۲- احترام پیامبر (ص)
تکریم بزرگان و ارج نهادن بر شخصیتهاى الهى با اعتقاد به عبودیت و بندگى آنها، تعظیم خداى سبحان است، احترام آنان نه تنها از این نظر است که انسانهاى کاملى بودند که راه سعادت را به روى انسانها گشودند، بلکه در بزرگداشت آنها، انگیزه دیگرى در کار است که عارفان را به احترام و تعظیم آنها وا مىدارد و آن، ارتباط محکم و پیوند استوار آنها با خدا است که آنى با او به مخالفت برنخاسته و پیوسته مجریان فرمانهاى خدا و پویندگان راه کوى او بودند.
روى این اساس هر نوع تکریم و تعظیمى که از اعتقاد به قداست و طهارت آنها از گناه، و اخلاص و عشق آنان به کسب رضاى حق، و فداکارى و جانبازى آنان در گسترش آیین او، مایه بگیرد، در حقیقت تعظیم خدا و عشق به او است و اگر آنان را دوست مىداریم و احترام مىگذاریم از این نظر است که آنان خدا را دوست داشته و به او عشق مىورزیدند، و خدا نیز آنها را دوست مىداشت.
قرآن این حقیقت عرفانى را در آیهاى بازگو مىکند و مىفرماید
:
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحیم» (آل عمران /۳۱).
«اگر خدا را دوست مىدارید از من پیروى کنید (در این موقع) خدا شما را دوست مىدارد و گناهان شما را مىبخشد و خدا بخشایشگر و رحیم است».
در این آیه مهر به خدا علت پیروى از پیامبر گرامى (ص) معرفى گردیده به گونهاى که گواه مدعیان دوستداران خدا، پیروى از رسول گرامى اعلام شده است، و نکته آن همان است که یادآورى شد که هر نوع گرایش به پیامبران از نظر گفتار و رفتار و اظهار مهر و مودت به شخص و مقام آنان، در حقیقت اظهار علاقه به مقام ربوبى است و همگى از یک عشق ریشهدار به خدا سرچشمه مىگیرد.
آیین وهابیت که براساس هدم شخصیتها و نادیده گرفتن مقامات اولیاى الهى سرچشمه مىگیرد، ابراز علاقه را به اولیاء الهى پس از فوت، یک نوع شرک و عبادت اولیاء و احیاناً بدعت و یک نوع عمل نو ظهور تلقى مىکند، در حالى که سراسر قرآن مملو از احترام به شخصیت اولیاء و انسانهاى الهى است که سراپا اخلاص و طهارت و قداست بودند و ما در اینجا بخشى از آیات الهى را وارد بحث مىنمائیم که از دیگداه یک وهابى (با مقایسهائى که در دست دارد)، دعوت به شرک، و از دیدگاه یک موحد واقعى دعوت به خود توحید است:
در تکریم پیامبر گرامى همین بس که قرآن یک رشته از افعال خدا را در عین انتساب به خود، به رسول گرامى نیز نسبت داده واز هر دو با هم یک جا نام مىبرد و مىفرماید:
«ولو انهم رضوا ما اتیهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سیوتینا الله من فضله و رسوله انا الى الله راغبون» (توبه /۵۹).
«اگر آنان به آنچه که خدا و پیامبر او داده راضى گردند و بگویند خدا ما را کافى است، خدا از کرمش و پیامبر او به ما مىدهند ما به سوى خدا توجه داریم».
در حالى که شعار هر مسلمان همان طورى که در آیه یاد شده وارد شده است، جمله «حسبنا الله» است مع الوصف در همین آیه، خدا به اندازهاى به پیامبر خود احترام مىگذارد که نام او را در کنار نام خود آورده و فعل واحد را به هر دو نسبت مىدهد و مىفرماید:
1- «سیوتینا الله من فضله و رسوله».
2- «ما اتیهم الله و رسوله».
عین همین مطلب در آیه یاد شده در زیر نیز منعکس است:
«یحلفون بالله لکم لیرضوکم و الله و رسوله احق ان یرضوه ان کانوا مؤمنین» (توبه /۶۲):
سوگند یاد مىکنند که شماها را راضى سازند که خدا و پیامبر او شایستهترند که آنان را راضى سازند».
جمله «والله و رسول احق ان یرضوه» آن چنان عظمت رسول گرامى (ص) را ترسیم مىکند که رضایت او را در کنار رضایت خدا قرار مىدهد.
2- «و ما نقموا الا ان اغنیهم الله و رسوله من فضله (توبه /۷۴): آنان فقط از این انتقام مىگیرند که خدا و پیامبر او (آنها را) از کرمش بى نیاز ساختهاند».
چه احترامى بالاتر از این که «اغناء» و «بى نیاز کردن» که فعل خدا است، به پیامبر خود نیز نسبت مىدهد و او را نیز مایه بى نیاز شدن مردم معرفى کرده و مىفرماید:
«ان اغنیهم الله و رسوله»
شما اگر نزد وهابیها بگوئید: بحمدالله خدا و پیامبر او ما را بى نیاز ساختند! فوراً شما رامتهم به شرک کرده و مىگویند تو مشرکى زیرا کار خدا را به غیر او نسبت دادى ولى غافل ازآنند که قرآن مىفرماید: «ان اغنیهم الله و رسوله».
این نوع از نسبتها در عین واقعیت و صحت، یک نوع ارج گذارى بر پیامبر (ص) است.
4- «و سیرى الله عملکم و رسوله ثم تردون الى عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون» (توبه /۹۴).
«خدا و رسول او اعمال شما را مىبینند و سپس به سوى کسى که از آشکار و پنهان آگاه است باز گردانیده مىشود و از آنچه انجام مىدهید شما را با خبر مىکند».
5- «و لما را المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما و عدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ایماناً و تسلیماً» (احزاب /۲۲).
«آنگاه که افراد، «احزاب» را دیدند گفتند که این همان است که خدا و پیامبر او به ما وعده داده، خدا و پیامبر او راست گفتهاند و این کار (تلاقى با احزاب) جز ایمان و تسلیم، چیزى بر آنها نیفزود».
این آیات در عین حقیقت و درست بودن نشانه عظمت و قداست رسول خدا است، و بیانگر آن است که شایسته است که فعل واحدى به هر دو (خدا و رسول) نسبت داده شود، هر چند نسبت آن به
خدا، به صورت استقلالى و به پیامبر او به صورت اکتسابى و وابستگى است.
شیوه معاشرت بیانگر پایه ایمان است: اگر قرآن به تکریم و تعظیم پیامبر دعوت مىکند، به خاطر این است که شیوه معاشرت فردى با فرد دیگر نشانه پایه عقیده و ایمان او به عظمت و موقعیت طرف است.
درست است که پیامبر گرامى در زندگى زاده و وارسته بود، و از تظاهر به مناصب سیاسى و قضائى و نظامى خوددارى مىکرد و با یاران خود «حلقه وار» بدون اینکه مجلس صدر و ذیل پیدا کند، مىنشست، ولى این کار نباید سبب شود که مسلمانان در معاشرت خود،موقعیت او را نادیده بگیرند، و آداب و مراسم شایسته به مقام پیامبر را رعایت نکنند.
آیات وارد در مورد احترام پیامبر، بر دو گروهند:
1- آیاتى که به طور کلى دستور احترام مىدهد.
2- آیاتى که انگشت روى موارد جزئى مىگذارد و نمونههائى را ارائه مىکند ما در این بخش از هر دو قسمت آیاتى را متذکر مىشویم:
الف: دعوت به تکریم و احترام
قرآن در آیاتى جامعه اسلامى را به تکریم و بزرگداشت پیامبر دعوت مىکند و مىفرماید: «انا ارسلنا شاهداً و مبشراً و نذیراً لتومنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکره و اصیلاً» (فتح /۸-۹).
ما تو را اى پیامبر! گواه و بشارت دهند و بیم دهنده فرستادیم تا به خدا و رسول او ایمان بیاورید و اورا کمک و احترام کنید و او (خدا) را صبح و عصر تسبیح بگوئید».
در آیه یاد شده قبل از جملههاى «و تعزروه و…» جمله «لتومنوا بالله و رسوله» وارد شده است اکنون باید دید مرجع ضمائر «و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکره و اصیلاً» چیست؟
هرگاه بگوئیم هر سه ضمیر به لفظ «الله» بر مىگردد، در این صورت احکام وارده در آیه مربوط به خدا بوده و از قلمرو بحث ما خارج خواهد بود.
ولى اگر بگوئیم دو ضمیر نخست در جملههاى (تعزروه و توقروه) مربوط به «رسول» است و ضمیر سوم در جمله «وتسبحوه» مربوط به خدا است، طبعا دو حکم نخست (نصرت پیامبر و تکریم او) وظیفه اسلامى هر مسلمانى نسبت به پیامبر خواهد بود.
از این جهت برخى از «قراء» پس از جمله «توقروه» وقف را لازم دانسته تا احکام مربوط به پیامبر، با حکم مربوط به خدا، به هم آمیخته نشود.
البته در متن آیه گواهى بر تعیین یکى از دو احتمال وجود ندارد اما با توجه به این کار آیه دیگر لفظ «عزروه» را درباره وظیفه مؤمنان نسبت به پیامبر به کار برده است مىتوان گفت که احتمال دوم بر احتمال نخست برترى دارد چنانکه مىفرماید:
«فالذین آمنوا به عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئک
هم المفلحون» (اعراف /۱۵۷)
«آنانکه به او ایمان آورده و او را گرامى داشته و یارى نمودهاند و از نوریکه همراه او نازل شده پیروى نمودهاند آنان رستگارانند».
و نیز درباره مطلق پیامبران مىفرماید:
«و امنتم برسلى و عزر توهم و اقرضتم الله قرضاً حسناً» (مائده /۱۲).
«به پیامبران من
ایمان آوردید و آنان را یارى نمودید و خدا را وام نیکو دادهاید؟».
در این آیه نیز خود مؤمنان را به «احترام» پیامبران دعوت مىکند.
ادامه دارد…
http://moudeomam.com