ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

روایت امام علی علیه السلام از اخلاق عمومی عرب پیش از اسلام

فهرست مطالب

امیرمؤمنان در یکی از خطبه‌های خود، اوضاع عرب پیش از اسلام را چنین بیان می‌کند: در میان سنگلاخ‌ها و مارهای کر اقامت داشتید. آب‌های لجن را می آشامیدید و غذاهای خشن می‌خوردید و خون یکدیگر را می‌ریختید.


*اخلاق پسندیده عرب جاهلی این بود که مهمان‌نواز بودند


به طور کلی اوصاف عمومی و پسندیده عرب را می‌‌توان در چند جمله خلاصه کرد: اعراب زمان جاهلی و به خصوص فرزندان عدنان، طبعاً سخی و مهمان نواز بودند، کمتر به امانت خیانت می‌کردند؛ پیمان شکنی را گناه غیر قابل بخششی می‌دانستند؛ در راه عقیده فداکار بودند و از صراحت لهجه کاملاً برخوردار بودند؛ حافظه‌های نیرومندی برای حفظ اشعار و خطبه‌ها در میان آنان پیدا می‌شد؛ و در فنّ شعر و سخنرانی سرآمد روزگار بودند؛ شجاعت و جرأت آنان ضرب المثل بود؛ در اسب دوانی و تیراندازی مهارت داشتند؛ فرار و پشت به دشمن کردن را زشت و ناپسندیده می شمردند.


ولی در برابر اینها یک رشته فسادهای اخلاقی دامنگیر آنها شده بود که جلوه هر کمالی را از بین برده بود، و اگر روزنه‌ای از غیب به روی آنان باز نمی‌شد به طور مسلم طومار حیات انسانی آنها درهم پیچیده می‌شد.


یعنی اگر در اواسط قرن ششم میلادی، آفتاب روان پرور اسلام، بر دل‌های آنان نتابیده بود؛ دیگر شما امروز اثری از عرب عدنانی مشاهده نمی‌کردید و بار دیگر داستان اعراب «بائده» تجدید می گشت!


سخنان امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در بیان اوضاع عربِ قبل از اسلام، شاهد زنده‌ای است که آنان از نظر زندگی و انحطاط فکری و فساد اخلاقی در وضع اسفناکی بودند.


امیرمؤمنان در یکی از خطبه‌های خود، اوضاع عرب پیش از اسلام را چنین بیان می‌کند: خداوند، محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را بیم دهنده جهانیان و امین وحی و کتاب خود، مبعوث کرد در حالی که شما گروه عرب در بدترین آئین و بدترین جاها به سر می‌بردید.


در میان سنگلاخ‌ها و مارهای کر (که از هیچ صدایی نمی رمیدند) اقامت داشتید. آب‌های لجن را می آشامیدید و غذاهای خشن (مانند آرد هسته خرما و سوسمار) می‌خوردید و خون یکدیگر را می‌ریختید و از خویشاوندان دوری می‌کردید، بت‌ها در میان شما سر پا بود، از گناهان اجتناب نمی‌نمودید».


ما سرگذشت اسعد بن زراره را، که می ‌واند روشنگر نقاط زیادی از زندگی مردم حجاز باشد، در این جا می آوریم:


سالیان دراز آتشِ جنگِ خانمان براندازی میان دو قبیله «اوس» و «خزرج»، که در مدینه سکنی داشتند شعله ور بود، روزی یکی از سرانِ «خزرج» به نام «اسعد بن زراره» برای تقویت قبیله خود، سفری به مکه کرد، تا به وسیله کمک‌های نظامی و مالی «قریش» دشمن صد ساله خود،«اوس» را، سرکوب سازد.


وی به خاطر روابط دیرینه‌ای که با «عتبه بن ربیعه» داشت، به خانه وی وارد شد، و هدف خود را با وی در میان گذارد، و تقاضای کمک کرد. دوست دیرینه وی عتبه، چنین پاسخ داد: ما نمی‌توانیم به تقاضای شما پاسخ مثبت دهیم، زیرا امروز گرفتاری داخلی عجیبی پیدا کرده ایم، مردی از میان ما برخاسته، به خدایان ما بد می‌گوید، نیاکان ما را آبله و سبک عقل می‌شمرد و با بیان شیرین خود، گروهی از جوانان ما را به خود جذب کرده، و از این راه شکاف عمیقی میان ما پدید آورده است. این مرد در غیر موسم حج در «شعب ابوطالب» به سر می برد و در موسم حج از «شعب» بیرون می‌آید و در حجر اسماعیل می نشیند و مردم را به آیین خود دعوت می‌کند.


«اسعد» پیش از آن که با سران دیگر قریش تماس بگیرد، تصمیم به بازگشت به « مدینه » گرفت. ولی او به رسم دیرینه عرب، علاقه‌مند شد که خانه خدا را زیارت کند.


امّا عتبه از این کار او را بیم داد، که مبادا هنگام طواف، سخن این مرد را بشنود و سخن او در وی اثر بگذارد. از طرف دیگر هم ترک مکه بدون زیارت خانه خدا، زشت و زننده بود، سرانجام برای حلّ مشکل، عتبه پیشنهاد کرد که اسعد پنبه‌ای در گوش خود فرو برد تا سخن او را نشنود.


اسعد، آهسته وارد «مسجد الحرام» شد و آغاز به طواف کرد. در نخستین شب طواف، چشم او به پیامبر اسلام افتاد، دید مردی در حجر اسماعیل نشسته و عده‌ای از بنی‌هاشم دور او را گرفته و از وی محافظت می‌نمایند، ولی از ترسِ تأثیر سخن او جلو نیامد. سرانجام در اثناء طواف با خود اندیشید که این چه کار احمقانه و نابخردانه ای است که من انجام می‌دهم، ممکن است فردا در مدینه از من پیرامون این حادثه سؤالاتی بنمایند، من در پاسخ آنان چه بگویم؟ از این جهت لازم دید که درباره این حادثه اطلاعاتی به دست آورد.


او قدری پیش آمد، و به رسم عرب جاهلی سلام کرد و گفت: «انعم صباحا»، حضرت در جواب وی فرمود: خدای من تحیّتی بهتر از این فرو فرستاده است و آن این است که بگوییم: «سلام علیکم».


آنگاه اسعد از اهداف پیامبر سؤال کرد، پیامبر در پاسخ پرسش او، آیه های 152 و 153، از سوره انعام را که واقعاً آیینه تمام نمای روحیات و آداب عرب جاهلی بود؛ تلاوت کرد. 


این دو آیه که متضمن درد و درمان ملتی بود که صد و بیست سال با یکدیگر جنگ داشتند؛ تأثیر عمیقی در دل وی گذارد. لذا فوراً اسلام آورد، و تقاضا کرد که کسی را به عنوان مبلّغ به «مدینه» اعزام فرماید و پیامبر «مصعب بن عمیر» را به عنوان معلم قرآن و اسلام، به مدینه اعزام کرد.


دقّت در مفاد این دو آیه، ما را از هر گونه بحث و مطالعه در اوضاع عرب بی نیاز می‌کند. زیرا این دو آیه آشکارا می‌رساند که بیماری‌های مزمن اخلاقی، زندگی عرب جاهلیت را تهدید می‌کرد.


از این جهت ما متن آیه‌ها را در پاورقی و ترجمه آنها را با مختصر توضیح از نظر خوانندگان می‌گذرانیم: بگو: بیائید، من اهدا
ف رسالت خود را تشریح کنم. اهداف من عبارتند از:


1ـ من برای این مبعوث شده ام، که شرک و بت پرستی را از بین ببرم


2ـ در سرلوحه برنامه من احسان و نیکویی به پدر و مادر قرار گرفته است.


3ـ در آیین پاک من، فرزندکشی به منظور ترس از فقر، زشت ترین عمل شمرده می شود.


4ـ برای این برانگیخته شده ام که بشر را از کارهای زشت دور کنم و از هر پلیدی پنهان و آشکار باز دارم.


5ـ در شریعت من آدم کشی، و خونریزی به ناحق اکیداً ممنوع است، و اینها سفارشهای خدا است تا بیندیشید.


6ـ خیانت به مالِ یتیم حرام است.


7ـ اساسِ آیین من عدالت است و کم فروشی حرام می باشد.


8ـ هیچ کس را به بیش از توانایی خود تکلیف نمی کنیم.


9ـ زبان و گفتارهای انسان که آیینه ی تمام نمای روحیات او است، باید در راه کمک به حق و حقیقت به کار افتد و جز راست نباید بر زبان جاری شود، اگر چه بر ضرر گوینده باشد.


10ـ به پیمان هایی که با خدا بسته اید، احترام بگذارید.


اینها سفارش های خدای شما است که باید از آن پیروی کنید.مضامین این دوآیه و طرز گفتگوی پیامبر با اسعد، گواه بر این است که تمام این صفات پست، دامنگیر توده عرب بوده و برای همین جهت رسول خدا در نخستین برخورد با اسعد، این دو آیه را برای او خواند و از این طریق او را با اهداف رسالت خود آشنا ساخت.


*مذهب در عربستان


وقتی ابراهیم خلیل، پرچم یکتا پرستی را در محیط حجاز برافراشت، گروهی به او پیوستند. اما درست معلوم نیست که تا چه اندازه آن رادمرد الهی، توانست آیین توحید را گسترش دهد، و صفوف فشرده ای را از خدا پرستان تشک
یل دهد.


امیرمؤمنان، اوضاع مذهبی ملل عرب را چنین تشریح می کند:


«مردم آن روز دارای مذهب‌های گوناگون، و بدعت‌های مختلف و طوائف متفرق بودند، گروهی خداوند را به خلقش تشبیه می‌کردند (و برای او اعضایی قائل بودند)، و برخی در اسم او تصرف می‌کردند (مانند بت پرستان، که «لات» را از الله و «عزّی» را از عزیز گرفته بودند)، و جمعی به غیر او اشاره می‌کردند. سپس آنان را به وسیله رسول اکرم هدایت کرد و به معارف الهی آشنا ساخت».


*روشنفکران عرب جاهلی ستاره پرست بودند


طبقه روشنفکر عرب، ستاره و ماه را می پرستیدند. اما طبقه منحط، که اکثریت ساکنین عربستان را تشکیل می‌داد؛ علاوه بر بت‌های قبیله‌ای و خانگی، به تعداد روزهای سال 360 بت می‌پرستیدند و حوادث هر روز را به یکی از آنها وابسته می دانستند.


بت‌پرستی در محیط مکه، پس از ابراهیم خلیل ـ علیه السلام ـ به کوشش «عمرو بن قصی» انجام گرفت.


ولی به طور مسلم در روزهای نخست به این صورت گسترده نبود، بلکه روز نخست آنها را شفیع دانسته؛ آنگاه گام فراتر نهاده، کم کم آنها را صاحبان قدرت پنداشتند.


بت هایی که دور کعبه چیده شده بود، مورد علاقه و احترام همه طوائف بوده؛ اما بتهای قبیله ای تنها مورد تعظیم یک دسته خاصی بود و برای اینکه بت هر قبیله محفوظ بماند، برای آنها جاهایی معین می کردند و کلیدداری معابد، که جایگاه بتان بود به وراثت دست به دست می گشت.


بت‌های خانگی، هر شب و روز میان یک خانواده پرستش می شد، هنگام مسافرت خود را به آنها می مالیدند؛ و در حال مسافرت برای عبادت خود، سنگهای بیابان را می پرستیدند؛ و در هر منزلی که فرود می آمدند، چهار سنگ را انتخاب کرده و زیباترین آن ها را معبود و بقیه را پایه ی اجاق قرار می دادند.


اهالی مکه، علاقه  مفرطی به حرم داشته و هنگام مسافرت سنگهایی از آن همراه خود برده، و در هر منزلی فرود می آمدند، آنها را نصب کرده و می پرستیدند. و شاید اینها همان « انصاب » باشند که به سنگهای صاف و بی شکل تفسیر شده؛ و در برابر آنان « اوثان » است که به سنگهای شکل دار و پر نقش و نگار و تراشیده معنی گردیده است.


و اما « اصنام » بتهایی بودند که آنها از زر و سیم ریخته و یا از چوب تراشیده می شدند.


*«لات» مادر خدایان به شمار می‌آمد


«لات» مادر خدایان به شمار می‌آمد؛ معبدش نزدیکِ «طائف» قرار داشت و به صورت سنگ سفیدی بود که پرستش می‌شد. «منات»، خدایِ سرنوشت و پروردگار مرگ و اجل بود، که معبدش بین مکه و مدینه بود. «لات» و «عزّی» را ابوسفیان در روز احد، همراه خویش آورده بود، و از آنها استمداد می جست. بر اثر پرستش این معبودهای پوشالی گوناگون، تضادها و تعارضها و جنگها و اختلافها و کشت و کشتارها و بالاخره بدبختی ها و خسارت های مادی و معنوی فراوانی، دامنگیر این صحرانشینان وحشی بود.


www.farsnews.com

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید