موانع سقوط انسان: در شروح جلسه اخلاق آیت الله العظمی مظاهری
در سلسله مباحث «موانع سقوط انسان»، از «صبر» به عنوان یکی از موانع مهمّ سقوط، نام برده شد. در تشریح اقسام صبر، شرح «صبر در عبادت» بیان شد و بحث به موضوع «صبر در برابر گناه» رسید. در این مبحث نیز معلوم شد که سقوط و تباهی انسان، مراتبی دارد و از «انجام گناه» و «عادت به گناه»، به عنوان دو مرتبه از موانع سقوط انسان یاد شد.
در ادامه به شرح مراتب بعدی سقوط و انحطاط انسان میپردازیم.
مهم ترین موانع سقوط انسان
مرتبۀ سوّم: لذّت از گناه
در مرتبۀ سوم، گناهکار علاوه بر اینکه عادت به گناه دارد، از گناه خود لذت میبرد. مثلاً دروغ میگوید، عادت به دروغگویی کرده و پشیمان هم نیست. غیبت میکند و وقتی به او میگویند: غیبت نکن، از غیبت خود دفاع میکند. به دیگران توهین میکند و هنگامی که او را مؤاخذه میکنند، گویا از اهانت خود لذت برده و میگوید: باید توهین کنم. چنین کسی دانسته یا ندانسته میگوید: باید با خداوند بجنگم؛ زیرا توهین به مسلمان، طبق حدیث قدسی و صحیح السّندی که در ادامه میخوانیم، جنگ با خداوند است: «مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَة»[1]
امام صادق«سلاماللهعلیه» در ادامۀ روایت، برای جلوگیری اشتباه ما، میفرمایند: مراد از ولى، در این روایت، شیعیان هستند. یعنی فقط اهانت به اولیاء الله، جنگ با خدا نیست، بلکه توهین به هر شیعهای، حتی شیعۀ گناهکار، جنگ با خداوند است. امّا متأسفانه برخی از اهانت به دیگران- با توصیفی که از آن بیان شد- لذّت برده، آن را حقّ خود میشمارند. زبان تند بعضی اشخاص، مانند
مار و عقرب، نیش میزند و با اهانت، کنایه، زخم زبان و فحّاشی، خود را به ظاهر آرام میکنند. این مرتبه، مرتبۀ سوّم سقوط انسان است.
مرتبۀ چهارم: دشمنی با خداوند هنگام مرگ
مرتبۀ چهارم سقوط، دشمنی و عداوت گناهکار با خداوند سبحان است. این مرتبه که فوقالعاده خطر دارد، هنگام مرگ گناهکار اتفاق میافتد؛ به این معنا که انسان گناهکار، هنگام مرگ، وضعیّت اسفناک و جایگاه جهنّمی خود را میبیند و از این رو تمایل به رفتن از دنیا ندارد و میخواهد در دنیا بماند. قرآن کریم میفرماید: «فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ».[2]
در این هنگام، او را به امر خداوند قهّار و به اجبار ا
ز دنیا میبرند و در نتیجه با بغض و دشمنی پروردگار، از دنیا خواهد رفت. این عداوت و دشمنی، در سقوط و انحطاط چنین کسی تأثیر دارد و او را با سرعت بیشتری به درّۀ تباهی پرتاب میکند.
استاد بزرگوار ما حضرت امام «ره»، گاهی این موضوع را به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» مثال میزدند و میگفتند: همه، هنگام مرگ، امیرالمؤمنین را میبینند:«یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی»[3]. به عبارت دیگر، آن حضرت هنگام مرگ همه، اعمّ از شیعه، مسلمان، غیرمسلمان و حتی منافق، میآیند. از سوی دیگر، مأمور و ملک قبض روح، باید با اجازۀ امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» قبض روح کند. افراد گناهکار که نمیخواهند از دنیا بروند، چون به امر و اجازۀ امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میمیرند، با بغض ایشان از دنیا میروند و معلوم است کسی که با بغض امام علی «سلاماللهعلیه» بمیرد، سرانجامی جز سقوط و شقاوت ابدی نخواهد داشت.
مرتبۀ پنجم: اهانت به خداوند در قیامت
مرتبۀ پنجم سقوط برای گناهکار در قیامت و هنگام محاسبۀ اعمال رخ میدهد. کسی که با دشمنی خداوند از دنیا رفته، موقع حساب، خداوند تعالی را ظالم میپندارد و پروندۀ خود را انکار میکند. قرآن کریم، دروغگویی و بدبختی این افراد را بر ملا میکند: «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَیْءٍ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ»[4]
سقوط، انحراف و عاقبت شوم بعضی افراد، آنها را به جایگاه پستی میرساند که به جای خدا خدا گفتن و توبه و عذرخواهی از درگاه خداوند، در مقابل باری تعالی، قد علم میکنند، با وقاحت تمام او را ظالم میخوانند و میگویند: خدایا تو میخواهی بیجا ما را به جهنم بفرستی. بنابر تعبیر قرآن کریم، دروغگویی، گناه و فسق و فجور این افراد، آنان را به چنین مرتبهای نزول میدهد.
مرتبۀ ششم: سقوط پی در پی در جهنّم
مرتبۀ ششم سقوط آدمی، مربوط به اهل جهنّم است. افرادی که به جهنّم میافتند، در اثر کینهتوزی و عداوت قبلی که با خداوند داشتهاند و به دنبال تصوّر دروغ و باطلی که هنگام محاسبۀ اعمال از خداوند سبحان پیدا کرده و او را ظالم پنداشتهاند، در جهنّم نیز با خداوند متعال دشمنی میکنند. این دشمنی، منجر به سقوط پی در پی اهل جهنّم میشود و جالب آنکه این افراد با دوستان خداوند و محبّین او هم دشمنی میورزند.
طبق روایتی، پیامبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» در قیامت، گاهی به امید نجات برخی از اهل جهنّم، به جهنّم سر میزنند. در آن هنگام، نسیم رحمت در جهنّم میوزد و فضای غبارآلود و آلودۀ جهنّم را مصفّا میکند. جهنّمیان میپرسند چه خبر است؟ این نسیم چیست؟ پاسخ میشنوند که پیامبر اکرم در حال ورود به جهنّم هستند. بعضی از آنان از سر دشمنی با آن حضرت، به سلول خود میروند و درب را میبندند، مبادا چشم آنها به پیامبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» بیفتد و از رحمت و کرامت ایشان بهرهمند گردند. گناه و سقوط، انسان را به چنین جایگاهی میرساند.
تأثیر سازندۀ صبر، در ممانعت از سقوط انسان
از آنچه بیان شد، این نتیجه حاصل میشود که گناه و نافرمانی خداوند، به طرز شگفتآوری، موجب سقوط انسان میشود و او را قدم به قدم و پلّه پلّه تا نازلترین و پستترین مرتبۀ سقوط، میکشاند. امّا باید توجه داشت که صبر در برابر گناه و استقامت در برابر وسوسۀ شیاطین درون و برون، میتواند از سقوط و انحطاط خود جلوگیری نماید.
از این رو قاطعانه میتوان گفت: صبر در عبادت و مهمتر از آن، صبر در معصیت، بسیار اهمیّت دارد و مانع سقوط انسان است. انسان باید در مقابل مخالفت با اسلام، در برابر مخالفت با ولایت و در برابر گناه، صبر داشته باشد و با استقامت فراوان، مراقب غفلت و در پی آن مراقب لغزش خود باشد، وگرنه منجر به سقوط او خواهد شد.
حرکت معنوی انسان، به مثابۀ کوهنوردی
افراد کوهنورد، هنگام بالا رفتن از کوه، اگر یک لحظه توجه خود را از دست بدهند و غافل شوند، دچار لغزش شده، پرتاب خواهند شد. از این جهت با طمأنینۀ فراوان و آرام آرام بالا میروند و همۀ حواس خود را جمع میکنند و از لغزش و انحراف حذر مینمایند. نکتۀ ظریف کوهنوردی آن است که اگر لغزشهای کوچک مورد توجه قرار نگیرد، منجر به سقوط و پرتابهای بزرگ خواهد شد. یعنی اگر پای کوهنورد، کمی بلغزد، فوراً باید با صبر و استقامت، جبران آن را بکند و خود را به جایگاه محکمی برساند یا به تکیهگاه مورد اطمینانی تکیه کند یا سنگ محکمی در اطراف خود بیابد و آن را دستاویز قرار دهد تا سقوط نکند و بتواند به حرکت خود ادامه دهد. حال اگر به لغزش کوچک خود توجه نکند و چارهای برای آن نیندیشد، آن لغزش کوچک با آن که در ابتدای امر، جلوهای ندارد، او را به پایین کوه پرتاب خواهد کرد.
حرکت معنوی انسان و صعود و سقوط او نیز نظیر کوهنوردی است؛ به این معنا که یک لحظه بی توجهی و غفلت، منجر به سقوط او میشود و تا وقتی بیدار نشده و خواب غفلت او ادامه دارد، سقوط و انحطاط او نیز مرتبه مرتبه و پلّه پلّه ادامه مییابد تا به کلّی ساقط شود و به نازل ترین درجات، تنزّل یابد.
& #x0D;
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در روایتى مىفرمایند: «هیچگاه کار نیک و ثواب را کوچک مشمار، چون ممکن است یک کار خوب از نظر تو کوچک بنماید، ولى از نظر خداوند بسیار پسندیده و با ارزش باشد و تو ندانى. و نیز گناه را کوچک مشمار، زیرا ممکن است یک گناه در نظر تو کوچک جلوه کند، امّا براى سقوط تو بسیار بزرگ و با اهمیّت باشد و موجب خشم و غضب الهى گردد».[5]
ضرورت الگوگیری از صبر و استقامت اهل بیت(ع)
سخنان امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» که در نهج البلاغه یا سایر منابع روایی گردآوری شده است، صرفاً درد دل نیست، بلکه احادیث ارزشمند ایشان، سراسر پند حکیمانه و اخلاقی است و باید سرمشق زندگی و حرکت معنوی همگان شود.
آن حضرت در خطبۀ شقشقیّه، با اشاره به دوران بیست و پنج ساله که حقّ ایشان غصب شده بود، میفرمایند: «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا»[6]، یعنی مثل کسی که یک خار در چشمش و یک استخوان در گلویش باشد، صبر کردم.
وقتی لقمهای در گلو بماند و پائین نرود، گلوگیر میشود و بسیار دردناک است، امّا سختتر از آن هنگامی است که استخوان در گلوی انسان فرو رود. همچنانکه اگر خاری در چشم فرو رود، انسان را گرفتار و دردمند میکند. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: بیست و پنج سال در حالی صبر کردم که گویا خاری در چشم و استخوانی در گلو داشتم.
آن امام بزرگوار، این درد دل را بیان میکنند و از شیعیان انتظار دارند علاوه بر ناراحتی و تأثّر از این واقعه، امام خود را سرمشق قرار دهند و با تلاش و کوشش و نیز با صبر و استقامتی شبیه به آن حضرت، زندگی کنند و حرکت صعودی خود را ادامه دهند.
حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» نیز هفتاد و پنج روز یا نود و پنج روز بعد از رحلت نبیّ اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» در دنیا زندگی کردند و در آخرین روزهای حیات، در کلامی که منسوب به آن حضرت است، میفرمایند: «به اندازهای مصیبت دیدم که اگر این مصائب بر روز وارد میشد، آن را به شب تار مبدّل میکرد»[7].
حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» در برابر آن همه ظلم و مصائبی که ظالمان و غاصبان برای خاندان وحی پدید آوردند، صبر پیشه کردند و با روایتی که بیان شد و روایات مشابه آن، به شیعیان پس از خود درس صبر و استقامت دادهاند. در واقع، مقصود آن حضرت در بیان این مطالب، این درس است که ای شیعیان! من در برابر آن همه مصیبت صبر کردم و شما از من پیروی کنید و صبوری مرا یاد بگیرید و این فضیلت بزرگ را در برابر گناه و معصیت به کار گیرید. ای خانم! در براب
ر وسوسۀ شیطان درون و برون استقامت پیشه کن و عفّت، عصمت، حجاب و حیای خود را حفظ کن.
در واقع، امیرالمؤمنین و حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» به نسل کنونی میفرمایند: ای زن و مرد! در برابر گناه و معصیت صبور و مقاوم باشید و زبان، چشم و گوش خود را کنترل کنید و از هرگونه گناه و معصیت، هرچند در نظر شما کوچک باشد، اجتناب کنید.
ضرورت برخورداری از ملکۀ تقوا
آنچه در این مبحث توجه جدی میطلبد، این است که صرف گناه نکردن و تقیّد به ظواهر شرع، کافی نیست و انسان باید ملکۀ تقوا داشته باشد. یعنی به صورت ناخودآگاه به اطاعت از اوامر الهی بپردازد و از نواهی پروردگار متعال اجتناب ورزد و در این خصوص نیا
زی به یادآوری نداشته باشد. یعنی اهمیت به همۀ واجبات، مخصوصاً نماز، حجاب و پوشش؛ اهمیت به مستحبات، مخصوصاً خدمت به خلق خدا و انس با قرآن و نماز شب و اجتناب از گناهان و مکروهات، برای او ملکه شده باشد.
مسلمان و به خصوص شیعه، آن است که هنگام اذان، به طور ناخودآگاه تلاطم درونی داشته باشد و نگوید کار دارم، بلکه بگوید نماز دارم و همه چیز را فدای نماز کند. شیعۀ حقیقی باید در وقت نماز صبح خوابش نبرد، بلکه خودش بیدار شود. هنگام ظهر یا مغرب که مؤذن اذان میگوید، این فرد وضوگرفته و آماده و دوان دوان رو به مسجد باشد.
اسلام عزیز، در ترک محرّمات هم چنین ملکهای از مسلمانان میخواهد. یعنی انسان باید تلاش و کوشش جدی و تمرین مستمر در اجتناب از گناه داشته باشد تا کم کم به جایگاهی برسد که به طور ناخودآگاه، زبان او تحت کنترل باشد. دروغ، غیبت، تهمت، شایعه و اهانت، به صورت خودکار در زبان او نیاید. به طور ناخودآگاه چشم چران نباشد و چشم او نامحرم را نبیند. کسانی که ملکۀ تقوا دارند، زیاد اتفاق میافتد که در مسیر خانه تا محل کار یا تحصیل، نامحرم نمیبینند. البته این افراد، چشم خود را هم نمیبندند، بلکه با چشم باز، به دستور قرآن عمل میکنند و به چشم خریداری به کسی نگاه نمیکنند. اگر از آنها بپرسند چند مرد یا زن دیدید، قادر به پاسخ نیستند. اهل معرفت، کنترل چشم ، زبان و گوش خود را دارند.
حتی برخی از بزرگان به مرتبهای رسیدهاند که کنترل دل خود را هم دارند.
نیل به مقام عنداللهی، در پرتو صبر
صبر و استقامت در سلوک الی الله و در حرکت معنوی، انسان را به مقام عنداللهی میرساند. اگر آدمی در حرکت خود از صبر بهره بگیرد، همواره میتواند رو به استکمال باشد و کمال او نیز لایتناهی و بدون توقف خواهد بود. یعنی تا وقتی خدا، خدایی میکند، او در حال استکمال است و به سوی خود خدا پیش میرود. قرآن کریم، این رتبه را مقام عنداللهی مینامد.
آیهای از قرآن شریف، رسیدن به اطمینان قلبی را ناشی از «ذکرالله» میداند: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[8]. همانطور که در مبحث ذ
کر گذشت، یک مرتبه از ذکر، یاد خدا با عباداتی نظیر نماز است و والاترین مرتبه، ذکر عملی، به معنای اجتناب از گناه میباشد.
نتیجه اینکه صبر در عبادت و صبر در برابر معصیت، «ذکرالله» است و به انسان اطمینان قلبی میبخشد. امّا قرآن کریم در آیۀ دیگری، نفس مطمئنّه را به سوی خودش فرا میخواند. آنجا که میفرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً، فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی»[9]
در واقع، این آیۀ شریفه خطاب به بندگان میفرماید: اگر جداً گناه در زندگی شما نباشد و صبر در عبادت و صبر در اجتناب از معصیت داشته باشید، آنگاه بهشت، حتی بهشت رضوان برای شما کوچک میشود. بلکه مقام شما، مقام عنداللهی و نزد پروردگار متعال است. اگر جداً از اهل بیت«سلاماللهعلیهم» پیروی و اطاعت کنید، نزد آنان خواهید بود. «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً»[10]
مقام آسیه، همسر فرعون
آسیه، برای مخالفت با فرعون و برای اینکه شیعۀ حضرت موسی«سلاماللهعلیه» شده بود، محکوم به اعدام شد. اما اعدام او همراه با شکنجه بود؛ به این صورت که او را روی زمین انداختند و دستها و پاهایش را با میخهای بزرگ بر زمین کوفتند و میخهای دیگری روی سینه و شکم او زدند تا از دنیا رفت.
قرآن شریف، جملۀ شیرینی از آسیه نقل میکند که بسیار درسآموز است و اساساً قرآن، این داستان را برای الگوگیری مؤمنین مثال میزند. میفرماید: در همان زمانی که او را با شکنجه اعدام میکردند، میگفت: خدایا در نزد خودت بهشتی به من بده تا من پیش تو باشم و مرا از فرعون و فرعونیان و از ظالمین نجات بخش و راحت کن. وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ [11]
یعنی خدایا! لذت من، تو و بالاتر از بهشت، تو هستی. خدایا! در بهشت اگر نزد تو باشم، لذت دارد؛ یعنی اگر مقام عنداللهی داشته باشم، ارزش دارد، وگرنه بهشت منهای خدا، ارزشی ندارد و بهتر است نباشد.
امنیّت دل، مرهون صبر
همانطور که بیان شد، صبر در عبادت و صبر در اجتناب از گناه، به انسان اطمینان قلبی میبخشد. اطمینان قلبی علاوه بر اینکه انسان را به مقام عنداللهی میرساند، دنیای او را نیز اصلاح میکند و یک زندگی منهای غم، غصه، دلهره، و اضطراب خاطر و یک زندگی همراه با نفس مطمئنه به او میدهد. به عبارت دیگر، زندگی او توأم با امنیّت کامل و آرامش میشود.
آیۀ شیرینی، در سورۀ انعام آمده است که
درآن، پروردگار عالم از ما سؤال میکند و میفرماید: چه کسی امنیت دارد؟ به عبارت دیگر، چه کسی از زندگی عاری از غم، غصه، دلهره و اضطراب خاطر برخوردار است؟ سپس خود قرآن، پاسخ خودش را میدهد: «الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»[12]
یعنی آنکه ایمان دارد و از گناه، اجتناب میورزد، امنیّت دارد و علاوه بر آن، از جانب خداوند، هدایت میشود. به عبارت دیگر، هرکه از زیربنای ایمان، که همان اعتقاد قلبی به تشیّع است، برخوردار باشد و با روبنای صبر در عبادت و صبر در معصیت، حرکت کند، هم به امنیّت دل و آرامش کامل میرسد و هم دست عنایت خداوند روی سر او خواهد بود. چنین کسی دچار لغزش و انحراف نمیشود و فریب نمیخورد. حتی شیطان که چندین مرتبه یه خداوند تشر زده و گفته است: بندگان را گمراه میکنم، بر انسان مؤمن، با توصیفی که بیان شد، تسلّط نخواهد یافت. زیرا قرآن کریم میفرماید: «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ، إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ»[13]
از سوی دیگر، خود شیطان اقرار دارد که نمیتواند افراد مخلُص را گمراه کند. به عبارت دیگر، اگر کسی به راستی شیعۀ مخلُص باشد، یعنی شیعهای باشد که از شیطان و نفس اماره تبعیّت نمیکند و مطیع اوامر الهی است، شیطان نم
یتواند با او کاری داشته باشد. «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ، إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»[14]
حصن حصین خداوند، حافظ مؤمن و حرکت معنوی او
این آیات، بسیار تکان دهنده است. در واقع قرآن با این آیات به ما میفرماید: آیا میدانید شیطان چه وقت میتواند شما را ببرد و منحرف کند؟ وقتی که خودتان زیر پرچم او بروید، شما را به راحتی خواهد برد و اما اگر زیر پرچم خداوند باشید، زیر پرچم مولا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» باشید، شیطان حق ندارد که به سمت شما بیاید و اگر بیاید، میسوزد و نابود میشود. به عبارت روشنتر، خداوند متعال چنین بندهای را حفظ و حراست میکند و او در حصن خداست. یعنی اگر کسی به راستی و صادقانه بگوید: «لا اله الاّ الله»، آنگاه این شخص در حصن خدا و قلعۀ محکم خداوند خواهد بود.
حضرت امام رضا«سلاماللهعلیه» در دو روایت، به همین حقیقت تصریح میفرمایند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[15] ؛ «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»[16]
یعنی هرکس زیر پرچم خداوند متعال و زیر پرچم امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» باشد، شیطان نمیتواند او را ببرد و این شخص در قلعۀ محکم خداوند و زیر نظر اوست و خدا او را حفظ میکند تا از دنیا برود. بعد از مرگ هم تازه اوّل راه است و استکمال و حرکت صعودی او ادامه مییابد. استکمال او هم غیرمتناهی است و بالاخره لحظه به لحظه به سوی قرب خدا در حرکت است.
رسیدن به چنین مقامات بلندی محتاج تلاش، کوشش و کار است. البته ابتدای امر و ابتدای راه، مشکل به نظر میرسد، امّا بعد مشکل برطرف میشود؛ زیرا خداوند دست انسان را میگیرد و حرکت او را به یک حرکت فوقالعاده مبدّل میسازد. حرکتی صعودی و با شتاب که لغزش و انحراف در آن راه نمییابد.
پینوشتها
1. الکافی، ج 2، ص 352
2. ق / 22
3. بحارالأنوار، ج 6، ص 180
4. مجادله/18
5. الخصال، ج 1، ص 209
6. شرحنهجالبلاغة، ج 1، ص 151
7. مسکّن الفؤاد، ص 112
8. رعد / 28
9. فجر / 30-27
10. نساء / 69
11. تحریم / 11
12. انعام / 82
13. نحل / 100-99
14. ص / 83-82
15. الأمالى(للصدوق)، ص 235
16. عیونأخبارالرّضا (ع)، ج 2، ص 136
www.abna.ir
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor