کوچه های مدینه و بوی
زخمهای تنی که می آید
چشم های سپید یعقوب و
بوی پیراهنی که می آید
**
مرد سجاده ای که درک نکرد
هیچ کس آیه ی مقامش را
در هیاهوی شهر کوفه نداد
هیچ کس پاسخ سلامش را
**
تا عزاداریش شروع شود
دیدن شیرخواره ای کافیست
تا صدایش به گوش ما برسد
دیدن گوشواره ای کافیست
**
وقت افطار کردنش هر شب
تا که چشمش به آب می افتاد
تشنگی ضریح لبهایش
یاد طفل رباب می افتاد</SPAN> ;
**
من نمیدانم اینکه خاکستر
چه به روز سر امام آورد
زیر زنجیر پیکر زردش
معجزه بود اگر دوام آورد
**
گیرم از دست کوفه راحت شد
سنگ طفلان شام را چه کند؟
گیرم از دست کوچه سنگ نخورد
مردم پشت بام را چه کند؟
**
تا که این مرد قافله زنده ست
حرفی از طفل کاروان نزنید
پیش این مرد گریه، جانِ حسین
حرفی از چوب خیزران نزنید
علی اکبر لطیفیان
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان