياهپوستان » به رهبري « مارتين لوترکينگ » در پي يافتن جايگاه مناسب براي سياهپوستان آمريکايي شدت گرفت. به دنبال فشار جنبش مدني سياهپوستان، در سال 1945 ديوان عالي کشور، به اتفاق آرا تصويب نمود جدايي مدارس سياهپوستان از سفيد پوستان عملي بر خلاف قانون اساسي است.
در سال 1961 آيزنهاور پس از دو دوره از رياست جمهوري آمريکا کنار رفت و با راي مردم، کندي از حزب دموکرات به قدرت رسيد. مهمترين مساله داخلي آمريکا در زمان کندي همچنان مساله تبعيض نژادي و روابط ميان سفيد پوستان و سياهپوستان بود. در سال 1963 جنبش حقوق مدني سياهپوستان به اوج خود رسيد. بعد از تظاهرات گسترده و دامنه دار سياهپوستان در شهر بيدمنگام ايالت آلاباما واقع در جنوب، رئيس جمهور کندي طي يک سخنراني تلويزيوني به ملت آمريکا اعلام نمود که کسب برابري را براي همه آمريکائيهاي سياهپوست وظيفه اخلاقي خود مي داند، سپس براي پايان دادن به هر گونه تبعيض در راي دادن، فرهنگ و آموزش، استخدام و فعاليتهاي عمومي، لايحه اي به کنگره پيشنهاد کرد.
در سال 1965، مارتين لوترکينگ رهبر جنبش مدني سياهپوستان به پاس رهبري مبارزات صلح جويانه در برابر تبعيض نژادي موفق به دريافت
جايزه صلح نوبل شد.
مهمترين اقدام داخلي آمريکا بعد از ترور کندي و رياست جمهوري ليندون جانسون تصويب لايحه حقوق مدني از سوي کنگره بود. براساس اين لايحه دولت فدرال موظف مي شد از منع تبعيض نژاد و اقداماتي که منجر به کاهش و نابودي آن در سطح جامعه آمريکا مي شد، به شدت پشتيباني کند. با وجود تصويب قانون حقوق مدني در سال 1964 اما در برخي ايالت ها تبعيض هايي در مورد حق راي سياهپوستان وجود داشت. براي رفع اين نابرابريها کنگره قانون حق راي، آمريکائيهاي سياهپوستان را تصويب کرد.
در سال 1965 يکسال پس از تصويب قانون حقوق مدني سياهپوستان، سپاهان ناراضي از اجراي کند اين قانون و ساير قوانين تصويب شده، به اعتراض هايي در منطقه سياهپوست نشين واتس در لس آنجلس مبادرت کردند: طرف مدت 6 روز 35 نفر کشته و صدها نفر مجروح شدند و صدها ساختمان منهدم شد. در آوريل 1968 دکتر مارتين لوترکينگ، رهبر جنبش حقوق مدني توسط تندروهاي سفيدپوست به قتل رسيد و به تلافي آن، مرکز دادوستد پايتخت آمريکا دستخوش اغتشاش و آتش سوزي و غارت شد. دو ماه بعد از قتل لوترکينگ، سناتور رابرت کندي برادر جان اف کندي در حين مبارزات انتخاباتي خود به عنوان کانديداي رياست جمهوري در يکي از محله هاي شهر لس آنجلس هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد.
اما پس از اين حوادث بود که سياهپوستان براي نمايندگي در مجلس سنا و سمت شهرداري بعضي از شهرهاي بزرگ انتخاب و براي اولين بار در کابينه ايالات متحدهه منصوب شدند. در دهه هاي 1970 تا 1980 درصد آمريکايي هاي سياهپوست که تحصيلات دانشگاهي را دنبال مي کردند و از نظر اقتصادي در طبقه متوسط جاي داشتند، رشد افزوني پيدا کرد.
بحران « واترگيت »
ريچارد نيکسون در دوره دوم رياست جمهوري خود که از ابتدا سال 1973 شروع شده بود فکر اجراي رشته اي از اصلاحات بلند پروازانه را در سر مي پروراند تا بتواند به اصلاحات اجرايي اساسي دست بزند، به سلطه دموکراتها بر کنگره و قدرت بروکراسي در رسانه هاي همگاني پايان دهد و حزب جمهوريخواه را به عنوان حزب اکثريت تثبيت کند. اما تمام اين آرزوها با بحران « واترگيت » در فاصله سالهاي 1973 تا 1974 نقش برآب شد.
بر اساس تحقيقات انجام شده معلوم شد که عده اي از مقامهاي عالي رتبه دولت فدرال در شب 17 جولاي1972 به مرکز انتخاباتي حزب دموکرات در واترگيت واشينگتن وارد شد
ند و با سرقت مدرک ها و پرونده ها و نصب ميکروفون مخفي و استراق سمع غير قانوني عليه آن حزب پرداختند.
در ابتدا اتهام دخالت نيکسون در قضيه واترگيت کاملاً آشکار نبود اما زماني که رئيس ديوان عالي کشور از نيکسون خواست که نوارهاي حاوي مذاکره هاي مربوط به قضيه واترگيت را که در دفتر رئيس جمهور پر شده است را در اختيار بازپرس قرار دهد. معلوم شد نيکسون بيشتر از قضايا آگاه بوده است. بدين ترتيب در تاريخ 19 اوت 1974 نيکسون که از سوي کنگره در مورد قضيه واترگيت استيضاح شده بود، چاره اي جز استعفا نديد.
وي نخستين رئيس جمهور آمريکا است که از مقام خود استعفا داد.
رسوايي واترگيت در پي خروج آمريکا از ويتنام، در يک دوران رکورد فراگير اقتصادي، ضربه سختي به غرور ملي و اعتبار رياست جمهوري وارد کرد.
جنگ سرد ؛ رقابت جهاني بين شرق و غرب
بعد از جنگ جهاني دوم، اتحاد جماهير شوروي سربازانش را در کشورهايي که از زير سلطه نازي ها آزاد شده بودند، نگه داشت. در شرق اروپا که توسط نيروهاي شوروي اشغال شده بود، دولت هاي سوسياليستي ايجاد شده بود. به علاوه، روسيه کشورهاي ديگر را تشويق مي کرد تا دولت هاي سوسياليستي طرفدار شوروي تشکيل دهند. در واقع، متحده قبلي آمريکا، يک شبه به بزرگترين رقيب او در صحنه بين المللي تبديل شده بود.
ايالات متحده آمريکا و متحدهان اروپايي اش در سال 1949، سازمان پيمان آتلانتيک شمالي ( ناتو ) را با هدف دفاع چند جانبه در برابر گسترش اتحاد شوروي و تهاجم بالقوه آن تأ سيس کردند. پس از اين اقدام آمريکا، شوروي نيز به همراه متحدهانش در اروپاي شرقي، پيمان ورشو را در مقابل سازمان پيمان آتلانتيک شمالي، امضا کردند.
مقابله جهاني ايالات متحده آمريکا و اتحاد جماهير شوروي که به صورت غير مستقيم و از طريق مانورهاي سياسي، ديپلماتيک و نظامي جريان داشت و به شکل نظامي بين دو ابر قدرت هسته اي نبود تا زمان فروپاشي شوروي در سال 1992 طول کشيد. اين مقابله جنگ سرد ناميده مي شود.
حمله به عراق؛ آزاد سازي کويت
در ماه اوت 1990 صدام حسين رئيس جمهور عراق، با حمله به کويت اين کشور را تصرف و به خاک عراق ضميمه کرد. پس از آن آمريکا سازماندهي يک ائتلاف بين المللي براي بيرون راندن عراق از کويت را آغاز کرد. در نوامبر 1990 شوراي امنيت سخت تري
ن مجازاتهاي اقتصادي را که تا آن زمان سابقه نداشت درباره عراق اعمال کرد و دوازده قطعنامه را که متضمن خروج عراق از کويت بود، به تصويب رساند. بوش يک نيروي بزرگ 700 هزار نفري که از ائتلاف 28 کشور پديد آمده بود را سازماندهي کرد و به عراق مهلت داد 15 ژانويه 1991 از کويت خارج شود.
عراق قطعنامه هاي شوراي امنيت را رد کرد و در 16 ژانويه 1991، هيجده ساعت پس از سپري شدن مهلت زماني سازمان ملل متحده، عمليات سپد صحرا به صورت عمليات طوفان صحرا در آمد.
جنگ ابتدا با انجام بمباران شديد هوايي مواضع عراق در کويت آغاز شد و خسارات سنگيني به نيروهاي عراق و تأسيسات نظامي و شهرهاي آن کشور وارد شد. عمليات زميني 45 روز پس از عمليات هوايي آغاز شد و منجر به اخراج عراق از کويت شد.
مديريت بوش در ايجاد يک ائتلاف جنگي عليه عراق، منزلت بوش را در داخل و خارج آمريکا بالا برد.
حادثه 11 سپتامبر و پي آمدهاي آن
در نخستين سال زمامداري جورج بوش، حوادث 11 سپتامبر 2001 ميلادي به وقوع پيوست و صحنه هاي داخلي آمريکا و بين المللي را از جهات عديده تحت تاثير شديد قرار داد.
در اين حوادث، چهار هواپيما که از فرودگاههاي لوگان اينترنشنال، دالاس اينترنشنال و نيوآرک به مقصد کاليفرنيا در پرواز بودند در 11 سپتامبر 2001 ربوده شدند و ساعتي بعد، دو فروند به ساختمان هاي مرکز تجارت جهاني، يک فروند با ساختمان پنتاگون برخورد و ديگري در پنسيلوانيا سقوط کرد. در اين حوادث 2992 نفر کشته شدند. بعد از تحقيقات انجام شده مشخص شد که تيم عملياتي حادثه 11 سپتامبر تماما عرب و عضو سازمان القاعده بودند. در نتيجه نگاه دولت جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا به نقطه اي به نام خاورميانه متمرکز شد.
* جنگ در افغانستان و سرنگوني طالبان
اولين جنگ پس از 11 سپتامبر، در راستاي تحقق شعار مبارزه با تروريسم، دستگيري يا کشتن اسامه بن لادن(متهم اصلي حادثه 11 سپتامبر) و متلاشي کردن شبکه القاعده در افغانستان بود.
به دنبال عدم تسليم بن لادن به آمريکا از سوي طالبان، ايلات متحده آمريکا فرمان حمله به افغانستان را در روز 7 اکتبر 2001 صادر کرد. تقريبا يک ماه بعد، حکومت طالبان سقوط کرد و با برگزاري کنفرانس بن، حامد کرزي، رئيس جمهور موقت افغانستان گرديد. هماکنون حدود 32 هزار نيروي آمريکايي در
افغانستان حضور دارد.
* جنگ عراق و سرنگوني صدام
در ادامه مبارزه با تروريسم، آمريکا باشعار از بين بردن سلاحهاي کشتار جمعي با تهاجم سازمان يافته نظامي و با اجراي برنامه اطلاعاتي، جنگ عراق راآغاز کرد. نيروهاي اصلي ائتلاف در سرنگوني حکومت صدام را ارتش کشورهاي ايالات متحده آمريکا، انگلستان، و لهستان تشکيل مي دادند. اما 29 کشور ديگر نيز از جمله؛ ژاپن، کره جنوبي، اسپانيا، ايتاليا و… با فرستادن بخشي از نيروهاي نظامي و لجستيکي خود به همراهي با نيروهاي اصلي ائتلاف پرداختند. پس از پيروزي گسترده و سريع السير نيروهاي ائتلاف در سرنگون کردن حکومت صدام، انتقال بخشي از قدرت در اداره امور عراق به دولت موقت عراق محول شد.
اما حضور نظاميان امريکايي در افغانستان و از طرفي تداوم وضعيت نامشخص عراق، موجب نارضايتي بسياري از مردم و سياستمداران، به خصوص دموکراتها در آمريکا شده است.
بالا رفتن نرخ بيکاري، افزايش بهاي نفت و درنتيجه افزايش فوق العاده کسري بودجه بر اين نگراني ها افزوده است.
منبع:
1. غلامرضا علي بابايي،بهمن آقايي، فرهنگ علوم سياسي، تهران، نشر ويس، 1366، جلد دوم
2. ريچارد موير، درآمدي نو بر جغرافياي سياسي، ترجمه دره مير حيدر، تهران، انتشارات سازمان جغرافيايي، 1380
3. پال کندي، ظهور و سقوط قدرتهاي بزرگ، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، 1370، جلد دوم
4. حسن حميدي نيا، ايالات متحده آمريکا، انتشارات وزارت امور خارجه، 1381
5. هنري. و.ليتل فيلد، تاريخ اروپا از سال 1815 به بعد، ترجمه فريده قره چه داغي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1351
6. Ross E. Dunn, William H. Mcneil, Link Across Time and Place : A World History, (illonois: Mc Dougal, Little Company), 1990
7. Mac Gregor. Burns, Roosevelt: The Lion and The Fox, and The Roosevelt: The Soldier of Freedom, Harcourt Brace Jovanovich, inc, 1956
8. جواد منصوري، آمريکا و خاورميانه، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1385
9. ع. آل مذکور، تاريخ مختصر آمريکا، تهران، ادره اطلاعات آمريکا،1355
10. يان داربي شر، تحولات سياسي در ايالات متحده آمريکا، ترجمه رحيم قاسميان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي،1369
11. مارکوس وب، ايالات متحدهه آمريکا، ترجمه فاطمه شاداب،تهران، ققنوس، 1383
http://parsidoc.ir