ج – اصلاح نظام رهبرى و مدیریت
نقش مدیران جامعه در هدایت و سعادت مردم بر کسى پوشیده نیست. در زبان عربى، ضربالمثل معروفى وجود دارد که مىگوید: «الناس على دین ملوکهم»; مردم دنبالهرو رهبران و مسؤولان خود هستند. این یک واقعیت اجتماعى است. وقتى که سران جامعهاى اخلاق نیکو داشته باشند طبعا اغلب مردم نیز در دراز مدت به پیروى از آنان تا حد زیادى واجد همان اخلاق مىگردند. این خصیصه به تدریج در بین افراد جامعه نفوذ مىکند و به عنوان معیار و ملاک ارزش در سطح جامعه تلقى مىشود.
تاثیر رهبران اجتماعى در اصلاح جامعه به حدى بالاست که پیامبر(ص) فرمود: «دو گروه از امت من اگر فاسد شوند امت من فاسد مىشود و اگر به صلاح و نیکى گرایش پیدا کنند امت من صالح مىشود: دانشمندان و مسؤولان (مدیران و اندیشمندان).» (14)
در نظر اسلام، فلسفه رهبرى بر پایه «رهبر براى مردم»، نه «مردم براى رهبر» مبتنى مىباشد و رهبر اسلامى مکلف است که با دقت و مراقبتخاص، اصول و موازین را رعایت کند و براى تحقق سعادت جامعه تلاش نماید. على(ع) نسبتبه رهبرى، چنین دیدگاهى داشت. لذا، مىفرماید: «ایها الناس، ان لی علیکم حقا و لکم على حق; فاما حقکم على فالنصیحة لکم…»; اى مردم، من حقى بر شما دارم و شما نیز بر من حقى دارید; حق شما بر من خیرخواهى در باره شماست. (15)
خیرخواهى مورد نظر آن حضرت یک مفهوم اخلاقى محض نیست، که معمولا به لطف و محبتخوشایند و غیر الزامى اطلاق شود، بلکه با توجه به تعریف حکومت و سیاست در اسلام – که عبارت از اداره جامعه با هدف رسیدن به بهترین شکل زندگى در دو قلمرو فردى و اجتماعى است – ضرورتى است که بدون آن، مفهومى براى حاکم و سیاستمدار وجود ندارد. خیرخواهى زمامدار وقتى تحقق پیدا مىکند که مردم جامعه مانند اجزا و عناصر شخصیت او تلقى شوند. در نتیجه، زمامدار مذکور خوشیها و ناخوشیهاى مردم را در درون خود احساس نمایند.
این احساس و دریافت را در نامهاى که امیرالمؤمنین(ع) به عثمان حنیف نوشته استبه صراحت مىبینیم: «آیا به این قناعت کنم که به من گفته شود امیرالمؤمنین ولى در ناگواریهاى روزگار با آنان شرکت نورزم و در سختیهاى زندگى، الگوى آنان و پیشاپیش ایشان نباشم؟» (1
6)
على(ع) برخوردارى کامل از تقواى الهى و درک وظایف خطیر رهبرى و خدمتگزارى به اسلام و مسلمانان را از ویژگیهاى لازم رهبر جامعه مىدانست. اما وقتى زمامدارى جامعه را پذیرفت ملاحظه کرد که از یک سو، تعداد بسیارى از استانداران و فرمانداران که در زمان خلفا به حکومت رسیدهاند شایستگى احراز این مقام را ندارند و بدون اصلاح آنها، نمىتواند بر انحرافات اجتماعى فایق آید و از سوى دیگر، تایید آنها با استراتژى سیاسى آن حضرت نمىسازد. عزل آنها و عدم تاییدشان نیز مشکلاتى را به همراه داشت تا آنجا که ممکن بود حکومت اسلامى را با بحران مواجه سازد.
اما در هر صورت، سیاست آن امام مشخص بود: پذیرفتن مشکلات و عزل کلیه والیان فاسد; زیرا على(ع) در باب دین، اهل مداهنه نبود، چنانکه صریحا مىفرماید: «والله لا ادهنت فى دینی»; به خدا سوگند، در مورد دینم با احدى سازش نمىکنم. (17)
یعقوبى در این باره مىنویسد: «على(ع) (وقتى به خلافت رسید) بجز ابو موسى اشعرى، کلیه کارگزاران زمان عثمان را عزل کرد.» (18)
دینورى نیز در این باره مىنویسد: «على(ع) به معاویه نوشت: از کشته شدن عثمان و جمعشدن مردم براى بیعتبا من و اتفاق و هماهنگى ایشان آگاه شدهاى. اکنون یا تسلیم شو و بیعت کن و یا آماده جنگ باش. معاویه راه دوم را انتخاب کرد و هزاران مرد جنگى آماده ساخت. طبق گفته مرد عبسى تعداد لشکر او بالغ بر پبجاههزار مرد جنگجو بود. مغیرة بن شعبه نزد على(ع) آمد و گفت: کارگزاران عثمان را باقى بگذار تا قدرتیابى. سپس آنها را عزل کن. ابن عباس نیز بر این مساله تاکید کرد ولى على(ع) فرمود:«سازش با افراد فاسد یک لحظه هم ممکن نیست.» (19) این بدان دلیل است که به اعتقاد على(ع)، اصلاح امتبدون اصلاح حکام امرى ناممکن است. در این باره، مىفرماید: «فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاة. » (20)
وقتى معاویه با تکیه بر این مطلب که همه از نسل عبد مناف هستیم خطرات را برشمرد و بار دیگر، از مولا على(ع) شام را طلب نمود حضرت در جواب او نوشت: «اینکه شام را طلبکردهاى، من چیزى را که دیروز ازتو منعکردمامروز بهتو نخواهم داد و اما اینکه نوشتهاى جنگ، همه عرب، جزاندکى، رابه کام خود فرو برده، بدان آنکس کهبه حقبوده جایگاهش بهشتاست و آن کسکه به راه باطل (به کام جنگ فرو رفته) در آتش است.» (21)
خداى متعال در قرآن مىفرماید: «و ما
کنت متخذى المضلین عضدا»(کهف: 51); و هرگز گمراهان را به مددکارى نگرفتم. على(ع) هم که قرآن ناطق است نمىتواند در این راه سازش کند.
رهبر آسمانى براى تربیت مردم باید با آنان مدارا کند ولى مداهنه و مماشات هرگز; زیرا مدارا صرفنظر کردن از دنیا و مقام خود براى اصلاح دین یا دنیاى مردم است، اما مداهنه صرفنظر کردن از گوشهاى از برنامههاى دین و مکتب براى حفظ موقعیتخود یا رسیدن به مقام دنیوى مىباشد. با افراد کمظرفیت، کجفهم و فرارى و براى عفو و اغماض از آنهاست تا جذب مکتب شوند; اما مداهنه، نداشتن خط فکرى و با همه گروهها کنار آمدن و سازشکارى و محافظه کارى کردن است.
مهمترین ویژگیهاى حکومت على(ع)
با توجه به آنکه یکى از مهمترین عناصر سعادت و رستگارى جامعه، سلامت رهبران سیاسى و اجتماعى مىباشد زیرا على(ع) مىفرماید:
«فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة» (22)
– بنابراین، آن حضرت هر کسى را شایسته این مقام نمىدانست و براى احراز این مقام شرایطى را لازم مىشمرد. ویژگیهایى که خود آن حضرت در حد بالایى دارا بود و براى مدیران و کارگزاران خود لازم مىدید عبارتند از:
الف – حکومتبر دلها و افکار
حاکم و رهبر اسلامى بر دلها حکومت مىکند و عناصر ملیت، نژاد، زبان و خاک در ایجاد یا ترکیب آن سهمى ندارد، بلکه سازنده آن اشتراک انسانها در عقاید، افکار، مبادى و غایات انسانى معین است. حکومت پیغمبر(ص) این خصیصه را دارا بود. گواه این مطلب این است که پیروان او
از گروه و نژاد خاصى نبودند، بلکه از همه طبقات اجتماعى و از هر نژاد و قومیتى زیر پرچم او جمع بودند. سلمان فارسى، بلال حبشى، عماریاسر و ابوذر غفارى از نظر ملیت و نژاد با یکدیگر تفاوت داشتند. نقطه اشتراک آنها ایمان به خدا و تقواى الهى بود; همان شعارى که حضرت رسول6 براى حکومت و رهبرى خودانتخاب کردهبود.
محور حکومت على(ع) بر «حق» قرار داشت و هیج معیار و ملاکى برتر و والاتر از آن وجود ندارد. لذا، در نامهاى که به یکى از فرمانداران متخلف مىنویسد، بر این مطلب تاکید مىنماید. (23)
هنگامى که مىشنود خلخالى از پاى زنى یهودى بیرون آورده شده استبر سر والیان خود فریاد مىکشد و مىفرماید: «واى بر من، مگر ممکن است که در حکومت من، بر کسى جفا شود؟!… آیا مرا وادار مىکنید که پیروزى را به ستم به دست آورم؟!» (24) بنابراین، حقمحورى یکى از سیاستهاى اصولى در حکومت آن حضرت بود که هرگز آن را در مورد احدى فراموش نکرد.
ب – خدمت، نه تجارت
قرآن کریم حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان «امین» و «نگهبان» اجتماع مىشناسد و حکومت عادلانه را نوعى امانت، که به او سپرده شده است و باید ادا نماید، تلقى مىکند و مىفرماید:
«ان الله یامرکم انتؤدوا الامانات الى اهلها و اذا حکمتم بین الناس انتحکموا بالعدل»;
خداوند فرمان مىدهد که امانتها را به صاحبانش برگردانید و وقتى در میان مردم حکم مىکنید به عدالت رفتار نمایید. (نساء:58)
روش ائمه(ع) عینا همان چیزى است که از قرآن کریم استنباط مىشود. در نامهاى، حضرت على(ع) به عامل خود در آذربایجان مىنویسد: «مبادا گمان کنى حکومتىکهبهتو سپرده شده یک شکار است که به دست آوردهاى، بلکه امانتى است که بر گردنت گذاشته شده و مافوق تو رعایت و حفظ حقوق مردم را از تو مىخواهد. تو را نرسد که بهاستبداد و دلخواهدرمیانمردم رفتار کنى.» (25)
در بخشنامهاى، که براى ماموران جمعآورى مالیاتنوشته است، پس از چند جمله موعظه و تذکر، مىفرماید: «به عدل و انصاف رفتار کنید. درباره خودتان، به مردم حق بدهید. پر حوصله باشید و در برآوردن حاجات مردم کم حوصله نباشید. شما خزانهداران رعیت، نمایندگان ملت و سفیران حکومتاید. در قلب خود، استشعار مهربانى، محبت و لطف به مردم را بیدار کنید; مبادا مانند یک درنده، که دریدن و خوردن را غنیمت مىشمارد، رفتار کن
ید; زیرا مردم یا مسلمانند و برادر دینى تو و یا غیر مسلمانند و انسانى مانند تو.» (26)
ج – دورى از نیرنگ و خدعه
صداقت در کار و دورى از نیرنگ و عوامفریبى از امتیازات دیگر رهبر اسلامى است. به امیر مؤمنان(ع) گفتند: معاویه سیاستمدار زیرکى است. فرمود: «به خدا سوگند، معاویه فقط نیرنگ باز و حیلهگر است و (براى نیل به ریاست و قدرت به هر وسیله نا مشروعى چنگ مىزند.) اگر این امور، زشت و نامشروع نمىبود من زیرکترین مردم بودم.»
بدین دلیل بود که ابن عباس مىگفت: «ما رایت رئیسا یوزن بعلى»; هرگز رهبرى به گرانسنگى على ندیدم. (27)
د – دورى از تشریفات
سادگى رهبر و دورى او از تشریفات یکى از اصول رهبرى اسلامى است. على(ع) با صراحت و به طور مکرر به پیروان خود دستور مىداد که مبادا به نحوى که با جباران رو به رو مىشدید با من رفتار کنید. من و شما بنده خدا هستیم و تنها در پیشگاه او باید خاضع باشیم و او را ستایش کنیم.
در خطبه 214، آن حضرت مىفرماید:
«آنسان که با جباران و ستمگران سخن مىگویند با من سخن مگویید، برایم القاب پر طنطنه به کار نبرید، ملاحظهکارىها و موافقتهاى مصلحتى که در برابر مستبدان اظهار مىدارند در برابر من اظهار مدارید، سازشکارانه با من معاشرت نکنید، گمان مبرید که اگر سخنى به حق به من گفته شود پذیرش آن برایم دشوار است و یا از کسى مىخواهم که مرا تجلیل و تعظیم کند. هر کس شنیدن حق یا عرضه شدن عدالتبر او ناخوش و سنگین آید عمل به حق و عدالتبر او سنگینتر است. پس از اظهار سخن حق یا نظر عادلانه خوددارى نکنید.» (28)
همچنان که حضرت على(ع) از نظر اجتماعى نمىخواست که با دیگر مسلمانان تفاوتى داشته باشد، از نظر زندگى فردى و استفاده از بیتالمال نیز امتیازى براى خود قایل نبود و همواره مانند افراد عادى جامعه زندگى مىکرد. امام(ع) در نامهاى که به عثمان بن حنیف نوشت، چنین متذکر مىشود: «بدان که هر مامومى امام و پیشوایى دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانش او بهره گیرد. آگاه باشید که امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذایش به دو قرص نان اکتفا کرده است… اگر مىخواستم مىتوانستم از عسل مصفى و مغز گندم و بافتههاى ابریشم براى خود خوراک و لباس تهیه کنم; اما هیهات که هوى و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادار سازد تا طعامهاى لذیذ ر
ا برگزینم، در حالى که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه کسى باشد که حتى امید به دست آوردن یک قرص نان را هم نداشته باشد… .» (29)
ه- مراقبت از بیتالمال
بر اساس ایمان به «مسؤولیت در پیشگاه خداوند»، در حکومت اسلامى از هرگونه اسراف، حیف و میل و تحمیل بر بیتالمال احتراز مىشود. على(ع) در بخشنامهاى به حکام و فرمانداران مىفرماید: «قلمها را تیز کنید، ریز بنویسید، سطرها را نزدیک به هم و کمفاصله بنگارید، از افزوننویسى بپرهیزید، تنها به اداى مقصود اکتفا کنید; به طور کلى، از زیادهروى دورى کنید; زیرا بیتالمال مسلمانان نمىتواند آن را تحمل کند.» (30)
صاحب الغارات مىنویسد: «مجمع گوید: على(ع) هر روز جمعه محل جمعآورى بیتالمال را جاروب مىکرد و آب مىپاشید، سپس دو رکعت نماز به جاى مىآورد و مىگفت: شما دو تا در روز قیامت در حق من شهادت دهید که به حق پر کردم و به حق تقسیم نمودم.» (31)
و – تعهد و تخصص
امتیاز دیگرى که امام براى یک مدیر لازم و ضرورى مىداند، تعهد و تخصص مىباشد. البته آنچه پیش از هر چیز مورد توجه امام قرار گرفته تعهد، ایمان و تقواى یک مدیر است. در نامهاى که على(ع) به فرماندار خود در مصر (مالک اشتر نخعى) نوشت، چنین آمده است: «…در وضع منشیان و کارمندانت دقت کن و کارهایت را به بهترین آنها بسپار و نامههاى سرى و نقشهها و طرحهاى مخفى خود را در اختیار کسى بگذار که داراى اساسىترین اصول اخلاقى باشد; از کسانى که موقعیت و مقام، آنها را مست و مغرور نسازد.» عزل استانداران و فرماندارانى که خلفا منصوب کرده بودند توسط على(ع) در همین راستا بود; چون فساد و عدم تقواى آنها بر امام(ع) آشکار بود. در نامهاى که به معاویه نوشت، این نکته را یادآور شده است; مىفرماید:
«شیطان بر تو حکومت پیدا کرده و در رام ساختن تو به آرزوى خود رسیده و همچون روح و خون سراسر وجودت را تحت تسلط خود درآورده است. اى معاویه، کى شما رهبر و رعیت و رئیس ملتبودهاید، آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والاى معنوى؟» (32)
این سخن امام بیانگر این نکته است که رهبر باید از نظر معنوى در درجاتى بالاتر از مردم عادى باشد تا بتواند این منصب را تصدى کند. این مطلب روشن است که رهبران و مدیران جامعه تنها وزرا، استانداران، فرمانداران و امثال آنان نیستند، بلکه هر متصدى امرى عمومى و مقام مسؤول د
ر جامعه به سهم خود، در صلاح و فساد آن شریک است.
نتیجه
از آنچه که درباره نقش مدیریت در جامعه اسلامى و شرایطى که امام(ع)براى رهبرى جامعه لازم مىدانست، بهدست مىآیدکه سیاست امام(ع) درباره عزل کارگزاران نالایق، بیش از همه قابل توجه و تحسین است. از اینروست که امام(ع) در جواب ابن عباس مىفرماید: «وجود معاویه وامثال او را در مسند حکومت لحظهاى تحمل نمىکنم، گرچه این کار مشکلاتى را به همراه داشته باشد.» (33)
برخورد با مخالفان اصلاحات
سیاستهاى اصلاحى على(ع) در دوران خلافتش مشکلاتى را براى وى پدید آورد تا آنجا که عدهاى دشمن سرسخت او شدند. این نیز یکى از افتخارات بزرگ امام(ع) محسوب مىشود; زیرا هر انسان هدفدار، که در پى عملى ساختن هدفهاى مقدس خود باشد، مصداق قول خداوند است که مىفرماید:
«یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم»(مائده: 54);
در راه خدا تلاش مىکنند و از ملامت هیچ سرزنشگرى نمىهراسند. لذا، دشمنان آن حضرت، بخصوص در زمان خودش، اگر از دوستانش بیشتر نبودهاند کمتر هم نبودهاند.
على(ع) در راه خدا ملاحظه هیچ کس را نمىکرد و اگر به کسى عنایتى مىکرد براى خدا بود. چنین حالتى قهرا دشمنساز است و روحهاى پر طمع و آزمند را مىرنجاند. گرچه در زمان پیغمبر اکرم(ص) نیز على(ع) داراى مخالفانى سرسختبود، اما دوران خلافتش دوره تجلى دافعه اوست; یعنى به همان نسبت که تماس آن حضرت با اجتماع بیشتر مىشود جاذبه و دافعهاش بیشتر هویدا مىگردد.
على(ع) با سیاستهاى اصولى و اصلاحى خود سه گروه را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار برخاست:
1- اصحاب جمل که خود، آنان را ناکثین نامید.
2- اصحاب صفین که آنها را قاسطین خواند.
3- اصحاب نهروان; یعنى خوارج که ایشان را مارقین شمرد. (34)
ناکثین از لحاظ روحیه، جزو پولپرستان بودند; صاحبان مطامع و طرفدار تبعیض. سخنان امام درباره عدل و مساوات بیشتر متوجه این جمعیت است. اما مارقین روح عصبیتهاى ناروا، خشکه مقدسى و جهالتهاى خطرناک داشتند. دسته سوم، قاسطین بودند که گرفتار روحیه سیاستبازى، تقلب و نفاق بودند. آنها مىکوشیدند تا زمام حکومت را در دست گیرند و بنیان حکومت و زمامدارى على(ع) را در هم فروریزند.
پی نوشت:
14- ر.ک.به:میزانالحکمه، محمدى رىشهرى،ماده «صلح»
15- نهجالبلاغه، خطبه216
16- نهج البلاغه،نامه 45
17- نهجالسعاده، ج 2، ص 202
18- یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص179
19- دینورى،اخبارالطوال، مهدوى دامغانى، چاپ و نشرنى، ص 178
20- نهج البلاغه، خطبه216
21- نهجالبلاغه، نامه17; مروج الذهب، ج3، ص13
22- نهج البلاغه، خطبه216
23- نهجالبلاغه، نامه 41
24- ابن هلال ثقفى، الغارات، ج1، ص675
25- «و ان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فى عنقک امانة و انت مسترعى لمن فوقک لیس لک ان تفتات فى رعیة» (نهج البلاغه، نامه 5)
26- همان، نامه 51
27- عیون الاخبار، ج 1، ص 110
28- نهجالبلاغه، خطبه216
29- همان، نامه 45
30- ابن هلال ثقفى، همان، ص 31
31- همان، ص 32
32- نهجالبلاغه، نامه 10
33- دینورى دامغانى، همان، ص 178
34- نهجالبلاغه، خطبه3
www.porsojoo.info