منبع مقاله: عرفان اسلامى جلد هفتم، حضرت آیت الله حسین انصاریان
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
بهترين عبادات، عبادتى است كه از خطرات شياطين بيرونى و عوامل مادى بازدارنده و خطرات درونى در امان باشد و تداوم پيدا كند گر چه به
صورت ظاهر اندك و كم بنمايد.
اگر واجبات و مستحبات تو به طور كامل و سالم انجام گيرد بدون ترديد در بندگى خود و عبادت نسبت به معبود صادقى.
[وَاحْذَرْ أنْ تَطَأَ بَساطَ مَلِكِكَ إلّابِالذُّلِّ وَالْإفْتِقارِ وَالْخَشْيَةِ وَالتَّعْظيمِ وَأخْلِصْ حَرَكاتِكَ مِنَ الرّيا وسِرِّكَ مِنَ الْقَساوَةِ]
جداً از اين كه بدون احساس ذلت و احتياج و خشيت و درك عظمت دوست پا در
مقام بندگى و بساط سلطان واقعىات بگذارى بپرهيز.
اين مقام، جاى نشان دادن ذلت، فقر، خشيت و تعظيم است كه بدون اين حالات، كسى را در اين بساط راهى نيست و بدون اين حقايق بندگى، به زيور كمال آراسته نمىشود.
تمام حركات عبادى خود را از ريا خالص كن و دلت را كه حريم حضرت مولاست از قساوت و چرك عصيان، با جذب و جلب رحمت او بشوى.
اى شده چشم جان من بتو باز |
|
از تو در دل نياز و در جان آز |
شب اندوه من نگردد روز |
|
تا نبينم جمال روى تو باز |
تو زما فارغى و ما داريم |
|
بر درت سر بر آستان نياز |
در دلم آرزوى عشق ترا |
|
نيست انجام اگر بود آغاز |
مرغ جانم زآشيانه تن |
|
جز بكويت كجا كند پرواز «1» |
|
|
|
[فَإنَّ النَّبي صلى الله عليه و آله قال: الْمُصَلّي مُناجٍ رَبَّهُ فَاسْتَحِ مِنَ الْمُطَّلِعِ عَلى سِرِّكَ الْعالِمُ بِنَجْواكَ وَما يَخْفي ضَميرُكَ وَكُنْ بِحَيْثُ يَراكَ لِما أرادَ مِنْكَ وَدَعاكَ إلَيْهِ]
مناسك صوريه و عبادات غالبيه
توجه داشته باش كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
شخص نمازگزار به وقت نماز، در حال مناجات و راز و نياز با خداست، پس شرم و حيا كن از جناب او كه بر باطن و
ظاهر تو آگاه است و به همه حركات و سكناتت واقف، مواظب باش كه به وقت مناجات زبانت از آلودگىها پاك و دلت از غفلت و قساوت و ريا منزه باشد.
و عبادت را به آن كميت و كيفيتى كه از تو خواستهاند بجا آر و تمام شرايط ظاهرى و باطنى آن را رعايت كن تا به حقيقت عبادت برسى.
امام خمينى رحمه الله در اين زمينه مىگويد:
بايد دانست كه مناسك صوريه و عبادات غالبيه نه فقط براى حصول ملكات
كامله روحانيه و حقايق قلبيه است، بلكه آن يكى از ثمرات آن است.
لكن نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، كليه عبادات، سرايت دادن معارف الهيه است از باطن به ظاهر و از سرّ به علن و چنانچه نعمت رحمت رحمانيه، بلكه رحيميه منبسط بر تمام نشئات قلبيه و قالبيه انسانيه است و هر يك از مراتب را حظى است از نعم جامعه الهيه، هر يك را حظ و نصيبى است از ثناى حق و شكر نعمت رحمانى و رحيمى واجب مطلق و تا از نشئه صوريه دنيويه، نفس را حظى است و از حيات ملكى نصيبى است، بساط كثرت به كلى برچيده نشود و حظوظ طبيعت مرتفع نگردد و سالك الى اللّه چنانچه قلب را نبايد به غير حق مشغول كند، صدر و خيال و ملك طبيعت را نبايد در غير حق صرف كند، تا توحيد و تقديس را در تمام نشئات قدم راسخ باشد.
و اگر جذبه روحى را در ملك طبيعت نتيجهاى جز تعبد و تواضع براى حق حاصل شود، از انانيت نفس بقايايى مانده و سير سالك در جوف بيت نفس است، نه سير الى اللّه و غايت سير اهل اللّه آن است كه طبيعت و ملك بدن را منصبغ به صبغة اللّه كنند و يكى از مراتب و مواطن حديث شريف كه فرمايد از
لسان حق تعالى شأنه:
أنَا اللّهُ وأنَا الرَّحْمنُ خَلَقْتُ الرَّحِمَ وَشَقَقْتُ لَها إِسْماً مِنْ إسْمي فَمَنْ وَصَلَها وَصَلْتُهُ وَمَنْ قَطَعَها قَطَعْتُهُ «2».
منم اللّه و منم رحمان، خويشاوندى و رحم را من آفريدم و براى او نامى از نام خودم جدا ساختم، پس هر آن كس كه آن را وصل كند و با خويشاوند بپيوندد، من نيز او را وصل مىكنم و هر كس آن را ببُرد من هم او را مىبُرم.
شايد همين قطع طبيعت كه ام الأرواح است از موطن اصلى باشد و وصلش ارتياض آن و ارجاع آن به موطن عبوديت باشد و فى الحديث:
عَنْ أبي عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: إسْتَوْصَوْا بِعَمَّتِكُمُ النَّخْلَةِ خَيْراً فَإنَّها خُلِقَتْ مِنْ طينَةِ آدم «3».
امام صادق عليه السلام فرمود: درباره عمه خودتان، درخت خرما- سفارش نيك كنيد كه آن از طينت آدم آفريده شده است.
اين حديث شريف اشاره به همان رحميت است كه مذكور شد.
بالجمله، اخراج مملكت ظاهر را از موطن عبوديت و سرّ خود نمودن آن از غايت جهل به مقامات اهل معرفت است و از تسويلات شيطان رجيم است كه هر طايفه را به طريقى از حق تعالى بازدارد، چنانچه انكار مقامات و سد طريق معارف كه قرة العين اولياى خدا عليهم السلام است و تحديد نمودن شرايع الهيه را به ظاهر كه حظ دنيا و ملك نفس و مقام حيوانيت آن است و غفلت از اسرار و آداب باطنيه عبادات كه موجب تطهير سرّ و تعمير قلب و ترقى باطن است، از غايت جهالت و غفلت است و هر يك از اين دو طايفه از طريق سعادت و صراط مستقيم انسانيت دور و از مقامات اهل معارف مهجورند.
و عارف باللّه و عالم به مقامات بايد همه حقوق باطنيه و ظاهريه را مراعات كند و هر صاحب حقى را به حق و حظ خود برساند و از غلو و تقصير وافراط و تفريط خود را تطهير كند و ازاله قذارت انكار صورت شريعت كه فى الحقيقه تحديد است و ازاله خباثت انكار باطن شريعت كه تقييد است و هر دو از وساوس شيطانيه و اخباث آن لعين است بنمايد، تا طريق سير الى اللّه و وصول به مقامات معنويه براى او آسان شود.
[وَكانَ السَّلَفُ لا يَزالُونَ مِنْ وَقْتِ الْفَرْضِ إلى وَقْتِ الْفَرْضِ في إصْلاحِ الْفَرضَيْنِ جَميعاً وَتَرى أهْلَ الزَّمانِ يَشْتَغِلُونَ بِالْفَضائِلِ دُونَ الْفَرائِضِ كَيْفَ يَكُونُ جَسَدٌ بِلا رُوحٍ]
در گذشته گروهى از بندگان خدا بودند كه زمان بين دو واجب را خرج اصلاح دو واجب مىكردند، به اين معنى كه نواقص وعيوب واجب قبل را اصلاح نموده و نسبت به واجب بعد به مراقبه و محاسبه بر مىخاستند و خلاصه سعى داشتند براى ورود به واجب بعد، آراسته به شرايط الهيه و مقامات انسانيه گردند.
عدّهاى در اين زمان خالى از آن حال عالى ملكوتىاند، بيشتر در پى علوم مادىاند و همتى براى كسب علوم معنوى باقى نگذاشته، با اين كه علوم الهى و معنوى نسبت به علوم ديگر به منزله روح براى جسد است.
از كمال بدبختى و پستى است كه درهاى رحمت الهيه از هر سو به روى انسان باز باشد، ولى آدمى از نسيم جانفزاى آن رحمت، بهرهمند نگردد.
يارب دل غفلت زدهام را خبرى بخش |
|
وزديده صاحب نظرانم نظرى بخش |
چون شمع مرا اشك روان و رخ روشن |
|
بىزحمت دود دل و سوز جگرى بخش |
در مصلحت دنيى و دينم مددى كن |
|
بر دشمن بيگانه و خويشم ظفرى بخش |
اين خسته غم را به فرح مرهم دل ساز |
|
وين بىسر و پا را به كرم پاى و سرى بخش «4» |
|
|
|
[قالَ عليُّ بْنُ الحُسَيْنِ عليهما السلام: عَجِبْتُ لِطالِبِ فَضيلةٍ تارِكِ فَريضَةٍ وَلَيْسَ ذلِكَ إلّالِحِرْمانِ مَعْرِفَةِ الْأمْرِ وَتَعْظيمِهِ وَتَرْكِ رُؤيَةِ مِنَنِهِ بِما أهَّلَهُمْ لِأمْرِهِ وَاخْتارَهُ لَهُمْ]
وظايف انسان در واجبات
حضرت على بن الحسين امام سجاد عليه السلام مىفرمايد:
از انسانى كه در مقام به دست آوردن فضيلت يعنى علوم مادى و ظاهرى است، ولى از انجام واجبات الهيه روى گردان است تعجب مىكنم، چنين انسانى از شناخت حقيقت امر الهى و بزرگداشت آن و وظيفه خود
محروم است و به همين خاطر حقيقت را سبك و خوار شمرده و از آنچه حضرت دوست، او را براى آن ساخته كه رسيدن به عالىترين مقامات الهى و انسانى با عبادت و اطاعت است، غفلت نموده.
عارف با معرفت، جناب شيخ حسن مصطفوى در توضيح مختصرش نسبت به جملات بالا مىگويد:
تشخيص وظيفه از امور بسيار مهم است، به طورى كه سالكان كار كرده و متدينين روشن ضمير و حتى آنان كه داراى مكاشفه هستند، از تشخيص اين امر مهم عاجز بوده و در اين مرحله انحرافات و گمراهىهايى پيدا مىكنند.
يكى وظيفهاش كسب و تأمين معاش خود و عائله است و از اين جهت تسامح مىورزد، ديگرى وظيفهاش تحصيل علم به فرايض و آداب و سنن است، حقير و سبك مىشمارد.
يكى ديگر موظف است كه نهايت اهتمام به واجبات و محرمات داشته باشد، ولى به امور غير لازم و كارهاى مستحبى مىپردازد.
آن يكى نماز نمىخواند و دم از ديندارى مىزند، يا روزه نمىگيرد و از فوايد روزه مذاكره مىكند، يا اموال مردم را مىخورد و دست و صورت آب مىكشد.
يا به كتاب خدا و سنت عمل نكرده و به حرف خدا و پيغمبر گوش نمىدهد و خود را عالم به حقيقت تصور مىكند، يا اهل علم و دانش را مسخره كرده و عقل و برهان را كوچك شمرده و به سخن هر مدعى دروغگو تسليم مىشود، يا مرتكب صدها خيانت و جنايت و بى انصافى و ربا خوارى و ظلم و دروغ و حيله و تزوير و تهمت و غيبت و بدگويى مىشود و در صف اول جماعت جا مىگيرد و به طور اجمال اغلب مردم متدين در مقام تشخيص وظيفه دچار اشتباه و انحراف مىگردند و بسا هست كه به خاطر بجا آوردن امرى مستحب، ترك تكليف واجب مىكنند، يعنى آن اندازه كه به امور مستحبى و يا مرسوم و عرفى و متداول اهميت مىدهند، به وظايف و فرايض لازم خود اهتمام ندارند و مىتوان گفت: نود درصد از مرسومات ميان مردم برخلاف شرع و عقل مىباشد و اين معنى با دقت كردن در رسوم متداول در مجالس جشن و عقد و تعزيت و ديد و بازديد و مهمانى، خوب روشن مىشود و مفهوم بدعت گاهى در بعضى از اين امور صدق مىكند و اگر كسى بخواهد تقوا داشته باشد و مراقب حركات و اعمال خود باشد، مىبايد از اين گونه مجالس و اين رقم مصاحبتها بپرهيزد.
پی نوشت ها:
(1)- عشاقنامه، فخرالدين عراقى.
(2)- بحار الأنوار: 47/ 211، باب 6، حديث 54.
(3)- المحاسن: 2/ 528، باب 110، حديث 768؛ وسائل الشيعة: 25/ 145، باب 78، حديث 31467؛ بحار الأنوار: 63/ 129، باب 3، حديث 13.
(4)- عماد فقيه كرمانى.
www.erfan.ir