س 11 – آيا ساختن و بنا بر قبور؛ از قبيل گنبد، ضريح و… منع شرعى دارد؟
ج – به چند دليل پاسخ اين پرسش منفى است و منعى ندارد:
</SPAN> ;الف دليلى بر حرمت، جز روايت ابى الهياج نيست صحيح مسلم، ج 3، ص 61. و نيز اين روايت از نظر سند مورد اشكال است؛ زيرا وكيع و حبيب بن ابى ثابت از راويان سند اين حديث هستند و هر دو از نظر اهل سنت مورد بحث مى باشند.
ب – در دلالت حديث نيز جاى بحث و گفتگو وجود دارد؛ چون «وَ لا قَبراً الاّ سوّيته» به معناى تخريب بناى قبور نيست بلكه به معناى مسطح كردن آن در مقابل تسنيم؛ يعنى بلند كردن قبر و بالا آوردن؛ آن همانند كوهان شتر است.
قسطلانى مى گويد: «السنة في القبر تسطيحه و انَّه لا يجوز ترك هذه السنّة لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض وانّه لا منافات بين التسطيح و حديث ابى هياج: لأنّه لم يُرَد تسويته بالأرض و انّما أراد تسطيحه جمعاً بين الأخبار…» ارشاد السارى، ج 2، ص 468.
« سنت پيامبر (ص) همان مسطح كردن قبر است و اين سنت – چون شعار پيروان مذهب شيعه گرديده – جايز نيست رها شود و هيچ منافاتى ميان مسطح كردن قبر و روايت أبى الهياج نيست؛ زيرا كه منظور روايت صاف كردن قبر و برابر كردن آن بازمين نيست. بلكه مراد مسطح كردن در مقابل تسنيم است، و اين معنا را از جمع ميان روايات به دست مى آوريم.
ج – روش مسلمانان اين بوده كه روى قبرها بنا مى ساختند:
1 – بناى حجره شريف نبوى.
2 – قبور ائمه بقيع كه در سال 1345 ه’ ق به
دست وهابيان تخريب گرديد.
3 – قبر ابراهيم فرزند رسول اللّه (ص) در خانه محمدبن زيدبن على بود و به دست وهابيان تخريب گرديد.
4 – بناى مسجد، روى قبر حمزه(ع). در اوايل قرن دوم هجرى و به دست وهابيان تخريب گرديد.
5 – بناى قبر سعد بن معاذ – اين قبر در منزل ابن افلح بود و در زمان عمربن عبدالعزيز بر روى آن گنبد ساختند. وفاء الوفا، ج 2، ص 545.
6 – بنا بر روى قبر باهلى (سال 275 ه’.) در بصره. سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 285.
7 – بنا بر روى قبر امير مؤمنان حضرت على بن ابى طالب (ع) در قرن دوم. موسوعة العتبات 6، 97.
8 – بنا بر روى قبر سلمان فارسى. تاريخ بغداد، ج 1، ص 163.
9 – بنا بر روى قبر ابوعوا
نه (سال 316 ه’.). سير اعلام النبلاء، ج 14، ص 419.
خلاصه، سيره مسلمين؛ چه شيعه و چه سنى بر اين بوده است كه بر قبور بزرگان دين حرم و بارگاه بسازند و اين سيره در تمام بلاد اسلامى همچنان ادامه دارد. قبور ائمه اطهار (ع) در نجف و كربلا و كاظمين و سامرا و مشهد و قبور بزرگان اهل سنت؛ ابو حنيفه و عبدالقادر در بغداد و بخارى در سمرقند و… شاهد بر مدّعى است، تنها وهابيان هستند كه در حجاز با اين سيره مسلمين به مخالفت برخاسته اند.
س 12 – آيا حديث: «نَهى رَسُول اللّه (ص) أن يجصّص القبر وأن يعقد عليه وأن يبنى عليه» صحيح مسلم، ج 3، ص 63. صريح در منع از ساختن بر قبور نيست؟
اولاً – اين روايت با سيره قطعيه مسلمين منافات دارد؛ چنانكه در پاسخ پرسش پيش روشن شد.
ثانياً – سند اين روايات، جاى بحث دارد؛ زيرا در سند آن ابوالزبير – محمد بن مسلم آمدى – قرار گرفته و علماى رجال و حديث اهل سنت چون احمد بن حنبل و ابن عيينه و شعبه و ابو حاتم، او را ضعيف مى دانند تهذيب الكمال 26: 407.
و همچنين در سند آن حفص بن غياث است و علماى رجال همچون يعقوب بن شيبه درباره او نظر منفى دارند تهذيب التهذيب 2، 360 – تاريخ بغداد 8، 199 – سير اعلام النبلاء 9،31.
و باز در سند اين روايات، شخصى بنام ربيعه است كه ازدى وابن أبى شيبه و ساجى در باره او تأمل دارند. تهذيب التهذيب 9، 143، ميزان الاعتدال 3، 545، تهذيب الكمال 18، ص 483. و بالاخره تمامى طرق و اسناد اين روايات، مورد اشكال است. به ص 182 «الوهابيه، دعاوى وردود» مراجعه شود.
س 13 – آيا قراردادن روشنايى بر قبور؛ مثل شمع و لامپ و… اشكال شرعى دارد؟
ج – به چند دليل بايد گفت خير:
الف – طبق روايات اهل سنت، پيامبر(ص) شبى مى خواست وارد قبر و يا قبرستانى شود كه دستور داد چراغ روشن كردند. الجامع الصحيح، ج 3، ص 372.
ب – سيره و روش مسلمين همواره بر اين بوده كه بر روى قبور بعضى از صحابه و صلحا چراغ و به اصطلاح قنديل روشن مى كرده اند:
* قنديل بر روى قبر ابو ايوب انصارى، در قرن چهارم. تاريخ بغداد، ج 1، ص 154.
* قنديل بر روى قبر زبيربن عوام، در قرن چهارم. المنتظم، ج 14، ص 383.
* قنديل بر بارگاه حضرت موسى بن جعفر (ع)، اوايل قرن پنجم. وفيات الاعيان، ج 5، ص 310.
ج – حديث «لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَّخذينَ عَلَيها الْمَساجِدَ وَالسُرُج» مورد اشكال سندى است؛ زيرا راوى آن «ابو صالح» است كه از نظر اهل سنت ضعيف و مردود مى باشد و شارحان اين حديث گفته اند: نهى در اينجا «ارشادى» است نه «مولوى» چنانكه سِنْدى و عزيزى و على ناصف و شيخ حنفى بدان اشاره كرده اند. شرح الجامع الصغير،ج 3، ص 198 ؛ سنن نسائى، ج 4، ص 95 ؛ التاج، ج 1، ص 381.
س 14 – آيا نذر كردن براى صلحا و مؤمنان زنده و يا مرده جايز است؟
ج – آرى، اگر نذر براى خدا باشد و اهداى ثواب براى
صلحا و مؤمنان، همانگونه كه در ميان شيعه رايج است، به چند جهت جايز مى باشد:
الف – احاديثى از كتب اهل سنت دلالت بر جواز دارد: «عن ثابت بن الضحاك، عَنِ النَّبيّ(ص) إنّ رجلاً سأله انّه نذر أن يذبح ببوانة، فأتى رسول اللّه فاخبره. فقال هل كان فيها وثن من أوثان الجاهلية يُعبد؟ قالوا: لا، قال: هل كان فيها عيد من اعيادهم؟ قالوا: لا، قال رسول اللّه(ص) اوف بنذرك فانّه لا وفاء لنذر في معصيةاللّه و لا فيما لا يملك ابن آدم». ابو داود، ج 3، ص 238.
ثابت بن ضحاك مى گويد: شخصى از پيامبر (ص) سئوال كرد ؛ نذركرده ام گوسفندى را در محلى بنام بوانه – در نزديكى ساحل – ذبح كنم، آيا اين نذر صحيح است؟ پيامبر (ص) فرمود: آيا در آن مكان در زمان جاهليت بتى پرستش مى شد؟ عرض كرد: خير – فرمود: آيا در آنجا محل به پا داشتن يكى از اعياد جاهليت بود؟ عرض كرد، خير فرمود: به نذر خود وفا كن، يعنى در همانجا گوسفندى را ذبح كن – زيرا فقط در دو مورد نذر كردن صحيح نيست؛ 1 – نذر در معصيت خداوند 2 – نذر در موردى كه ملك خود نباشد.
اگر نذر، طبق روال جاهليت؛ يعنى براى بت و اعياد كفار نباشد، وفاى به نذر لازم است. هر چند شيعه رجحان نذر را شرط مى داند و قربانى در مكانى كه قبلاً بتكده بوده، راجح نيست، اما على اىّ حال اهل سنت كه اين قبيل احاديث رانقل مى كنند نذر در مشاهد مشرفه و هديه به صلحا و مؤمنان را به طريق اولى بايد صحيح بدانند.
ب – عزامى شافعى در تأييد اين نذرها مى گويد: كسى كه در وضع نذر مسلمين تحقيق كند، چنين به دست مى آورد كه قصدشان از اين قربانى ها و نذرها براى مردگان جز صدقه از طرفشان و اهداى ثواب براى آنان، چيز ديگرى نيست و اجم
اع اهل سنت بر اين است كه صدقه زنده ها براى مردگان سودمند و واصل است. و احاديث در اين زمينه بسيار است. سپس عزامى به يك حديث اشاره مى كند:
سعد از پيامبر(ص) پرسيد: مادرم فوت شده و يقين دارم كه اگر زنده بود، صدقه اى مى داد. آيا اگر من از طرف او صدقه دهم سودى به حالش خواهد داشت؟ حضرت فرمود: آرى، پرسيد: كدامين صدقه سودمندتر است؟ فرمود: «الماء» پس سعد چاهى را حفر كرد و آن را صدقه براى مادر خود قرار داد. فرقان القرآن، ص 133.
ج – قبرهايى از مسلمانان بوده و هست كه معروف به قبور نذور است و مسلمين براى آنان نذرها مى كردند.
* قبر البستى در مراكش * قبر النذور در بغداد * قبر احمد البدوى. نيل الابتهاج، ج 2، ص 62 ؛ المواهب اللدنيه، ج 5، ص 346 ؛ تاريخ بغداد، ج 1، ص 123.
س 15 – نظر اسلام در جواز و عدم جواز جشن ها و عزادارى ها چيست؟
ج – به يقين جايز است، زيرا:
الف – اصل در اشياء، اباحه و جواز است، مگر دليلى بر خلاف آن بيايد.
ب – نص قرآن نيز تشويق به تعظيم شعائر كرده است.
ج – روش مسلمانان از گذشته تا كنون، بر به پاداشتن مراسم ولادت پيامبر (ص) و جشن و سرور بوده، چنانكه قسطلانى و دياربكرى بدان اشاره كرده اند. تاريخ الخميس، ج 1، ص 323 ؛ المواهب اللدنيه، ج 1، ص 27.
د – روش معمول ميان خواص و عوام اهل سنت، اقامه عزا و ماتم براى مردگان بوده، چنانكه ذهبى درباره فوت جوينى (متوفاى 478 ه’.) مى نويسد:
«غلقت الأسواق ورثي بقصائد وكان له نحو من أربع مأة تلميذ، اقاموا حولاً و وضعت المناديل عن الرووس عاماً بحيث ما اجترأ أحد على ستر رأسه وكانت الطلبة يطوفون في البلد نائحين عليه مبالغين في الصياح والجزع». سير اعلام النبلاء، ج 8، ص 468.
«بازارها تعطيل شد و مرثيه هايى درباره او خوانده شد. او چهارصد شاگرد داشت كه اينان يك
سال عزادارى كردند و عمامه ها را از سر – به عنوان احترام – تا يك سال برداشتند. اين شاگردها در سطح شهر به حالت دسته جات به حركت در آمدند و نوحه سرايى مى كردند و با صداى بلند به عزادارى مى پرداختند.»
و درباره تشييع جنازه عبدالمؤمن (متوفاى 346 ه’.) مى نويسد:
«فغشينا اصوات طبول، مثل ما يكون من العساكر حتى ظنَّ جمعنا أنّ جيشاً قد قدم». سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 481.
« صداى زدن طبل ها هر صدايى را تحت الشعاع قرار داده بود، البته همانند آنچه كه در ارتش انجام مى گيرد – مارش عزا – سر و صدا آنچنان بود كه ما گمان كرديم لشگرى يورش برده است.»
و در مورد مرگ ابن جوزى (ت 597 ه’.) مى نويسد:
«و باتُوا عند قبره طول شهر رمضان يختمون الختمات بالشمع والقناديل… و اصبحنا يوم السبت عملنا العزاء و تكلمت فيه و حَضَر خلق عظيم و عملت فيه المراثي». سير اعلام النبلاء، ج 18، ص 379.
«در كنار قبر او تمامى ماه رمضان را ماندند و چندين قرآن ختم كردند و به همراه خود شمع و قنديل آورده بودند چون شنبه صبح شد مراسم عزادارى به پا داشتيم و سخنرانان، سخن گفتند و جمع زيادى شركت كردند و مرثيه خوانى انجام شد».
نجم الدین طبسی
www.valiasr-aj.com