آنچه در پی میآید، بخشی از بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی است که پیرامون
ضرورت شناخت اهل بیت(ع) از طریق قرآن و شناخت قرآن بواسطه آن ذوات مقدس ایراد شده است که آن را از نظر میگذرانیم.شناخت هر چیزی راههای گوناگونی دارد. بهترین راه شناخت این است که خود آن شیء را با هویتش بشناسیم، از آن به بعد آن را با شبیهاش بشناسیم و از آن به بعد یک شناخت جدلی هم دارد که تعرف الاشیاء باضدادها؛ اینها راههای گوناگون شناخت است.
وقتی به حضرت امیر(ع) عرض کردند که عقل یعنی چه، حضرت عقل را معنا کرد؛ بعد عرض کردند: جهل یعنی چه؟ فرمود: گفتم، نه! وقتی از حضرت خواستند عدل را معنا کنند، حضرت عدل را معنا کردند. بعد عرض کردند: ظلم یعنی چه؟ فرمود: گفتم، نه! این گفتم نه، یعنی تعرف الاشیاء باضدادها؛ این یک معرفت جدلی است که در روایات ما کم نیست؛ این مطلب اول.
بهترین راه شناخت اهل بیت(ع)، از راه شناخت «قرآن کریم»
دوم اینکه شناخت اهل بیت(ع) آنطوری که هستند، مقدور ما نیست؛ خودشان، خودشان را به خوبی میشناسند. ما اگر بخواهیم اهلبیت(ع) را بشناسیم، بهترین راه این است که به وسیله شبیهشان بشناسیم. تنها چیزی که شبیه اینهاست و اینها شبیه آن هستند، همین «قرآن کریم» است. البته انبیای دیگر راه همینها را دارند؛ اما ما به آنها دسترسی نداریم، مگر از راه قرآن کریم. اگر اینها ثقلیناند و لن یفترقا هستند و هر کدام عِدل دیگریاند، بهترین راه شناخت اهلبیت(ع) قرآن کریم است؛ چون قرآن کریم مصون از تحریف است. هم خودش را معرفی میکند، هم حاملان و مفسران خودش را معرفی میکند. پس بهترین راه شناخت اهل بیت(ع) قرآن کریم است.
استقلال مطلق قرآن کریم در مسیر رسالت خویش
مطلب سوم آن است که قرآن کریم در کاری که به عهده گرفته است،
مستقل است؛ به هیچ چیز محتاج نیست تا شبهه دور و امثال دور مطرح بشود. قرآن کریم آنچه را که ادعا کرده است و عهده دارد، در تفهیم و تبیین آن مستقل است. قرآن کریم به عنوان أحدُ الثقلین معروف است، یک؛ ثقل اکبر است، دو. در این امر مستقل است، کمبودی ندارد. این یک توضیح میخواهد؛ یک وقت است یک سخنران یا یک نویسنده یک آیهای را محور بحث قرار میدهد، میگوید: اسلام این را میگوید. از آن گوینده یا آن نویسنده بیش از این متوقع نیست؛ در حالی که او نباید بگوید اسلام و قرآن این را میگوید؛ باید بگوید: این آیه این را میگوید.
لزوم رعایت ترتیب در اظهارنظرهای اجتهادی
اگر کسی یک آیه را محور بحث قرار داد، یک پژوهشگر و یک محقق باید بگوید: این آیه این را میگوید، هرگز نمیتواند برابر یک آیه فتوا بدهد، این قدم اول؛ در مطلب سوم این میشود قدم اول. حالا اگر آمد و کل آن سوره را بررسی کرد، باز هم مجاز نیست بگوید، قرآن این را میگوید. باید بگوید: پیام این سوره، قبل و بعدش، شواهد سابق و لاحقش این مطلب منظور است. اگر کل قرآن را به خوبی ارزیابی کرد مجتهدانه، تازه مجاز است که بگوید: قرآن این را میگوید، نه اسلام! ما که (معاذ الله) نتوانستیم بگوییم و نمیتوانیم بگوئیم، حسبنا کتاب الله! باز حق نداریم بگوییم اسلام
این را میگوید؛ باید بگوییم: قرآن این را میگوید.
پس اگر کسی تحقیقی کرده، در سایه پژوهشش تمام آیات قرآن را محققانه بررسی کرده، از آنجا که بالاخره بشر است، از بشرهای مجتهد بیش از این متوقع نیست. این مجتهدانه بررسی کرده، اول تا آخر قرآن را بررسی کرده، ارزیابی کرده، فهمیده قرآن این را میخواهد بگوید؛ این مجاز است بگوید قرآن این را میگوید، اما دیگر مجاز نیست بگوید اسلام این را میگوید. اینها را یادداشت میکند، مینویسد که عصاره قرآن این است.
چون خود قرآن در ارجاع به اهل بیت(ع) مستقل است، بدون اینکه «دوری» در کار باشد.چون ما بخواهیم حرمت اهل بیت(ع) را، مرجعیت اهلبیت(ع) را به وسیله روایات ثابت کنیم، آنوقت این شبهه «دور» است. اما قرآن ما را به صورت بین الرشد بدون «دور»، به صورت شفاف به اهل بیت(ع) ارجاع میدهد؛ در این کار مستقل است. خدای سبحان هم فرمود:(قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ). اگر نور است، پس ابهامی در آن نیست.
نورافشانی دقیق و عمیق قرآن کریم در معرفت
قرآن یک نوری نیست نظیر نور شمع که انسان بتواند فقط با آن یک کوره راه ببیند، یا خصوصیاتش را مشخص بکند! الان نور شمس آثار فراوانی دارد؛ برای بعضی خوب است، برای بعضی بد است. برای چه گیاهی در چه حدی خوب است، برای چه گیاهی در چه حد خوب نیست؛ هزارها آثار در این نور شمس هست. قرآن با اینکه شفاف است، اما عمیق است.
خدای سبحان فرمود: این نور است: (قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ). آن یک کتاب عمیق عریق دقیق علمی است؛ یک کتابی نیست که آدم با مطالعه و مباحثه حل کند! (إِنّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیل). این مثل کفایه نیست که با 7، 8 سال درس حل بشود؛ کفایه و مکاسب قول ثقیل نیستند. بعد از 7،8 سال آن را می فهمند؛ اما قرآن اینطور نیست.
قرآن ثقیل است، یعنی وزین است؛ ولی سخت نیست. ثقیل بودن، وزین بودن، عمیق بودن، علمی بودن جزء اوصاف ثبوتی آن است، اما سخت نیست. چون فطرت پذیر است، دلپذیر است، مطابق با هویت ماست، آشناست، حرفش آشناست؛ چیزی میگوید که جان، آن را میپذیرد، مخالف با فطرت ما نیست. لذا فرمود: ثقیل است، سخت نیست؛ آسان است، سست نیست: (لَقَدْ یَسّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ)، ما قرآن را آسان قرار دادیم، تحمیلی بر شما نیست.
اگر گفتیم توحید است، نشانش در قلب شماست؛ اگر گفتیم عدل است، تقوا هست، فضیلت هست؛ همه خیر را گفتیم، در فطرت شما نهادینه است.بنابراین ثقیل است، سخت نیست؛ (یسیر) یعنی آسان است، سست نیست. یک چنین کتابی حداقل سالیان متمادی پیش یک استادی عمیق درس خواندن میخواهد. قول ثقیل را نمیشود همین جوری مثل کفایه و مکاسب فهمید.
تبیین و تفسیر قرآن کریم توسط پیامبر اکرم(ص)
قرآن چون کتاب نور است، به هیچ چیزی محتاج نیست؛ چون ثقیل است، مبین میخواهد.فرمود: مبین، پیغمبر است: (أنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ)، چون یک کتاب عمیق، مدرس میخواهد، اما این مدرس میگوید: منظور این آیه این است، به دلیل فلان آیه، نه از جای دیگر کمک بگیرد؛ این میشود «نور». پس این کتاب نور است، هیچ ابهامی در آن نیست؛ لغز نیست، ابهام نیست، اجمال نیست، تعارض نیست، اختلاف نیست، تناقض نیست؛ نور است و علمی، دلپذیر و فطرت پذیر.
این کتاب به صورت شفاف، پیغمبر (ص) را مبین قرار داده و در سوره مبارکه حشر هم به صورت شفاف فرموده است: هر چه پیغمبر گفت، بگیرید: (ما آتاکُمُ الرّسُولُ فَخُذُوهُ). دیگر از این شفافتر! و پیغمبر هم علی رئوس الاشهاد بدون اختلاف، به صورت بین الرشد فرمود: «إنّی تَارکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إن تَمسَّکتُم بِهِما لَنْ تَضِلُّوا ابدا کتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أهْلَ بَیْتی وَ إنَّهُما لَنْ یَفْتَرقَا حتّی یَردا عَلیَّ الحَوْضَ».
پس این در ارجاع به اهلبیت(ع) مستقل بود؛ اینطور نبود که ما برای حجیت سخنان اهلبیت(ع)، مرجعیت دینی اینها به خود روایات تمسک بکنیم، به حدیث غدیر و منزلت وحدیث طیر، که اینها در ردیف مؤیداتاند. اگر در قرآن یک مطلبی باشد که (معاذ الله) اهلبیت(ع) به آن نرسند، این طلیعه افتراق است. اگر در قرآن یک چیزی باشد که (معاذ الله) آنها ندانند، این افترقا است. بنابراین خود قرآن کریم، در آن کاری که عهده گرفته است مستقل است؛ نور است، شفاف است، قول ثقیل و وزین و عمیق علمی است و ما را به هدف اجابت میرساند.
اظهارنظر نهایی در دین، مستلزم بررسی تمام آیات و روایات
چون خود قرآن ما را به اهل بیت(ع) ارجاع داد؛ ما اگر یک مطلبی را از قرآن استفاده کردیم و به روایات مراجعه نکردیم؛ فقط مجازیم بگوییم قرآن این را گفته و مجاز نیست
یم بگوییم اسلام این را گفته. این را اینجا مینویسیم، بعد میرویم خدمت روایات. روایات هم اگر یک روایت، دو روایت، کمتر و بیشتر را دیدیم؛ بازهم نمیتوانیم بگوییم اهلبیت(ع) این را فرمودند. باید بگوییم این روایت مضمونش این بود.
حالا کسی در سخنرانی یا در مقاله نویسی قلمش باز است، آن حرف دیگر است. ولی یک پژوهشگر مجاز نیست با یک روایت بگوید، اهلبیت(ع) این را فرمودند. اگر به مقداری که مقدور ما است ارزیابی کردیم، مطالعه کردیم، روایات را دسته بندی و بررسی کردیم، آنوقت مجازیم بگوییم که اهلبیت(ع) این را فرمودند؛ باز هم مجاز نیستیم بگوییم، اسلام این را فرمود؛ چون نه حسبنا کتاب الله درست است، نه حسبنا العترة درست است. آن که عدلِ قرآن است، عترت است نه روایت. فرمودند روایات جعلی فراوان است: «ستکثر علیّ القال».
لزوم ارجاع روایات مأثور از اهل بیت(ع) بر قرآن کریم
بعد از اینکه اینجا نوشتیم که قرآن این را میگوید، اینجا هم نوشتیم که روایات این را میگوید، نه اهل بیت؛ برای اینکه آنها عدل قرآنند، آنها هر چه فرمودند معصومند؛ اما روایات این را میگوید، خود آنها به ما فرمودند: آنچه از ما رسیده است بر قرآن عرضه کنید. این هم دو طائفه از نصوص است؛ یک طائفه نصوص علاجیه است که این معمولاً در کتابهای اصول هست که اگر دو تا روایتی متعارض بود، هر دو را عرضه کنید بر قرآن کریم: «فَمَا وَافَقَ کِتابَ اللهِ فَخُذُوهُ وَمَا خَالفَ کِتابَ اللهِ فَدَعُوهُ». در نصوص علاجیه آن روایتی که مخالف قرآن کریم است، مطرود است؛ چون موافقت کتاب الله شرط حجیت نیست، مخالفت قرآن مانع حجیت است. این نصوص علاجیه در کتابهای اصول هست.
طایفه دیگر روایاتی است که مربوط به نصوص علاجیه نیست، درباره اصل روایت است. هر دو طایفه را مرحوم کلینی و دیگران نقل کردهاند که وجود مبارک پیغمبر(ص) فرموده ائمه (ع) فرمودند که: «ستکثر علیّ القال». خدا غریق رحمت کند مرحوم مجلسی را، او در همین بحار روایت کرده که: «ستکثر علی القال» که نشان آن است که به پیغمبر(ص) دروغ میبندند؛ برای اینکه بگویند این حدیث نبوی است. بنابراین آنها فرمودند: مثل ما حرف میزنند، اما مثل خدا که نمیتوانند حرف بزنند! هر روایتی که از ما نقل شده آن را بر کتاب خدا عرضه کنید.
شرط اعتبار روایات در عدم مخالفت با قرآن کریم
بعد از اینکه روایات را بر کتاب خدا عرضه کردیم و برای ما ثابت شد که موافقت کتاب الله شرط نیست، مخالفت مانع است؛ برای اینکه این همه دستوراتی که از ائمه(ع) رسیده است درباره عبادات، اخلاق، زکوات و اینها، خصوصیاتشان که در قرآن نیست، که ما بگوییم چون در قرآن نیست، (معاذالله) اینها درست نیست، هیچ کدام مخالف قرآن نیست.
قرآن فرمود: (أقیمُوا الصّلاةَ)، اما حالا نماز صبح دو رکعت است، این را که قرآن نفرموده؛ این را خودش ارجاع داد به صورت شفاف که به کی مراجعه کنیم. بعد از اینکه روایات را عرضه کردیم بر قرآن کریم، عصاره قرآن را گرفتیم، عصاره روایات را گرفتیم، روایات را بر قرآن کریم عرضه کردیم؛ آنگاه به مقداری که حجت داریم مطمئناً، میگوییم: اسلام این را میگوید. اگر مصیب بودیم، لنا اجران؛ و اگر خدای ناکرده مخطی بودیم، لنا اجر واحد؛ این کار یک پژوهشگر است.
چگونگی ارتباط آیات قرآن کریم با روایات اهل بیت(ع) به عنوان منابع دینی
پس آن که به عهده قرآن بود، این نبود که همه کلی و جزئی و اصلی و فرعی اسلام را بگوید؛ آن که به عهده قرآن کریم بود، این بود که قانون اساسی باشد، خطوط کلی را بگوید؛ در این جهت مستقل است، به هیچ وجه محتاج به روایت نیست. اینکه مرحوم علامه فرمود: ما بدون روایات حل میکنیم. او اگر چنانچه بخواهد ما را به اهلبیت(ع) ارجاع بدهد که نمیشود از روایت کمک بگیرد، تازه اول دور است.
اما این حرف اسلام نیست، حرف قرآن است. قرآن در کمال شفافیت ما را به اهلبیت(ع) ارجاع داد، در این جهت مستقل است. لذا تعبیر شریف المیزان این است که: آنچه را که قرآن به عهده دارد، در آن مستقل است؛ نیازی به روایت نیست. قرآن هم بیش از این ارجاع ندارد،قرآن احد الثقلین است و در احد الثقلین بودن محتاج نیست. اهلبیت(ع) هر چه مستقیماً بگویند، دیگر نیازی به عرضه به قرآن کریم نیست.
حالا اگر زراره خدمت حضرت نشسته است، امام صادق(ع) فرمود: این است، دیگر زراره موظف نیست که این را بر قرآن عرضه کند؛ این خودش قرآن است، چون او از قرآن شنیده، آنکه فرمود: روایت را بر قرآن عرضه کنید، چون روایت جعلی و غیرجعلی است؛ اما اگر از عترت معصوم(ع) کسی بالصراحه شنیده، این میرود دنبال قرآن؟! این مثل این است که قرآن خوانده، روایاتی که به ما رسیده و ما نمیدانیم درست است یا نه، در آنجا باید روایت را بر قرآن عرضه کرد. لذا گفتند که یا بر قرآن، یا بر سنت قطعی بسنجید؛ چون سنت قطعی پیغمبر هم همین است.
پس سهم روایات مشخص است که کجاست، مرز روایات با اهل بیت(ع) را هم باید جدا بکنیم. آن که عدل قرآن است؛ روایت نیست، اهل بیتاند؛ چون مثل قرآن حرف میزنند. ما این راهها را که طی بکنیم، سهم قرآن محفوظ میشود. اما ما نمیخواهیم و نمیتوانیم و بنا هم بر این نیست که فقط بگوییم قرآن چه میگوید، ما نمیخواهیم کارهای تحقیق علمی بکنیم؛ بلکه میخواهیم کار تحقیق اسلامی بکنیم.
لزوم یاد اهل بیت(ع) با حفظ جوانب وحدت در مجامع بین المللی
بنابراین شما اسلامی فکر کنید و اسلام را از راه اهل بیت(ع) مطرح کنید. اصراری هم نداشته باشید که نام شیعه را ببرید که حساسیت دارد؛ نام اهلبیت(ع) را ببرید که حساسیت ایجاد نمیکند. حرف حق زدید، بدون آشفتگی! اسلام این را میگوید، برای اینکه امام صادق(ع) این را فرمود؛ روی نام شیعه حساسیت دارند. اهلبیت(ع) واقعاً محبوب جهان اسلامند، بگویید اسلام این را گفته؛ بگویید وجود مبارک حضرت امیر(ع) گفته، امام صادق(ع) گفته، اهلبیت(ع) فرمودند؛ همان حرف را زدید، بدون حساسیت. اینکه آدم باید هم حرف خوب بزند، هم خوب حرف بزند این است.
وجود مبارک موسای کلیم(ع) گفت: فرق من و برادرم هارون این است که من حرف خوب میزنم، او خوب حرف میزند؛ این را رفیق من قرار بده، (هُوَ أفْصَحُ مِنّی لِسانً). این «افصح منی لسانا» برای همین است. تنها آهنگین حرف زدن که نیست، آدم میتواند بگوید اسلام این را میگوید، برای اینکه وجود مبارک امام رضا(ع) این را فرمود، امام صادق(ع) این را فرمود؛ اینها اهل بیتاند و هیچ
حساسیت هم ایجاد نمیکند.
داستانهای قرآنی، دریچه فهم معارف قرآن کریم
قرآن یک خصیصهای دارد که در عین حال که وزین و علمی است، همان مطالب علمی را به صورت قصه، به صورت داستان، به صورت مَثَل رقیق کرده، نازل کرده، لطیف کرده تا در دسترس دیگران قرار گرفته تا همه بفهمند. لذا مطلبی در قرآن نیست که عوام نفهمد؛ اما آیاتی است که حکما و فقها در آن میمانند، آن آیه را با قصه و داستان و مثل و تنذیر و تشبیه و تبشیر و انذار رقیق میکند، با صد وسیله تا این شخص بفهمد.
«معارف قرآن به گونهای بیان شده است که از سویی برای همگان و به ویژه آنان که در حد حس میاندیشند، مفهوم باشد و از سوی دیگر با اصولی همراه است تا از تلقّی نازل و محسوس ایمن بماند؛ از اینرو باید
از ادبیاتی استفاده شود که در آن معقول، محسوس گردد و تشبیه معقول به محسوس به کار گرفته شود و چنین شیوهای جز وضع کنونی قرآن نخواهد بود… بخشهایی از معارف دین را با تفکر عقلی هم نمیتوان فهمید و تنها راه رسیدن به این گونه حقایق، طهارت دل و راه شهود است؛ زیرا عقل تنها مفاهیم حصولی را از راه برهان میفهمد و حقایق شهودی را با عقل و استدلال نمیتوان ادراک کرد. قرآن کریم عبادت را راهی برای تقویت شهود میداند: (وَ اعْبُدْ رَبّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ)».
امکان نیل به مقام شهادت، در جهاد با نفس و تلاش دینی
مرحوم فیض میگوید: اینکه شهید در میدان جهاد اصغر است، حی مرزوق عندالله است. اما آنکه شهید در جهاد اکبر است، به طریق اولی؛ یا لااقل مثل اوست. این «و لا تقولوا» و «لاتحسبن» مخصوص شهدای معرکه نیست. آنها که در جهاد اکبر فاتحانه تلاش و کوشش میکنند و بالاخره رحلت میکنند، آنها هم (حی مرزوق)اند. پس بنابراین آدم اگر به جبهه نرفت و حی مرزوق نشد، اینجا میتواند در صحنه جهاد اکبر با نفس بجنگد و در این راه دین تلاش و کوشش کند؛ به تعبیر ایشان بشود حی مرزوق عندالله و روزیاش را هم بخورد. آن نبوت را میگویند: «رزقا حسنا»، اگر نوبت رزق است، ولایت رزق است، فقاهت هم رزق است، حکمت هم رزق است،
علوم تفسیری هم رزق است.
منبع: نامه جامعه شماره نود و پنجم
www.farsnews.com