ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

ترس و نقش آن در شخصیت از دیدگاه روان تحلیلگری 1

فهرست مطالب

اضطراب ترس و نگرانی، سه سازۀ فرضی هستند که یک رشته رویدادهای ذهنی را نشان می دهند...


در گذشته ترس کودکان در تکوین نظریه های جدید رفتار نقش عمده ای داشته است. (باریوس هارتمن، شایگتومی 1981). تجربه فروید از هانس کوچولو (1953 – 1909) در شکل گیری مفاهیم تحلیل روانی از هراس (ترس بی اساس) حکم پایه را داشته است. این تجربه همچنین در حکم آغازی است بر تحلیل روانی کودک، و در ضمن چندین جنبه از نظریۀ تحلیل روانی را مورد تأیید قرار می دهد. تجربۀ واتسون از آلبرت کوچولو، کمی بعد از تجربه فروید روی داد (واتسون و رینر Rayner، 1920). این تجربه نه تنها شرطی شدن ترس را نشان می داد، بلکه یکی از اولین آزمایشهای رفتارگرایی نیز بود. سرانجام، جونز (1924) برای درمان ترس پیتر از اجسام پشمالوی سفید، یکی از اولین تلاشهایی را که از اصول رفتاری بهره گرفته بود عرضه داشت. با توجه به این تاریخچه، انتظار می رود کتابها و نوشته های کامل و جامعی دربارۀ پیدایش و درمان ترس در کودکان در دسترس باشد. اما هنوز در این زمینه راه درازی در پیش است (ر. ک. به بریتس Berecz، 1968؛ گرازیانو Graziano، دی جیوانی DiGiovanni، و گارسیا Garcia،1979).


اگرچه محققان، چند دهه است که ترس، اضطراب و نگرانی را بررسی کرده اند ولی هنوز بر سر تعریف و مفهوم بندی آنها اتفاق نظر ندارند و گاهی آنها را ب
ه جای یکدیگر بکار می برند.


«اضطراب»، «ترس» و «نگرانی»، سه سازۀ فرضی هستند که یک رشته رویدادهای ذهنی را نشان می دهند رویدادهایی که آنها را از علائم رفتاری، پاسخ های فیزیولوژیک و گزارش اشخاص استنباط می کنیم اما اتفاق در مورد ترس و هراس بیشتر است که در ذیل به معرفی این مفهوم و تفاوت های آنها از همدیگر پرداخته می شود.


ترس


هیجان «ترس» هشدار دهنده است و با فعال کردن دستگاه عصبی خودمختار که با حالات فیزیولوژیک مختلفی مثل عرق کردن، لرزیدن، تنیدگی عضلانی، ناراحتی معده ای – روده ای، نفس نفس زدن و تپش قلب نمود می یابد، شخص را آماده پاسخ «جنگ یا گریز» می کند؛ یعنی یا شخص می گریزد یا می جنگد (بارلو، چورپیتا و تارووسکی، 1996). این پاسخ ها با از بین رفتن تهدید واقعی یا ذهنی، محو می شوند. ترس یک واکنش انطباقی است و شخص به تجربه یاد می گیرد تهدیدهای واقعی را از محرک یا وضعیت های بی خطر تشخیص بدهد. رشد شناختی هم بر ادراک و برداشت شخص از تهدید تأثیر می گذارد. برای مثال، کودکان در طول رشد بتدریج به محرک ها و وضعیت های مختلف، واکنش هشدار دهنده نشان می دهند (برای مثال در 6 ماهگی از صداهای بلند می ترسند، در 7 تا 8 ماهگی از غریبه ها می ترسند، در 2 سالگی از اشیای بزرگی که به آنها نزدیک می شوند می ترسند، در 3 سالگی از تاریکی می ترسند، در 6 سالگی از ارواح می ترسند و در 6 تا 12 سالگی از مصدومیت های جزیی)
(فیروز بخت 85)


هراس :


«تفاوت هراس با ترس عادی در این است که هراس شدید است، دوام دارد، و سازش نمی پذیرد. کودکانی که هراس دارند می کوشند از موقعیت یا چیزی که از آن می ترسند دوری کنند. زمانی که این کودکان با محرکی ترس آور برخورد می کنند، در جای خود خشک می شوند از حرکت باز می ایستند. در فریاد برای کمک امکان دارد کودک احساسهای هیجانی، یا حتی ترس از مرگ را ابراز کند. همچنین امکان دارد به تهوع، دل آشوب، تپش شدید قلب نفس تنگی دچار شود. امکان دارد واکنش در برابر یک محرک تهدیدکنندۀ بی خطر، نیز هراس نامیده شود، که در این مورد جایی برای ترس وجود ندارد. سرانجام امکان دارد ترسی که در سن معینی طبیعی و درست به نظر می آید، از نظر بالینی در مورد کودکان بزرگتر از آن سن، غیر عادی تلقی شود.» (طوسی، 78)


برای طبقه بندی ترس کودکان نظام منسجمی وجود دارد. زمانی رسم بود فهرست بلندی از هراسها را ردیف کنند. از جملۀ آنها می توان از ترس از آتش، ترس از زنده بگور شدن، ترس از فعالیت، و حتی ترس از هراس را برشمرد (بریتس Berecz، 1968) « بتدریج که به شمار فهرست افزوده می شد، در واقع امکان هراس از هر چیزی می رفت، اما این روش طبقه بندی فایده ای در بر نداشت. از این رو محققان در تلاشهای جدید خود کوشیدند هراسها را در طبقه های جامعتری گروهبندی کنند.


میلر و همکارانش (1974) یک نظام طبقه بندی پیشنهاد کرده اند که واکنشهای هراسی را به ترس از آسیب دیدگی بدنی، ترس از رویدادهای طبیعی، اضطراب از اجتماع و ترس از چیزهای متفرقه تقسیم می کند. پایه های اولیۀ این طرح پیشنهادی، نتایج چند بررسی بود که برای گزارش ترس کودکان، از روش تحلیل عوامل بهره گرفته بود.


در طرح، همچنین از آگاهیهای سنتی بهره گرفته شد و موارد درمانی و ارزیابی نیز به کار آمد. برای مثال، ترس از آسیب دیدگی بدنی به دو شاخۀ فرعی تر غیر انتزاعی (واقعی) و انتزاعی (مجرد) تقسیم می شود، زیرا شاخۀ واقعی می تواند در مورد درمان کودک قابلیت پذیرش بیشتری داشته باشد. میلر و همكارانش دربارة طرح خود اظهار می دارند كه این طرح تنها جنبة آزمایش دارد، زیرا هنوز بررسی قابل اعتمادی در مورد آن صورت نگرفته است.


درDSM – III، برای ترسهای دوران كودكی، طبقه ای منظور نشده است. اما می توان طبقه ای را كه به اختلال هراس در بزرگسالان اختصاص یافته است، در مورد كودكان نیز به كار گرفت. اشكالی كه به كارگیری این شیوه خصوصاً در مورد كودكان خردسال به دنبال خواهد داشت، این است كه بیمار احتمالاً از بیش از حد بودن یا غیر منطقی بودن ترس آگاه است. در عین حال روشن نیست كه آیا این طبقه بندی در مورد تمام كودكان مبتلا به رفتار هراسی قابل استفاده است یا خیر.» (طوسی – 78)


 اضطراب


«اضطراب» بر خلاف واكنش هشدار دهنده و فوری ترس، نوعی هیجان یا حالت خلقی است كه مشخصة آن عاطفة منفی، برای مثال، تنش و ناآرامی و بیمناكی و نگرانی است (بارلو، 2002). نشانه های فیزیولوژیك اضطراب عبارتند از بی قراری، تند شدن ضربان قلب و تنیدگی عضلانی. اضطراب، انسان را وامی دارد برای آینده برنامه ریزی كرده و وقایع آتی را اداره كند (برای مثال، اضطراب، كودك را وامی دارد برای امتحان درس بخواند یا عملكرد خود را بهتر كند). بعضی از آدمها در برابر محرك های مختلف مضطرب می شوند در حالی كه عده ای لحظات اضطراب آمیز كمتر و كوتاه تری دارند و مدت و شدت اضطراب آنها نوسان دارد. اسپیلبرگر (1972) این دو گروه را با دو اصطلاح اضطراب «صفتی» و اضطراب «حالتی» از هم جدا می كند. اضطراب صفتی، اضطراب مزمن و نسبتاً با ثباتی است كه ربطی به شرایط شخص ندارد. در نتیجه شخص مبتلا به اضطراب صفتی، بسیاری از وضعیت ها را خطر و تهدید می بیند. اما اضطراب حالتی، اضطراب نوسان دار و متغیری است كه به وضعیت بستگی دارد. البته این دو سازه كاملاً از یكدیگر مستقل نیستند: كسی كه اضطراب صفتی بالایی دارد بیش از دیگران پاسخ اضطرابی حالتی می دهد؛ یعنی بیش از دیگران تنیدگی و بیم دارد و دستگاه عصبی خودمختار او بیش از دیگران فعال می شود.» (فیروز بخت 85)


ترس در برابر اضطراب


فرق ترس و اضطراب در این است كه در ترس، تهدیدی آنی را حس می كنیم. همچنین در ترس، به جای تنیدگی و بیمناك شدن، پاسخ فیزیولوژیك واكنش هشدار را بروز می دهیم. با توجه به این كه ترس و اضطراب دو سازة فرضی هستند و از گزارش های خود شخص، بازبینی های فیزیولوژیك و مشاهدات رفتاری استنباط می شوند و خصایص مشترك زیادی دارند، در این مورد كه آیا آنها دو سازة متفاوت هستند یا تظاهرات سازة كلی تر و پراكنده تری به نام «عاطفة منفی»، اختلاف نظر هست (آلبانو، كازی و كارتر، 2001).


ترس و اضطراب مثل سایر هیجانات سه مؤلفه متمایز اما بسیار مرتبط دارند: (1) واكنش های شناختی یا ذهنی شامل افكار، تصورات، باورها و اسنادها و پیامدهایی مثل ناراحتی و وحشت؛
(2) واكنش های حركتی یا رفتاری مثل اجتنا
ب، گریز یا برخورد توأم با تردید، گریه، روی هم فشردن فك ها، كمك خواستن، مناسك قدم زدن و عدم تحرك؛ و (3) واكنش های فیزیولوژیك مثل تند زدن قلب، زیاد عرق كردن، تند نفس كشیدن، تنیدگی عضلانی، ناآرامی، اختلال خواب و عدم تمركز حواس
(باریوس و هارتمن، 1997). نكته تلویحی دیدگاه سه مؤلفه ای در زمینه اضطراب و ترس این است كه پاسخ های ذهنی، فیزیولوژیك و حركتی به صورت های مختلف بروز می كنند. برای مثال دو كودكی كه از مدرسه رفتن امتناع می كنند، می توانند واكنش های متفاوتی داشته باشند. یكی ممكن است مشكلات و ناراحتی های جسمی داشته باشد و شب قبل از روزی كه باید مدرسه برود، گریه كند در حالی كه دیگری با اكراه به مدرسه برود و در هیچ كاری شركت نكند. در ضمن، پاسخ كودك مضطرب، به فراخور شرایط تكالیف و وضعیت ها تغییر می كند. به عنوان نمونه، كودك مضطرب در وضعیت های اجتماعی از تعامل با دیگران خودداری كرده و فكر می كند می خواهد دیوانه شود. اما وقتی در مدرسه قرار می گیرد، گیج و گنگ می شود، می لرزد، دچار لكنت زبان می شود و اشك می ریزد
(باریوس و هارتمن، 1997).


نگرانی


سازة «نگرانی» درك دو مفهوم ترس و اضطراب را برای ما سخت تر می كند. سازة نگرانی از این جهت مهم است كه نگرانی یكی از مؤلفه های اصلی اختلالات اضطرابی كودكان در ویراست چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM – IV) است. نگرانی بر خلاف اضطراب كه پاسخ هیجانی پیچیده ای است و مؤلفه های شناختی، فیزیولوژیك و حركتی دارد، جزء مؤلفه های شناختی اضطراب است (بارلو، 2002؛ واسی و دالایدن، 1994). نگرانی، افكار و تصورات ما در رابطه با پیامدهای منفی یا تهدیدآمیز است. كنترل این افكار و تصورات سخت است و این افكار و تصورات می توانند عذاب آور باشند. همان طور كه ترس یكی از حالات دس
تگاه هشدار زیست شناختی است، نگرانی یكی از حالات دستگاه هشدار شناختی است كه ما را وامی دارد خطرات آتی را پیش بینی كنیم. در نگرانی، رویدادهای آزارنده را مرور می كنیم و راه های اجتناب از آنها را می یابیم. این حل مسئله، یكی از فواید انطباقی نگرانی است چون ما را آماده می كند با وقایع مواجه شویم و با آنها كنار بیاییم. اما اگر در این زمینه افراط كنیم، عملاً فرایند حل مسئله مختل می شود (متیوز، 1990). مطالعات تجربی اخیر از این فرضیه كه نگرانی و اضطراب كودكان، دو سازه به هم مرتبط اما مستقل هستند حمایت می كنند

(موریس، میسترس، مركلباخ، سرمون و زواخالن، 1998؛ سیلورمن، لاگركا و واسرستاین، 1995).


www.tebyan.net

به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید