جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
از این طرف اومدی: 
عبادت معاوضه ای مردود است!

عبادت معاوضه ای مردود است!

فهرست مطالب

برای شروع بحث و آماده کردن ذهن شما در ابتدا یک مثال می زنیم: مثلا امسال مى‏خواهد حج مشرف گردد که مبادا به دین یهود یا نصارى بمیرد، ضمنا نظرش هم این است که فلان جنس که در شهر خودش یافت نمى‏شود آن جا بخرد، یا فرشى هم همراه مى‏برد که آن‏جا بفروشد و استفاده‏اى هم ببرد و این‏کار اصلا اثرى در حرکتش ندارد بلکه تبعى و ضمنى است.

ولى یک نفر مى‏خواهد معامله کند به این قصد مى‏خواهد برود که استفاده بکند، این سفر عبادت نیست بلکه تجارت است. خلاصه، اساس را باید توجه کرد که چه چیز او را مى‏جنباند و حرکت مى‏دهد.



 
سخنى از صاحب عروه‏


حالا که سخن به این‏جا رسید، مناسب است مسأله‏اى را که سید – علیه‏الرحمه – در عروة الوثقى ذکر فرموده یادآور شوم. اگر عبادت به قصد رسیدن به ثواب یا ترس از عقاب باشد صحیح است. سید مى‏فرماید: به شرطى که عنوان معاوضه‏اى نداشته باشد که در بسیارى از کارهاى مستحبى پیش مى‏آید (1).


خلاصه، هر کار خیرى اگر عنوان داد و ستد و معاوضه پیش آمد، دیگر عبادت نیست بلکه معامله است و صحتش خالى از اشکال نیست.


مثلا شنیده است کسى‏که نماز حضرت زهرا (علیه السلام) را بخواند حاجتش روا مى‏شود. خودش را مثل عمله‏اى که یک روز مزدور مى‏شود که کار کند در برابر بیست تومان پول! این شخص هم مى‏خواهد دو رکعت نماز بخواند در برابر روا شدن فلان حاجتش. این نماز نشد بلکه اجیرى شد. کارگرى شد، عبادت نیست. رجاى ثواب نیست بلکه معاوضه به ثواب یا رسیدن به حاجت است. خیال مى‏کند از خدا طلبى دارد که دو رکعت نماز براى ثواب یا قضاى حاجت خوانده است.


 چه دارى تا معامله کنى‏


خود را در مقابل خدا صاحب چیزى، شأنى، کارى پنداشتن، خلاف واقع است. تو چه دارى که مى‏خواهى بدهى و در برابر، توقعى از خدا داشته باشى؟ مثلا همین دو رکعت نماز که مثال زده شد، خم مى‏شوى، مى‏ایستى، پیشانى به خاک مى‏گذارى و زبانت چیزهایى مى‏خواند، خوب، کى تو را آفریده؟ اعضایت را مستوى قرار داده و این‏طور سالم نگه داشته که بتوانى به آسانى خم و راست شوى، یا این تکه گوشت را کى در دهان تو گویا کرده است؟


زیارت عاشورا یا جامعه مى‏خوانى، متوجه باش کى این زبان را به تو داد و مسخر اراده تو گردانید؟ اگر به مقدمات افعال اختیارى برگردى که بیشتر حیران مى‏شوى. کى عقل و شعور داد؟ اسباب را براى تو فراهم نمود. توفیق خیر داد. موانع را برطرف کرد و


حق این است که تو بیش از یک اراده که آن هم به توفیق خداست چیزى ندارى، پس چه دارى که به خدا بدهى تا در مقابل چیزى طلبکار گردى؟ هرچه را بنگرى مال خودش هست. دستت را در درگاهش دراز مى‏کنى، این دست از کیست؟ از سر تا پایت، اصل وجود و صفات کمالى هرچه دارى از خداست که تابع اراده تو قرار داده است. اراده نماز مى‏کنى به راحتى مى‏ایستى، کى این‏طور بدن سنگین را مسخر تو کرده است؟!


 سخنى از ابن سینا


بوعلى سینا گوید: مردم از آهن ربا که سوزنى را جذب مى‏کند، تعجب مى‏کنند لیکن تعجب نمى‏کنند که خداوند چگونه این هیکل سنگین را تابع نفس ناطقه قرار داده است‏ (2).


گاهى زیر تابوت رفته‏اید؟ یک نفر نمى
‏تواند این مرده را حمل کند. یا اگر بتواند به زحمت مى‏افتد و باید چند نفر این بدن سنگین را حمل نمایند؛ اما همین بدن وقتى که زنده بود، تا اراده مى‏کرد، این وزن سنگین جا به جا مى‏شد، به چه آسانى! هرگونه حرکتى که خواستى تابع اراده تو است. بلى اراده‏ات را هم خدا به تو داده است: و نمى‏خواهید مگر این‏که خدا بخواهد (3).


پس مبادله و معاوضه‏اى نیست. حج مى‏روى، پول خرج مى‏کنى، پول مال کیست؟ خودت مال کى هستى؟


اى هیچ ز بهر هیچ بر هیچ مپیچ‏


هرچه هست مال خداست. منتها روى مصالحى در شرع مقدس، قانون مالک و مملوک را معین فرموده است وگرنه دهنده و گیرنده هرچه را حسابش کنى به خدا بر مى‏گردد: آگاه باشید! که همه کارها به خدا باز مى‏گردد (241).


پس به هوش باشید که در عباداتتان قصد معامله و معاوضه نکنید. خیال نکنى مالى داده‏اى و کارى کرده‏اى؛ یعنى چیزى داشته‏اى و داده‏اى، حالا عوضش را ثواب یا رفع عقاب مى‏خواهى.


جز مشت خاکى چیزى نبوده‏اى و حالا هم نیستى. نگاه این چند روزه نکن. بگذار پس از مدتى قبرت را نبش کنند، خواهى دید که باز هم مشت خاکى بیش نیستى.


بلى دست توانایى بود که این بدن را جان داد و مشتى خاک را گویا و شنوا، بینا و توانا ساخت و دوباره همین بدن را خاک مى‏کند(4).


پس اولا: اصلا معاوضه‏اى در کار نمى‏تواند باشد؛ چون مالى نداریم و چیزى از خود نداریم جز اراده‏اى که آن هم به توفیق اوست. و ثانیا: بر فرض که بنابر مزد و عوض باشد باید ببینیم چه داریم؟ کسانى که نماز، روزه، حج و غیره را انجام مى‏دهید، راستى اگر بخواهند در برابر این کارها به شما مزد دهند اندازه‏اش چیست؟ مثلا براى ده رکعت نماز خواندن چند دقیقه وقت صرف کرده‏اى؟ فرض کنیم ربع ساعت، خوب، ربع ساعت کار مزدش چقدر است؟


یا کسانى که شب زنده‏دارى مى‏کنید و مى‏گویید: سحرها همیشه بیداریم، خوب، از سر شب تا صبح پاسبانهایى که بیدارند حقوقشان چقدر است؟


پس به خیال خودت که مزد، طلبکارى، بنا شود به عدل به تو مزد دهند عملت چقدر قیمت دارد؟ حج رفتى، در برابرش چى مى‏خواهى، آن هم حج این روزها! یا روزه گرفته‏اى؛ یعنى ناهار ظهرت را چند ساعت دیرتر خورده‏اى. بسیارى از مردم در اثر فرو رفتن در مشاغل دنیا موازین از دستشان در مى‏رود به طورى که از صبح تا شب چیزى نمى‏خورند و نمى‏آشامند و به گرسنگى و تشنگى خود اصلا التفاتى ندارند. بدبخت کسى‏که خیال کند از خدا چیزى طلبکار است خودش را معامله‏گر حساب نماید.


خود ر
ا در مقابل خدا صاحب چیزى، شأنى، کارى پنداشتن، خلاف واقع است. تو چه دارى که مى‏خواهى بدهى و در برابر، توقعى از خدا داشته باشى؟ مثلا همین دو رکعت نماز که مثال زده شد، خم مى‏شوى، مى‏ایستى، پیشانى به خاک مى‏گذارى و زبانت چیزهایى مى‏خواند، خوب، کى تو را آفریده؟ اعضایت را مستوى قرار داده و این‏طور سالم نگه داشته که بتوانى به آسانى خم و راست شوى، یا این تکه گوشت را کى در دهان تو گویا کرده است؟


بنابراین، باید داعى و محرک شخص رجاى رسیدن به ثواب و وعده‏هایى که خداوند به فضلش داده است باشد تا این‏که عملش عبادت شود و لایق گردد که در مقابل، اجرى داده شود.


قصدش این باشد که به این درگاه، اظهار خشوعى کنم به امید آن‏که خداى غفور و کریم؛ خدایى که غنى بالذات است و هیچ گونه نیازى به عمل من و امثال من ندارد، نظر لطفى بفرماید.</P& gt;

دستگاه، دستگاه کرم است. وعده‏هایى داده است. وعده‏هاى او مرا به حرکت آورده و من امیدم به آنهاست نه عملم. من کیستم تا عملم چه باشد. اگر این‏طور شد، دیگر عجبى در کار نمى‏آید.


 خجالت و شرمندگى از عبادتها


بلى اى اهل عقل! وقتى که روز روشن شد و حقیقت کشف گردید، خودت خجالت مى‏کشى از همین عبادتهایت که به خیالت معامله با خدا کرده‏اى.


ببینید بزرگان دین چگونه به درگاه خدا اظهار عجز مى‏کنند.


امام سجاد (علیه السلام) است که در دعاى ابوحمزه عرض مى‏کند: و ما انا یا سیدى و ما خطرى؛ من کیستم تا گناهم چه باشد. عملم چه باشد. خداوندا! تو معرفتى ده تا حقایق امور را بفهمیم پیش از آن‏که فایده‏اى نداش
ته باشد
.


 پی نوشت ها:


(1) – عروة الوثقى: 2/435.


(2) الناس یتعجبون من جذب المغناطیس مثقالا من الحدید و لم یتعجبوا من جذب النفس الناطقة هذا الهیکل العظیم.


(3)– و ما تشاءون الا أن یشاءالله…تکویر: 29.


(4) منها خلقنکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة أخرىطه: 55.


 بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع: کتاب استعاذه (پناهندگى به خدا) شهید محراب آیةالله سید عبدالحسین دستغیب

به این مطلب امتیاز دهید:

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید