ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

درنگی در روایات قتل های آغازین3 _ دولت مهدی(عج) بخش سوم

قتل های آغازین3

فهرست مطالب

1- قوم عرب‏

 

در رواياتى كه از قوم عرب صحبت به ميان آمده است، شايد منظور، اهل مكّه و قبيله‏ى قريش و مخصوصاً بنى اميه و بنى عباس و بنى شيبه و يا حكومت‏ هاى عربى دست نشانده باشد.

 

اينان، با اهل بيت، (عليهم ‏السّلام)، مشكل داشتند و عمده‏ ترين سبب آن، جنگ بدر است.

 

در تاريخ نقل شده كه در مكّه، بيست و پنج قبيله بودند و بيست و سه قبيله متحد شدند و عليه پيامبر اكرم (صلّى‏ اللّهُ‏ عليه‏ و آله‏ و سلّم) و مسلمانان جنگ بدر را ترتيب دادند. واقدى – كه از علماى عامه است – در كتاب خود، هنگامى كه مقتولان جنگ بدر را ذكر مى‏كند، مى‏گويد:

 

همه‏ ى قبائل، كشته داشتند. در ميان آنان، تعدادى را حضرت اميرالمؤمنين (عليه ‏السّلام) به قتل رسانده بود.

 

لذا آنان، كينه‏ ى شديدى از امام على و اهل بيت، (عليهم ‏السّلام)، داشتند.

 

از طرفى، حكومت‏ هاى بعد از پيامبر اكرم (صلّى‏ اللّهُ ‏عليه‏ و آله ‏وسلّم) مردم را عليه امام على (عليه‏السّلام) تحريض و تحريك مى‏كردند و موقعى كه معاويه و بنى اميّه، جبهه ‏ى ائتلاف مخالفان را تشكيل دادند، همه‏ى طوايف و قبايل مذكور، اطراف محور بُغض و كينه و انتقام جمع شدند. در طول تاريخ، بيش‏ترين مخالفت‏ ها با اهل بيت، (عليهم‏السّلام)، از ناحيه‏ى اين گروه‏هاى انحرافى و نژاد پرست بوده است، در حالى كه خود، مناقب اهل بيت، (عليهم‏السّلام)، را مى‏ دانستند.

 

بنابراين، عمده ‏ترين عواملِ ضدّيت قريش را با اهل بيت، (عليهم‏ السّلام)، در دو امر مى‏ توان بيان داشت:

 

1- امام على، (عليه ‏السّلام)، تعدادى از آنان را در جنگ‏ها كشته بود، لذا آنان كينه به دل داشتند.(43)

 

2- رؤساى حكومت پس از پيامبر اكرم، (صلّى ‏اللّهُ ‏عليه ‏و آله‏ و سلّم)، با طرح مسائل فرعى و عاطفى مبنى بر اين كه على، (عليه‏ السّلام)، اجداد آنان را كشته است، مردم را عليه آن حضرت تحريض و تحريك مى‏ كردند.

 

اينك، به احاديثى در مورد قريش و اهل مكّه در شش بند اشاره مى‏ كنيم:

 

الف) اهل مكه و دشمنى با اهل بيت، (عليهم ‏السّلام)

 

ابوبصير گويد: امام باقر، (عليه ‏السّلام)، در ضمن حديث مفصّل و طولانى فرمود: يقولُ القائمُ، (عليه ‏السّلام)، لِأَصحابِهِ: ((يا قومُ! إنَّ أهلَ مكّةَ لايُريدُونَني‏ وَلكِنّى مُرسِلٌ إلَيهِمِ لِأَحْتَجّ عَلَيْهِم بِما يَنْبَغي‏ لِمِثلي أنْ يَحَتجَّ عَلَيْهِم.)). فَيَدْعُو رَجُلاً مِن أصحابِهِ فَيَقُولُ لَه: ((اِمضِ إلى‏ أهلِ مكَّةَ، فَقُل: يا أهلَ مَكَّةَ، أنَا رسولُ فُلانٍ إليكُم وَهُو يَقولُ لَكُم: إنَّا أهلُ بيتِ الرَّحمَةِ، وَمَعدِنُ الرِّسالَةِ والخِلافَةِ، و نَحنُ ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ وَسُلالَةُ النَّبِيِّينَ وَإنّا قَدْ ظُلِمْنا وَاضطَهِدنا و قُهرِنا وَابْتُزَّمِنّا حَقَّنا مُنْذُ قُبِضَ نَبِيُّنا إلى‏ يَومِنا هذا فَنَحْنُ نستنصركم فانصرونا.)). فإذا تكَلّم هذا الْفَتى بهذا الكلامِ، أتَوْ إلَيهِ فَذَبَحُوهُ بينَ الرُّكنِ وَالمقام، وهى النّفسُ الزَّكيّة. فإِذا بَلغَ ذالك الْإمام، قالَ لِأَصحابِهِ: ((أَلا أخبَرتُكُم أنَّ أهلَ مَكَّةَ لايُريدُونَنا…)).(44)

 

حضرت قائم به اصحاب خود مى‏ گويد: ((اى قوم! همانا، اهل مكّه، مرا نمى‏ خواهند و لكن خدا مرا به سوى ايشان فرستاده به جهت اين كه بر ايشان حجّت باشم به نوعى كه به مثل من سزاوار است آن چنان اتمام حجّت كند.)). پس مردمى از اصحاب خود را مى‏ طلبد و به او مى ‏فرمايد: “به نزد اهل مكّه برو و به ايشان بگو كه من فرستاده‏ ى فلانى هستم و او به شما مى‏ گويد كه من از اهل بيت رحمت و معدن رسالت و خلافت‏ام و ماييم ذرّيّه‏ ى محمد، (صلّى‏ اللّهُ ‏عليه‏ و آله ‏و سلّم)، و سلاله و نسل پاك پيغمبران و همانا ما مظلوم شديم و مقهور گرديديم، و از وقتى كه پيغمبر ما رحلت فرمود تا اين روز، حق ما را گرفته ‏اند و غصب كرده‏اند و ما از شما يارى مى ‏طلبيم پس ما را يارى كنيد “. همين كه آن جوان اين سخن را مى‏ گويد، اهل مكّه، بر وى هجوم مى‏آورند و او را در ميان ركن و مقام ذبح مى‏كنند. و او نفس زكيّه است. پس هنگامى كه اين خبر به آن حضرت مى‏رسد. به ياران خود مى‏فرمايد: “آيا من به شما خبر ندادم كه اهل مكه ما را نمى‏ خواهند؟ “…)).

 

ب) برنامه‏ى نو و ناسازگارى عرب‏

 

ابوبصير، در ضمن حديث طولانى از امام باقر، (عليه‏السّلام)، روايت مى‏كند كه آن حضرت فرمود: ((…إذا خَرَجَ يَقُومُ بِأمرٍ جَديدٍ و كِتابٍ جَديدٍ و سُنَّةٍ جَديدَةٍ وَقَضاءٍ جَديدٍ، عَلَى العَرَبِ شَديدٌ وَلَيْسَ شَأنُهُ إلاَّ الْقَتْلَ، لايَسْتَبْقي‏ أحَداً، ولا تَأخُذُهُ في الله لَوْمَةُ لائِمٍ…))(45)؛

 

حضرت مهدى(عج) با برنامه‏اى نو، سنّتى جديد، و قضاوتى تازه، قيام مى‏كند. بر عرب‏ها روزگار بسيار سختى خواهد بود. شايسته‏ى شأن و موقعيّت او، جز كشتن دشمنان نيست و در اجراى امر الهى، سرزنش هيچ ملامت كننده‏اى او را تحت تأثير قرار نمى‏ دهد.

 

واضح است محور اين روايت عرب است و آنان را مورد فشار قرار مى‏دهد. و چنانچه اشاره شد، منظور حكومتهاى دست نشانده عرب و يا قريش و بنى اميه و… مى‏باشند.

 

ج) آغاز قيام و نخستين پايگاه دشمن‏

 

حديث 1- ابوبصير گويد: امام صادق (عليه‏ السّلام)، فرمود: ((… يُجَرِّدُ السَّيفَ على عاتِقِهِ ثَمانِيَةَ أشهُرٍ يَقْتُلُ هَرْجاً، فأوَّلُ ما يَبدَأُ بِبَنى‏ شَيْبَةَ، فَيَقْطَعُ أيدِيَهُم وَيُعَلِّقُها في الكعبَةِ، وَيُنادي مُنادِيهِ: “هؤُلاءِ سُرَّاقُ اللّهِ “، ثُمَّ يتناوَلُ قُريشاً فَلا يَأخُذُ مِنها إلَّا السَّيفَ وَلا يُعطيها إلاَّ السَّيْفَ وَلا يَخْرُجُ الْقائِمُ، (عليه ‏السّلام)، حتَّى يُقْرَأَ كِتابانِ: كِتابٌ بِالْبَصْرَةِ، وَكِتابٌ بِالْكوُفَةِ بِالبَرائَةِ مِنْ عَلِىٍّ (عليه ‏السّلام).))؛(46) ((هشت ماه، شمشير برهنه بر دوش دارد و به شدّت و پى در پى مى‏كُشد. پس نخستين مرحله‏ى شروع‏اش، قبيله ‏ى بنى شيبه (پرده داران كعبه) است كه دست‏هاى آنان را قطع و آنان را در كعبه مى‏آويزد و منادى آن حضرت ندا مى‏دهد و اعلام مى‏كند: “اينان، دزدانى هستند كه از خدا دزدى مى‏كردند. ” سپس به قريش مى‏پردازد و با ايشان جز با شمشير برخورد نمى‏كند و به ايشان جز شمشير نمى‏دهد. (يعنى فقط زبان سلاح و زور را مى‏فهمند) و قائم (عليه‏السّلام) قيام نمى‏كند تااين كه دو كتاب مبنى بر بيزارى از امام على، (عليه‏السّلام)، خوانده مى‏شود: فرمانى در بصره و فرمانى در كوفه.))

 

البته، سند روايت، مورد نظر و تامّل است؛ چون، در سند، يونس بن كليب است و او مجهول است.

 

نيز، ابن ابى حمزه، مورد تأمّل و بحث است.

 

حديث 2- سدير صيرفى، از مردى از اهل جزيره نقل مى‏كند كه او كنيزى را براى خانه‏ى خدا نذر كرده بود. او را به مكه آورد. به ملاقات حَجَبه و پرده داران رفت و آنان را نسبت به نذرش مطلع ساخت. براى هر كس از آنان، موضوع را بيان مى‏كرد، او مى‏گفت: ((كنيز را براى من بياور كه خدا نذرت را مى‏پذيرد.)). هر كدام از پرده داران خانه‏ى خدا توقع داشت كه كنيز را به او بدهند.

 

پس وحشت شديدى از اين موضوع بر او راه مى‏يابد ماجرا را به يكى از ياران‏اش كه اهل مكه بود مى‏گويد. او مى‏گويد ((آيا از من مى‏پذيرى؟)). عرض مى‏كند: ((آرى)). او مى‏گويد: ((نگاه كن! به مردى كه رو به روى حجرالاسود نشسته و مردم دور او هستند. و او، ابوجعفر محمّد بن على بن الحسين (عليهم ‏السّلام) است. به پيش او برو و ايشان را از اين ماجرا آگاه كن و ببين به تو چه مى‏گويد، به همان عمل كن.)).

 

وى مى‏گويد، به نزد او رفتم و عرضه داشتم: ((خدا، تو را رحمت كند! از اهل جزيره هستم. همراه من، كنيزى است كه او
را به خانه‏ى خدا نذر كرده‏ام و موضوع را به هر كدام از پرده‏داران گفتم، در پاسخ گفتند؛ ((كنيزت را نزد من بياور تا خدا نذرت را قبول كند.)) و از اين واقعه، وحشتى شديد به من دست داده است.)). حضرت فرمود: ((اى بنده‏ى خدا! همانا، خانه، نه چيزى مى‏خورد و نه مى‏آشامد. پس كنيز خود را بفروش و در ميان همشهريان‏ات كه به زيارت اين خانه آمده‏اند، جست و جو كن و بنگر هر كدام از ايشان كه از خرجى خود عاجز و درمانده شده است، آن مبلغ را به او بده، تا بتواند به شهر خود برگردد.)). او نيز همان كار را مى‏كنند. هريك از پرده‏داران كه به او مى‏رسند، حضرت را مردى دروغگو و ناآگاه مى‏شمارند!

 

او، گفته‏ى آنان را به امام باقر (عليه‏السّلام) عرض مى‏كند. آن حضرت مى‏فرمايد: ((تو، سخن آنان را به من گفتى، آيا از من نيز به آنان مى‏گويى؟)). عرض مى‏كند: ((آرى)). پس حضرت مى‏فرمايد: ((به ايشان بگو، ابوجعفر به شما پيغام داد، چه گونه خواهيد بود اگر دست‏ها و پاهايتان بريده شود و در كعبه آويخته گردد، سپس به شما گفته شود، فرياد كنيد كه “ما دزدان كعبه هستيم”.)).

 

هنگامى كه مى‏خواهد برخيزد. حضرت مى‏فرمايد: ((البتّه، من، آن كار را انجام نمى‏دهم، بلكه آن را مردى كه از من است، انجام خواهد داد.))(47).

 

د) اهل مكّه و جانشين امام‏

 

همان طورى كه در بند ((الف)) همين بخش ذكر شد، اهل مكّه، نه تنها فرستاده‏ى امام را به قتل مى‏رسانند، بلكه جانشين آن حضرت را نيز شهيد خواهند كرد. ابوخالد كابلى از امام باقر (عليه‏السّلام) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: ((يُبايَعُ القائمُ بِمَكَّةَ عَلى‏ كِتابِ اللَّهِ وَسَنّةِ رَسُولِهِ، وَيَسْتَعْمِلُ عَلى‏ مَكَّةَ، ثُمَّ يَسيُر نَحْوَ الْمَديَنةِ فَيَبْلُغُهُ أنّ عامَلَهُ قُتِلَ، فَيَرجِعُ إليهمْ فَيُقْتَلُ المُقاتَلَةَ ولا يَزيدُ على‏ ذالك…))(48).

 

با حضرت قائم (عليه‏السلام) در مكّه، بر اساس كتاب خدا و سنّت رسول اللّه بيعت مى‏كنند و آن حضرت، جانشين را بر مكّه مى‏گمارد. به سوى مدينه حركت مى‏كند كه در ميان راه، به وى خبر كشته شدن جانشين‏اش را مى‏رسانند. حضرت، بلافاصله بر مى‏گردد و ايشان را با جنگ مى‏كُشد و بيش از اين كارى نمى كند…

 

ه) اهل مدينه و جانشين امام‏

 

ابوخالد كابلى در خبر ديگرى از امام باقر (عليه ‏السّلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: ((… يَخْرِجُ إلَى المَدينةِ فَيُقيمُ بِها ما شاء، ثُمَّ يَخْرُجُ إلىَ الكوفَةِ وَيَسْتَعْمِلُ عَلَيْها رَجُلاً مِنْ أصحابِهِ. فَإذا نَزَلَ الشَّفْرَةَ جاءهُمْ كِتابُ السُّفْياني‏ إنْ لَمْ تَقْتُلُوهُ لَأَقْتُلَنَّ مُقاتِليكُمْ وَلأَسْبِيَنَّ ذَرارِيَكُم.)). فَيُقْبِلوُنَ عَلى‏ عامِلِهِ فَيَقْتُلُونَه، فَيَأتيهِ الخَبَرُ، فَيَرْجِعُ إلَيْهِمْ، فَيَقْتُلُهُم وَيَقتُلُ قُرَيْشاً حَتّى لايَبْقى‏ مِنْهُم إلاَّ أَكَلَةُ كَبْشٍ ثُمَّ يَخْرُجُ إلَى الكُوفَةِ وَيَسْتَعْمِلُ رَجُلاً مِنْ أصْحابِهِ فَيُقبِلُ و يَنزِلُ النَّجَفَ.))(49)؛

 

… (حضرت مهدى(عج)) به سوى مدينه مى‏رود و در آن جا هر قدرى كه بخواهد، مى‏ماند. مردى از اصحاب خود را در آن جا جانشين خويش قرار مى‏دهد. به طرف كوفه حركت مى‏كند. هنگامى كه به ((شقره)) فرود مى‏آيد. كتاب و نامه‏ى سفيانى به اهل مدينه مى‏رسد، مبنى بر اين كه اگر او را (قائم(عج)) نكشيد. مردان شما را مى‏كشم و زنان‏تان را اسير مى‏كنم. مردم مدينه بر والى هجوم آورده و او را به قتل مى‏رسانند. اين خبر به آن حضرت مى‏رسد و به مدينه بر مى‏گردد. و ايشان را مى‏كشد و به نحوى قريش را نابود مى‏كند كه جز به مقدار خوراك و علف قوچ باقى نمى‏ماند. سپس به طرف كوفه مى‏رود و يكى از ياران‏اش را جانشين و عامل خويش تعيين و بعد از آن به نجف روى آورده و در آن جا منزل مى‏گزيند.</SP AN>

 

در اين روايت نيز؛ فرض صحّت سند، محور درگيرى، قريش است و نه تمامى مردم. قريش نيز در اثر تعدّى و اقدام به قتل و جنايت، به سزاى اعمال خود مى‏رسند.

 

و) آمار مقتولان قريش و سابقه‏ى آنان‏

 

حديث 1- عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ، قال: سمعتُ أبا جعفر (عليه‏السّلام) ((لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مايَصَنعُ القائمُ إذا خَرَجَ لأَحَبَّ أَكْثَرُهُمْ ألاَّ يَرَوْهُ مِمَّا يَقتُلُ مِنَ النّاس. أما إنَّهُ لايَبْدَأُ إلاَّ بِقُرَيشٍ فَلا يَأْخُذُ مِنها إلاّ السَّيفَ حتَّى يَقُولَ كَثيرٌ مِنَ النَّاسِ: “لَيْسَ هذا مِن آلِ مُحَمَّدٍ، وَلوْ كانَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ لَرَحِمَ…))(50)؛

 

محمّد بن مسلم گويد: شنيدم امام
باقر (عليه‏السّلام) مى‏فرمود: ((اگر مردم [مخالفان ]مى‏دانستند كه حضرت قائم(عج) چه برنامه‏اى دارد و چه كارهايى انجام مى‏دهد، اكثر آنان، آرزو مى‏كردند كه هرگز آن حضرت را نبينند؛ زيرا، حضرت، كشتار زيادى مى‏كند. به يقيين، اوّلين كشتار را در قبيله‏ى قريش خواهد داشت. از قريش نخواهد گرفت جز شمشير و به آنان نخواهد داد مگر شمشير، [حضرت كار را به جايى مى‏رسانند] كه بسيارى از مردم مى‏گويند: اين شخص، از محمّد (صلّى‏ اللّهُ ‏عليه‏ و آله ‏و سلّم)، نيست و اگر از اهل بيت پيامبر بود، رحم مى‏كرد “.)).

 

كلمه‏ى ((ناس)) در روايات، به معناى ((مخالفان اهل بيت)) است و كسانى كه هميشه بناى دشمنى با آنان داشته‏اند و دارند.

 

حديث 2- روى‏ عَبدُاللَّهِ بنِ المغيرة، عنْ أبي عَبدِاللّهِ (عليه ‏السّلام):)) إذا قامَ القائِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلّى ‏اللّهُ‏ عليه‏ وآله‏وسلّم)، أقامَ خمسمئة مِنْ قُرَيْشٍ، فَضَربَ أَعْناقَهُمْ، ثُمَّ أقامَ خمسمئة، فَضَرَبَ أعْناقَهُمْ، ثُمَّ خمسمئة أُخْرى‏، حَتَّى يَفعَلَ ذالك سِتْ مَرَّاتٍ!)). قُلتُ: ((وَيَبْلُغُ عَدَدُ هؤُلآء هذا؟)). قال: ((نَعَمْ، مِنْهُمُ و مِنْ مَواليهِمْ.))(51)

 

عبدالله بن مغيره گويد: امام صادق (عليه‏السّلام) فرمود: ((هنگامى كه قائم آل محمد(عج) ظهور مى‏كند، پانصد تن از قريش را ايستاده، اعدام مى‏كند. سپس پانصد نفر ديگر را به همين گونه اعدام مى‏كند و اين كار، شش بار تكرار مى‏شود.)). عبدالله مى‏پرسد: ((آيا تعدادشان به اين اندازه مى‏رسد؟)). حضرت فرمود: ((آرى؛ خودشان و دوستان‏شان.)).

 

در روايات ديگر از ((موالى قريش)) به ((احابيش)) تعبير شده است. منظور. كسانى است كه در منطقه‏ى جبشى پايين مكه زندگى مى‏كنند و با قريش همپيمان شدند كه براى هميشه در كنار آنان باشند.(52)

 

حديث 3- عنْ أبي الجارود، عَنْ أبي جعفر (عليه‏السّلام) قال: ((… فَيَقْتُلُ أَلْفاً خمسمئة قريشّىٍ لَيْسَ فيهِمْ إلاَّ فرخُ زَنْيَةٍ… ))(53)؛

 

از ابوجارود، در ضمن حديثى از امام باقر (عليه‏السّلام) نقل شده كه فرمود: ((هزار و پانصد تَن از قريش را مى‏كُشد كه در ميان آنان، جز زنازاده نيست…)).

 

در اين روايت، محدوده‏ى مقتولان و هويّت و تعداد آنان، كاملاً، روشن شده است.

 

حديث 4- … عَنِ الْحارِثِ الأعْوَرَ الْهَمْدانيِّ، قالَ: قالَ أميرُالمُؤمنينَ (عليه‏السّلام): بأبي ابنُ خِيَرَةِ الإِماءِ – يعنى القائِمَ مِنْ وُلْدِهِ (عليه‏السّلام) – يَسُومُهُم خَسفاً ويَسْقيهِم بِكَأْسٍ مُصْبِرَةٍ وَلايُعْطيهِمْ إلاَّ السَّيفَ هَرْجاً، فَعِنْدَ ذالكَ تَتَمَنَّى فَجَرَةُ قُرَيْشٍ لَوْ أنَّ لَها مُفاداةٌ مِن الدُّنيا وفيها لِيُغْفِرَلَها. لانَكُفُّ عَنْهُم حتَّى يرضَى اللهُ…(54)

 

حادث بن عبدالله اعور همدانى گويد: امير المؤمنين (عليه‏السّلام) فرمود: ((پدرم فداى فرزند برگزيده‏ى كنيزان – يعنى قائم از فرزندان‏اش – بادا! او، آنان را خوار مى‏سازد و جام شرنگ به ايشان مى‏نوشاند و به آنان جز شمشير خون‏ريز مرگ آخرين نخواهد داد. پس در اين هنگام، زشتكاران قريش آرزو مى‏كنند كه‏اى كاش دنيا و هر آن چه در آن است، از آن ايشان بود و آن را فدا مى‏دادند تا گناهان‏شان بخشوده شود، ولى دست از ايشان بر نخواهيم داشت تا اين كه خداوند راضى شود.)).

 

اين روايات، شايد بر روايات ديگر حاكم باشد و آن روايات را نيز تفسير و تبيين كند، چون، به طور واضح و آشكار مى‏فرمايد، محدوده‏ى قتل، همانا زشتكاران قريش است.

 

 

 

2- اهل عراق (اهل السواد)

 

حديث 1- …عن رَفيدِ بنِ أبي هُبَيْرَةَ، قالَ: قُلْتُ لِأَبي عَبدِاللَّه (عليه‏السّلام): ((جعلت فداكَ يابنَ رسولِ اللَّهِ! يسير القائمُ بسيرَةِ عَلىِّ ابنِ أبي طالِبٍ في أهلِ السَّوادِ)). فَقالَ: ” لا؛ يا رَفيدُ! إنَّ عَليَّ ابْنَ أبي‏ طالِبٍ سارَ في‏ أهلِ السَّوادِ بِما فِى الجَفْرِ الأَبيَضِ، وَإنَّ القائم يَسيرُ في العَرَبِ بما في الجَفْرِ الأحمَرِ.)). قال: قُلتُ لَهُ: ((جُعِلتُ فِداكَ! وَمَا الجَفْرُ الْأَحْمَرُ؟)). قال: ((فَأمَرَّ إصبَعَهُ إلى‏ حَلْقِهِ، فقالَ: ((هكَذا يعنى الذِّبْحَ. ثُمَّ قال: ((يا رَفيدُ! إنَّ لِكُلِّ أهلِ
بَيتٍ نجيباً شاهِداً عَلَيْهِمْ شافِعاً لِأمثالِهِم.(55)))؛

 

رفيد، غلام ابن هبيره گويد: به امام صادق (عليه‏السّلام)، عرض كردم: ((يابن رسول الله! فدايت بشوم! آيا قائم(عج) در ميان اهل سواد (اهل عراق) به سيرت و طريقه‏ى على بن ابى‏طالب (عليه‏السّلام)، رفتار مى‏كند؟)). فرمود: ((نه، يا رفيد! همانا، على بن ابى طالب، (عليه‏السّلام) در ميان اهل عراق، به طريقى رفتار كرد كه در جفرا بيض است؛ يعنى، به طريق ملايمت با ايشان رفتار كرد، ولى قائم (عليه‏السّلام) به روشى با عرب رفتار مى‏كند كه در جفراحمر است.)). عرض كردم: ((فداى تو بشوم! جفراحمر چيست؟)). آن حضرت، انگشت خود را به حلق‏اش كشيد و فرمود: ))اين گونه رفتار مى‏كند.))؛ يعنى سرهاى دشمنان را مى‏برد.

 

بعد از آن فرمود: ((يا رفيد! البته، با هر اهل بيتى نجيب و جواب دهنده‏اى است كه به كرده‏هاى اهل خود شاهد است. و به امثال آنان شفاعت كننده است.)).

 

در مورد ((رفيد))، مرحوم خوئى، ساكت است، ولى مامقانى گويد، از اين روايت، حسن عقيده‏ى او ظاهر است(56).

در اين روايت نيز حدود محورها، كاملاً، مشخص شده است و آن، اين كه تمامى عراق و تماى عرب مورد نظر نيست. خود حضرت على با تمامى عراق و عرب، سر جنگ نداشت، اينكه خصوص ناكثين و عهد شكنان بودند. امام عصر(ع) نيز با خصوص ناكثين و مخالفان مقابله مى‏كند.

 

حديث 2- … عن عبد الرحمان بنِ الحجاج، عنِ‏الصّادق (عليه‏السّلام) قالَ: ((إذا قام القائم و أتى‏ رَحبةَ الكوفةِ))، فقالَ برِجلِهِ هكذا أوْ أوْمأَ بيدهِ الى‏ موضعٍ ثمَّ قالَ: ((احفِروُا ها هنا.)). فَيَحفِروُنَ، فَيَستخرجون اثنَىْ عَشَرَ ألف دِرْعٍ (وَاِثْنَىْ عَشَرَ دِرْعٍ) وَاثْنَىْ عَشَرَ ألف سَيفٍ، وَاثْنَى عَشَرَ ألف بَيضَةٍ لِكُلِّ بَيْضَةٍ وَجْهانِ، ثُمَّ يَدْعوُ اثنَى عَشَرَ ألف رَجُلٍ مِن المَوالِى من العَرَب والعَجَمِ فَيُلْبِسُهُم ذالك، ثُمَّ يَقولُ: ((مَنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيهِ مِثْلُ ما عَلَيْكُمْ فَاقْتُلُوهُ.))(57)؛

 

از عبدالرحمان بن حجّاج نقل شده كه امام صادق (عليه‏السّلام) فرمود: ((چون قائم (عليه‏السّلام) قيام، كند، در رحبه‏ى كوفه (محله يا ميدانى در كوفه است) مى‏آيد و به جايى اشاره كند و فرمايد: ((اين جا را حفر كنيد)). چون حفر كنند، دواز
ده هزار زره، دوازده هزار شمشير و دوازده هزار كلاه خود، بيرون آرند. سپس دوازده هزار مرد از غلامان عرب و عجم را بخواند كه اسلحه بر اندام‏شان بپوشاند و گويد: ((هر كه را چنين سلاحى در برندارد، بكشيد.)).

 

اين روايت، از نظر سند، مرفوعه و ضعيف است، شايد اين اقدام، در ارتباط با نقطه‏ى خاصّى از كوفه – رحبه – باشد، نه اين كه تمامى افرادى را كه اين فرم خاص از لباس را ندارند؛ زيرا، معناى آن، چنين مى‏شود كه تمامى ساكنان كره‏ى زمينى را بايد نابود كنند!

 

حديث 3 (قِتال با سفيانى در كوفه) – چون حديث. طولانى است، به ترجمه‏ى آن اكتفا مى‏شود.

 

سيّدعلى بن عبد الحميد، در كتاب الغيبة، حديث مرفوعه‏اى را از امام صادق (عليه‏السّلام) نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود: ((قائم (عليه‏السّلام) مى‏آيد تا اين كه به نجف مى‏رسد. در آن حال، لشكر سفيانى، از كوفه به سوى آن حضرت و اصحاب او بيرون مى‏آيند، در حالى كه جمعيّت خلايق با آن حضرت است. اين قضيه، در روز چهارشنبه واقع مى‏شود. آن حضرت. مردم را دعوت مى‏كند و به حق خود سوگند مى‏دهد و به ايشان خبر مى‏دهد كه من مظلوم و مقهور ش
ده‏ام. و مى‏فرمايد: ((هر كه در خصوص خدا با من مصاحبه و گفت و گو كند، همانا، من، نزديك‏ترين مردم به خدا هستم…)). در جواب‏اش گويند: ((از هر جا كه آمده‏اى بازگرد به همان جا، ما را به تو نيازى نيست، زيرا، ما، شما را شناخته و امتحان كرده‏ايم.)).

 

پس بدون جنگ و خون‏ريزى متفرق مى‏شوند. چون روز جمعه مى‏رسد، باز آن حضرت، ايشان را دعوت مى‏كند و اتمام حجت مى‏كند. در آن حال، تيرى از كمال بيرون مى‏آيد و بر يكى از مسلمانان اصابت مى‏كند و او را مى‏كشد. پس در آن حال گفته مى‏شود: ((فلانى كشته شد.)). در اين هنگام، آن حضرت پرچم رسول خدا را مى‏گشايد. وقتى كه آن را گشود، ملائكه‏ى بدر به خدمت‏اش فرود مى‏آيند. پس همين كه وقت ظهور مى‏رسد، نسيم فتح براى آن حضرت مى‏وزد. آن حضرت، خود و اصحاب‏اش، بر ايشان حمله مى‏كنند. خداى تعالى. او را بر ايشان غالب مى‏گرداند. و از پيش‏اش مى‏گريزند جمعى را نيز به قتل مى‏رساند تا اين كه به خانه‏هاى كوفه داخل مى‏شوند. منادى آن حضرت ندا مى‏كند كه “آگاه شويد كه هيچ كس از شما فراريان را تعقيب نمى‏كند و زخمى‏ها را نكشد “. با ايشان به طريقه‏اى رفتار مى‏كند كه على (عليه‏السّلام) در جنگ جمل با اهل بصره كرد.)).(58)

 

در اين روايت نيز با قطع نظر از صحّت سند، محور خاصّى را مورد تهاجم و قتل قرار داده و آن، لشكريان سفيانى است كه اصولاً. خودشان، به عراق و بلاد اسلامى تهاجم وسيعى مى‏كنند و به قتل و غارت و تجاوز دست مى‏زنند پس از شكست دادن آنان و فرار از صحنه و پناه بردن به خانه‏هاى كوفه، حضرت مهد
ى(عج) از تعقيب آنان نهى و جلوگيرى مى‏كند.

 

اين روايت با آنچه كه به حضرت نسبت مى‏دهند، منافات دارد.

 

3- اهل كتاب‏

 

ابوبصير مى‏گويد: به امام صادق (عليه‏السّلام) عرض كردم: ((حضرت قائم(عج) تا پايان زندگانى، در مسجد سهله (كوفه) خواهد ماند؟)). فرمود: ((آرى)). پرسيدم: ((اهل ذمّه در نظرش چه گونه خواهد بود؟)) فرمود: ((با آنان، از راه مسالمت‏آميز وارد مى‏شود، همان طور كه پيامبر اكرم (عليه‏السّلام) رفتار مى‏كرد. آنان در حال خوارى، جزيه مى‏پردازند.))(59).

 

مرحوم مجلسى مى‏گويد: ((شايد اين حكم، مربوط به آغاز قيام باشد؛ زيرا، ظاهر روايات، اين است كه از آنان جز ايمان پذيرفته نيست و اگر نپذيرند، كشته مى‏شوند.
))(60).

 

طبق اين روايت و طبق بيان مرحوم مجلسى. نسبت به اهل كتاب (يهود و نصارى نيز سياست نرمش را پيش مى‏گيرد. و از آنان مطالبه‏ى جزيه مى‏كند، نه اين كه در همان ابتدا، به جنگ آنان برود و قتل‏عام كند.

 

آرى، در مرحله‏ى بعد، فقط اسلام آورده و پذيرش دين حق را از آنان مى‏خواهد؟ و در غير اين صورت محكوم به قتل و غنا هستند. البته، در هر مرحله‏اى، عدّه‏اى زياد از آنان به اسلام مى‏گروند و يا دفع جزيه را، پذيرند، و در آخر، درصدد كمى خواهد ماند كه قطعاً، جزء افراد عنود و لجوج هستند كه چاره‏اى جز ريختن خون آنان، نخواهد بود.

 

4- فرقه‏هاى انحرافى‏

 

امام صادق (عليه‏ السّلام) مى‏فرمايد: ((… وَإنَّ القائمَ(عج) يَخْرُجُونَ عَلَيهِ فَيَتأَوَّلُونَ عَلَيْهِ كتابَ اللَّهِ وَيُقاتِلُونَهُ عَلَيْهِ.))(61).؛

 

همانا قائم (عليه ‏السّلام) در شرايطى ظهور خواهد كرد كه عليه او كتاب خدارا تأويل و بر مبناى آن با آن حضرت به جنگ بر مى‏خيزند.

 

الف) زيديّه‏

 

در ضمن حديث مفصّلى از امام صادق (عليه‏السّلام) چنين بيان شده: ((سيّد حسن آن جوانمرد خوش‏روى ديلمى(62) خروج مى‏كند… و دست بيعت به حضرت مهدى(عج) مى‏دهد و خود و اصحاب‏اش با آن حضرت بيعت مى‏كنند، امّا چهل هزار نفر صاحبان مصاحف كه به زيديّه معروف هستند، بيعت نمى‏كنند و مى‏گويند: “اين كار سحر بزرگى است. “)).

 

در ابتداى حديث، آمده كه حضرت
مهدى. معجزاتى را نشان مى‏دهد.

 

با اين كلام، دو لشكر، با هم درگير مى‏شوند. حضرت مهدى(عج) به طرف طائفه‏ى منحرف آمده و آنان را نصيحت و به پيروى خويش دعوت مى‏كند، ولى ايشان بر لجاجت و طغيان خود مى‏افزايند و آن حضرت، فرمان به كشتن آنان مى‏دهد. پس همه را از بين مى‏برند…(63)

 

ب) بَتْرِيّة(64)

 

…عن أبي الجارود، عَن أبي جعفر (عليه‏السّلام): ((… يَسيرُ إلَى الكُوفةِ فَيَخْرُجُ منها ستَّه عَشَر ألفاً مِنَ البَتْرِيَّةِ، شاكّينَ فِى‏السّلاحِ، قُرَّاء القُرآن، فُقَهاءٌ فِى الدين…))(65)؛

 

ابوجارود، نقل مى‏كند كه امام باقر (عليه‏السّلام) فرمود: ((… هنگامى كه حضرت قائم قيام كند، به سوى كوفه رهپسار مى‏شود. در آن جا… شانزده هزار نفر از فرقه‏ى بتريّه، مسلّح در برابر امام مى‏ايستند. آنان، قاريان قرآن و فقيهان دينى هستند و پيشانى آنان از عبادت زياد پنيه بسته، چهره‏هاى‏شان در اثر شب زنده‏دارى زرد شده است و نفاق سراپاى‏شان را پوشانده است يك صدا فرياد بر مى‏آورند و به حضرت مى‏گويند: ((اى پسر فاطمه! از همان جا كه آمده‏اى باز گردد؛ زيرا. به شما نيازى نداريم.)). پس آن حضرت، شمشير مى‏كشد و همه را از ميان بر مى‏دارد…

 

اين روايت نيز با قطع نظر از سند، محور خاصّى را كه همان خوارج از طائفه بتريه است، مورد بحث قرار مى‏دهد، نه اين كه جهانيان را به قبل برساند و نفوذ بالله. كشتار راه بيندازد.

 

ج) خوارج‏

 

مروج الذهب. حديث مرسله را از امير المؤمنين (عليه‏السّلام) نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود: اميرمؤمنان (عليه‏السّلام) پس از شكست خوارج، هنگام گذشتن از گشستگان آنان فرمود: “آن كس شما را به كشتن داد كه شما را فريفت.)). پرسيد شد: ((او كيست؟)). فرمود: ((شيطان و نفس‏هاى پليد)). اصحاب گفتند: ((خداوند، ريش
ه‏ى آنان را تا پايان دنيا قطع كرد.)).

 

حضرت پاسخ داد: ((نه؛ سوگند به آن كه جان‏ام در دست او است! آنان در صلب‏هاى مردان و رحم زنان خواهند بود و پى در پى خروج خواهند كرد تا آن كه بر سركردگى شخصى به نام ((اشحط))(66) ميان رود دجله و فرات خروج كنند. در آن روزگار، مردى از اهل بيت ما، به جنگ او مى‏رود و او را به هلاكت مى‏رساند و از آن پس هيچ قيامى از خوارج تا روز قيامت نخواهد بود.))(67)

 

باز در اين روايت مرسله، سخن از كشتار نيست. بلكه محور، بحث قتل رئيس و فرمانده خوارج به دست حضرت است. و پس از آن، هيچ گونه تحريكى از آنان صورت نمى‏گيرد.

 

د) مرجئه(68)

 

بشير ابن اراكه نبّ
ال. روايت كرده كه امام باقر (عليه ‏السّلام) فرمود: ((ويحَ هذه المرجئةِ إلى‏ مَنْ يلجؤونَ غداً إذا قامَ قائمنا؟)). قلت: ((إنّهمْ يقولونَ: “لوْ قدْ كان ذالك كُنَّا و أنتمْ في العدلِ سواءً “.)). فقال: ((منْ تابَ تابَ اللهُ عليهِ، ومَنْ أسَرَّ نفاقاً فَلا يَبْعُدَ اللَّهُ غيرهُ ومنْ أظهَرَ شَيئاً أهْرَقَ اللهُ دَمَهُ.)). ثُمَّ قال: ((يَذْبَحُهُمْ – وَالَّذي نفسي بِيَدِهِ! كَما يَذبَحٌ القَصَّابُ شاتَهُ.)) و أوْ مَأَبِيَدِهِ إلى‏ حَلْقِهِ -…))(69)

 

حضرت فرمود: ((واى به حال مرجئه، هنگامى كه قائم ما قيام كند، به چه كسى پناه خواهند برد؟)). راوى گفت: ((مى‏گويند: در آن هنگام كه ما و شما در برابر عدالت يك‏سان خواهيم بود.)). فرمود: ((هر يك از آنان توبه كنند، خدا، از او مى‏گذرد و اگر در درون خود نفاق و دورويى داشته باشد، خداوند، جز او كسى را تبعيد و آواره نمى‏كند و اگر چيزى از آن نفاق را آشكار سازد، خداوند خونش را خواهد ريخت.)). سپس فرمود: ((سوگند به ان كه جان‏ام در دست او است! همچنان كه قصاب، گوسفندش را سر مى‏برد، آنان را خواهد كشت.)) و يا دست به پيشانى اشاره كرد.

 

ه) مقدّس نماها

 

محمد بن ابى حمزه، به واسطه‏ى يكى از اصحاب خود، از امام صادق (عليه‏ السّلام) روايت مى‏كند آن حضرت فرمود: ((القائمْ يلقى‏ في حَربِهِ مالَمْ يَلْقَ رَسُولُ‏اللَّهِ إنَّ رَسولَ اللّهِ أتاهُم وَهُمْ يَعْبدُنَ حِجارَةً مَنقُورَةً وَخُشُباً مَنْحوُتةً، وَإنَّ القائمَ يَخْرُجوُنَ عَلَيهِ فَيَتَأَوَّلوُنَ عَلَيْهِ كتابَ اللَّهِ، وَيُقاتِلُونَهُ عَلَيْهِ.))(70)؛

 

قائم (عليه ‏السلام)، در پيكار خود با چنان چيزى مواجه خواهد شد كه رسول خدا (صلى ‏الله‏ و عليه‏ و آله ‏و سلم) با آن مواجه نگرديد. همانا، رسول خدا، در حالى به سوى آنان آمد كه بت‏هاى سنگى وجوب‏هاى تراشيده را پرستش مى‏كردند، ولى قائم(عج) چنان است كه عليه او خروج مى‏كنند و كتاب خدا را عليه او تأويل مى‏كنند. و به استناد همان تأويل، با او به جنگ برمى‏خيزند.

 

از اين روايت چنين به دست مى‏آيد كه حضرت، مورد فجا و ظلم و بى مهرى مردم قرار مى‏گيريد. بنابراين، هر واكنشى را كه دشمنان ديدند، نتيجه‏ى طبيعى عمل خودشان است. لذا جا دارد به جاى بررسى روايات قتل، به بررسى روايات مظلوميت حضرت مهدى و بى‏مهرى مردم به ايشان بپردازيم.

 

5- ناصبى‏ها

 

ابوبصير مى‏گويد: به امام صادق (عليه‏السلام) غرض كردم: ((رفتار امام مهدى(عج) با ناصبى‏ها و كسانى كه با شما دشمنى دارند چه گونه خواهد بود؟)) فرمود: ((يا أبا مُحَمَّد! ما لِمَنْ خالَفَنا في دَوْلَتِنا مِنْ نَصيبٍ. إِنَّ اللَّهَ قَدْ أحَلَّ لَنادِ ماءَهم عِنْدَ قيامِ قائمِنا. مُحَرَّمٌ عَلَيْنا وَعَلَيْكُمُ ذالِكَ، فَلا يَغُرَنَّكَ أحَدٌ! إذا قامَ قائِمُنا اِنْتَقَمَ لِلَّهِ وَلِرسوُلِهِ وَلَنا أجْمَعينَ))؛(71)

 

اى ابا محمد! در دولت و حكومت ما، مخافان، بهره‏اى نخواهند داشت. خداوند، براى ما، خون‏شان را در آن هنگام حلال خواهد كرد، ولى امروز، خون‏شان بر ما و شما حرام است، پس كسى تو را فريب ندهد. بدان كه روزگارى كه قائم ما قيام كرد، حضرت، براى خدا و رسول‏اش و براى ما، انتقام خواهد گرفت.

 

البته امام با توجه به اين كه نواصب، دشمن ائمه‏ى طاهر هستند و دشمنى با آنان را دين خود مى‏دانند، از از اين باب، محدور الدم هستند، ولى آن بدين معنا نيست كه حضرت، هر محدور الدم را به قتل برسان
د. چنان كه دسته‏ى ديگر، بويژه كسانى‏كه از قدرت ظاهر نيز برخوردار بودند، دست به اين كار نزدند.

 

6- منافقان‏

 

ابو حمزه‏ى ثمالى از امام صادق (عليه‏السلام) نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود: ((… ولوْ قد قامَ القائِم (عليه‏السلام) مَا احْتاجَ إلى‏ مسائِلَتِكُمْ عَنْ ذالك وَلأَقامَ في كثيرٍ مِنكُمْ مِن أهلِ النقاقِ حَدَّ اللَّهِ))؛

 

هنگامى كه حضرت قائم قيام (عليه‏السلام) قيام كند. نيازى ندارد كه از شما درخواست يارى كند و نسبت به بسيار از شما منافقان، حدّ خدا را جارى مى‏كند.(72)

 

در اين روايت نيز محور ما منافقان هستند. ايشان، حدّ خداوند را اجرا مى‏كند. اين از اوّليات و لوازم حكومت الهى است.&l t;/o:p>

 

نيز امام حسين (عليه‏السلام) به فرزندش امام سجاد (عليه‏السلام) مى‏فرمايد: ((سوگند به خدا! خون من از جوشش باز نمى‏ايستد تا اين كه خداوند، مهدى(عج) را برانگيزد. آن حضرت، به انتقام خون من از منافقان فاسق و كافر. هفتاد هزار نفر را مى‏كشد.)).(73)

 

اولاً، اين روايت؛ مرسل است.

 

ثانياً، محور، منافق و فاسق و كافر است.

 

ثالثاً، به قرينه‏ى روايات ديگر. اين روايت را حمل بر موردى مى‏كنيم كه بر نفاق و كارشكنى و لحاجت خود اصرار مى‏ورزند.

 

نيز امام باقر، (عليه‏السلام) مى‏فرمايد: ((هنگامى كه حضرت قائم(عج) قيام كند، به كوفه مى‏آيد. چندين هزار مسلّح فرياد بر آورند كه از هر جا كه آمدى، به آن جا بازگرد كه ما را نيازى به فرزندان بنى فاطمه نيست. امام، آنان را تا آخرين نفرشان مى‏كشد. سپس وارد كوفه مى‏شود و هر منافق شك‏گرايى را مى‏كشد و كاخ‏هاى شهر را ويران مى‏كند و هر مسلّح مخالف را از بين مى‏برد تا اين خداى عزوجل راضى شود.))(74)

 

اين، همان روايت بثريّه است كه بحث آن قبلاً گذشت. از نظر سند، مرسل است.

 

 

 

قاطعيّت امام در برخورد با خودى‏ها

 

سعدان بن مسلم، ار بعض رجال‏اش. از امام صادق (عليه‏السلام)، روايت مى‏كند كه آن حضرت فرمود: ((…بَينا الرَّجُلُ عَلى رأسِ القائِمِ يَأمُرُه وينهاهُ(75) (يَأمُرُ وَيَنْهى‏) إِذْ قالَ: ((أديرُوهُ)). فَيُديرونَهُ إلى قُدّامِهِ، فَيَأمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِهِ، فَلا يَبقى في الخافِقَيْنِ شَي‏ءٌ إلاَّ خافَهُ))؛(76)

 

در آن ميان كه مردى پشت سر قائم ايستاده و امر و نهى مى‏كند، ناگاه آن حضرت امر مى‏كند و دستور مى‏دهد كه او را برگردانيد. پس او را به پيش روى آن حضرت بر مى‏گردانند و حضرت فرمان مى‏دهد كه گردن او زده شود. پس در شرق و غرب، چيزى باقى نمى‏ماند جز اين كه از او (قاطعيت او در اجراى احكام الهى) مى‏هرساد.

 

از نظر مسند، اين روايت، مرسل است و اين روايت، دلالت بر اين دارد كه حضرت، به علم خود، در مقام قضا و اجراى حدود عمل مى‏كند.

 

بالاخره، پس از برسى روايات، چنين به دست مى‏آيد كه درباره‏ى حج
م و عدد قتل و انتقام، جانب افراط و تفريط گرفته شده و واقع، چيز ديگر است. سياست امام، همان سياست پيامبر اكرم است. گاهى مقتضاى رأفت و عدالت و گستردن عدالت بر جامعه اين است كه دشمنان لجوج و اعداد لدود كه هرگز و به هيچ وجه با حكومت حضرت مهدى كنار نمى‏آيند. كه البته عدد آنان هم زياد نيست، ولى متأسفانه مبالغه بسيارى شده – از سر راه بردارد.

 

از طرفى، براى پا كردن حكومت الهى، آن هم به گستردگى جهان، اين حجم عدد از تلفات، طبيعى به نظر مى‏رسد مخصوصاً با توجّه به جمعيّت جهان آنروز كه اين مقدار، درصد بسيار ناچيزى شمرده شود.

 

 

 

پي نوشت:

 

1) ر.ك: حاشيه‏ى سير أعلام النبلاء، ج
3، ص 339؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 17.

 

2) الغيبة نعمانى، ص 283، باب 15، ح 1؛ إثبات الهداف، ج 3، ص 543؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 356؛ معجم الأحاديث، ج 3، ص 305.

 

3) مرحوم مجلسى فرمايد: ((العلق، خون غليظ را مى‏گويند. اين جمله (مسح العرق والعلق) كنايه از برخورد با سختيها و مشكلاتى است كه موجب عرق كردن و جراحاتى مى‏شود كه از آن خون بيرون ريزد.)) (بحارالانوار، ج 5، ص 358).

 

4) همان، ح 2.

 

5) همان، ح 3.

 

6) بحار الانوار، ج 20، ص 54.

 

7) سفينه البحار، ج 1، ص 565.

 

8) چشم‏اندازى به حكومت مهدى (عجّل‏ اللّه ‏تعالى ‏فرجه‏ الشريف)، ص 131.

 

9) همان.

 

10) واقع در شما او غرب قسطنه طنية است حموى مى‏گويد: امروز اين نقاط، در دست فرنگ است و پاپ در آن سكونت دارد. (معجم البلدان؛ ج 3. ص 10. به فرهنگ معين؛ ج 5، ص 634 رجوع شود).

 

11) عقدالدرر، ص 189، باب 9، ف 1؛ معجم الأحاديث، ج 3، ص 124.

 

12) عقدالدور، 89.

 

13) البدايه والنهاية، ج 7، ص 44.

 

14) كمال الدين، ج 2، ص 655 – 656، ب 57، ح 29؛ الغيبة، طوسى، ص 206 (با اندكى تفاوت در عبارت ((قلنا: إذا ذهب ثلثا الناس فمن يبقى‏؟)))

 

15) الغيبة، نعمانى، ص 274، ب 14، ح 54.&l t;/P>

16) كمال الدين، ج 2، ص 655، ب 57، ح 27.

 

17) الغيبة، نعمانى، ص 284، ب 15، ح 4.

 

18) اثبات الهداة، ج 2، ص 585، ب 32، ف 59، ح 792؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 387، ب 27، ح 203 – و باسناده (السيّد على بن عبدالحميد فى كتاب الغيبة) الى كتاب الفضل بن شاذان رفعه الى عبداللّه بن سنان عن ابى عبدالله (عليه‏السلام) قال:

 

19) شايد مقصود اين باشد كه يكى از فرزندان پيامبر و على عليهما اسلام بود.

 

20) معجم البلدان، ج 3، ص 283؛ موارد السجن، ص 367؛ مجمع البحرين، ج 5، ص 188.

