ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

چند سروده به ساحت سفیر اباعبدالله علیه السلام

فهرست مطالب

مسلمیه و سوگ‌واره‌هایی که برای شهادت مسلم ابن عقیل(ع) یکی از شاخه‌های شعر آیینی است که در چند سال گذشته رشد بیشتری داشته است. در این سروده‌ها غربت امام حسین(ع) و یارانشان در میان وعده‌ها و ادعاها به خوبی مشهود است. سروده‌های ذیل نمونه‌ای از این اشعار است:


علی‌اکبر لطیفیان:


بنویسید مرا یار اباعبدالله
اولین بنده دربار اباعبدالله

منتظر مانده دیدار اباعبدالله
من کجا و سر بازار اباعبدالله

تا خدا هست خریدار اباعبدالله

عاشق آن است که دیدار کند یارش را
بارها جان بدهد دید اگر دارش را

باز آماده کند جان دگر بارش را
فاطمه پیش خدا، پیش برد کارش را

هرکه افتاد پی کار اباعبدالله

من پرم را به روی دست گرفتم، دیدم
جگرم را به روی دست گرفتم دیدم

سپرم را به روی دست گرفتم دیدم
تا سرم را به روی دست گرفتم دیدم…

راهم افتاده به بازار اباعبدالله

وقت هجران به گریبان چه نیازی دارم
به دل بی سر و سامان چه نیازی دارم

با لب پاره به دندان چه نیازی دارم
به سرشانه اینان چه نیازی دارم

تا سرم هست به دیوار اباعبدالله

قبل از آنی که بیاید خبرم را ببرید
زیرپایش مژه چشم ترم را ببرید

محضرش دست به دست این جگرم را ببرید
گرسرم را و سر دو پسرم را ببرید

باز هستیم بدهکار اباعبدالله

سنگ‌ها خوب نشستند به پای لب من
لب من ریخت و پ
یچید صدای لب من

طیب الله به این لطف و وفای لب من
بعد از این آب حرام است برای لب من

بس که لبریزم و سرشار اباعبدالله

مانده از جلوه والای تو حیران، مسلم
جان خود ریخت به پای تو به یک آن، مسلم

عیدقربان شهان، هست فراوان مسلم
من به قربان تو نه…جان هزاران مسلم

تازه قربان علمدار اباعبدالله

به ولای تو نداده‌ست اذان، هیچ کسی
وا نکرده‌ست به شأن تو دهان، هیچ کسی

مثل مسلم نبوَد دل‌نگران، هیچ کسی
به خداوندکه در هر دو جهان، هیچ کسی

مثل من نیست گرفتار اباعبدالله

پیکرم وقف نوک پا زدن طفلان شد
کوچه کوچه سر من بود که سرگردان شد

چه خیالی ست که بازیچه این و آن شد
یا که بر عکس به میخی تنم آویزان شد

دست حق باد نگهدار اباعبدالله

***

از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان
مغرب شکست بیعتِ بسیارهایشان

یک پیره‌زن فقط به سَفیرت پناه داد
ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟

کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است
سر می‌زنم ز غُصه به دیوارهایشان

جای طناب، بر دهنم مشت می‌زدند
اینجا همه عوض شده رفتارهایشان

محصول باغ‌ها همه خرج سپاه شد
از خار و سنگ پر شده انبارهایشان

خرمافروش یک شبه خنجر فروش شد
تغییر کرده کاسبی و کارهایشان

سکه شده فروختن چکمه‌هایشان
رونق گرفته دکه نجارهایشان

بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند
لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان

اینجا سر ِ برادر ِتو شرط بسته‌اند
غوغا شده میان کماندارهایشان

اینجا برای غارت خلخال و روسری
خُرجین خریده‌
اند خریدارهایشان

***

اینان که حرف بیعت با یار می‌زنند
آخر میان کوچه مرا دار میزنند

اینجا میا که مردم مهمان‌نوازشان
طفل تو را به لحظه دیدار می‌زنند

این کوفه مردمش ز مدینه شقی‌ترست
یعنی کسی که باشد عزادار می‌زنند

دیدم برای آمدنت روی اُشتران
چندین هزار نیزه فقط بار می‌زنند

اینجا برای کشتن طفل سه ساله‌ات
هر لحظه حرف سیلی و مسمار می‌زنند

فتوای: خون نسل علی شد حلال را
هر شب به روی مأذنه‌ها جار می‌زنند

آقا نیا که آخرش این شورچشم‌ها
تیری به صحن چشم علمدار می‌زنند

سر بسته گویمت که پریشان زینبم
حرف از اسیر کوچه و بازار می‌زنند

می‌ترسم از دمی که یتیمان تو حسین
پائین پای نیزه تو زار می‌زنند

این کوفه آخرش به تو نیرنگ می‌زند
حتی به رأس اصغر تو سنگ میزنند


منبع: تسنیم

www.farhangnews.ir

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید