از جلسات درس آیت الله خامنه ای
در اين آيه، سخن از اين گفته ميشود: كه كساني به منافقين ميگويند فساد نكنيد در زمين، اينجا قرآن با نفس بيان اين مطلب اعلام ميكند كه منافقين دارند فساد ميكنند، خود اين كه ميگويد: واذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض (11 – بقره) وقتي كه به ايشان گفته شود فساد نكنيد، قبل از آنكه ما به جواب آنها بپردازيم، يك قضاوتي را از قرآن احساس ميكنيم، قضاوت قرآني اين است كه اينها دارند در زمين فساد ميكنند، حقيقت قضيه هم اين است، كه كدام فساد بالاتر از خدعهي مؤمنين و كدام فساد بالاتر از خنجر در پشت پنهان كردن براي فرود آوردن ـ در كتف يك حركت جوان پرشتاب نوراني به سمت ارزشها و هدفهاي والاست؟ از اين فسادي بالاتر نيست، در آن روز هم اينطور بود، امروز هم اينطور است، هميشه هم همينطور خواهد بود، وقتي يك ملتي با اتكاء به ايمان به سمت هدفهاي والايي دارد حركت ميكند، طبيعي است كه با زحمت دارد حركت ميكند، چون هرگز حركت به سمت ارزشهاي والاي الهي آسان و بيدردسر نخواهد بود، و طبيعي است كه عوامل گوناگون، چون گرگ و دزد و خار و سنگ و صخره و همه چيز سر راهش قرار ميگيرد و او افتان و خيزان از همهي اينها با همت حركت ميكند و ميرود و با دشواري دارد اين حركت را ادامه ميدهد، كه اگر اين دشواريها و برخورد با مشكلات نبود و بروز توانائيهاي والاي انسان هم نبود، آنوقت يكي از پشت بيايد به اين حركت خنجر بزند، آيا هيچ فسادي از اين بالاتر هست؟
در صدر اسلام، بين كفر و جاهليت آنروز عالم، نور توحيد و نور آزادي انسان و نور قطع رشتههاي بردگي از گردن و دستپاي انسان داشت و از اسلام همهجا را منور ميكرد و اسلام و پيغمبر اسلام داشتند حركت ميكردند به سمت تعالي كه يك مشت آدمهاي حقير و خفاشان كوردل، خودشان را پنهان كردند تا به پيغمبر ضربه بزنند. ضربهها چگونه بود؟ ضربهها اين بود، كه در جاهاي متعدد قرآن هست، مسخره ميكردند تا ش
ايد روحيه مسلمانها را ضعيف كنند، صبح ايمان ميآوردند، شب از ايمان برميگشتند شايد اينها را مردد كنند، مدينه آنروز اوايل كار، شايد ده پانزده هزار نفر جمعيت بيشتر نداشته آنوقت در اين شرايط چند نفر بيايند اول صبح پيش پيغمبر (ص) بگويند ما ايمان آورديم بعد وقت غروب كه ميشود بيايند ميان اجتماعات مردم بگويند اين چه ايماني است، اين حرفها را بيندازيد دور، براي اينكه روحيه مردم را ضعيف كنند و اين در قرآن هست، كه يكي از شيوههاي منافقين بود، يا اينكه بروند توطئه كنند، با مركز امپراطوري روم تماس بگيرند و به آنها چرا شما نميآييد حمله كنيد به مدينه، اگر شما بيائيد ما هم از داخل به شما كمك ميكنيم و بساط اسلام را از بين ميبريم. فسادهاي اينها اينجور كارها بود، كه البته طبعاً اين كارها به نتيجه مطلوب نميرسيد، كما اينكه در جامعه خود ما هم همينطور بود.
از اوايل انقلاب تا امروز با مسخره كردن با تضعيف روحيه و با استفاده كردن از امكاناتي كه در اختيار آن ناباوران هست مثل امكانات مالي، امكانات عشيرهاي كه در آن اوايل كه تفتين و القاآت و تحريكات عشايري ميكردند يا مثلاً: امكانات هنري و امكانات علمي، كه يك نفري با اتكاء به دانشي كه دارد و تحصيلاتي كه كرده است، استفاده كند بر ضربه زدن به ايمان آن كساني كه در اختيار او قرار ميگيرند يك هنرمندي و يا يك قصه نويسي، يك شاعري يك نقاشي، يك فيلمساز، يك هنرمندي از هر شكلش از هنر خودش براي ضربه زدن به روحيه مردم استفاده كند، كه همهي اينها توطئه و فساد است، براي اينكه يك حركت صحيح خوش يمن و خوش عاقبتي، بر مبناي توحيد و بر مبناي ارزشگذاري بر روي انسان، براساس ارزشهاي الهي و براساس يك نظام درست ارزشي يك حركت را به سمت يك اهدافي آغاز كردهاند و اينها دارند با اين ابزارهايي كه گفته شد و با انگيزهاي كه قبلاً به آن اشاره شد مقابله ميكنند، اين فساد است، پس آيه قرآن از آغاز ميگويد: واذا قيل لهم لا تفسدو في الارض وقتي كه به اينها گفته ميشود در زمين فساد نكنيد، قبل از اينكه ما بپردازيم كه آنها چه جواب دارند و خدا چه قضاوت كرده است؟ قضاوت قرآن را از همين آيه ميفهميم كه دارند فساد ميكنند. آنها در جواب وقتي به ايشان گفته ميشود در زمين فساد نكنيد چه ميگويند؟ اينست كه: قالوا انما نحن مصلحون ما داريم اصلاح ميكنيم و حالا، قبل از اينكه من بپردازم به تشريح پاسخ آنها ك
ه گفتند ما اصلاح ميكنيم، چه اصلاحي مورد نظر آنهاست كه ادعايش را ميكنند، اين نكته را عرض بكنم كه اين كه، در آيه قرآن گفته ميشود: واذا قيل لهم و چون به آنها گفته شود، معلوم نيست كه حالا حتماً اين اتفاق افتاده باشد و اينرا كساني به آنها گفته باشند لا تفسدوا في الارض ممكن هم هست گفته باشند، اما اين به آن معني نيست كه ما تصور كنيم در صدر اسلام كه منافقين بودهاند، يك عدهاي ميرفتند به آنها ميگفتند: لا تفسدوا في الارض فساد نكنيد در زمين، گرچه ممكن هم هست كه كساني چنين گفته باشند، كه اگر چنين چيزي اتفاق افتاده باشد، يا از مسلمانهايي بودند كه اينها را ميشناختند ميرفتند ميگفتند چرا اينقدر فتنه راه مياندازيد و اين چه فسادي است كه شماها راه انداختيد؟ شما هم بيايد بين مردم و كار آنها را بكنيد، يا اينطور بوده است، به اينها ميگفتند اينقدر فساد نكنيد،اين چه كاري است كه ما داريم با اين مردم انجام ميدهيم و با انواع و با اشكال توطئهها ذهن آنها را منحرف و خراب ميكنيم؟ كه كسي اينطور به اينها ميگفته، يا ممكن است هيچكدام از اينها نباشد بلكه يك خطاب طبيعي است در تاريخ به اينها، يعني اگر فرض كنيد صاحب دانشي و خردي و وجدان بيداري پيدا شود به اينها بگويد شما چرا اينطور فساد ميكنيد؟ چه ميخواهيد از جان يك ملتي كه دارد در يك راه درستي با اين اخلاص و صفا حركت ميكند؟ چرا شما ميخواهيد براي خاطر قدرت خودتان كه حكومت دست شما باشد يا براي خاطر آن سياست مطلوب خودتان كه ميخواهيد با فلان قطب، مثلاً: با روم آن روز دنيا، يا با آمريكاي امروز ميخواهيد پيوند داشته باشيد يا در آن دوراني كه گروههاي چپ در ايران نفاق ميورزيدند و مخالفت ميكردند، كه ميخواستند مثلاً فرض كنيد با امپراطوري سوسياليستي آنروز كه از هم پاشيده و نابود شد، ميخواهيد با او پيوند داشته باشيد، چرا بخاطر اينها ميآييد فساد ميكنيد در ميان اين مردمي كه حالا طبق ميل شما حركت نميكنند؟ اين خطابي است كه هميشه ممكن است به يك عده منافق بشود، چه داعيهاي داريد؟ چه مرضي داريد؟ چرا مردم را اذيت ميكنيد؟ چرا جلوي اين ملتي كه راهي را شناخته و فهميده و دارد حركت ميكند، مانع ميگذاريد و فريبگري و اغواگري ميكنيد، داعيه شما چيست؟ چه انگيزهاي داريد؟ چرا فساد ميكنيد؟ اگر اين سئوال بشود آنوقت انها در جواب ميگويند قالوا انما نحن مصلحون (11 – بقره) اين فساد نيست كه
ما داريم ميكنيم ما داريم اصلاح ميكنيم و كارهاي خراب را درست ميكنيم. يعني با همهي اين خرابكاريها، داعيهي اصلاحگري هم دارند، كه حالا انگيزهاي اين داعيه و متن معناي اين داعيه را انشاءالله در هفته آينده عرض خواهم كرد.
« والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته »
www.leader.ir