برای شروع بحث و آماده کردن ذهن شما در ابتدا یک مثال می زنیم: مثلا امسال مىخواهد حج مشرف گردد که مبادا به دین یهود یا نصارى بمیرد، ضمنا نظرش هم این است که فلان جنس که در شهر خودش یافت نمىشود آن جا بخرد، یا فرشى هم همراه مىبرد که آنجا بفروشد و استفادهاى هم ببرد و اینکار اصلا اثرى در حرکتش ندارد بلکه تبعى و ضمنى است.
ولى یک نفر مىخواهد معامله کند به این قصد مىخواهد برود که استفاده بکند، این سفر عبادت نیست بلکه تجارت است. خلاصه، اساس را باید توجه کرد که چه چیز او را مىجنباند و حرکت مىدهد.
سخنى از صاحب عروه
حالا که سخن به اینجا رسید، مناسب است مسألهاى را که سید – علیهالرحمه – در عروة الوثقى ذکر فرموده یادآور شوم. اگر عبادت به قصد رسیدن به ثواب یا ترس از عقاب باشد صحیح است. سید مىفرماید: به شرطى که عنوان معاوضهاى نداشته باشد که در بسیارى از کارهاى مستحبى پیش مىآید (1).
خلاصه، هر کار خیرى اگر عنوان داد و ستد و معاوضه پیش آمد، دیگر عبادت نیست بلکه معامله است و صحتش خالى از اشکال نیست.
مثلا شنیده است کسىکه نماز حضرت زهرا (علیه السلام) را بخواند حاجتش روا مىشود. خودش را مثل عملهاى که یک روز مزدور مىشود که کار کند در برابر بیست تومان پول! این شخص هم مىخواهد دو رکعت نماز بخواند در برابر روا شدن فلان حاجتش. این نماز نشد بلکه اجیرى شد. کارگرى شد، عبادت نیست. رجاى ثواب نیست بلکه معاوضه به ثواب یا رسیدن به حاجت است. خیال مىکند از خدا طلبى دارد که دو رکعت نماز براى ثواب یا قضاى حاجت خوانده است.
چه دارى تا معامله کنى
خود را در مقابل خدا صاحب چیزى، شأنى، کارى پنداشتن، خلاف واقع است. تو چه دارى که مىخواهى بدهى و در برابر، توقعى از خدا داشته باشى؟ مثلا همین دو رکعت نماز که مثال زده شد، خم مىشوى، مىایستى، پیشانى به خاک مىگذارى و زبانت چیزهایى مىخواند، خوب، کى تو را آفریده؟ اعضایت را مستوى قرار داده و اینطور سالم نگه داشته که بتوانى به آسانى خم و راست شوى، یا این تکه گوشت را کى در دهان تو گویا کرده است؟
زیارت عاشورا یا جامعه مىخوانى، متوجه باش کى این زبان را به تو داد و مسخر اراده تو گردانید؟ اگر به مقدمات افعال اختیارى برگردى که بیشتر حیران مىشوى. کى عقل و شعور داد؟ اسباب را براى تو فراهم نمود. توفیق خیر داد. موانع را برطرف کرد و…
حق این است که تو بیش از یک اراده که آن هم به توفیق خداست چیزى ندارى، پس چه دارى که به خدا بدهى تا در مقابل چیزى طلبکار گردى؟ هرچه را بنگرى مال خودش هست. دستت را در درگاهش دراز مىکنى، این دست از کیست؟ از سر تا پایت، اصل وجود و صفات کمالى هرچه دارى از خداست که تابع اراده تو قرار داده است. اراده نماز مىکنى به راحتى مىایستى، کى اینطور بدن سنگین را مسخر تو کرده است؟!
سخنى از ابن سینا
بوعلى سینا گوید: مردم از آهن ربا که سوزنى را جذب مىکند، تعجب مىکنند لیکن تعجب نمىکنند که خداوند چگونه این هیکل سنگین را تابع نفس ناطقه قرار داده است (2).
گاهى زیر تابوت رفتهاید؟ یک نفر نمى
تواند این مرده را حمل کند. یا اگر بتواند به زحمت مىافتد و باید چند نفر این بدن سنگین را حمل نمایند؛ اما همین بدن وقتى که زنده بود، تا اراده مىکرد، این وزن سنگین جا به جا مىشد، به چه آسانى! هرگونه حرکتى که خواستى تابع اراده تو است. بلى ارادهات را هم خدا به تو داده است: و نمىخواهید مگر اینکه خدا بخواهد (3).
پس مبادله و معاوضهاى نیست. حج مىروى، پول خرج مىکنى، پول مال کیست؟ خودت مال کى هستى؟
اى هیچ ز بهر هیچ بر هیچ مپیچ
هرچه هست مال خداست. منتها روى مصالحى در شرع مقدس، قانون مالک و مملوک را معین فرموده است وگرنه دهنده و گیرنده هرچه را حسابش کنى به خدا بر مىگردد: آگاه باشید! که همه کارها به خدا باز مىگردد (241).
پس به هوش باشید که در عباداتتان قصد معامله و معاوضه نکنید. خیال نکنى مالى دادهاى و کارى کردهاى؛ یعنى چیزى داشتهاى و دادهاى، حالا عوضش را ثواب یا رفع عقاب مىخواهى.
جز مشت خاکى چیزى نبودهاى و حالا هم نیستى. نگاه این چند روزه نکن. بگذار پس از مدتى قبرت را نبش کنند، خواهى دید که باز هم مشت خاکى بیش نیستى.
بلى دست توانایى بود که این بدن را جان داد و مشتى خاک را گویا و شنوا، بینا و توانا ساخت و دوباره همین بدن را خاک مىکند(4).
پس اولا: اصلا معاوضهاى در کار نمىتواند باشد؛ چون مالى نداریم و چیزى از خود نداریم جز ارادهاى که آن هم به توفیق اوست. و ثانیا: بر فرض که بنابر مزد و عوض باشد باید ببینیم چه داریم؟ کسانى که نماز، روزه، حج و غیره را انجام مىدهید، راستى اگر بخواهند در برابر این کارها به شما مزد دهند اندازهاش چیست؟ مثلا براى ده رکعت نماز خواندن چند دقیقه وقت صرف کردهاى؟ فرض کنیم ربع ساعت، خوب، ربع ساعت کار مزدش چقدر است؟
یا کسانى که شب زندهدارى مىکنید و مىگویید: سحرها همیشه بیداریم، خوب، از سر شب تا صبح پاسبانهایى که بیدارند حقوقشان چقدر است؟
پس به خیال خودت که مزد، طلبکارى، بنا شود به عدل به تو مزد دهند عملت چقدر قیمت دارد؟ حج رفتى، در برابرش چى مىخواهى، آن هم حج این روزها! یا روزه گرفتهاى؛ یعنى ناهار ظهرت را چند ساعت دیرتر خوردهاى. بسیارى از مردم در اثر فرو رفتن در مشاغل دنیا موازین از دستشان در مىرود به طورى که از صبح تا شب چیزى نمىخورند و نمىآشامند و به گرسنگى و تشنگى خود اصلا التفاتى ندارند. بدبخت کسىکه خیال کند از خدا چیزى طلبکار است خودش را معاملهگر حساب نماید.
خود ر
ا در مقابل خدا صاحب چیزى، شأنى، کارى پنداشتن، خلاف واقع است. تو چه دارى که مىخواهى بدهى و در برابر، توقعى از خدا داشته باشى؟ مثلا همین دو رکعت نماز که مثال زده شد، خم مىشوى، مىایستى، پیشانى به خاک مىگذارى و زبانت چیزهایى مىخواند، خوب، کى تو را آفریده؟ اعضایت را مستوى قرار داده و اینطور سالم نگه داشته که بتوانى به آسانى خم و راست شوى، یا این تکه گوشت را کى در دهان تو گویا کرده است؟
بنابراین، باید داعى و محرک شخص رجاى رسیدن به ثواب و وعدههایى که خداوند به فضلش داده است باشد تا اینکه عملش عبادت شود و لایق گردد که در مقابل، اجرى داده شود.
قصدش این باشد که به این درگاه، اظهار خشوعى کنم به امید آنکه خداى غفور و کریم؛ خدایى که غنى بالذات است و هیچ گونه نیازى به عمل من و امثال من ندارد، نظر لطفى بفرماید.</P& gt;
دستگاه، دستگاه کرم است. وعدههایى داده است. وعدههاى او مرا به حرکت آورده و من امیدم به آنهاست نه عملم. من کیستم تا عملم چه باشد. اگر اینطور شد، دیگر عجبى در کار نمىآید.
خجالت و شرمندگى از عبادتها
بلى اى اهل عقل! وقتى که روز روشن شد و حقیقت کشف گردید، خودت خجالت مىکشى از همین عبادتهایت که به خیالت معامله با خدا کردهاى.
ببینید بزرگان دین چگونه به درگاه خدا اظهار عجز مىکنند.
امام سجاد (علیه السلام) است که در دعاى ابوحمزه عرض مىکند: و ما انا یا سیدى و ما خطرى؛ من کیستم تا گناهم چه باشد. عملم چه باشد. خداوندا! تو معرفتى ده تا حقایق امور را بفهمیم پیش از آنکه فایدهاى نداش
ته باشد.
پی نوشت ها:
(1) – عروة الوثقى: 2/435.
(2)– الناس یتعجبون من جذب المغناطیس مثقالا من الحدید و لم یتعجبوا من جذب النفس الناطقة هذا الهیکل العظیم.
(3)– و ما تشاءون الا أن یشاءالله…تکویر: 29.
(4)– منها خلقنکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة أخرىطه: 55.
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع: کتاب استعاذه (پناهندگى به خدا) شهید محراب آیةالله سید عبدالحسین دستغیب