حمله اصحاب فيل به مكه، كه سوره اى از قرآن هم بدان اختصاص يافته، به لحاظ واقعيت تاريخى و كيفيت وقوع ميان پژوهشگران تاريخ عرب قبل از اسلام، مورد بحث و گفت و گوست.
حميد آريان در دانشنامه ی موضوعی قرآن در نوشتاری در این زمینه نوشت: برخى خاورشناسان و نويسندگان شرقى، آن را بر مفاد كتيبه دوم به جاى مانده از ابرهه مربوط به سال 547 ميلادى (Ry 506) و اشاره پروكوپيوس مورخ بيزانسى قرن ششم ميلادى درباره لشكركشى ابرهه به ايران و انصراف و بازگشت سريع او، تطبيق كرده اند. غالب محققان، اعم از شرقى و غربى، اين حمله را به حدود سال 570 ميلادى مربوط دانسته اند كه جداى از پيكار مندرج در كتيبه Ry 506است. در اين مقاله با اشاره به ضعف ها و مشكلات ديدگاه اول، بر صحت ديدگاه دوم در سايه شواهد و قراين تاريخى تأكيد شده، آن گاه در محور دوم مقاله از چگونگى شكست و نابودى اصحاب فيل سخن به ميان آمده و ديدگاهى كه مسئله هلاكت سپاه ابرهه را ناشى از شيوع بيمارى وباء، آبله و حصبه يا عوامل طبيعى ديگر دانسته، نقد و بررسى و كاستى هاى آن مطرح شده است. هم چنين در پرتو قراين تاريخى و با توجه به برخى ضوابط دانش تفسير و نيز اهداف نزول سوره، بر معجزه بودن كيفيت وقوع حادثه، تاكيد شده است. در پايان مقاله، به تقارن زمانى هلاكت سپاه ابرهه با ولادت پيامبر اسلام پرداخته و از زمينه ساز بودن وقوع معجزه آساى اين حادثه براى ظهور رسالتى آسمانى در آينده نزديك ياد شده است.
رخدادهاى تاريخى در متون مقدس دينى با ديد و نگرش خاصى بازتاب يافته و از جايگاه قابل توجهى برخوردارند. نظرى اجمالى به قرآن به خوبى اين نكته را روشن مى سازد كه تعداد زيادى از آيات آن به وقايع تاريخى مربوط است. در سوره هاى مختل
ف قرآنى احوال افراد، جامعه ها و امت هاى پيشين و نيز برخى قضايا و جريان هاى جامعه عصر نزول، با پردازشى ويژه، منعكس شده است. پاره اى از اين رخدادها به لحاظ زمانى و مكانى فاصله چندانى با بعثت پيامبر اسلام و مهبط وحى قرآنى نداشته اند. حادثه سيل عَرِم،2 قتل اصحاب اُخدود3 و ماجراى اصحاب فيل4در شمار اين حوادث اند. از اين ميان، يورش ابرهه به مكه به قصد ويران ساختن كعبه كه سوره اى مستقل در قرآن بدان اختصاص يافته، نزديك ترين آن ها به مبعث بوده و نزد قريش و ساكنان مكه و اطراف در شمار مهم ترين و سرنوشت سازترين حوادث قبل از ظهور اسلام تلقى شده است.
بررسى و تحليل جريان اين هجوم سنگين و سهمگين، شناخت زمينه ها و بسترهاى آن، پى جويى انگيزه ها و اهداف مهاجمان، ترسيم اجزا و زواياى حادثه و تصوير آثار و پيامدهاى مختلف آن، از منظر تاريخ و مقايسه آن با نگاه و روايت قرآن، مى تواند، هم به دريافت عميق تر پيام سوره فيل كمك نمايد و هم پاره اى از ابهام ها يا شبهه ها و ترديدهايى را كه خواه از سر پرسش گرى و حقيقت جويى يا از روى تعصب و غرض ورزى مطرح شده، مرتفع سازد. نزديك شدن به فضاى تاريخى ياد شده و تحليل آن با نيم نگاهى انتقادى به ديدگاه ها و آرا در اين زمينه، وجهه همت اين نوشتار است. اما پرسش هاى اساسى اين مقال عبارت اند از:
1. تاريخ، لشكركشى ابرهه را به مكه چگونه گزارش كرده است؟برخى بر اين باورند كه هجوم ابرهه و سپاه فيل به مكه، واقعيت تاريخى ندارد يا دست كم آن گونه كه در منابع اسلامى آمده، نبوده است.
از سوى ديگر، قرآن با صراحت تمام از يورش اصحاب فيل و در هم كوبيده شدن آنان از سوى خدا با سنگ باران گروه هايى از پرندگان، سخن به ميان آورده و در منابع تاريخى و روايى نيز شرح و تفصيل ماجرا آمده است.
2. چه زمينه ها و شرايطى به لحاظ سياسى ـ اقتصادى و مذهبى يا از نظر روابط بين قدرت هاى بزرگ آن روز، براى توجيه اين لشكركشى وجود داشته است؟
3. انگيزه ها و اهداف مهاجمان از حمله به مكه چه بوده است؟ آيا مقصد نهايى اين تهاجم دست اندازى به شهر بى دفاع مكه و تخريب كعبه بوده يا علاوه بر آن، اهداف ديگرى مانند تسلّط بر راه مهم بازرگانى شمال ـ جنوب جزيره و بازارهاى تجارى منطقه يا تهاجم به مرزهاى امپراطورى ساسانى در شمال شرقى جزيرة العرب هم در دستور كار بوده است؟
4. ياد و خاطره حادثه در چشم و دل ساكنان مكه چه اندازه باقى ماند و از زبان شاهدان و شاعران دوره جاهلى چگونه منعكس شده است؟
5. بازتاب حادثه در روايات عربى و اسلامى با تاريخ هاى بيزانسى و رومى و نيز روايات مسيحى و حبشى آن چه تشابهات و تفاوت هايى دارد؟
6. وقتى آيات سوره فيل نازل شد موضع و عكس العمل مشركان و معارضان پيامبر در تأييد يا انكار قضيه چگونه بود؟
7. علت و چگونگى بازگشت و شكست يا نابودى سپاه ابرهه چه بود؟ آيا بر اثر شيوع بيمارى و حوادث و بلاياى طبيعى از پاى در آمدند يا معجزه اى الهى به وقوع پيوست و با قدرت نمايى خداوند در هم كوبيده شدند؟
8. اين حادثه با ولادت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) چه ارتباطى داشت و چگونه مى توان آن را به بعثت آن حضرت پيوند زد؟
مقاله حاضر تلاشى علمى در جهت يافتن پاسخى هايى مستدل و مناسب براى اين پرسش هاست كه در دو محور سامان يافته است: محور اول، درباره واقعيت يورش ابرهه به مكه و بررسى احتمالات مختلف، همراه با سنجش زمينه ها و انگيزه ها، و وارسى جوانب و جزئيات مهم آن مى باشد. در محور دوم، پس از تصوير چگونگى شكست و هلاكت اصحاب فيل، ديدگاه هاى مختلف در اين باره، بررسى و نقد شده و تا حد امكان روايات تاريخى در مقايسه با نظر قرآن ارزيابى مى شود و در پايان، از مقوله ارهاص، سخن به ميان آورده و ارتباط هلاكت خارق العاده سپاه فيل و زمينه ساز بودن آن را براى حادثه اى بزرگ تر به نام بعثت و نبوت آخرين پيامبر الهى اجمالا توضيح داده ايم.
1. حمله ابرهه به مكه، افسانه يا واقعيت؟
لشكركشى ابرهه به مكه در زمان عبدالمطلب و ناكامى و هلاكت وى و سپاهيانش موضوع مهمى است كه بحث ها و سؤال هاى فراوانى را در اذهان پژوهشگران تاريخ عرب و اسلام برانگيخته است. از يك سو مهم ترين و نزديك ترين منبع و مأخذى كه در اين باره وجود دارد و ماجراى اين لشكركشى و سرانجام آن را نمايانده، قرآن مجيد است. در سوره فيل به اجمال از تضليل كيد و خنثى سازى توطئه اصحاب فيل و چگونگى درهم كوبيده شدن آنان از جانب
خداوند سخن به ميان آمده است. از سوى ديگر، در قرآن اسمى از ابرهه برده نشده و نيز از زمان، نقطه عزيمت و ديگر جزئيات اين هجوم هم سخنى به ميان نيامده است، اگرچه روايات تفسيرى و تاريخى، جزئيات ماجرا را تحت عنوان حمله ابرهه، حاكم حبشى يمن به مكه براى تخريب كعبه تفصيلا بيان كرده اند، اما صرف نظر از اين روايات تا چه ميزان مى توان اصل مسئله لشكركشى ابرهه را به مكه واقعيتى تاريخى تلقى نمود؟
ظهور ابرهه
در منطقه جنوبى شبه جزيره عربستان سرزمينى خوشبخت5 و برخوردار از طبيعت حاصل خيز و خرم قرار دارد كه به يمن موسوم است. اين سرزمين كه از دو سو با آب هاى درياى سرخ و خليج عدن (درياى عرب) احاطه شده از نظر بازرگانى و مواصلاتى موقعيتى ممتاز داشته و از گذشته هاى بسيار دور پيوسته دست خوش تحولات سياسى بسيارى بوده است. امپراطورى بيزانس و همسايه غربى اين سرزمين در آن سوى ساحل درياى سرخ، يعنى حبشه، همواره به اين منطقه به چشم طمع مى نگريسته و بارها بدان دست اندازى نموده بودند. اين دست اندازى ها با انگيزه هاى سياسى و عمدتاً اقتصادى همراه بود. اما از زمانى كه حبشه دين مسيحى را رسماً پذيرفت و رابطه آن با روم نزديك تر شد، هم كيشى آن دو، انگيزه مذهبى ترويج مسيحيت در سرزمين يمن را بر انگيزه هاى سابق افزود. روانه شدن هيئتى از امپراطورى روم به يمن در اواسط سده چهارم ميلادى و تأسيس كليساهايى را در طفار و عدن6 بايد در جهت تحقق چنين انگيزه اى ارزيابى نمود.
كشتارى كه ذو نواس،7 آخرين بازمانده ملوك حمير در نجران يا مناطق ديگر يمن از مسيحيان به راه انداخت و انعكاس اين خبر به دربار حبشه و روم، عكس العمل قيصر و نجاشى را برانگيخت، به گونه اى كه بر اساس كتيبه حصن غراب، موسوم به 621 CIH مكتوب به تاريخ 640 سبئى برابر با 525 ميلادى حبشى ها با لشكرى گران به سرزمين يمن هجوم آورده و بخش هايى از نواحى ساحلى آن را تصرف كردند.8 از اين سنگ نوشته بر مى آيد كه نبرد حميريان با مهاجمان به مدت هفت سال به درازا كشيده9 و سرانجام به سقوط ذونواس و تسلط كامل حبشى ها بر يمن انجاميده است.
نام ابرهه و پيچيدن آوازه اش در تاريخ با همين لشكركشى حبشيان به يمن پيوند خورده است. چگونگى به قدرت رسيدن او در روايات تاريخى چه در منابع رومى و حبشى و چه منابع عربى ـ اسلامى به گونه هاى متفاوت حكايت شده است.10
در گزارش پروكوپيوس قيسارى (قيصريه اى) مورخ رومى، آمده است كه هلستيائوس،11 پادشاه حبشه پس از لشكركشى به يمن و پيروزى بر حميريان، مردى از ميان آنان به نام ازيميفائوس12 را كه مسيحى بود برايشان پادشاه ساخت و گروه زيادى از حبشيان در آن جا ماندند و به حبشه بازنگشتند. اين گروه همراه جمعى ديگر اندك زمانى بعد بر ضد ازيميفائوس برخاستند و او را دست گير و زندانى كردند و شخص ديگرى موسوم به آبراموس13 را به جاى وى به پادشاهى برگزيدند.14در ادامه گزارش پروكوپيوس آمده است كه چون پادشاه حبشه از اين داستان آگاه شد به قصد تنبيه آبراموس و سركوبى شورشيان سه هزار سپاهى را به سردارى يكى از بستگانش به آن جا گسيل داشت، اما سپاهيان او به آبراموس پيوستند و سپهسالار خود را كشتند و در همان جا ماندگار شدند.15
در روايت محمد بن اسحاق، ابرهه جزئى از لشكريان حبشى بود كه نجاشى به سردارى ارياط به يمن فرستاد. او ذونواس را كشت و سال ها بر يمن حكم راند، آن گاه ابرهه در كار حبشيان يمن با وى به مخالفت برخاست و تفرقه در ميان سپاهيان حبشى افتاد كه در نهايت، ابرهه به او پيشنهاد جنگ تن به تن داد و در اين نبرد او را بفريفت و به دست غلامش او را كشت و سپاه ارباط به ابرهه پيوستند و حبشيان به دور او گرد آمدند.16
اما ابن كلبى چنين نقل مى كن
د كه نجاشى لشكرى را با هفتاد هزار جنگ جو و با دو سردار كه يكى از آن دو ابرهه الاشرم بود، به جنگ ذونواس فرستاد. آنان بر ذونواس چيره شدند و ابرهه حاكم صنعاء شد و چيزى هم براى نجاشى نفرستاد. سپس نجاشى سپاهى به سردارى ارياط براى سركوبى ابرهه به يمن فرستاد. پس از ورود سپاه به يمن، ابرهه پيشنهاد جنگ تن به تن به حريف خويش داد، اما نيرنگ زد و غلام خود را در كمين او نشاند و آن غلام در موعد مقرر، از پشت سر ارياط در آمد و او را از پاى درآورد.17
ادامه ماجرا را پروكوپيوس چنين گزارش كرده است: پادشاه حبشه پس از آگاه شدن از واقعه مرگ ارياط به خشم آمده، سپاه ديگرى براى سركوبى ابرهه فرستاد، لكن اين لشكر هم پس از روبه رو شدن با آبراميوس و مردانش تلفات سنگينى را متحمل شد و باقى ماندگان به حبشه بازگشتند، از آن پس پادشاه ترسيد و سپاه ديگرى بر ضد آبراميوس نفرستاد تا كمى پس از درگذشت هلستيائوس، آبراميوس متعهد شد كه خراج سالانه اى به پادشاه جديد حبشه بپردازد و بدين ترتيب پادشاهى خود را در يمن تقويت كند.18
اين قسمت از داستان در روايت ابن اسحاق و ابن كلبى تقريباً به گونه اى ديگر حكايت شده است و صحبت از فرستادن نامه اى از سوى ابرهه براى نجاشى همراه با موى سر و كيسه اى از خاك يمن و اظهار بندگى و فرمانبردارى از اوست و سپس خوشنودى نجاشى از اين كار و ابقاى ابرهه در سرزمين يمن.19
در روايت هاى سريانى و يونانى نيز تا حدى شبيه اين مطالب، از لشكركشى پادشاه حبشه به يمن و پيروزى بر ذونواس و سپس روى كار آمدن ابراهام يا آبراميوس سخن به ميان آمده است.20
بنابراين، گر چه روايات رومى و حبشى با گزارش هاى تاريخ نگاران مسلمان در جزئيات و برخى جوانب مسئله تا حدى با هم متفاوت اند يا احتمال مى رود بخش هايى از ماجرا به افسانه آميخته باشد، اما به لحاظ تاريخى اين مقدار مسلم است كه شخصى به نام ابرهه در سپاه حبشه وجود داشته و همراه آنان براى سركوبى ذونواس حميرى به يمن اعزام شده و پس از يك نزاع داخلى بين حبشيان، به قدرت رسيده است.
يمن و رقابت قدرت هاى بزرگ سياسى
سواحل جنوبى شبه جزيره و منطقه يمن از گذشته هاى دور در معرض كشمكش قدرت هاى بزرگ آن روزگاران بوده است. در سده هاى پنجم و ششم ميلادى دو دولت ايران و بيزانس منافع خود را در گرو گسترش هر چه بيشتر نفوذشان در شبه جزيره عربستان مى ديدند. ايران كه از دير باز انحصار بازرگانى ابريشم را در دست داشت بر كالاهاى بازرگانى تعرفه هاى سنگين مى بست و به ويژه در زمان جنگ از رسيدن ابريشم به كارخانه هاى بيزانس جلوگيرى مى كرد.21 از آن رو بيزانس بر آن بود هر طور شده، راه هاى زمينى و در يايى را از اقيانوس هند به مديترانه از طريق درياى سرخ تأمين كند و حميريان را از دست اندازى به كشتى هاى رومى باز دارد و سر انجام از ره گذر گسترش نفوذ سياسى ـ دينى خود در ميان عرب ها آنان را به ايستادگى در برابر ايران برانگيزد.22
پيشرفت نفوذ ايران در سواحل جنوبى خليج فارس و زير نفوذ گرفتن تجارت شرقى روم و توسعه نفوذ در ميان اعراب، سخت مايه نگرانى روم شده بود. اين بود كه حبشه به يمن هجوم برد تا آن سرزمين را تصرف كند و بدين تربيب جلوى نفوذ بيشتر ايران سد شود ودر نتيجه، حبشه علاوه بر توسعه مسيحيت و تصرف سرزمين آباد و تازه، دريانوردى خود را نيز توسعه دهد و از اين به بعد محصولات هندوستان (جزاير سرانديب) را كشتى هاى حبشه براى روميان حمل مى كردند.23
حمله حبشه به يمن به تصرف دائمى اين سرزمين و در نهايت، روى كار آمدن ابرهه انجاميد. ابرهه ني
ز پس از فائق آمدن بر حريفان و اوضاع، حكومت جديد حبشيان را در يمن پايه ريزى كرد. از تاريخ هاى بيزانسى و كتيبه هاى حبشى بر مى آيد كه استقرار دولت ابرهه در يمن حدود سال 531 ميلادى بوده است.
در كتيبه اول به جاى مانده از ابرهه CIH 541 سطور 88 ـ 93 آمده است كه در اثناى اقامت وى در مَأرِب فرستادگانى از جانب نجاشى، قيصر روم، پادشاه ايران و نيز رسولانى از سوى منذر، ملك حيره و حارث بن جبله، ملك غسانيان نزد ابرهه آمدند. جواد على هدف اصلى آمدن اين هيئت هاى سياسى را به رقابت موجود بين ايران و روم پيوند مى زند و معتقد است كه اعزام اين فرستادگان نزد ابرهه تنها براى تهنيت يا تسليت و يا حسن رابطه و امثال آن نبود، بلكه دلايل و مقاصد ديگر و مهم ترى داشت و آن كشاندن ابرهه به يكى از دو اردوگاه امپراطورى ساسانى يا بيزانس بود كه از اين طريق كفّه يك قدرت بر ديگرى فائق مى آمد و مسير تجارت درياى سرخ به نفع يكى توسعه و به ضرر ديگرى، تضييق مى يافت و آثار آن در زيان اقتصادى و تجارى روم يا رسيدن سود سرشار به آنان (بيزانس) ظاهر مى شد، زيرا در آن عصر نيز جهان چون روزگار ما به دو بلوك تقسيم شده بود، بلوك غرب و بلوك شرق (روم و ايران) و هر يك از اين دو ابرقدرت، دولت هاى تابعى را ميان كشورهاى كوچك تر و رؤساى قبايل داشتند كه براى آن ها طبل و شيپور مى نواختند وخوشنودى و نگرانى و پاداش وعقوبتشان تابع وضعيت جبهه قدرتى بود كه بدان تعلق داشتند. روم تمام قواى سياسى
خود را براى سيطره بر جزيرة العرب و دور نگه داشتن آن از نفوذ ايران به كار مى گرفت و در مقابل، ايران نيز از اين دولت هاى تابعه در جهت تضعيف جبهه مقابل و حاميان آن ها و جلوگيرى از ورود كشتى هاى آنان به اقيانوس هند و تجارت آنان با بلاد عرب استفاده مى كرد. هم چنين هر يك از آن دو ابرقدرت از هيچ تلاشى در جهت نشر ابزارهاى تبليغاتى و به دست گرفتن صحنه تبليغات و فكر براى تأثير گذارى بر افكار و عقول مردم كوتاهى نمى كرد، چنان كه هر دو طرف از نشر مسيحيت به عنوان حربه اى براى اهداف كاملاً سياسى (نه مذهبى) در اين راه استفاده مى كردند.24
رقابت و كشمكش دائمى اين دو امپراطورى برسر منطقه حساس و بسيار مهم اقتصادى و تجارى يمن، منشأ ابراز اين ديدگاه در بين برخى دانشمندان غربى و به تبع آن ها بعضى از پژوهشگران عرب و مسلمان شده است كه لشكركشى ابرهه به شمال عربستان در سال هاى بعد، در واقع بخشى از سناريوى نزاع ياد شده بود كه به نفع امپراطورى بيزانس و عليه پادشاهى ساسانى راه اندازى شد، و اساساً يا حمله اى توسط ابرهه به مكه صورت نگرفته و يا مكه در سر راه حمله او به شمال عربستان و منطقه حيره بوده است.
ابرهه و لشكركشى به شمال عربستان
مهم ترين اسناد تاريخى اى كه از لشكركشى ابرهه به مناطق شمال و شمال غربى جزيرة العرب در دست است، يكى گزارش پروكوپيوس، مورخ دربار امپراطورى بيزانس در كتاب جنگهاى ايران و روم است كه در سال هاى 545 ـ 554 ميلادى به رشته تحرير در آورده، و ديگرى كتبيه اى است كه از ابرهه بر جاى مانده و در سال 1935 ميلادى توسط ريكمانس25 بر صخره اى در نزديكى چاه مريغان در شرق وادى تثليث عليا يافته شد و به Ry 506معروف است.26
نظر به اين دو سند مهم، آرا و تفاسير مختلفى از سوى پژوهشگران درباره لشكركشى ابرهه ابراز شده است. به اعتقاد بعضى از خاورشناسان و پژوهشگران تاريخ عرب هر دوسند به يك موضوع مربوط است. آن چه پروكوپيوس در كتاب خود به اشاره نوشته كه «ابرهه تنها يك بار به لشكركشى دست زد، ولى به محض حركت، متوجه خطر و پايان ناگوار آن شد و بى درنگ راه بازگشت در پيش گرفت»، همان است كه در كتيبه Ry 506 شرح و تفصيلش آمده است. و حمله اى را كه نزد مورخان و راويان عرب و مسلمان از آن به حمله عام الفيل ياد مى شود بايد در چارچوب همين لشكركشى گنجاند و بر آن تطبيق كرد. اما به گمان برخى ديگر از پژوهشگران آن چه در كتيبه ريكمانس آمده به حمله ابرهه به مكه ارتباطى ندارد، زيرا حمله به مكه در سال هاى بعد (563 ـ 573) اتفاق افتاده است.
البته بايد توجه داشت نظريات و تفاسيرى كه درباره اين مسئله ارائه شده، گاه تفاوت هاى زيادى با هم دارند، اما به طور كلى همه آن ها قابل ارجاع به يكى از دو ديدگاه فوق مى باشد. لازم است قبل از پرداختن به اين دو ديدگاه وطرح و بررسى آن ها، ابتدا مفاد دو سند ياد شده را مرور كنيم.
پروكوپيوس در گزارش خود آورده است: … در زمانى كه هليستائوس پادشاه حبشه بود و ازيميفائوس بر حميريان سلطنت مى كرد امپراطور يوستى نين27فرستاده اى به نام ژوليانوس28 را نزد آن ها فرستاد و پيغام داد كه چون مردم حبشه و يمن هر دو داراى يك كيش هستند، صلاح در آن است كه با رومى ها متحد شده و با ايرانى ها بجنگند. ضمناً به حبشى ها خاطر نشان كرد كه اگر آن ها از هندوستان ابريشم بخرند و به روميان بفروشند، هم خود سود هنگفتى خواهند برد و هم از ريختن پول رومى ها به جيب دشمنان ايشان، ايرانى ها جلوگيرى خواهند كرد. از ملك حمير نيز خواست كه قيس را به رياست اعراب معدّ برگزيند و با لشكرى بزرگ از مردم خود و معدّ به خاك ايران بتازد… دو پادش
اه مذكور هر دو وعده دادند كه درخواست هاى يوستى نين را انجام دهند وفرستاده او را مرخص كردند، لكن هيچ يك به قول خود وفا نكردند; يعنى در واقع هيچ كدام نتوانستند كارى از پيش ببرند، زيرا در موضوع تجارت ابريشم چون ايرانى ها به هند نزديك ترند هميشه بار كشتى هايى را كه از آن جاده مى آيند در بنادر زودتر مى خرند و ديگر مجالى براى حبشى ها باقى نمى گذارند. و در مورد لشكركشى به خاك ايران نيز اين كار به كلى از عهده حميريان بيرون بود. چه، ميان سرزمين ايشان و كشور ايران صحراى وسيع و بايرى وجود دارد كه مسافرت در آن بسيار دشوار است و فرصت بسيارى مى خواهد. و گذشته از آن، رفتن به جنگ مردمى بود كه بسيار از خودشان دليرتر بودند… بعدها وقتى ابرهه اساس پادشاهى خود را كاملاً مستقر ساخت و قدرت واعتبارى حاصل كرد، چندبار به يوستى نين وعده كرد كه به خاك ايران حمله نمايد، اما تنها يك بار رو به راه نهاد كه متوجه خطرهاى مسافرت شد و فوراً به كشور خويش مراجعت نمود.29
مفاد كتيبه دوم ابرهه موسوم به Ry 506 چنين است:
به يارى و نيروى خداى رحمان و مسيح او، ملك ابرهه زيبمان پادشاه سبأ، ذوريدان، و حضرموت و يمن و اعراب طود و تهامه، اين كتيبه را نگاشت، آن گاه كه با معدّ در فصل بهار، ماه ذوالثبات جنگيد. و چون بنى عامر شورش كرده بودند، پادشاه (ابرهه) ابوجبر را به همراهى قبيله كنده، و قبيله عل و بشربن حصن را همراه با قبيله سعد به جنگ بنى عامر فرستاد. و اين دو سردار به سرعت حركت كردند و سپاهيان خود را به سوى دشمن گسيل داشتند. سپس كنده و عل با.. و قبيله مراد جنگيدند و قبيله سعد در وادى اى كه به منطقه تربن ختم مى شود، با بنى عامر جنگيدند و آنان را به اسارت گرفتند و غنايم از ايشان ستاندند. اما پادشاه (ابرهه) در حلبان جنگيد و معدّ را شكست داد و آنان گِروهايى نزد او نهادند، و بعد از آن، عمرو بن منذر از سر گفت و گو با پادشاه درآمد و از فرزندان خود گروهايى را فرستاد وفرزندش راجانشين خود معرفى نمود و ابرهه هم حكم منذر را در اين باره تنفيذ كرد و پيروزمندانه از حلبان با نيروى خداى رحمان بازگشت در تاريخ 662.30
اكنون به طرح و بررسى دو ديدگاه كلى ياد شده بازمى گرديم.
ديدگاه اول
به زعم گروهى از خاورشناسان، ابرهه يك بار بيشتر دست به لشكركشى به شمال جزيره نزد و اين پيكار همان است كه كتيبه Ry 506 به ياد بود آن از سوى ابرهه نقر شده و پروكوپيوس در كتاب خود بدان اشاره نموده است. اين گروه معتقدند اين نبرد كه ماجراى آن در كتيبه محل پيكار آمده، بنا به خواهش يوستينيانوس (يوستى نين) توسط حميريان (ابرهه) عليه ايران صورت گرفت. كتاب جنگهاى ايران و روم پروكوپيوس هم تنها به شرح يك لشكركشى ابرهه پرداخته است كه به محض حركت، متوجه خطر و پايان ناگوار آن شد و بى درنگ راه بازگشت در پيش گرفت. حمله ابرهه به معديان را كه تابع ايران بودند بايد به عنوان اقدامى نظامى عليه ايران، و مداخله منذر را به عنوان دفاع از منافع ايرانيان توسط اعراب حيره تلقى كرد. پروكوپيوس از لشكركشى ديگرى ياد نكرده است. وى نمى توانست از پيكار ديگرى سخن به ميان آورد، و دلايل بسيارى براى اين احتمال وجود دارد كه كتيبه 547 ميلادى و كتاب جنگهاى ايران و روم هر دو مربوط به يك رويداد هستند.31
اين لشكركشى ابرهه را مى توان با جنگ هاى ايران و روم در سال هاى 540 ـ 546 ميلادى مربوط دانست. طى اين جنگ حميريان (ابرهه) هوادار امپراطورى روم شرقى بودند. آنان با لخميان حساب خاص خود را داشتند، زيرا اراضى تصرف شده از سوى معديان درعربستان مركزى بخشى از جاده عطريات (طريق الطيب) بود كه لخميان از
طريق معديان تابع حيره بر آن نظارت داشتند. نفع امپراطورى روم شرقى و نيز حميريان در آن بود كه همه راه هاى بازرگانى كرانه ها و آب هاى درياى سرخ را در دست خود داشته باشند و ايرانيان را كه ملوك حيره با آنان مرتبط بودند از آن ناحيه، دور نگاه دارند. ارتباط و نزديكى معديان با لخميان مربوط به زمان هاى پيشين بود.32
در جريان حمله، حميريان به دو بخش تقسيم شدند. بخشى كنديان و آليت رها بودند زير فرمان ابجر، و سردار ديگر به نام بشر عليه بنى عامر كه سر به شورش برداشته بودند، در غرب مريغان و كرانه درياى سرخ پيكار كردند. در رأس بخش ديگرى از لشكريان حميرى ابرهه خود قرار داشت. لشكر زير فرمان ابرهه نزديك حلبان در محلى واقع در 420 كيلومترى شمال مريغان و مسير حيره با معديان به نبرد پرداختند.33
هدف ابرهه از اين لشكركشى سركوبى و تابع كردن قبايل معدّ و بنى عامر بود كه سر به شورش برداشته بودند. بنا بر متن كتيبه، معديان نه تنها با لخميان رابطه اى نزديك داشتند، بلكه تابع حيره بودند. آن ها كه از ابرهه شكست يافته بودند ناگزير شدند گروگان هايى در اختيار وى بگذارند. اين نكته از سوى عمرو، فرستاده و فرزند منذر سوم، ملك لخميان با ملك حمير (ابرهه) مطرح شد و مورد موافقت قرار گرفت.34
بديهى است كه ابرهه به اراضى ايران (پرسيدا) حمله نكرد، ولى دو سردار ابرهه و نيز خود او به سرزمين هايى كه منطقه نفوذ لخميان تابع ايران به شمار مى رفت، حمله بردند. در اين لشكركشى اعراب تابع ايران صدمه ديدند و در نتيجه، موجبات ضعف و تهديد دولت شاهنشاه (ساسانى) فراهم گرديد. حمير در راه منافع مشترك خود با امپراطورى بيزانس كه در واقع راه بازرگانى بود تلاش و مبارزه كرد. از اين راه بازرگانى، عطريات و ابريشم حمل مى شد.35
بر اساس اين ديدگاه، امپراطورى بيزانس دولت هاى حبشه و يمن را به جنگ با رقيب قدرت مند خود، ايران، تحريك نمود تا از يك سو دامنه قدرت و نفوذ خود را بر تمام جزيره ازسواحل درياى سرخ تا اقيانوس هند گسترش دهد و بر همه راه هاى دريايى و زمينى، كاروان هاى تجارى بين يمن و شام كه از مكه عبور مى كرد، تسلط يابد.36 و از سوى ديگر با سركوب قبايل مخالف داخل جزيره يا جلب آن ها از جانب حكومت يمن، ازآنان براى بسيج عليه ايران استفاده كند.37
اما سؤالى كه به صورت جدى در اين جا مطرح مى شود اين است كه طبق اين ديدگاه، لشكركشى ابرهه در سال 547 ميلادى به ايران، كه البته به سركوبى برخى قبايل در محدوده عربستان مركزى انجاميد، با عام الفيل و حمله به مكه چه نسبت و ارتباطى پيدا مى كند؟ در پاسخ، آرا و تحليل هاى مختلفى ارائه شده است.< ;/P>
عده اى بر آنند كه اين لشكركشى ممكن است با واقعه اى كه بنابر روايات منابع عربى در عام الفيل اتفاق افتاده، يكى باشد، منتها اين واقعه از سال 547 ميلادى به 570 ميلادى، سال تولد پيامبر اسلام تغيير يافته است،38 چون به دشوارى مى توان پذيرفت كه سلطنت ابرهه تا سال 570 ميلادى ادامه يافته باشد.39
به گمان بعضى ديگر اين دو، قابل تطبيق هستند; يعنى عام الفيل همان سال 547 ميلادى است كه كتيبه Ry 506 وقايع آن را مى نماياند، زيرا طبق برخى روايات، ولادت پيامبراسلام، نه در عام الفيل، بلكه 23 سال بعد از عام الفيل واقع شده است.40 بر اين اساس، وقتى از ولادت پيامبر كه در سال 570 ميلادى بوده 23 سال به عقب برگرديم بر تاريخ كتيبه يعنى 547 منطبق خواهد شد.41
يكى از خاورشناسان به نام روسينى42 در اين باره، نظرى كاملاً متفاوت با بقيه دارد. او معتقد است كه آن چه در منابع عربى با عنوان حمله عام الفيل از آن ياد شده واقعيت تاريخى ندارد، بلكه حمله فيل تحريفى از حمله افئيل (افيلاس) پادشاه حبشى پايان سده سوم ميلادى است، زيرا استفاده از فيل در راه هاى ناهموار و بيابان هايى كه حتى شتر به سختى آن ها را مى پيمايد كارى شدنى نيست، و از آن جا كه اين فيل در گزارش عربى، نامى انسانى به خود گرفته است (محمود)، مى توان گفت كه نام شاه افئيل در گذر زمان به فيل تبديل شده است.43
در بررسى اين ديدگاه چند نكته قابل ذكر است:
1. در تاريخ پروكوپيوس كه مأخذ اساسى قائلان اين ديدگاه براى تطبيق مفاد كتيبه Ry 506بر لشكركشى ابرهه به ايران است، تنها به صورت كلى و سربسته با اين جمله بسيار كوتاه از مسئله سخن به ميان آمده است كه «هنگامى كه ابرهه بنياد فرمانروايى خ
ود را استوار كرد به يوستينين وعده داد كه به خاك ايران بتازد اما چون رهسپار شد دشوارى كار و پايان ناگوار اين لشكركشى را دريافت و بى درنگ بازگشت». اما همان گونه كه بعضى محققان نوشته اند اين مورخ به منطقه مورد هجوم و مكان هاى اقامت و استقرار ايرانيان اشاره اى نكرده است و مشخص نمى دارد كه آيا مقصود او از اين سخن، حركت ابرهه جهت فتح مكه و شهرهاى ديگر حجاز بوده تا از آن جا به عراق و مرزهاى امپراطورى ايران حمله كند و بدين ترتيب، راهى براى پيوستن به روم به دست آورد؟ يا منظور، حمله به ايران از مناطق جنوب جزيرة العرب يا سواحل خليج بوده است؟44
از سو ى ديگر، دلايل و شواهد كافى هم براى اين ادعا وجود ندارد. در كتاب مورخ بيزانسى حداكثر از تحريك ابرهه توسط امپراطور روم و بعد وعده ابرهه به امپراطور براى حمله به ايران و سپس عزيمت او و بعد هم بازگشت فورى اش به دليل وجود خطرها و عواقب ناگوار سخن رفته است، اما بى هيچ شرح و توضيحى; يعنى اين كه ابرهه چه زمانى حركت كرد، با چه تجهيزاتى به كدام سمت و سو، تاكجا، آن خطرها چه بود، از كجا بود، ايرانيان در چه وضع و موضعى بودند و موضوعات بسيار ديگرى كه هيچ يك در اين گزارش نيامده است، در حالى كه كتيبه Ry 506، از ابرهه به عنوان فرمانده اى قوى با افتخار از پيروزى هايى كه بر معديان، بنى عامر و مراد داشته سخن به ميان آورده و به هيچ خطر يا عاقبت ناگوارى هم اشاره نكرده است; بالعكس، متن كتيبه گوياى آن است كه او
خطرها را از پيش رو برداشته است. بنابراين تنها مستند اساسى اين ديدگاه با ترديدها و ابهام هاى زيادى روبه روست كه ادعاى ياد شده را به شدت تضعيف مى كند و بسيار محتمل است كه آن چه پروكوپيوس از آن به عنوان لشكركشى به ايران ياد مى كند در زمان ديگرى و احتمالا پس از 547 ميلادى، واقع شده باشد، اما به دلايلى، از جمله توجه به عواقب و خطرهاى اين كار خطير و پرهزينه از تصميم خود منصرف شده است.
طرفداران ديدگاه فوق مشخص نمى دارند كه ابرهه تا چه زمانى بعد از پيكار سال 547 ميلادى زنده بود، كجا و چگونه وفات يافت و به چه دليل همه حوادث و رويدادهاى سياسى و نظامى مهم دوران او بايد به سال 547 ميلادى ختم شود؟ چرا اين همه اصرار و جمود بر گزارش مبهم مورخ دربار بيزانس و اصل و پايه قرار دادن آن براى تحليل وقايع اواسط قرن ششم ميلادى جنوب شبه جزيره عربستان ديده مى شود؟ و دليل ناديده گرفتن فرضيات ديگر با وجود شواهد و مدارك بسيار چيست؟ به نظر مى رسد براى اسم گذارى اين شيوه هاى برخورد با تاريخ نتوان تعبيرى جزمكابره يافت.
اگر رابطه امپراطور روم تا اين حد با ابرهه نزديك بوده كه ابرهه چندين بار وعده هجوم به ايران را به امپراطو مى دهد، اين انتظار بسيار طبيعى خواهد بود كه در چنين شرايطى، اوضاع و حوادث يمن نيز به صورت جزئى تر به قسطنطنيه گزارش شود. و توسط مورخ رسمى دربار امپراطورى با تفصيل، ثبت و ضبط گردد، اما چگونه به رغم گستردگى قضيه پيكار ابرهه در منطقه مريغان و حلبان و موفقيت چشم گير و بازگشت پيروزمندانه اش، د
ر گزارش پروكوپيوس تنها به همين اندازه بسنده شده كه او تصميم گرفت و حركت كرد و فوراً منصرف شد؟!
3. نكته ديگرى كه درخور توجه است تطبيق مفاد كتيبه يا هم كتيبه و اشاره پروكوپيوس به حمله ابرهه درعام الفيل به مكه است; نه در كتيبه ابرهه و نه گزارش پروكوپيوس اثرى از مكه و موقعيت آن و نيز قصد ابرهه براى تخريب كعبه و امثال آن يافت نمى شود. مناطقى كه در كتيبه از آن ها نام برده شده، همچون حلبان يا تربن، در حوالى مكه يا فواصل نزديك به آن، جاهايى با اين عناوين و اسامى شناخته شده نيستند. حلبان منطقه اى است در يمن در سرزمين حضور يا نزديك نجران45 و تربن هم به گفته برخى در هشتاد مايلى جنوب شرقى طائف يا در فاصله دو روز راه تا مكه واقع است.46 پس هجوم به قبايلى نام و نشان دار مثل بنى عامر و مراد كه در فاصله زيادى از مكه سكنا داشته و با آنجا ارتباطى نداشته اند چگونه مى تواند حمله به مكه قلمداد شود؟ علاوه بر آن، هيچ بخشى از اجزا و حواشى رويداد حمله اصحاب فيل به مكه كه در منابع اسلامى و عربى گزارش شده با مفاد دو سند يادشده چندان هم خوانى ندارد.
4. انكار اصل قضيه حمله اصحاب فيل يا ادعاى دست كارى تاريخ حادثه و تغيير آن از 547 به 570 ميلادى كه خاورشناسانى چون روسينى و آلتهايم مطرح كرده اند، باوجود مدارك و شواهد تاريخى بسيار، به ويژه در منابع اسلامى و عربى، بيشتر به يك شوخى شبيه است تا سخنى علمى و محققانه، و شايد هم حاكى از ناخوشايندى آنان نسبت به گزارش قرآن از ماجرا باشد. حادثه اى به اين عظمت و اهميت،
چيزى نيست كه با تحريف اسم يك شخص بتوان اصل آن را جعل كرد يا به دلخواه با رويدادهاى تاريخى بازى كرد و آن ها را به زمانى ديگر منتقل كرد و در قالبى به كلى ديگر ريخت!
5. پژوهشگرانى هم كه بر اساس روايتى شاذ ولادت پيامبر اسلام را 23 سال بعد از عام الفيل دانسته اند، در برابر حجم زيادى از روايات تاريخى و قول مشهور،47 كه سال ولادت پيامبر را عام الفيل ذكر كرده اند چه پاسخى خواهند داشت؟ اگر محتواى روايتى در موضوعى خاص قابل پذيرش باشد، به چه دليل مى توان از روايات زيادى كه همان موضوع را به گونه اى ديگر نقل كرده اند چشم پوشيد؟
بنابراين به دشوارى مى توان پذيرفت كه مفاد كتيبه Ry 506 با جمله اى كه پروكوپيوس درباره اقدام ابرهه براى حمله به ايران ذكر كرده، بر هم تطييق نمايند. علاوه بر اين، هيچ يك از آن دو، و نه مجموعه آن ها چه به لحاظ زمانى و چه از جهت جزئيات يا عاقبت ماجرا با واقعه حمله اصحاب فيل به مكه هم سانى و مشابهتى ندارند، پس دليل قانع كننده اى براى صحت اين ادعا وجود ندا
رد. در عوض، دلايل زيادى بر خلاف آن در دست است. پس با اين حساب، حمله به ايران وحمله به مكه، حوادثى كاملا جداى از يكديگر و با تاريخ هاى مختلف خواهند بود كه در دو مقطع از حكومت ابرهه رخ داده اند.
نكته اى كه اشاره به آن در اين جا لازم به نظر مى رسد اين است كه برخى از طرفداران اين ديدگاه گفته اند علت بازگشت ابرهه و انصراف او از لشكركشى به ايران، شيوع بيمارى طاعون يا آبله يا حصبه در ميان سپاهيان او بود، و در اين باره به برخى روايات و اشاره پروكوپيوس به شيوع وباى گسترده در سال 542 ميلادى در پلوز و انتشار آن در جاهاى ديگر استناد مى كنند.48
اما مى توان پرسيد اگر واقعا چنين بوده باشد پس چرا ابرهه اى كه جزئيات مخارج سد مأرب را در كتيبه اول ذكركرده، در كتيبه دوم به اين مانع جدى كه او را از تصميم سرنوشت سازش بازداشت، هيچ اشاره اى نمى كند؟ و به چه دليل در گزارش مورخ بيزانسى كه على القاعده بايد اين گونه اتفاقات را با آمار و ارقام ثبت و بازگويى كند، خبرى از ذكر آن نيست. و اصولا به چه دليلى مى توان گفت وباى سال 542 ميلادى به همه جاى دنيا، از جمله عربستان مركزى و حجاز سرايت كرده و مثلا پنج سال بعد سپاهى عظيم را از پاى درآورده است؟ آيا نمى توان بر اساس اين گونه حدس و گمان ها وقوع بسيارى از حوادث سياسى و رخدادهاى مهم را نيز در ديگر مناطق دنيا و در آن مقطع زمانى، معلل به همين بيمارى نمود؟! اين ها پرسش هايى است كه پاسخ قانع كننده اى براى آن وجود ندارد. درباره چگونگى و عامل شكست و عقب نشينى ابرهه،
در محور دوم مقاله مفصل بحث خواهيم كرد.
در اين ميان، دسته اى از نويسندگان شرقى و مسلمان، موضعى دو پهلو و تناقض آميز در اين مسئله اتخاذ كرده اند; از يك سو نتوانسته اند نظر بسيارى از خاورشناسان را در يكى دانستن حمله ابرهه به مكه و ايران ناديده بگيرند، و از سوى ديگر، نخواسته يا نمى توانسته اند گزارش قرآن درباره هجوم اصحاب فيل و نابودى آنان، و حجم بسيار زياد روايات و شواهد تاريخى مربوط به تفاصيل حادثه را انكار كنند، لذا به گونه اى هر دو را پذيرفته اند!؟49
ادامه دارد…
http://shafaqna.com