۱- قوم عرب
در روایاتى که از قوم عرب صحبت به میان آمده است، شاید منظور، اهل مکّه و قبیلهى قریش و مخصوصاً بنى امیه و بنى عباس و بنى شیبه و یا حکومت هاى عربى دست نشانده باشد.
اینان، با اهل بیت، (علیهم السّلام)، مشکل داشتند و عمده ترین سبب آن، جنگ بدر است.
در تاریخ نقل شده که در مکّه، بیست و پنج قبیله بودند و بیست و سه قبیله متحد شدند و علیه پیامبر اکرم (صلّى اللّهُ علیه و آله و سلّم) و مسلمانان جنگ بدر را ترتیب دادند. واقدى – که از علماى عامه است – در کتاب خود، هنگامى که مقتولان جنگ بدر را ذکر مىکند، مىگوید:
همه ى قبائل، کشته داشتند. در میان آنان، تعدادى را حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به قتل رسانده بود.
لذا آنان، کینه ى شدیدى از امام على و اهل بیت، (علیهم السّلام)، داشتند.
از طرفى، حکومت هاى بعد از پیامبر اکرم (صلّى اللّهُ علیه و آله وسلّم) مردم را علیه امام على (علیهالسّلام) تحریض و تحریک مىکردند و موقعى که معاویه و بنى امیّه، جبهه ى ائتلاف مخالفان را تشکیل دادند، همهى طوایف و قبایل مذکور، اطراف محور بُغض و کینه و انتقام جمع شدند. در طول تاریخ، بیشترین مخالفت ها با اهل بیت، (علیهمالسّلام)، از ناحیهى این گروههاى انحرافى و نژاد پرست بوده است، در حالى که خود، مناقب اهل بیت، (علیهمالسّلام)، را مى دانستند.
بنابراین، عمده ترین عواملِ ضدّیت قریش را با اهل بیت، (علیهم السّلام)، در دو امر مى توان بیان داشت:
1- امام على، (علیه السّلام)، تعدادى از آنان را در جنگها کشته بود، لذا آنان کینه به دل داشتند.(۴۳)
2- رؤساى حکومت پس از پیامبر اکرم، (صلّى اللّهُ علیه و آله و سلّم)، با طرح مسائل فرعى و عاطفى مبنى بر این که على، (علیه السّلام)، اجداد آنان را کشته است، مردم را علیه آن حضرت تحریض و تحریک مى کردند.
اینک، به احادیثى در مورد قریش و اهل مکّه در شش بند اشاره مى کنیم:
الف) اهل مکه و دشمنى با اهل بیت، (علیهم السّلام)
ابوبصیر گوید: امام باقر، (علیه السّلام)، در ضمن حدیث مفصّل و طولانى فرمود: یقولُ القائمُ، (علیه السّلام)، لِأَصحابِهِ: ((یا قومُ! إنَّ أهلَ مکّهَ لایُریدُونَنی وَلکِنّى مُرسِلٌ إلَیهِمِ لِأَحْتَجّ عَلَیْهِم بِما یَنْبَغی لِمِثلی أنْ یَحَتجَّ عَلَیْهِم.)). فَیَدْعُو رَجُلاً مِن أصحابِهِ فَیَقُولُ لَه: ((اِمضِ إلى أهلِ مکَّهَ، فَقُل: یا أهلَ مَکَّهَ، أنَا رسولُ فُلانٍ إلیکُم وَهُو یَقولُ لَکُم: إنَّا أهلُ بیتِ الرَّحمَهِ، وَمَعدِنُ الرِّسالَهِ والخِلافَهِ، و نَحنُ ذُرِّیَّهُ مُحَمَّدٍ وَسُلالَهُ النَّبِیِّینَ وَإنّا قَدْ ظُلِمْنا وَاضطَهِدنا و قُهرِنا وَابْتُزَّمِنّا حَقَّنا مُنْذُ قُبِضَ نَبِیُّنا إلى یَومِنا هذا فَنَحْنُ نستنصرکم فانصرونا.)). فإذا تکَلّم هذا الْفَتى بهذا الکلامِ، أتَوْ إلَیهِ فَذَبَحُوهُ بینَ الرُّکنِ وَالمقام، وهى النّفسُ الزَّکیّه. فإِذا بَلغَ ذالک الْإمام، قالَ لِأَصحابِهِ: ((أَلا أخبَرتُکُم أنَّ أهلَ مَکَّهَ لایُریدُونَنا…)).(۴۴)
حضرت قائم به اصحاب خود مى گوید: ((اى قوم! همانا، اهل مکّه، مرا نمى خواهند و لکن خدا مرا به سوى ایشان فرستاده به جهت این که بر ایشان حجّت باشم به نوعى که به مثل من سزاوار است آن چنان اتمام حجّت کند.)). پس مردمى از اصحاب خود را مى طلبد و به او مى فرماید: “به نزد اهل مکّه برو و به ایشان بگو که من فرستاده ى فلانى هستم و او به شما مى گوید که من از اهل بیت رحمت و معدن رسالت و خلافتام و ماییم ذرّیّه ى محمد، (صلّى اللّهُ علیه و آله و سلّم)، و سلاله و نسل پاک پیغمبران و همانا ما مظلوم شدیم و مقهور گردیدیم، و از وقتى که پیغمبر ما رحلت فرمود تا این روز، حق ما را گرفته اند و غصب کردهاند و ما از شما یارى مى طلبیم پس ما را یارى کنید “. همین که آن جوان این سخن را مى گوید، اهل مکّه، بر وى هجوم مىآورند و او را در میان رکن و مقام ذبح مىکنند. و او نفس زکیّه است. پس هنگامى که این خبر به آن حضرت مىرسد. به یاران خود مىفرماید: “آیا من به شما خبر ندادم که اهل مکه ما را نمى خواهند؟ “…)).
ب) برنامهى نو و ناسازگارى عرب
ابوبصیر، در ضمن حدیث طولانى از امام باقر، (علیهالسّلام)، روایت مىکند که آن حضرت فرمود: ((…إذا خَرَجَ یَقُومُ بِأمرٍ جَدیدٍ و کِتابٍ جَدیدٍ و سُنَّهٍ جَدیدَهٍ وَقَضاءٍ جَدیدٍ، عَلَى العَرَبِ شَدیدٌ وَلَیْسَ شَأنُهُ إلاَّ الْقَتْلَ، لایَسْتَبْقی أحَداً، ولا تَأخُذُهُ فی الله لَوْمَهُ لائِمٍ…))(۴۵)؛
حضرت مهدى(عج) با برنامهاى نو، سنّتى جدید، و قضاوتى تازه، قیام مىکند. بر عربها روزگار بسیار سختى خواهد بود. شایستهى شأن و موقعیّت او، جز کشتن دشمنان نیست و در اجراى امر الهى، سرزنش هیچ ملامت کنندهاى او را تحت تأثیر قرار نمى دهد.
واضح است محور این روایت عرب است و آنان را مورد فشار قرار مىدهد. و چنانچه اشاره شد، منظور حکومتهاى دست نشانده عرب و یا قریش و بنى امیه و… مىباشند.
ج) آغاز قیام و نخستین پایگاه دشمن
حدیث ۱- ابوبصیر گوید: امام صادق (علیه السّلام)، فرمود: ((… یُجَرِّدُ السَّیفَ على عاتِقِهِ ثَمانِیَهَ أشهُرٍ یَقْتُلُ هَرْجاً، فأوَّلُ ما یَبدَأُ بِبَنى شَیْبَهَ، فَیَقْطَعُ أیدِیَهُم وَیُعَلِّقُها فی الکعبَهِ، وَیُنادی مُنادِیهِ: “هؤُلاءِ سُرَّاقُ اللّهِ “، ثُمَّ یتناوَلُ قُریشاً فَلا یَأخُذُ مِنها إلَّا السَّیفَ وَلا یُعطیها إلاَّ السَّیْفَ وَلا یَخْرُجُ الْقائِمُ، (علیه السّلام)، حتَّى یُقْرَأَ کِتابانِ: کِتابٌ بِالْبَصْرَهِ، وَکِتابٌ بِالْکوُفَهِ بِالبَرائَهِ مِنْ عَلِىٍّ (علیه السّلام).))؛(۴۶) ((هشت ماه، شمشیر برهنه بر دوش دارد و به شدّت و پى در پى مىکُشد. پس نخستین مرحلهى شروعاش، قبیله ى بنى شیبه (پرده داران کعبه) است که دستهاى آنان را قطع و آنان را در کعبه مىآویزد و منادى آن حضرت ندا مىدهد و اعلام مىکند: “اینان، دزدانى هستند که از خدا دزدى مىکردند. ” سپس به قریش مىپردازد و با ایشان جز با شمشیر برخورد نمىکند و به ایشان جز شمشیر نمىدهد. (یعنى فقط زبان سلاح و زور را مىفهمند) و قائم (علیهالسّلام) قیام نمىکند تااین که دو کتاب مبنى بر بیزارى از امام على، (علیهالسّلام)، خوانده مىشود: فرمانى در بصره و فرمانى در کوفه.))
البته، سند روایت، مورد نظر و تامّل است؛ چون، در سند، یونس بن کلیب است و او مجهول است.
نیز، ابن ابى حمزه، مورد تأمّل و بحث است.
حدیث ۲- سدیر صیرفى، از مردى از اهل جزیره نقل مىکند که او کنیزى را براى خانهى خدا نذر کرده بود. او را به مکه آورد. به ملاقات حَجَبه و پرده داران رفت و آنان را نسبت به نذرش مطلع ساخت. براى هر کس از آنان، موضوع را بیان مىکرد، او مىگفت: ((کنیز را براى من بیاور که خدا نذرت را مىپذیرد.)). هر کدام از پرده داران خانهى خدا توقع داشت که کنیز را به او بدهند.
پس وحشت شدیدى از این موضوع بر او راه مىیابد ماجرا را به یکى از یاراناش که اهل مکه بود مىگوید. او مىگوید ((آیا از من مىپذیرى؟)). عرض مىکند: ((آرى)). او مىگوید: ((نگاه کن! به مردى که رو به روى حجرالاسود نشسته و مردم دور او هستند. و او، ابوجعفر محمّد بن على بن الحسین (علیهم السّلام) است. به پیش او برو و ایشان را از این ماجرا آگاه کن و ببین به تو چه مىگوید، به همان عمل کن.)).
وى مىگوید، به نزد او رفتم و عرضه داشتم: ((خدا، تو را رحمت کند! از اهل جزیره هستم. همراه من، کنیزى است که او
را به خانهى خدا نذر کردهام و موضوع را به هر کدام از پردهداران گفتم، در پاسخ گفتند؛ ((کنیزت را نزد من بیاور تا خدا نذرت را قبول کند.)) و از این واقعه، وحشتى شدید به من دست داده است.)). حضرت فرمود: ((اى بندهى خدا! همانا، خانه، نه چیزى مىخورد و نه مىآشامد. پس کنیز خود را بفروش و در میان همشهریانات که به زیارت این خانه آمدهاند، جست و جو کن و بنگر هر کدام از ایشان که از خرجى خود عاجز و درمانده شده است، آن مبلغ را به او بده، تا بتواند به شهر خود برگردد.)). او نیز همان کار را مىکنند. هریک از پردهداران که به او مىرسند، حضرت را مردى دروغگو و ناآگاه مىشمارند!
او، گفتهى آنان را به امام باقر (علیهالسّلام) عرض مىکند. آن حضرت مىفرماید: ((تو، سخن آنان را به من گفتى، آیا از من نیز به آنان مىگویى؟)). عرض مىکند: ((آرى)). پس حضرت مىفرماید: ((به ایشان بگو، ابوجعفر به شما پیغام داد، چه گونه خواهید بود اگر دستها و پاهایتان بریده شود و در کعبه آویخته گردد، سپس به شما گفته شود، فریاد کنید که “ما دزدان کعبه هستیم”.)).
هنگامى که مىخواهد برخیزد. حضرت مىفرماید: ((البتّه، من، آن کار را انجام نمىدهم، بلکه آن را مردى که از من است، انجام خواهد داد.))(۴۷).
د) اهل مکّه و جانشین امام
همان طورى که در بند ((الف)) همین بخش ذکر شد، اهل مکّه، نه تنها فرستادهى امام را به قتل مىرسانند، بلکه جانشین آن حضرت را نیز شهید خواهند کرد. ابوخالد کابلى از امام باقر (علیهالسّلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: ((یُبایَعُ القائمُ بِمَکَّهَ عَلى کِتابِ اللَّهِ وَسَنّهِ رَسُولِهِ، وَیَسْتَعْمِلُ عَلى مَکَّهَ، ثُمَّ یَسیُر نَحْوَ الْمَدیَنهِ فَیَبْلُغُهُ أنّ عامَلَهُ قُتِلَ، فَیَرجِعُ إلیهمْ فَیُقْتَلُ المُقاتَلَهَ ولا یَزیدُ على ذالک…))(۴۸).
با حضرت قائم (علیهالسلام) در مکّه، بر اساس کتاب خدا و سنّت رسول اللّه بیعت مىکنند و آن حضرت، جانشین را بر مکّه مىگمارد. به سوى مدینه حرکت مىکند که در میان راه، به وى خبر کشته شدن جانشیناش را مىرسانند. حضرت، بلافاصله بر مىگردد و ایشان را با جنگ مىکُشد و بیش از این کارى نمى کند…
ه) اهل مدینه و جانشین امام
ابوخالد کابلى در خبر دیگرى از امام باقر (علیه السّلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود: ((… یَخْرِجُ إلَى المَدینهِ فَیُقیمُ بِها ما شاء، ثُمَّ یَخْرُجُ إلىَ الکوفَهِ وَیَسْتَعْمِلُ عَلَیْها رَجُلاً مِنْ أصحابِهِ. فَإذا نَزَلَ الشَّفْرَهَ جاءهُمْ کِتابُ السُّفْیانی إنْ لَمْ تَقْتُلُوهُ لَأَقْتُلَنَّ مُقاتِلیکُمْ وَلأَسْبِیَنَّ ذَرارِیَکُم.)). فَیُقْبِلوُنَ عَلى عامِلِهِ فَیَقْتُلُونَه، فَیَأتیهِ الخَبَرُ، فَیَرْجِعُ إلَیْهِمْ، فَیَقْتُلُهُم وَیَقتُلُ قُرَیْشاً حَتّى لایَبْقى مِنْهُم إلاَّ أَکَلَهُ کَبْشٍ ثُمَّ یَخْرُجُ إلَى الکُوفَهِ وَیَسْتَعْمِلُ رَجُلاً مِنْ أصْحابِهِ فَیُقبِلُ و یَنزِلُ النَّجَفَ.))(۴۹)؛
… (حضرت مهدى(عج)) به سوى مدینه مىرود و در آن جا هر قدرى که بخواهد، مىماند. مردى از اصحاب خود را در آن جا جانشین خویش قرار مىدهد. به طرف کوفه حرکت مىکند. هنگامى که به ((شقره)) فرود مىآید. کتاب و نامهى سفیانى به اهل مدینه مىرسد، مبنى بر این که اگر او را (قائم(عج)) نکشید. مردان شما را مىکشم و زنانتان را اسیر مىکنم. مردم مدینه بر والى هجوم آورده و او را به قتل مىرسانند. این خبر به آن حضرت مىرسد و به مدینه بر مىگردد. و ایشان را مىکشد و به نحوى قریش را نابود مىکند که جز به مقدار خوراک و علف قوچ باقى نمىماند. سپس به طرف کوفه مىرود و یکى از یاراناش را جانشین و عامل خویش تعیین و بعد از آن به نجف روى آورده و در آن جا منزل مىگزیند.</SP AN>
در این روایت نیز؛ فرض صحّت سند، محور درگیرى، قریش است و نه تمامى مردم. قریش نیز در اثر تعدّى و اقدام به قتل و جنایت، به سزاى اعمال خود مىرسند.
و) آمار مقتولان قریش و سابقهى آنان
حدیث ۱- عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ، قال: سمعتُ أبا جعفر (علیهالسّلام) ((لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مایَصَنعُ القائمُ إذا خَرَجَ لأَحَبَّ أَکْثَرُهُمْ ألاَّ یَرَوْهُ مِمَّا یَقتُلُ مِنَ النّاس. أما إنَّهُ لایَبْدَأُ إلاَّ بِقُرَیشٍ فَلا یَأْخُذُ مِنها إلاّ السَّیفَ حتَّى یَقُولَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ: “لَیْسَ هذا مِن آلِ مُحَمَّدٍ، وَلوْ کانَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ لَرَحِمَ…))(۵۰)؛
محمّد بن مسلم گوید: شنیدم امام
باقر (علیهالسّلام) مىفرمود: ((اگر مردم [مخالفان ]مىدانستند که حضرت قائم(عج) چه برنامهاى دارد و چه کارهایى انجام مىدهد، اکثر آنان، آرزو مىکردند که هرگز آن حضرت را نبینند؛ زیرا، حضرت، کشتار زیادى مىکند. به یقیین، اوّلین کشتار را در قبیلهى قریش خواهد داشت. از قریش نخواهد گرفت جز شمشیر و به آنان نخواهد داد مگر شمشیر، [حضرت کار را به جایى مىرسانند] که بسیارى از مردم مىگویند: این شخص، از محمّد (صلّى اللّهُ علیه و آله و سلّم)، نیست و اگر از اهل بیت پیامبر بود، رحم مىکرد “.)).
کلمهى ((ناس)) در روایات، به معناى ((مخالفان اهل بیت)) است و کسانى که همیشه بناى دشمنى با آنان داشتهاند و دارند.
حدیث ۲- روى عَبدُاللَّهِ بنِ المغیره، عنْ أبی عَبدِاللّهِ (علیه السّلام):)) إذا قامَ القائِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلّى اللّهُ علیه وآلهوسلّم)، أقامَ خمسمئه مِنْ قُرَیْشٍ، فَضَربَ أَعْناقَهُمْ، ثُمَّ أقامَ خمسمئه، فَضَرَبَ أعْناقَهُمْ، ثُمَّ خمسمئه أُخْرى، حَتَّى یَفعَلَ ذالک سِتْ مَرَّاتٍ!)). قُلتُ: ((وَیَبْلُغُ عَدَدُ هؤُلآء هذا؟)). قال: ((نَعَمْ، مِنْهُمُ و مِنْ مَوالیهِمْ.))(۵۱)
عبدالله بن مغیره گوید: امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: ((هنگامى که قائم آل محمد(عج) ظهور مىکند، پانصد تن از قریش را ایستاده، اعدام مىکند. سپس پانصد نفر دیگر را به همین گونه اعدام مىکند و این کار، شش بار تکرار مىشود.)). عبدالله مىپرسد: ((آیا تعدادشان به این اندازه مىرسد؟)). حضرت فرمود: ((آرى؛ خودشان و دوستانشان.)).
در روایات دیگر از ((موالى قریش)) به ((احابیش)) تعبیر شده است. منظور. کسانى است که در منطقهى جبشى پایین مکه زندگى مىکنند و با قریش همپیمان شدند که براى همیشه در کنار آنان باشند.(۵۲)
حدیث ۳- عنْ أبی الجارود، عَنْ أبی جعفر (علیهالسّلام) قال: ((… فَیَقْتُلُ أَلْفاً خمسمئه قریشّىٍ لَیْسَ فیهِمْ إلاَّ فرخُ زَنْیَهٍ… ))(۵۳)؛
از ابوجارود، در ضمن حدیثى از امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده که فرمود: ((هزار و پانصد تَن از قریش را مىکُشد که در میان آنان، جز زنازاده نیست…)).
در این روایت، محدودهى مقتولان و هویّت و تعداد آنان، کاملاً، روشن شده است.
حدیث ۴- … عَنِ الْحارِثِ الأعْوَرَ الْهَمْدانیِّ، قالَ: قالَ أمیرُالمُؤمنینَ (علیهالسّلام): بأبی ابنُ خِیَرَهِ الإِماءِ – یعنى القائِمَ مِنْ وُلْدِهِ (علیهالسّلام) – یَسُومُهُم خَسفاً ویَسْقیهِم بِکَأْسٍ مُصْبِرَهٍ وَلایُعْطیهِمْ إلاَّ السَّیفَ هَرْجاً، فَعِنْدَ ذالکَ تَتَمَنَّى فَجَرَهُ قُرَیْشٍ لَوْ أنَّ لَها مُفاداهٌ مِن الدُّنیا وفیها لِیُغْفِرَلَها. لانَکُفُّ عَنْهُم حتَّى یرضَى اللهُ…(۵۴)
حادث بن عبدالله اعور همدانى گوید: امیر المؤمنین (علیهالسّلام) فرمود: ((پدرم فداى فرزند برگزیدهى کنیزان – یعنى قائم از فرزنداناش – بادا! او، آنان را خوار مىسازد و جام شرنگ به ایشان مىنوشاند و به آنان جز شمشیر خونریز مرگ آخرین نخواهد داد. پس در این هنگام، زشتکاران قریش آرزو مىکنند کهاى کاش دنیا و هر آن چه در آن است، از آن ایشان بود و آن را فدا مىدادند تا گناهانشان بخشوده شود، ولى دست از ایشان بر نخواهیم داشت تا این که خداوند راضى شود.)).
این روایات، شاید بر روایات دیگر حاکم باشد و آن روایات را نیز تفسیر و تبیین کند، چون، به طور واضح و آشکار مىفرماید، محدودهى قتل، همانا زشتکاران قریش است.
2- اهل عراق (اهل السواد)
حدیث ۱- …عن رَفیدِ بنِ أبی هُبَیْرَهَ، قالَ: قُلْتُ لِأَبی عَبدِاللَّه (علیهالسّلام): ((جعلت فداکَ یابنَ رسولِ اللَّهِ! یسیر القائمُ بسیرَهِ عَلىِّ ابنِ أبی طالِبٍ فی أهلِ السَّوادِ)). فَقالَ: ” لا؛ یا رَفیدُ! إنَّ عَلیَّ ابْنَ أبی طالِبٍ سارَ فی أهلِ السَّوادِ بِما فِى الجَفْرِ الأَبیَضِ، وَإنَّ القائم یَسیرُ فی العَرَبِ بما فی الجَفْرِ الأحمَرِ.)). قال: قُلتُ لَهُ: ((جُعِلتُ فِداکَ! وَمَا الجَفْرُ الْأَحْمَرُ؟)). قال: ((فَأمَرَّ إصبَعَهُ إلى حَلْقِهِ، فقالَ: ((هکَذا یعنى الذِّبْحَ. ثُمَّ قال: ((یا رَفیدُ! إنَّ لِکُلِّ أهلِ
بَیتٍ نجیباً شاهِداً عَلَیْهِمْ شافِعاً لِأمثالِهِم.(۵۵)))؛
رفید، غلام ابن هبیره گوید: به امام صادق (علیهالسّلام)، عرض کردم: ((یابن رسول الله! فدایت بشوم! آیا قائم(عج) در میان اهل سواد (اهل عراق) به سیرت و طریقهى على بن ابىطالب (علیهالسّلام)، رفتار مىکند؟)). فرمود: ((نه، یا رفید! همانا، على بن ابى طالب، (علیهالسّلام) در میان اهل عراق، به طریقى رفتار کرد که در جفرا بیض است؛ یعنى، به طریق ملایمت با ایشان رفتار کرد، ولى قائم (علیهالسّلام) به روشى با عرب رفتار مىکند که در جفراحمر است.)). عرض کردم: ((فداى تو بشوم! جفراحمر چیست؟)). آن حضرت، انگشت خود را به حلقاش کشید و فرمود: ))این گونه رفتار مىکند.))؛ یعنى سرهاى دشمنان را مىبرد.
بعد از آن فرمود: ((یا رفید! البته، با هر اهل بیتى نجیب و جواب دهندهاى است که به کردههاى اهل خود شاهد است. و به امثال آنان شفاعت کننده است.)).
در مورد ((رفید))، مرحوم خوئى، ساکت است، ولى مامقانى گوید، از این روایت، حسن عقیدهى او ظاهر است(۵۶).
در این روایت نیز حدود محورها، کاملاً، مشخص شده است و آن، این که تمامى عراق و تماى عرب مورد نظر نیست. خود حضرت على با تمامى عراق و عرب، سر جنگ نداشت، اینکه خصوص ناکثین و عهد شکنان بودند. امام عصر(ع) نیز با خصوص ناکثین و مخالفان مقابله مىکند.
حدیث ۲- … عن عبد الرحمان بنِ الحجاج، عنِالصّادق (علیهالسّلام) قالَ: ((إذا قام القائم و أتى رَحبهَ الکوفهِ))، فقالَ برِجلِهِ هکذا أوْ أوْمأَ بیدهِ الى موضعٍ ثمَّ قالَ: ((احفِروُا ها هنا.)). فَیَحفِروُنَ، فَیَستخرجون اثنَىْ عَشَرَ ألف دِرْعٍ (وَاِثْنَىْ عَشَرَ دِرْعٍ) وَاثْنَىْ عَشَرَ ألف سَیفٍ، وَاثْنَى عَشَرَ ألف بَیضَهٍ لِکُلِّ بَیْضَهٍ وَجْهانِ، ثُمَّ یَدْعوُ اثنَى عَشَرَ ألف رَجُلٍ مِن المَوالِى من العَرَب والعَجَمِ فَیُلْبِسُهُم ذالک، ثُمَّ یَقولُ: ((مَنْ لَمْ یَکُنْ عَلَیهِ مِثْلُ ما عَلَیْکُمْ فَاقْتُلُوهُ.))(۵۷)؛
از عبدالرحمان بن حجّاج نقل شده که امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: ((چون قائم (علیهالسّلام) قیام، کند، در رحبهى کوفه (محله یا میدانى در کوفه است) مىآید و به جایى اشاره کند و فرماید: ((این جا را حفر کنید)). چون حفر کنند، دواز
ده هزار زره، دوازده هزار شمشیر و دوازده هزار کلاه خود، بیرون آرند. سپس دوازده هزار مرد از غلامان عرب و عجم را بخواند که اسلحه بر اندامشان بپوشاند و گوید: ((هر که را چنین سلاحى در برندارد، بکشید.)).
این روایت، از نظر سند، مرفوعه و ضعیف است، شاید این اقدام، در ارتباط با نقطهى خاصّى از کوفه – رحبه – باشد، نه این که تمامى افرادى را که این فرم خاص از لباس را ندارند؛ زیرا، معناى آن، چنین مىشود که تمامى ساکنان کرهى زمینى را باید نابود کنند!
حدیث ۳ (قِتال با سفیانى در کوفه) – چون حدیث. طولانى است، به ترجمهى آن اکتفا مىشود.
سیّدعلى بن عبد الحمید، در کتاب الغیبه، حدیث مرفوعهاى را از امام صادق (علیهالسّلام) نقل مىکند که آن حضرت فرمود: ((قائم (علیهالسّلام) مىآید تا این که به نجف مىرسد. در آن حال، لشکر سفیانى، از کوفه به سوى آن حضرت و اصحاب او بیرون مىآیند، در حالى که جمعیّت خلایق با آن حضرت است. این قضیه، در روز چهارشنبه واقع مىشود. آن حضرت. مردم را دعوت مىکند و به حق خود سوگند مىدهد و به ایشان خبر مىدهد که من مظلوم و مقهور ش
دهام. و مىفرماید: ((هر که در خصوص خدا با من مصاحبه و گفت و گو کند، همانا، من، نزدیکترین مردم به خدا هستم…)). در جواباش گویند: ((از هر جا که آمدهاى بازگرد به همان جا، ما را به تو نیازى نیست، زیرا، ما، شما را شناخته و امتحان کردهایم.)).
پس بدون جنگ و خونریزى متفرق مىشوند. چون روز جمعه مىرسد، باز آن حضرت، ایشان را دعوت مىکند و اتمام حجت مىکند. در آن حال، تیرى از کمال بیرون مىآید و بر یکى از مسلمانان اصابت مىکند و او را مىکشد. پس در آن حال گفته مىشود: ((فلانى کشته شد.)). در این هنگام، آن حضرت پرچم رسول خدا را مىگشاید. وقتى که آن را گشود، ملائکهى بدر به خدمتاش فرود مىآیند. پس همین که وقت ظهور مىرسد، نسیم فتح براى آن حضرت مىوزد. آن حضرت، خود و اصحاباش، بر ایشان حمله مىکنند. خداى تعالى. او را بر ایشان غالب مىگرداند. و از پیشاش مىگریزند جمعى را نیز به قتل مىرساند تا این که به خانههاى کوفه داخل مىشوند. منادى آن حضرت ندا مىکند که “آگاه شوید که هیچ کس از شما فراریان را تعقیب نمىکند و زخمىها را نکشد “. با ایشان به طریقهاى رفتار مىکند که على (علیهالسّلام) در جنگ جمل با اهل بصره کرد.)).(۵۸)
در این روایت نیز با قطع نظر از صحّت سند، محور خاصّى را مورد تهاجم و قتل قرار داده و آن، لشکریان سفیانى است که اصولاً. خودشان، به عراق و بلاد اسلامى تهاجم وسیعى مىکنند و به قتل و غارت و تجاوز دست مىزنند پس از شکست دادن آنان و فرار از صحنه و پناه بردن به خانههاى کوفه، حضرت مهد
ى(عج) از تعقیب آنان نهى و جلوگیرى مىکند.
این روایت با آنچه که به حضرت نسبت مىدهند، منافات دارد.
3- اهل کتاب
ابوبصیر مىگوید: به امام صادق (علیهالسّلام) عرض کردم: ((حضرت قائم(عج) تا پایان زندگانى، در مسجد سهله (کوفه) خواهد ماند؟)). فرمود: ((آرى)). پرسیدم: ((اهل ذمّه در نظرش چه گونه خواهد بود؟)) فرمود: ((با آنان، از راه مسالمتآمیز وارد مىشود، همان طور که پیامبر اکرم (علیهالسّلام) رفتار مىکرد. آنان در حال خوارى، جزیه مىپردازند.))(۵۹).
مرحوم مجلسى مىگوید: ((شاید این حکم، مربوط به آغاز قیام باشد؛ زیرا، ظاهر روایات، این است که از آنان جز ایمان پذیرفته نیست و اگر نپذیرند، کشته مىشوند.
))(۶۰).
طبق این روایت و طبق بیان مرحوم مجلسى. نسبت به اهل کتاب (یهود و نصارى نیز سیاست نرمش را پیش مىگیرد. و از آنان مطالبهى جزیه مىکند، نه این که در همان ابتدا، به جنگ آنان برود و قتلعام کند.
آرى، در مرحلهى بعد، فقط اسلام آورده و پذیرش دین حق را از آنان مىخواهد؟ و در غیر این صورت محکوم به قتل و غنا هستند. البته، در هر مرحلهاى، عدّهاى زیاد از آنان به اسلام مىگروند و یا دفع جزیه را، پذیرند، و در آخر، درصدد کمى خواهد ماند که قطعاً، جزء افراد عنود و لجوج هستند که چارهاى جز ریختن خون آنان، نخواهد بود.
4- فرقههاى انحرافى
امام صادق (علیه السّلام) مىفرماید: ((… وَإنَّ القائمَ(عج) یَخْرُجُونَ عَلَیهِ فَیَتأَوَّلُونَ عَلَیْهِ کتابَ اللَّهِ وَیُقاتِلُونَهُ عَلَیْهِ.))(۶۱).؛
همانا قائم (علیه السّلام) در شرایطى ظهور خواهد کرد که علیه او کتاب خدارا تأویل و بر مبناى آن با آن حضرت به جنگ بر مىخیزند.
الف) زیدیّه
در ضمن حدیث مفصّلى از امام صادق (علیهالسّلام) چنین بیان شده: ((سیّد حسن آن جوانمرد خوشروى دیلمى(۶۲) خروج مىکند… و دست بیعت به حضرت مهدى(عج) مىدهد و خود و اصحاباش با آن حضرت بیعت مىکنند، امّا چهل هزار نفر صاحبان مصاحف که به زیدیّه معروف هستند، بیعت نمىکنند و مىگویند: “این کار سحر بزرگى است. “)).
در ابتداى حدیث، آمده که حضرت
مهدى. معجزاتى را نشان مىدهد.
با این کلام، دو لشکر، با هم درگیر مىشوند. حضرت مهدى(عج) به طرف طائفهى منحرف آمده و آنان را نصیحت و به پیروى خویش دعوت مىکند، ولى ایشان بر لجاجت و طغیان خود مىافزایند و آن حضرت، فرمان به کشتن آنان مىدهد. پس همه را از بین مىبرند…(۶۳)
ب) بَتْرِیّه(۶۴)
…عن أبی الجارود، عَن أبی جعفر (علیهالسّلام): ((… یَسیرُ إلَى الکُوفهِ فَیَخْرُجُ منها ستَّه عَشَر ألفاً مِنَ البَتْرِیَّهِ، شاکّینَ فِىالسّلاحِ، قُرَّاء القُرآن، فُقَهاءٌ فِى الدین…))(۶۵)؛
ابوجارود، نقل مىکند که امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: ((… هنگامى که حضرت قائم قیام کند، به سوى کوفه رهپسار مىشود. در آن جا… شانزده هزار نفر از فرقهى بتریّه، مسلّح در برابر امام مىایستند. آنان، قاریان قرآن و فقیهان دینى هستند و پیشانى آنان از عبادت زیاد پنیه بسته، چهرههاىشان در اثر شب زندهدارى زرد شده است و نفاق سراپاىشان را پوشانده است یک صدا فریاد بر مىآورند و به حضرت مىگویند: ((اى پسر فاطمه! از همان جا که آمدهاى باز گردد؛ زیرا. به شما نیازى نداریم.)). پس آن حضرت، شمشیر مىکشد و همه را از میان بر مىدارد…
این روایت نیز با قطع نظر از سند، محور خاصّى را که همان خوارج از طائفه بتریه است، مورد بحث قرار مىدهد، نه این که جهانیان را به قبل برساند و نفوذ بالله. کشتار راه بیندازد.
ج) خوارج
مروج الذهب. حدیث مرسله را از امیر المؤمنین (علیهالسّلام) نقل مىکند که آن حضرت فرمود: امیرمؤمنان (علیهالسّلام) پس از شکست خوارج، هنگام گذشتن از گشستگان آنان فرمود: “آن کس شما را به کشتن داد که شما را فریفت.)). پرسید شد: ((او کیست؟)). فرمود: ((شیطان و نفسهاى پلید)). اصحاب گفتند: ((خداوند، ریش
هى آنان را تا پایان دنیا قطع کرد.)).
حضرت پاسخ داد: ((نه؛ سوگند به آن که جانام در دست او است! آنان در صلبهاى مردان و رحم زنان خواهند بود و پى در پى خروج خواهند کرد تا آن که بر سرکردگى شخصى به نام ((اشحط))(۶۶) میان رود دجله و فرات خروج کنند. در آن روزگار، مردى از اهل بیت ما، به جنگ او مىرود و او را به هلاکت مىرساند و از آن پس هیچ قیامى از خوارج تا روز قیامت نخواهد بود.))(۶۷)
باز در این روایت مرسله، سخن از کشتار نیست. بلکه محور، بحث قتل رئیس و فرمانده خوارج به دست حضرت است. و پس از آن، هیچ گونه تحریکى از آنان صورت نمىگیرد.
د) مرجئه(۶۸)
بشیر ابن اراکه نبّ
ال. روایت کرده که امام باقر (علیه السّلام) فرمود: ((ویحَ هذه المرجئهِ إلى مَنْ یلجؤونَ غداً إذا قامَ قائمنا؟)). قلت: ((إنّهمْ یقولونَ: “لوْ قدْ کان ذالک کُنَّا و أنتمْ فی العدلِ سواءً “.)). فقال: ((منْ تابَ تابَ اللهُ علیهِ، ومَنْ أسَرَّ نفاقاً فَلا یَبْعُدَ اللَّهُ غیرهُ ومنْ أظهَرَ شَیئاً أهْرَقَ اللهُ دَمَهُ.)). ثُمَّ قال: ((یَذْبَحُهُمْ – وَالَّذی نفسی بِیَدِهِ! کَما یَذبَحٌ القَصَّابُ شاتَهُ.)) و أوْ مَأَبِیَدِهِ إلى حَلْقِهِ -…))(۶۹)
حضرت فرمود: ((واى به حال مرجئه، هنگامى که قائم ما قیام کند، به چه کسى پناه خواهند برد؟)). راوى گفت: ((مىگویند: در آن هنگام که ما و شما در برابر عدالت یکسان خواهیم بود.)). فرمود: ((هر یک از آنان توبه کنند، خدا، از او مىگذرد و اگر در درون خود نفاق و دورویى داشته باشد، خداوند، جز او کسى را تبعید و آواره نمىکند و اگر چیزى از آن نفاق را آشکار سازد، خداوند خونش را خواهد ریخت.)). سپس فرمود: ((سوگند به ان که جانام در دست او است! همچنان که قصاب، گوسفندش را سر مىبرد، آنان را خواهد کشت.)) و یا دست به پیشانى اشاره کرد.
ه) مقدّس نماها
محمد بن ابى حمزه، به واسطهى یکى از اصحاب خود، از امام صادق (علیه السّلام) روایت مىکند آن حضرت فرمود: ((القائمْ یلقى فی حَربِهِ مالَمْ یَلْقَ رَسُولُاللَّهِ إنَّ رَسولَ اللّهِ أتاهُم وَهُمْ یَعْبدُنَ حِجارَهً مَنقُورَهً وَخُشُباً مَنْحوُتهً، وَإنَّ القائمَ یَخْرُجوُنَ عَلَیهِ فَیَتَأَوَّلوُنَ عَلَیْهِ کتابَ اللَّهِ، وَیُقاتِلُونَهُ عَلَیْهِ.))(۷۰)؛
قائم (علیه السلام)، در پیکار خود با چنان چیزى مواجه خواهد شد که رسول خدا (صلى الله و علیه و آله و سلم) با آن مواجه نگردید. همانا، رسول خدا، در حالى به سوى آنان آمد که بتهاى سنگى وجوبهاى تراشیده را پرستش مىکردند، ولى قائم(عج) چنان است که علیه او خروج مىکنند و کتاب خدا را علیه او تأویل مىکنند. و به استناد همان تأویل، با او به جنگ برمىخیزند.
از این روایت چنین به دست مىآید که حضرت، مورد فجا و ظلم و بى مهرى مردم قرار مىگیرید. بنابراین، هر واکنشى را که دشمنان دیدند، نتیجهى طبیعى عمل خودشان است. لذا جا دارد به جاى بررسى روایات قتل، به بررسى روایات مظلومیت حضرت مهدى و بىمهرى مردم به ایشان بپردازیم.
5- ناصبىها
ابوبصیر مىگوید: به امام صادق (علیهالسلام) غرض کردم: ((رفتار امام مهدى(عج) با ناصبىها و کسانى که با شما دشمنى دارند چه گونه خواهد بود؟)) فرمود: ((یا أبا مُحَمَّد! ما لِمَنْ خالَفَنا فی دَوْلَتِنا مِنْ نَصیبٍ. إِنَّ اللَّهَ قَدْ أحَلَّ لَنادِ ماءَهم عِنْدَ قیامِ قائمِنا. مُحَرَّمٌ عَلَیْنا وَعَلَیْکُمُ ذالِکَ، فَلا یَغُرَنَّکَ أحَدٌ! إذا قامَ قائِمُنا اِنْتَقَمَ لِلَّهِ وَلِرسوُلِهِ وَلَنا أجْمَعینَ))؛(۷۱)
اى ابا محمد! در دولت و حکومت ما، مخافان، بهرهاى نخواهند داشت. خداوند، براى ما، خونشان را در آن هنگام حلال خواهد کرد، ولى امروز، خونشان بر ما و شما حرام است، پس کسى تو را فریب ندهد. بدان که روزگارى که قائم ما قیام کرد، حضرت، براى خدا و رسولاش و براى ما، انتقام خواهد گرفت.
البته امام با توجه به این که نواصب، دشمن ائمهى طاهر هستند و دشمنى با آنان را دین خود مىدانند، از از این باب، محدور الدم هستند، ولى آن بدین معنا نیست که حضرت، هر محدور الدم را به قتل برسان
د. چنان که دستهى دیگر، بویژه کسانىکه از قدرت ظاهر نیز برخوردار بودند، دست به این کار نزدند.
6- منافقان
ابو حمزهى ثمالى از امام صادق (علیهالسلام) نقل مىکند که آن حضرت فرمود: ((… ولوْ قد قامَ القائِم (علیهالسلام) مَا احْتاجَ إلى مسائِلَتِکُمْ عَنْ ذالک وَلأَقامَ فی کثیرٍ مِنکُمْ مِن أهلِ النقاقِ حَدَّ اللَّهِ))؛
هنگامى که حضرت قائم قیام (علیهالسلام) قیام کند. نیازى ندارد که از شما درخواست یارى کند و نسبت به بسیار از شما منافقان، حدّ خدا را جارى مىکند.(۷۲)
در این روایت نیز محور ما منافقان هستند. ایشان، حدّ خداوند را اجرا مىکند. این از اوّلیات و لوازم حکومت الهى است.&l t;/o:p>
نیز امام حسین (علیهالسلام) به فرزندش امام سجاد (علیهالسلام) مىفرماید: ((سوگند به خدا! خون من از جوشش باز نمىایستد تا این که خداوند، مهدى(عج) را برانگیزد. آن حضرت، به انتقام خون من از منافقان فاسق و کافر. هفتاد هزار نفر را مىکشد.)).(۷۳)
اولاً، این روایت؛ مرسل است.
ثانیاً، محور، منافق و فاسق و کافر است.
ثالثاً، به قرینهى روایات دیگر. این روایت را حمل بر موردى مىکنیم که بر نفاق و کارشکنى و لحاجت خود اصرار مىورزند.
نیز امام باقر، (علیهالسلام) مىفرماید: ((هنگامى که حضرت قائم(عج) قیام کند، به کوفه مىآید. چندین هزار مسلّح فریاد بر آورند که از هر جا که آمدى، به آن جا بازگرد که ما را نیازى به فرزندان بنى فاطمه نیست. امام، آنان را تا آخرین نفرشان مىکشد. سپس وارد کوفه مىشود و هر منافق شکگرایى را مىکشد و کاخهاى شهر را ویران مىکند و هر مسلّح مخالف را از بین مىبرد تا این خداى عزوجل راضى شود.))(۷۴)
این، همان روایت بثریّه است که بحث آن قبلاً گذشت. از نظر سند، مرسل است.
قاطعیّت امام در برخورد با خودىها
سعدان بن مسلم، ار بعض رجالاش. از امام صادق (علیهالسلام)، روایت مىکند که آن حضرت فرمود: ((…بَینا الرَّجُلُ عَلى رأسِ القائِمِ یَأمُرُه وینهاهُ(۷۵) (یَأمُرُ وَیَنْهى) إِذْ قالَ: ((أدیرُوهُ)). فَیُدیرونَهُ إلى قُدّامِهِ، فَیَأمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِهِ، فَلا یَبقى فی الخافِقَیْنِ شَیءٌ إلاَّ خافَهُ))؛(۷۶)
در آن میان که مردى پشت سر قائم ایستاده و امر و نهى مىکند، ناگاه آن حضرت امر مىکند و دستور مىدهد که او را برگردانید. پس او را به پیش روى آن حضرت بر مىگردانند و حضرت فرمان مىدهد که گردن او زده شود. پس در شرق و غرب، چیزى باقى نمىماند جز این که از او (قاطعیت او در اجراى احکام الهى) مىهرساد.
از نظر مسند، این روایت، مرسل است و این روایت، دلالت بر این دارد که حضرت، به علم خود، در مقام قضا و اجراى حدود عمل مىکند.
بالاخره، پس از برسى روایات، چنین به دست مىآید که دربارهى حج
م و عدد قتل و انتقام، جانب افراط و تفریط گرفته شده و واقع، چیز دیگر است. سیاست امام، همان سیاست پیامبر اکرم است. گاهى مقتضاى رأفت و عدالت و گستردن عدالت بر جامعه این است که دشمنان لجوج و اعداد لدود که هرگز و به هیچ وجه با حکومت حضرت مهدى کنار نمىآیند. که البته عدد آنان هم زیاد نیست، ولى متأسفانه مبالغه بسیارى شده – از سر راه بردارد.
از طرفى، براى پا کردن حکومت الهى، آن هم به گستردگى جهان، این حجم عدد از تلفات، طبیعى به نظر مىرسد مخصوصاً با توجّه به جمعیّت جهان آنروز که این مقدار، درصد بسیار ناچیزى شمرده شود.
پی نوشت:
1) ر.ک: حاشیهى سیر أعلام النبلاء، ج
۳، ص ۳۳۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۷.
2) الغیبه نعمانى، ص ۲۸۳، باب ۱۵، ح ۱؛ إثبات الهداف، ج ۳، ص ۵۴۳؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۵۶؛ معجم الأحادیث، ج ۳، ص ۳۰۵.
3) مرحوم مجلسى فرماید: ((العلق، خون غلیظ را مىگویند. این جمله (مسح العرق والعلق) کنایه از برخورد با سختیها و مشکلاتى است که موجب عرق کردن و جراحاتى مىشود که از آن خون بیرون ریزد.)) (بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۵۸).
4) همان، ح ۲.
5) همان، ح ۳.
6) بحار الانوار، ج ۲۰، ص ۵۴.
7) سفینه البحار، ج ۱، ص ۵۶۵.
8) چشماندازى به حکومت مهدى (عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف)، ص ۱۳۱.
9) همان.
10) واقع در شما او غرب قسطنه طنیه است حموى مىگوید: امروز این نقاط، در دست فرنگ است و پاپ در آن سکونت دارد. (معجم البلدان؛ ج ۳. ص ۱۰. به فرهنگ معین؛ ج ۵، ص ۶۳۴ رجوع شود).
11) عقدالدرر، ص ۱۸۹، باب ۹، ف ۱؛ معجم الأحادیث، ج ۳، ص ۱۲۴.
12) عقدالدور، ۸۹.
13) البدایه والنهایه، ج ۷، ص ۴۴.
14) کمال الدین، ج ۲، ص ۶۵۵ – ۶۵۶، ب ۵۷، ح ۲۹؛ الغیبه، طوسى، ص ۲۰۶ (با اندکى تفاوت در عبارت ((قلنا: إذا ذهب ثلثا الناس فمن یبقى؟)))
15) الغیبه، نعمانى، ص ۲۷۴، ب ۱۴، ح ۵۴.&l t;/P>
16) کمال الدین، ج ۲، ص ۶۵۵، ب ۵۷، ح ۲۷.
17) الغیبه، نعمانى، ص ۲۸۴، ب ۱۵، ح ۴.
18) اثبات الهداه، ج ۲، ص ۵۸۵، ب ۳۲، ف ۵۹، ح ۷۹۲؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۸۷، ب ۲۷، ح ۲۰۳ – و باسناده (السیّد على بن عبدالحمید فى کتاب الغیبه) الى کتاب الفضل بن شاذان رفعه الى عبداللّه بن سنان عن ابى عبدالله (علیهالسلام) قال:
19) شاید مقصود این باشد که یکى از فرزندان پیامبر و على علیهما اسلام بود.
20) معجم البلدان، ج ۳، ص ۲۸۳؛ موارد السجن، ص ۳۶۷؛ مجمع البحرین، ج ۵، ص ۱۸۸.
21) بصائر الدرجات، ص ۱۴۱. اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۲۳.
22) همان.
23) نهج البلاغه، حکمت ۱۱۰.
24) الغیبه نعمانى، ص ۲۵۳، ب ۱۴، ح ۱۳.
25) کافى، ج ۸، ص ۲۳۳؛ معجم الأحادیث، ج ۴، ص ۳۶.
26) بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۱۳، ب ۳۶، ح ۲۳.
27) کمال الدین، ج ۱، ص ۳۲۷.
28) الغیبه، نعمانى، ص ۲۳۱، ب ۱۳، ح ۱۴؛ عقدالدرر، ص ۲۲۶، ب ۹، ف ۳؛ اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۳۹؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۳.
29) الکافى، ج ۵، ص ۳۳، ح ۴: عن على بن ابراهیم، عن أبیه، عن إسماعیل بن مراد، عن یونس، عن أبی بکر الحضرمى. قال…؛ المحاسن، ص ۳۲۰، ح ۵۵؛ (معجم الأحادیث، ج ۴، ص ۳۸).
30) مراه العقول، ج ۱۸، ص ۳۶۱.
31) تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۴۵.
32) مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ۱، ص ۳۶۵.
33) ابن حماد، ص ۹۶ – حدّثنا أبو هارون، عن عمر بن قیس الملای، فى المنهال، عن زر بن حبیش، سمع علیااً یقول: عرف السیوطى، ج ۲، ص ۷۳؛ کنز العمّال، ج ۱، ص ۵۸۹؛ ابن طاووس، ص ۶۶؛ عرف السیوطى، ج ۲، ص ۷۳؛ کنزالعمال…. ابن طاووس.
34) کمال الدین، ج ۱، ص ۳۱۸، ب ۳۰، ح ۵.
35) این حدیث، به گونهى دیگرى تفسیر و شرح داده شود. به مجله انتظار، شماره ۳، ص ۲۰۳ مقاله ((حکم تسمیهى نام حضرت مهدى)) مراجعه شود.
36) الغیبه، نعمانى، ص ۱۶۴.
37) النهایه، ج ۵.
38) اصول کافى، ج ۱، ص ۲۰۰.
39) بصائرالدرجات، ج ۵، ب ۱۶.
40) بحارالأنوار، ج ۲۶، ص ۱۵۴.
41) احتجاج، ج ۲، ص ۳۲۳؛ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۴؛ مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۵۱۸.
42) اصول کافى، ج ۱، ص ۳۹۷؛ کمال الدین، ج ۲، ص ۶۷۱.
43) ر.ک: مقدمه کتاب الامام المکیّه.
44) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۷؛ اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۸۲ – ۵۸۳، ح ۷۷۳؛ معجم الاحادیث، ح ۳، ص ۲۹۵.
45) الغیبه، نعمانى، ص ۲۵۳، ب ۱۴، ح ۱۳؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۳۰.
46) الغیبه، نعمانى، ص ۳۰۷، ب ۱۹، ح ۲؛ إثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۴۵، ب ۳۲، ف ۲۷، ح ۵۳۳؛ حلیهالابرار، ح ۲، ص ۶۳۳.
47) الغیبه نعمانى، ص ۲۳۶، ب ۱۳، ح ۲۵؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۴۹.
48) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۸، ح ۸۳.
49) بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۰۸.
50) الغیبه نعمانى، ص ۲۳۳، ب ۱۳، ح ۱۸؛ عقدالدرر، ص ۲۲۷، ب ۹، ف ۳؛ اثباتالهداه، ج ۳، ص ۵۳۹، ب ۳۲، ح ۵۰۱؛ حلیه الابرار، ج ۲، ص ۳۵۴؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۴.
51) ارشاد، ص ۳۶۴؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۲۵۵؛ معجم الاحادیث، ج ۴، ص ۴۲.
52) مجمع البحرین، ج ۲، ص ۱۲۳؛ معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۱۴؛ امام حسین در مکه، طبسى، ص ۱۸.
53) دلائل الامامه، ص ۲۴۱؛ معجم الأ
حادیث، ج ۳، ص ۳۰۶.
54) الغیبه نعمانى، ص ۲۲۹، ب ۱۳، ح ۱۱.
55) بسائر الدرجات، ص ۱۵۲. ب ۱۴، ح ۴؛ معجم الأحادیث. ج ۴، ص ۴۷.
56) تنفیع المقال، ج ۱، ص ۴۳۴. معجم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۲۰۰.
57) اختصاص، ص ۳۳۴؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۷۷؛ معجم الاحادیث، ج ۴، ص ۴۷.
58) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۸۷؛ اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۸۵؛ معجم أحادیث الامام المهدى، ج ۴، ص ۴۴.
59) بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۷۶.
60) مرآه العقول، ج ۲۶، ص ۱۶۰.
61) الغیبه نعمانى، ص ۲۹۷.
62) دیلم، محلى در منطقهى در میان شمال قزوین و گیلان است.
63) بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۵.
64) تَتریه، یک از قرقههاى زیدیّه، از پیروان کثیر النوى هستند. آنان، عقاید مشابهى با سلیمانیّه، یکى دیگر از فرقههاى زیدیّه دارند. در اسلام و کفر عثمان توقف و تردید دارند. در مسائل اعتقادى، مشرب اعتزال و در فروع فقهى، بیشتر پیرو ابوحنیفه هستند. گروهى از آنان نیز پیرو شافعى یا مذهب شیعه هستند. بهجه الامال، ج ۱. ص ۹۵، ملل و نحل، ج ۱، ص ۱۶۱.
65) دلائل الأمامه، ص ۲۴۱؛ معجم الأحادیث، ج ۳، ص ۳۰۶ – ۳۰۷.
66) الأشحط: الکثره والاشاع فى الشیىء.
67) مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۱۸.</SPAN >
68) مرجئه، گروهى از فرقههاى اسلامى هستند که معتقدند. معصیت کردن، ضررى به ایمان انسان نمىزند، و با کفر، طاعت خداوند سودى ندارد. به این گروه مرجئه مىگویند، چون بر این باور هستند که خداوند عذاب دادن آنان را تأخیر انداخته است. مجمع البحرى، ج ۱، ص ۱۷۷.
69) الغیبه نعمانى، ص ۲۸۳؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۷؛ معجم الاحادیث، ج ۳، ص ۳۰۵.
70) الغیبه نعمانى، ص ۲۹۷.
71) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۷۶.
72) تهذیب، ج ۶، ص ۱۷۲؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۸۳؛ ماراذ الاخیار، ج ۹، ص ۴۵۵.
73) مناقب، این شهر آشوب، ج ۴، ص ۸۵؛ بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۲۹۹.
74) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۸؛ ارشاد، ص ۳۶۴؛ معجم احادیث الامام المهدى، ج ۳، ص ۳۰۹.
75) کذا والظاهر زایده الضمیرُ فیهما والا ((یأمرْ و ینهى و یُویّدُ ذالک الخبرُ الآتی.
76) الغیبه نعمانى، ص ۲۳۹، ب ۱۳، ح ۳۲.
نویسنده: آیت الله نجم الدین طبسی
منبع: فارس – شماره : ۸۹۰۴۳۰۱۳۰۹ -۲۵/۴/۹۰
www.shamsevelayat.com
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor