توضیح: این پرسشها از مجموعه ای شامل 31 سوال که توسط یک پرسشگر سنی مذهب در سایت pasokhgoo.ir مطرح شده بود، به همراه پاسخ آنها، انتخاب شده است.
برای دسترسی به تمامی سوالات، می توانید به آدرس زیر مراجعه کنید:
http://www.pasokhgoo.ir/node/59074
پرسش 8 :
س1- در آيه 9 سوره تحريم آمده است: «يا ايها النبي جاهد الکفار و المنافقين و اغلظ عليهم، اي پيامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت گير». شما شيعيان صفوي اصحاب رسول اکرم ص را منافق وکافر ميدانيد، سوال اينجاست اگر اصحاب محمدص کافر ومنافق بودند، چرا پيامبر ص با انها نجنگيد؟ ايا اين به معني اين نيست که پيامبر ص حکم خداوند متعال را انجام نداد واگر بگوييد منظور خداوند جهاد فرهنگي با انهاست، اين هم درست نيست؟ چرا که فرموده با انها سخت باش جهاد فرهنگي را کسي به شدت وسختي انجام نميدهد بلکه با لطف ونرمي ومهرباني جهاد فرهنگي را انجام ميدهند چرا تا اخرين لحظه هاي عمر مبارک خود همنشين صحابه وخلفا بود.؟
پاسخ:
در اين که اصحاب پيامبر در قرآن مورد تمجيد قرار گر
فته اند، شکي نيست. علاوه بر آيه واصبر نفسك …كه دليل بر جايگاه صحابه دارد، آيات فراوان ديگر هم به تمجيد و بزرگداشت آنان وارد شده از جمله:
و السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم باحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه و اعد لهم جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا ذلک الفوز العظيم.(1)
لقد تاب الله علي النبي و المهاجرين و الانصار الذين اتبعوه في ساعه العسرة من بعد ما کاد يزيغ قلوب فريق منهم ثم تاب عليهم انه بهم رؤوف رحيم.(2)
ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله و الذين آووا و نصروا اولئک بعضهم اولياء بعض.(3)
اما گويا توجه نكرده ايد در آيات قرآن فقط تمجيد از صحابه نيست. بلکه آيات فراواني هم در توبيخ آنان است از جمله:
يا ايها الذين آمنوا ما لکم اذا قيل لکم انفروا في سبيل الله اثاقلتم الي الارض ارضيتم بالحيوه الدنيا من الاخره…الا تنفروا يعذبکم عذابا اليما و يستبدل قوما غيرکم و لاتضروه شيئا و الله علي کل شيء قدير الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الذين کفروا…لو کان عرضا قريبا و سفرا قاصدا لاتبعوک و لکن بعدت عليهم الشقة.(4)
بسياري از آيات سوره توبه خطاب به اصحاب رسول خدا است که نفاق داشتند و از فداکاري و جهاد دريغ داشتند. به بهانه هاي مختلف سعي در فرار از جنگ و جهاد داشتند. معلوم مي شود اين گونه نبود که همه اصحاب پيامبر از مهاجر و انصار در درجات بالاي ايمان بوده و هميشه آماده جانفشاني بوده و…
سوره فتح از ديگر سوره هايي است که نشان مي دهد بسياري از اصحاب بر پيمان خود استقامت نداشته، پيمان شکسته و شايستگي قرب خدا را از دست داده، مستحق نفرين و لعن خدا و عذاب آخرت گشته اند. به اين آيه توجه کنيد:
ان الذين يبايعونک انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم فمن نکث فانما ينکث علي نفسه.(5)
سوره انفال نشان مي دهد بسياري از اصحاب تابع اوامر ايشان نبودند. به آياتي از اين سوره توجه کنيد:
ان فريقا من المؤمنين لکارهون يجادلونک في الحق …
آيات سوره نور حکايت دارد که جمعي از اصحاب به زن مؤمني _که ظاهرا از خانواده رسول خدا بوده و آيات هم او را يکي از همسران پيامبر (عايشه يا ماريه ) معرفي مي کند- تهمت فحشا زدند. بسياري نيز بدون اينکه بينه طلب کنند، به نقل اين بهتان و پخش آن همت گماردند. خدا به شدت آنان را توبيخ مي کند و مي فرمايد:
لو لا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنالت بانفسهم خيرا و قالوا هذا افک مبين …و لو لا فضل الله عليکم و رحمته في الدنيا و الاخرة لمسکم فيما افضتم فيه عذاب عظيم و…
آيات توبيخ اصحاب بسيار فراوان است که اين ها نمونه اي بود.
بنا بر اين اگر آيات فراواني از قرآن در تمجيد از اصحاب است، آيات فراواني هم در توبيخ آنان است و نشان مي دهد جمعي بوده اند که بر صراط مستقيم پا مي فشرده، اگر هم لغزشي از آنان سر مي زد، توبه مي کرده و در صدد اصلاح بر مي آمده اند. اما جمعي هم بوده که گر چه عنوان صحابي داشتند، ولي از انجام وظيفه سر مي پيچيدند و دنبال منافع دنيوي بودند. منافقانه ادعاي ايمان داشتند. آيات فراواني از قرآن خطاب به منافقان و بي ايماناني است که خود را به عنوان اصحاب رسول خدا جا زده، ولي در واقع ايمان نداشتند و دنبال فرصت براي ضربه زدن بودند.
تعريف و تمجيد قرآن از اصحاب دليل اين نيست که اصحاب تا آخر عمر بر صراط مستقيم ثابت مانده باشند و تا پايان عمر عادل بودند. اصحابي که با ايمان از دنيا رفتند، کساني بودند که بعد از رسول خدا بر ميثاق هاي خود با خدا و پيامبر پاي فشردند. از دستورهاي خدا و پيامبر سر نپيچيدند. آنان که در زمان پيامبر انسان هاي خوبي بودند، ولي بعد از ايشان، پيمان شکستند، پرونده افتخارات خود را با پيمان شکني ختم کردند و عاقبت بخير نشدند. بسيارند امت ها و افرادي که در يک برهه با توجه به اعمال و اعتقادت شان شايسته تمجيد بوده و ستايش شدند، ولي بعد شايستگي را از دست دادند و مستحق لعن و نفرين گرديدند. بني اسرائيل نمونه اين افراد و امت ها هستند. آنان در يک برهه بر ايمان و توحيد و يکتا پرستي پاي فشردند. شکنجه ها و کشتار هاي وحشيانه فرعونيان را تاب آوردند، ولي از ايمان و توحيد دست نکشيدند. خدا آن قوم را برگزيد و بر جهانيان برتري داد و اين مدال
را به گردن شان آويخت:
يا بني اسرائيل اذکروا نعمتي التي انعمت عليکم و اني فضلتکم علي العالمين .(6)
همين بني اسرائيل وقتي سرکشي و گردن فرازي پيشه کردند و پيامبر کشي پيش گرفتند و از فرامين خدا و رسول رو گرداندند، مورد لعن و نفرين خدا واقع شدند و اين لعن ابدي نثارشان گرديد:
ضربت عليهم الذلة و المسکنه و باءو بغضب من الله ذلک بانهم کانوا يکفرون بايات الله و يقتلون النبيين بغير الحق ذلک بما عصوا و کانوا يعتدون. (7)
لازم به توجه است كه پيامبر حتي با منافقاني كه چهره نفاق خود را براي همه آشكار نمودند مانند عبد الله بن ابي با مدارا برخورد نمودند.
بنا بر اين نمي توان به طور مطلق معتقد به جايگاه رفيع صحابه بود. با اين بيان به فرض جمعي با خلوص نيت اسلام آورده باشند و تا پايان عمر رسول خدا در ركاب آن حضرت به جان فشاني و تبليغ اسلام پرداخته باشند. اما پس از رحلت رسول خدا با يكديگر در گير شده و به جنگ با هم مي پردازند و يكي توسط ديگري كشته مي شود اين از ديگاه شما اهل سنت تضادي آشكارا است كه هر دو را به حق مي دانيد و براي هر دو دعا مي كنيد و حال آنكه قطعا در اين بين يكي ظالم است. مانند ماجراي حجر بن عدي كه به وسيله معاويه كشته شد ويا مانند طلحه و زبير و نمونه هايي از اين دست كه بسيار است مهم پايان كار صحابه است كه در برابر ناملايمات و تزاحم حقوق شخصي و حزبي و قبيلگي با مصالح اسلام كدام را بر مي گزينند. آيا مانند امام علي مصالح مسلمين و اسلام را مقدم مي كنند يا مانند برخي ديگر مصالح مهاجرين و غيره..را . اگر تا پايان كار پيرو حق و حقيقت بودند. برآن جايگاه نخست وخدادادي باقي خواهند ماند وگرنه هيچ جاي ترديد نيست كه جايگاه رفيع اوليه را از دست داده اند. دفن افراد در کنار پيامبر (ص)و عدم اعتراض ائمه (ع)، دليل برخوب يا بد بودن افراد نمي شود. در باره بيعت و مشاوره امام علي (ع) با خلفا و ازدواج عمر با ام کلثوم (اگر چنين ازدواجي واقع شده باشد ) ان حضرت طبق مصلحت اسلام و مسلمين عمل کرد. و نامگزاري فرزندان ائمه، براساس فرهنگ ان عصر بوده ودليل برحق يا ناحق بودن افراد نيست.
گمان نكنيد آنچه در اين پرسش بهره برده بو. ديدتازگي دارد مطالب مذكور را از قرنهاي پيش دانشمندان شيعه به آنها
پاسخ داده اند چنانچه مايل به آشنايي با پاسخهاي دانشمندان شيعه هستيد ميتوانيد به كتابهايي چون نهج الحق وكشف الصدق علامه حلي (م 726ق)ويا كتاب. کتاب دلائل الصدق مرحوم مظفر (م 1381ق) نيز مجموعه تاليفات علامه شرف الدين
پي نوشت ها
1. توبه(9)، آيه 100.
2. همان، آيه 117.
3. انفال، آيه 72.
4. توبه، آيه 38-42.
5. فتح(48)، آيه 10.
6. بقره(2)، آيه 47.
7. همان، آيه 61.
پرسش 9: (پاسخ سوالات 2، 4 و 7)
س2ـ در ايه ??سوره کهف امده :واصبر نفسک مع اللذين يدعون ربهم بالغدات والعشي يريدون وجهه ولاتعد عيناک عنهم . يعني با کساني باش که پروردگارشان را (همواره ودرهر)صبحگاه وشامگاه مي خوانند وخوشنودي او را ميجويند وديدگانت را از انان برمگير. سوال اينجاست اگر اصحاب پيامبر ص اين خصوصيت را نداشتند که اين ايه مبارکه فرموده پس چرا پيامبر ص همنشيني صحابه را اختيار کرد وقتي که پيامبر همنشيني انها را اختيار نمود پس بطور قطع معلوم ميشود که صحابه کساني بودند که صبحگاهان و شامگاهان خداوند را ميخواندند و رضا وخشنودي اورا ميخواستند .؟
س 4ـ ايا چهره اي را که شما
از پيامبر ص وحضرت علي رض نشان ميدهيد حاضريد که ما چنين چهره اي را به يکي از علمايتان نسبت بدهيم مثلا بگوييم که ايت الله قزويني همنشين منافقين وفاسقين است وزنان بي دين وبي تقوا دارد و دامادهاي کافر و مشرک ومنافق دارد و دست بيعت ودوستي با ظالمين وستمگران داده و بر فرزندانش اسماي کفار ومنافقين گذاشته و و و اگرشما احترام يک اخوند را چنين نگاه ميداريد بهيچ وجه حاضر نيستيد چنين صفات ناپسندي را از وي قبول کنييد چگونه چنيين صفات نا پسندي را به سرور دو عالم و امام انبيا ومرسلين و حضرت علي اسدالله الغالب وفاتح خيبر نسبت مي دهيد شرم وحيا خوب چيزي است. ايا اگر يک محدث يا راوي ان صفاتي را داشته باشد که شما انها را به پيامبر خدا ص وحضرت علي رض نسبت ميدهيد کسي بر احاديث وروايات او اعتماد خواهد کرد .؟
س 7ـ مگر اصحاب رسول گرامي اسلام چه کار بدي را انجام دادند که شما شيعيان صفوي با انها بغض وعداوت مي ورزيد جز اينکه انها انتخاب حضرت علي را انتخاب کردند باکساني که حضرت علي با انها بيعت کرد يعني انها را انتخاب کرد صحابه کرام هم بيعت کردند يعني انتخاب حضرت علي را تاييد کردند ايا اين کار بدي است ايا شما که انتخاب حضرت علي وحضرت حسن وحضرت حسين را ايراد ميگيريد و انتخاب انهارا قبول نداريد ميتوان شما را دوستداران اهلبيت دانست؟
پاسخ:
در خصوص بيعت امام علي (ع) با ابابکر، بايد بدانيد كه ميان شيعه اختلاف نظر وجود دارد. اختلاف در زمينه بيعت و عدم بيعت امام با ابوبکر و تاريخ و چگونگي بيعت حضرت مي باشد.<BR&g t;برخي بيعت امام با ابوبكر را از اساس نمي پذيرند، از جمله شيخ مفيد.
شيخ مفيد در باره بيعت امام علي)ع(مينويسد:
اتفاق نظر همه [دانشمندان] اين است كه بيعت امير مؤمنان)ع( با ابوبكر به تأخير افتاد. (يعني در روز سقيفه اين اتفاق نيفتاد). برخي كمترين زمان بيعت ايشان را سه روز [پس از ماجراي سقيفه] مطرح كردهاند. عدهاي ميگويند: بيعت علي )ع( بعد از وفات فاطمه)ع(بود. برخي نيز ميگويند: چهل روز بعد بيعت كرد. گروهي ديگر ميگويند: شش ماه طول كشيد.
نظربرخي بر اين است كه امير مؤمنان علي بن ابي طالب)ع(هرگز با ابوبكر بيعت نكرد. آنها اتفاق نظر دارند كه بيعت علي)ع( با ابوبكر از همان روز سقيفه به تأخير افتاد. سپس در خصوص بيعت ايشان بعد از اين زمان، اختلاف كردهاند. كه [به نظر شيخ مفيد] امير مو?منان)ع( با ابوبكر بيعت نكرده است.(1)
برخى معتقدند که حضرت در همان ابتداى کار و قبل از وفات فاطمه زهرا(س) بيعت نمود. عده کثيرى بر اين باورند که علي(ع) بعد از رحلت جانگداز فاطمه(س) بيعت کرد. صاحب اعيان الشيعه مى گويد: بعضى از روايات دلالت دارد که علي(ع) همان روزى که ايشان را به مسجد بردند، بيعت کرد؛ ولي بيش تر روايات دلالت دارند که آن حضرت پس از وفات فاطمه(س)با ابوبکر بيعت کرد.(2)
در برخي کتاب هاي اهل سنت آمده است که امام پس از رحلت حضرت زهرا با ابابکر بيعت نمود. (3) در مجموع، دلالت بيش تر روايات و نتيجه تحقيق علما بر اين است که حضرت پس از رحلت فاطمه زهرا بيعت نمود. البته بيعت بر اساس آن نبوده است که حضرت حکومت ابابکر را مشروع مي دانست؛ زيرا اعتراضهايي كه در اين باره در متون نقل كرده اند گواه بر نارضايتي وناچاري وي بوده است كه برخي از مطالب گذشت بلکه بيعت حضرت جهت مصالح و حفظ دين بود. برخي باور دارند که بيعت امام با خلفا، اجباري بوده (4)يا مصلحت در آن بوده است؛ چنان که هنگام جنگ با مرتدان، عثمان نزد امام آمد و گفت:
تا وقتى تو بيعت نکنى، کسى به جن
گ اين افراد نخواهد رفت.
امام باز هم خوددارى کرد؛ ولى سرانجام پذيرفت و مسلمانان خوشحال شدند. (5)
در نهايت اين گونه بيعت نشانه رضايت ايشان نيست همان گونه كه در خطبه هايي مثل شقشقيه خطبه و3خطبه 5 و6 و175 و192 كه برخي پيش و برخي پس از خلافت آن حضرت ايراد شده نمايان گر بطلان ادعاي شما است از اين رو شما را به مطالعه وتدبر آن خطبه ها توصيه مي نماييم.
پي نوشت ها:
1. الشريف المرتضى، الفصول المختارة، چاپ: دوم، سال چاپ: 1414 – 1993، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، لبنان، ص 56 به بعد.
2. اعيان الشيعه، ج 2، ص 171، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1418.
3. تاريخ الطبرى، ج 2، ص 448، قاهره، مطبعة الاستقامة، 1358.
4. بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 270، مکتبة البحوث و الدراسات في دارالفکر، 1420.
5. على محمد ميرجليلى، امام على و زمامداران، ص 79، وثوق، قم، به نقل از انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، ص 270 .
پرسش 10:
س8- آيا قبل از امدن صحابه بزرگوار به کشورمان يکنفر کلمه گوي لااله الا الله محمدرسول الله وجود داشت
کسي از نماز وروزه خبري داشت کسي يک ايه از قران را ميدانست کسي بود که اهلبيت را بشناسد اگر واقعا ما اسلام را دوست داريم پس خود را مديون صحابه بدانيم که انها بودند با فدا کردن جان ومال خود وبا متحمل شدن هزاران مشقت وزحمت اين دين مبارک را به ما رساندند اما حقيقت چيزي ديگر است دشمني با صحابه به اين خاطر است که چرا انها اسلام را به کشورمان اوردند در حقيقت مذهب شيعه دشمني با اسلام دارد چونکه صحابه را پايه اسلام ميدانند با صحابه دشمني ميکنند ؟
پاسخ:
چنانچه امور حكومت به دست اهل بيت بود و حق در اختيار حقداران قرار داشت، قطعا گستره کشورهاي اسلامي بيش از اين بود و از عمق ايمان بيش تري نيز برخوردار بودند. شاهد سخن ايمان يمني ها به دست امام علي است. هنگامي كه امام به دستور پيامبر به سمت مردم يمن رفت و براي هدايت آنان به دين اسلام همت گماشت ، ايمان آوردند در حالي كه پيش از او كسان ديگري براي هدايت يمني ها رفته بودند و حاصلي از تلاش خود نديدند.(1)
عمر ايران را فتح کرد، نه اينکه ايرانيان را مسلمان کرده باشد، چون ايرانيان اکثرا در قرن هاي بعد از فتح شدن مسلمان شدند،(2) گر چه پيش از فتوحات افراد زيادي از آن جمله سلمان اسلام آوردند.(2)
نيز باذان و ايرانيان ساكن يمن به مشاهده تحقق يك پيشگويي غيبي از سوي پيامبر به حقانيت حضرت رسول پي بردند؛ در حالي كه در آغاز كار از احكام اسلامي و قوانين الهي پيامبر اسلام خبر نداشتند. اسلام آوردن ايرانيان به خاطر همين حقانيت پيامبر بود.(3)
مردم ب
حرين هم در زمان پيامبر مسلمان شدند. حاكم بحرين و ايرانيان ساكن آن جا اسلام را پذيرفتند.(4) پذيرش اسلام از سوي ايرانيان ساكن بحرين و يمن و ايرانيان ديگر مناطق – آن هم در زمان پيامبر اسلام – بزرگ ترين تأثير را در دل هاي مردم ايران گذاشت. بنابراين ميتوان گفت كه علت اصلي اسلام آوردن مردم ايران، اين است كه آنان در اثر راهنماييهاي علماي مورد اعتماد خود، به حقانيت پيامبر اكرم پي بردند و اسلام را پذيرفتند. در اين پذيرش هيچ گونه فشار، زور و تهديدي در كار نبود، بلكه با ميل و رغبت، آن را قبول كردند.(5)
براي روشن شدن موضوع توجه به چند امر لازم است:
1. اگر حرکت ترسيمي از سوي رسول خدا(ص)، پس از فوت ايشان ادامه مي يافت و زمام امامت و خلافت به دست وصي ايشان اميرمؤمنان(ع) مي افتاد، دعوت اسلامي پيامبر به ميدان وسيع تري گسترش مي يافت . همسايگان دولت اسلامي و ساير ملل خود به پذيرش اين دين الهي پيشقدم مي شدند. فتوحات خونين و لشکرکشي هاي دوران خلفا، به گونه اي ديگر رقم مي خورد.
2. لازمه هر فتح و پيروزي، توسعه فرهنگ اسلامي است، يعني به موازات فتح شهرها بايد مردم آن سامان به حقايق، اصول و اهداف اسلام آشنا شوند. هسته و پوسته اسلام را بشناسند. در غالب لشکرکشي هاي صورت گرفته در عهد ابوبکر، عمر و عثمان اين نکته مهم مدنظر حاکمان وقت نبود. آنان اهتمامي در ارشاد مردم، تعليم، فرهنگ سازي و تربيت ايشان نداشتند! چه در منطقه شام و چه در ايران. آنان فقط در برابر اقبال مردم، شهادتين را بر زبان ايشان جاري مي ساختند. به برخي از حرکات و شعائر آنان را تمرين مي دادند،بدون آن که عقيده باطلي را از ذهن ايشان بزدايند و فکر صحيحي را بر ايشان ترسيم نمايند.
نتيجه فتوحات آن بود که:بسياري از کشورها و مناطقي که دوره خلفا فتح مي شدند، به سمت کفر و نافرماني بر مي گشتند و سپس دوباره به دست مسلمانان فتح مي شدند! اين نتيجه اکتفا به ظاهر اسلام بود، در صورتي که پيامبر از مردم اسلام و ايمان را به طور توأم خواستار بود:
قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا و لما يدخل الايمان ؛(6)
عرب هاي باديه نشين گفتند: ايمان آورديم بگو: ايمان نياورده ايد، ولي بگوييد اسلام آورده ايم. اما هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است.
3. فتوحات خلفاي سه گانه به خص
وص عمر، پيامدهاي ناهنجار بسياري را در صف پيکار جويان مسلمان بر جاي گذاشت، از جمله:
الف) پيدايش طبقه جاهل مسلک مقدس مأب که خوارج جزيي از آن ها بود.
ب) انحطاط اخلاق امت اسلام، در پي سرازير شدن مال و ثروت فراوان به درون سرزمين اسلامي.
ج) کاشت بذر اختلاف در جامعه اسلامي بر اثر مستي نعمت و ثروت هاي بي حد و حصر.(7)
4. فتوحات بزرگ و پيروزي مسلمانان در گرو عوامل چندي بود. وقتي به پيروزي مسلمانان در ايران دقت کنيد، مي توانيد به ناخشنودي مردم از حکومت ساساني، وجود امتيازات طبقاتي بسيار خشن در جامعه، بي روح شدن آئين زرتشتي و آشفتگي نظام حکومتي ساساني برسيد. ايمان و اعتقاد شخصي بسياري از جهادگران مسلمان را نيز بايد مد نظر داشت که در سرعت فتوحات مؤثر بود.
براي آگاهي كامل از اين مسائل به كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران نوشته شهيد مطهري و کتاب تاريخ خلفا نوشته رسول جعفريان مراجعه كنيد تا چگونگي اسلام آوردن مردم فهيم ايران روشن تر گردد.
پي نوشت ها :
1. الواقدي، محمد بن عمر، كتاب المغازى، تحقيق مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى، چاپ سوم، 1409، ج3، ص1079 ؛سيد محسن امين، سيره معصومان، مترجم: على حجتى كرمانى، موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)، ج 3، ص 327.
2. زرين كوب، تاريخ ايران پس از اسلام 1 /239 ـ 240.
3. السيرة النبويه (زندگاني محمد (ص) پيامبر اسلام)، ج 1 ،ص 140- 141.
4. تاريخ طبري، ج 2، ص 519؛ خدمات متقابل ايران و اسلام، ص 58.
5. براي آگاهي بيش تر در اين موضوع ر.ك: كتاب «خدمات متقابل ايران و اسلام».
6. سوره حجرات، آيه 14.
7. سيري در سيره ائمه اطهار(ع)، مطهري، ص 50؛ جاذبه و دافعه امام علي(ع)، مطهري، 153؛ سيري در نهج البلاغه، مطهري، 258.
<SPAN style="FONT-FAMILY: 'Tahoma','sans-serif'; mso-bidi-language: FA" lang=FA> ;پرسش 11:
س 25- آيا اگرحضرت علي رض در ظاهر با خلفا بيعت کرده و پشت سر آنها نمازخوانده و اسماي فرزندانش رابه اسم خلفا نامگذاري کرده و در باطن دشمني خلفارابدل داشته واز انها بغض ونفرت داشته پس ايابه اين نميگويند دو رنگي ايادورنگي کار منافقين نيست دورنگي دور ازادب واخلاق يک انسان مسلمان ومومن وشجاع ودليراست چرا اهل تشيع چنين اخلاق زشت ونارئايي را نسبت به اميرالمومنين و شيرخدا و فاتح خيبر ميدهند؟
س26ـ اگرشخصي يک صدتوماني را از کودکي بزور بگيرد آن چنان داد فرياد راه مي اندازد که آن شخص مجبورمي شودکه فرار کند يا آن را پس بدهد. آيا پذيرفتني است که خلافت را ازعلي شيرخدا بگيرندو او سکوت کند و ازحقي که خدا ورسول براي او معين کرده اند دفاع نکند شما برادران شيعه علي را ازکودکي هم ترسوتر مي دانيد.؟
پاسخ:
نسبت به بيعت و سكوت امام علي پاسخ گذشت.
آنچه بيان نموديد مبني بر رابطه حسنه خلفا با امام علي البته در زمان حيات رسول خدا امري نيست كه استبعاد گردد؛ زيرا در زمان رسول خدا همگي در كنار رسول الله قرار داشتند و زمينه اختلاف وجود نداشته تا
اختلافي با يك ديگر داشته باشند.
منشا اختلافات را از سقيفه بايد پي جو بود! از آن ماجرا به بعد اختلافات آغاز شد. در زمان ازدواج امام علي – كه رسول خدا زنده بودند – اختلافي با خلفا نداشته تا از روابط آن زمان، عدم اختلاف امام علي با خلفا را در طول زندگيشان استفاده كنيم .
بعد از اين که اميرالمؤمنين(ع) دربارة خلافت و امامت با غاصبان احتجاج کرد و از آنان مطالبة حق خويش را نمود و حجّت را بر آنان تمام کرد و احساس کرد که آنان به او توجه نمى کنند و امامت را به او واگذار نمى کنند و از طرفى بيعت نکرد و به عدم شرکت او در مجالس آنان باعث تضعيف روحية مسلمانان و باعث اختلاف و درگيرى مى شد، لذا آن حضرت بنابر نقلى بعد از شهادت حضرت زهرا(س) با ابوبکر بيعت کرد و در نمازهاى جمعه و جماعت و عيد شرکت مى کرد.
گرچه بيعت او اضطرارى بود و چاره اى نداشت. ولى از خلافت آنان راضى نبود، لذا در جنگ هاى آنان شرکت نمى کرد و پست و مقامى را نمى پذيرفت، به بيعت خود پاى بند بود و بر خلاف آن تعهّد (بيعت) عمل نمى کرد.
البته نسبت به نام گذاري هاي اهل بيت به نام هايي مانند نام خلفا بايد دانست:
وجود ذکر نام ها ي خلفا در ميان فرزندان يا شيعيان علي و فرزندان شان (ع) به تنهايي نمي تواند دليل منطقي و عقلاني بر تأييد باشد، در حالي که دلايل متعدد عقلي و نقلي نيز بر عدم تأييد آن ها وجود دارد. ممکن است اين نام گذاري در راستاي فرهنگ آن زمان بايد جستجو کرد. اما هر چه باشد، صرف نام گذاري دليل بر تأييد آن هم از هر جهت، منطقاً نا پذيرفتني است.
ضمن آن که ما نام معاويه و يزيد را نيز در ميان شيعيان و برخي از منتسبين به ائمه بسيار داريم.
به نمونه هاي زير توجه فرماييد.
تسميه به نام معاويه:
ـ معاوية بن عبدالله بن جعفربن ابيطالب از بني هاشم؛
ـ معاوية بن عمار و معاوية بن وهب از شيعيان و اصحاب امام باقر(ع)؛
ـ معاوية بن سعيد، معاوية بن سلمه، معاوية بن سواده، معاوية بن صالح،، همگي از شيعيان و اصحاب امام صادق(ع)؛
ـ معاوية الجعفري از شيعيان و اصحاب امام موسي کاظم(ع)؛
ـ معاوية بن حکيم و معاوية بن يحيي از اصحاب امام رضا (ع) و ….
نام گذاري به يزيد:
ـ يزيد بن معاوية بن عبدالله بن جعفر (مادرش فاطمه بنت حسين بن حسن بن علي(ع))؛
ـ
يزيد بن احنف، يزيدبن جبله، يزيد بن طعمه، يزيد بن قيس، يزيد بن نويره، يزيد بن هاني از شيعيان و اصحاب حضرت علي (ع)؛
ـ يزيد بن لهيط، يزيد بن حصين، يزيد بن زياد از شيعيان و اصحاب امام حسين (ع) و هر سه از شهداي کربلا؛
ـ يزيدبن حاتم از شيعيان و اصحاب امام زين العابدين (ع)؛
ملاحظه مي کنيد که اين اسامي حتي در ميان شيعيان همچون بسياري اسامي ديگر رايج و متداول بوده است. آيا به استناد اين نام گذاري ها مي توان نتيجه گرفت روابط «معاوية بن ابي سفيان» با «اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع)» و بني هاشم و شيعيان آنها بسيار حسنه بوده است و آن گاه کدام انسان مي تواند از اين نام ها مثلاً نتيجه بگيرد «يزيدبن معاويه» هيچ ظلم و جنايتي در حق خاندان پيامبر(ص)مرتکب نشده و در قتل سيدالشهدا حضرت امام حسين (ع) نقشي نداشته است؟!
اما اگر به معناي تأييد نيست، پس دليل آن چيست، به خصوص نام هاي عمر و ابوبکر و عثمان در ميان فرزندان امام علي (ع) ؟
در پاسخ مي توان گفت: نام هاي مذکور از نام هاي معروف و شناخته شده عربي است. اين نام ها به نام افراد خاصي علم و مشخص نشده بود تا اگر کسي در آن دوره نام فرزندش را به يکي از آنها انتخاب کند ،حتماً نشانه تعلق و علاقه اي به آن شخص باشد.
نام گذاري در هر اجتماعي، به فرهنگ و سنت آن اجتماع وابسته است. عربها براي خود يک سري نامهاي متداول داشتهاند که مربوط به فرهنگ آن جامعه است، که از جمله آن: ابوبکر، عثمان، عمر، معاويه، عمر، يزيد و … ميباشد.
اين اسامي در فرهنگ زمان امامان پيشين مطلوب و مرسوم بود و امروز هم در بسياري از کشورها و مناطق عرب نشين، اين اسمها مورد پسند مردم است و مردم فرزندانشان را بدين نامها نامگذاري ميکنند. امامان (ع) نيز طبق فرهنگ و سنت متداول زمان خويش براي فرزندانشان اسامي ميناميدند.
براي آگاهي بيشتر ،به کتاب، معجم رجال الحديث، آيت الله خوئي، مراجعه شود .
پرسش 12: پاسخ سوالات (17، 23 و 28)
س 17ـ شما شيعيان صفوي در نطر بگيريد زندگي پيامبر ص را در مکه که همه اش تحمل اذيت و ازار و رنج و عذاب بود مشرکين کفار او را ساحر و دروغگو مي ناميدند و اگر به زندگي پيامبر ص در مدينه نگاه کنيم همه اش عزت وکرامت و ايستادگي و مقاومت و فتح و پيروزي بودعلت وسببش چه بود پيامبر ص در مکه نصرت خداوند را نداشت ودر مدينه خداوند او را نصرت نمود آيا اسباب ديگري جز ايمان اوردن صحابه داشت که خداوند بوسيله صحابه او را قوت داد تا توانست از دشمنانش پيروز شود خداوند مسبب الاسباب است .؟
س 23ـ ايا اين بزرگترين حماقت نيست که شما ايات منافقين را براي کساني ميخوانيد که خداوند متعال در حق انها فرموده والسابقون الاولون من المهاجرين والانصار …… الي اخر الايه وفرموده محمدرسول الله والذين معهم اشدا علي الکفار ورحما بينهم....آلي اخر الايه چرا علم خداوند متعال را زير سوال ميبريد که از اينده صحابه خبر نداشته
وانها را در دهها ايه قران مورد مدح وستايش قرار داده ؟
س28ـ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (سوره نور) خداوند به كسانى از شما(اصحاب رسول الله ص) كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند وعده مىدهد كه قطعا آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد; و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده، پابرجا و ريشهدار خواهد ساخت; و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مىكند، آنچنان كه تنها مرا مى پرستند و چيزى را شريك من نخواهند ساخت. و كسانى كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند. (55) خداوند متعال ميفرمايد : که از مومنان و صالحان شما اصحاب رسول الله ص کساني را بر روي زمين حکمران وخليفه ميگرداند چرا شما شيعيان صفوي ميگوييد چنيين نشد بعد از رسول اکرم ص مرتدين و ظالمين حکمران وخليفه گشتند سبحان الله علم خداوند را هم زير سوال ميبريد؟
پاسخ:
اما آيه شريفه وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ…
گرچه شأن نزول هيچگاه مضمون آيه را مقيد و منحصر نمىكند. ليكن روشنگر مضامين آيه است. اغلب مفسّران شيعه و سنّى مانند: واحدى نيشابورى در «اسباب النزول»، طبرسى در «مجمع البيان»، سيد قطب در «فى ظلال القرآن» و قرطبى در «الجامع الاحكام القرآن» با مختصر تفاوتى نوشتهاند: هنگامى كه رسولاكرم و مسلمانان مكه به مدينه هجرت كردند و انصار با آغوش باز از آنان استقبال نمودند، طوايف عرب بر ضد آنان به توطئه پرداختند، به گونهاى كه مسلمانان از ترس مشركان و دشمنان شبانگاهان با اسلحه مىخوابيدند و صبحگاهان با سلاح بر مىخاستند. در واقع، شب و روز در حال آماده باش به سر مىبردند… ادامه اين وضع براى مسلمانها طاقتفرسا بود. مؤمنان با خود مىگفتند كى مىتوانيم با خيال آسوده بخوابيم و فارغ از ترس و اضطراب زندگى كنيم و به جز از خدا از هيچ قدرتى نهراسيم و با آرامش خاطر خداى را بپرستيم.(1) در چنين شرايطى بود كه آيه نازل شد و از تحقق حكومت الهى و رفع ترس و اضطراب و تثبيت حاكميت دين خبر داد. اين وعده در عصر رسول اكرم(ص) تحقق پيدا كرد و مسلمانها در اواخر عمر پيامبر به آرامش و حاكميت و تمكين دين رسيدند.
ممكن است برخي از مفسران اهل سنت به اين آيه بر صحّت خلافت ابوبكر و… استدلال كرده باشند،كه صرفاً يك ادعاى بىاساس مىباشد. اما عده زيادي نيز از اين برداشت رو گردان هستند. تنها به برخي از موارد اشاره مي كنيم.
يكم – فخر رازى اين آيه را دليل بر حكومت مطلقه رسول خدا(ص) مىداند و در ضمن آن صحّت و حقانيت خلافت خلفاى چهارگانه را نيز مشمول آيه مىشمارد،(2) ولى در آغاز و انجام، اسمى از خلافت ابوبكر به طور اخصّ نمىآورد و مضمون آيه را به حاكميت رسولاكرم(ص) تفسير كرده است.
دوم – قاضى القضاة ابى السّعود، آيه را به صورت عام و كلى آورده و هيچگونه اشارتى به مصاديق و افراد خاص نكرده است، بلكه وى معتقد است اين آيه دلالت بر صحّت نبوت پيامبر دارد و اين وعده در سالهاى آخر عمر رسول اكرم (ص) مح
قق شد و اسلام بر جزيرةالعرب حكومت نمود.(3)
سوم – ابى محمد حسين بن مسعود فرّاء بغوى از ابن عباس نقل مىكند كه مطابق اين وعده خداى متعال در آينده چنان اسلام را گسترش مىدهد كه تمام شهرها به تصرف مسلمانها در آمده و اسلام بر تمام اديان پيروز مىشود.(4)
چهارم – تفسير الدّر المنثور جلال الدين سيوطى آيه را به زمان پيامبر تطبيق مىدهد و نامى از خلفا نمىآورد.(6)
پنجم – در «تفسير قرآن العظيم»، اسماعيل بن كثير ذيل آيه روايتى مىآورد: دوازده تن در جامعه اسلامى به حكومت مىرسند و آنان عادل هستند؛ آخر آنها حضرت مهدى است، گرچه اسامى خلفاى اربعه را در جرگه اين دوازده نفر مىآورد.(7)
ششم – سيد قطب ذيل اين آيه مىفرمايد: اين وعده الهى مخصوص مؤمنان و صالحان از امت محمد(ص) است. آنگاه يك قاعده كلى را بيان مىكند كه هرگاه امت اسلامى به اين دو صفت متّصف شوند خدا آنها را خليفه در زمين قرار داده و دينى را كه مورد رضايت الهى است. تمكين و گسترش مىبخشد و ترس آنان را به امنيت تبديل مىكند. بىگمان، وعده الهى حق است.(8)
هفتم – محمد بن جرير طبرى پس از شرح مختصرى از آيه مىفرمايد: خداوند مطابق اين وعده، پيامبر(ص) را پس از اينكه ده سال در ناامنى و خوف به سر برد و خدا را مخفيانه و آشكارا عبادت كرد بر جزيرةالعرب مسلط نمود و مسلمانان را در امنيت قرار داد، ولى چون پس از پيامبر (ص) ستمگرى و تكبر را پيشه ساختند خداوند متعال نعمت امنيت و تمكين واقعى دين را از آنان سلب نمود و دوباره به ترس و خوف مبتلا شدند.(9)
هشتم- جلالالدين سيوطى به احاديثى در شأن نزول آيه مىپردازد و مىگويد: پيغمبر و يارانش خدا را قريب ده سال در مكه به تنهايى عبادت مىكردند و هيچگونه شريكى قائل نبودند، اما به صورت مخفيانه و بدون اينكه امر به قتال و جهاد كنند از ترس مشركان اسلحه را از خود دور نمىكردند. پيامبر(ص) فرمود: چرا تغيير وضعيت نمىدهيد، مختصرى از نظر روحى تغيير كنيد تا هر يك در ملأ اعلا بنشينيد. اين آيه نازل شد و حكومت رسول خدا تثبيت گرديد. اضطراب رفت و امنيت آمد. از ابىّ بن كعب نقل شده كه پيغمبر فرمود: «بشر هذه الامة بالسناء و الرفعة و الدين و النصر و التمكين فى الارض؛ اين امت به عزت و رفعت و دين و پيروزى و حكومت در زمين بشارت داده شد». «فمن عمل منهم عمل الآخرة للدّنيا لم يكن له فى الآخرة من نصيب
؛ هر كس از امت كار آخرت را براى آبادى دنيايش انجام دهد در قيامت نصيب و بهرهاى نخواهد داشت». در اين حديث هيچگونه اشارهاى به حكومت خلفاى راشدين نكرده است.(17)
بنابراين، ديدگاه مفسّران اهلسنّت كاملاً مختلف است و بيشتر آنها به حكومت پيامبر اكرم(ص) و بعضى از آنان حكومت خلفاى راشدين را هم افزودهاند .گروهى از مفسّران اسلامى هم اصلاً مصداقى براى آيه ذكر نكردهاند و تحقق اين آيه را به آينده حكومت اسلامى موكول كردهاند و گروهى ديگر بر اين باورند كه آيه در صدد بيان يك قاعده كلى و سنّت تاريخى است؛ به اين معنا كه اگر جوامع اسلامى راه ايمان و عمل صالح را به معناى واقعى در پيش گيرند و مجموعه دين را در زندگى فردى و اجتماعى حاكم قرار دهند بدون ترديد زمينههاى پيروزى سياسى، فرهنگى، نظامى و اقتصادى آنها فراهم گرديده، حكومت الهى بر زمين پيدا خواهند كرد.
اما مفسّران شيعه به يمن پيروى از اهلبيت پيغمبر، مصداق اتمّ و اكمل مضمون آيه را به آينده و به ظهور حضرت مهدى (عج) تفسير نمودهاند. كه مي توانيد در اين باره به متون تفسيري شيعه مراجعه نماييد.
پي نوشت ها :
1. واحدي نيشابوري، اسباب النزول، مترجم: حجتى سيد محمد باقر، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،مكان چاپ تهران، سال چاپ: 1377 ش، ص 163.
2. فخر رازي،تفسير الكبير، چاپ : دوم،بي تا، بي جا، ج 24، ص 23.
3. أبي السعود، تفسير أبي السعود،ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج 6، ص 190.
4. بغوى حسين بن مسعود، معالم التنزيل فى تفسير القرآن،ناشر: داراحياء التراث العربى، بيروت،سال چاپ: 1420 ق ،ج 4، ص 425.
6. سيوطى جلال الدين،الدر المنثور فى تفسير المأثور، ناشر: كتابخانه آية الله مرعشى نجفى،قم،سال چاپ: 1404 ق،ج5،ص55.
7. ابن كثير،تفسير ابن كثير،سال چاپ: 1412 – 1992 م،ناشر : دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع ،بيروت – لبنان، ج 3، ص 312 و 313.
8. سيد بن قطب بن ابراهيم شاذلي،فى ظلال القرآن،ناشر: دارالشروق،بيروت- قاهره،سال چاپ: 1412 ق،ج 4، جزء 18، ص 2529.
9. ابن كثير ، تفسير ابن كثير ،سال چاپ : 1412 – 1992 م،ناشر : دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان، ج 18، ص 211.
17) سيوطى جلال الدين،الدر المنثور فى تفسير المأثور،ناشر: كتابخانه آية الله مرعشى نجفي، قم،سال چاپ: 1404 ق،
ج 5، ص 55.
پرسش 13:
س18- آيا شما شيعيان در تمام مسايلي که با اهلسنت اختلاف داريد مانند امامت و استعانت خواستن از امامان و تاسوعا و عاشورا و عيد غدير وغيره يک کوچکترين دليل از قرآن داريد و يا يک دليل منطقي داريد که پيش کنيد؟
پاسخ:
تمام آنچه در مجموع اين پاسخ ها به سوالات متعدد شما ارائه شد. قطره اي از درياي د
لايل عقلي و نقلي ماست که ارائه شد؛ اگر بيش از اين دليل مي خواهيد سوالات خود را مطرح نماييد تا ترديدتان برطرف گردد.
پرسش 14:
س19- آيا کدامين شخص مکاني را محترم مي شمارد که در آن مکان بر وي ويا خاندانش ويا يکي از دوستانش مصيبتي بيايد شما چرا کربلا را محترم مي شماريد که بزرگترين مصيبت بر خاندان پيامبر (ص) آمد وجاي خوشي و شادماني يزيديان بود وقدم شوم يزيديان بر آن خاک شوم افتاده است.؟
پاسخ:
اگر كمي دقت مي كرديد جواب سوال خود را مي يافتيد. توجه و احترام شيعيان به سرزمين كربلا به اي
ن دليل نيست كه حضرت امام حسين(ع) و فرزندان و اعضاي خانواده و يارانش را در آنجا به شهادت رسانده اند و يا به قول شما يزيديان در آن به خوشي و شادماني پرداخته اند؛ بلكه به اين دليل است كه كه امام معصوم و حجت خدايي چون حضرت اباعبدالله(ع) و خاندان پاك رسول خدا(ص) در آن مدفون هستند.
همين مساله هم در مورد مكانهاي ديگري كه اين بدنهاي شريف را در خود دارند نيز صادق است، مثل نجف، مدينه، سامراء، كاظمين و مشهد. اگر قرار باشد براساس تصور شما از مكانهاي مقدس فعلي، آنها را مورد ارزيابي قرار دهيم، شايد همگي آنها داراي همين خصوصيت باشند. مثلا مدينه النبي را در نظر بگيريد. اين شهر همان مكاني است كه به حضرت علي(ع) و امامان ديگر شيعه ظلمهاي فراوان شد و چند تن از اين بزرگواران در اين شهر به شهادت رسيدند. همينطور در اين شهر به حضرت فاطمه زهرا(س) جسارت شد و ايشان در نهايت غربت به شهادت رسيده و در همان جا مدفون هستند. همين شهر ساليان سال مكان رفت و آمد دشمنان قسم خورده اهل بيت از بني اميه و بني عباس و ديگران بود. با اين حال باز هم اين شهر براي ما مقدس و مورد احترام است و دلهاي شيعيان هموراه متوجه به آن است. اين علاقه هم به جهت زندگي و دفن وجود حضرت رسول(ص) و امامان معصوم و حضرت فاطمه زهرا (س) در اين شهر مي باشد و توجه ما به آن به اين دليل است.
در آخر اشاره به اين نكته مهم است كه امامان معصوم به جهت موقعيت خاص حضرت امام حسين(ع) و وضعيت خاص به شهادت رسيدن ايشان، توجه ويژه اي به سرزمين كربلا و زيارت قبر ايشان داشتند. به عنوان مثال در دوران حكومت متوكل امام هادي(ع) مدتي به بيماري سختي مبتلا شده بودند و آن حضرت شفاي خويش را زيارت قبر شريف حضرت امام حسين (ع) مي دانستند. از اين رو به برخي از يارانشان فرمودند كه از مال آن حضرت گروهي يا شخصي را اجير كنند و آنها را به كربلا فرستاده تا در كنار ضريح آن حضرت به راز و نياز پرداخته و براي ايشان دعا و طلب شفا نمايند.
ياران امام پس از مشورت به محضر آن حضرت رسيده و عرض كردند: اي پسر رسول خدا ! محضر تو افضل از كربلاست، زيرا شما امام زمان و حجت زنده الهي و بهترين خلق خدا در روي زمين هستيد و دعاي شما حتما مستجاب است. چگونه دعاي ما درباره شما آن هم در كربلا موثر واقع مي شود؟”
امام به آرامي پاسخ دادند: براي خداوند مواضعي است كه دوست دارد در آنجا عبادت شود. رسول
اكرم (ص) با اينكه مقام و عظمتشان از خانه خدا و حجرالاسود افضل بود ، در عين حال خانه خدا و حجرالاسود را طواف مي كردند. براي خداوند مكانهايي است كه هر كه آنجا دعا و زيارت كند، خداوند از او بپذيرد و دعاي او مستجاب گردد. قبر شريف امام حسين(عليه السلام) نيز چنين است.(1)
به علاوه در احاديثي آمده است كه خود سرزمين كربلا داراي ارزش ذاتي است و از آن تعبير به قطعه اي از بهشت شده است: قال رسول الله (ص): الكَرْبَلَاء لَمِنْ بَطْحَاءِ الْجَنَّةِ؛ كربلا قطعه اي از بهشت است.(2)
امام حسين (ع) حبيب خداست و براي برپايي دين خدا جانش را فدا كرد و با اخلاص كامل فرزندان و اهل بيت و اصحاب خويش را تقديم محبوب خود نمود و در اين راه مصايب فراواني را به جان و دل خريد. به همين دليل در پيشگاه خدا از قرب و منزلت ويژه اي برخوردار است .
پي نوشت:
1. طبسي، محمدجواد، حياه الامام الهادي(ع)، انتشارت فيض كاشاني، قم، 1426ق، ص256.
2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ق، ج98 ص114.
پرسش 15: (سوالات 14، 29 و 30)
س14- آیا حضرت علي رض پيامبر بود يا يک پيرو پيامبر؟ اگر حض
رت علي خودش پيامبر بود پس اجازه داشت که احکام وشريعت براي مردم بيان کنه اما اگر حضرت علي رض يک پيرو پيامبر بود پس اسلام در زمان پيامبر(ص) کامل شده که خداوند متعال مي فرمايد : اليوم اکملت لکم دينکم وقتي که دين اسلام در زمان پيامبر (ص) کامل شده پس حضرت علي رض اجازه نداشته که ذره اي به دين بيفزايد ويا کم کند پس مذهب شما با ديني که در زمان پيامبر ص بود کاملا فرق دارد در زمان پيامبر نه تاسوعا بود ونه عاشورا ونه عيد غدير ونه حسنيه ونه مهديه بود نه روضه خواني ونوحه خواني ونه قمه زني و نه زنجير زني بود و هيچ گنبد وحرمي نبود ؟
س29ـسيدالشهدا حضرت حمزه رضي الله عنه بصورت دردناکي شهيد گشت زيرا گوش وبيني او بريده شدند وجگر او بيرون اورده شد و رسول اکرم ص او را بسيار دوست مي داشت و از شهادت او بسيار غمگين گشت اما سوال اينجاست که چرا پيامبر اکرم ص دستور نداد که بر قبر او حرم يا گنبدي بسازند همچون شيعيان که بر قبور امامان وبزرگان خود ميسازند چرا رسول اکرم ص دستور نداد که براي حضرت حمزه رض هرسال عزادري کنند و اربعين بگيرند چرا رسول اکرم ص دستور نداد که براي حضرت حمزه رض خود را برسر صورت بزنند وسينه زني وزنجير زني انجام بدهند خداوند متعال فرمود: اليوم اکملت لکم دينکم دين در زمان حيات پيامبر اکرم ص تکميل گشت هر خوبي وبدي را براي ما رسول اکرم ص واضح وروشن فرمود ما نميتوانيم جز انچه رسول الله ص ويارانش انجام داده اند در دين کوچکترين کمي وزيادي بياوريم چه بدعت وخرافاتي که شيعه در دين خود وارد نکرد ايا انهاميتوانند بگويند دين ما اسلام ناب محمدي است؟
س30ـ اگر امام حسين رضي الله عنه و خاندانش بدست کفار ومشرکين به شهادت ميرسيدند ايا شيعيان اينچنين برايش عزاداري ميکردند نه هرگز پس چرا براي حضرت حمزه رض چنين عزاداري نميکنند شهادت او نيز چنين دردناک وغم انگيز بود شيعه براي بد وظالم جلوه دادن اموي ها اين کارها را ميکنند هيچ در غم وفکر اهلبيت رض نيستند اما فراموش نکنند که ما اهل سنت هيچگاه نگفته ايم همه اموي ها خوب بوده اند بعضي آنها خوب بوده اند مانند عمر بن عبدالعزيز رح وبعضي انها بد بوده اند مانند يزيد پليد و ستمگر يزيد نه تنهااهلبيت را بشهادت رسانيدبلکه تعداد بيشماري از اصحاب رض را نيز بشهادت رسانيد. ؟
پاسخ:
اگر چه همه پيروان اهل بيت (ع) به مقتضاي روايات نبوي فراوان که در بسياري از منابع اهل سنت نيز وجود دارد.(1)علي (ع) را باب علم نبي مي دانند و لذا کاملا طبيعي است که بيان و تبيين برخي از احکام دين که بر قلب مطهر پيامبر اسلام(ص) نازل گشته از ناحيه پيامبر به ايشان واگذار شده باشد تا در زمان مقتضي بيان فرمايند که چنين حادثه اي هيچ منافاتي با ختم نبوت به معناي قطع وحي تشريعي ندارد.
اما فارغ از اين مطلب در مورد ادامه مطلب شما برگشت نموديد به همان بحث قديمي و تكراري «بدعت» در دين كه برخي از اهل سنت با ارائه تفسير غلط و غير منطقي و غير عاقلانه از آن، دچار افراطهاي گاها زشتي شده اند ،بارها تبيين گشته است كه اگر چه به لحاظ لغوي «بدعت» به هر چيزي گفته مي شود كه بدون پيشينه و الگوي قبلي ايجاد مي گردد، يا گفتاري كه بدون پيشينه بر زبان جاري مي گردد، از اين رو خداوند خود را بديع آسمان ها و زمين مي نامد (بديع السماوات و الارض) (2) زيرا بديع از ماده «بدع» است، به معناي نوآور. اما در منظر ديني بدعتي كه در دين حرام شمرده مي شود بدعت اصطلاحي است يعني وارد کردن چيز تازه اي در دين به اسم دين كه در قرآن و سنت ريشه ندارد؛ (3) يعني همان کاري که عمر بن خطاب در موارد مختلف انجام داد مثلا در اذان به جاي «حي علي خير العمل » جمله«الصلوه خير من النوم » را وارد نمود و يا اينکه نماز تراويح را ابداع کرد و برخي از حلال هاي الهي ديگر را ممنوع اعلام نمود و … (4). چنين مواردي حقيقتا در اصطلاح ديني بدعت است و حرام؛ که با تبيين متعصبانه اي كه برخي از افراد كوته بين در
طول تاريخ از آن برداشت نموده اند متفاوت مي باشد، تعريف اشتباهي كه بر اساس آن هر نوع آداب و رسوم اجتماعي و امكانات و تكنولوژي جديد و در يك كلام هر نوع نوآوري را در زندگي بدعت تلقي مي كنند ؛ ولو اين كه مربوط به حوزه دين نباشد و يا اگر به نحوي به مسائل اعتقادي مربوط باشد رفتار فرد به قصد نسبت آن به اسم دين نباشد؛ لذا اگر چه معتقديم اصل عزاداري و نوحه خواني در مصيبت افراد هم در زمان رسول خدا وجود داشت و هم خود حضرت در مصيبت حمزه سيد الشهداء دستور به نوحه خواني و عزاداري براي ايشان دادند(5)، ولي در عين حال با توجه به آداب و رسوم هر قوم و هر مكاني تغيير در شيوه عزاداري و در كيفيت آن بدعت تلقي نمي گردد. بلكه با توجه به شرايط خاص مي تواند شدت و حدت بيشتري نيز پيدا نمايد ،لذا عزاداري ويژه براي حضرت حسين بن علي (ع) با توجه به تفاوتهاي فاحشي كه بين شهادت ايشان و ساير شهداء عظيم الشان اسلام نظير حمزه سيد الشهداء وجود دارد. كاملا طبيعي بوده، بلكه اقامه مجالس عزا براي ايشان با رويكرد و شدت بيشتري را ضروري نشان مي دهد ،زيرا بر خلاف سايرين ،شهادت ايشان معلول يك جنگ عادي بين دنياي كفر و دنياي اسلام نيست بلكه با توجه به جبهه مقابل ايشان كه بخش اعظم امت اسلامي است، اين حادثه نمود. بيروني يك انحراف عظيم در درون امت اسلامي است كه تبيين آن و برجسته نمودن آن در طول تاريخ همواره نتيجه چنين انحرافي را به مسلمين گوشزد مي نمايد و آثار و بركات و عبرت هاي فراواني را به دنبال داشته و دارد كه كوچك ترين آن تبيين انحراف بني اميه و كساني است كه آنها را بر جامعه اسلامي مسلط ساختند.
پي نوشت ها:
1.الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج2، ص634، تحقيق. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.
2 . بقره (2) آيه 117.
3 . طريحي، مجمع البحرين،ج1، ص 164، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1408ه ق.
4. رک:البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص707، كِتَاب صَلَاةِ التَّرَاوِيحِ، بَاب فَضْلِ من قام رَمَضَانَ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
و صحيح مسلم ج 2 باب 2 ص 290 و ج 1 ص 193 ، ناشر : دارالفکر بيروت/ مسند احمد ، ج 4 ص 265 ، ناشر : دارصا
در بيروت/ سنن ابن ماجه ، ج ص 188 ، ناشر : دارالفکر بيروت/سنن النسايي ، ج 1 ص 166 و ص 170 ، چاپ اول ، ناشر : دارالفکر بيروت/ السنن الکبري ، ج 1 ص 209 ، ناشر : دارالفکر بيروت/ مسند ابي داود الطيالسي ، ص 89 ، ناشر : دارالمعرفة و …
5. سيره ابن هشام جلد 3 صفحه 104، بيروت، دار احيا ء التراث العربي ،بي تا.
پرسش 16:
س31ـ در قرن بيست يکم هيچ کس از علماي شيعه تحريف قران را باور ندارد و تمامين بر اين باورند که حفاظت قران کريم را خداوند متعال برعهده گرفته که هيچ کس قادر به تحريف و تغيير قران نيست و تمام احاديث و رواياتي را که در کتب شيعه وجود دارند دروغ و بي ارزش ميدانند. سوال اينجاست که عالم شيعه محدث نوري کتابي تاليف کرده که او را فصل الخطاب في تحريف کتاب رب الارباب نامگذاري کرده است. او در اين کتاب کوشيده است که ثابت کند که قران کريم تحريف وتغيير شده است. و در اين باره دو هزار حديث و روايات از کتب و منابع شيعه جمع اوري کرده است. وقتي که به يک عقايد فاسدي که شيعيان خودشان هم قبولش ندارند، دو هزار حديث و روايات وجود دارد به ديگر روايات و احاديث شيعه چگونه دل بست و بر انان اعتماد کرد. چگونه اعتماد شما شيعيان بر احاديث و
روايات بيش از قران کريم است زيرا که شما امامان را محدث و مفهم قران ميدانيد، وقتي که شما به يک دروغي دو هزار احاديث و روايات داري. ما از کجا بدانيم که احاديث و روايت ديگرتان حقيقتا از رسول اکرم ص و امامان هستند يانه؟ در کتب شيعه محال است که شما يک حديث و روايتي را پيدا کنيد و بعد حديث و رواياتي کاملا ضد وخلاف ان پيدا نکنيد واين خود يک دليلي بزرگ بر بي اعتباري وبي ارزشي احاديث و روايات شيعه است . قياس کن زگلستان من بهار مرا
پاسخ:
پرسشگر محترم متاسفانه از زمان خود پيامبر دشمنان راه ضربه زدن به دين را در اين ديدند که خود را به لباس دينداري درآورده و افکار و باورها و نقشه هاي خود را به زبان رسول خدا، امامان و اصحاب پيامبر به جامعه تزريق کنند و جعل احاديث دروغين در زمان خود پيامبر به حدي زياد بود که ايشان بر منبر بارها کساني که به دروغ از زبان ايشان حديث جعل مي کردند را لعن کرد و به مسلمانان دستور داد هر گاه از ايشان روايتي شنيدند، آن را به قرآن عرضه کنند و در صورتي که با قرآن مخالف نبود، آن را بپذيرند.
اين جعل حديث فقط مربوط به شيعه نيست. بلکه در عالم اهل سنت هم به همين وفور وجود دارد و لذا بخاري کتاب صحيح خودش را که چند هزار حديث است از بين ده ها بلکه صد ها هزار حديث انتخاب کرده است و بسياري از عالمان اهل سنت به معرفي احاديث دروغين همت گمارده و آنها را در مجموعه هايي جمع آوري کرده اند (با اين وجود در منابع دست اول اهل تسنن از جمله صحيح بخاري و مسلم مطالبي است كه انسان از بيان آن شرم
دارد. (1) و در باب همين تحريف قرآن هم کتب روايي اهل سنت پر از رواياتي است که به ظاهر بر تحريف قرآن دلالت دارد و روايات دلالت کننده بر تحريف در کتب روايي اهل سنت اگر بيشتر نباشد، کمتر نيست.
خوشبختانه در اصول فقه عالمان شيعه بحث کرده اند که روايات فقط در باب احکام حجت تعبدي هستند و در باب معارف و … حجت تعبدي نيستند و عقايد بايد مستند به برهان باشد. قرآن هم قبول تعبدي عقايد را از ما نخواسته است بلکه بر عقايد برهان اقامه کرده و ما را به پذيرش برهان دعوت کرده است. اگر روايتي متواتر باشد، حجت است و اما روايات معتبر غير متواتر در غير احکام بايد مورد توجه و عنايت واقع شوند تا به کمک آنها به هدايت برسيم.
نکته مهم ديگر اين که روايات مبين و مفسر قرآن هستند نه اين که در عرض قرآن و رقيب آن باشند، روايات ما را در فهم قرآن کمک مي کنند و مبين و مفسر قرآن هستند.
با توجه به اين نکته ها و با توجه به تلاش عالمان در معرفي رجال احاديث و معرفي احاديث جعلي و … ، روايات فراواني براي ما مي ماند که از لحاظ سند و متن قابل اعتمادند و ما را به حق رهنمون مي شوند.
ما شيعه و غير شيعه را به تعبد به هر روايتي دعوت نمي کنيم بلکه توصيه مي کنيم بعد از بررسي رجال سند روايت و اعتماد يافتن به آنها ، به متن روايت توجه کرده و با اصول قرآني و عقلي و روايي (روايات متواتر و معتبر و قطعي) تطبيق دهند و در صورت همراستا بودن ، آن را بپذيرند.
براي عقايد و باورهاي حق دلايل محکم قرآني و برهاني و روايي معتبر ، فراوان است و طالبان حقيقت در هيچ مرحله اي سرگردان نمي مانند و آنان نيز که حق طلب نيستند، راه فرار و توجيه مي يابند و شانه خالي مي کنند در حالي که حق را شناخته و حجت بر آنها تمام شده است و نزد خدا و عقل و وجدان خويش محکومند.
نوشته ايد: “چگونه اعتماد شما شيعيان بر احاديث و روايات بيش از قران کريم است” ، در بالا رد اين مطلب به صراحت گفته شد که ما روايات را مبين قرآن مي دانيم و اصل قرآن است و اگر روايتي داشته باشيم که از لحاظ سند معتبر بوده و متعدد هم نقل شده باشد. ولي مخالف ظاهر قرآن باشد و جمع عقلايي و قابل قبول هم نداشته باشد ، قطعا ظاهر قرآن را مقدم شمرده و آن روايت را کنار مي نهيم و دستور عرض به قرآن که از پيامبر و امامان رسيده، به اين معنا است .
بنا بر اين شما در عقايد به برها
ن هاي قرآني و عقلي متمسک شويد و اگر روايتي مؤيد اين ادله بود يا با اين ادله تعارض نداشت و سندش هم معتبر بود، بپذيريد و يقين بدانيد که به حق راه خواهيد يافت.
فقط حق است که مؤيد به برهان مي باشد و غير حق باطل است و باطل زايل شدني و بي پايه است و برهان ندارد :
ُّفَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلال (2)
بعد از حق، چه چيزى جز گمراهى وجود دارد؟!
در ضمن خيلي از رواياتي كه در آن اشاره به تحريف قرآن شده است مراد تحريف معنوي است نه لفظي.
پي نوشت ها:
1. براي اطلاعات بيشتر مي توانيد به كتاب سيري در صحيحين تاليف آيه الله نجمي ،و سايت وليعصر مراجعه بفرماييد.
2. يونس (10) آيه 32.