داود الهامي
اميرمؤمنان علي عليهِالسَّلام در دوران حکومتش براي نظارت و مراقبت، زياد به بازار ميرفت و بازاريان را از کارهاي ناروا برحذر ميداشت و آنان را موظف مينمود با خريداران و عرضهکنندگان کالا به خوبي معامله کنند و در همه حال راست بگويند.
روزي آن حضرت وارد بازار بصره شد ديد مردم سرگرم خريد و فروش هستند، همين که غفلت آنها از ياد خدا و آخرت ديد، گريه شديد کرد و خطاب به بازاريان فرمود:
يا عبيد الدنيا و عمّال اهلها اذا کنتم بالنهار تحلفون و بالليل في فراشکم تنامون و في خلال ذلك عن الآخرة تغفلون فمتي تجهزون الزاد و تفکرون في المعاد “سفينة البحار، ج1، ص 674.” (1)
اي بندگان دنيا و کارگزاران اهل آن ! در روز که سرگرم معامله و قسم خوردن هستيد و در شب به استراحت و خوابيدن و در خلال اين مدت از آخرت غافليد، پس کي در فکر معاد خواهيد بود و براي اين سفر طولاني زاد و توشه ت
هيه خواهيد کرد.
ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي، صاحب « الغارات » مينويسد:
کان علي عليهِالسَّلام يأتي السوق فيقول: يا اهل السوق اتقوا الله و اياکم و الحلف فانه ينفق السلعة و يمحق البركة فان التاجر فاجر الا من اخذ الحق و اعطاه “الغارات، ج1، ص 110.” (2)
علي عليهِالسَّلام مکرر به بازار ميآمد و ميفرمود:
اي اهل بازار از خدا بترسيد و از قسم بپرهيزيد گرچه سوگند رواج کالاست ولي برکت آن را از بين ميبرد اصولاً تاجر، نابکار است مگر اينکه حق بگيرد و حق بدهد.
مرحوم صدوق در « امالي » به سند خود نقل کرده است که علي عليهِالسَّلام هر روز صبح بازارهاي کوفه را يکي بعد از ديگري ميگشت در حالي که تازيانهاي روي دوشش بود، در هر بازار خطاب به بازاريان ميفرمود:
شما اين بازرگانان از خدا بترسيد (همين که صداي مبارک آن حضرت بلند ميشد، همه دست از کار ميکشيدند و با توجه به سخنان آن حضرت گوش ميدادند) سپس ميفرمود:
يا معشر التجّار قدموا الاستخارة و تبرّكوا بالسهولة و اقتربوا من المبتاع
ين و تزينوا بالحلم، و تناهوا، عن الكذب و اليمين و تجافوا عن الظلم و انصفوا المظلومين و لا تقربوا الربا و اوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس اشياءهم و لا تعثوا في الارض مفسدين “امالى صدوق، ص 497.”(3)
اي گروه بازاري !
از خدا طلب خير کنيد و به آسان گيري به مردم تبرّک جوئيد و بدين وسيله به مردم نزديك شويد و با حلم خود را زينت دهيد و از سوگند دروغ و ظلم خودداري کنيد و در معامله با مظلومين انصاف داشته باشيد به ربا نزديك نشويد و پيمانه و ترازو را تمام دهيد و از حقوق مردم در پرداخت چيزي مکاهيد و در زمين پس از اينکه اصلاح گشته، فساد نکنيد.
سيماي يک تاجر مسلمان
تاجر و بازرگان مسلمان بايد متدين، فقيه، امين، صديق، درستکار و بردبار و خوش حساب باشد.
بازار محل تجارت و پول
و کالاست و سر و کار مردم در بازار با ماديات است، قهراً اشتغال به ماديات، بازاري را از معنويات دور ميسازد و شخص را در معرض خطر قرار ميدهد و خطرات گوناگون هميشه او را تهديد ميکند به همين جهت اميرمؤمنان علي عليهِالسَّلام فرمود:
التاجر مخاطر “غرر و درر آمدى، ج1، ص 40.”(4)
يعني هميشه تاجر در خطر است. چون تاجر سر و کارش با پول است و پول علاقه و دلبستگي ميآورد و لذا تاجر نوعاً به حرص و بخل و طمع و دنيازدگي مبتلا ميشود. بازار اقامتگاه اهل غفلت و جفاست.
بدين جهت در کلمات پيشوايان دين از بازار به بدترين مکان روي زمين تعبير شده است.
علي عليهِالسَّلام فرمود:
عربي از قبيله بنيعامر خدمت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله رسيد و از آن حضرت از بدترين و بهترين مکان روي زمين پرسيد، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
شرّ بقاع الأرض الأسواق، و هى ميدان ابليس و يضع كرسيه و يثبت ذريته “الفقيه، ج2، ص 65 ـ وسائل، ج 12، ص 344.” (5)
بدترين مکان روي زمين بازار است بازار محل اسب دواني شيطان است.، شيطان تخت خود را در همانجا قرار ميدهد و تمام بچههايش را به دور خود جمع ميکند.
از اين روايت معلوم ميشود، شيطان تمام نيروي خود را براي فريب بازاري بسيج ميکند و بازاري در معرض هجوم و تاخت و تاز بيامان شيطان قرار ميگيرد و اگر ايمان قوي و تقواي محکم نداشته باشد هرگز نميتواند خود را از اين مهلکه نجات بدهد.
و در روايت ديگر از امام باقر عليه السلام آمده است که رسول خدا از جبرئيل پرسيد:
مبغوضترين مکان پيش خداوند، کدام مکان است؟
گفت: بازار است و مبغوضترين مردم کسي است که زودتر از همه به بازار ميآيد و ديرتر از همه از بازار خارج ميشود “وسائل، ج 12، ص 345 ـ كافى، ج 5، ص 150. (6)
به اين معني بازار مورد غضب خداست هر چه انسان کمتر بماند براي او بهتر است.
علي عليه السلام به « حارث همداني » مينويسد:
و ايّاك و مقاعد الأسواق، فانها محاضر الشيطان و معاريض الفتن “نهج البلاغه، نامه شماره 69(7)
از مراکز نشستن عمومي در بازارها بپرهيز زيرا آنجا محل حضور شيطان و انگيزش فتنههاست.
همچنانکه تاجر و بازاري سرمايه داشته باشد بدون سرمايه نميتواند کار کند، بيش از آن تقوا لازم است که به روح او قدرت بدهد و او را از گناه و آلودگي محيط مصون بدارد.
به همين جهت طبق مقررات اسلامي کسي که متصدي امر فروش و داد و ستد ميشود، بايد متدين، امين و موثق باشد و بايستي قبل از اشتغال به کار، آداب داد و ستد و مقرّرات آن را از نظر ديني فراگيرد تا کار او موجب فساد در جامعه نشود و خودش هم گرفتار حرام نگردد
چنانکه اميرالمؤمنين علي عليه السلام بارها يادآوري ميفرمود که الفقه ثم المتجر يعني اول قوانين شرعي معاملات را فراگيرند پس از آن به بازار قدم بگذارند و به تجارت بپردازند. کارت و پروانه تجارت به کسي داده ميشود که از قوانين تجارت و داد و ستد اطلاعات کافي داشته باشد.
علي عليه السلام فرمود: لا يقعدن في السوق الا من يعقل الشراء و البيع “وسائل، ج 12، ص 383.” (8)
يکي از شيعيان که ميخواست تجارت کند، خدمت امام صادق عليه السلام آمد، گفت: اي پسر پيغمبر تصميم گرفتهام براي تجارت سفر کنم و بر خود لازم دانستم قبل از شروع به تجارت به خدمتتان برسم و با شما مشورت کنم و از تو درخواست دعا نمايم. امام او را دعا کرد و فرمود:
عليك بصدق اللسان في حديثك و لا تكتم عيباً يكون فى تجارتك و لا تغبن المسترسل فان غبنه لا يحل و لا ترض للناس الا ما ترضى لنفسك و اعط الحق و خذه و لا تخف و لا تحن فان التاجر الصدوق مع السفرة الكرام البررة يوم القيامة و اجتنب الحلف فان اليمين الفاجرة تورث صاحبها النار و التاجر فاجر الا من اعطى الحق و اخذه “وسائل، ج 12، ص 285 و 286.(9)
توصيه ميکنم که در گفتار راستگو باش، اگر در کالائي که ميفروشي عيبي باشد، آن را کتمان نکن، خريدار را مغبون مکن، به مردم مپسند مگر آنچه را که به خود ميپسندي، حق را بده و حق را بستان، نترس وقت را تلف مکن، زيرا تاجر راستگو روز قيامت با سفيران بزرگوار فرمانبردار الهي خواهد بود از قسم خوردن اجتناب کن زيرا قسم دروغ باعث به آتش رفتن صاحبش ميشود، اصولاً تاجر، فاجر و نابکار است مگر اينکه حق بدهد و حق بگيرد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
ثلاثة يدخلهم الله الجنة بغير حساب و ثلاثة يدخلهم الله النار بغير حساب اما الذين يدخلهم الله الجنة بغير حساب فامام عادل و تاجر صدوق و شيخ افنى عمره فى طاعة الله عزوجل و اما الثلاثة الذين يدخلهم الله النار بغير حساب فامام جائر و تاجر كذوب و شيخ زان “خصال صدوق، باب الثلاثة، حديث شماره 218.”(10)
خداوند سه کس از مردم را بدون حساب به بهشت ميبرد و سه کس را به دوزخ. اما آنان را که به بهشت ميبرد: امام عادل، تاجر راستگوي و پيري که زندگي خود را در بندگي خداي عزوجل گذرانيده و اما آنان که بيحساب به دوزخ روند. امام ستمکار و تاجر دروغگو و پير زناکار.
رسول اکرم فرمود:
اول من يدخل الجنة التاجر الصدوق “كنزالعمال، ج4، ص 11 حديث 9245.(11)
نخستين کسي که وارد بهشت ميگردد، تاجر راستگو است.
باز ميفرمايد:
التاجر الصدوق بمنزلة الشهيد يوم القيامة “كنز العمال، ج 4، ص 11 حديث 9246.(12)
تاجر راستگو در روز قيامت در رديف شهدا خواهد بود.
در روايت ديگر ميفرمايد:
يا معشر التجار ان الله باعثكم يوم القيامة فجاراً الامن صدق و برّ و ادّى الامانة “همان مدرك، حديث 9336.(13)
اي بازاريان خداوند شما را روز قيامت فاجر و نابکار مبعوث خواهد کرد مگر کسي که راستگو باشد و نيکي کند و اداي امانت نمايد. </o:p&g t;
و نيز ميفرمايد:
يا معشر التجار: ان التجار يبعثون يوم القيامة فجّاراً الا من اتقى الله و برّ و صدق “همان، ج4، ص 46.(14)
اي بازرگانان ! تجار روز قيامت فاجر و نابکار مبعوث ميشوند مگر کسي که از خدا بترسد و نيکي کند و راستگو باشد.
امام صادق عليه السلام به « عبدالرحمن بن سيابة » ( که تاجر تازهکاري بود) توصيه کرد:
عليک بصدق الحديث و اداء الامانة تشرك ال
ناس فى اموالهم هكذا ـ و جمع بين اصابعه “كافى، ج 5، ص 134.(15)
راستگو و امانتدار باش تا در اموال مردم شريک باشي مثل اين، ـ انگشتان خود را جمع کرد ـ. از اينجاست که پيامبر اکرم فرمود: الامانة تجلب الرزق و الخيانة تجلب الفقر “كافى، ج 5، ص 133.(16)
امانتداري روزي را زياد ميکند و برعکس خيانت که موجب فقر ميگردد
رسول اکرم فرمود:
التاجر الامين الصدوق المسلم، مع الشهداء يوم القيامة “كنز العمال، ج 4، ص 7.(17)
تاجر مسلمان امين و راستگو روز قيامت با شهداء خواهد بود.
التاجر الصدوق الامين مع النبيين و الصديقين و الشهداء “مدرك قبل.(18)
تاجر راستگوي امين با پيامبران و صديقين و شهداء خواهد بود.
التاجر الصدوق تحت ظل العرش يوم القيامة “مدرك قبل.(19)
تاجر راستگو روز قيامت در زير سايه عرش خدا خواهد بود.
التاجر الصدوق لا يحجب عن ابواب الجنة “كنزالعمال، ج 4، ص 8 ح 9219.(20)
تاجر راستگو از درهاي بهشت منع نميشود.
پيامبر اکرم ميفرمايد:
الا ان خير التجار من كان حسن القضاء حسن الطلب و شر التجار من كان سيّئى القضاء سيئي الطلب “نهج الفصاحة، ص 90، شماره 470.(21)
بدانيد که بهترين تاجران کسي است که خوش پرداخت و خوش طلب باشد (يعني خوش حساب باشد) و بدترين تاجران کسي است که بدپرداخت و بد طلب (بدحساب) باشد.
در روايت جامعي فرمود:
ان اطيب الكسب كسب التجار الذين اذا حدثوا لم يكذبوا و اذا ائتمنوا لم يخونوا و اذا و عدوا لم يخلفوا و اذا كان عليهم دين لم يمطلوا و اذا كان لهم لم يعسروا و اذا باعوا لم يطروا و اذا اشتروا لم يذموا “نهج الفصاحة، ص 118، شماره 595.(22)
بهترين کسبها کسب تجاري است که به هنگام سخن دروغ نگويند و در امانت خيانت نکنند و به وعده وفا کنند و در پرداخت قرض خود تعلل نورزند و در مطالبه سختگيري ننمايند و به هنگام فروش در ستايش جنس خود مبالغه نکنند و به هنگام خريد از جنس ديگران بد نگويند.
باز فر
مود:
التاجر الجبان محروم و التاجر الجسور مرزوق “نهج الفصاحة، ص 240 شماره 1199.(23)
تاجر ترسو و کمدل محروم است و تاجر جسور و پر دل روزي خورد.
شايسته است تاجر و بازاري از دادن صدقه خودداري نکند.
رسول اکرم فرمود:
يا معشر التجار ان هذا البيع يحضره اللغو و الحلف فشوبوه با صدقة “كنز العمال، ج 4، ص 47.(24)
اي بازاريان !
معمولاً داد و ستد با سخن بيهوده و قسم همراه است آن را با صدقه مخلوط کنيد. & lt;/SPAN>
يا معشر التجار ان الشيطان و الاثم يحضران البيع، فشوبوا بيعکم بالصدقة “مدرک قبل.(25)
اي بازاريان ! شيطان و گناه در هر معامله حاضر ميشوند معامله خود را با صدقه آميخته نمائيد.
براي اينکه تاجر دچار مفاسد اخلاقي و اقتصادي نشود بايد هميشه در ياد خدا باشد و سرگرميهاي تجاري نبايد او را از ياد خدا غافل سا
زد زيرا غفلت از ياد خدا موجب هر نوع فلاکت و بدبختي است.
خداوند متعال ميفرمايد:
رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصّلوة “سوره نور، آيه 37.(26)
مرداني که نه تجارت آنها را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و اداي زکات باز ميدارد و نه خريد و فروش.
از امام صادق عليه السلام درباره اين گروه از مردان الهي سئوال شد و فرمود:
هم التجار الذين لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله، اذا دخل مواقيت الصلوة ادوا الى الله حقه فيها “وسائل، ج 12، ص 297ـ تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 609.(27)
آنها تاجراني هستند که تجارت و بيع آنان را از ياد خدا غافل نميسازد هنگامي که وقت نماز داخل ميشود حق آن را اداء ميکنند. اشاره به اين است که آنها در عين فعاليتهاي سازنده و مثبت اقتصادي، تمام کارهايشان تحت الشعاع نام خداست و چيزي را بر آن مقدم نميشمارند.
«ابوبصير» ميگويد از امام باقر عليه السلام شنيدم که ميفرمود: مرد مؤمني بود در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله به نام « سعد » که بسيار فقير و نيازمند و از اهل صفّه «جماعتي بودند که به جهت نداشتن منزل، در مسجد زندگي ميکردند.»(28) بود. او نمازهاي يوميه را با پيامبر ميخواند پيامبر به حال او دلش ميسوخت، روزي به او فرمود: اي سعد اگر چيزي به دستم برسد ترا بينياز خواهم کرد، مدتي گذشت و چيزي به دست پيامبر نيامد. غم پيامبر به خاطر تنگدستي سعد شديد شد، در اين هنگام جبرئيل نازل شد، در حالي که دو درهم با خود آورده بود.
جبرئيل به پيامبر گفت: خداوند ميفرمايد: ما از اندوه تو به خاطر تنگدستي سعد آگاهيم. اگر ميخواهي او را بينياز کني، اين دو درهم را به او بده و بگو مشغول تجارت ش
ود.
پيامبر آن دو درهم را گرفت و وقتي به نماز ظهر از منزل خارج شد، ديد، سعد به انتظارش بر درب حجرات ايستاده است به او فرمود: اي سعد ميتواني تجارت کني؟
سعد گفت: به خدا قسم که هيچ وقت سرمايه نداشتهام.
آنگاه پيامبر دو درهم را به او داد و فرمود: با اين دو درهم تجارت کن، سعد دو درهم را گرفت و در خدمت پيامبر به مسجد رفت تا اينکه نماز ظهر و عصر را خواند، سپس پيامبر به او فرمود: بلند شو و حرکت کن براي طلب روزي.
سعد بيرون رفت و شروع به معامله کرد و چنان کارش گرفت که هر چه ميخريد، سودآور بود، کمکم وضع مالي سعد بهتر شد و دنيا به او روي آورد و تجارتش توسعه پيدا کرد و در جنب مسجد مغازهاي باز کرد و کالا و اجناس خود را در آنجا ميفروخت و رفته رفته کار تجارتش زياد گرديد، سرانجام چنان سرگرم تجارت شد که وقتي بلال اذان ميگفت، و پيامبر براي نماز بيرون ميآمد، سعد را ميديد که هنوز خود را براي نماز آماده نکرده است با اينکه قبلاً پيش از اذان، مهياي نماز ميشد.
پيامبر که اين وضع را ديد فرمود:
يا سعد شغلتك الدنيا عن الصلاة
اي سعد دنيا ترا مشغول کرده و از نماز اول وقت باز داشته است.&l t;/SPAN>
سعد گفت: چه کار کنم ؟ اموالم را بگذارم ضايع شوم ؟ به کسي جنسي فروختهام ميخواهم پول آن را بگيرم و از ديگري جنس خريدهام ميخواهم قيمت آن را بپردازم.
پيامبر خدا صلي الله عليه و اله از وضع جديد سعد بيشتر از فقر و ناداريش متأثر و غمگين شد ناگهان جبرئيل نازل شد و عرض کرداي اي رسول خدا خداوند از ناراحتي تو نسبت به سعد، مطلع است حال کداميک براي تو بهتر است آيا وضع قبلي يا حال فعلي او ؟ پيامبر فرمود:
يا جبرئيل بل حاله الاولى قد اذهبت دنياه بآخرته، فقال له جبرئيل ان حب الدنيا و الأموال فتنة و مشغلة عن الآخرة.
پيامبر فرمود: حال سابقش براي او بهتر است، زيرا زندگي دنياي او، آخرتش را بر باد ميدهد.
جبرئيل گفت: آري علاقه به دنيا و ثروت انسان را از ياد آخرت غافل ميکند. اگر وضع گذشته او را ميخواهي آن دو درهمي را که به او داده بودي، پس بگير، حضرت پيش سعد آمد و فرمود:
آن دو درهمي را که به تو دادهام آيا به من برنميگرداني ؟
سعد گفت: اگر دويست درهم بخواهي ميدهم،
پيامبر فرمود: خير، همان دو درهم را به من برگردان، پيامبر آن دو درهم را گرفت، از آن پس دنيا به او پشت کرد و چيزي نگذشت که تمام اموالش از دستش رفت وضع او به حال اولش برگشت “وسائل، ج 12، ص 297 و 298.(29)
غرض اينها قسمتي از اوصاف يک تاجر و بازرگان مسلمان است و بايد در بازارهاي اسلامي کساني تجارت و داد و ستد کنند که داراي اين اوصاف باشند و گرنه باعث فساد اموال و جامعه خواهند بود.
در زمانهاي گذشته که مسلمانان از معنويات چندان فاصله نگرفته بودند، بازارها وضع خاصي داشتند و بازاريان نوعاً آدمهاي معتبر و مورد اعتماد و وثوق بودند و اغلب وکلا و نمايندگان امامان از بازاريان و کسبه بودند و در بازارها تاجران با ايماني بودند که مردم آنها را عادل ميدانستند و پشت سرشان نماز ميخواندند و پرجمعيتترين و با رونقترين مساجد، مساجد بازارها بود که اهل بازار در اول وقت در مساجد حاضر ميشدند، کثرت مساجد در بازارهاي قديم حکايت از اين دارد که بازاريان متدين و نمازخوان بودند ولي افسوس بازارهاي جديدي که ساخته ميشود شبيه بازار اسلامي نيست ديگر از مسجد خبري نيست و چه بسا به جاي مسجد، مراکز فساد ساخته ميشود
مكتب اسلام ـ 1475 ش: 3، خرداد 1375
پی نوشت:
1- سفينة البحار، ج1، ص 674.اول صفحه
2- الغارات، ج1، ص 110.اول صفحه
3- امالى صدوق، ص 497.اول صفحه
4- غرر و درر آمدى، ج1، ص 40.اول صفحه
5- الفقيه، ج2، ص 65 ـ وسائل، ج 12، ص 344.اول صفحه
6- وسائل، ج 12، ص 345 ـ كافى، ج 5، ص 150.اول صفحه
7- نهج البلاغه، نامه شماره 69.اول صفحه
8- وسائل، ج 12، ص 383.اول صفحه
9- وسائل، ج 12، ص 285 و 286.اول صفحه
10- خصال صدوق، باب الثلاثة، حديث شماره 218.اول صفحه
11- كنزالعمال، ج4، ص 11 حديث 9245.اول صفحه
12- كنز العمال، ج 4، ص 11 حديث 9246.اول صفحه
13- همان مدرك، حديث 9336.اول صفحه
14- همان، ج4، ص 46.اول صفحه
15- كافى، ج 5، ص 134.اول صفحه
16- كافى، ج 5، ص 133.اول صفحه
17- كنز العمال، ج 4، ص 7.اول صفحه
18- مدرك قبل.اول صفحه
19- مدرك قبل.اول صفحه
20- كنزالعمال، ج 4، ص 8 ح 9219.اول صفحه
21- نهج الفصاحة، ص 90، شماره 470.اول صفحه
22- نهج الفصاحة، ص 118، شماره 595.اول صفحه
23- نهج الفصاحة، ص 240 شماره 1199.اول صفحه
24- كنز العمال، ج 4، ص 47.اول صفحه
25- مدرک قبل.اول صفحه
26- سوره نور، آيه 37.اول صفحه <o:p& gt;
27- وسائل، ج 12، ص 297ـ تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 609.اول صفحه
28- جماعتي بودند که به جهت نداشتن منزل، در مسجد زندگي ميکردند.اول صفحه
29- وسائل، ج 12، ص 297 و 298.اول صفحه
تبیان