نشانه جهاد كنندگان
حضرت امير عليه السلام در جنگ جمل و صفين و نهروان در ميان ياران كشته خود به دقت نظر مى كرد و بر كسى كه از پشت سر زخم داشت نماز نمى خواند و مى& lt;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt” dir=ltr lang=AR-SA> فرمود: او از جهاد در راه خدا فرار كرده و بر كسى كه از پيشرو زخم داشت نماز بجاى مى آورد و او را به خاك مى سپرد (476).
اثر وضعى
غلامى را نزد<SPAN dir=ltr& gt; عمر آوردند، غلام، مولاى خود را كشته بود، عمر دستور داد او را بكشند. اميرالمومنين عليه السلام از قضيه خبردار گرديده غلام را به حضور طلبيد و به او فرمود: آيا مولايت را كشته اى؟
غلام: آرى.
اميرالمومنين عليه السلام: چرا؟
غلام: با من عمل خلاف نمود.
على عليه السلام از اولياى مقتول پرسيد؛ آيا كشته خود را به خاك سپرده ايد؟
گفتند: آرى.
فرمود: چه وقت؟
گفتند: همين الان.
حضرت امير به عمر رو كرده و فرمود: غلام را بازداشت كن و او را عقوبت نده و به اولياى مقتول بگو پس از سه روز ديگر بيايند.
چون پس از سه روزه آمدند، على عليه السلام دست عمر را گرفت و به اتفاق اولياى مقتول به جانب گورستان رهسپار شدند، و چون به قبر آن مرد رسيدند، آن حضرت به اولياى مقتول فرمود: اين قبر كشته شماست؟ گفتند: آرى.
فرمود: آن را حفر كنيد! آن را حفر كردند تا به لحد رسيدن
د آنگاه به آنان فرمود: ميت خود را بيرون بياوريد، آنها هر چه نگاه كردند جز كفن ميت چيزى نديدند. جريان را به آن حضرت عرضه داشتند.
اميرالمومنين عليه السلام دوبار تكبير گفت و فرمود: به خدا سوگند نه من دروغگو هستم و نه كسى كه به من خبر داده است، شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: هر كس از امتم كه كردار قوم لوط را مرتكب شود، پس از مردن سه روز بيشتر در قبر نمى ماند و زمين او ر
ا به قوم لوط كه به عذاب الهى هلاك شدند مى رساند، و در روز قيامت با آنان محشور مى گردد (478).
تاثير استخوان
جوانى</SPAN& gt; نزد عمر رفت و ميراث پدر را از او طلب كرد و اظهار داشت كه او هنگام فوت پدرش در مدينه كودكى بوده است. عمر بر او فرياد زد و او را دور نمود. جوان از نزد عمر بيرون رفت و از دست او تظلم مى كرد. اتفاقا حضرت امير عليه السلام به جوان رسيد و چون از قضيه آگاه شد به همراهان خود فرمود: جوان را به مسجد جامع بياوريد تا خودم در ماجرايش تحقيق كنم.
جوان را به مسجد بردند. على عليه السلام از او سوالاتى كرد و آنگاه فرمود: چنان درباره شما حكم كنم كه خداوند بزرگ به آن حكم نموده و تنها، برگزيدگان او بدان حكم مى كنند سپس بعضى از اصحاب خود را طلبيده به آنان فرمود: بياييد و بيلى نيز همراه بياوريد، مى خواهيم به طرف قبر پدر اين كودك برويم. چون رفتند، آن حضرت به قبرى اشاره كرد و فرمود: اين قبر را حفر كنيد و ضلعى از اضلاع بدن ميت را برايم بياوريد، و چون آوردند حضرت آن را به دست كودك داد و به وى فرمود: اين استخوان را بو كن. كودك از استخوان بو كشيد، ناگهان خون از دو سوراخ بينى او جارى شد، على عليه السلام به كودك فرمود: تو پسر اين ميت هستى.
عمر گفت: يا على! با جارى شدن خون، مال را به او تسليم مى كنى؟
حضرت فرمود: اين كودك سزاوارترست به اين مال از تو و از ساير مردم و آنگاه به حاضران دستور داد استخوان را بو كنند، و چون بو كشيدند، هيچ گونه تاثيرى در آنها نگذاشت و دوباره كودك از آن بو كشيد و خون زيادى از بينى او خارج شد، پس مال را به كودك تسليم نمود و فرمود: به خدا سوگند نه من دروغگو هستم و نه آن كسى كه اين اسرار را به من آموخته است (479).
حد شارب الخمر
اميرالمومنين عليه السلام مى فرمود: كسى كه شراب نوشد مست مى شود و در آن حال هذيان مى گويد و به مردم تهمت مى زند، پس شارب الخمر را به اندازه تهمت زننده تازيانه بزنيد (486).
عمر اعتراف كرد
چند نفر شامى در حال احرام، پنج تخم شتر مرغ، بريان كرده و خوردند پس از آن گفتند: ما محرم بوديم و اين عمل برايمان حرام بود، چون به مدينه آمدند مساءله را از عمر پرسيدند، عمر پاسخش را ندانست و به آنان گفت: چند نفر از اصحاب رسول خدا پيدا نموده و حكم مساءله را از آنها بپرسيد، پس مساءله را از بعض اصحاب پيامبر پرسش نمودند، ولى پاسخ آنان مختلف بود، شاميان نزد عمر بازگشته و جريان را گفتند. عمر گفت: در اين شهر مردى هست كه ما ماموريم در مواقع اختلاف از او حكم بخواهيم، پس برخاست و با آن گروه به طرف خانه حضرت امير عليه السلام روانه گرديده آن حضرت را در محلى به نام ينبع يافت، شامى ها مساءله خود را از آن حضرت پرسيدند.
على عليه السلام فرمود: بايد پنج ماده شتر از فحل بكشند و نتاج آنها را جهت قربانى به خانه خدا بفرستند.
عمر گفت: ماده شتر گاهى بچه مى اندازد<SPAN style="LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: 'Tahoma','sans-serif'; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt" dir=ltr& gt;.
على عليه السلام فرمود: تخم هم گاهى فاسد مى شود. در اين موقع عمر گفت: براى مثل چنين مشكلاتى مامور شده ايم از شما سوال كنيم (487).
از اميرالمومنين عليه السلام پرسيدند، شما معتقديد كه شراب نوشيدن از زنا و دزدى بدترست؟
آن حضرت فرمود: آرى، زيرا كسى كه زنا مى كند بسا مرتكب گناه ديگرى نشود، ولى كسى كه شراب نوشيد هم زنا مى كند هم دزدى مى كند، هم مرتكب قتل حرام مى شود، و هم نماز نمى خواند & lt;/SPAN>(485).
پی نوشت:
476– عجايب القضايا، قمى، ص 46، حديث 45
478– مناقب، ج 1، ص 495
479– مناقب، سروى، ج 1، ص 491
486– فروع كافى، ج 7، ص 215
487– مناقب، سروى، ج 1، ص 496
485– فروع كافى، ج 6، ص 403
www.ghadeer.org