گروه اوّل: نوشتارهایی که می کوشند تنها از زاویهء عمل به تکلیف و یا اجرای تقدیر، نهضت حسینی را تحلیل و تبیین کنند. در این گونه نوشته ها امام علیه السلام به منظور تحقق تقدیر از پیش تعیین شده و یا تکلیف دینی و یا هر دو، به قیام و نهضت اقدام کرد.
در این گونه نوشته ها هیچ تبیین و توضیحی دربارهء واقع نگریها و تمهیدات لازمی که امام اجرا کرد، صورت نمی گیرد. گروه دوم: تألیفات نخستین، ابهام زا بود و عناصری از مستشرقان و یا مسلمانان را بر آن داشتکه حرکت امام را به زعم خویش، نقاّدی کنند و از ابعاد تطابق و یا عدم تطابق با واقعیّتهای آن زمان، مورد بررسی قرار دهند. در مقابل این موج، تألیفاتی پدید آمد که مؤلفان کوشش داشتند واقع نگریها و مصلحت سنجیهای امام را بررسی کنند و ارائه دهند. در میان نویسندگان معاصر اهل سنّت، کسانی مانند محمد کامل البناء در نشریهء اللواء الاسلام تمام همّت خود را مصروف دفع این تهمت می کند که می گویند امام علیه السلام در فتح باب خصومت با یزید بی تأمل و بی محابا رفتار کرده است. شماره دیگری از همین مجله، گزارش یک سمپوزیم را در بر دارد که کسانی مانند محمد غزالی، عبدالرحیم فوده، محمد ابو زهره و دیگران در آن حضور دارند. اینان، در ارتباط با سه مسأله مشخّص بحث کرده اند:
1- آیا قیام امام حسین علیه السلام منبعث از هوی و هوسهای دنیوی و یا جاه طلبی سیاسی بوده ؟
2- آیا او با قیامش، در برابر حکومتی با فضیلت و واجد شرایط با معارضه برخاسته است ؟
3- آیا روش درستی برای رسیدن به هدف، انتخاب کرده بود؟
پاسخ شرکت کنندگان در بحث، در مورد سؤال اوّل و دوّم منفی است و در مورد سؤال سوم مثبت 4. بدین گونه مشاهده (3) می کنید که تلاشهای یاد شده، در راستای عقلانی ـ منطقی کردن قیام سیدالشهداست. یعنی ایشان، هم آرمان مطلوب داشته و هم از وسائل و ابزارهای مناسب استفاده کرده است. هر چند وقایع و حوادث پیش بینی نشده (به طور طبیعی) می تواند مانع به فرجام رسیدن ابزارهای مناسب هم باشد.
نویسندگان شیعی، هم در قرن اخیر، این سمت گیری را داشته اند و تلاش وافر نشان داده اند تا از تمهیدات و مصلحت نگریهای امام، پرده بردارند و نکاتی را نشان دهند.
مادر این نوشتار فرصت آن را نداریم که در تصویر نکته فوق، تمامی شواهد و مدارک را ارائه کنیم. اما در حد اختصار و ضرورت، به پاره ای از نکات، اشاره خواهیم داشت:
1 امام در مکه: با انتشار خبر درگذشت معاویه، کوفیان در خانه سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمدند و در پایان جلسه، دعوت نامه ای تنظیم کردند مبنی بر این که: امام برای در اختیار گرفتن منصب خلافت و امامت، به سوی کوفه حرکت کند (28).
اولین نامه را امام در تاریخ ده رمضان سال 6دریافت داشت. در فاصلهء ورود امام به مکّه، که مورخان آن را دو روز به پایان رجب ذکر کرده اند، تحرک و یا خطابه ای مشخص از سوی امام، روایت نشده است. گرچه مقام و مرتبت امام در مکّه، موجب بود که مردمان گرد ایشان آیند و از ایشان بهره جویند، امّا تواریخ از موضعگیری صریح امام درباره حوادث، ساکت است. با توجه به ضبط سخنان کوتاه و مختصر امام در مسیر سفر و یا در کربلا بسیار بعید می نماید که امام علیه السلام در فاصله یاد شده، موضعگیری کرده باشند و این نکته، دز میان ناقلان و راویان مسکوت مانده باشد. با توجّه به این که شهر مکّه محل تردّد و رفت و آمد بسیار بود، بویژه در رجب، شعبان و رمضان، کسانی که به قصد عمره به آن شهر می آمدند، اندک نبودند. این تمهیدات، تماماً برای این نکته بیان شد که به زعم ما امام از روی تعمّد، سیاست صبر و سکوت را پیشه کرده بودند. ایشان نمی خواستند که در عصر خویش و در تاریخ آینده، متهّم شوند که شورشی کور را آغاز کرده است.
ما مشاهده می کنیم که این سیاست صبر و انتظار، حتی بعد از وصول اوّلین نامه از سوی کوفیان ادامه پیدا می کند. ایشان، حتی به آن نامه پاسخ نمی دهند و از تعییین موضع خویش دربارهء نکات یاد شده در نامه، احتراز می جویند. این سیاست، همچنان ادامه پیدا می کند تا آن نامه ها رو به فزونی می نهد. رقم نامه ها و نیز محتوای غلیظ و مؤکد آن، امام را بر آن می دارد که در برابر آخرین نامه کوفیان، که توسط دو پیک ویژه فرستاده شده بود، موضع بگیرد و پاسخ خویش را در برابر تقاضای مکرر آنان، اعلان دارد. امام در نامهء خویش عنوان کرده بود: مسلم را به نمایندگی از سوی خود به کوفه می فرستد تا میزان همدلی و هماوائی کوفیان را خبر دهد، آن گاه بتواند تصمیم بگیرد.
در پرتوی مطالب یاد شده، که فهرست وار ارائه گردید، نکات ذیل مطرح است:
الف. آیا امام، قیام را در مکّه و مدینه، نمی توانست آغاز کند و حکومت دو شهر را در اختیار گیرد؟ پرسش فوق، از نکاتی است که شاید در ذهنها راه بیابد که چرا امام، قیام را از محل اقامت خویش مدینه و سپس مکّه آغاز نکرد و آن را به طرف منطقهء عراق کشاند. به نظر می رسد: این پرسش بدان خاطر مطرح شده که موقعیّت مکه و مدینه در سال 6هـ به درستی ارزیابی نشده است. از اهمیّت مکه و مدینه، پس از رونق فتوحات در عهد خلیفه دوم و سوّم به مرور، کاسته شد. حضور جنگاوران مسلمانان در منطقه سوریه و عراق و شرایط دیگر، موجب شد که دمشق و دو شهر نو پدید: کوفه و بصره، روز به روز ترقی کنند و اه
میّت بیشتری بیابند. حوادث سالیان پایانی حکومت عثمان، نشان داد که سرنوشت دار الخلافه و شخص خلیفه در خارج از مکّه و مدینه، رقم زده می شود و نیز این نکته که امام علی علیه السلام پس از پایان جنگ جمل، رو به کوفه نهاد و از مدینه و با درجاتی افزونتر، مکه، اهمیّت سیاسی خویش را از دست داده اند و دیگر نمی توانندبه عنوان مرکز قیام، نگاه کند. برای امام، روشن بود که شعله ور ساختن قیام در این دو شهر، فرجامی نخواهد داشت، زیرا سرنوشت سیاسی جهان اسلام، در مناطق دیگر، تعیین خواهد شد.
ب: پاره ای از مستشرقان کوشیده اند که امام را متهم کنند که متوقّع جوش و خروش مردم بود. بی آن که خود گامی در این راه بردارد. به دیگر سخن، اگر بخواهیم آن اسائه ادب را تکرار کنیم، امام در ارتباط با اهداف و آمال خویش، تنها منتظر حوادث بود و نه عامل در تغییر حوادث !
در تحلیل این سخن، بایستی مطالب ذیل ر، مورد توجه قرار داد:
1 قیامهای ناکام و پراکنده خوارج در دوره معاویه و تبلیغات اموی در عهد او، موجب شد که وفاق اجتماعی، هاله ای از قداست را دربر داشته باشد و صد البته در آن دوره، این وفاق از ناحیهء حاکمان اموی، ساخته و پرداخته می شد. جماعت، عنوان محترمی بود که کمتر کسی جرأت آن را داشت که پا را فراتر از آن بگذارد.
هر گونه نا همخوانی و یا فاصله گرفتن از مظاهر زندگی جمعی، که به شدّت با شریعت پیوند یافته بود، با ناخشنودی جامعه اسلامی آن روزگار مواجه بود.
نکتهء فوق، که خود از نکات مغفول آن دورهء تاریخی است، موجب می شد که هر سخن و یا حرکت ناهمخوان با روال زندگی اجتماعی مسلمانان، خروج از جماعت تلقی شود و رنگ و صبغهء قیامهای خوارج را پیدا کند، قیامهایی که در میان عامه ّ مردمان، پایگاهی نداشت.
نکتهء فوق، از نکاتی است که ما می بینیم علی رغم آن که امام، به دعوت کوفیان به آن سو رهسپار شد، اما در مقاتله ای مختصر بین عوامل حکومت مکه و کاروان امام، در مسیر سفر از مکه به سوی عراق، آنان، حضرتش را به این خطاب، مخاطب (8) داشتند:
الا تتّقی الله ! اتخرج من الجماعة
آیا پروای خدا را نداری ؟ آیا از جماعت مسلمانان، برون می روی ؟
مشاهده می کنید که هنوز گرز جماعت را حکومتیان، حمایل می دارند و حرکت و نهضت امام را در هم شکنی صفوف جامعهء اسلامی، می شمرند. این ملاحظات، گرچه به اشارت و اجمال، می تواند نشان دهد که چرا امام علیه السلام، مستقیماً اقدام نکرد و منتظر ماند تا مردمان، آغاز کننده باشند و او تنها پاسخ گوی نوای آنان باشد. اگر امام، به اقدامات پیشین دست می یازید، چنین وانمود می شد که او در مسیر شکاف افکندن در جماعت اسلامی گام بر می دارد و این، کافی بود تا علاوه بر نافرجام ساختن نهضت وی، شأن آن قیام را در حد و سطح حرکتهای کسانی چون: ابن زبیر و امثال او، پایین بیاورد و علاوه بر ناکامی عملی ناکامی تاریخی را نیز نتیجه دهد.
2 بر خلاف گمان مورخان، امام از پاره ای اقدامات تمهیدی غیر جنجالی، دریغ نورزید. نامهء ایشان به رهبران منطقه های پنج گانه بصره، خود، گواهی مناسب است ن ط. بصره، چون کوفه، شأن و مرتبت ارجمندی در آن روزگار داشت و بخش عظیمی2 از ولایات ایران، در حوزهء فرمانداری بصره، بودند. امام با فراخوانی رهبران قومی بصره، بودند. امام با فراخوانی رهبران قومی بصره به دعوت و همخوانی با روند قیام، در مسیر تمهیدات لازم برای یک نهضت اقدام کرد. ایشان تنها منتظر پاسخ کوفیان نماند. همچنین دعوت کوفیان نماند. همچنین دعوت کوفیان را تمام کار نینگاشت. آشنایان به جغرافیای سرزمینهای اسلامی، در قرن اول و دوّم، خوب می دانند که شامات، کوفه و بصره سه منطقه اصلی تعیین سیاست و یا تغ
ییر سیاست بودند و امام با فراخوانی بصریان به قیام، دو مرکز اصلی را برای همراهی، آماده می کند.
بنابراین، این سخن که امام علیه السلام برای تغییر شرایط و پیشبرد اهداف قیام، هیچ اقدامی نکرد، سخنی است به دور از واقعیّت. البته امام حرکتهای پر سر و صدا و یا اقدامات جنجالی، از آن نوع کارهایی که ابن زبیر پس از ورود به مکه کرد، انجام نداد. امّا آن نکته هم به واسطهء مصالحی بود که در بخش اولین سخن، بدان اشارت داشتیم.
ج. نمایندگی مسلم بن عقیل از نکات دیگری است که در خور بحث و گفتگوست. برخی از مورخان و نویسندگان، از جوانی و خامی مسلم بن عقیل سخن گفته اند، به نظر آنان، مسلم مجذوب ظواهر کلمات کوفیان شد و در نتیجه، در ارائه گزارش مثبت اوضاع کوفه، عجله کرد. در حالی که اگر کسانی مانند: ابن عباس می بودند، در می یافتند که این شعاره، هیاهویی بیش نیست و دوام نخواهد یافت; زیرا روزگار امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام را دیده و کوفیان را با ویژگیهاشان، شناخته بودند.
اگر سخن فوق، رهی به حقیقت داشته باشد، اینک این سؤال مطرح می شود که جرا امام حسین علیه السلام از میان افراد با تجربه کسی را برنگزید و مسلم را به نمایندگی فرستاد؟
در تحلیل و نقّادی نکته یاد شده، به چند مسأله بایستی توجه داشت:
اول، مسلم بن عقیل، چندان جوان و ناپخته نبود. گر چه مورخان، از یاد کرد بخش نخستین زندگانی آن بزرگوار، دریغ ورزیده اند و تنها به یادکرد دورهء مأموریت وی، در کوفه بسنده کرده اند، اما به قرائنی می توان دست یافت که حضرتش، حداقل میانسال بوده است. از فرائنی که حکایت از این نکته دارد، این است که: مسلماً یکی از فرزندان مسلم بن عقیل، به نام: عبدالله در حادثه کربلا به شهادت رسیده است. نام وی، در مصادری چون زیارت ناحیه، طبری، مقاتل الطالبین، مروج الذهب و مقتل الحسین خوارزمی آمده است.
همچنین ابوالفرج اصفهانی، از فرزند دیگری از مسلم بن عقیل به نام: محمد یاد می کند که او نیز، در واقعهء کربلا به شهادت رسیده است.
نکته فوق، می تواند نشانگر آن باشد که مسلم بن عقیل، در سنینی میان سی و چهل بوده است و نه آن گونه که برخی ادعا کرده اند که حضرتش در بیست و هشت سالگی به شهادت رسید. زیرا وقایع نگران واقعه کربلا عبدالله، فرزند مسلم را کودک و یا حتی نوجو
ان نشمرده اند. بلکه از روایات مبارزه او با کوفیان، می توان به این استنباط دست یافت که ایشان، در سنین جوانی بوده است. در مناقب ابن شهر آشوب آمده است:
انّه اوّل من برز.
او، اوّلین هاشمی بود که مبارز طلبید.
رجز خوانی او، تهاجم علیه کوفیان و کشتار آنان ع،تمام، نشان می دهد که عبد الله بن مسلم، حداقل، حدودبیست سال، داشته است. تبعاً پدر او، مسلم نیز، حداقل، حدود چهل سال داشته است.
تأملات فوق، در جهت این نکته انجام گرفت که بر خلاف پندار برخی از مؤلفان، سفیر امام، به هیچ وجه در سنین ناپختگی و یا شور و احساس جوانی نبوده، بلکه دقیق، در سنینی قرار داشت که پختگی اش با حزم و احتیاطهای ناموجّه دورهء کهنسالی نیامیخته بود.
ثانی، انتخاب کسانی چون ابن عباس و محمّد حنفیّه، که آنان ابتدا بد گمانانه به روند قضایا می نگریستند، تبعاً نمی تواست انتخاب موجّهی باشد. زیرا چه بسا این نمایندگی را نمی پذیرفتند و در فرض پذیرش. تلاش کافی برای اهداف مأموریت به خرج نمی دادند.
علاوه آن گزارش منفی آنان از اوضاع کوفه، نمی توانست برای تاریخ و آیندگان، گزارشی صادق و موثق باشد، زیرا هم کوفیان و هم آیندگان می توانستند این نکته را طرح کنند که گزارش آنان، طرح همان نقطه دیدگاههای اولیه آنان، در بی فایدگی قیام بوده است.
ثالث، به دلایل مختلف امام، بهترین انتخاب ممکن را در گزینش مسلم انجام دادند. مسلم،دو ویژگی: قرابت و کفایت را توأماً داشت. از یکسو پسر عمو و شوهر خواهر امام حسین علیه السلام بود (رقیه، دختر امام علی علیه السلام، همسر مسلم بود) از سوی دیگر، کفایت سیاسی و نظامی مسلم، اندک نبود. دلاوریهای او در نبرد یکتنهء خویش در کوفه و نیز تمهیدات و دور اندیشیهای وی در مدت اقامت در کوفه، نشانگر لیاقت اوست. صد البته، ناکامی او در کوفه، به معنای بی کفایتی او نبود و نیست که چه بسیار مردان آزموده و با کفایت، در اثر هجوم بادهای نا مساعد و همراهان نا موافق و متلون، از پای در آمده اند و امام علی و برادر زاده اش مسلم، از کسانی هستند که در تارک این جمع، می درخشد.
2 امام در سفر از مکه به عراق: در ارتباط با سفر امام به سوی عراق، امام از مسیر واقع بینی و مصلحت سنجی، هرگز به دور نماند. تمامی حرکتهای امام، التزام و تعهّد ایشان را باز می نمایاند. گر چه کم و بیش، کسانی تلاش ورزیده اند، تا گوشه هایی از این حرکت را با سؤالها و ابهامها مواجه کنند. در بخش ذیل به بحثی از این سؤالات خواهیم پرداخت:
الف. امام روز هشتم ذی حجّه، با تبدیل حج به عمره مفرده، مکه را ترک کرد. دربارهء علت این حرکت امام، پاسخهایی داده شده که اینک اشاره می شود:
پاسخ اول: امام، از ابتدای ذی حجّه، این خبر را دریافت که امیر الحاج منصوب در آن سال، یعنی عمروبن سعید بن العاص، از سوی حکومت مأمور شده است که مراسم حج را با ترور امام، به پایان برساند. طبیعی بود که چنان حادثه ای، علاوه برساند آن که یکی از موانع جدّی حکومت یزید را از میان بر می داشت، خود می توانست درس عبرتی به دیگران نیز باشد. کسانی که البته در موقعیّت امام نبودند، اما کم و بیش از پذیرش حکومت یزید ناراضی بودند.
امام، با دریافت این خبر و علل و انگیزه های آن، خواستند از محیط مکه دور شوند تا از وقوع چنین حادثه ای، که طبعاً تنها در
راستای اهداف حکومت اموی بود، جلوگیری کنند.
پاسخ دوم: برخی از مؤلفان معاصر، کوشیده اند حرکت امام را از زاویهء باز تابهای آن، مطالعه کنند. به نظر آنان، امام با ترک ادامهء حج و خروج از مکه، پیام سمبلیک و معنی داری را برای حاجیان سال 61هـ. بر جای گذارد و آنان را متوجه تغییرات مهم در حکومت وشریعت کرد. به نظر آنان، اگر امام پس از پایان مراسم حج، مکه را ترک می کرد، خروج او چونان دیگر طواف و کاروانه، امری طبیعی و فاقد پیام بود. اما انتخاب هشتم ذی حجّه که حاجیان آمادهء حضور در عرفات و منی بودند، پیامی بی عظیم و اساسی برای آنان داشت. پیامی که به گفتهء آنان، چنین بود:
حسین، یک درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است و آن نیمه تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است… مراسم حج را به پایان نمی برد، تا به همه حج گزاران تاریخ… بیاموزد که اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد… چرخیدن بر گرد خانه ء خدا با خانه بت مساوی است.
پاسخ سوّم: در کنار پاسخهای یاد شده، می توان به این نکته نیز اشارت داشت که امام پس از پاسخ مسلم بن عقیل، در وفاداری کوفیان وشاید تکرار پاسخها که اعتماد آفرین بود، درنگ و تأمل را روا نداشت، زیرا امام، آگاه بود که حکومت شام، می تواند موانعی جدّی برای قیام مردم کوفه، ایجاد کند.< ;/SPAN>
نکات یاد شده وشاید محورهای دیگری که در تاریخ ثبت نشده است، موجب شد که امام در مدت مراسم حج، به خروج از مکه تصمیم گیری کند.
ب. در حرکت امام، این پرسش مطرح بوده و هنوز نیز مطرح است که چرا امام، مشورت و رایزنی کسانی چون ابن عباس، محمد حنیفه، ابن عمر و… را نپیرفت و به سوی کوفه، حرکت کرد؟
کسانی که حرکت امام ر، تنها از زاویهء اجرای تقدیر و تکلیف، بررسی کرده اند، خود را از کاوش، رها ساخته اند و اظهار کرده اند که: امام، موظف بوده راهی را که از پیش برای او تعیین شده بود، بپیماند. بدین جهت، به صلاح اندیشی کسانی چون ابن عباس و دیگران وجه نکرد.
در این مقام، لزومی ندارد خود را در گیر و دار بحث پر دامنهء علم حضرت به نهایت کار، بنماییم; امّا تنها متفطّنان را متوجه این نکته می کنیم که در شرایط پذیرش آن مبنی نیز، امام در مقام امامت و اجرای تعهّدات منصب خویش، بایستی در محدودهء مصالح و واقع نگریها عمل کند، نا آگاهان، در ابهام و شک نیفتند
و حرکت ایشان ر، نادرست ارزیابی نکنند. نکتهء فوق، خود تفصیلی را در مباحث تاریخ امامت می طلبد که اینک مجال آن نیست، اما با توجه به این نکته، بایستی پیش زمینه های تصمیم امام را جستجو کرد.
حرکت امام، معقولترین واقع بینانه ترین کار ممکن درآن روزگار بود، کاری که اگر صورت نمی گرفت، شاید سیل انتقاد و تهاجم را از آن عصر به بعد، به همراه داشت. در این مقام، از تکرار نوشته ها و گفته ها خودداری می کنیم، اما تنها یک نکته را متذکر می شویم که امام، اعلان وفاداری دو منطقهء عمده از مناطق استراتژیک جهان اسلام (یعنی کوفه و بصره) را دریافت کرده بود. سفیر ویژه امام به کوفه، ظاهراً تردیدها را زدوده بود. توصیه های کسانی چونان ابن عباس، که عمدتاً بر نوعی احتیاط و بدبینیهای معمول استوار بود، که البته چه بسا راست در می آمد، نمی توانست پایه و مبنای تصمیم گیری معقول قرار گیرد. به دیگر سخن، تصمیم عقلانی، چه در شکل تصمیمهای فردی و یا اجتماعی، تصمیمی است که رابطه ای عقلایی با مقدمات آن داشته باشد. هر چند در مرحلهء تحقق خارجی، آن نتائج حاصل نشود و دستاوردی را که انتظار بود، به عمل نیاورد. حرکت امام از مکه به عراق، تمامی مقدمات لازمهء عقلانی ر، به همراه داشت. کوفه ارادت و وفاداری خویش را به امام، اعلان داشته ومسلم بن عقیل، سفیر ویژه ءامام، آن را تصدیق کرده و از امام خواسته بود که فوراً در کوفه حضور بیابد. از سوی دیگر، حکومت یزید به واسطهء اشتهار به فسق و فساد و نیز تبدیل شدن خلافت به سیستم موروثی سلطنت، که برای مسلمانان شگفت می نمود و نیز نوپائی سیستم، ضعیف و آسیب پذیر می نمود. تمامی عوامل یاد شده، شرایط مثبت و روشنی را از قیام، در پیش دید می نهاد.
ج. امام در سفر، به سوی کوفه، اهل بیت خویش را همراه کرد و زنان و کودکان را در کاروان خود، جای داد حضور این جمع دست و پاگیر! از سؤلات و ابهامائی است که کم و بیش مطرح شده است.
در پاسخ این سؤال، بایستی گفت: با توجه به سیر وقایع، در نظر امام محتمل می نمود که حکومت به عوامل خویش در مکه و مدینه، دستور دهد تا زنان و کودکان مردانی که در هجرت و قیام حسینی حضور یافته اند، تحت فشار و شکنجه قرار دهند، تا بدان وسیله میدان و گستردهء عمل قیام تابدان وسیله میدان و گسترهء عمل قیام حسینی را محدود سازد.همان گونه که برخوردهای آزار دهنده و مشمئز کنندهء حکومت یزید با زنان وکودکان مدینه، پس از واقعه ء حرّه، نشان داد که حکومت یزید، هیچ گونه محدودیت اخلاقی برای سرکوب قیامها قائل نیست. شایدتوجه به این احتمالات، موجب شد که امام، زنان و کودکان را با خویش همراه کند، تا دغدغه ای از پشت سر نداشته باشد و بتواند با اطمینان، مسیر حرکت را تعقیب کند.
د. خبر قتل مسلم وهابی، در بین راه، به امام منتقل می شود. این نکته که امام، همچنان مصر بود که مسیر کوفه را بپیماید، از نکاتی است که اهل نظر در بوته نقد و بررسی گزارده اند.
از پاسخهای جدّی، این است که کناره گیری و عقب نشینی امام از موضعی که آغاز کرده بود، می توانست ابهام
زا و مسأله آفرین باشد. امکان آن بود که مردمان کوفه در آن مقطع و نیز آیندگان، بپندارند اگر امام، روی به سوی کوفه می نهاد، وضع دگرگون می گشت. در این مقام، مسائلی چونان شرایط امام در فرض تصمیم به بازگشت و یا نظر همراهان امام و نکاتی همانند آن، تأملات حاشیه ای مطلب است. برخی از نویسندگان معاصر، مدعی شده اند که:
اولاً: با توجه به فرار شبانه امام از مدینه و خروج نابهنگام و زد و خوردی که با مأموران حکومت مکه پدید آمد، ایشان چندان زمینهء بازگشت به آن دو شهر را نداشت.
ثانیاً: عده ای از همراهان امام و از جمله، برادران مسلم رأی بر ادامهء مسیر تا کوفه را داشتند و استدلال آنان، چنین بود:
قد جائک من الکتاب مانثق به
چندان نامه از کوفه آمده است که ما به وفاداری نیروهای کوفه اعتماد داریم.
نکات فوق، از زاویهء نگاه نقّادان آن نوشته، مورد چون و چرا قرار گرفته است ثک اینک مجال نقد و تفحّص اصل گفتار و تأملات ناقلان و ناقدان، نیست.
تنها بر نکتهء اصلی، پای می فشریم که اگر امام به صرف شنودن خبر قتل مسلم و هانی، از مسیر، ره می برید، بی تردید طعن طاعنان اندک نبود. با توجه به حجم انبوه نامه های کوفیان و شرایط به ظاهر متزلزل حکومت یزید، این زمینه همچنان مفتوح بود که عده ای امام را به ضعف و سستی متّهم سازند و بگویند: اگر ایشان، بر عزم اولین ادامه می داد، شرایط و موقعیّتهایی مساعد، به کف می آورد.
امام، پس از شنودن خبر قتل مسلم و هانی، در اجتماع همراهان خویش، بیعت خویش را از آنان برداشت و آنان را در انتخاب راه، آزاد نهاد. گروهی از کاروانیان که به امید مال و مکنت، همراه وی شده بودند، در انتخاب راه آینده، تردید نکردند و مفارقت امام را بر نعمت مجالست، برگزیدند.
در ارتباط با حادثهء فوق، این سؤال مطرح است که چگونه و چرا امام علیه السلام به جای جذب وافزایش نیرو، در شرایط خساس و سخت، به دفع و طرد نیروها پرداخت.
سؤال فوق، پاسخهای روشنی دارد:
اوّل، امام، خود می دانست که با توجه به شرایط، حضور و یا مفارقت آن جمع بی عزم، تأثیری در تغییر معادلات نخواهد داشت. آن جمع، چندان کثیر و بی شمار نبودند، تا حضور و یا کناره گیری آنان، آثار مهمّی را بر جای بگذارد. شهر پیشاروی (کوفه) یا همچون دعاوی خویش، مطیع و منقاد امام بود و یا خیر و در هر دو حال، حضور ویا عدم حضور مجموعه ای که شاید به دهها تن نیز نمی رسیدند، چه تأثیر و تغییری را می توانست بیافریند؟
ثانی، با حساستر شدن شرایط، طبیعی بود که امام، بیش از پیش به جمعی همدل و همراز نیازمند باشد، تا حداقل در جمع قلیل خویش، بتواند احساس آرامش و همنوائی کند و بی تردید، حضور سست عنصرانی که امیدمندانه به وادی سفر آمده بودند، این خاطر را نا آسوده می گذاشت. آخرین نکته در سیر قیام امام، موضع ایشان پس از برخورد با لشکر حرّ و نیز در روزهای اقامت اجباری در سرزمین کربلاست. آیا براستی در این روزهای دشوار، که تقریباً امید به حمایت کوفیان نبود، امام همچنان بر موضع قیام و سرنگونی حکومت یزید، پای می فشرد؟
& lt;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt” lang=AR-SA>در این که موضع روحی و قلبی ایشان، نابودی و فرو پاشی آن نظام نا همخوان با شریعت و عدالت بود، هیچ گونه تردید و ابهامی نیست. امّا آیا در مواضع را پیگیری می کرد. مورّخان مختلف، حکایت کرده اند که امام، چه به هنگام برخورد با حرّ و چه در روزهای دیدار با عمرسعد، خواستار بازگشت و مراجعت بود. اما حرّ به بهانهء نداشتن اختیارات عمر سعد به اعتبار نیاز به تصمیم گیری ابن زیاد، به این پیشنهاد تن ندادند. در این مقام، چند و چونی در دانش امام نداریم، بلکه می خواهیم بر این نکته، تأکید ورزیم که حضرت، معقول ترین و منطقیترین برخورد را با رژیم سیاسی وقت و عمّال آن، نشان دادند. ایشان، در تمامی مذاکرات با حرّ و عمر بن سعد، این نکات را بازگو می کردند:
ما به سوی کوفه، به واسطهء انبوه خواسته ها و مکاتبات رو آوردیم و اگر اینک پذیرای ما نیستند، مانع از راه ما برگیرید تا خود کار خویش به سامان کنیم…
در هیچ یک از مکالمات یاد شده، سخن از قیام و خروج علیه حکومت یزید نیست. البته بایستی پذیرفت که امتناع از بیعت با یزید و حکومت سیاسی وی، همچنان در سخنان امام، تکرار می شود. در آن مقطع، بسی از مشاهیر و نامداران بودند که تن به بیعت یزید نداده بودند. در نتیجه، پاسخ امام در بیعت بایزید، ره و مبدأی برای مشروع سازی حکومتی بودکه امام، به هیچ وجه آن را مشروع و قانونی نمی دانست.
سخنی در پایان
در ختام کلام، تأکید می ورزیم که طرح نکات یاد شده در این مکتوب، تنها با این تحلیل صورت گرفت که حتی حرکات حماسی ـ عاطفی امامان شیعی، جدای از روند عقلانی ـ منطقی نبوده اند. بر خلاف متصوفان نا متشرع ونیز متشرّعان نابخرد، ره عقل و عشق در انسانهای کاملی چونان پیامبران و امامان، پیوند می خورند و در هم می آمیزند. هرگز با این واژه ه، قصد آن نداریم که از ارج و حرمت باطن عرفانی حماسی نهضت حسینی بکاهیم و یا ارزش آن را کم مقدار جلوه دهیم. بلکه این خرده تحلیل، برای آن بود که خطرات نگرش تک بعدی را باز گوییم. نظاره هایی که گاه حرکت حسینی را صرفاً یک تکاپوی عقلانی نشان داده اند و گاه آن را در قالب یک شور و حال قلندرانه، محدود کرده اند. هر دو نگاه تنه، نظاره ای از زاویه ء دید ناظر است و نه نمایانگر واقعیّت منظر.
نکتهء دیگر آن که در لابه لای نوشتار، به اشارات بیان شد که ما هرگز نمی خواهیم خود را در مقوله ای جنجالی چونان: دانش امام درگیر کنیم. (که آن مقوله، خود مجال و تفصیل دیگری می طلبد) بلکه تنها بر این ادعا هستیم که امامان، حتی با آگاهی از وقایع آیند، موظف و مکلفّند به گونه ای عمل کنند که عاقلان و ناظران، به دیدهء وهن و طعن به آن اعمال ننگرند، در غیر این صورت، آنان با عملکرد خویش خود، زمینها اختلال و فرسایش ایمان مردمان را فراهم آورده اند کاری که به هیچ وجه، قابل توجیه و دفاع نبوده و نیست.
با اعتقاد به مبنای فوق، این تحلیل ارائه داده شد که امام حسین و دیگر امامان شیعی، در عملکرد خویش، گام به گام واقع بینی ومصلحت سنجی را رعایت داشتند. گر چه پاره ای از محافظه کاران، چونان: ابن عباس، ابن عمر و… راههای دیگری را پیشنهاد داشتند. اما همان گونه که گذشت، امام مسیر عقلانی یک مبارزه جدّی را گام به گام، سیر کرد.
حرکتی که در هیچ نقطهء آن، نمی توان کوچکترین نقطهء منفی، از دید خرد و منطق، بر عملکرد حضرتش باز گفت.
پی نوشت:
1 فتوح البلدان، احمد بن عیسی البلاذری، ترجمه آذرتاش آذرنوش، سروش، چاپ دوّم، 92
2 السیرة الائمة الاثنی عشر، هاشم معرو
ف الحسنی، ج 1و 162
3 الحیاة السیاسیة للامام الحسن، جعفر مرتضی العاملی 117به بعد.
4 تاریخ یعقوبی، ج 1532دارالصادر; الامامة والسیاسة، ابن قتیبه دینوری 25 مطبعة الحلبی، مصر; فتوح البلدان، بلاذری، آذرنوش 26
5 الامامة والسیاسة، ابن فتیبه دینوری 25
6 السیرة الأئمة الاثنی عشر، هاشم معروف الحسنی.
7 الامامة والسیاسة ابن فتیبه 49
8 الحیاة السیاسة للامام لاحسن، جعفر مرتضی العالمی 154
9 اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 1 567; مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی، تحقیق احمد صقر 52دار المعرفة، بیروت.
10 اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج 1 567; مقاتل الطالبین، ابو الفرج اصفهانی 55
11 اعیان الشیعه سید محسن امین، ج 1 566.
12 بحار الأنوار ج 44 58 مؤسسة الوف، بیروت
13. السهم الثاقب >، بحر العلوم، بیت 433 به نقل از ترجمة
الامام الحسن، ابن عساکر، مؤسسة المحمودی للطباعة والنشر 13 پاورقی.
14 الامام المجتبی، حسن مصطفوی 93
15مناقب ابن شهر آشوب ج 2 18 مطبعة علمیة، قم.
16 همان مدرک، ج 2 18
17 الامام المجتبی، حسن مصطفوی 243 به نقل از شرح نهج البلاغه >، ابن ابی الحدید، ج 4 4
18 ترجمة الامام الحسن، ابن عساکر 221
19 همان مدرک 27 ـ 223
20 همان مدرک 220
21 همان مدرک 221 پاورقی به نقل ز تاریخ دمشق، ج 21 31 ذیل احوال سعید بن عاص.
22 السیرة الائمة الاثنی عشر، هاشم معروف الحسنی، ج 2 26
23 الامام الحسین، باقر شریف القرشی، ج 2 223 مکتبة الدواری، قم.
24 همان مدرک 203
25 اعیان الشیعه سید محسن امین، ج 1 587.
26 همان مدرک، 588
27 اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، حمید عنایت، ترجمهء بهاء الدین خرمشاهی 322 خوارزمی، تهران.
28 اعیان الشیعه سید محسن امین، ج 1 589.
29 تشیع در مسیر تاریخ. دکتر سید حسین جعفری، ترجمه دکتر سید محمد تقی آیت اللهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،159
30 اعیان الشیعه، ج 1، 589

 ;31 بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 44 368
32 اعیان الشیعه، ج 1 59
33 پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین، دکتر جعفر شهیدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی 122به بعد.
34 انصار الحسین، محمد مهدی شمس الدین، ترجمه ناصر هاشم زاده 127 امیر کبیر.
35 مقاتل الطالبین، ابو الفرج اصفهانی، 62 دار الکتاب للطباعة و النشر، قم.
36 مناقب ابن شهر آشوب.
37 اعیان الشیعة، ج 1 67
38 همان مدرک، ج 1 593
39 حسین و ارث آدم، دکتر شریعتی، مجموعه آثار 19 24 انتشارات قلم.
40 شهید جاوید، صالحی نجف آبادی 214 چاپ پانزدهم، نمونه، قم.
41 شهید آگاه، لطف الله صافی 334 چاپ سوم، مؤسسه نشر و تبلیغ.
42 الارشاد، مفید ترجمه رسولی محلاتی ج 2 77 علمیه اسلامیه، تهران.
43 همان مدرک 86ـ 87; تجارب الامم، ابن مسکویه، با تحقیق ابو القاسم امامی، ج 2 59 64سروش; اخبار الطوال، دینوری، با تحقیق عبد المنعم عامر 249; وقعة الطف ابو مخنف، تحقیق محمد هادی یوسفی، 186مؤسسة الشر الاسلامی; الکامل فی التاریخ >، ابن اثیر، ترجمه محمد حسین روحانی، ج 5 2228 اساطیر، تهران.
44 در نقل طبرسی از ابو مخنف، مسأله رفتن به شام و بیعت با یزید مطرح شده است. به عنوان یکی از سه پیشنهاد امام به عمر بن سعد. همچنین ابن سعد در نامهء خویش به ابن زیاد، آن را آورده است وقعة الطف 187 ابن اثیر نیز، آن را نقل می کند. اما مورخان دیگر، به نقل آن نپرداخته اند اهمیت موضوع، موجب می شود که اعتماد به نقل طبری و ابن اثیر، کاهش یابد و در نتیجه تحلیل آقای دکتر شهیدی، به راستی نزدیک آید:
بدون شک قسمت سوم این پیشنهاد (رفتن به شام و بیعت با یزید) درست نیست و چنانکه بعض مورخان نوشته اند: پسر سعد به خاطر طفره رفتن از جنگ و شانه از زیر بار مأموریت خالی کردن، آن راافزوده است.
پس از پنجاه سال، پژوهش تازه پیرامون قیام امام حسین 164
www.hawzah.net