شجاعت علی عليه السلام
بدر
در جنگ بدر هزار مرد جنگی قريش در مقابل ارتش سيصد و سيزده نفری پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله قرار گرفت. ياران پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله آماده جنگ نبودند بلكه فقط برای گرفتن قافله قريش آمادگی داشتند. دراين جنگ هفتاد نفر از قريش كشته شدند كه 35 نفر از آنان را علی عليه السلام كشته بود. اين 35 نفر نه از آدمهای عادی بلكه از قهرمانان و سران قريش بودند.
احد
قريش به تلافی جنگ بدر و برای خونخواهی كشته شدگان خود به طرف مدينه حركت كردند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله نيز از مدينه بيرون آمد و دو لشگر در مقابل هم قرار گرفتند. در آن زمان قهرمانان، علمدار میشدند. (در ماجرای عاشورا نيز چون حضرت ابوالفضل قهرمان بود، علمدار شد) اگر علم به زمين میافتاد، لشكريان فرار میكردند. در احد، نه نفر از قهرمانان قريش يكی پس از ديگری علم برداشتند. هر يك از آنان كه علم را بر میداشت، علی عليه السلام او را با شمشير به درك میفرستاد. با كشته شدن نهمين نفر، لشكر قريش شكست خورد.
خندق
در جنگ خندق، قريش با ده هزار نفر آمدند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله و مسلمانان برای حفظ مدينه، با تعليم سلمان فارسی خندقی حفر كردند تا ارتش دشمن نتواند وارد مدينه شود. عمرو بن عبدود كه با هزار سوار برابر بود با اسب از خندق پريد. اصحاب پيامبر صلی الله عليه و آله از رويارويی با او هراس داشتند. عمرو به آنها نگاه میكرد و میگفت: «شما میگوييد: هر كس از شما توسط ما كشته شود، به بهشت میرود. آيا از شما كسی نيست كه بخواهد بهشت برود؟» كسی پاسخ او را نمیداد تا اين كه گفت: «ولقد بححت عن النداء بجمعكم هل من مبارز؛ بس كه فرياد كشيدم و در ميان جمعيت شما مبارز طلبيدم، صدايم گرفت!» همه میترسيدند، تا اين كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «چه كسی به جنگ او میرود؟ علی عليه السلام فرمود: «من». پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله عمامه خود را بر سر او بست. علی عليه السلام وقتی با عمرو مواجه شد، به او گفت: «تو گفتهای كسی كه به مبارزه من درآيد، از سه حاجت او يك حاجت را اجابت میكنم. اينك من حاجاتم را میگويم. 1- بيا و مسلمان شو. گفت نمیشود. 2- لشكرت را بردار و برگرد. گفت: نمیشود. 3- تو سواری و من پياده، پياده شو تا بجنگيم. گفت: خيال نمیكردم در عرب كسی چنين آمادگی يا چنين خواستهای داشته باشد.
عمرو پياده شد و اسب خود را پی كرد. با شمشير به حضرت علی عليه السلام حمله كرد. حضرت علی عليه السلام سپرش را مقابل ضربه او گرفت، سپرش دو نيم شد و شمشير به سر حضرت علی عليه السلام اصابت كرد. همانجا كه بعدها مورد اصابت شمشير ابن ملجم قرار گرفت. حضرت علی عليه السلام نيز شمشيری به پای عمرو زد. او بر روی زمين افتاد و حضرت علی عليه السلام روی سينه اش نشست.
اگر مسلماني، كافری را میكشت، تمام لباس و وسايل او را بر میداشت و مال او بود. ولی حضرت اين كار را نكردند. وقتی خبر به خواهر عمرو رسيد گفت: اگر لباسهای برادرم را در آورده بودند تا آخر عمر برای او گريه میكردم ولی آن كه عمرو را كشت پسر ابوطالب با اين بزرگواری است.»(11)
عمر بن خطاب گفت: «زره اش هزار دينار (يا هزار درهم) ارزش دارد.» علی عليه السلام فرمود:«نخواستم پسر عمويم را لخت كنم.» (حضرت علی عليه السلام و عمرو هر دو از قريش و عموزاده بودند.)
خيبر
يهوديان مردمانی ثروتمند و بسيار سركش و آزار دهنده بودند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله مأمور به جنگ خيبر شد. قهرمانی به نام مرحب داشتند كه به جای سپر، برای لرزاندن قلب طرف، سنگ روی سر میگذاشت.
حضرت رسول صلی الله عليه و آله روز اول ابوبكر را با ارتش برای جنگ با آنان فرستاد. آنها رفتند و شكست خورده برگشتند. در باره او نوشته شده كه «يجبّن اصحابه و يجبونه؛ ابوبكر به سپاهيانش میگفت: شما ترسو بوديد و
آنها میگفتند تو ترسو بودي.» روز دوم عمر با لشكريانش رفت و بعد از شكست و بازگشت، همان سخنان تكرار شد.(12)
شب سوم پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «لابعثن غدا رجلاً يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله كرار غير فرار.» هر يك از صحابه تا صبح به اميد اين كه خودش همان فرد مورد نظر باشد، صبح كرد. هنگام صبح پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «اَيْنَ عَلي؛ علی كجاست؟ گفتند: علی چشم درد دارد. فرمود: علی عليه السلام را بياوريد. او را آوردند. پيامبر صلی الله عليه و آله آب دهان به چشم او ماليد و خوب شد به صورتی كه حضرت امير میفرمود: تا آخر عمر ديگر چشم درد نديدم.
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله عَلَم را به دست علی داد. علی به همراه لشكريان حركت كرده در مقابل مرحب قرار گرفت. هر دو رجز خواندند و به يكديگر حمله كردند. حضرت، مرحب را كشت و سپس از خندق آنان جست و در قلعه خيبر را كند. در را روی خندق گرفت و پل ساخت تا صحابه از روی آن عبور كنند و اين چنين خيبر را فتح كرد. بعد از فتح قلعه، هشت نفر خواستند در را حركت دهند نتوانستند.
جانشين پيامبر صلی الله عليه و آله
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در جنگ هايی كه نزديك مدينه بود، علی را با خود میبرد و در مدينه كسی را كه بعد از پيامبر صلی الله عليه و آله هوای رياست نداشته باشد، میگذاشت تا نماز جماعت بخواند. افرادی چون ابنام مكتوم كور، ابن مسعود و…
در غزوه تبوك مسافرت پيامبر صلی الله عليه و آله دو ماه طول میكشيد و نمیشد كه پيامبر صلی الله عليه و آله مركز اسلام را دو ماه تنها بگذارد، يا به دست افرادی بسپرد كه قبلاً میسپرد. در اين غزوه، پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله، علی عليه السلام را فرماندار مدينه كرد. منافقين گفتند: «مَلَّ ابن عمه؛ از پسر عمويش ملول شد.» حضرت امير عليه السلام لباس جنگ پوشيده و به پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله ملحق شد. پيامبر صلی الله عليه و آله فرمود: «ما بال ابن ابی طالب؛ پسر ابوطالب را چه میشود؟» حضرت عرض كرد: «منافقين گفتند: «مل ابن عمه». در صحيح بخاری آمده است كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «اَماترضی ان تكون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدي(13)؛ آيا خشنود نمیشوی كه به منزلتت نزد من مانند منزلت هارون نيست به موسی عليه السلام باشد جز اين كه [هارون نبی بود ولي] نبوت با من ختم میشود.»
قرآن و علی عليه السلام
وقايعی از تاريخ پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله نشانگر اين است كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله، علی عليه السلام را برای حمل تبليغ رسالت بعد از خود آماده میكرد. ما به صورت مفصل در كتاب «معالم المدرستين» از كتب مكتب خلفا (طبقات ابن سعد، سنن ابن ماجه، مسند احمد و…) روايت كرده ايم كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله آخرهای شب نشستهای خاصی با علی عليه السلام داشت. علی عليه السلام دم در خانه رسول الله صلی الله عليه و آله میايستاد و میگفت: «السلام عليك يا رسول الله.» اگر پيامبر میفرمود عليك السلام، داخل میشد و الاّ، بر میگشت. در جلسات ملاقات، آنچه از ملاقاتِ گذشته تا اين زمان، بر پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله وحی شده بود، آنها را برای علی عليه السلام املاء میكرد و علی عليه السلام مینوشت.
به علی عليه السلام میفرمود: «بنويس. علی عليه السلام عرض میكرد: «تخاف علی النسيان؛ از فراموش كردن من میترسي؟، فرمود: «نه، ولقد دعوت الله الاّ ينسيك. اكتب لشركائك. عرض كرد: وَ مَن شركائي. در آن جلسه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام حاضر بودند. حضرت فرمود برای اينها و فرزندان اين (اشاره به امام حسين عليه السلام)
در آن عصر، نامه هايی را كه میخواستند بماند، روی پوست می
نوشتند. علی عليه السلام قرآن را بر روی پوست شترِ دباغی شده مینوشت. اين نوشته طوماری به اندازه هفتاد زراع شده بود و نام آن جامعه بود. آنچه بر پيامبر وحی میشد، پيامبر صلی الله عليه و آله بر علی عليه السلام املا میكرد و علی عليه السلام در آن جامعه مینوشت.
ما در سه جلد كتاب «القرآن الكريم….» آورده ايم كه وحی به دو صورت بود: 1- وحی قرآنی 2- وحی بياني. وحی قرآنی همين قرآن است كه امروز در دست ماست. حتی يك كلمه كم يا زياد و پس و پيش نشده است. هر آيهای از وحی قرآنی كه نازل میشد، با وحی بياني، جبرئيل امين تفسير آن آيه را نيز میآورد. ركعات نماز و اذكار آن در قرآن نيست ولی وقتی كه مثلاً آيه «اقم الصلوة لدلوك الشمس الی غسق الليل» نازل میشد جبرئيل با وحی بيانی میفرمود كه نماز مغرب سه ركعت و اذكار آن چنين و چنان است. جبرئيل اين تفسير را نيز از جانب خداوند بيان میكرد.
هر چه نازل میشد پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله هر يك از كُتّاب وحی را میطلبيد و آيه را با تفسير آن بيان میكرد تا بر روی پوست، تخته، كتف گوسفند و هر چيز ديگری كه در آن زمان رايج بود، بنويسند. هر سورهای را كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله برای صحابه میخواند، همراه با آن وحی بيانی را نيز منتقل میكرد؛ يعني، قرآن بدون تفسير در زمان پيامبر صلی الله عليه و آله نبوده است، آن هم تفسير از دو لب پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله. در آن قرآنِ با تفسير چيزهايی بود كه با سياست خلفای بعدی مخالفت داشت. مثلاً شجره ملعونه در قرآن، همان بنی اميهاند و اين با خلافت بنی اميه سازش نداشت. تمام وحی قرآنی و بيانی در خانه پيامبر بود. صحابه نيز هر كدام سوره يا سوره هايی را با تفسير يا بدون تفسير برای خود نوشته بودند. اختلاف در مصاحف صحابه، اختلاف در وجود تفسير و عدم آن بود نه اختلاف در نفس قرآن.& lt;/P>
در روايات پيامبر صلی الله عليه و آله رواياتی بود كه با سياست قريش مخالف بود.
در مسند احمد و سنن ابن ماجه آمده است كه عبد الله بن عمرو بن عاص میگويد: «كنت اكتب كُلّما اسمع من رسول الله، فنهتنی قريش. (يعنی آنها گفتند ننويس. پيامبر نيز بشری مثل ساير مردم است. از يكی خوشش میآيد، از يكی بدش میآيد و چيزی میگويد) به پيامبر صلی الله عليه و آله عرض كردم چنين گفتند. فرمود: «اكتب فوالذی نفسی بيده ما يخرج من فی الا حق؛ بنويس، به آن كه جانم به دست اوست از دهانم جز حق خارج نمیشود.»
فلسفه غدير
پس گفتارهای پيامبر صلی الله عليه و آله كه در نزد صحابه بود، قابل كنترل نبود. غدير برای اين بود كه پيامبر صلی الله عليه و آله سخنی در مورد علی عليه السلام بگويد كه بين صحابه تنها نباشد. جايی باشد كه تمام مسلمانان بشنوند. و الاّ حضرت رسول مكرر در مورد جانشينی او صحبت كرده بود و حتی اسامی دوازده امام را
برده بود. (ما در رسالههای كوچكی تحت عنوان «علی مائدة الكتاب» به عربی و «بر گستره كتاب و سنت» به فارسي، يكی از رسالهها را در مورد 12 امام نوشته ايم).
بايد تعيين علی عليه السلام در جايی باشد كه از كنترل كردن صحابه در مدينه خارج باشد. به همين دليل در آخرين سال حيات پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله از جانب خداوند متعال خطاب به پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله دستور آمد كه به مسلمانان اعلام كند، هر كه میتواند به حج بيايد. حجاجی كه در ركاب پيامبر صلی الله عليه و آله بودند، به او چشم دوخته بودند تا ببينند چه میگويد. تعداد حجاج را از هفتاد هزار تا يك صد و چهل هزار نفر نوشتهاند. دليل اختلاف در مورد تعداد نفرات، نبودن آمار دقيق در آن زمان است. به هر حال از هفتاد هزار نفر كمتر نبوده است.
در عرفات با وحی غير قرآنی به پيامبر صلی الله عليه و آله وحی شد كه علی را معرفی كن. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله وقتی وحی غير قرآنی میآمد، زمينه را آماده میكرد. مثلاً با وحی غير قرآنی به پيامبر صلی الله عليه و آله وحی میشد كه زينب بنت حجش با شوهرش زيد دعوا دارند و میخواهند جدا شوند، زيد بايد زنش را طلاق دهد و تو بايد با او ازدواج كنی تا سنت پسرخواندگی از بين برود. آن جا به وحی قرآنی بعدا آيه نازل شد كه: «و تخشی الناس و الله احق ان تخشاه(14)؛ از مردم میترسی ولی خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي»
در عرفات با وحی غير قرآنی وحی شد كه بايد علی را معرفی كنی ولی پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله چنين نكرد. او نگران اين بود كه اعراب بگويند: او نيز مثل شيوخ عرب كه اگر پسر داشته باشند، او را به عنوان جانشين معرفی میكنند و الا پسر عموی خود را معرفی میكنند، چنين كرد.
پيامبر صلی الله عليه و آله و اصحاب او به جحفه رسيدند، در آن جا راههای يمن، شام و مدينه از هم جدا میشد. به وحی قرآنی آيه نازل شد كه: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته(15)؛ای پيامبر! آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده ابلاغ كن و اگر انجام ندهي، رسالت او را ابلاغ نكرده اي.»
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فورا دستور داد تا اصحاب بايستند و خود نيز ايستاد. خيمه زدند و نماز ظهر را در كنار غدير خم در جحفه به جا آوردند. با پالان شتر برای حضرت، منبر درست كردند. حضرت بالای منبر رفت و فرمود: «الست اولی بالمؤمنين من انفسهم.» گفتند: «بلي». پيامبر اكرم دست علی را بلند كرد. دو آستين آنها افتاد به حدی كه سفيدی زير بغل آنها پيدا شد. آن گاه فرمود: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله.»
در مسند احمد و سنن ابن ماجه آمده است كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در اين جا فرمود: «انی مخلّف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتی اهل بيتی ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدی و قد انبأنی اللطيف الخبير انهما لايفترقان حتی يردا علی الحوض.» پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله عمامهای داشت كه در اوقات رسمی برسر میگذاشت. آن عمامه سياه را كه نامش سحاب بود، بر سر علی گذاشت و رسما تاج گذاری كرد. عمر خطاب به امير المؤمنين گفت: «بخ بخ، اصبحت مولای و مولی كل مؤمن و مؤمنه.»
جامعه يا قرآن علی عليه السلام
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله علی را برای تبليغ رسالت بعد از خود آماده كرد و او را به عنوان جانشين خود به مردم معرفی كرد. اما آيا آرزوی پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله تحقق يافت؟ «جامعه» كه قرآن در آن نوشته شده بود، در دست علی بود. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله به علی عليه السلام دستور داده بود كه بعد از غسل و كفن و دفن او، رداء بر دوش نكند تا قرآن موجود در خانه پيامبر صلی الله عليه و آله را جمع كند. علی عليه السلام به سفارش پيامبر صلی الله عليه و آله عمل كرد. از صبح چهارشنبه شروع كرد و تا روز جمعه قرآن را به اين صورت جمع كرد كه سورهها را كه بر روی اجناس مختلف (تخته، پوست، استخوان و…) نوشته شده بود به هم متصل میكرد. تمام قرآن جمع شد. آن را در جوالی قرار داد و با قنبر به مسجد پيامبر صلی الله عليه و آله آورد. خطاب به مردم فرمود: «اين قرآنی است كه در خانه پيامبر بود.»
در اين قرآن چيزی بود كه مخالف سياست خلفا بود. لذا گفتند: ما خودمان قرآن داريم. در اين كه قرآن داشتند راست میگفتند ولی تفسيری را كه جبرئيل آورده بود نداشتند. حضرت فرمود: «ديگر اين قرآن را نمیبينيد.» آن قرآن و جامعه را علی عليه السلام به امام حسن عليه السلام تسليم كرد. و به او فرمود: بعد از خودت به حسين تسليم كن و به امام حسين فرمود: بعد از خودت به علی بن الحسين تسليم كن. علی بن الحسين همانجا نشسته بود. به علی بن ال
حسين فرمود: تسليم فرزندت محمد باقر كن و سلام پيامبر و مرا به او برسان.
آنچه به دست علی عليه السلام بود بعد از او در دست امام حسن قرار گرفت و بعد از او در دست امام حسين عليه السلام بود. زمانی كه امام حسين عازم كربلا شد، آن را تسليمام سلمه كرد و فرمود: «آن را به بزرگترين فرزند من كه بر میگردد، بده.»ام سلمه آن را تسليم امام زين العابدين عليه السلام كرد. امام زين العابدين در مرض وفات، فرزندانش را جمع كرد و آن را تسليم امام باقر عليه السلام كرد و…
ائمه اطهار از اين جامعه و قرآنِ با تفسير، حديث هايی را برای اصحابشان میفرمودند. مردی از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: رأی شما در فلان مسأله چيست (ابوحنيفه میگفت: رأی من چنين است. سائل با همين عادت از امام سؤال كرد.) حضرت فرمودند: و يهك لو قلنا برأينا اذا لهلكنا؛ اگر ما به رأی خود سخن بگوييم هلاك میشويم» اينها نوشته هايی است كه ما از علی از پيامبر و از خدا داريم و از آنجا میگيريم.
آنچه را كه از ائمه آن قرآن و صحيفه به بعضی از اصحاب خود میگفتند، اصحابشان آنها را در رسالههای كوچكی به نام اصل مینوشتند. اصل، رسالهای است كه از خود ائمه نقل شده است. زمانی اين اصول به چهارصد اصل رسيده است. و به اصول اربعمأة نامگذاری شدهاند. پس ما آنچه داريم به واسطه ائمه از نوشته علی عليه السلام و نهايتا از پيامبر صلی الله ع
ليه و آله و خدا داريم. اين است معنای تشيع.
پاورقــــــــــــــــــــی
1 ـ مائده/3
2 ـ برای مطالعه بيشتر رجوع كنيد به الكامل فی التاريخ، ابن اثير، ج 2، ص 58، سيره ابن هشام، ج 1، ص 262، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 13، ص 119.
3 ـ نهج البلاغه، خطبه 234، خطبه قاصعه.
4 ـ علق/ 4-1
5 ـ در نهج البلاغه، خطبه قاصعه، به همين مضمون ذكر شده است.
6 ـ پيامبر اكرم میخواست زوال شمس را ببيند.
7 ـ تاريخ طبري، بيروت، دار القاموس الحديث، ج 2، ص 212.
8 ـ شعرا/ 214.
9 ـ ر.ك: تاريخ طبري، ج 2، ص 217؛ الكامل فی التاريخ، ابن اثير، ج 2، ص 63؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 13، ص 211.
10 ـ سيره ابن هشام، ج 1، ص 266-265.
11 ـ ر.ك: مستدرك حاكم، ج 3، ص 33.
12 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 300.
13 ـ سيره ابن هشام، ج 2، ص 520؛ بحار الانوار، ج 21، ص 207.
14 ـ احزاب/37.
15 ـ مائده/67.
www.yasinmedia.com