 

21) بصائر الدرجات، ص 141. اثبات الهداة، ج 3، ص 523.

 

22) همان.

 

23) نهج البلاغة، حكمت 110.

 

24) الغيبة نعمانى، ص 253، ب 14، ح 13.

 

25) كافى، ج 8، ص 233؛ معجم الأحاديث، ج 4، ص 36.

 

26) بحارالانوار، ج 60، ص 213، ب 36، ح 23.

 

27) كمال الدين، ج 1، ص 327.

 

28) الغيبة، نعمانى، ص 231، ب 13، ح 14؛ عقدالدرر، ص 226، ب 9، ف 3؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 539؛ بحارالانوار، ج 52، ص 353.

 

29) الكافى، ج 5، ص 33، ح 4: عن على بن ابراهيم، عن أبيه، عن إسماعيل بن مراد، عن يونس، عن أبي بكر الحضرمى. قال…؛ المحاسن، ص 320، ح 55؛ (معجم الأحاديث، ج 4، ص 38).

 

30) مراه العقول، ج 18، ص 361.

 

31) تنقيح المقال، ج 1، ص 145.

 

32) مستدركات علم رجال الحديث، ج 1، ص 365.

 

33) ابن حماد، ص 96 – حدّثنا أبو هارون، عن عمر بن قيس الملاي، فى المنهال، عن زر بن حبيش، سمع عليااً يقول: عرف السيوطى، ج 2، ص 73؛ كنز العمّال، ج 1، ص 589؛ ابن طاووس، ص 66؛ عرف السيوطى، ج 2، ص 73؛ كنزالعمال…. ابن طاووس.

 

34) كمال الدين، ج 1، ص 318، ب 30، ح 5.

 

35) اين حديث، به گونه‏ى ديگرى تفسير و شرح داده شود. به مجله انتظار، شماره 3، ص 203 مقاله ((حكم تسميه‏ى نام حضرت مهدى)) مراجعه شود.

 

36) الغيبة، نعمانى، ص 164.

 

37) النهاية، ج 5.

 

38) اصول كافى، ج 1، ص 200.

 

39) بصائرالدرجات، ج 5، ب 16.

 

40) بحارالأنوار، ج 26، ص 154.

 

41) احتجاج، ج 2، ص 323؛ بحارالانوار، ج 53، ص 174؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 518.

 

42) اصول كافى، ج 1، ص 397؛ كمال الدين، ج 2، ص 671.

 

43) ر.ك: مقدمه كتاب الامام المكيّه.

 

44) بحارالانوار، ج 52، ص 307؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 582 – 583، ح 773؛ معجم الاحاديث، ح 3، ص 295.

 

45) الغيبة، نعمانى، ص 253، ب 14، ح 13؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 230.

 

46) الغيبة، نعمانى، ص 307، ب 19، ح 2؛ إثبات الهداة، ج 3، ص 545، ب 32، ف 27، ح 533؛ حليةالابرار، ح 2، ص 633.

 

47) الغيبة نعمانى، ص 236، ب 13، ح 25؛ بحارالانوار، ج 52، ص 349.

 

48) بحارالانوار، ج 52، ص 308، ح 83.

 

49) بحارالأنوار، ج 52، ص 308.

 

50) الغيبة نعمانى، ص 233، ب 13، ح 18؛ عقدالدرر، ص 227، ب 9، ف 3؛ اثبات‏الهداة، ج 3، ص 539، ب 32، ح 501؛ حلية الابرار، ج 2، ص 354؛ بحارالانوار، ج 52، ص 354.

 

51) ارشاد، ص 364؛ كشف الغمة، ج 3، ص 255؛ معجم الاحاديث، ج 4، ص 42.

 

52) مجمع البحرين، ج 2، ص 123؛ معجم البلدان، ج 2، ص 214؛ امام حسين در مكه، طبسى، ص 18.

 

53) دلائل الامامة، ص 241؛ معجم الأ
حاديث، ج 3، ص 306.

 

54) الغيبة نعمانى، ص 229، ب 13، ح 11.

 

55) بسائر الدرجات، ص 152. ب 14، ح 4؛ معجم الأحاديث. ج 4، ص 47.

 

56) تنفيع المقال، ج 1، ص 434. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 200.

 

57) اختصاص، ص 334؛ بحارالانوار، ج 52، ص 377؛ معجم الاحاديث، ج 4، ص 47.

 

58) بحارالانوار، ج 52، ص 387؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 585؛ معجم أحاديث الامام المهدى، ج 4، ص 44.

 

59) بحارالأنوار، ج 52، ص 376.

 

60) مرآة العقول، ج 26، ص 160.

 

61) الغيبة نعمانى، ص 297.

 

62) ديلم، محلى در منطقه‏ى در ميان شمال قزوين و گيلان است.

 

63) بحارالانوار، ج 53، ص 15.

 

64) تَترية، يك از قرقه‏هاى زيديّه، از پيروان كثير النوى هستند. آنان، عقايد مشابهى با سليمانيّه، يكى ديگر از فرقه‏هاى زيديّه دارند. در اسلام و كفر عثمان توقف و ترديد دارند. در مسائل اعتقادى، مشرب اعتزال و در فروع فقهى، بيش‏تر پيرو ابوحنيفه هستند. گروهى از آنان نيز پيرو شافعى يا مذهب شيعه هستند. بهجة الامال، ج 1. ص 95، ملل و نحل، ج 1، ص 161.

 

65) دلائل الأمامه، ص 241؛ معجم الأحاديث، ج 3، ص 306 – 307.

 

66) الأشحط: الكثره والاشاع فى الشيى‏ء.

 

67) مروج الذهب، ج 2، ص 418.</SPAN >

 

68) مرجئه، گروهى از فرقه‏هاى اسلامى هستند كه معتقدند. معصيت كردن، ضررى به ايمان انسان نمى‏زند، و با كفر، طاعت خداوند سودى ندارد. به اين گروه مرجئه مى‏گويند، چون بر اين باور هستند كه خداوند عذاب دادن آنان را تأخير انداخته است. مجمع البحرى، ج 1، ص 177.

 

69) الغيبة نعمانى، ص 283؛ بحار الانوار، ج 52، ص 357؛ معجم الاحاديث، ج 3، ص 305.

 

70) الغيبة نعمانى، ص 297.

 

71) بحارالانوار، ج 52، ص 376.

 

72) تهذيب، ج 6، ص 172؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 483؛ ماراذ الاخيار، ج 9، ص 455.

 

73) مناقب، اين شهر آشوب، ج 4، ص 85؛ بحار الانوار، ج 45، ص 299.

 

74) بحارالانوار، ج 52، ص 338؛ ارشاد، ص 364؛ معجم احاديث الامام المهدى، ج 3، ص 309.

 

75) كذا والظاهر زايدة الضميرُ فيهما والا ((يأمرْ و ينهى‏ و يُويّدُ ذالك الخبرُ الآتي‏.

 

76) الغيبة نعمانى، ص 239، ب 13، ح 32.

 

نويسنده: آیت الله نجم الدين طبسي

 

منبع: فارس – شماره : 8904301309 -25/4/90

 

www.shamsevelayat.com

صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه

کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor

قتل های آغازین3. قتل های آغازین3. قتل های آغازین3. قتل های آغازین3. قتل های آغازین3. قتل های آغازین3. قتل های آغازین3. قتل های آغازین3. قتل های آغازین3. قتل های آغازین3
به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید