تفسیر آیاتی از قرآن مجید پیرامون ازدواج
1:
وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى مِنكمُْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكمُْ وَ إِمَائكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(نور.32)
وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يجَِدُونَ نِكاَحًا حَتىَ يُغْنِيهَُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكاَتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيرًْا وَ ءَاتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِى ءَاتَئكُمْ وَ لَا تُكْرِهُواْ فَتَيَاتِكُمْ عَلىَ الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تحََصُّنًا لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(نور.33)
ترجمه:
مردان و زنان بىهمسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بىنياز مىسازد خداوند گشايشدهنده و آگاه است!(نور.32)
و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمىيابند، بايد پاكدامنى پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بىنياز گرداند! و آن بردگانتان كه خواستار مكاتبه [قرار داد مخصوص براى آزاد شدن] هستند، با آنان قرار داد ببنديد اگر رشد و صلاح در آنان احساس مىكنيد (كه بعد از آزادى، توانايى زندگى مستقل
را دارند) و چيزى از مال خدا را كه به شما داده است به آنان بدهيد! و كنيزان خود را براى دستيابى متاع ناپايدار زندگى دنيا مجبور به خود فروشى نكنيد اگر خودشان مىخواهند پاك بمانند! و هر كس آنها را (بر اين كار) اجبار كند، (سپس پشيمان گردد،) خداوند بعد از اين اجبار آنها غفور و رحيم است! (توبه كن
يد و بازگرديد، تا خدا شما را ببخشد!)(نور.33)
تفسیر نمونه:
“مردان و زنان بى همسر را همسر دهيد، و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را” (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ)
“ايامى” جمع “ايم” (بر وزن قيم) در اصل به معنى زنى است كه شوهر ندارد، سپس به مردى كه همسر ندارد نيز گفته شده&l t;SPAN dir=ltr> است، و به اين ترتيب تمام زنان و مردان مجرد در مفهوم اين آيه داخلند خواه بكر باشند يا بيوه.
تعبير “انكحوا” (آنها را همسر دهيد) با اينكه ازدواج يك امر اختيارى و بسته به ميل طرفين است، مفهومش اين است كه مقدمات ازدواج آنها را فراهم سازيد، از طريق كمكهاى مالى در صورت نياز، پيدا كردن همسر مناسب، تشويق به مساله ازدواج، و بالآخره پا در ميانى براى حل مشكلاتى كه معمولا در اين موارد بدون وساطت ديگران انجام پذير نيست، خلاصه مفهوم آيه به قدرى وسيع است كه هر گونه قدمى و سخنى و درمى در اين راه را شامل م
ىشود.
بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مىكند كه مسلمانان در همه زمينهها به يكديگر كمك كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است.
اهميت اين مساله تا به آن پايه است كه در حديثى از امير مؤمنان على ع مىخوانيم:
افضل الشفاعات ان تشفع بين اثنين فى نكاح حتى يجمع اللَّه بينهما:
“بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى، تا اين امر به سامان برسد”!(1)
در حديث ديگرى از امام كاظم موسى بن جعفر (ع) مىخوانيم:
ثلاثة يستظلون بظل عرش اللَّه يوم القيامة، يوم لا ظل الا ظله، رجل زوج اخاه المسلم او اخدمه، او كتم له سرا
“سه طايفهاند كه در روز قيامت در سايه عرش خدا قرار دارند، روزى كه سايهاى جز سايه او نيست: كسى كه وسائل تزويج برادر مسلمانش را فراهم سازد، و كسى كه به هنگام نياز به خدمت، خدمت كنندهاى براى او فراهم كند و كسى كه اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد”!(2)
و بالآخره در حديثى از پيامبر (ص) مىخوانيم: “هر گامى انسان در اين راه بر دارد و هر كلمهاى بگويد، ثواب يك سال عبادت در نامه عمل او مىنويسند“.
(كان له بكل خطوة خطاها، او بكل كلمة تكلم بها فى ذلك، عمل سنة قيام ليلها و صيام نهارها).(3)
و از آنجا كه يك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زير بار ازدواج و تشكيل خانواده مساله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته مىفرمايد: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيد چرا كه “اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مىسازد” (إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ)
و خداوند قادر بر چنين كارى هست، چرا كه “خداوند واسع و عليم است” (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ)
قدرتش آن چنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مىگيرد، و علم او چنان گسترده است كه از نيات همه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت و پاكدامنى اقدام به ازدواج مىكنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد.(4)
در اين زمينه تحليل روشنى داريم، و همچنين روايات متعددى كه در آخر اين بحث خواهد آمد.
ولى از آنجا كه گاه با تمام تلاش و كوشش كه خود انسان و ديگران مىكنند وسيله ازدواج فراهم نمىگردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محروميت بگذراند، مبادا كسانى در اين مرحله قرار دارند گمان كنند كه آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت چنين ايجاب مىكند، لذا بلا فاصله در آيه بعد دستور پارسايى را هر چند مشكل باشد به آنها داده مىگويد: “و آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى نياز سازد” (وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.)
نكند در اين مرحله بحرانى و در اين دوران آزمايش الهى تن به آلودگى در دهند و خود را معذور بشمرند كه هيچ عذرى پذيرفته نيست، بلكه بايد قدرت ايمان و شخصيت و تقوا را در چنين مرحلهاى آزمود.
سپس از آنجا
كه اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به ميان آيد عنايت و توجه خاصى به آزادى آنها نشان مىدهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادى بردگان از طريق “مكاتبه” (بستن قرارداد براى كار كردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالك خود و آزاد شدن) پرداخته مىگويد: “بردگانى كه از شما تقاضاى مكاتبه براى آزادى مىكنند با آنها قرار داد
ببنديد، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مىكنيد” (وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً)
منظور از جمله “عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً” اين است كه رشد و صلاحيت كافى براى عقد اين قرار داد و سپس توانايى براى انجام آن داشته باشند و بتوانند بعد از پرداختن مال الكتابه (مبلغى را كه قرار داد بستهاند) زندگى مستقلى را شروع كنند، اما اگر توانايى بر اين امور را نداشته باشند، و اين كار در مجموع به ضرر آنها تمام شود و در نتيجه سر بار جامعه شوند بايد به وقت ديگرى موكول كنند كه اين صلاحيت و توانايى حاصل گردد.
سپس براى اينكه بردگان به هنگام اداى اين اقساط به زحمت نيفتند دستور مىدهد كه “چيزى از مال خداوند كه به شما داده است به آنها بدهيد” (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ.)
در اينكه منظور از اين مال چه مالى است كه بايد به اين بردگان داد؟
در ميان مفسران گفتگو است:
جمع كثيرى گفتهاند: منظور اين است كه سهمى از زكات، همانگونه كه در آيه 60 سوره توبه آمده است، به آنها پرداخته شود تا بتوانند دين خود را ادا كنند و آزاد شوند.
بعضى ديگر گفتهاند منظور آن است كه صاحب برده قسمتى از اقساط را به او ببخشد، و يا اگر دريافت داشته به او باز گرداند، تا توانايى بيشتر بر نجات خود از اسارت و بردگى پيدا كند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه در آغاز كار كه بردگان توانايى بر تهيه مال ندارند چيزى به عنوان كمك خرج يا سرمايه مختصر به آنها بدهند تا بتوانند به كسب و كارى مشغول شوند، هم خود را اداره كنند، و هم اقساط دين خويش را بپردازند.
البته سه تفسير فوق با هم منافاتى ندارد و ممكن است مجموعا در مفهوم آيه جمع باشد، هدف واقعى اين است كه مسلمانان اين گروه مستضعف را تحت پوشش كمكهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى يابند.
در حديثى از امام صادق (ع) مىخوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود:
تضع عنه من نجومه التي لم تكن تريد ان تنقصه، و لا تزيد فوق ما فى نفسك.(5)
اشاره به اينكه بعضى براى اينكه كلاه شرعى درست كنند و بگويند ما طبق آيه فوق به بردگان خود كمك كردهايم و تخفيف دادهايم، مبلغ مال الكتابة را بيش از آنچه در نظر داشتند مىنوشتند، تا به هنگام تخفيف دادن درست همان مقدارى را كه مىخواستند بى كم و كاست دريافت دارند!
امام صادق (ع) از اين كار نهى مىفرمايد و مىگويد: “بايد تخفيف از چيزى باشد كه واقعا در نظر داشته از او بگيرد”! در دنباله آيه به يكى از اعمال بسيار زشت بعضى از دنيا پرستان در مورد بردگان اشاره كرده مىفرمايد: “كنيزان خود را به خاطر تحصيل متاع زود گذر دنيا مجبور به خودفروشى نكنيد، اگر آنها مىخواهند پاك بمانند”! (وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا.)
بعضى از مفسران در شان نزول اين جمله گفتهاند: “عبد اللَّه بن ابى شش كنيز داشت كه آنها را مجبور به كسب در آمد براى او از طريق خودفروشى مىكرد! هنگامى كه حكم اسلام درباره مبارزه با اعمال منافى با عفت (در اين سوره) صادر شد آنها به خدمت پيامبر (ص) آمدند و از اين ماجرا شكايت كردند آيه فوق نازل شد و از اين كار نهى كرد”.(6)
اين آيه نشان مىدهد كه تا چه حد در عصر جاهليت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند كه حتى بعد از ظهور اسلام نيز بعضا به كار خود ادامه مىدادند، تا اينكه آيه فوق نازل شد و به اين وضع ننگين خاتمه داد، اما متاسفانه در عصر ما كه بعضى آن را عصر جاهليت قرن بيستم نام نهادهاند در بعضى از كشورها كه دم از تمدن و حقوق بشر مىزنند اين عمل به شدت ادامه دارد، و حتى در مملكت ما، در عصر طاغوت نيز به صورت وحشتناكى وجود داشت كه دختران معصوم و زنان ناآگاه را فريب مىدادند و به مراكز فساد مىكشاندند و با طرحهاى شيطانى مخصوص آنها را مجبور به خودفروشى مىكردند و راه فرار را از هر طريق به روى آنها مىبستند، تا از اين طريق در آمدهاى سرشارى فراهم سازند كه شرح اين ماجرا، بسيار دردناك، و از عهده اين سخن خارج است.
گرچه ظاهرا بردگى به صورت سابق وجود ندارد، ولى در دنياى به اصطلاح متمدن جناياتى مىشود كه از دوران بردگى به مراتب وحشتناكتر است، خداوند مر
دم جهان را از شر اين انسانهاى متمدننما حفظ كند، و خدا را شكر كه در محيط ما بعد از انقلاب اسلامى به اين اعمال ننگين خاتمه داده شد.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً (اگر آنها مىخواهند پاك بمانند …) مفهومش اين نيست كه اگر خود آن زنها مايل به اين كار باشند اجبار آنها مانعى ندارد، بلكه اين تعبير از قبيل “منتفى به انتفاء موضوع” است زيرا عنوان “اكراه” در صورت عدم تمايل صادق است و گر نه خودفروشى و تشويق به آن به هر حال گناه بزرگى است.
اين تعبير براى اين است كه اگر صاحبان اين كنيزان مختصر غيرتى داشته باشند به غيرت آنها بر خورد مفهوم آيه اين است اين كنيزان كه ظاهرا در سطح پائينترى قرار دارند مايل به اين آلودگى نيستند شما كه آن همه ادعا داريد چرا تن به چنين پستى در مىدهيد؟! در پايان آيه -چنان كه روش قرآن است- براى اينكه راه بازگشت را به روى گنهكاران نبندد بلكه آنها را تشويق به توبه و اصلاح كند مىگويد: “و هر كس آنها را بر اين كار اكراه كند (سپس پشيمان گردد) خداوند بعد از اكراه آنها غفور و رحيم است” (وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ.)
اين جمله چنان كه گفتيم ممكن است اشاره به وضع صاحبان آن كنيزان باشد كه از گذشته تاريك و ننگين خود پشيمان و آماده توبه و اصلاح خويشتن هستند، و يا اشاره به آن زنانى است كه تحت فشار و اجبار تن به اين كار مىدادند.
نكتهها:
1. ازدواج يك سنت الهى است
گر چه امروز مساله ازدواج آن قدر در ميان آداب و رسوم غلط و حتى خرافات پيچيده شده كه به صورت يك جاده صعب العبور يا غير قابل عبور براى جوانان در آمده است، ولى قطع نظر از اين پيرايهها، ازدواج يك حكم فطرى و هماهنگ قانون آفرينش است كه انسان براى بقاء نسل و آرامش جسم و روح و حل مشكلات زندگى احتياج به ازدواج سالم دارد.
اسلام كه هماهنگ با آفرينش گام بر ميدارد نيز در اين زمينه تعبيرات جالب و مؤثرى دارد، از جمله حديث معروف پيامبر (ص) است:
“تناكحوا، و تناسلوا تكثروا فانى اباهى بكم الامم يوم القيامه و لو بالسقط“
ازدواج كنيد تا نسل شما فزونى گيرد كه من با فزونى جمعيت شما حتى با فرزندان سقط شده در قيامت به ديگر امتها مباهات مىكنم!(7)
و در حديث ديگر از آن حضرت مىخوانيم:
“من تزوج فقد احرز نصف دينه فليتق اللَّه فى النصف الباقى“
كسى كه همسر اختيار كند نيمى از دين خود را محفوظ داشته، و بايد مراقب نيم ديگر باشد.(8)
چرا كه غريزه جنسى نيرومندترين و سركشترين غرائز انسان است كه به تنهايى با ديگر غرائز برابرى م
ىكند، و انحراف آن نيمى از دين و ايمان انسان را به خاطر خواهد انداخت.
باز در حديث ديگرى از پيامبر (ص) مىخوانيم: “شراركم عزابكم” بدترين شما مجردانند.(9)
به همين دليل در آيات مورد بحث و همچنين روايات متعددى مسلمانان تشويق به همكارى در امر ازدواج مجردان و هر گونه كمك ممكن به اين امر شدهاند مخصوصا اسلام در مورد فرزندان مسئوليت سنگينى بر دوش پدران افكنده، و پدرانى را كه در اين مسئله حياتى بى تفاوت هستند شريك جرم انحراف فرزندانشان شمرده است چنان كه در حديثى از پيامبر (ص) مىخوانيم:
“من ادرك له ولد و عنده ما يزوجه فلم يزوجه، فاحدث فالاثم بينهما!”
كسى كه فرزندش به حد رشد رسد و ام
كانات تزويج او را داشته باشد و اقدام نكند، و در نتيجه فرزند مرتكب گناهى شود، اين گناه بر هر دو نوشته مىشود!(10)
و باز به همين دليل دستور مؤكد داده شده است كه هزينههاى ازدواج را اعم از مهر و ساير قسمتها سبك و آسان بگيرند، تا مانعى بر سر راه ازدواج مجردان پيدا نشود، از جمله در مورد مهريه سنگين كه غالبا سنگ راه ازدواج افراد كم در آمد است.
در حديثى از پيامبر اكرم (ص) مىخوانيم: “شوم المرأة غلاء مهرها“
زن بد قدم زنى است كه مهرش سنگين باشد.(11)
و باز در حديث ديگرى كه در ذيل حديث فوق وارد شده مىخوانيم:
“من شومها شدة مئونتها” يكى از نشانههاى شوم بودن زن آن است كه هزينه زندگى (يا هزينه ازدواجش) سنگين باشد.(12)
و از آنجا كه بسيارى از مردان و زنان براى فرار از زير بار اين مسئوليت الهى و انسانى متعذر به&l t;/SPAN> عذرهايى از جمله نداشتن امكانات مالى مىشوند در آيات فوق صريحا گفته شده است كه “فقر” نمىتواند مانع راه ازدواج گردد، بلكه چه بسا ازدواج سبب غنا و بى نيازى مىشود.
دليل آن هم با دقت روشن مىشود، زيرا انسان تا مجرد است احساس مسئوليت نمىكند نه ابتكار و نيرو و استعداد خود را به اندازه كافى براى كسب در آمد مشروع بسيج مىكند، و نه به هنگامى كه در آمدى پيدا كرد در حفظ و بارور ساختن آن مىكوشد و به همين دليل مجردان غالبا خانه به دوش و تهى دستند! اما بعد از ازدواج شخصيت انسان تبديل به يك شخصيت اجتماعى مىشود و خود را شديدا مسئول حفظ همسر و آبروى خانواده و تامين وسائل زندگى فرزندان آينده مىبيند، به همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود را به كار مىگيرد و در حفظ در آمدهاى خود و صرفهجويى، تلاش مىكند و در مدت كوتاهى مىتواند بر فقر چيره شود.
بى جهت نيست كه در حديثى از امام صادق (ع) مىخوانيم:
“الرزق مع النساء و العيال” روزى همراه همسر و فرزند است.(13)
و در حديث ديگرى از پيامبر ص مىخوانيم:” مردى خدمت حضرتش رسيد و از تهيدستى و نيازمندى شكايت كرد پيامبر (ص) فرمود:
“تزوج، فتزوج فوسع له” ازدواج كن، او هم ازدواج كرد و گشايش در كار او پيدا شد.(14)
بدون شك امدادهاى الهى و نيروهاى مرموز معنوى نيز به كمك چنين افراد مىآيد كه براى انجام وظيفه انسانى و حفظ پاكى خود اقدام به ازدواج مىكنند
.
هر فرد با ايمان مىتواند به اين وعده الهى دلگرم و مؤمن باشد، در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (ص) نقل شده:
“من ترك التزويج مخافة العيلة فقد سا
ء ظنه باللَّه ان اللَّه عز و جل يقول إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ”
كسى كه ازدواج را از ترس فقر ترك كند گمان بد به خدا برده است، زيرا خداوند متعال مىفرمايد: “اگر آنها فقير باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مىسازد”.(15)
البته روايات در منابع اسلامى در اين زمينه فراوان است كه اگر بخواهيم به نقل همه آنها بپردازيم از بحث تفسيرى خارج مىشويم.
2. منظور از جمله “وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ” چيست؟
قابل توجه اينكه در آيات مورد بحث به هنگامى كه سخن از ازدواج مردان و زنان بى همسر به ميان مىآيد به طور كلى دستور مىدهد براى ازدواج آنان اقدام كنيد، اما هنگامى كه نوبت بردگان مىرسد آن را مقيد به” صالح بودن” مىكند.
جمعى از مفسران (مانند نويسنده عاليقدر تفسير الميزان و همچنين تفسير صافى) آن را به معنى صلاحيت براى ازدواج تفسير كردهاند، در حالى كه اگر چنين باشد اين قيد در زنان و مردان آزاد نيز لازم است.
بعضى ديگر گفتهاند كه منظور صالح بودن از نظر اخلاق و اعتقاد است چرا كه صالحان از اهميت ويژهاى در اين امر برخوردارند، ولى باز جاى اين سؤال باقى است كه چرا در غير بردگان اين قيد نيامده است؟
احتمال مىدهيم منظور چيز ديگرى باشد و آن اينكه: در شرائط زندگى آن روز بسيارى از بردگان در سطح پائينى از فرهنگ و اخلاق قرار داشتند بطورى كه هيچگونه مسئوليتى در زندگى مشترك احساس نمىكردند، اگر با اين حال اقدام به تزويج آنها مىشد همسر خود را به آسانى رها نموده و او را بدبخت مىكردند، لذا دستور داده شده است در مورد آنها كه صلاحيت اخلاقى دارند اقدام به ازدواج كنيد، و مفهومش اين است كه در مورد بقيه نخست كوشش براى صلاحيت اخلاقيشان شود تا آماده زندگى زناشويى شوند، سپس اقدام به ازدواجشا.
3. عقد مكاتبه< /B>
گفتيم اسلام برنامه “آزادى تدريجى بردگان” را طرح كرده، و به همين دليل از هر فرصتى براى آزاد ساختن آنان استفاده كرده است، يكى از مواد اين برنامه مساله “مكاتبه” است كه به عنوان يك دستور در آيات مورد بحث به آن اشاره شده است.
“مكاتبه ” از ماده “كتابت” و “كتابت” در اصل از ماده “كتب” (بر وزن كسب) به معنى “جمع” است، و اينكه نوشتن را كتابت مىگويند به خاطر آن است كه حروف و كلمات را در يك عبارت جمع مىكند، و چون در مكاتبه قرار دادى ميان “مولا” و “عبد” نوشته مىشود آن را مكاتبه ناميدهاند
.
عقد مكاتبه يك نوع قرار داد است كه ميان اين دو نفر بسته مىشود، و عبد موظف مىگردد كه از طريق كسب آزاد، مالى تهيه كرده و به اقساطى كه براى او قابل تحمل باشد به “مولا” بپردازد و آزادى خود را باز يابد، و دستور داده شده است كه مجموع اين اقساط بيش از قيمت عبد نباشد.
و نيز اگر به عللى عبد از پرداختن اقساط عاجز شد بايد از بيت المال و سهم زكات اقساط او پرداخته و آزاد گردد، حتى بعضى از فقهاء تصريح كردهاند كه اگر زكاتى به مولا تعلق گيرد خود او بايد اقساط بدهى عبد را از باب زكات حساب كند.
اين عقد يك عقد لازم است و هيچيك از طرفين حق فسخ آن را ندارد.
روشن است كه با اين طرح هم بسيارى از بردگان آزادى خود را باز مىيابند و هم توانايى زندگى مستقل را در اين مدت كه ملزم به كار كردن و پرداخت اقساط هستند پيدا مىكنند، و هم صاحبان آنها به ضرر و زيان نمىافتند و عكس العمل منفى به زيان بردگان نشان نخواهند داد.
“مكاتبه” احكام و فروع فراوانى دارد كه در كتب فقهى “كتاب المكاتبه” آمده است.(16)
تفسیر نور:
«ايامى» جمع «ايم»، يعنى كسى كه همسر ندارد، خواه مرد باشد يا زن، باكره باشد يا بيوه.
بهترين واسطهگرىها، شفاعت و واسطهگرى در&l t;SPAN dir=ltr> امر ازدواج است. چنان كه در روايت آمده است: كسى كه ديگرى را داماد يا عروس كند، در سايهى عرش خداست.(17)
پدر و مادرى كه با داشتن امكانات، فرزندشان را همسر نمىدهند، اگر فرزند مرتكب گناه شود، والدين در گناه او شريك هستند.(18)< ;/SPAN>
دربارهى ازدواج، روايات بسيارى آمده است كه به چند مورد آن اشاره مىكنيم:
امام صادق (عليه السلام) فرمود: توسعهى زندگى، در سايهى ازدواج است.
كسى كه از ترس فقر ازدواج نكند، به خداوند سوء ظن برده است.
دو ركعت نماز كسى كه همسر دارد، بهتر از هفتاد ركعت نماز كسى است كه همسر ندارد.(19)
ابتدا بايد به توانمندان و مسئولان سفارش اقدام كرد، سپس به غير متأهّلين سفارش عفت و پاكدامنى. (آيه «وَ أَنْكِحُوا» قبل از آيه «وَ لْيَسْتَعْفِفِ» آمده است) على (عليه السلام) فرمود: در جاهليّت مردم كنيزان را براى كسب درآمد به فحشا وادار مىكردند.(20)
اگر مسلمانان در جنگ پيروز شدند و اسير گرفتند، در مورد رفتار با اسرا يكى از اين چند راه را مىتوانيم پيش بگيريم:
الف: همهى اسيران را يك جا آزاد كنيم، كه در اين صورت، دوباره جنگ شروع مىشود.
ب: همه را بكشيم، كه اين، نشانهى سنگدلى مسلمانان خواهد بود
.
ج: اسرا را در منطقهاى گرد آوريم و از بيت المال مسلمين، مخارج آنان را تأمين كنيم. (در اين طرح، بايد بى گناهان هزينهى مجرمان را بپردازند)
د: آنها را ميان مسلمانان تقسيم كنيم تا سيرهى اسلام و مسلمين را مشاهده كنند و به تدريج تحت تأثير قرار گيرند و مسلمان شوند، سپس از راههاى مختلف، آنها را آزاد كنيم، كه اين طرح، بهترين است، و طرح اسلام نيز همين است.
بگذريم كه نظام جنگ در آن زمان اين بود كه اسير جنگى را به عنوان برده مورد استفاده قرار مىد
ادند و اسلام نيز مقابله به مثل مىكرد، همان گونه كه امروز در دنيا اسيران را در اردوگاهها قرار مىدهند كه ما نيز بايد قوانين بينالمللى جنگ را تا آنجا كه منافاتى با مذهب ما نداشته باشد بپذيريم.(21)
تفسیر گام به گام:
جامعهى اسلامى، مسئول ازدواج افراد بىهمسر است.
ازدواج در اسلام، امرى مقدّس و مورد تأكيد است.
لازم نيست خواستگارى، از طرف خاصّى باشد، هر يك از طرفين ازدواج مىتوانند پيشقدم شوند.«وَ أَنْكِحُوا»
تنها سفارش به ترك نگاه حرام، كافى نيست، مسألهى ازدواج را بايد حل كنيم.«يَغُضُّوا، يَغْضُضْنَ، أَنْكِحُوا»
زنان بيوه را همسر دهيد. & lt;/SPAN>(«الْأَيامى»، شامل آنان نيز مىشود.)
داشتن صلاحيّت، شرط طرفين عقد است.«وَ الصَّالِحِينَ» (يعنى بايد صلاحيّت اداره زندگى مشترك را داشته باشند).
اقدام جامعه براى عروس و داماد كردن افراد صالح، تشويقى است كه جوانان لاابالى و هرزه نيز خود را در مدار صالحان قرار دهند.«وَ الصَّالِحِينَ» … (بنا بر اين كه مراد از صلاحيّت، صلاحيّت اخلاقى و مكتبى باشد.)
در تأمين نيازهاى جنسى، فرقى ميان انسانها نيست. (زن، مرد، غلام و كنيز) «مِنْكُمْ، عِبادِكُمْ، إِمائِكُمْ»
فقر، نبايد مانع اقدام در امر ازدواج شود.
فقر، براى عروس و داماد عيب نيست.«إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ» …
در صورت فقر، به ازدواج اقدام كنيد و بر خدا توكّل نماييد.«يُغْنِهِمُ اللَّهُ»
خداوند، تأمين زندگى عروس و داماد را وعده داده است و ازدواج، وسيلهى وسعت و بركت زندگى است.«يُغْنِهِمُ اللَّهُ»
تحقّق وعدههاى الهى از سرچشمهى فضل بى پايان اوست.«فَضْلِهِ واسِعٌ»
رشد و توسعهاى< ;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” dir=ltr lang=AR-SA> كه خداوند نصيب بندگانش مىفرمايد، بر اساس علم و حكمت اوست.«واسِعٌ عَلِيمٌ»
دسترسى نداشتن به همسر، مجوّز گناه نيست، صبر و عفّت لازم است.«وَ لْيَسْتَعْفِفِ»
هر كجا احساس خطر بيشتر شد، سفارش مخصوص لازم است.«وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً» (چون افراد غير متأهل بيشتر از ديگران در معرض فحشا و منكر هستند، خداوند در فرمان به عفّت، آنان را مخاطب قرار داده است).
اگر عفّت و تقوا داشته باشيم، خداوند ما را بىنياز مىكند.«وَ لْيَسْتَعْفِفِ … يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ» (جوانان بخاطر امكانات ازدواج، به سراغ تهيّهى مال از راه حرام نروند و عفّت و تقواى مالى از خود نشان دهند)
در حفظ عفّت و پاكدامنى عمومى، هم جوانان خود را حفظ كنند، «وَ لْيَسْتَعْفِفِ»، هم حكومت قيام كند «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى»، و هم ثروتمندان جامعه به پاخيزند.«وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ»
در هر قراردادى حتّى با زيردستان خود، سند كتبى داشته باشيد.«مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ»
آسان گرفتن ازدواج بردگان از طريق قرارداد بازخريد بايد همراه با علم به مصلحت باشد.«فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً»
اسلام براى آزادى بردگان، طرحهاى مختلفى دارد. يكى از آنها قرارداد بازخريد است.«فَكاتِبُوهُمْ»
دارايى و اموال را از خود ندانيد بلكه از خداست كه چند روزى امانت به شما داده است.«مالِ اللَّهِ»
ثروتمندان در قبال ازدواج جوانان، مسئوليّت بيشترى دارند.«وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتكُمْ»
اوليا به بردگا
نى كه توان پرداخت بهاى بازخريد خود را ندارند كمك كنند.
«وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ» حضرت على (عليه السلام) فرمودند: يك چهارم قيمت قرارداد را رها كنند.(22)
و امام صادق (عليه السلام) فرمودند: چيزى از بهاى قرارداد را كم كنند.(23)
بردگان در بستن قرارداد، همسنگ مالكان خود هستند.(«فَكاتِبُوهُمْ» در موردى است كه هر دو طرف برابر هم باشند)
از مال الهى (بودجهى زكات) هم براى آزادى بردگان و هم براى ازدواج جوانان هزينه كنيد.«وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ»بكارگيرى زيردستان در مسير حرام و واداشتن كنيزان عفيف بر فحشا، ممنوع است.«وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ»
دنياطلبى، سرچشمهى گناهان است.«لا تُكْرِهُوا … عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا»& lt;BR>ثروتاندوزى از راههاى نامشروع جايز نيست.«لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا»
دنيا زودگذر است.«عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا» (كلمه «عَرَضَ» به معناى عارضى و زودگذر است)
ارزشها نبايد فداى رفاه و مال و ماديّات شود.«لا تُكْرِهُوا … لِتَبْتَغُوا»
شخصيّت كنيزان مانند دخترانِ آزاد است.(«لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ» و نفرمود: «لا تكرهوا امائكم)»
اسلام حامى كنيزان است.«لا تُكْرِهُوا» …
پاكدامنى و عفت براى زن بهترين ارزش است.«إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»
سرچشمه بخشى از گناهان، بزرگترها هستند.«لا تُكْرِهُوا … أَرَدْنَ تَحَصُّناً»
افراد مجبور شده به گناه، مورد عفو قرار مىگيرند.«فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(24)
لزوم عفت گزينى و پاكدامنى ، بر كسانى كه به همسر مناسب و امكانات لازم براى ازدواج ، دستيابى ندارد.
نيافتن همسر مناسب و امكانات ازدواج ، مجوز آلودگى به فحشا و فساد جنسى نيست.
زنان و مردان غير متأهل ، بيش از ديگران در معرض فحشا و آلودگى جنسى اند.
و ليستعفف الذين لايجدون نكاحًا
فرمان خداوند به عفت گزينى افراد غير متأهل، مى تواند گوياى اين نكته باشد كه آنان بيش از افراد متأهل، در معرض فساد جنسى اند.
ضرورت اقدام عملى براى فراهم آوردن تسهيلات ازدواج در جهت حل مشكلات جنسى غير متأهلان، قبل از توصيه آنان به عفت و پاكدامنى.
و أنكحوا الأيـمى منكم . .. و ليستعفف الذين لايجدون نكاحًا
توصيه به فراهم ساختن امكانات ازدواج مجردان، پيش از توصيه به عفت گزينى، مى تواند گوياى برداشت ياد شده باشد.
لزوم خوددارى غير متأهلان فاقد تسهيلات ازدواج ، از دستيازى به اموال و امكانات حرام براى ازدواج خود
و ليستعفف الذين لايجدون نكاحًا حتّى يغنيهم اللّه من فضله
مقصود از نيافتن نكاح، مى تواند اسباب و امكانات مالى براى ازدواج باشد و عفت گزينى نيز، مربوط به همين امكانات باشد؛ يعنى، از اسباب و امكانات حرام نبايد تسهيلات ازدواج را فراهم ساخت.
مردان و زنان غير متأهل عفيف ، از فضل و امداد خداوند در فراهم آمدن امكانات ازدواج ، برخوردارند.
و ليستعفف الذين لايجدون نكاحًا حتّى يغنيهم اللّه من فضله(25)
نكتهها و اشارهها:
ازدواج يكى از راههايى است كه پاكى و سلامت جامعه را تأمين مىكند و مانع آلودگىهاى جنسى مىشود؛ از اين رو در اين سورهى كه سورهى پاكىهاست بر اين مطلب تأكيد شده است.
يعنى اسلام نه راه رهبانيت و ترك ازدواج را پيشنهاد مىكند و نه منتظر مىشود تا جوانان در اثر فشارهاى جنسى به انحراف بيفتند و سزاوار مجازات شوند، بلكه پيشنهاد مىكند كه آنان ازدواج كنند تا پاك بمانند.
ازدواج كارى اختيارى است، اما در اين آيه دستور مىدهد كه زن و مرد بىهمسر را ازدواج دهيد؛ يعنى مقدمات ازدواج جوانان را فراهم سازيد و با كمكهاى مالى، پيدا كردن همسران مناسب و وساطت، در كار ازدواج آنان اقدام كنيد.
در برخى احاديث از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه هر گام يا سخن انسان در راه ازدواج (ديگران) ثواب يك سال عبادت دارد.
در حديث ديگرى از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمودند:
بهترين شفاعت آن است كه انسان ميان دو نفر براى كار ازدواج، واسطه شود تا به سامان برسند.
در اين آيه اشاره شده كه هر كس به خاطر ترس از فقر ازدواج نمىكند، بداند كه خدا او را توانگر مىسازد؛ آرى عنايت الهى جلوههاى گوناگون دارد و توانگرى مردان پس از ازدواج از راههاى گوناگون حاصل مىشود؛ از جمله اين كه:
انسان مجرد معمولًا در مسائل اقتصادى احساس مسئوليت كمترى مىكند و از تمام نيرو و استعداد خود براى كار استفاده نمىكند، اما كسى كه مسئوليت خانواده را به دوش مىگيرد خدا به او عشقى مىدهد كه تمام نيروى خود را بسيج كند و درآمد بيشترى كسب نمايد.
انسان ازدواج كرده داراى شخصيت اجتماعى و مسئول حفظ آبروى خانوادهى خويش و تأمين آيندهى فرزندان مىشود؛ از اين رو با صرفهجويى، ابتكار و تلاش بيشتر در مدت كوتاهى بر فقر غلبه مىكند.
مردم به انسان ازدواج كرده، اعتماد بيشترى مىكنند و او را در مورد كارهاى حساس استخدام مىكنند و همهى خويشان و دوستان به او كمك مىكنند تا بتواند هزينهى زندگى خود را تأمين كند و همهى اينها با لطف و عنايت الهى است.
در احاديث روايت شده كه شخصى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و از تهىدستى شكايت كرد. پيامبر
صلى الله عليه و آله به او فرمود: «ازواج كن».
و او ازدواج كرد و گشايشى در كارش پيدا شد.
و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام روايت شده كه رزق و روزى به همراه زن و فرزند است.
و در حديث ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمودند:
كسى كه ازدواج را از ترس فقر ترك كند، گمان بد به خدا برده است؛ زيرا مىسازد.
البته بايد توجه داشت كه گاهى تشريفات بىمورد و خرافات اجتماعى با تحميل هزينههاى سنگين در كار ازدواج مانع پيشرفت افراد مىشود. اين ربطى به دين ندارد و مانعى است كه بايد خردمندان و رهبران جامعه آن را از پيش پاى جوانان بردارند.
مقصود از صالح بودن غلامان و كنيزان، يا صلاحيت آنان براى ازدواج است و يا صلاحيت اخلاقى و اعتقادى و يا مسئوليتپذيرى آنها در مورد همسر خويش؛ البته مانعى ندارد كه هر سه معنا مقصود آيه باشد.
در اين آيه به جوانان و افراد بدون همسر سفارش شده كه اگر مجبور شدند مدتى را بدون همسر بگذارنند، پاكدامنى پيشه كنند و اين دوران بحرانى و آزمايش الهى را با پاكى پشت سر بگذارند و خود را آلوده نسازند و معذور نپندارند.
در اين آيه تعبير «لا يَجِدُون» به كار رفته است؛ يعنى جوانان و افراد بدون همسر نخست به دنبال وسايل ازدواج و همسر بروند و اگر نيافتند، صبر و عفت پيشه سازند؛ پس اول جست و جو و تلاش لازم است، سپس صبر و عفت تا فضل و بخشش الهى فرا رسد.
در اين آيه بار ديگر اسلام راه مُكاتبه را براى آزادى بردگان پيشنهاد مىكند. آرى؛ اسلام طى يك برنامهى منظم و از راههاى مختلف برده دارى را در كشورهاى اسلامى ريشه كن ساخت، در حالى كه قانون ممنوعيت بردهدارى در غرب پس از جنگها و خونريزىها و مبارزات فراوان تصويب شد.
«مُكاتبه» نوعى قرارداد است كه ميان عبد و مولى نوشته مىشود و بر اساس آن بردگان موظف مىشوند كه از طريق كسب و كار، هزينهى آزادى خود را تهيه كنند و به صورت اقساط به مالك خويش بپردازند، به شرط آن كه مجموع اقساط از قيمت عبد زيادتر نباشد.
& lt;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” lang=AR-SA>و اگر به عللى آن برده نتوانست اقساط خود را بپردازد، اقساط او از بيت المال و سهم زكات پرداخت مىشود.
اين قرارداد عقد لازم است و هيچ يك از طرفين حقّ فسخ آن را ندارند.
قرآن كريم دستور مىدهد كه با «مُكاتبه» بردگان آزاد شوند، تا اين آزادى مرحله به مرحله حاصل شود و مالك زيان نبيند و بردگان نيز به نيروهاى كار آمد اجتماع تبديل شوند، تا در آينده بتوانند زندگى شخصى خويش را اداره كنند.
هنگامى عقد مكاتبه با بردگان ببنديد كه متوجه شويد آنان رشد و صلاحيت كافى براى انجام آن را دارند و مىتوانند زندگى مستقل و آبرومندانهاى در اجتماع داشته باشند و اگر سربار جامعه مىشوند، آزادى آنان را به وقت ديگرى موكول كنيد.
به بردگان آزاد شده كمك مالى كنيد؛ يعنى سهمى از زكات را به آنان بدهيد يا مالك بخشى از اقساط او را ببخشد و يا در آغاز سرمايهاى مختصر به او بدهيد تا بتواند كار كند و اقساط خود را بپردازد.
در اين آيه بهره كشى جنسى از كنيزان ممنوع شده است و اين نشان مىدهد كه جامعهى جاهلى عرب تا چه اندازه گرفتار انحطاط اخلاقى و فساد شده بود.
ولى عجيبتر آن است كه در قرن حاضر نيز ميليونها زن در دنيا مورد سوء استفاده قرار مىگيرند و تجارت زنان بدكار يكى از پرسودترين تجارتهاى جهان به شمار مىآيد؛ يعنى بردگى نوينى جانشين بردگى قديم شده است.
آرى؛ قرآن كريم با بهره كشى جنسى از زنان مخالفت مىكند و حتى اين كار را در مورد كنيزان مجاز نمىشمرد.
در اين آيه بيان شده كه: «اگر كنيزان مىخواهند پاك باشند، آنان را به كارهاى منافى عفت وا مداريد».
مفهوم اين جمله آن نيست كه اگر كنيزان مايل به اين كار بودند، مانعى ندارد، بلكه اين جمله براى تحريك غيرت صاحبان كنيزان است كه اگر كنيزان مايل به آلودگى نيستند شما چگونه ميل به آن داريد.
و گرنه اكراه در صورت تمايل يا عدم تمايل كنيز
ان صادق است و در هر حال خودفروشى و اكراه بر آن گناه بزرگى است.(26)
آموزهها و پيامها:
ازدواج، مطلوب خدا و زمينهساز توانگرى است.
در مورد ازدواج اطرافيان خود تلاش كنيد (تا جامعهاى پاك داشته باشي).
جوانان از ترس فقر ازدواج را به تأخير نيندازند.
جوانان به فضل و بخشش الهى اميدوار باشند (و ازدواج كنند) كه خدا آنان را توانگر مىسازد.(27)
ادامه دارد…
گروه فرهنگی مرصاد www.mersad.org