مشروعیت سیاسی و انواع آن
در بخش قبلی راجع به انحصار حق حاکمیت برای خداوند از دیدگاهی قرآن کریم مطالبی بیان گردید، سوال از اینکه چه کسی باید حکومت کند، در حقیقت سوال از منشأ مشروعیت حاکم و حکومت است که مردم براساس همان منشأ، حکمرانی حاکم یا حکومتی را می پذیرند و از آن اطاعت می کنند.
حکومت ها براساس مشروعیت سیاسی گوناگونی، حکمرانی می کنند، در این جا برخی از مهمترین اشکال مشروعیت به اجمال مورد اشاره قرار گرفته و دیدگاه قرآن در مورد آنها بیان خواهد شد.
۱- مشروعیت الهی همانگونه که بیان گردید از آنِ دولتی است که در آن حاکمیت ناشی از اراده خداوند باشد.
۲- مشروعیت طبیعی مشروعیتی است که بر خواسته از ویژگی های فطری و طبیعی فرمانروا باشد.
۳- مشروعیت قانونی براساس قرارداد واقعی یا فرضی بین مردم و حاکم به وجود می آید.
۴- مشروعیت فرهمند یا کاریزماتیک در اثر مجذوبیت فرمانبرداران به ویژگیهای رهبر و حاکم به وجود می آید.
۵- مشروعیت قهر و غلبه که حاکم به زور حکومت را تصاحب نموده و در ادامه ممکن است رضایت مردم را نیز به دست آورد.
۶- مشروعیت سنتی براساس وراثت، شیخوخیت، پدرسالاری، خون و نژاد و نخبه گرایی پدید می آید.
قرآن و مشروعیت
قرآن مشروعیت براساس قهر و غلبه را نمی پذیرد و اساس مبارزه حضرت موسی با حکومت فرعون همین نفی مشروعیت قهر و غلبه بود ؛ وَ قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسَى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ؛[1]
و سران قوم فرعون گفتند: « آيا موسى و قومش را رها مىكنى تا در اين سرزمين فساد كنند و [ موسى ] تو و خدايانت را رها كند ؟ » [ فرعون ] گفت: « بزودى پسرانشان را مىكُشيم و زنانشان را زنده نگاه مىداريم، و ما بر آنان مسلطيم . »
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ[2]
فرعون در سرزمين [ مصر ] سر برافراشت، و مردمِ آن را طبقه طبقه ساخت ؛ طبقهاى از آنان را زبون مىداشت: پسرانشان را سر مىبريد، و زنانشان را [ براى بهرهكشى ] زنده بر جاى مىگذاشت، كه وى از فسادكاران بود .
قرآن مشروعیت سننتی و صرف داشتن شیخوخیت یا وراثت را نیز نفی کرده است ؛ وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ [3]؛ و مىگويند: « پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند . »
بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ وَ کَذٰلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ؛[4] [ نه، ] بلكه گفتند: « ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما [ هم با ] پىگيرى از آنان، راه يافتگانيم . » و بدين گونه در هيچ شهرى پيش از تو هشداردهندهاى نفرستاديم مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند: « ما پدران خود را بر آيينى [ و راهى ] يافتهايم و ما از پى ايشان راهسپريم . »
در مورد مشروعیت از باب ارث قرآن کلامی از حضرت ابراهیم خلیل نقل می کند که از خداوند درخواست کرد: قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛[5] [ ابراهيم ] پرسيد: « از دودمانم [ چطور ] ؟ » فرمود: « پيمان من به بيدادگران نمىرسد . » که با این بیان این نوع از مشروعیت نیز نفی می شود.
مشروعیت طبیعی براساس برتری نژاد، خلق و طبیعت نیز مورد طرد قرآن است:يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ؛[6]
اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفريديم، و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست . بىترديد، خداوند داناى آگاه است.
به پیامبراکرم(ص) نیز دستور می دهد که:قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لاَ يُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً؛[7]
بگو: « من هم مثل شما بشرى هستم و [ لى ] به من وحى مىشود كه خداى شما خدايى يگانه است . پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد، و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد . »
مشروعیت کاریزماتیک که به ویژگیهای شخصی حاکم باز می گردد با انواع مشروعیت های دیگر قابل جمع است و در شخص پیامبر(ص) نیز وجود داشته و مردم به ایشان ارادت خالصانهی داشته و به کارهای شان راضی بودند. در عین حال این مشروعیت به طور مطلق و به عنوان منشأ مشروعیت حکومت اسلامی قابل توصیه نیست.
حکومت داری انبیاء در قرآن
با توجه به نفی مشروعیت های دیگر، قرآن کریم مشروعیت الهی را تأیید می کند و فرمانروایی مطلق را از آن خدا می داند. پیامبرانی مثل حضرت ابراهیم[8]، خاندان ابراهیم [9]، داود[10]، طالوت [11]، یوسف[12]، سلیمان[13]، موسی[14]، که به حکومت رسیدند نیز مشروعیت شان را از خدا دریافت نموده بودند.[15]
حکومت داری و اعطای مُلک و پادشاهی این پیامبران الهی نشان می دهد که فرستادن برخی قوانین و اصول ناظر به امور دنیوی مردم و مشروعیت حکومت آنان از سوی خداوند بوده و اساساً هدف از بعثت انبیاء و فرستادن کتب آسمانی از دیدگاه قرآن کریم اقامه و برپایی عدالت و قسط ذکر شده است که یک امر اجتماعی و دنیوی است.[16]
در آیات دیگر هدف قضاوت وحکومت و حل مناقشات مردم جزء اهداف متوسط بعثت معرفی شده است.[17]
بنابراین از دیدگاه قرآن کریم مشروعیت حکومت دینی از جانب خدا بوده و پرداختن به امور دنیایی نه تنها دون شأن انبیاء نبوده بلکه به عنوان غایت و هدف انزال کتب آسمانی توصیف شده است هر چند هدف اصلی آفرینش انسان و بعثت پیامبران توجه مردم به مقامات معنوی و رسیدن به نورانیت است، اما پرداختن به امور دنیوی و اصلاح دنیا برای اصلاح آخرت یکی از راه های رسیدن به هدف اصلی است که مسلمانان وظیفه دارند، برای ایجاد عدالت اجتماعی و تشکیل حکومت و اجرای داوری براساس حکم خدا تلاش کنند و آنها را اساس کار خود قرار دهند تا اهداف مترتب بر آنها نیز پس از تحقق آنها محقق شوند.
کاری که پیغمبر خدا(ص) پس از هجرت به مدینه در اولین فرصت انجام داد و این سیره عملی میتواند بهترین دلیل بر ادغام دین و حکومت در آیین مقدس اسلام باشد چه اینکه سنت نبوی درکنار قرآن و عقل جزء حقیقت دین است و قرآن کریم نیز در تأیید آن بیان داشته است:لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِيراً؛[18] قطعاً براى شما در [اقتدا به ] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.
منشأ مشروعیت حکومت آخرین فرستادهی خدا حضرت محمد مصطفی(ص) را، برخی تئوکراسی (خداسالاری)، برخی نوموکراسی (حکومت قانون)، برخی مشروعیت کاریزماتیک و برخی دموکراسی و مردم سالاری دانسته اند.[19] اما بررسی مجموعه مسئولیت های سیاسی – اجتماعی پیامبر(ص) بیانگر این مطلب است که ایشان به نصب الهی منصوب و از مشروعیت الهی برخوردار بوده است.
آیات دال بر نصب الهی پیامبراکرم(ص)
1- آیاتی مثل النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[20] دلالت بر نصب و اولویت مطلقه پیامبراکرم(ص) نسبت به افراد دارد، هرچند برخی اولویت پیامبر(ص) را مربوط به زندگی شخصی و اداء دیون میت و از باب وحدت سیاق به معنای سزاواری امداد و یاری[21]و برخی اَولی را افعل التفضیل به معنای اولویت بر افراد صغیر و دیوانگان[22]دانسته است؛ اما اولاً اولویت آیه به قرینهی اولویت سابق بر لاحق در بهره وری از میراث، به نحو تعیین است نه تفضیل و ترجیح، ثانیاً معنای اَولی بالمومنین همان ولایت بر مومنین است نه ولایت بر مهجورین فقط، یعنی مومنین تا زمانی بر نفوس و اموال خویش ولایت دارند که رسول گرامی نسبت به آنها اعمال ولایت نکرده باشد.[23]
خلاصه، این آیه هر چند در ظاهر از اولویت در تصرف در نفوس افراد و مجموع امور کشور خبر داده اما در حقیقت در مقام انشاء بوده و به امر الهی به اولویت پیامبراکرم(ص) در کلیه امور اجتماعی و سیاسی و به طریق اولویت در تصرف در اموال دستور می دهد و این ولایت مقید به عدم اضرار به شخص و محدود به مصلحت مولَّیعلیه است.[24]
2- آیهی دوم دال بر نصب پیامبراکرم(ص) آیهی ولایت است که می فرماید:
إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ[25]؛ ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند: همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند .
از همنشینی ولایت مطلقه خدا و پیامبر در کنار هم، عظمت مقام پیامبراکرم(ص) و ولایت ایشان بر همه شئون جامعه اسلامی در جهت نیل آنان به سوی خداوند و نصب ایشان از جانب الهی به دست می آید.
3- دستهی دیگری از آیات که پرداخت زکات، خمس، انفال و فیئ را برای تأمین بودجه اداره حکومت، به پیامبر(ص) اختصاص می دهد نیز دلالت بر نصب ایشان از جانب خداوند دارد.
وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاکِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ[26]؛ و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان [ او ] و يتيمان و بينوايان و در راهماندگان است.
يَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ[27] ؛ [ اى پيامبر، ] از تو در باره غنايم جنگى مىپرسند . بگو: « غنايم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده [ او ] دارد
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّيهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ[28]؛ از اموال آنان صدقهاى بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزهشان سازى، و برايشان دعا كن، زيرا دعاى تو براى آنان آرامشى است.
4- آیات دیگر که امر به جهاد و مقدمات آن و هم چنین کیفیت برخورد با دشمن در زمان جنگ را بیان می کنند[29] یا در صدد بیان شأن قضا و داوری حضرت در بین مسلمانان است.[30]
یا به مسئولیت مومنان در برابر پیامبر(ص) نظیر لزوم اطاعت[31]، عدم جواز تخلف از دستورات و عدم اختیار چیزی غیر از مختار پیامبر(ص) [32]، کسب اجازه در صحنه های مهم[33]، در میان گذاشتن جریانات روزمره [34]، لزوم رجوع به ایشان در اختلافات[35] و رضایت قلبی به حکم ایشان و… توجه داده و خداوند حق حاکمیت انحصاری خود را از طریق قرآن کریم و نصب شخص پیامبر(ص) بر بشر اِعمال می کند.
اکنون این بحث پیش می آید که خداوند پس از آخرین فرستادهی خود، این حق خود را چگونه به مرحله اجرا می گذارد؟
این بحث را در ادامه پی خواهیم گرفت.
پانوشت ها
[1] الأعراف، 127
[2] القصص، 4
[3] الأحزاب، 67
[4] الزخرف،- 22-23
[5] البقرة، 124
[6] الحجرات، 13
[7] الكهف، 110
[8] وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ؛ و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [ خدا به او ] فرمود: « من تو را پيشواى مردم قرار دادم . » [ ابراهيم ] پرسيد: « از دودمانم [ چطور ] ؟ » فرمود: « پيمان من به بيدادگران نمىرسد . »؛ البقرة، 124؛ رک: بقره، 258.
[9] أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِيماً ؛ بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده رشك مىورزند ; در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم، و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم ؛النساء، 54؛
[10] وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ؛ و داوود، جالوت را كشت، و خداوند به او پادشاهى و حكمت ارزانى داشت، و از آنچه مىخواست به او آموخت ؛البقرة، 251.
يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ؛ اى داوود، ما تو را در زمين خليفه [ و جانشين ] گردانيديم ; پس ميان مردم به حقّ داورى كن ؛ ص، 26﴾
[11] وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُوا أَنَّى يَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَيْنَا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْکَهُ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ؛ و پيامبرشان به آنان گفت: « در حقيقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است . » گفتند: « چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و به او از حيث مال، گشايشى داده نشده است ؟ » پيامبرشان گفت: « در حقيقت، خدا او را بر شما برترى داده، و او را در دانش و [ نيروى ] بدن بر شما برترى بخشيده است، و خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مىدهد، و خدا گشايشگر داناست . » ؛البقرة، 247؛.
[12] رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ؛ « پروردگارا، تو به من دولت دادى و از تعبير خوابها به من آموختى . اى پديدآورنده آسمانها و زمين، تنها تو در دنيا و آخرت مولاى منى ; مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما . »؛يوسف، 101.
[13] حضرت سلیمان از خدا درخواست کرد: قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْکاً لاَ يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ؛ گفت: « پروردگارا، مرا ببخش و مُلكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد، در حقيقت، تويى كه خود بسيار بخشندهاى . »؛ فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ، وَ الشَّيَاطِينَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ، وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَ حُسْنَ مَآبٍ هٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ پس باد را در اختيار او قرار داديم كه هر جا تصميم مىگرفت، به فرمان او نرم، روان مىشد . و شيطانها را [ از ] بنّا و غوّاص، تا [ وحشيان ] ديگر را كه جفت جفت با زنجيرها به هم بسته بودند [ تحت فرمانش درآورديم ] . [ گفتيم: ] « اين بخشش ماست، [ آن را ] بىشمار ببخش يا نگاه دار . » و قطعاً براى او در پيشگاه ما تقرّب و فرجام نيكوست . سوره ص،40- 36؛ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَ کُلاًّ آتَيْنَا حُکْماً وَ عِلْماً ؛ پس آن [ داورى ] را به سليمان فهمانديم، و به هر يك [ از آن دو ] حكمت و دانش عطا كرديم ؛ الأنبياء، 79.
[14] وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِيکُمْ أَنْبِيَاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتَاکُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ ؛و [ ياد كن ] زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: « اى قوم من، نعمت خدا را بر خود ياد كنيد، آن گاه كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد، و شما را پادشاهانى ساخت، و آنچه را كه به هيچ كس از جهانيان نداده بود، به شما داد . ؛المائدة، 20.
[15] رک: سیاست و حکومت در قرآن، صص 125-99
[16] لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ؛به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند، و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است، پديد آورديم، تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان، او و پيامبرانش را يارى مىكند . آرى، خدا نيرومند شكست ناپذير است ؛الحديد، 25؛
[17] إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَ لاَ تَکُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيماً ؛ما اين كتاب را به حقّ بر تو نازل كرديم، تا ميان مردم به [ موجب ] آنچه خدا به تو آموخته داورى كنى، و زنهار جانبدارِ خيانتكاران مباش ؛ النساء، 105؛ کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ …؛ مردم، امّتى يگانه بودند ; پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيمدهنده برانگيخت، و با آنان، كتاب [ خود ] را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند ؛البقرة، 213.
[18] الأحزاب، 21
[19] رک: داود رسایی، حکومت اسلامی از نظر ابن خلدون، تهران: نشر رعد، ص 99.
[20] الأحزاب، 6
[21] رک: نهضت آزادی ایران، تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه، بی تا، بی جا، ص 34-37.
[22] رک: دکترمهدی حایری، نقدی بر مقاله سیری در مبانی ولایت فقیه، نشریه حکومت اسلامی، ش 2، سال اول، ص 225.
[23] رک: عبدالله جوادی آملی، نقد نقد، نشریه حکومت اسلامی، ش 2، ص 238.
[24] رک: سیاست و حکومت در قرآن، ص 130-131.
[25] المائدة، 55
[26] الأنفال، 41
[27] الأنفال، 1
[28] التوبة، 103
[29] احزاب، 1؛ انفال،57و61و 65؛ توبه،5و 6و 73،
[30] إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ؛ما اين كتاب را به حقّ بر تو نازل كرديم، تا ميان مردم به [ موجب ] آنچه خدا به تو آموخته داورى كنى، و زنهار جانبدارِ خيانتكاران مباش ؛ النساء، 105
[31] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاَ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا و فرستاده او را فرمان بريد و از او روى برنتابيد در حالى كه [ سخنان او را ] مىشنويد؛الأنفال، 20؛ إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْکُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ گفتار مؤمنان وقتى به سوى خدا و پيامبرش خوانده شوند تا ميانشان داورى كند تنها اين است كه مىگويند: « شنيديم و اطاعت كرديم . » اينانند كه رستگارند ؛ النور، 51.
[32] وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَکُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُبِيناً ؛و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستادهاش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختيارى باشد ; و هر كس خدا و فرستادهاش را نافرمانى كند قطعاً دچار گمراهىِ آشكارى گرديده است ؛الأحزاب، 36.
[33] إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَکَ أُولٰئِکَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ… ؛ جز اين نيست كه مؤمنان كسانىاند كه به خدا و پيامبرش گرويدهاند، و هنگامى كه با او بر سر كارى اجتماع كردند، تا از وى كسب اجازه نكنند نمىروند . در حقيقت، كسانى كه از تو كسب اجازه مىكنند ; آنانند كه به خدا و پيامبرش ايمان دارند . پس چون براى برخى از كارهايشان از تو اجازه خواستند، به هر كس از آنان كه خواستى اجازه ده و برايشان آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده مهربان است ؛ النور، 62.
[34] وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً ؛ و چون خبرى [ حاكى ] از ايمنى يا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند ; و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند، قطعاً از ميان آنان كسانىاند كه [ مىتوانند درست و نادرست ] آن را دريابند، و اگر فضل خدا و رحمتِ او بر شما نبود، مسلّماً جز [ شمارِ ] اندكى، از شيطان پيروى مىكرديد ؛النساء، 83.
[35] فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَکِّمُوکَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً ؛ ولى چنين نيست، به پروردگارت قَسَم كه ايمان نمىآورند، مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند ; سپس از حكمى كه كردهاى در دلهايشان احساس ناراحتى [ و ترديد ] نكنند، و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند ؛النساء، 65.
http://aaeena.blogfa.com