7. قرآن کریم و مشروعیت تقیه
هر چند که آیات زیادی برای اثبات مشروعیت تقیه می توان استدلال کرد، اما در این قسمت فقط به چند آیه که دلالت واضح تری دارند، پرداخته میشود:
دلیل اول، آیه شریفه: «لا یَتَّخِذِ المُؤمِنُونَ الکافِرِینَ أولِیاءَ مِن دُونِ المُؤمِنینَ وَ مَن یَفعَل ذلکَ فَلَیسَ مِنَ اللهِ فی شَیءٍ إِلَّا أن تَتَّقُوا مِنهُم تُقاةً وَ یَحَذِّرُکُم ُ اللهُ نَفسَهُ وَ إِلَی اللهِ المَصِیر» (آل عمران / 28)، افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان کافران را دوست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد (و پیوند او به کلّی از خدا گسسته میشود) مگر این که از آن ها بپرهیزد (و به خاطر هدف های مهم تر تقیه کنید.) خداوند شما را از (نافرمانی) خود، بر حذرر می دارد و بازگشت (شما) به سوی خدا است. در آیات بسیاری و نیز در ابتدای همین آیه خداوند متعال تمامی مؤمنین را از برقراریارتباط دوستانه با کفار (چه مشرک باشد و چه اهل کتاب) منع می نماید و حتی تهدید می کند که اگر کسانی از مؤمنین دست به چنین کاری بزنندف ارتباطشان با خداوند و خدا پرستان به طور کلی گسسته شده و از تحت ولایت خداوند خارج می شوند، اما از این قاعدۀ کلّی یک مطلب را استثنا کرده و در همین
رابطه می فرماید: « إِلَّا أن تَتَّقُوا مِنهُم تُقاةً» (آل عمران / 28)، مگر این که از شرّ آن ها بپرهیزید و بخواهید به خاطر رسیدن به اهداف مهم تری، تقیه نمایید. بنابراین تردیدی نیست که این آیه مبارکه بر جواز و مشروعیت تقیه صراحت دارد و ثابت می کند که تقیه از ایمان است و سبب نخواهد شد که شخص تقیه گر کافر و یا منافق بشود. این مطلبی است که مفسران شیعه و سنی به آن تأکید کرده اند.
دلیل دوّم، آیه شریفه: « مَن کَفَرَ بِاللهِ مِن بَعدِ إیمانِهِ إِلّا مَن أکرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالإیمانِ وَ لکِن مَن شَرَحَ بِالکُفرِ صَدراً فَعَلَیهِم غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُم عَذابٌ عَظِیمٌ» (نحل / 106)، کسانی که بعد از ایمان کافر شوند، به جز آن ها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است، آری، آن ها که سینۀ خود را برای پذیرش کفر گشوده اند، غضب خدا بر آن ها است و عذاب عظیمی در انتظارشان می باشد.
شأن نزول آیه: این آیه درباره جماعتی از مسلمانان؛ از جمله: عمار و پدر و مادرش، یاسر، سمیه، صهیب، بلال و خباب نازل شده است که کفار قریش آن هار به خاطر اسلام آوردنشان به سختی شکنجه می کردند، تا این که یاسر و همسر او از شدت شکنجه جانشان را از دست دادند و نخستین شهدای اسلام لقب گرفتند. اما عمار که در آن زمان جوان بود، بر اثر شکنجه های طاقت فرسا، طاقتش طاق شد و بالأخره هر آن چه را که کفار می خواستند به زبان آورد و جا
نش را حفظ کرد. عمار با چشمان گریان خدمت حضرت محمد صلیالله علیه و آله وسلم رسید و قصه را بازگو کرد. رسول خدا صلیالله علیه و آله وسلم فرمود: اگر بار دیگر نیز تو را مجبور کردند، همین کار را انجام بده. این جا بود که این آیه نازل شد و کار عمار یاسر مورد تأیید خداوند قرار گرفت.
دلیل سوّم، آیه شریفه: «وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤمِنٌ مِن آلِ فِرعَونَ یکتُمُ إیمانَهُ أتَقتُلُونَ رَجُلاً أن یَقُولَ رَبِّی اللهُ وَ قََد جاءَکُم بِالبَیِّناتِ مِن رَبِّکُم وَ إن یکُ کاذِباً فَعَلَیهِ کَذِبُهُ وَ إن یکُ صادِقاً یصِبکُم بَعضُ الَّذی یعِدُکُم إنَّ اللهَ لا یَهدی مَن هُوَ مُسرِفٌ کَذَّاب» (غافر / 28)، و مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت گفت: آیا می خواهید مردی را بکشید به خاطر این که می گوید: پروزدگار من «الله» است، در حالی که دلایل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش راخواهد گرفت و اگرراستگوباشد، (لااقل) بعضی از عذاب هایی که وعده می دهد به شما خواهد رسید، خداوند کسی را که اسراف کار و بسیار دروغگو است، هدایت نمی کند.
این آیه نیز از آیاتی است که بر جواز و مشروعیت تقیه صراحت دارد؛ زیرا در صدد بیان داستان مؤمن آل فرعون است که از نزدیکان حضرت موسی علیهالسلام بود و ایمان آوردنش را به آن حضرت از فرعون و اطرافیان وی مخفی کرده بود. همین مطلب باعث شدکه او
بتواند جان حضرت موسی علیهالسلام را نجات دهد. هنگامی که احساس کرد که به زودی آتش خشم فرعون، جان موسی علیهالسلام را خواهد گرفت، مردانه پا پیش نهاد و با سخنان سنجیده و حساب شده خود از آن حضرت دفاع جانانه و صد البته عاقلانه کرد. این جا است که ارزش تقیه بیش از پیش روشن میشود. وقتی تقیه می تواند جان پیامبران: رانجات دهد، چه دلیلی می تواند مانع مشروعیت آن باشد؟ چه دلیلی بهتر از این می توان برای مشروعیت تقیه اقامه کرد؟ آیا اگر این شخص ایمان خود را علنی می کرد، باز هم می توانست از موسی علیهالسلام دفاع کند؟
دلیل چهارم: قضیه اصحاب کهف، خداوند در داستان اصحاب کهف می فرماید: «فَابعَثُوا أحَدَکُم بِوَرِقِکُم هذِهِ إلَی المَدِینَةِ فَلیَنظُر أیها أزکی طَعاماً فَلیَأتِکم بِرِزقٍ مِنهُ وَلیَتَلَطَّف وَ لا یَشعِرَنَّ بَکُم أحَداً. إِنَّهُم إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم یَرجُمُوکُم أو یَعِیدُوکُم فی مِلَّتِهِم وَ لَن تُفلِحُوا إِذاً أبداً» (کهف /19 و 20)، اکنون یک نفر از خودتان را با این سکه ای که دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد کدام یک از آن ها غذای پاکیزه تری دارند و مقداری از آن برای شما روزی بیاورد. اما باید دقت کنید و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد. چرا که اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان می کنند یا شما را به آیین خود بازمی گردانند و در آن صورت، هرگز روی رستگاری را نخواهید دید. مفسران شیعه و سنی تصریح کرده اند که مراد از «وَلیَتَلَطَّف» تقیه است. (مجلسی، 1403 ق، ج 75، ص 429) که وقتی یکی از اصحاب کهف بعد از بیدار شدن قصد کرد که به شهر برود و برای آن ها غذا تهیه کند، دوستان او توصیه کردند که احتیاط کند تا مبادا دشمنان از مخفیگاه آنان آگاه شوند و جان آن ها به خطر بیفتد.
حال آن که معنی تقیه، صحت و مقولاتی مربوط به آن معلوم شد به این بحث می پردازیم که آیا ائمه هم تقیه می کردند؟ بر اساس بررسی های به عمل آمده اعلام میشود که ائمه ای که خود اثبات کننده تقیه هستند چطور میشود که تقیه نداشته باشند یا تقیه نکرده باشند. البته سیاست تقیه و فعالیت مخفی به خصوص بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام به دلیل ضعف موقعیت شیعه و فشارهای سیاسی موجود و به منظور تثبیت جایگاه واقعی تشیع و امامیه شدت گرفت و در عصر امام صادق علیهالسلام به بعد هنگام خلافت خلفای عباسی به اوج خود رسید. موقعیت امام صادق علیهالسلام و نگرش ایشان به نظام سیاسی جدید و شرایط بحرانی ای که عباسیان به وجود آورده بودند، امام جعفر صادق علیهالسلام را واداشت تا ابراز جدیدی برای ارتباط با اعضای جامعۀ خود جستجو کند. لذا امام ششم علیهالسلام نظام زیر زمینی ارتباط «التنظیم السری» را در جامعه به کار گرفت. در دورۀ امام کاظم علیهالسلام هم امامیه به علت فشار عباسیان و قیام اسماعیلیه، ضعیف شده بودند که امام هفتم علیهالسلام با در پیش گرفتن سیاست تقیه، هواداران خود را از هر گونه قیام مسلحانه، منع می کرد. با شهادت امام کاظم علیهالسلام شکاف دیگری میان امامیه ایجاد شد و گروهی واقفیه شدند، یعنی امام کاظم علیهالسلام را قائم مهدی (عج) دانستند. سپس در دوران امام رضا علیهالسلام که سیاست تقیه همچنان ادامه دارد و امام هشتم علیهالسلام چون با مأمون در حکومت نقش دارد، لذا در این زمان، از نهاد وکالت سخنی در میان نیست. ولی گسترش سازمان امامت (وکالت) را در زمان امام جواد علیهالسلام ، شاهد هستیم و ایشان به هواداران خود اجازۀ نفوذ به دستگاه عباسیان را می دهد البته فعالیت های مخفی تنها به منظور هدایت امور مالی و مذهبی امامیه صورت می گرفت، نه تهدید حکومت مأمون. بعد از آن باید نسبت به فعالیت امام هادی علیهالسلام و شیوۀ خشن برخورد متوکل در قالب اقدامات ضد شیعی و تأسیس ارتش نوین موسوم به «شاکریه» را که به ضد علوی معروف بودند، توجه شود که چگونه وکلای امام را دستگیر و شکنجه و به شهادت می رس
اندند و حتی قبور ائمه معصومین علیهم السّلام را تخریب کردند. اقدامات متوکل لطمات جدی به ارتباطات شبکۀ وکالت وارد کرد ولی مانع از فعالیت امام هادی علیهالسلام با حفظ سیاست تقیه نشد. در زمان منتصر، اوضاع کمی بهتر شد، ولی قیام های متعدد باعث شد عباسیان، قیام ها را با امامیه مرتبط بدانند و رهبران امامیه را به سامراء فرا خوانند. بعد از شهادت امام هادی علیهالسلام، دیدگاه محتاطانۀ حکومت نسبت به امامیه در طول امامت امام حسن عسگری علیهالسلام ادامه یافت و آن حضرت هم سیاست تقیه را در پیش گرفت. پس ائمه اطهار علیهم السّلام یک از راه کارهای مهم شان در مقابله با خلفای ظالم، به کار بردن تقیه را دنبال کرده اند.
8. تقیه در مذهب شیعه
تقیه در کتاب های شیعه به صورت مستقل، مورد بحث و بررسی قرار گرفته و شیعیان بیش از دیکران معروف به انجام تقیه هستند، حتی در اذهان برخی شنیدن نام «شیعه» تداعی کننده «تقیه» است. علت آن چیست؟!
علت آن این است که شیعه بیش از همۀ طوایف در زمان امویان و عباسیان، گرفتار فشار، آزار، تعقیب و کشتار بوده و سبب بقای آنان همین عمل به تقیه و هم زیستی با مخالفان بوده است. کسانی که تقیه را بر شیعه عیب می شمارند، از دور دستی بر آتش دارند و اگر از زندگانی آنان آگاه بودند، هرگز نه تنها از آن انتقاد نمی کردند، بلکه آن را یک اصل صحیح عقلایی می انگاشتند. در این قسمت مروری بر اوضاع و احوال شیعه در عصر امویان وعباسیان داریم تا میزان فشارها روشن شود:
معاویه پس از شهات امیرمؤمنان علیهالسلام و پس از شهادت سبط اکبر، تصمیم گرفت تا شیعیان را نابود کند و نسل آنان را براندازد، او برای این منظور، بخش نامه های گوناگونی برای والیان خود در سراسر جهان اسلام فرستاد که متهم به ولای علی علیهالسلام را به قتل برسانند. اینک به بخشی از آن شمشیرکشی های علنی می پردازیم: هر کس که درباره ابوتراب و اهلبیت او فضیلتی را نقل کند، ذمه من از او بری است و این سخن دستاویزی برای خطبا شد که در بالای منابر، به لعن علی بن ابی طالب علیهالسلام پرداختند و هیچ منبری از آن خالی نبود. این بخشنامه ها در همه جا در قلع و قمع شیعه اثر گذاشت ولی بیش از همه، شیعیان بصره و کوفه مشمول این بخشنامه شدند. او برای شیعه ستیزی زیاد بن سمیه را که شناسایی خوبی از شیعیان علی علیهالسلام داشت، والی کوفه و بصره ساخت تا دست و پای آنان را ببرد و میل در چشم آنان بکشد و آنان را به دار آویزد. بخش نامه دوم کمتر از بخشنامۀ نخست نبود. وی در آن جا فرمان داد حقوق افرادی که متهم به به ولای علی علیهالسلام هستند قطع شود و خانه های آنان ویران گردد. پس از درگذشت معاویه و شهات سالار شهیدان علیهالسلام،
شدت عمل افزون ترشد، زیرا شهادت فرزند رسول خدا صلیالله علیه و آله وسلم، عواطف امت اسلامی را متوجه خاندان رسالت کرد. امویان برای تحکیم پایه های حکومت خود، سیاست ارعاب و اعدام را به بالاترین حد خود رساندند، به ویژه در دروان حکومت عبدالملک بن مروان که حجاج بن یوسف ثقفی را استاندار کوفه و بصره ساخت. در دوران تسلط وی کشتار شیعیان و زندانی کردن آنان، بی حد وحساب بود و اتهام به تشیع، بدترین اتهام ها به شمار می آمد. تا آن جا که جدا اصمعی، نزد عبدالملک آمده گفت: پدرم در حق من جنایت کرده و نام مرا علی نهاده است! عبدالملک به خاطر خوش رقصی وی، اورا والی نقطه خاصی ساخت. (ابن ابی الحدید، 1378 ق، صص 44 و 46) امام محمد باقر علیهالسلام که تمام عمر خود را در دوران امویان گذراند ه اند. شدت عمل آنان را برای یکی از دوستان شان چنین ترسیم می کنند: پس از رحلت پیامبر صلیالله علیه و آله وسلم ما از قریش، چه ستم ها دیدیم و این ستم ها پیوسته ادامه داشت و هرگز شیعیان بر جان و مال خود، امینیت نداشتند، محدثان دروغگو و قاضیان نابکار با یک رشته احادیث دروغ به حاکمان وقت تقرب می جستند و چیزهایی از ما برای مردم نقل می کردند که ما هرگز نگفته ایم و هدف از این دروغ پردازی ها، شوراندن مردم بر ضد ما بود. معاویه شیعیان ما را در هر نقطه ای دستگیر می کرد و دست و پای آن ها می برید و اگر کسی دم از دوستی ما می زد، زندانی می شد. مال او به غارت می رفت و خانه او ویران می گشت. پس از معاویه فشار در دوران عبیدالله بن زیاد ادامه یافت و در زمان حجاج به اوج خود رسید. به صورتی که اتهام به کفر و زندقه آسان تر از آن بود که کسی به تشیع متّهم گردد. (ابن ابی الحدید، 1378 ق، صص 43 و 44)
9. اقسام تقیه
همان طور که بیان شد، اکثر روایات فقهی شیعه از زبان امام صادق علیهالسلام صادر شده است. همچنان که بیشترین موارد تقیه، به ویژه تقیه فقهی و نیز حمل بر تقیه را در روایات آن حضرت مشاهده می کنیم. همچنین دوره امامت آن حضرت یکی از طولانی ترین دوران های امامت ائمه علیهم السّلام به شمار می رود. امام صادق علیهالسلام اگر چه در مقطعی از دوره امامت خود به خصوص پس از حکومت هشام تا دهه اول حکومت منصور، یعنی از سال 125 تا 145 ق. توانست آزادانه به نشر حقایق و معارف بپردازد، اما عواملی باعث صدور روایات تقیه ای از آن حضرت شد؛ همچون:
الف) تقیه از حکومت در دوران هشام و منصور؛
ب) پراکندگی اصحاب آن حضرت از جهت مذهب که در مواردی ایشان، طبق مذهب فقهی پرسشگران جواب می داد؛
ج) حفظ جان اصحاب خود؛
د) شکّاک بودن بعضی از اصحاب.
بنابر اظهارات فوق، احتمال تقیه در روایات آن حضرت حتی اگر ناقل آن، اصحاب خاصی همانند زراره باشد، فراوان است. همچنین اگر بخواهیم با ترسیم یک منحنی، روایات تقیه را بررسی کنیم، باز به این نتیجه می رسیم که دوره امامت امام صادق علیهالسلام بلندترین نقطه این منحنی را به خود اختصاص می دهد. برای روشن تر شدن این مطلب، ذکر یک نکته کافی است که در 53 روایت از 106 روایت مربوط به تقیه (با حذف مکرّرات) که در کتاب بحارالانوار جمع آوری شده، از امام صادق علیهالسلام نقل شده است. (مجلسی، 1403 ق، ج 75، ص 393) یعنی حدود 50 درصد روایات تقیه را شامل میشود و این رقم غیر از احادیث مربوط به تقیه است که امام صادق علیهالسلام از قول امامان پیش از خود نقل می کند. علت فراوانی این روایات را تنها در بُعد سیاسی، می توان معلول فشارهای سهمگین حکومت های مرکزی در دوران اول، سوّم و تا حدودی دوره دوّم امامت امام صادق علیهالسلام دانست. رشد روایات در بخش های دیگر را نیزمی توان در عللی همچون موارد زیر جستجو
نمود:
1-طولانی بودن دوران امامت ایشان.
2-توفیق فراوان حضرت صادق علیهالسلام در نشر معارف و احکام اسلام.
3-از سوی دیگر، اختلاف مذهب داشتنِ چهار هزار شاگرد و راوی از حضرت امام صادق علیهالسلام.
4-شدّت اختلاط اقلیت شیعیان با اکثریت سنی که افراد متعصب فراوانی را در خود جای داده بودند. (بغدادی، 1377 ق، ج 2، ص 179) همچنین فعالیت شدید عالمان که در این دوره به نقطه اوج خود رسیده بودند و بهره برداری آنان از ش
خصیت و روایات ائمه معصومین علیهم السّلام را نیز نباید از نظر دور داشت. این امر موجب می شد امام از اصحاب خود بخواهد معارف بلند شیعه را در دسترس همگان قرار ندهند و در بیان آن ها تقیه نمایند. اینک به بررسی مواردی از روایات حضرت امام صادق علیهالسلام در این زمینه اشاره میشود.
1-9. تقیه سیاسی
تقیه سیاسی درسیره امام جعفر صادق علیهالسلام از جوانب مختلف قابل تبیین است که در ادامه به شرح آن پرداخته میشود:
الف) پوشیدن لباس سیاه در فقه شیعه مکروه است، اما این لباس در زمان قیام عباسیان و پس از آن، به صورت شعار آنان درآمد و لذا در تاریخ با عنوان «مسودة» (سیاه جامگان) معروف شدند. در روایتی آمده است هنگامی که امام صادق علیهالسلام
در «حیره» به سر می برد، فرستاده ابوالعباس سفّاح برای او لباس بارانی فرستاد که یک طرف آن سفید و طرف دیگر آن سیاه بود. امام جعفر صادق علیهالسلام آن را پوشید و فرمود: «اما انّی البسه و انا اعلم انّه لباس اهل النّار» (حر عاملی، 1409 ق، ج 3، ص 279)، من آن را می پوشم در حالی که می دانم لباس اهل آتش است. در روایت دیگری به همین مضمون چنین وارد شده است که امام صادق علیهالسلام حتی آستر و پنبه لباس های خود را سیاه کرده بود. (حر عاملی، 1409 ق، ج 3، ص 280)
ب) امام صادق علیهالسلام در حدیثی می فرماید: «کلّما تقارب هذا الامر کان أشدّ للتقیه»؛ هر چه به این امر نزدیک تر می شویم، تقیه شدیدتر می گردد. (مجلسی، 1403 ق، ج 75، ص 434) علامه مجلسی هذا الأمر را به «خروج قائم (عج)» تفسیر کرده است. اما شاید بتوان آن را به قصد امام علیهالسلام برای قیام و نزدیک شدن زمان آن نیز تفسیر نمود که البته به علّت دگرگونی شرایط محقق نشد.
ج) با آن که زیارت امام حسین علیهالسلام در کربلا در آن زمان برای شیعیان خطراتی را در برداشت، اما به جهت خاموش نشدن این مشعل فروزان، امام صادق علیهالسلام شیعیان را به زیارت بسیار مختصری که مخصوص حال تقیه است، توصیه می نماید. بدین قرار : این زیارت پس از غسل و پوشیدن لباس تمیز، فقط با سه مرتبه گفتن: صلیالله علیک یا اباعبدالله مشتمل است. (حر عاملی، 1409 ق، ج 10، ص 357) در روایت دیگری، امام صادق علیهالسلام ضم
ن بیان آداب زیارت، سفارش به تقیه را یادآور می شوند و می فرمایند: «وَ یلزمک التّقیة الّتی هی قوام دینک بها» لازم است تقیه ای که قوام دین به آن است را رعایت کنید. (حر عاملی، 1409 ق، ج 10، ص 413)
2-9. تقیه اجتماعی
در زمان امام صادق علیهالسلام تقیه اجتماعی نیز ابعاد گسترده تری می یابد و با بررسی سیره وی و اصحاب او به موارد فراوانی از این نوع تقیه برخورد می کنیم. از جمله درباره آن حضرت، داستانی بیان شده است، بدین گونه که امام صادق علیهالسلام هنگام شنیدن دشنام به علی علیهالسلام از بعضی از مخالفان، خود را در پشت ستون مخفی کرده و پس از تمام شدن دشنام، به نزدیکی از آن مخالفان آمده و به وی سلام کرده و با او مصافحه نمود. (مجلسی، 1403 ق، ج 75، ص 411) در روایات فراوانی آن حضرت دستور تقیه اجتماعی را برای اصحاب و یاران خود صادر می فرماید که در ادامه به چند مورد آن اشاره میشود:
الف) «کظم الغیظ عن العدو فی دولاتهم تقیة حزم لمن اخذ بها و تحرّز من التّعرض للبلاء فی الدّنیا» فرو بردن خشم از دشمن در زمان حکومت آن ها به جهت تقیه، احتیاط است برای کسی که آن را عمل کند و دوری جستن از بلا در دنیا می باشد. (مجلسی، 1403 ق، ج 75، ص 399)
ب) امام صادق علیهالسلام در حدیثی ضمن تفسیر آیه ای از قرآن چنین می فرماید: «قولوا للنّاس حسناً» (بقره / 83)، «ای للنّاس کلّهم مؤمنهم و مخالفهم، اما المؤمنون فیبسط لهم وجهه و اما المخالفون فیکلّمهم بالمداراة لاجتذابهم الی الایمان فانّه بأیسر من ذلک یکفّ شرورهم عن نفسه و عن اخوانه المؤمنین!»؛ این که خداوند می فرماید: با مردم به نیکویی سخن گویید. یعنی با همه مردم چه مؤمنان و چه مخالفان، اما با مؤمنان با گشاده رویی برخورد می کند و با مخالفان با مدارا، تا آن ها را به ایمان جذب نماید، که به آسان تر از این می توان شرور آن ها را از خود و از برادران مؤمنش دفع کند. (مجلسی، 1403 ق، ج 75، ص 401)
ج) همین طور امام صادق علیهالسلام می فرماید: «انّ مداراۀ اعداء الله من افضل صدقة المرء علی نفسه و اخوانه»، مدارا با دشمنان خدا از برترین صدقه های انسان برای حفظ خود و برادرانش می باشد. (مجلسی، 1403 ق، ج 75، ص 401)
د) امام در روایت دیگری نتیجه عالی «مدارا» را چنین بیان می فرماید: « من کفّ یده عن النّاس فانّما یکفّ عنهم یدا واحدۀ و یکفون عنهم ایادی کثیرة»، کسی که (با مردم مدارا کند و) از برخورد شدید با مردم دوری گزیند، در حقیقت او تنها یک دست (یک نفر) را از آزار مردم دور داشته، اما دست های (افراد) فراوانی را از اذیت و آزار خود باز داشته است. (مجلسی، 1403 ق، ج 75، ص 419)
ه) امام صادق علیهالسلام در روایتی مفصل، در بیان فرق بین حکومت بنیامیه و امامت ائمه می فرماید: «انّ امارة بنی امیّة کانت بالسّیف و العسف و الجور و انّ امامتنا بالرّفق و التألّف و الوقار و التّقیة و حُسن الخلطة و الورع و الاجتهاد فرغبوا النّاس فی دینکم و فیما انتم فیه»، حکومت بنیامیه با شمشیر، ظلم و جور سرپا بود و امامت ما با نرمی، الفت با همدیگر، وقار، تقیه، خوش برخودری، پرهیزکاری و اجتهاد همراه است. پس مردم را در دینتان و در آن چه شما برآنید (امامت و ولایت)، تشویق کنید. (حر عاملی، 1409 ق، ج 5، ص 430)
ادامه دارد…
منبع: ابعاد شخصیت و زندگی امام صادق(ع)، فصل دوازدهم، دانشگاه امام صادق(ع)، چاپ اول: 1391، ص 339.
www.vahhabiyat.com
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor