همچنانکه راهمان را به طرف بقیع ادامه میدادیم دوست همراه من باز سؤالش را تکرار کرد که:
– چه شده که این همه ساکت و تو فکری، مثل اینکه در عالم دیگری سیر میکنی… آیا اتفاقی برایت افتاده است؟
– نه، اتفاقی برایم نیفتاده است.
– آیا فراموش کردهای که ما در مدینه الرسول هستیم. جایی که محل اقامت حضرت صاحبالامر ارواحنا فداء است؟ – فکر مرا این حدی
ث امام صادق (ع)، مشغول کرده که میفرماید: «صاحب این امر را چاره جز غیبت نیست و در این غیبت ناچار به «کنارهجویی» است و بهترین منزل برای او مدینه طیبه است و او با وجود آن سی نفر هیچ بیم و هراسی ندارد.» [۱]. مسالهای به این عظمت چگونه فکر و حواس مرا مشغول نکند؟! نور خدا در زمین و حجت او بر بندگانش، در شهری که ما الان در آن هستیم زندگی میکند و ما هیچ صحبتی از او و نشانههای او نمیکنیم؟ آیا این کلام خدا را نخواندهای که: «خدا نور آسمانها و زمین است. مثل نور او چون چراغدانی است، که در آن چراغی باشد و آن چراغ در آبگینهای و آن آبگینه گویی ستارهای است تابان، که آن چراغ از روغن درخت پربرکت زیتونی که نه شرقی است و نه غربی بر افروخته شود که روغنش از درخشندگی گر چه آتشی به آن نرسد نزدیک است روشنی دهد، روشنی بر روشنی است; خدای هرکه را خواهد به نور خود راه نماید; و خدایبه همه چیز داناست. آن چراغ در خانههایی است که خدای رخصت داده است که بالا برده و بزرگ داشته شوند و نام وی در آنها یاد شود و او را در آنجا بامدادان و شبانگاهان به پاکی ستایند. م
ردانی که بازرگانی و خرید و فروش ایشان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات باز ندارد، و از روزی میترسند که دلها و دیدگان در آن روز دگرگون شود.» [۲]. یعنی اینکه برای نور خداوند عزوجل بر روی زمین مرکزی است که مانند «چراغدان» است. خداوند تعالی این مثال را برای مردم ساکن بر روی این زمین زده است!! پس این نور الهی و آن چراغدان و چراغ فروزاننان مفسرین را پذیرفت که آیه بعد از آیهنور که میفرماید: «در خانههایی که خداوند رخصت داده که بالا برده و بزرگ داشته شوند.» [۳] هیچ ارتباطی با آیه ماقبل خود ندارد؟ چگونه میتوانیم چشمانمان را بر روی این حدیث نبوی، که آن را از طریق اهل بیت روایت میکنیم و سیوطی و ثعلبی هم آن را به طریق خود روایت میکنند، ببندیم که میفرماید: «این نور الهی در این خانههاست و این خانهها هم خانههای پیامبران و امامان است.»؟! سیوطی در «درالمنثور» میگوید: «ابن مردویه از انس بن مالک و بریده روایت کرده است که: رسول خدا (ص)، اینی که خداوند رخصت داده که بزرگ داشته شوند» در این هنگام مردی برخاست و پرسید: منظور از این خانهها چیست، ای رسول خدا؟ آن حضرت فرمود: خانههای پیامبران. آنگاه ابوبکر برخاست و با اشاره به خانه علی و فاطمه پرسید: آیا این خانه هم از جمله آنهاست؟ رسول خدا فرمود: بله، این خانه از برترین آن خانههاست!»
[۴]. چگونه خود را با تفسیر مفسرین این آیه قانع کنیم که گفتهاند: «مراد از خانهها «در این آیه مساجد است و مراد از «چراغدان» نور خدا در زمین همان چلچراغ مساجد است که مردم آن را با شمع و نفت و برق روشن میکنند.»؟! آیا ندیدهای که مطلع آیه یعنی «الله نورالسموات والارض» زمینه را برای مطالب بعدی آماده میسازد و به عبارتی مطالب بعدی را خلاصه میکند… پس خداوند عزوجل نور آفرینش آسمانها و زمین، نور استمرار وجود و حیات آنها، و نور جمله آنچه در میان آنها واقع شده، میباشد. و او را در هر دورهای نوری است در زمین، بسیار شبیه به چراغی که در چراغدان قرار دارد و خداوند هرکس را که بخواهد بدان هدایت میکند. و این مضمون حدیث متواتری است که میفرماید: «خداوند تعالی هرگز زمینش را از حجت خالی نمیگذارد، خواه این محبت آشکار و شناخته شده باشد، و خواه ترسان و گمنام.
SPAN>» [۵]. بعد از زیارت بقیع، دوستم پیشنهاد کرد که در کنار دیوار بقیع بنشینیم و صحبتی را که درباره حضرت مهدی (ع)، داشتیم ادامه دهیم، پیشنهادش را پذیرفتم و او گفت:
– یعنی امام مهدی (ع)، همان مرکز نور الهی در آیه نور است؟
– بله، مقتضای این کلام الهی که «مثل نور او چون چراغدانی است» این است که این «چراغدان» هموار در زمین موجود است. زیرا این کلام از نظر زمان مطلق است و مقید به وقتخاصی نیست، و حدیث نبوی که سیوطی روایت کرده صریح در این مطلب است.
– یعنی شما میگویی
د، افعال الهی در زمین و بین مردم به واسطه وجود امام مهدی (ع)، تمام میشود؟
– بله، من میگویم که برای خدا بر روی زمین «چراغی» است که آن مرکز نور اوست، و هیچ تردیدی نیست که این چراغ در وجود مقدس نبی اکرم (ص)، تجلی مییابد و نقش آن حضرت در تاباندن نور الهی و جاری ساختن عطایای الهی بسیار فراتر از آن است که در تصور ما میگنجد. همچنین هیچ تردیدی در این نیست که این «چراغ» بعد از پیامبر در وجود علی (ع) و پیشوایانی که از نسل او هستند، با همان حدودی که پیامبر از آن خبر داده است، تجلی مییابد. آیا سؤال ابوبکر از پیامبر این نکته را به ذهن نمیآورد که او میخواسته استبداند که آیا خانه علی و فاطمه، که دائما پیامبر تاکید میورزید آن خانه اوست و اهل آن خانه اهل بیت او هستند، از خانههای پیامبران و مرکز نور الهی استیا خیر؟ و پیامبر هم جواب او را چنین داد که این خانه نه فقط یکی از خانههای پیامبران بلکه خانهای برگزیده از میان آن خانههاست!! آیا سوره قدر را نخواندهای که میفرماید فرشتگان در هر سال بر همه امور نازل میشوند؟ آیا در این عموم و شمول دقت کردهای؟ دوست من! مقام پیامبر و پیشوایان ما بسیار بزرگتر از آن است که ما گمان میکنیم. همانطور که انواع افعال الهی بسیار زیادتر از آن است که در تصور ما میآید.
خداوند بعضی از کارها را خود مستقیما و بعضی دیگر را بواسطه فرشتگان و پیامبرانش و یا بواسطه هرکس از مخلوقاتش که اراده کند، انجام میدهد. شاید ما بتوانیم با استفاده از قرآن به پرتویی از انواع افعال الهی و قوانین حاکم بر آن دستیابیم. از آنجا که گاهی در قرآن فعل به صیغه مفرد متکلم به خدا نسبت داده میشود و گاه به صیغه جمع و گاه به صیغه غایب... بررسی و تحلیل افعال که در قرآن به خدا نسبت داده شده و تقسیمبندی آنها به ما نگرشی کلی نسبتبه انواع افعال الهی به ما میبخشد… و تو درمییابی که در این تفاوت صیغهها و نحوه نسبت فعل الهی در قرآن هدفی ورای این تفاوت قاعدهای وجود دارد. بعضی از افعال را خداوند عزوجل هم به صیغه مفرد متکلم، هم به صیغه جمع متکلم و هم به صیغه مفرد غائب به خودش نسبت داده است مانند: «او حیت» (وحی کردم)، «اوحینا» (وحی کردیم)، «نوحی» (وحی میکنیم) و «اوحی» (وحی کرد). و بعضی دیگر از افعال را فقط به صیغه جمع متکلم و غائب به خودش نسبت داده و به صیغه مفرد نسبت نداده است مانند: «بشرنا» (مژده دادیم)، «ارسلنا» (فرستادیم)، «صورنا» (شکل دادیم)، «رزقنا» (روزی دادیم)، «بینا» (بیان کردیم) و… اما نفرموده است: «بشرت» (مژده دادم) و یا «رزقت» (روزی دادم) و… همین امر به ما میفهماند که در این موضوع قاعدهای وجود دارد. زیرا کلمات و حروف قرآن به موجب حساب و قواعد دقیق در جای خود قرار گرفتهاند، همچنانکه ستارگان در جایگاهها و مدارهای خود قرار گرفتهاند.
«سوگند به جایگاه ستارگان
و همانا این سوگندی است بزرگ، اگر بدانید، که هر آینه این قرآنی است گرامی و ارجمند» [۶]. اما آنچه ما از این قاعده به موجب استعمال فعل درمییابیم، ظنی و تخمینی است، زیرا ما از وجود آن کس که علم کتاب در نزد اوست، محرومیم. در «احتجاج» روایتشده است که شخصی به حضور امیرالمؤمنین (ع)، رسید و به ایشان عرض کرد: «اگر در قرآن اختلاف و تناقض وجود نداشت به دین شما داخل میشدم! و آن حضرت فرمود: این اختلاف و تناقض چیست؟ آن مرد عرض کرد:… خداوند در آیهای میگوید: «به آنها بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده جان شما را خواهد گرفت» [۷] و در جایی دیگر میگوید: «خداست آن که وقت مرگ ارواح خلائ
ق را میگیرد» [۸] «آنانکه فرشتگان جان آنها را میگیرند در حالی که پاکیزه هستند…» [۹] و موارد دیگر مشابه این که خداوند یک بار فعل را به خودش،، یک بار به فرشته مرگ و بار دیگر به فرشتگان نسبت میدهد... – امیرالمؤمنین (ع)، فرمود: منزه و پیراسته است پروردگار فرشتگان و روح، پاک و منزه استخداوند والامقام،
اوست زنده همیشگی، اوست که بر همه خلائق و آنچه عمل میکنند ناظر است. اگر در چیز دیگر هم شک داری عرضه کن.
آن مرد عرض کرد: آنچه گفتم بس است...
آنگاه امام (ع) فرمود: اما درباره این موضوع که خداوند در یک جایی میفرماید: «خداست آنکه وقت مرگ ارواح خلائق را میگیرد» [۱۰] و در یک جا میفرماید: «فرشته مرگ جان شما را خواهد گرفت»
دوستم گفت: یعنی ما معتقدیم به اینکه پیامبران و پیشوایان علاوه بر نقشی که در تبلیغ و هدایت دارند نقشی هم در کارهایی که خداوند در جهان طبیعت، و نسبتبه اشخاص و جوامع انجام میدهد، دارند. بله، ما ناگزیر به این اعتقادیم، زیرا آیات قرآن بر این موضوع دلالت دارد و احادیث و سیره نیز در این موضوع صراحت دارند… اما ما نسبتبه حدود این نقش و تفصیل آن اطلاعی نداریم، و ظاهرا این از اسرار خداوند تعالی است، چرا که خداوند سبحان بیشتر افعالش را بر مخفی بودن بنا گذاشته است. تا آنجا که به پیامبرش موسی درباره آخرت فرمود: «همانا رستاخیز آمدنی است، میخواهم هنگام آن را پنهان دارم. تا هر کس به آنچه میکند پاداش داده شود.» [۱۷]
.
– بنابراین وهابیون حق خواهند داشت که ما را متهم کنند که شما پیامبران و پیشوایان را شرکای خداوند قرار میدهید.
– خداوند از این نسبتها منزه است. چگونه آنها میتوانند ما را به این موضوع متهم کنند تنها به سبب اینکه ما معتقدیم خداوند تعالی، در روی زمین چراغ و چراغدانی دارد که مثلی برای نور اوست، و در شب قدر هر سال فرشتگانش را بر آن نازل میکند. دوست من! این موضوع که کسانی دانسته و یا ندانسته مؤمنین را به شرک متهم میکنند نباید تو را ناراحت کند، بلکه از ایشان باید سؤال کرد که آیا اگر با آیه و یا حدیث صحیحی ثابتشد که خداوند تعالی بخشی از کارهایش را به واسطه فرشتگان، فرستادگان و اولیائش انجام میدهد، و ما این موضوع را پذیرفتیم و بدان ایمان آوردیم، ما مشرکیم؟ آیا این سخن خداوند را نخواندهای که: «بگو اگر خدای رحمان را فرزندی میبود، پس من نخستین پرستنده وی بودم، پاک است پروردگار آسمانها و زمین، پروردگار عرش، از آنچه او را به ناشایست وصف میکنند.» [۱۸] یعنی اینکه، ای پیامبر بگو من هر آنچه را که از جانب پروردگارم به من رسد پیروی میکنم، پس اگر او به من خبر دهد که فرزندی دارد و مرا به عبادتش امر کند، من اولین کسی هستم که او را عبادت میکنم، اما خداوند منزه از این نسبتهاست و ما هم میگوییم که اگر دلیلی از کتاب خدا و یا سنت پیامبرش بر ما اقامه شد که خداوند تعالی برخی از افعالش را به واسطه فرشتگان و فرستادگانش انجام میدهد، ما آن را میپذیریم و اطاعت میکنیم. و این همان توحید است و به آنها هم که ما را متهم میکنند میگوییم: قبل از آنکه مردم را متهم کنید توحید را بفهمید و بشناسید. کسانی که ما را متهم به شرک میکنند، در واقع خدا را به این شرط به یگانگی میپذیرند که او افعالش را مستقیما و بدون هیچ واسطهای انجام میدهد و یا لااقل به واسطه فرشتگان انجام میدهد نه به واسطه انسانها و سایر مخلوقات… اما ما خدا را بیهیچ شرطی به یگانگی میپرستیم، و کارهای او را با هر واسطهای که انجام دهد میپذیریم و مطابق فرمایش امیرالمؤمنین (ع)، معتقدیم که فعل امنای خداوند در واقع همان فعل اوست. حال کدامیک از این دو گونه توحید و یگانهپرستی برتر و ژرفتر است؟
– راستی، امام مهدی در مدینه چه میکند و با چه کسانی زندگی میکند؟
– او همانگونه زندگی و رفتار میکند که خضر، آیا قصه موسی و خضر (ع)، را در قرآن نخواندهای؟
– چرا خواندهام، ولی آیا همه علمای دین به این موضوع معتقدند که خضر پیوسته زنده است و روزی میخورد؟
– بله، از طریق شیعه روایات صحیحی وارد شده که خضر پیوسته زنده و مشغول به کار است، و این موضوع در نزد بیشتر علمای اهل سنت هم پذیرفته شده است. و حتی «محیالدین بن شرفالنوری»، در کتاب «المجموع فی شرح المهذب» به هنگام بحث از موضوع استحباب و دلجویی کردن از خویشاوندان میت و تسلی بخشیدن آنها، نقل میکند که علما بر این موضوع به دلجویی کردن خضر از اهل بیت پیامبر به هنگام وفات آن حضرت استدلال کردهاند. [۱۹]. قصه خضر و موسی را در قرآن بخوان تا بدانی که او از طرف خداوند به انجام عملیات خاصی – اگر این تعبیر درست باشد – ماموریت دارد، و حتی پیامبر خدا حضرت موسی (ع)، که یک روز یا دو روز با او همراه بود از او چیزهایی مشاهده کرد که نتوانست تحمل کند. از پیامبر (ص)، روایتشده است که فرمود: «خداوند موسی را رحمت کن
د که نسبتبه کارهای عالم خضر شتاب کرد. اگر او قدری شکیبایی میکرد. عجایب زیادی را از حضرت خضر مشاهده میکرد.» [۲۰]. از این برمیآید که پیامبر ما (ص)، این عجایب را دیده است!
– این عجایب چیست؟
– دوست من نحوه اداره امور جهان توسط خداوند، و ربوبیت او نسبتبه ما شباهتبه گلوله یخ شناور در آب دارد که تنها یک دهم آن برای ما قابل مشاهده است و نه دهم آن از چشم ما پنهان است. هر مرحله از تدبیر پنهان خداوند عزوجل نسبت به عالم از مرحله قبلی شگفتآورتر و فهم آن مشکلتر است. زیرا هر مرحلهای با قوانینی به انجام میرسد و با وسایلی ظهور مییابد که از قوانین و وسایل مراحل قبلی ژرفتر است. ما اگرچه نمیدانیم که جایگاه پیامبر ما و اهل بیتش (ص)، در این مراحل چگونه است، اما همین قدر میدانیم که ایشان نور خدا در زمین هستند و خداوند هر کاری را بخواهد به دست ایشان به انجام میرساند.
– مثل روزی رساندن و مرگ و زندگی؟
– بله، چه مانعی دارد؟ آیا تو میخواهی که خدای تعالی را از اینکه کسی را مامور انجام فعلی از افعال خود کند باز داری؟ و یا اینکه میخواهی مانع عطای او به پیامبرانش شوی؟ چه مانعی وجود دارد که خداوند پیامبرانش را به انجام یکی از این امور فرمان دهد و به آنها قدرت انجامشان را عطا کند، و آنها هم این امور را به امر خداوند و اذن او و نه به امر و قدرت خودشان انجام دهند. زیرا آنها اگرچه بندگان مخلوق خداوند هستند و هیچ ارادهای از خود ندارند «اما ایشان بندگان گرامی خداوندند که در سخن از خدا پیشی نمیگیرند و هر کاری را به امر او انجام میدهند.» [۲۱].
– آیا در حال حاضر غیر از خضر و امام مهدی کسی که مامور به چنین عملیات خاصی باشد یافت میشود؟
– در بعضی روایات به نقل از حضرت موسی (ع)، آمده است که: «هنگامی که من و خضر در کنار دریا بودیم، در مقابل دیدگان ما پرندهای از آسمان فرود آمد و قطرهای از آب دریا را با منقار خود برداشت و آن را به طرف شرق پرتاب کرد و برای بار دوم قطرهای از آب دریا را برداشت و آن را به طرف غرب
پرتاب کرد و برای بار سوم هم همین کار را تکرار کرد و این بار قطره آب را به طرف آسمان پرتاب کرد، و در مرتبه چهارم آن پرنده قطره آب را به طرف زمین پرتاب کرد و بالاخره در مرتبه پنجم قطره آب را در دریا انداخت. من و خضر از این عمل پرنده سختشگفتزده شدیم و من رو به خضر کردم و از او علت این کار را پرسیدم اما او گفت که من هم نمیدانم. همچنانکه ما در حیرت و تعجب بودیم متوجه ماهیگیری شدیم که در دریا مشغول ماهیگیری بود، او رو به ما کرد و گفت: چه شده است، آیا از کار این پرنده در حیرت شدهاید؟ و ما گفتیم: که بله، همین طور است. آن مرد گفت: من مرد ماهیگیری بیش نیستم اما اشاره این پرنده را درک میکنم، چطور شما دو نفر که پیامبر خدا هستید آن را درک نمیکنید؟ ما در جواب او گفتیم: ما جز آنچه را که خداوند عزوجل به ما آموخته است نمیدانیم…» [۲۲]. از این روایت و سایر روایات مشابه آن به دست میآید که خداوند تعالی را اولیاء مورد اعتماد متعددی است که بواسطه آنها هر آنچه از افعالش را که اراده کند انجام میدهد، چنانکه خدای تعالی در جایی فرموده است: «لشکریان آسما
ن و زمین از آن خداست.» [۲۳]. و در جایی دیگر فرموده است: «[و شمار] سپاهیان پروردگارت را جز او نداند.» [۲۴]. اما در این میان برای امام مهدی (ع)، در بین لشکریان خدای تعالی و اولیاء او جایگاهی برجسته و ممتاز است.
– یعنی اینکه جایگاه امام مهدی از خضر و آن صیاد برتر و بالاتر است؟
– بله، چرا که پیامبر ما (ص)، نه تنها از خضر (ع)، بلکه بطور مطلق داناتر و برتر از همه پیامبران است و ائمه (ع)، عترت پیامبر، اوصیاء او و وارثان علم او هستند و طبیعی است که علم وصی هر پیامبر با علم خود آن پیامبر و علم هر نائب با علم منوبعنه تناسب دارد. به معنای اینکه وقتی ابراهیم (ع) داناتر و برتر از پیامبران پیش از خود باشد پس بناچار باید اوصیاء و جانشینان او داناتر از اوصیاء و جانشینان پیامبران پیش او باشند. بنابراین پیشوایان ما هم میبایست از همه اوصیاء پیش از خود برتر و داناتر باشند پس دیگر تعجبی نخواهد داشت که بگویم آنها از خضر علیهالسلام، داناتر هستند. دوست من، از تو میپرسم، آیا به صداقت و عصمت پیامبر (ص)، معتقد هستی؟ یعنی اینکه اگر پیامبر از جایگاه خود و اهلبیتش در نزد خداوند به ما خبر داد، آیا تو میپذیری که این خبر او درست است و مشمول این سخن خداوند است که: «او از هوای نفس سخن نمیگوید، نیست این [قرآن] مگر وحیی که به او فرستاده میشود.» یا اینکه همچون بعضی از مسلمانها میگویی که پیامبر هم انسانی است که از سر خشنودی و یا خشم سخن میگوید و گاه خودش و یا اهلبیتش را به بیشتر آز آنچه شایسته آن
هستند میستاید؟!
– بخدا پناه میبرم از اینکه بخواهم چنین سخنی بگویم، بلکه میگویم او در همه سخنانش از سوی خدا تایید میشود و هرگز از سر هوا و هوس سخن نمیگوید.
– بنابراین برای تو معلوم خواهد بود که نصوص ثابت و قطعی دلالت دارند بر اینکه مساله پیامبر و اهل بیت او از اساس با مساله سایر پیامبران و اوصیاء متمایز است. و خداوند تعالی نور محمد و اهل بیت او را قبل از آنکه آدم را بیافریند و روح خود را در آن بدمد، آفرید. من ابتدا این نصوص را در منابع شیعی دیدم اما بعدها چنین نصوصی را در منابع برادران اهل سنت و در تالیفات بعضی از مؤلفانی که در حد توان سعی در کمرنگ جلوه دادن اهمیت و جایگاه اهل بیت دارند، نیز مشاهده کردم، و بتازگی نیز این موضوع را در مقدمهای که مسعودی بر «مروج الذهب» نوشته است ملاحظه کردم، آنجا که او بنا بر عادت تاریخنگاران از شروع خلقت جهان بحث کرده و حدیثخلقت نور محمدی قبل از خلقت آدم را آورده است. که این خود دلالتبر این دارد که این نصوص در نزد تاریخنگاران شناخته شده میباشد. مسعودی در جلد اول از تاریخ خود روایتی را نقل کرده و در پایان آن تصریح میکند که «این را از ابوعبدالله جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی
، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی و از امیر مؤمنان علی بن ابیطالب، کرمالله وجهه، روایت کردهاند.» متن آن روایت چنین است: از امیر مؤمنان علی بن ابیطالب علیهالسلام روایت کردهاند که فرمود: «وقتی خدا خواست خلقت را بوجود آرد و مخلوق را بیافریند و مبدعات را ابداع کند پیش از گسترش زمین و افراشتن آسمان که در انفراد ملکوت و وحدت جبروت خویش بود مخلوق را چون غباری بیاراست آنگاه شمهای از نور خود را رها کرد تا بدرخشید و شعلهای از نور وی پرتو افکند و این نور در میان صورتهای نهان فراهم شد و بصورت پیمبر ما محمد (ص) درآمد و خداوند که گوینده عزیز است فرمود تو برگزیده منتخبی و ودیعه نور و گنجینه هدایت من پیش تو است، بخاطر تو بطحا را مسطح و آب را روان و آسمان را بلند میکنم و ثواب و عقاب و بهشت و جهنم بوجود میآورم و خاندان تو را برای هدایت میگمارم و از علم نهان خود بهرهورشان میکنم تا نکتهای برای آنها مشکل نباشد و چیزی از آنها نهان نماند و آنها را حجت خلق و نشانه قدرت و وحدانیتخویش میکنم. آنگاه درباره ربوبیت و خلوص و وحدانیت از آنها شهادت گرفت و از پس این شهادت که گرفته شد انتخاب محمد و آل وی را با بصیرت خلق بیامیخت و به آنها وانمود که هدایتبا اوست و نور از اوست و امامت در خاندان اوست تا سنت عدل از پیش مستقر شود و عذرها برخیزد آنگاه خداوند مخلوق را در غیب نهان کرد و به مکنون علم خویش فرو برد آنگاه علل را برگماشت و زمان را کشید و آب را روان کرد و کف را برانگیخت و بخار را بجنبانید و عرش وی بر آب شناور شد و زمین را بر روی آب بگسترد و از آب بخاری برآورد و آن را آسمان کرد و زمین و آسمان را طاعتخواند که پذیرفتند و اطاعت آوردند. آنگاه فرشتگان را از نوری که ابداع کرده و جانها که به وجود آورده بود بیافرید و نبوت محمد صلیالله علیه و سلم را قرین توحید خویش کرد و از آن پیش که در زمین مبعوث شود در آسمان مشهور شد. و چون خدا آدم را بیافرید فضیلت او را بر فرشتگان بیان کرد و دانشی را که از پیش خاص او کرده بود عیان نمود که وقتی نام اشیاء را از او پرسیدند همه را بدو شناسانید و خدا آدم را محراب و کعبه و باب و قبله نهاد که نیکان و روحانیان نورانی را به سجده او واداشت. آنگاه آدم را به نزد فرشتگان پیشوا خواند و او را از ودیعه خویش آگاه کرد و اهمیت امانتی را که سپرده او بود وانمود که همه بهره آدم از نکویی، ودیعه ن
ور ما بود که بدو نمود. و خدای تعالی پیوسته این نور را به روزگار نهان داشت تا محمد (ص) را به دوران فترت علنا فضیلت داد که مردم را به ظاهر و باطن و سر و علن دعوت کرد و او (ع) پیمانی را که از ذر پیش از نسل گرفته شده به یاد آورد و هرکه با او موافق شد و از چراغ نور قدیم اقتباس کرد به سر آن راه یافت و کار واضح را عیان دید و هرکه به غفلت دچار شد سزاوار غضب شد آنگاه نور را به فطرت ما انتقال داد که در امامان ما درخشید که ما نور آسمان و زمینیم و نجات به ما وابسته است و علم نهان از ماست و سرانجام کارها به ماست و همه حجتها به ظهور مهدی ما که ختم امامان و ناجی امت و غایت نور و مصدر امور استخاتمه مییابد که ما افضل مخلوق و اشرف موحدان و حجت پروردگار جهانیم و هر که به ولایت ما چنگ زند و دستاویز ما را بگیرد نعمتبر او فرخنده باد.» [۲۵].
دوست من، به این سخن خداوند توجه کن که میفرماید: «بلکه به مردم برای آنچه خدا به آنان از فزونی و دهش خویش ارزانی داشته رشک میبرند. همانا ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و ایشان را فرمانروایی بزرگ بخشیدیم. [۲۶]. و درباره حضرت خضر نبی میفرماید: «ما او را از نزد خویش بخشایشی داده بودیم و او را از نزد خویش دانشی آموخته بودیم.»[۲۷]. ولی آیا به نظر تو آنچه خداوند تعالی به خضر و آل ابراهیم بخشیده است بیش از آن چیزی بوده است که به محمد و آل محمد بخشیده است؟ قطعا اینطور نیست. اما خداوند تعالی در قرآن به این موضوع تصریح نکرده است. زیرا برای امت پیامبر و سایر امتها این موضوع که محمد و خاندان او تا روز قیامت تا به این حد از برتری برخوردارند قابل پذیرش نبود. و ما ملاحظه میکنیم که گروهی حتی نتوانستند چیزی بسیار کمتر از این حد از برتری را تحمل کنند و رفتار آنها با اهل بیت پیامبر بسیار بالاتر از رفتار یک حکومتبا گروههای مخالف و رقبای خود بود. دوست من! خضر به آنچه از
علم باطنی به او امر میشد مکلف بود و موسی به آنچه از علم ظاهری به او امر میشد اما پیامبر و پیشوایان ما به آنچه از علم باطنی و ظاهری بدانها امر میشد مکلف بودند.
– آیا قابل تصور است که انسانی در یک زمان هم مکلف به علم باطنی و هم مکلف به علم ظاهری باشد؟ با اینکه در قصه موسی و خضر ملاحظه میکنیم که علم ظاهری و باطنی نتوانستند در مدت کوتاهی با هم همراه باشند، تا آنجا که خضر به موسی گفت: «اینک جدایی میان من و توست.» [۲۸].
– از تو سؤالی دارم، آیا ممکن است که در جیب تو پولی باشد، و تو با اینکه احتیاج داری که آن را خرج کنی. از خرج کردن آن خودداری کنی؟
– بله ممکن است، ولی آیا این مثل این است که انسانی علم باطنی داشته باشد ولی به علم ظاهری خود عمل کند؟
– بله این شبیه به آن است. اما از تو سؤالی دیگر دارم، آیا این امکان دارد که تو بدانی فلان دوستتبزودی و در همین سال از دنیا میرود ولی با این حال هیچ اثری بر این علمی که داری مترتب نکنی؟ و آیا این امکان دارد که تو بر دشمنی دشمنت، شکیبایی کنی در حالی که میتوانی با دعا به درگاه پروردگار نابودی او را درخواست کنی و خداوند هم او را نابود سازد؟ قصد من از این پرسشها این بود که بدانم آیا تو میتوانی در زمانی که بر اسباب و وسایل غیرعادی تسلط داری و یا میتوانی معجزهای را تحقق بخشی، از آن صرفنظر کنی و با اسباب عادی و بر طبق قوانین طبیعت مادی زندگی کنی؟
– گمان نمیکنم من چنین توانی را داشته باشم و به همین خاطر هم میگویم که هیچ انسانی توان جمع کردن بین علم باطنی و عمل به علم ظاهری را ندارد.
– اما پیامبر و اهل بیت او به واسطه عصمتی که خداوند بدانها بخشیده است توان چنین کاری را دارند و همین هم وجه افتراق آنها با ماست. خوب، دوست من برخیز که نشستن ما زیاد به طول انجامید...
از آن روز به بعد دوستم مرتب از جایگاه امام مهدی در نزد خداوند و نحوه زندگی و کار او سؤال میکرد و این موضوع بطور کامل فکر و ذکر او را مشغول کرده بود و دیگر ساعتها نشستن در کنار دیوار بقیع برای او کاری دوستداشتنی شده بود... روزی او را دیدم که در همان مکان نشسته است، در کنارش نشستم و به او گفتم: دوست من، به چه فکر میکنی؟
–
تو درباره نزول فرشتگان در شب قدر برای من صحبت کرده بودی، اما برنامهای که آنها به خدمتحضرت صاحبالامر(ع)، عرضه کنند چیست؟
– من هم در این باره چیزی نمیدانم، تنها چیزی که در این باره میدانم همان است که خداوند تعالی در قرآن فرموده است که: «فرشتگان و روح در آن شب به فرمان پروردگارشان از برای هر کاری فرود میآیند.» [۲۹] در روایتی آمده است که روزی عمربن الخطاب از پیامبر (ص)، سؤال کرد که چرا قلبش به هنگام قرائتسوره قدر بیش از هنگام قرائت دیگر سورهها دچار رقت میشود؟ پس پیامبر قرائت این سوره را تکرار کرد تا به این جمله «من کل امر» رسید، آنگاه به عمر گفت: آیا بعد از این دیگر چیزی باقی میماند؟ و عمر در جواب ایشان گفت: هرگز! این حدیث دلالتبر گوناگونی اوامر و اموری که در شب قدر بر رسول خدا و یا بر حجت خدا بر روی زمین نازل میشود، دارد. و از ائمه طاهرین (س)، نیز روایاتی که در آنها این معنی تایید شده و جزئیاتی از آن نیز بیان شده، نقل گردیده است.
– این مساله بزرگی است و من به این نتیجه رسیدهام که ترک تفکر در این مساله سزاوارتر است. آیا اینطور نیست؟
– تفکر ما را به شناخت چیزهای بسیاری رهنمون میسازد. اما شناخت آنچه در شب قدر نازل میشود با تفکر در آن حاصل نمیشود. و ما هم مکلف به شناخت آن نیستیم. بلکه تنها بر ما واجب است که به این سخن خداوند که «فرشتگان و روح در آن شب به فرمان پروردگارشان از برای هر کاری فرود میآیند.» [۳۰] با همه عمومیت و اجمال آن ایمان داشته باشیم.
– قدری در موضوع سی نفری که حضرت صاحبالامر (ع)، با آنها سر و کار دارد، تامل کردم و به این نتیجه رسیدم که هر یک از این سی نفر بخشی از برنامه سال را از سوی آن حضرت دریافت میکنند و مامور به اجرای آن میشوند، آیا اینطور نیست؟
– بله احتمال دارد، همچنانکه این احتمال هم وجود دارد که به همراه نزول برنامه شیوه اجرای آن برنامه نیز نازل شود. پس در مجموع برای ما امکان اینکه با فکر و اندیشه خودمان روش کار امام مهدی، ارواحنا فداه، را درک کنیم وجود ندارد.
– من در داستان خضر در قرآن تامل کردم و به این نتیجه رسیدم که محور کارهای او یاری و خدمت به مؤمنان در امور زندگیشان میباشد، همچنانکه در مورد صاحبان کشتی که آن حضرت کشتی آنها را از تصرف شدن نجات داد و یا دو پسری که حضرت خضر گنج آنها را از آسیب حفظ کرد، مشاهده میکنیم، و نیز از کارهای آن حضرت دفع ضرر و گمراهی از مؤمنان میباشد، همچنانکه در مورد پدر و مادری که فرزندی ناصالح داشتند. و آن حضرت با کشتن پسر مانع از گمراهی پدر و مادرش شد. ملاحظه کنیم. همچنین از داستان خضر (ع)، این نکته بر من روشن شد که او شخصی جهانگرد است و هرگز در یک مکان اقامت نمیکند. او در واقع زمانی که بر کشتی سوار شد، شهر و یا شهرهای مختلفی را قصد کرده بود و در هر مکان کار و برنامه خاصی داشت. بنابراین میتوان گفت که کارهای حضرت صاحبالامر گروهی که با آن حضرت هستند نیز بر محور خدمت مادی و معنوی به مؤمنان دور میزند و آنها نیز در یک مکان اقامت نمیکنند و دائم در حال حرکت از نقطهای به نقطه دیگرند.
– بله همینطور است. در روایتی وارد شده است که گنج آن دو پسر که حضرت آن را از آسیب حفظ کرد در واقع لوحهای زرین بود که بر آن دانش و حکمت نقش بسته بود. پس خدمتخضر به آن دو هم خدمتی در امر زندگی مادی آنها و هم خدمتی در طریق هدایت آنها بود.
– بنابراین معنای روایتی که میگوید آنها در مدینه سکونت دارند چیست؟
– مدینه در واقع پایگاه و مقر اقامت آنهاست و این منافاتی با حرکت دائمی و رفت و آمد آنها به نقاط مختلف ندارد. و من از دوستم که در کنار دیوار بقیع نشسته بود جدا شدم در حالی که همچنان در اندیشه بود.
http://akhlagh.net