ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

اسمای حسنای الهی در سوره‌ی حشر/2

فهرست مطالب

5. سلام


کلمه «سلام» هفت بار در قرآن کریم آمده که تنها یک بار آن به معنای ویژه راجع به خداوند به کار رفته است.


این که معنای حقیقی واژه «سلام» در این آیه چیست، میان مفسران شیعه و سنی وحدت­نظر را به معنای کسی دانسته که با سلام و عافیت با تو برخورد کند، نه با جنگ و ستيز، و يا شر و ضرر [38]


آلوسی از مفسران اهل سنت نیز آن را به معنای سلامت بودن از عیوب دانسته است [39]


با وجود این، فخر رازی کلمه ي «سلام» را دارای دو وجه می داند:


 الف. سلامت بودن از نقایص.


وي پس از بیان این وجه اشکالی را مطرح می کند که خلاصه آن چنین است:


 اگر معنای سلام چنین باشد که بیان شد در این صورت معني «سلام» فرقي با معني «قدوس» نخواهد بود و اين برخلاف اصل قرآن است زيرا تأسيس بهتر از تکرار است و خيلي بليغ نيست اگر قرآن خودش تکرار کند، بلکه حتما يک حکمتي و فرق لطيفي هست که اسم «السَّلَامُ»بعد از «القدوس» آمده است.


 فخر رازي در پاسخ به این اشکال چنین مي گويد که در کلمه «قدوس» پاک بودن خداوند از همه نقائص در زمان گذشته مورد نظر است، حال آنکه در کلمه «سلام» پاک بودن خداوند از نقایص در آینده را در نظر داریم به این معنا که در آینده نیز هیچ عیب و نقصی بر خداوند عارض نمی شود.


ب. موجب سلامت بودن. [40]


نویسندگان تفسير نمونه نيز «سلام» را به معنای کسی دانسته اند که هيچگونه ظلم و ستم بر كسى روا نمى‏دارد، و همه از ناحيه او در سلامتند [41]


شهید مطهري راجع به ارتباط و ترتیب بیان سه اسم اخیر بر این باور است که شايد وجه اينکه بعد از اسم «الملک» «القدوس» آمده است اين باشد که بشر هنگامي که ميشنود که تمام قدرت دست کسي است فکرش به چيزهاي منفي مثل ظالمان، بي عدالت، بخل،…. به خاطر تجربه ها ميرود، اما با آوردن صفت «القدوس» بعد از «الملک» اين توهم از بين ميرود.


بعد اينکه اين توهم و ترس از ذهن بشر بر طرف شد خداوند اسم «السلام» را ذکر مي کند که اثبات کند که نه تنها اين خدا که مالک هست ظالم نيست بلکه او براي شما عافيت ايجاد مي کند و او دوست داشتني است. [42]


6. مؤمن


مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر اسم «مومن» می نویسد:


 «مؤمن به معناي کسي است که به تو امنيت بدهد، و تو را در امان خود حفظ کند». [43]


طبرسی(ره) در مجمع البيان از ابن عبّاس نقل می کند که گفته مؤمن آن کسي است که خلق از ظلم او در امان هستند.


ایشان از مفسران دیگری نیز این قول را نقل می کند که مؤمن آن کسي که ايمان به خود داشت قبل از اينکه مخلوق به او ايمان داشته است. و برخی دیگر نیز بر این باور هستند که مؤمن کسي است که به وعده اي صادق، يعني به آن وفا مي کند، يا کسي است که دعوت کننده به ايمان است. [44]


نویسندگان تفسیر نمونه نیز مومن را کسی دانسته اند که دوستانش را امنيت مى‏بخشد، و ايمان مرحمت مى‏كند [45]


فخر رازي از مفسران اهل سنت نیز براي «مؤمن» دو وجه ذکر کرده. يکي آنکه خداوند اولياءش را از عذاب امان نگه مي دارد
و دوم اينکه او مصدق هست يا به اين وجه که او به وسيله ي معجزه انبياء خود را تصديق کرده است يا اينکه امت حضرت محمد _صلي الله عليه و آله_ ساير انبياء را تصديق کرده است،‌ آنگاه خداوند نیز شهادت آنها را تصدیق کرده است.
[46]


7. مُهَيْمِن


اين کلمه فقط يک بار در قرآن آمده است و بر اساس آنچه که مرحوم علامه طباطبایی بیان می کند، به معناي فائق و مسلط بر شخصي و يا چيزي است. [47] نویسندگان تفسیر نمونه و نیز بيضاوي مهيمن را به کسی که«حافظ و نگاهدارنده و مراقب همه چيز است» معنا کرده اند. [48].


فخر رازی با اشاره به اینکه در اصل اين واژه دو قول وجود دارد بعضي آن را از ماده «هيمن» مي دانند که به معني مراقبت و حفظ و نگاهداري است، و بعضي آن را از ماده «ايمان» مي دانند به معني آرامش بخشيدن می دانند، و مهيمن را به به شاهدي که چيزي از او غايب نمي شود، معني مي کند. [49].


8. عزيز


اين کلمه 95 بار در قرآن آمده است. مرحوم طبرسی دو معنا برای این واژه بیان می کند:


الف. عزیز به معناي
آن کسي است که نمی توان بر بر او غالب شد؛


ب. عزيز آن نيرومندي است كه قابل دست‏رسى نیست و بر او مرام و مقصدى ممتنع نباشد. [50]


مرحوم علامه طباطبایی معنای دیگری نیز ارائه می کند به این معنا که عزیز آن کسي است که هرچه ديگران دارند از ناحيه او دارند، و هرچه او دارد از ناحيه کسي نيست. [51]


فخر رازي و برخی دیگر از مفسران اهل سنت نیز در این باره عزیز را به کسي معنا می کنند که نظيرش پيدا نمي شود. [52]


9. جبَّار

اين اسم تنها يک مرتبه در قرآن آمده است. مرحوم علامه طباطبایی «جبار» را صيغه مبالغه از «جبر» گرفته و آن را به معنای اصلاح کننده دانسته است، ایشان همچنین «جبار» را به کسي معنا می کند که اراده اش نافذ است. و اراده­ی خود را بر هرکس که بخواهد به جبر تحميل مي کند. [53]


نویسندگان تفسیر نمونه در این باره بر این باور هستند که اين واژه هنگامي که در مورد خداوند به کار رود بيانگر يکي از صفات بزرگ او است که با نفوذ اراده و کمال قدرت به اصلاح هر فسادي مي پردازد، و هرگاه در مورد غير او به کار رود معني مذمت را دارد. [54]


مرحوم شهید مطهري نیز معتقد است که اين کلمه يا از جباريت گرفته شده است يا از جبران. اگر به معني جباريت باشد همان معناي مفسرين بالا مي باشد، ولي اگر از ريشه ي جبران گرفته شده باشد به معني آن که کم و کسرهايي را که پيدا مي شود، جبران مي کند. [55]


فخر رازي براي «جبار» دو وجه آورده است: یکی آنکه از ماده «جبر» به معنای اصلاح کننده گرفته شده باشد و دیگر آنکه او کسی است که مي­تواند کسي را مجبور به
اراده اش کند.
[56]بيضاوي نیز همان وجه دوم فخر را بيان مي کند. [57]


10. متکبر


اين کلمه به صیغه مفرد يک بار در قرآن آمده است.مرحوم طبرسی در مجمع البيان «المتکبر» را به معنای شایسته بر صفات تعظيم (يعني او مستحق است که به عظمت و بزرگي توصيف شود) دانسته است. همو از دیگران نقل می کند که «متکبر» را به کسي که از هر بدي منزه است،‌ معنا کرده است. [58]


مرحوم علامه طباطبایی نیز «متکبر» را معنای کسي دانسته که با جامه کبريايي خود را بنماياند. [59]


نویسندگان تفسیر نمونه دو معنا برای کلمه «متکبر» دو معني بیان می کنند، يک ممدوح و يکي مذموم.


معنای ممدوح كه در مورد خداوند به كار مى‏رود، و آن دارا بودن بزرگى و كارهاى نيك و صفات پسنديده فراوان است، معنای نكوهيده و مذموم كه در مورد غير خدا به كار مى‏رود و آن اين است كه افراد كوچك و كم مقدار ادعاى بزرگى كنند، و صفاتى را كه ندارند به خود نسبت دهند، و از آنجا كه عظمت و بزرگى تنها شايسته مقام خدا است اين واژه به معنى ممدوحش تنها در باره او به كار مى‏رود و هر گاه در غير مورد او به كار رود به معنى مذموم است. [60]


فخر رازي نیز از ابن عباس نقل می کند که گفته «متکبر» آن کسی است که با ربوبيت خود بزرگ شده و عظمت پیدا کرده است. همو از قتادة نقل می کند که گفته که «متکبر» بزرگتر از هر بدي است و زجاج نیز بر این باور است که «متکبر» بزرگتر از ظلم بندگان است [61]


بيضاوي نیز بر این باور است که متکبر کسي است که بزرگتر از هر چيزي که موجب حاجتي شود يا نقصي می باشد. [62]


خداوند متعال پس از بیان این اسماء ده گانه می فرماید:


سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ:


 بعد از ذکر همه ي اين اوصاف روشن است که هيچ کس نمي تواند شريک خداوند باشد.


11.خالق


این واژه هشت بار در قرآن کریم تکرار شده است. مرحوم طبرسی این واژه را به معنای آفریننده دانسته است [63] و مرحوم علامه طباطبایی بر این باور است که «خالق» ک
سي است که اشيايي را با اندازه گيري پديد آورده باشد.
[64]


در مقابل فخر رازی «خالق» را از ماده «خلق» گرفته است و «خلق» را به معنای اندازه گیری و تقدیر در افعال خود دانسته و صفت خالقیت را به صفت اراده برگردانده است. [65]


آلوسی نیز «خالق» را به معنای کسی که به اقتضای حکمت، اشیاء‌ را اندازه گیری می کند دانسته است،‌ همو وجه دیگری را نیز برای معنای این واژه بیان می کند،‌ به این معنا که خالق کسی است که به وجود آورنده اشیاء از عدم است. [66]


12. بارئ


این اسم سه بار در قرآن آمده است و معنای نزدیکی با اسم «خالق» دارد، با اين فرق که «باري» پديد آورنده اي است که اشيايي را که پ
ديد آورده از يکديگر ممتازند.
[67]


فخر رازی آن را به معنای همان صانع و موجدی دانسته است که صنع او به گونه اختراع اجسام است. [68]


نويسندگان تفسیر نمونه نیز در توضیح این اسم بر این باور شده اند که او خداوندی است كه مخلوقات را بى كم و كاست، و بدون شبيهى از قب
ل، ايجاد كرد.
[69]


13. مصوّر


این اسم تنها یک بار در قرآن آمده است و به معناي کسي است که پديد آورده هاي خود را طوري صورتگري کرده باشد که با يکديگر مشتبه نشوند. &l t;/SPAN>[70]


فخر رازی و آلوسی نیز مصور را کسی دانسته اند که آن طور که بخواهد آفریده اش را صورت و نقش می دهد. [71]


نکته مهمی که در تفاوت میان بیان دو آیه آخر سوره حشر وجود دارد،‌ این است که در آيه 23 بعد از اسم جلاله «الله» جمله ي «لا اله الا الله» آمده ولي در آيه ي 24 اين گونه نيست، بلكه پس از بیان واژه «الله» آن را با صفاتی توصیف کرده است. مرحوم علامه طباطبایی در بیان دلیل این تفاوت بر این باور است که ممکن است حکم
ت اين تفاوت به خاطر تفاوت اسماء الهي در آيات باشد. در آيات 23 اسماء الهي که ذکر شده اند الوهيت خداوند را اثبات مي کنند؛ اما اسماء و اوصافي که در اين آيه 24 مطرح شده اند نمي توانند الوهيت خداوند را اثبات کنند. مشرکين به خالقيت خداوند اعتقاد داشتند اما باز براي او شریک های ديگری هم قائل بودند.
[72]بنابراين اوصافي که در آيه ي 24 آمده اند براي اينکه الوهيت خداوند اثبات شود شايد براي کسي کافي نباشد و براي او ثابت نکند که همين خالق شايسته ي پرستش است اما اوصافي آيه ي 23 انسان را بدون شک مي گذارد که همين خداوند هست که شايسته ي پرستش و مقل الوهيت را دارد.


خداوند متعال پس از بیان اسماء یادشده، می فرماید:« لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى»


در اين جمله دو مطلب مي شود استفاده کرد. يکي اينکه اين
آيه از باب ذکر بعضي از اسماء خداوند بوده و به وسيله ي جمله «له الاسماء الحسني» ميخواهد به ما بفهماند که خداوند داراي اسماء زيادي است، بلکه او داراي همه ي اسماء حسني است و اين اسمها از باب مثال بوده، اسماء ديگر باز هستند. در تفاسير مي فرمايند: اين جمله اشاره به بقيه اسماي حسني است، چون کلمه «الاسماء» هم جمع است، و هم الف و لام بر سرش آمده، و از نظر قواعد ادبي جمع داراي الف و لام افاده عموم مي کند. آيت الله مکارم مي فرمايند به وسيله ي اين جمله معلوم مي شود که اسماء خداوند منحصر فقط به اسماء اين آيه نيستند.
[73]


دومين مطلب اينکه اين جمله انحصار اسماء حسني به خداوند بيان مي کند، چرا که «الله» خبر است مقدم ذکر شده و اين خود حصر را مي رساند،‌ پس معناي جمله اين است: «تنها براي خدا است اسماء حسني». «اسماء» هم با «الف و لام» آمده و هر جمعي که «الف و لام» بر سرش در آيد عموميت را مي رساند و معناي آن اين است که هر اسم احسن که در وجود باشد از آن خدا است و احدي در آن با خدا شريک نيست. [
74]


اين آيات با جمله «وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» ختم شده يعني او غالبي است شکست ناپذير، و کسي است که افعالش متقن است، نه گزاف و بيهوده، پس نه معصيت گناهکاران او را در آنچه تشريع کرده و بشر را به سويش مي خواند عاجز مي سازد، و نه مخالفت معندان، و نه پاداش مطيعان و اجر نيکوکاران در درگاهش ضايع مي گردد. و جالب اينکه شروع و ختم اين سوره با «الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» و «تسبيح» بوده چون هدف نهايي سوره شناخت خدا و تسبيح او آشنايي با اسماء و صفات مقدس او است. [75]


نتیجه‌ی بحث


نتایج به دست آمده از این تحقیق عبارتند از:


1. آشنایی با صفات و اسماء‌ حسنی خداوند، در شناخت ما انسان ها از او موثر است؛


2. اسماء و صفات الاهی دارای تقسیمات گوناگونی هستند؛


3. آیات پایانی سوره حشر از جمله مهمترین آیات قرآن کریم هستند که دربردارنده بخشی از اسماء حسنی الاهی هستند؛


4. در آیات پایانی سوره حشر سیزده اسم حسنی وجود دارد که عبارتند از: هو، الله، ملک،‌ قدّوس، سلام،‌ مومن،‌ مهیمین، عزیز، جبّآر، متکبر، خالق،‌ باری، مصور؛


5. هر یک از این اسماء بخشی از حقیقت وجودی خداوند را معرفی می کند؛


6. دیدگاه مفسران شیعه و سنی در تفسیر این اسماء متفاوت است.


پی نوشتها:


[1]. کليني، ثقه الاسلام، مترجم: آيت الله محمد باقر کمره اي، اصول کافي، ج:1، صلی الله علیه و آله و سلم 327.


[2]. شکايي، مرضيه، بررسي تطبيقي اسماء الهي، صلی الله علیه و آله و سلم 34 نقل از کتاب اصول کافي، باب توحيد، صلی الله علیه و آله و سلم : 191.


[3]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج: 7، صلی الله علیه و آله و سلم: 23.


[4].قرشي، سيد علي اکبر، قاموس قرآن، ج3، صلی الله علیه و آله و سلم 328.


[5]. ابن منظور، محمد بن مکرم، ج 14، صلی الله علیه و آله و سلم : 410.


[6]. جوادي آملي. عبد الله، تفسبر موضوعي قرآن کريم، ج: 2، توحيد در قرآن، صلی الله علیه و آله و سلم 227.


[7]. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 2، صلی الله علیه و آله و سلم : 46-47.


[8]. مطهري،مرتضي،آشنايي با قرآن، ج:6، صلی الله علیه و آله و سلم : 190-191.


[9]. عروسي حويزي عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، ج:5، صلی الله علیه و آله و سلم : 295-296.


[10]. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، ج 1، صلی الله علیه و آله و سلم : 235.


[11]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب،
ج: 13، صلی الله علیه و آله و سلم : 114. البته این عبارت نقل به مضمون شده است.


[12]. گيلاني، رضا، درآمدي بر اسماء الهي از ديدگاه قرآن و عرفان، صلی الله علیه و آله و سلم: 28 و نیز ر.ک. موسوي همداني، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، ج 8، صلی الله علیه و آله و سلم: 448.


[13]. اعراف /180.


[14]. سوره ي اسرا 110.


[15]. سوره ي طه 8.


[16]. سوره ي حشر 24.


[17]. شجاعي، محمد، اسماء الحسني، صلی الله علیه و آله و سلم 181.


[18]. موسوي همداني سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، ج: 13، صلی الله علیه و آله و سلم: 309.< /P>

[19].مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج: 7، صلی الله علیه و آله و سلم : 23.


[20].مکارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ج 23، صلی الله علیه و آله و سلم : 558.


[21]. عروسي حويزي عبد علي بن جمعه، ج 5، صلی الله علیه و آله و سلم:293.


[22]. همان.


[23].طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج9،ص399.


[24]. طبرسی،‌ فضل بن حسن، مجمع البیان، ج9،‌ص401.


[25]. مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج:6، صلی الله علیه و آله و سلم : 185-186.


[26]. زمخشری، محمود، الکشاف، ج1، ص5،‌ طباطبایی،‌سیدمحمدحسین،‌المیزان، ج1،‌ص18.


[27]. بقره/226.


[28]. بقره/227.


[29]. حجرات/18


[30]. حشر/23. مکارم شیرازی، ناصر،‌المیزان،‌ج21و22.


[31]. شیخ طوسی،‌ التبیان، ج9، ص573، طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسير الميزان، ج: 19، صلی الله علیه و آله و سلم : 222،‌ مکارم شیرازی،‌ تفسیر نمونه،‌ ج23، ص552، آلوسی، سید محمود، روح المعانی،‌ج14، ص256، رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، ج10، ص56.


[32]. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج:2، صلی الله علیه و آله و سلم: 382.


[33]&lt ;/SPAN>. مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج:6، صلی الله علیه و آله و سلم : 195-196.


[34].جمعه/1 و حشر/23.


[35]. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفس ير الميزان، ج: 19، صلی الله علیه و آله و سلم : 222، مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج:6، صلی الله علیه و آله و سلم : 195-196، آلوسی، سید محمود، روح المعانی،‌ج14، ص256، فخرالدين رازي، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج: 29، صلی الله علیه و آله و سلم 512.


[36]. جوادي آملي، عبد الله، تفسير موضوعي قرآن کريم، ج:2 توحيد در قرآن، صلی الله علیه و آله و سلم 241.


[37]. محمدي، حسنعلي، فرهنگ آسمانگر، اسماء و صفات الهي در قرآن، متون ديني و ادبيات فارسي، صلی الله علیه و آله و سلم: 685.


[38]. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسير الميزان، ج: 19، صلی الله علیه و آله و سلم : 222


[39]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی،‌ج14، ص256.


[40]& lt;SPAN dir=rtl>. فخر الدين رازي، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج: 29، صلی الله علیه و آله و سلم : 513.


[41]. مکارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ج:23، صلی الله علیه و آله و سلم:552.


[42]. مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج: 6، صلی الله علیه و آله و سلم :210.


[43] طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسير الميزان، ج:19، صلی الله علیه و آله و سلم 222.


[44]. طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج9، ص400.


[45]
. مکارم شیرازی،‌ ناصر،‌ تفسیر نمونه،‌ج23، ص553.


[46]. فخر الدين رازي، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج: 29، صلی الله علیه و آله و سلم : 513.


[47]. طباطبایی،‌ سیدمحمدحسین،‌ تفسير الميزان، ج: 19، صلی الله علیه و آله و سلم : 222.& lt;/SPAN>


[48]. مکارم شیرازی،‌ ناصر،‌ تفسیر نمونه،‌ج23، ص553، بيضاوي، عبد الله بن عمر، انوار التنزيل و أسرار التأويل، ج: 5، صلی الله علیه و آله و سلم: 202.


[49]. فخر الدين رازي، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج: 29، صلی الله علیه و آله و سلم : 513.


[50]. طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج9، ص400.


[51]. طباطبایی،‌ سیدمحمدحسین،‌ تفسير الميزان، ج: 19، صلی الله علیه و آله و سلم 222.


. فخر الدين رازي، محمد بن عمر، همان، ج:29، صلی الله علیه و آله و سلم 513. و نیز ر.ک. آلوسی، سید محمود، روح المعانی،‌ج14، ص256.


[53]. طباطبایی،‌ سیدمحمدحسین،همان، ج 19، ص222


[54]. مکارم شيرازي، ناصر، همان، ج: 23، صلی الله علیه و آله و سلم 553-554.< /SPAN>


[55]. مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج: 6، صلی الله علیه و آله و سلم 214.


[56]. فخر الدين رازي، محمد بن عمر، همان، ج:29، صلی الله علیه و آله و سلم 513.


[57]. بيضاوي، عبد الله بن عمر، انوار التنزيل و أسرار التأويل، ج: 5، صلی الله علیه و آله و سلم:203.


[58]. طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج9، ص400.


[59]. طباطبایی،‌ سیدمحمدحسین، تفسير الميزان، ج: 19، ص222.


[60]. مکارم شيرازي، ناصر، همان، ج: 23، صلی الله علیه و آله و سلم 554.


[61]. فخر الدين رازي، محمد بن عمر، همان، ج29، صلی الله علیه و آله و سلم 514


[62]. بيضاوي، عبد الله بن عمر،همان.


[63]. طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج9، ص401و402.


[
64]
. طباطبایی،‌ سید محمدحسین، همان، ج: 19، صلی الله علیه و آله و سلم:222.


[65]. فخر الدين رازي، محمد بن عمر، همان، ج29، صلی الله علیه و آله و سلم 514


[66]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی،‌ج14، ص257.


[67]. طباطبایی،‌ سیدمحمدحسین، همان.


[68]. فخر الدين رازي، محمد بن عمر، همان، ج29، صلی الله علیه و آله و سلم 514.


[69]. مکارم شيرازي، ناصر، همان، ج: 23، صلی الله علیه و آله و سلم 555.


[70]. طباطبایی،‌ سیدمحمدحسین، همان.


[71]. فخر الدين رازي، محمد بن عمر، همان و آلوسی،‌سیدمحمود،‌ همان.


[72]. طباطبایی،‌ سیدمحمدحسین، همان.


[73]. همان.


[74]. همان، ج8، صلی الله علیه و آله و سلم 334.


[75]. مکارم شيرازي ناصر، همان، ج: 23، صلی الله علیه و آله و سلم: 559.


منابع و مراجع


1. قرآن کریم؛


2. آلوسى، سيد محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بیروت، ‏ دارالكتب العلميه‏، 1415؛


3. جوادي آملی، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن کريم، توحيد در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، 1383.


ابن منظور محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر، بيروت، 1414ق.


4. باقري، محمد، اسماء و صفات الهي، تهران، انتشارات اسلامي، 1372؛


5. بيضاوي عبدالله بن عمر، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، بیروت، دار احياء التراث العربي، 1418 ق.


6. خميني،سید روح الله؛ تفسير قرآن مجيد- برگرفته از آثار امام خميني (ره)، تهران، انتشارات عروج، 1384.


7. رازي، فخر الدين محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بیروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق.


8. راغب اصفهاني حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، دار العلم الدار الشامية، دمشق بيروت، 1412ق.


9. شجاعي، آيت الله استاد محمد، اسماء الحسني، انتشارات سروش ليوگرافي، 1383.


10. شکايي، مرضيه، بررسي تطبيقي اسماء الهي،تهران، انتشارات سروش، 1381.


11. سبحاني جعفر، منشور جاويد، قم، موسسه ي امام صادق عليه السلام، 1383،


12. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، قم، انتشارات اسماعيليان،1415ق.


13. کليني، ثقة الاسلام، اصول کافي، ترجمه محمد باقر کمره اي، قم، انتشارات اسوه،1372.


14. گيلاني، رضا، درآمدي بر اسماء الهي از ديدگاه قرآن و عرفان، قم، نسيم حيات، 1379،


15. قرشي سيد علي اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامية، 1371، تهران.


16. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه ي مدرسين حوزه علميه قم،‌ 1417ق


17. طبرسی،‌ فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات نا
صر خسرو، 1372 ش‏


18. طوسى محمد بن حسن‏، التبيان فى تفسير القرآن تحقيق احمد قصيرعاملى، بیروت، دار احياء التراث العربى


19. محمدي، حسنعلي، فرهنگ آسمانگر، اسماء و صفات الهي در قرآن، قم، انتشارات متون ديني و ادبيات فارسي فراگفت، 1382.


20. مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن،قم، انتشارات صدرا، 1382،


21. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامية، 1374ش.


22. رشيدالدين ميبدى، احمد بن ابى سعد،كشف الأسرار و عدة الأبرار،‌تهران، انتشارات امير كبير، 1371ش.


www.intjz.net

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید