ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

کنکاشى پيرامون اهميت و کارکردهاى سلام و تحيت

مصطفى حقيقي


در مقاله حاضر نويسنده ضمن بررسى معنا و مفهوم سلام و تحيت و ماهيت آن، کارکردها و آثار و برکات کاربرد اين هنجار اسلامى و اجتماعى را مورد ارزيابى و تحليل قرار داده که با هم آنرا از نظر مى گذرانيم.


از کوزه همان برون تراود که در اوست


يکى از هنجارهاى بسيار پسنديده اسلامى قرآني، تحيت گفتن و سلام کردن است. هر مسلمانى بايد در ديدار با ديگرى بلکه حتى هنگام ورود به خانه و مکانى که کسى در آن نيست با صداى رسا سلام بگويد و افشاى سلام را مستحب بشمارد.


در روايات براى سلام کردن آثار و برکات بسيار و پاداش هاى بى شمارى ذکر کرده اند که موجب ترغيب و تشويق مردم به انجام آن مى شود. هم چنين براى سلام کردن آدابى را بيان کرده اند که ذکر جزئيات آن خود کتابى پرحجم مى شود.


خداوند در آيه 63 سوره فرقان، در بيان شيوه هاى هنجارى عبادالرحمن مى فرمايد: و عبادالرحمان الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.


ويژگى هاى بندگان خداوند رحمان، يکى آن است که سخنان ايشان با دشمنان نيز سالم و ناآلوده است، چه رسد به گفتارشان با دوستان.


عبادالرحمان به وسيله رياضات و مجاهدت هاى نفس، به جايى رسيده اند که سخنان ايشان نيز بازتابى از طهارت و پاکى نفس آنها است و سلامت روح و روان آنان موجب شده که در اعمال و رفتار جوارح نيز سلامت پيدا کنند.


در آموزه هاى اسلامى بر اين معنا تاکيد شده که از کوزه برون همان تراود که در اوست؛ بنابراين گفتار پاک و سالم، نشان دهنده پاکى باطن آنان است؛ از اين رو اميرمؤمنان علي(ع) مى فرمايد: المرء مخبوء تحت لسانه؛ آدمى و شخصيت او در پشت زبانش پنهان است. وقتى سخن مى گويد باطن نفس خويش را آشکار مى کند و سلامت و خباثت طبيعت و شخصيت خويش را نشان مى دهد. شخص تا زمانى که خاموش است کفر و ايمان و زهد و حرص و فروتنى و خودبرتربينى اش نهان است؛ و چون به سخن آيد حالش آشکار و روشن مى شود.


براى عموم مردم، تنها راه شناخت ديگران، نگاه کردن به اعمال و رفتار آنهاست و لذا هرگاه در مجلسى سخن از حق و خداوند و آخرت مى شود گروهى شاد مى شوند و گروهى ناراحت مى گردند؛ زيرا آثار گرايش باطنى خويش را اين گونه در چهره و ظاهر خويش هويدا مى سازند.


خداو
ند در آيه 30 سوره محمد(ص) مى فرمايد بيماردلانى که گمان مى کنند خداوند کينه هايشان را هرگز بيرون نخواهد ريخت، مى توان ايشان را از آهنگ سخنانشان شناخت؛ چنان که گناهکاران و مجرمان را نيز مى توان از چهره شان شناخت (الرحمن آيه 30)؛ زيرا آثار خباثت و طيب بودن باطن، در ظاهر و نيز رفتارهاى آدمى بروز مى کند.


البته برخى از انسان ها در مرتبه و جايگاهى نشسته اند که خودشان به نور الهي، باطن ها را مى شناسند پيش از آن که از راه چهره و رفتار، خودش را نشان دهد. از اين رو در روايت آمده: اتقوا فراسه  المومن فانه ينظر بنورالله؛ از هوشيارى و تيزبينى اهل ايمان انديشه کنيد؛ زيرا چنين انسانهايى با بصيرتى متکى به نور خداوند مى نگرند و چيزى بر آنها پوشيده نيست.


به هر حال براساس آن که از کوزه برون همان تراود که در اوست، انسان نمى تواند باطن خويش را نهان دارد و به شکلى از اشکال، باطن، ظهور مى کند. اميرمؤمنان علي(ع) مى فرمايد: ما اضمر احدکم شيئا الا اظهره الله فى فلتات لسانه و صفحات وجهه؛ هيچ کس نيست که امرى را در دل خويش نهان دارد مگر آن که خداوند آن را در گفتار ناخودآگاه و در صفحه رخسارش آشکار سازد.


ويژگى قلب سليم


از اين رو رخساره و گفتار آدمى ويژگى قلب سليم ترجمان باطن اوست. سلامت زبان بيانگر سلامت باطن شخص است. قرآن درباره سلامت قلب حضرت ابراهيم(ع) سخنان وى را بازگو مى کند که گفت: خداوند آفريدگار و پروردگار اوست و او را از بيمارى شفا مى دهد آنگاه شش نياز را از زبان آن حضرت مطرح مى کند و مى افزايد که او داراى قلبى سليم بود. (شعراء آيات 87 تا 98)


قلب سليم داراى خصوصياتى است که از جمله آن ها پاکى در بينش و نگرش است. گرايش به دنيا به شکل حبى آن ندارد و از تسلط قواى غضب و شهوت و نفوذ شيطان ها در امان است. در حقيقت دل، آلوده به محبت دنيا و شهوت و غضب نيست و مانند مارگزيده در تشويش و اضطراب براى دنيا و مسايل آن نمى باشد(انبياء آيه 82) بلکه يتململ تململ السليم يعنى همانند مارگزيده از خشيت خداوندى به خود مى پيچد. اين ترس، امرى باطنى است و با قلب منيب به درگاه خداوند مى شتابد.(ق، آيه 33) و درونش از ماسوى الله خالى و تهى است. اين گونه است که صاحب قلب سليم در رفتارهايش تنها به خداوند توجه دارد و رفتارهايش بيانگر آن است از سلامت نفس در بينش و نگرش برخوردار مى باشد.


بنابراين نيکى و راستى گفتار را مى بايست در سلامت قلب جست وجو کرد. کسى که قلبش بيمار است به سى بيمارى زبانى گرفتار مى آيد که از آن جمله مى توان به دشنام و ناسزاگويى و غيبت و تهمت و مانند آن اشاره کرد.


پس کسى که مى خواهد نيک گفتار باشد و سلامت زبان را به دست آورد مى بايست سلامت قلب را با تقوا تحصيل کند. براى اين مقصد مديريت قواى غضبى و شهوانى و شيطانى ضرورى است. در همين راستا برخى ها با افترا و تهمت و کذب و دروغ و غيبت و هجو، ديگران را مى آزارند؛ زيرا نتوانسته اند غضب خود را کنترل کنند. عده اى ديگر مردم را مسخره مى کنند و براى به دست آوردن مال و مقامي، حيثيت ديگران را لکه دار مى سازند و يا اين که براى به دست آوردن مال و منالى دروغ مى گويند. (واقعه آيه 28) گروهى هم اصولا اختيار خويش را به دست شيطان داده اند تا آن ها را به هر جايى که مى خواهد بکشاند.جمعى نيز اسير جهل خويش هستند و نمى توانند خوب را از بد تشخيص دهند و سود و زيان خود را بدانند. اين ها نيز از سلامت زبان برخوردار نيستند. از اين رو خداوند گفتار جاهلان را زننده و فسادآميز و بيرون از دايره سلامت ارزيابى مى کند.


برخى جهل را بدترين بيمارى دل ها دانسته و وجود آن را در آدمى به معناى مرگ قلب شمرده اند؛ چنين شخصى کارها و گفتارهايى را بر زبان مى راند که مناسب نيست. زيرا موقع شناس نيست و نمى داند چه سخنى را کجا بگويد.</o:p&g t;


اميرمؤمنان(ع) بيمارى جهل در قلب را زيان بخش تر از بيمارى جذام مى داند. برخى از مسايل را نبايد هر جايى گفت هر چند درست باشد؛ زيرا مى بايست به قدر و اندازه عقل و فهم مخاطب سخن گفت. نخست مخاطب را بشناسد و سپس سخن بگويد تا متهم نشود. برخى مطالب مهم و عالى اگر به توده مردم گفته شود خود به معناى القاى شبهات است و اسباب خرابى دين و دنياى مردم مى شود.


اگر شخص، نکته سنج نباشد و از روى جهل به مخاطب، سخن بگويد موجبات کدورت و عداوت ميان دو شخص يا مردم مى شود.


سلام، نام خداوند و سلامت بخش انسان


سلام يکى از نام هاى خداوند و صفات اوست.(حشر آيه 32) در حديث است که هر کسى بتواند نود و نه اسم
خداوند را در خود احصا کند به بهشت داخل مى شود. اين احصا کردن به معناى شمارش آن ها نيست بلکه تخلق به آن اسما و صبغه گرفتن به آن نام هاست. انسانى مى تواند به بهشت و دارالسلام درآيد که خود را سالم و سليم سازد و معناى سلام را در همه ابعاد وجودى خويش تحقق بخشد و از فساد راهى يابد.


جايگاه هاى خطرساز


براى انسان سه جايگاه و موطن است که بسيار خطرناک و خطرساز است. مقام نخست هنگام زاده شدن و تولد است که دنيا براى او خانه مصيبت و مشقت و آزمايش است. از اين رو براى امنيت بخشى در گوش کودک اذان واقامه مى گويند تا شيطان از وى دور شود و از شر بلاهاى خطرساز ايمن گردد. خداوند کسانى را که بخواهد مورد رحمت واسعه خويش قرار دهد در نخستين منزل از منازل، او را به اسم سلام از شر بلاهاى هلاک کننده دين و دنيا حفظ مى کند و امان مى بخشد. از اين رو مى فرمايد: والسلام على يوم ولدت (مريم آيه 33) سلام بر من آن گاه که زاده شدم.


مرتبه دوم هنگام مرگ است که آخرين منزل دنيا و اولين منزل آخرت و موطن بس خطرناک است. (قيامت آيات 62 تا 92) در اين منزل، شد
ت دنيا وآخرت به هم پيوسته است و شخص در وضعيت بحرانى قرار دارد و هول المطلع وى را مى هراساند. در اين جاست که انسان نيازمند امنيت و سلامت خاص است: والسلام على يوم اموت (مريم آيه 33) کسانى که در زندگي، سلامت بودند و اسماى الهى را تحقق وجودى بخشيده و احصا نموده اند اينان نيز مخاطب به سلام فرشتگان در هنگام مرگ مى شوند و امنيت مى يابند. (احزاب آيه 44 و نحل آيه 23)


مرحله سوم و جايگاه سخت ديگر بشر، هنگامه قيامت کبر است که امر بزرگى است (حج آيه 1) وآدمى از خوابگاه خويش برانگيخته مى شود. (يس آيه 25) اين جاست که سلامت بخشى الهى مى تواند بسيار مفيد باشد. از اين رو خداوند اين سه مرحله راتنها براى کسانى آسان و به سلامت دانسته که با کارهاى خويش توانسته اند به وى تقرب جويند و از فضل و رحمت واسعه او برخوردار شوند: والسلام على يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث حيا (مريم آيه 33)


بنابراين، سلام اسمى مهم از اسماى الهى است که آدمى را ازهرگونه فساد و تباهى وهلاکت حفظ مى کند. کسى که داراى قلب سليم است مى تواند اين مسير را به سلامت بگذراند. اين که سوره يس را قلب قران گفته اند به سبب اين است که آيه مبارکه «سلام قولا من رب رحيم» در آن وارده شده که بيانگر سلامتى بهشتيان است که آسوده خاطر و به سلامت وارد بهشت و دارالسلام (يونس آيه 52) مى شوند.


انسان مى بايست با پيروى از آموزه هاى وحيانى قرآن، خود را در مسير ولايتى قرار دهد که حقيقت سلام در او تحقق مى يابد و باطن وى از پليدى ها پاک مى شود. اين همان تخلق به اخلاق الله يعنى صفات و اسماى الهى يافتن است.


کيفيت صفات هر کسى را مى توان از رفتار اوبه دست آورد. اگر به گفتارها و رفتارها و انديشه هاى شخصى مراجعه شود به خوبى دانسته مى شود تا چه اندازه در سلامت است. ازاين رو انسان هاى سليم النفس انسان هايى هستند که حتى به دشمن خويش سلامت مى گويند و او را به نام سلام الهى حوالت مى دهند و خواستار پاکسازى وجودى آنان از تباهى و فساد عقيده و رفتار و کردار و گفتار مى شوند. آنگونه که حضرت ابراهيم (ع) با آزربت پرست کرد (مريم آيه 74 و 84) و مومنان نيز در هنگام مواجه با کافران و مشرکان جاهل اين گونه رفتار مى کنند.


در فرهنگ اسلامى و قرآني، انسان مومن هم در آغاز ديدار و هم در هنگام خروج، سلام مى کند و از مهم ترين آداب اسلامى سلام کردن در هنگام ورود و خروج است؛ زيرا هم ياد کرد خداوند است و هم اين که اعلام مى کند که در بود و نبود تو من به سبب سلامت نفس خويش، حافظ منافع تو هستم و درنزد تو تهمت و دشنام نمى دهم و در پشت سرت غيبت نمى کنم و عمل و يا سخنى به زيان تو انجام نمى دهم. اين همان معناى روايت است که : المسلم من سلم ال
مسلمون من يده و لسانه؛ مسلمان کسى است که مسلمانان ديگر از دست و زبان او در امان باشند؛ زيرا مومن و مسلم کسى است که خودش را در رنج مى افکند ولى مردم از وى در راحت و آسايش هستند: المومن نفسه منه فى تعب و الناس منه فى راحه  . (على «ع»)


سلام، بيانگر عشق و محبت به ديگري


چنانکه اشاره شد يکى از آموزه هاى اجتماعى اسلام، تحيت گفتن و درود فرستادن به يک ديگر در هنگام ديدارهاست. اگر معانقه ميان برادران دينى و در آغوش گرفتن و گردن به گردن نزديک ساختن، امرى براى تقويت گرايش حبى و الفت ميان آنان است و اسلام با تشريع آن کوشيده تا مومنان، اخوت و برادرى خويش را اينگونه بروز و ظهور دهند، مساله سلام کردن به ديگرى اعم از مومنان و غير مومنان و حتى کافران و دشمنان ازآن روست که جلب دل ها و جذب قلوب به چهره و زبان خوش نشان دادن است و انسان اگر رفتارهاى خويش را اصلاح نکند نمى تواند مدعى آن شود که در باطن، انسان سالم و صالحى است؛ زيرا رفتارهاى آدمى بيانگر بينش ونگرش آدمى است. از اين رو اگر شخصى داراى کينه و بغض است نمى توان حتى با ظاهرسازى در رفتار خويش آن رامخفى و نهان کند و به هر حال به شکلى در چهره و يا در رفتار و کردار خود، آن را نشان مى دهد؛ چنان که محبت و عشق به ديگرى به اشکال وانواع مختلف بروز و ظهور مى کند.


خداوند در حوزه رفتارهاى هنجارى اجتماعي، اصل تحيت را بر مسلمانان حکم کرده و به صراحت در آيه 16 سوره نور مى فرمايد: فاذا دختلم بيوتا فسلموا على انفسکم تحيه  من عندالله مبارکه  طيبه ؛ هرگاه وارد خانه اى شديد پس بر خودتان سلام و تحيتى مبارک و طيب از سوى خدا بفرستيد. در آيه 57 سوره فرقان نيز تحيت و سلام را درباره بهشتيان مطرح مى سازد و مى فرمايد: يلقون فيها تحيه  و سلاما؛ آنان که وارد بهشت مى شوند با تحيت و سلام استقبال مى شوند.


در آيه نخست تحيت (که از حيات به معنى زنده بودن است) را به مبارک و طيب مقيد کرده است؛ زيرا هرگونه زندگى اي، مفيد و سازنده نيست و آن چه مهم و اساسى است زنده بودن همراه با برکت و پاکى است. اما سلام اين گونه مقيد نشده است؛ زيرا سلام خود به معناى زندگى سالم است. بنابر اين شخص در سلام گويى اين درخوا
ست را دارد که ديگرى به سلامت بوده ازنقص و بيمارى در امان ماند. اين بيمارى مى تواند ظاهرى و باطنى در حوزه تن و روان باشد. بنابراين سلامت خواهى به معناى درخواست براى کمال تن و جان و بدن و انديشه است.


در دنيا انسان نيازمند آن است که به زندگى مبارک و طيب و پاکى دست يابد و سلامت خواهى بايد به اين معنا باشد و آن چه مهم تر است سلامت روح و جان و انديشه است. از اين رو حيات طيب خواست آدمى است که همان حيات معنوى و پاک مى باشد. انسان هايى که به بهشت در مى آيند از سوى فرشتگان به شکل اخبارى و نه انشايى اطلاع داده مى شوند که شما به آن زندگى جاودانه و سلامتى که مى خواستيد و آرزو داشتيد رسيده ايد؛ زيرا بهشت و دارالاخره به صراحت قرآنى حيات محض است: و ان الدار الاخره لهى الحيوان.


 


زندگى طيب و سلامت ، آرزوى انسان


از آن جايى که بهشتيان به زندگى جاودانه آخرت به شکل سلامت وارد شده اند ازاين رو خداوند از آن به دريافت سلامتى از سوى فرشتگان ياد مى کند. اما در زندگى دنيوى مى بايست همواره در  اين انديشه بود که به زندگى طيب و سلامت دست يافت. از اين رو دغدغه هر کسى بايد رسيدن به اين دو امر باشد؛ زيرا مرگ امرى ترسناک است و اميد به زندگى جاودانه است که به آدمى حرکت مى بخشد و افسردگى را از ميان بر  مى دارد. دراين ميان تنها زندگى دنيايى کفايت نمى کند بلکه زندگى آخرت  با آن که براى همه جاودانه است براى بهشتيان سلامت و براى دوزخيان عذاب است. از اين رو بايد آن را مقيد به زندگى جاودانه طيب و مبارک کرد.


هرکسى همواره و در هرحالى بايد درانديشه زندگى جاويدان پاک و مبارک باشد. لذا سلام کردن به خود که در آيه بالا اشاره شده به معناى آن است که خود مى بايست همواره در انديشه و کردارى از اين دست باشد و از آن جا که درخانه خالى که کسى نيست، ترس انديشه هاى باطل و کردارهاى ناروا بيش تر است انسان مى بايست هوشيارتر باشد تا از آسيب هاى هواى نفس  و شيطان در امان باشد.


به هرحال تحيت و سلام يعنى زنده باد و سلامت يابى براى خود و ديگران به ويژه درامور بينشى و نگرشى امرى است که خداوند آن را مورد تاکيد و تاييد   قرارداده است. براى اين مساله درحوزه عمل اجتماعى و روحى و روانى فوايد و آثارى است که  در ادامه  مورد اشاره قرار مى گيرد.


 


سلام کردن به کافران


قرآن  کافران را به عنوان جاهلان مى شناسد؛ زيرا  منظور از جهل به معناى نادانى نيست بلکه در برابر عقل به کار گرفته مى شود و از نظر قرآن، عقل اسمى نيز فايده و اثرى ندا
رد، زيرا بيانگر قوه اى از قواى بشرى است بلکه آن چه مهم و اساسى است عقل به معناى فعلى آن است که موجب رهايى بشر از گرفتارى هاى دنيوى و اخروى مى شود. از اين رو  عقل به معناى «ماعبدبه الرحمن و اکتسب به الجنان؛ يعنى آنچه خدا بدان عبوديت مى شود و کمالات و بهشت به آن به دست مى آيد»، تعريف شده است.


براين اساس کافران به سبب عدم بهره گيرى از عقل به اين مفهوم انسان هايى جاهل دانسته شده اند که رفتار و کردار و گفتارشان بازتابى از بى عقلى آنان است. از اين رو در هنگام برخورد با مومنان رفتارهاي، زشت و نامناسب از خود بروز مى دهند و گفتارهاى زشت بر زبان مى رانند.


واکنش هاى تند و نابهنجار آنان نسبت به آيات قرآنى و دعوت ايمانى مومنان موجب مى شود تا اين گونه ذات پليد خويش را نشان دهند. با اين همه، مومنان موظف و مامور هستند تا به دو قصد و نيت هنگام رو به رو شدن با آنان در آغاز ديدار و پايان آن بر آنان سلام کنند: اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما؛ يعنى هرگاه از سوى جاهلان (کافران و مشرکان) مخاطب قرار مى گيرند مومنان به ايشان مى گويند:سلام (فرقا
ن آيه 63)


اين سلام گفتن هم به قصد آن است که از سخنان جاهلان و شبهات و پرسش هاى چالشى آنان در امان باشند و هم اين که بيان دارند که انسان جاهل کافر در نقص و فساد است و نيازمند دست يابى به سلامت مى باشد.


مومنان موظف نيستند که به ايشان  تحيت (زنده باد) بگويند. زيرا زندگى آنها برپايه فساد و تباهى است و از سلامت برخوردار نمى باشد؛ بنابر اين چيزى که آنان نياز دارند سلامت عقيده و بينش و نگرش است و لذا در آيات قرآنى هرگز تحيت براى غير مومنان وارد نشده و تنها سلام مورد تاکيد قرارگرفته است. سلامت خواهى درهنگام مواجه شدن با کافران و جاهلان به قصد ورود  در دژ محکم و استوار خداوندى به نام سلامت است  تا از آسيب هاى هنگام مواجهه با جاهلان درامان باشند؛ چنان که دعايى در حق جاهلان است تا به سلامت دست يابند و از نقص و فساد بينش و نگرش رهايى يابند.


 


فوايد و آثار سلام و تحيت


براى سلام، فوايد و آثار چندى است که مى توان به رهايى ديگران از شر و آسيب هاى سلام دهنده به عنوان نخستين اثر اشاره کرد. در روايت است:المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه؛ مسلمان کسى است که مسلمانان ديگر از دست و زبان او در امان باشند؛ زيرا مومن و مسلم کسى است که خودش را در رنج مى افکند ولى مردم از وى در راحت و آسايش هستند:


المؤمن نفسه منه فى تعب و الناس منه فى راحه .


اين زمانى اتفاق مى افتد که مملکت بدن به دست قلب سليم که همان پادشاه بدن است مديريت شود؛ زيرا به حکم «الناس على دين ملوکهم؛ مردم بر دين پادشاهان خويش هستند»، در اين صورت زبان نيز به دين قلب سليم است و به خود اجازه دروغ و غيبت و تهمت نمى دهد و دست و پا نيز به خود اجازه نمى دهد کسى را بيازارد و به حقوق ديگرى تجاوز
کند.


وقتى انسانى به ديگرى سلام  مى کند به اين معناست که از سوى من در حضور و غيبت هيچ گونه آسيبى متوجه تو نيست و من به نام خداوندى با تو ديدار مى کنم که او سلام است. شخصى که خود طالب سلامت است و در پى سلامت ابدى مى باشد و مى خواهد به حکم «ادخلوها بسلام آمنين» به بهشت سلامت و دارالسلام درآيد، مى کوشد رفتارى را انجام دهد که پاداشى چنين داشته باشد. از اين رو چنين شخصى رفتارها و کردارها و گفتارهايش بر سلامت است. خداوند اين سلامت را در آيات 54 تا 84 سوره حجر و نيز آيات 13 تا 43 سوره ق از آن کسى دانسته است که تقوا را پيشه زندگى خويش ساخته و رفتارهايش هنجارى است.


انسانى که مديريت نفس خويش را به دست گرفت و توانست به جاى اهل فجور اهل تقوا باشد درحقيقت انسانى عاقل است که ضد جاهل مى باشد؛ بنابراين رفتارهايش به مفهوم واقعي، عقلانى است و مى کوشد تا به دور از هرگونه فساد و تباهى رفتار کند و گفتارهايش را مديريت نمايد.


 


سلام و ذکر کثير


از ديگر فوايد سلام اين که با سلام کردن در زمره اهل ذکر کثير وارد مى شود؛ زيرا سلام اسمى از اسماى حسناى خداوند است و کسى که در هر زمانى حتى هنگام  ورود به خانه هاى خالى بر خود سلام مى فرستد و نام خداى سلام را بر زبان مى راند در حقيقت خداوند را ذاکر است و از مصاديق کسانى مى شود که خداوند در آيه 24 سوره احزاب آنان را به عنوان اهل ذکر ستوده است.


يادکرد خداوند موجب دورى آدمى از شيطان و تقرب به حضرت دوست مى شود. در روايات است که اگر بخواهيد از شر شيطان در امان باشيد و شيطان از شما دور شود ذکر خداوند داشته باشيد و چون سلامت اسمى از اسماى الهى است، با سلام گفتن مى توان از شر شيطان در امان مانده و او را از خود دور ساخت.


خداوند در
آيه 63 سوره زخرف به صراحت بيان مى دارد که هرکسى از ياد خداوند غافل شود شيطانى را بر او چيره و مستولى مى کنيم که همدم و هم نفس او باشد. بنابراين ترک ذکرالله موجب مى شود تا نفس شخص به شيطان واگذار شود و او در غفلت فرورفته و همدم و قرين شيطانى خاص گردد. براى رهايى از اين وضعيت مى بايست انسان ذکرالله را د رهر حال بر زبان آورد تا به خداوند پناه برده از شر شيطان در امان ماند و شيطان نيز از او دورگردد. (مجادله آيه 91 و حشر آيه 91)


هر اسمى از اسماى الهي، کارکردى خاص دارد؛ به عنوان نمونه هرکسى شفا مى خواهد نام شافى و هرکسى عزت مى خواهد نام العزيز را بخواند. کسى که مى کوشد تا دين و دنياى وى در امنيت و سلامت و به دور از فساد و تباهى باشد خداوند را به نام سلام بخواند. سلام کردن اين خصوصيت را دارد که آدمى را ذيل اين نام مبارک مى برد.


سلام گفتن موجب تذکر نيز مى شود؛ زيرا هنگامى که بر کسى سلام کنيد او را به ياد خداوند مى اندازيد و همين اندازه نيز براى شما سود دارد؛ زيرا در روايت است که هم نشين خوب آن است که شما را به ياد خدا اندازد. در روايتى ديگر است که از حضرت عيسي(ع) پرسيدند: من نجالس؟ با چه کسى مجالست و هم نشينى کنيم؟ آن حضرت پاسخ داد: «من يذکرکم الله رويته»؛ کسى که ديدنش شما را به ياد خداوند اندازد. کسى که سلام مى کند مصداق کسى است که ديدارش موجب يادکرد خداوند است.


آغاز ديدار و گفتار با سلام به معناى ورود شخص به جرگه کسانى است که خداوند آنان را به قول سديد وگفتار محکم، ستوده است: يا ايها الذين آمنوا  اتقوا الله و قولوا قولا سديدا؛ اى کسانى که ايمان آورده ايد تقواى الهى پيشه گيريد و گفتارى محکم و استوار بر زبان رانيد. (احزاب آيات 07 و 17)


کسى که کلام خويش را با سلام شروع مى کند درحقيقت از کسانى است که قولا سديدا را مراعات کرده است. همين کلام طيب و قول پاک است که انسان را بالا مى برد؛ چنان که خداوند مى فرمايد: اليه يصعد الکلم الطيب، سخنان پاک و پاکيزه به سوى خداوند بالا مى رود. کسى که آغاز کلام و ديدار و پايان آن را به سلام مجهز مى کند. اين عمل و کلام بالا مى رود و موجبات ترقى روحى و معنوى شخص مى شود.


 </P&gt ;

زوال کينه ها با سلام


سلام، کينه ها را مى زدايد و حسد و کبر و خودبرتربينى را از ميان مى برد و فروتنى و تواضع را جايگزين آن مى سازد؛ زيرا با سلام کردن شخص فکر مى کند که طرف ديگر با او در صلح و صفا است و کينه اى به دل ندارد و اگر باشد رفع مى گردد و کبر را نيز از ميان مى برد و انسان را فروتن مى سازد، چنان که موجب مى شود تا نسبت به ديگرى حسادت نورزد و از آن پرهيز کند. اين همان کلام پاک و طيبى است که به سوى خداوند بالا مى رود و انسان را نيز با خود بالا مى کشد.


اين سلام صدحسنه است که نود و نه تاى آن به سلام کننده مى رسد. اين درحالى است که عملى مستحب شمرده شده و براى پاسخ آن يک حسنه و ثواب است که آن نيز به حکم واجب است که پاسخ دهد، اين همه تشويق براى شروع به سلام براى آن است که اشخاص کبر و غرور و خودبزرگ بينى را کنار نهند و درسلام کردن بر يک ديگر پيش دستى کنند. البته در برخى از روايات سخن از هفتاد حسنه آمده که شصت و نه حسنه آن براى سلام کننده است و يک حسنه براى جواب دهنده مى باشد.


سلام کردن به معناى درامان بودن طرف مقابل است. در ميان اعراب اين سنت بوده که شخص را با سلام گفتن امان مى بخشيدند. بنابراين کسى که سلام مى کند به طرف ديگر مى گويد که از جانب من تو در امنيت هستى و غيبت و دروغ اذيت و آزار زبانى و بدنى نمى بيني.


البته سلام پيامبران و امامان(ع) دعاى برکت و سلامت براى مردم است و انسان با سلام به ايشان خود را به درون برکت و سلامتى و دژ محکم و استوار آنان وارد مى سازد.


اين ها برخى از فوايد سلام و آثار آن است که د راين نوشتار بدان اشاره شده و البته براى سلام آداب و برکات و آثار بسيارى است که بيان همه آنها در حوصله اين مقال نمى گنجد.


منبع: روزنامه كيهان – 7/2/88


www.shamsevelayat.com

به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید