خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
بسمه تعالی
ترجمه خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها در دادخواهی از فدک و حق امیرالمومنین علیه السلام
آنگاه که ابوبکر بر ان شد که فدک را از فاطمه(س) باز دارد و کارزار حضرت را از آن جا بیرون راند، و این خبر به آن بانو رسید، مقنعه خویش را بر سر بست، و تن پوش خود را بر خویش پوشید، و با همراهی گروهی از بستگان و بانوان خویشاوندش رو به مسجد آورد.
هنگام حرکت جامۀ حضرتش به زمین کشیده می شد و دامن لباس زیر پایش می رفت. راه رفتن آن بانو چنان بود که گویی پیامبر خدا ص راه می رود!
حضرت زهرا(س) بر ابوبکر وارد شد، در حالی که ابوبکر در جمع گروهی از مهاجران و انصار و سایر مردم بود. پس پرده ای میان مردم و آن حضرت آویخته شد و آن گرامی نشست. آنگاه دردمندانه نالید، چنان که همگان را به گریه و ضجّه واداشت، و مجلس پرخروش و منقلب شد. سپس اندکی درنگ نمود، تا صدای گریه مردم فروخفت و هیجانشان آرام گرفت. پس با ستایش خداوند و ستودن او و درود بر پیامبرش سخن آغاز کرد.
مردم بار دیگر گریستند، و چون آرام شدند، آن گرامی سخن خود را پی گرفت و فرمود:
گفتار خویش را با ستودن آن کسی آغاز می کنم که به ستایش و بخشایندگی و بزرگواری از همگان سزاوارتر است. حمد برای خداست به پاس نعمتهایی که عطا فرمود، و سپاس نیز برای اوست نسبت به هرچه الهام نمود.
و تحیّت زیندۀ اوف بدانچه پیشاپیش بخشیده است ، از انواع نعمت هایی که ابتداً عطا فرموده، و مواهب فراوانی که به آفریدگان بخشیده، و نیکی هایی که پیاپی روا داشته است.
نعمته ایی که از حدّ شما بیرون میباشد، و گستره اش چنان است که نتوان سپاس آن را به جا آورد، و نیز نتوان نهایت آن را دریافت.
او برای افزایش و دوام نعمت هایش مردم را به شکر آنها فراخواند، و بدین ترتیب ایشان را مطیع و فرمانبر خویش ساخت، و از آفریدگانش خواست که نعمت هایش را سپاس گزارند، و اینچنین، نعمتی را از پس نعمتی دوباره بخشید.
و گواهی میدهم که معبودی جز «الله» نیست. هم او که یگانه است و برایش هیچ شریک و همتایی نباشد. این سخنی است که (خداوند) درون مایۀ آن را «اخلاص» قرار داد و دلها را به مفهوم آن پیوست، و حقیقت آن را در گسترۀ اندیشه تجلّی بخشید. خداوندی که چشم ها دیدنش را نتوانند، و زبان ها از وصف او بازمانند، و درک چگونگی اش در طرف خیال نگنجد.
خداوندی که آفریدگان را از نیستی پدید آورد، و در این رهگذر از هیچ الگو و نمونه ای دستور نگرفت. به قدرت خویش آنان را پدید آورد و به اراده خود بیافریدشان، بی انکه نیازی به آفرینش ایشان داشته باشد، و یا در پیدایش آنان، سودی برای او نهفته باشد.
جز آن که حکمت (و دانش) خود را استوار دارد، و آفریدگان را به به فرمانبری خویش هشدار دهد، و قدرتش را آشکار نماید، و خلق را به بندگی خود وادار سازد، و فراخوان خویش را با چیرگی همراه نماید. سپس پاداش را مزد فرمانبری اش نهاد، و کیفر را بر نافرمانی اش مقرر داشت، باشد که بندگان از کیفر او دور باشند، و به بهشت و رضوان او راه جویند.
و گواهی میدهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست. او را از آن پیش که بیافریند، انتخابش نمود، و پیش از آن که تاج رسالت بر سر وی نهد، برگزید، و قبل از گزینشش، او را محمّد نامید. این، آنگاه بود که آفریدگان در حجاب غیب پنهان، و در پوشش ترس و بیم پوشیده و مستور، و با نهایت نیستی همراه بودند.
این گزینش و انتخاب از آن رو بود که خداوند به فرجام امور اگاه است، و به حوادث روزگاران داناست، و هنگامه وقوع رویدادها را می شناسد. آری، او را برانگیخت تا امر خویش را به پایان بَرَد، و تا اجرای فرمانش را تحقّق بخشد، و اراده قاطع خود را به انجام رساند.
پس از آن گرامی (پیامبر) مردم را دید که در دیانت خود گروه گروه اند: (برخی) آتش را می پرستند، (و بعضی) به پرستش بتان رو آورده اند، و با آن که خدای را می شناسند، به او ناباورند.</o:p> ;
پس خداوند به وجود پدرم محمّد(ص) تاریکی هاشان را روشنی بخشید، و از نادانسته هاشان پرده برداشت، و غبار حیرت و سرگردانی را از چشم ها ستُرد، و اندوه از جان هاشان زدود.
پدرم محمّد با چراغ هدایت در میان مردم بپا خاست، و ایشان را زا گمراهی راهیی بخشید، و کوری شان را به بینایی و بصیرت مبدّل ساخت، و به آیین استوار راهشان نمود، و به راه راست فراشان خواند.
سپس خداوند او را با مهر و مهربانی و به میل و اختیار وی (و نه از سرِ اکراه و ناخوشایندی) قبض روح فرمود، زیرا خوش داشت که از رنج این سر آسوده اش دارد، و بارِ ناملایمات را از او برگیرد، و تا فرشتگان نیکوکار او را فراگیرند، و از خوشنودی خداوندِ آمرزگار بهره مندش سازد، و در پناه پادشاه مقتدر مأوایش دهد.
سلام خداوند بر پدرم که پیام آور اوست، هم او که برگزیده خدا و امین وحی اوست، و او که منتخب پروردگار از میان همۀ افریدگان و مورد رضایت اوست، پس سلام و درود و رحمت و برکات خداوند بر او باد.
سپس حضرت زهرا(س) رویِ کلام به حاضران مجلس نمود، و به مهاجر و انصار فرمود:
شما ای بندگان خدا! بیرق داران امر و نهی خدایید، پیام دین و وحی او را برگرفته، امانت داران خدا بر خویشتیند، و رسانندگان سخن او به امّت های دیگرید؛ آن کس که حق (بزرگ) خدا را پاس می دارد، اینک در میان شماست، و برای او پیشتر عهد و پیمانی از شما گرفته شده است، و ما بازمانده و یادگاری (از پیامبر) هستیم که خداوند ما را خلافت و جانشینی بخشیده است، و کتابِ گویای خدا همراه ماست، همان قر آن راستگو، آن روشنای تابنده، و آن پرتو درخشنده، کتابی که بینش های آن آشکار و روشن است و پرده از رازهای برداشته شده است.
این کتاب برهان الهی است که حقایق آن در وجود ما آشکاری یافته، و شنیدن آیات آن جاودانه است. کتابی که پیروان آن مورد رَشک دیگرانند، پیروی اش به بهشت و رضوان الهی راهبری می کند، و شنودن آیاتش سرمنزل نجات را به شنونده می نمایناند. کتابی که دربردارندۀ دلائل روشنگر خداست، پندهایش به تکرار بیان گردیده، و واجباتش به تفسیر و تفصیل گفته شده، و از محرّماتش پرهیز داده شده، و احکام و دستورهایش بسنده است، و دلائل ان روشن می باشد، و سخنانش شفابخش دردهاست،
هر فضیلتی را که برشمرده، مطلوب است، و هر آنچه را روا دانسته، مُجاز و مباح می باشد. بهره مندی از رحمت آن امید می رود، و آیین هایش فرض و واجب شمرده شده است.
پس خداوند ایمان (به خود) را برای پاکسازی شما از پلیدی شرک واجب فرمود، و
نماز را برای پیراستن تان از تکبر و بزرگ منشی، و
زکات را برای پاکیزگی نَفس و فزونی روزی، و روزه را برای پایداری اخلاص، و
حج را به منظور تقویت بنیان آیین، و
عدالت و دادگری را برای سامان یافتن دلها و پذیرش دین، و
پیروی از ما (اهل بیت) را برای انتظام امر امّت، و
امامت و پیشوایی ما را برای حفظ از آفت پراکندگی و تفرقه، و
جهاد را برای سربندی اسلام، و
شکیبایی را دستاویزی برای نیل به پاداش الهی، و
امر به معروف (فرمان به شایستگی ها) را برای رعایت مصلحت همگانی، و
نهی از منکر (پرهیز از ناشایسته ها) را برای پیراستن حریم دین، و
نیکی به پدر و مادر را سپر بازدارنده از خشم خداوندی، و
پیوند با خویشان را برای طول عمر و افزایش شمار نفرات، و
قصاص (نفس) را برای نگهداشت حرمت خون (و جان)، و
وفاء به نذر را پُلی برای دستیابی به آمرزش الهی، و
تمام نمودن پیمانه ها (و پرهیز از کم فروشی) را برای پیشگیری از پامال شدن حق، و
نهی از شرابخواری را به منظور پیراستن پلیدی، و
خودداری از نسبت ناپاکدامنی به بانوان پاکدامن را پوششی برای برکناری از نفرین خداوند، و
دوری گزیدن از دزدی را لازمه پاک زیستن، و
پرهیز از دست اندازی به دارایی یتیمان و برگرفتتن آن را پناهی برای برکناری از آلایش ستم، و
ترک زنا را برای درامان بودن از دشمنی،
و دادگری در فرمانروایی را موجب آرامش مردم،
و پرهیز از ستم روایی را برای آنکه ترس از کیفر الهی پایداری یابد،
و سرانجام خداوند شرک را حرام فرمود تا مردم نسبت به پروردگاری او اخلاص ورزند.
پس –ای مردم- آن گونه که شایسته خداست، تقوای او را پیشه کنید، و جز بر آیین و منش اسلام نمیرید، و از آنچه خداوند به شما فرمان داده، روی نگردانید، و در هرچه به شما امر فرموده، یا از آن بازتان داشته، او را پیروی کنید.
همانا او فرموده است: «از میان بندگان خدا، تنها دانشورانند که از عظمت مقام خداوند بیمناکند» (سوره آل عمران 102)
پس خدای را بستایید، همان خدایی که بزرگواری و روشنای وجودش چنان است که همه اهل آسمانها و زمین در تقرّب به پیشگاه او، دستاویز می جویند، و ما دستاویز خدا در میان خلق اوییم، و ما خاندان پیامبر او هستیم، و ما ویژگان خدا و مظهر قداست اوییم، و ما حجت های سراپرده غیب و وارث پیامبران او هستیم.
سپس آن گرامی خطاب به مردم فرمود:
بدانید که من فاطمه ام و پدرم محمّد است. سخنی که هموراه و پیاپی گفته ام، دوباره نیز می گویم، و انچه می گویم، نادرست و اشتباه نیست، و آنچه انجام می دهم بر مسیر باطل نباشد، پس با گوش شنوا و دلِ پذیرنده و آگاه، سخنانم را بشنوید!
آنگاه آن بانوی دوسرا فرمود:
به راستی که پیامبری از خودتان به سوی شما آمد، که آنچه شما را برنجاند، بر او ناگوار و دشوار است، و سخت خواهان شماست، و نسبت به اهل ایمان مهرورز و مهربان می باشد، پس اگر نَسَب و تبار او را بجویید و نیک او را بشناسید، در می یابید که او از بین تمام زنانتان، تنها پدر من، و از میان تمام مردانتان، منحصراً برادر پسرعموی من است.
و نسبت
و خویشی با او چه نیکو و زیباست! سلام خداوند بر او و خاندانش. پس او رسالت الهی را به انجام رسانید، آشکارا از عذاب خداوند بیم داد، از راه و روش مشرکان روی برتافت، کمر پیکرۀ شرک را (به ضربت توحید) شکست، راه نَفَس آن را سخت فشرد، خَلق را با دانش و اندرز نیکو به راه پروردگارش فراخواند، بت ها را فرو شکست، و گردنکشان را سرافکنده ساخت، تا آن که سپاه کفر و شرک به شکست گرایید، و یارانشان به مصاف پشت کردند، و تا ان که سینه شب هب آفتاب صبحِ وجود «محمد» شکافته شد، و حقیقت ناب پرده از رخسار برگرفت، و قافله سالار دین گویا شد, و هیجان کفر فروخفت، و زبان اهریمنان از گفتار بازماند، و فرومایگانِ منافق نابود شدند، و گره های کفر و سرکشی گشده شد، و
شمایان همراه با گروهی از سپیدرویان شکم تهی (زاهد) دهان به کلمه اخلاص بازکردید، در حالی که بر لبه پرتگاه آتش بودید، پیامبرخ دا از آن موضع نجاتتان بخشید.
چنان بودید که بتان را می پرستیدید، و قمار می باختید! چندان ناتوان بودید که جرعه ای بودید برای نوشندگان، و طعمه ای برای خورندگان، و شراره ای برای کسی که بخواهد شتابان شعله ای برگیرد؛
آری، پامال قدم ها بودید، آب کدر و آلوده می آشامیدید، و پوست چهار پایان را (که دبّاغی نشده بود) می خوردید. فرومایگانی بودید که همواره ترس سایه
بر سرتان افکنده بود، بیم آن داشتید که بیگانگان ناگاه شما را بربایند.
پس خداوند خجسته نام و بلند مرتبه شما را به پیامبر خویش محمد(ص) رهایی بخشید، بعد از آن که حضرتش به محنت های فراوان گرفتار آمد، و با قهرمانان دلاور کفر و درنده خویان عرب و سرکشان یهود رویارو گردید، همانان که هرگاه آتش جنگ را برافروختند، خدای آن را خاموش ساخت، یا گاه که شاخ گمراهی سر بر می آورد، یا دهان اهل شرک (به یاوه سرایی) گشوده می شد،
در این حال پدرم برادرش علی را در کامشان می افکند، و او نیز از این کارزار باز نمی آمد تا آن که شوکت ایشان را لگدمال قدرت خویش سازد، و شراره تفنه را با شمشیرش خاموش نماید.
هم او که در راه خدا پذیرای هر رنج و سختی بود، او که در اجرای فرمان خداوند بسیار کوشا، به رسول خدا بس نزدیک، و در جمع اولیای خدا سالار و سرور بود.
در راه خدا آستین همّت بالا زده، خیرخواه، تلاشگر و هر رنجی را پذیرا بود. سرزنش هیچ ملامتگری او را از
سعی و مجاهدت باز نمی داشت. این در حالی بود که شمایان در رفاه، آسوده، ایمن و شادمان روزگار می گذراندید، و در آسایش و نعمت بسر می بردید، بهترینِ غذاها را می خوردید، و گواراترینِ آب ها را می نوشیدید، چشم به راهِ پیش آمدهای ناگوار برای ما بودید، و به خبرهای آن گوش سپرده بودید، به وقت رویارویی با دشمنان، از نبرد کناره می گرفتید، و هنگام کارزار می گریختید.
پس آنگاه که خداوند برای پیامبر خویش سرای رسولان و جایگاه ویژگان خود را برگزید، و آنچه را به او وعده فرموده بود اِتمام نمود، کینه های ناشی از نفاق در شما پدیدار گشت، و رَدای دین فرسوده شد، و جامه آن به کهنگی گرایید، و استخوان اش سست شد، و رشته پوسیده (قدرت) آن نیز از هم گسست.
در این حال از جمع گمراهان آن کس که سکوت گزیده بود، به سخن آمد، و ان گمنان فرومایه آشکار شد، و شتر باطل گرایان به صدا آمد، و در صحنه ظاهر گردید، و شیطان از مخفیگاه خویش سر برآورد، در حالی که نداتان می داد و فراتان می خواند، و شما را چنان یافت که فراخوان او را پاسخ مثبت می گویید، و فریبش را می پذیرید.
آنگاه (به مخالفت حق) برانگیخت تان، و دانست که بسویش می شتابید، و کوشید تا آتش خشم را در وجودتان برافروزد و دید که به خشم می آیید، پس داغ بر شتر دیگران نهادید،
و آن را به آبشخوری که نه از آنِ شما بود درآوردید،
این در حالی بود که از پیمانتان روزگاری نگذشته، و زخم ارتحال پیامبر هنوز فراگیر، و جراحت آن التیام نایافته، و پیکر رسول خدا به خاک سپرده نشده بود. شتابان به بهانه آن بود که می پنداشتید مبادا به فتنه گرفتار آیید، بدانید که در (چاه) فتنه فرو افتاده، و البته دوزخ دربرگیرندۀ ناسپاسان است.
به راستی این رفتار از شما چه شگفت آور و بعید است! شما را چه شده و به کدام سو رو کرده اید؟ حال انکه کتاب خدا در میان شماست؛
کتابی که فرمان هایش آشکار و صریح، دستورهای آن روشن، نشانه هایش تابان، نبایسته هایش پدیدار، و بایسته هایش هویداست.
البته شما آن را پشت سر نهاده اید، وای بر شما! آیا از آن رو گردانده اید؟ یا بر پایه رهنمودی غیر از آن حکم می کنید؟ وه! که این بَدَل چه بد جایگزینی برای ستم پیشگان است!
و هرکس آیینی غیر از اسلام برای خود برگزیند، هرگز از او پذیرفته نیست، و در سرای آخرت او از زمره زیان کاران است.
سپس بی آنکه اندکی درنگ کنید تا این مرکب سرکش (خلافت) راهوار شود، و مهارش در دست قرار گیرد، بر آن شدید تا آتش فتنه را افروخته دارید، و شراره اش را دامن بزنید، و به ندای شیطانِ گمراهگر پاسخ گویید، و در خاموش کردنِ روشنایِ این آیینِ تابنده بکوشید، و روش و منش پیامبرِ برگزیده را واگذارید.
اینک نیز سرمستانه باده قدرت می آشامید، و نسبت به خاندان و فرزندان پیامبر، کینه توزانه و نیرنگ مآبانه رفتار می کنید، و ما البتّه به هر آنچه از شما ببینیم شکیبایی می کنیم، با آن که کردارتان مانند فرو رفتن (کارد) و نشستن تیزی نیزه در بدن، دردناک و کُشنده است.
و اینک شما چنان می پندارید که ما را از پیامبر خدا نه ارثی و نه بهره ای است!
آیا داوری روزگار جاهلیّت را پسندیده اید؟ به راستی برای اهل یقین کدامین داوری از قضاوت خداوند بهتر است؟! آیا نمی دانید؟!
آری، نیک می دانید و همچون خورشید فروزندۀ نیمروز برایتان روشن است که من دختر پیامبر خدایم.
ای گروه مسلمانان! آیا باید میراث پدرم به زور و ستم از من ستانده شود؟
ای پسر ابوقحافه! آیا در کتاب خدا چنین آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟
به راستی چه کار زشت و رفتار شگفتی آورده ای! چگونه جرأت یافتید که رشته خویشاوندی (من و پدرم) را بگسلید و پیمان بشکنید؟ آیا با قصد و عمد کتاب خدا را واگذاشته، و آن را پشت سرتان افکنده اید؟
مگر خداوند خجسته نام و والا مرتبه نفرموده: «و سلیمان از داود ارث بُرد» (نمل، آیه 16)
یا در بیان داستان یحیی و زکریا نیاورده که زکریا گفت: «پروردگارا! … مرا از جانب خویش وارثی عطا فرما، تا از من و از دودمان یعقوب ارث ببرد؛» (مریم، 6 و 5)
و نیز خداوند فرموده است: «در کتاب خدا، خویشاوندان به ارث بردن از یکدیگر سزاوراترند؛» (انفاق 75)
و باز فرموده: «خداوند درباره فرزندانتان به شما چنین سفارش می کند که بهرۀ پسر برابر با بهرۀ دو دختر باشد.» (نساء 11)
و همچنین فرمود: «هرگاه مرگ یکی از شمایان فراسد و مالی باقی گذارَد، برای پدر و مادر و نزدیکان خود به نیکی وصیّت کند، این حُکم بر پارسایان مقرّر و واجب است.» (بقره 180).
پس آیا پنداشته اید که برای من نه بهره ای است، و نه مرا ارثی از پدرم می رسد؟ و یا آن که میان من و او خویشی نبوده است؟! یا خداوند شما را به آیه ای از قرآن خود مخصوص داشته و پدرم را زا شمول حُکم آن بیرون نهاده است؟ یا شما می گویی
د که من و پدرم بر دو مذهبیم و بنابراین از یکدیگر ارث نمی بریم؟!
آیا من و پدرم پیرو یک مذهب نیستیم؟ یا شما به احکام خاصّ و عامّ قرآن از پدرم و پسرعمویم (امیرمؤمنان علی(ع)) آشناتر و آگاه ترید؟!
اینک (ای ابابکر) این مرکب خلافت، افسار زده، زین کرده، مهار شده ارزانی ات باد، تا در گور با تو باشد، و تا روز رستاخیز گریبانت را بگیرد، پس به راستی خداوند چه نیکو داوری است! و محمد(ص) چه نیکو راهبری، و قیامت چه نیکو وعده گاهی! و زود باشد که از آنچه کرده اید، پشیمان شوید. و چون قیامت بپا شود، باطل پیشگان زیان ببینند، و البته آن گاه پشیمانی سودتان نبخشد، و هر خبری (یا هر حادثه ای) سرانجامی دارد، و به زودی خواهید دانست که بر سر چه کسی عذابی فرو آید که او را خوار سازد و کیفری پایدار بر او فرود آورد.
آنگاه ان حضرت به مزار پدرش رو کرد و گریست و گفت:
ای پدر! بعد از تو حوادثی سخت و وقایعی دشوار پدید آمد، که هرگاه تو
در کنارمان و شاهد آن بودی، ناگواری های بزرگ نمی نمود.
ما چونان زمینی (تشنه) که بارانی فراوان و سیراب کننده را از دست بدهد، تو را از دست دادیم، و امّت تو اینک تباه گشته اند، پس چشم فرومبند و گواه بر آنان باش؛ و هر خویشاوندی که به فردی از بستگان خویش نزدیکتر باشد، این جایگاه و منزلت نزد خدای متعال نیز پذیرفته است.
آن گاه که تو درگذشتی و توده های خاک بین تو و ما مانع شد، بعضی افراد کینه های نهفته در سینه هاشان را آشکار کردند. چون تو درگذشتی، مردم با روئی تُرش با ما روبرو شدند و قدر ما سبک شمرده شد، اینک همه زمین گویی به غصب رفته است!
آن کس که گردونۀ ستم را نسبت به ما به چرخش آورده و آن را سرپرستی کرده است، زود باشد که در رستاخیز دریابد به چه منزلگاهی باز خواهد گشت.
پدر! تو همچون ماه چهارده شبه بودی، روشن و روشنگر، که از تو کسب نور می شد و کتاب آسمانی از جانب خدای عزّتمند بر تو فرود می آمد. و جبرئیل با آوردن آیات الهی با ما انس یافته بود. امّا تو رفتی و همه نیکی ها نیز رخ پنهان نمود. اینک شهر با همه
پهناوری اش بر من تنگ شده و دو نواده ات خوار گشته اند و این برای من رنج آور و محنت زاست.
ای کاش مرگ قبل از تو ما را در می یافت! تو درگذشتی، و انبوهی از خاک (که پیکرت را پوشانده) میان ما مانع شده است.
ما با فقدان تو به مصیبتی گرفتار آمده ایم که هیچ محزونی –در عجم یا در عرب- به چنین محتنی مبتلا نشده است. پس تا هرگاه که زنده ایم و تا دیدگانی برایمان باقی است، بر تو می گرییم.
سپس آن حضرت روی سخن به جانب انصار نمود و فرمود:
ای گروه بازمانده، و یاوران دین و نگهداران اسلام! این چه سستی است که در یاری من شما را فراگرفته، یا چه درماندگی است که در یاوری ام به شما رو آورده؟ این چه مُهری است که نسبت به حق من بر لب نهاده اید، یا چه ناهشیاری است که ستمی را که به من می رود در نمی یابید؟
آیا پدرم رسول خدا(ص) نمی فرمود: حُرمت هرکس را باید در مورد فرزندانش نیز پاس داشت؟ چه زود به آنچه نباید، دست یازیدید، و چه شتابان آنچه را که باید، به فراموشی سپردید، و شما نسبت به مقصد و مقصودی که من در پیِ آنم، و خواهان آن بوده، بدان اقدام نموده ام، توانمندید.
آیا می گویید پیامبر خدا محمد(ص) از دنیا رفت؟ آری، البتّه که او از این جهان رخت بر بست و به جانم سوگند این، ضایعه و مصیبتی بزرگ بود، که شکافش وسیع و فراگیر، و گسستگی اش دامنه دار باشد، و قابل جبران نباشد.
زمین از ف قدان او به تیرگی گرایید، و برگزیدگان خدا غمگین شدند و خورشید و ماه فروغ از دست داده، ستارگان از اندوهِ مصیبتش پراکنده گشتند؛ درختِ آرزوها عقیم ماند، کوه ها سربلندی وانهادند، حریم (حرم) تباه گردید، و چون او وفات یافت، حرمت(دودمانش) نادیده گرفته شد.
این، به خدا سوگند ضایعه ای بزرگ، و مصیبتی سترگ بود. هیچ حادثه ای مانند آن نیست، و هیچ رویداد ناگواری را نظیر آن نتوان یافت. رویدادی که کتاب خدا –از آن پیشتر که واقع شود- درخ انه هاتان و نیز در هر شامگاه و بامدادتان آشکارا از آن سخن گفته بود، سخن گفتنی با صدای بلند و فریادگون، چندان که گوشهاتان بشنود، همراه با
خواندن و فهماندن.
و پیشتر نیز آنچه بر پیامبران و سفیران الهی واقع شده بود، از قطعیّت آن فرمان و حتمیّت آن دستور حکایت داشت (که فرموده بود): «و محمّد جز پیامبری نیست، که پیش از وی نیز پیامبرانی بوده اند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما از پیروی او سر باز می زنید و واپس می گرایید؟ و هرکس واپس گراید و از اسلام رو گرداند، بداند که هرگز به خداوند کمتر زیانی نمی رساند، و زود باشد که خداوند سپاسگزاران را پاداش دهد.» (آل عمران، 144)
ای فرزندان قیله(1) آیا سزاوار است میراث پدرم به ستم از من دریغ شود؟ در حای که شما در منظر من می باشید، و سخنم را می شنوید و در این میعاد حاضر و همگرایید؛ ندای دادخاهی ام به شما رسیده، و از آن آگاهی یافته اید. در شما نیز آمادگی و نفرات وجود دارد، و از خانه و سلاح و ادوات و نیرو بهره مندید، و ابزارِ هجوم و دفاع نیز دارید.
پس چیست که دعوت من به شما می رسد و پاسخ نمی گویید؟ و فریاد دادخواهی ام را می شنوید و دادرسی نمی کنید؟ حال آن که شمایان به مبارزه و ستیز شناخته شده، به نیکی و شایستگی شهرت دارید. و شما زبدگان خدایید که انتخاب گشته اید، و برگزیدگانی هستید که برای اهل بیت گزینش شده اید. با عرب جنگیدید، و به امور دشوار پرداختید، و هر سختی و رنج را پذیرا ش
دید و با گروه هاهی ستیزه جو به مبارزه برخاستید، و به مصاف مردان جنگاور رفتید.
رابطه ما و شما همواره چنان بود که ما فرمانتان می راندیم و شما فرمان می بردید، تا آن گاه که بوسیله ما آسیای اسلام برای شما به گردش افتاد، و رونق زمانه تان فرا رسید (معنی عبارت عربی: شیر فراوان از پستان شتر روزگار جاری شد.)، و نخوت شرک به فروتنی گرایید و هیجان دروغ آرامش یافت، و آتش جنگ فرو خفت، و فراخوانِ نابسامانی آرام گرفت، و رشته دین استواری پذیرفت.
اینک چگونه است که بعد از روشن شدن حق به انحراف رفتهف و پس ازآشکاری حقیقت آن را پنهان داشته، و بعد از دست یازی و اقدام از ادامه کار دست شسته، و از پسِ پذیرش ایمان، به شرک گراییده، و پس از دلاوری و دلیری، به ترس افتاده اید؟
آن هم در برابر گروهی که بعد از پیمان بستن سوگندهاشان را شکستند، و به شما در دینتان طعنه زدند. پس با پیشوایان کفر کارزار کنید، زیرا آنان حرمت سوگند و پیمان را پاس نمی دارند، باشد که از شیوۀ نادرست خود دست شویند. آیا با گروهی که پیمان خویش را شکستند، و در بیرون راندن و آوارگی پیامبر کوشیدند، و نخستین بار با شما ستیزه آغاز کردند، کارزار نمی کنید؟ آیا از ایشان می ترسید؟
حال ان که اگر به راستی به خدا گرویده باشید، سزاوارتر آن است که از او بترسید.
آگاه باشید! به خدا سوگند می بینم که به آسایش و زندگی راحت روی آورده، و کسی را که به اداره و تدبیر امور از همه سزاوارتر است از منصب زمامداری دور کرده اید، به تن آسانی و رفاه میل کرده، از گشایش و فراخی (راستین) به تنگنا شتافته، راه دین را وانهاده به کژراهه رفته، و هر آنچه را که فراگرفته و پذیرفته بودید، به دور افکندید،
هر زلال گوارایی را که پیشتر نوشیده بودید، از دهان برگرداندید. پس اگر شما و همه اهل زمین کفر بورزید، البته خداوند بی نیاز ستوده است. آیا خبر پیشینیان، قوم نوح و عاد و ثمود، و آنان که پس از ایشان زیستند، به شما نرسید؟ اقوامی که کسی جز خداوند از حال ایشان آگاه نیست، پیامبرانشان با دلائل روشن نزدشان آمدند، پس آنان دستهاشان را در دهان هاشان بردند، و گفتند ما پیام رسالت شما را باور نداریم، و نسبت به آنچه ما را به آن فرا می خوانید، سخت در تردید هستیم.
آگاه باشید! آنچه را که باید، گفتم، با انکه می دانم سستی و فُتوری شما را فراگرفته که از یاری ما بازتان می دارد، و لباس بی وفایی و مکر، دلهاتان را فرو پوشیده است، امّا گفتارم جوششِ هیجان نَفس، و لهیب خشم درون، و نشانه کاهش صبر، و افشاری راز درون سینه، و به انگیزۀ اِتمام حجّت بود.
اینک این شما و این شتر خلافت، آن را جهاز کنید و بر آن بنشینید، (اما بدانید) پشت این مرکب مجروح، استخوانش شکننده، پاهایش ناتوان، و پنجه و پاشنه اش فرسوده است. بدنامی (سواری این مرکب) پایدار باشد، داغ ننگ ابدی و خشم خدای جبّار بر آن نهاده شده، و به آتش افروختۀ الهی پیوند یافته است، همان آتشی که بر دل ها راه یابد، و بر ایشان در ستون هایی بلند بالا فرو افتد. پس آنچه می کنید، در چشم انداز خداست، و بزودی انان که ستم کردند خواهند دانست به چه منزلگاهی باز خواهند گشت!
و من دختر آن پیامبر بیم دهنده ای هستم که شما را از کیفر سختی که در پیش رویتان می باشد، می ترسانم. پس اگر بخواهید می توانید همگان از درِ نیرنگ با من درایید و تأخیر نکنید!
شما اقدام کنید، ما نیز اقدام می کنیم، و شما ثمره کردار خود را انتظار ببرید، ما نیز! «و کافران به زودی خواهند دانست
که فرجام نیک از آن کیست!»(رعد 42)
«و بگو هرچه می خواهید انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبر او و اهل ایمان کردارتان را می بینند»( توبه 105)، «و ما کارنامه هر انسانی را در گردن او پیوسته و همراه کرده ایم»(اسرا، 13) «پس هرکس هم وزن ذره ای کار نیک یا کار زشت انجام دهد، آن را ببیند.»(زلزال، 7 و 8)
روایتگر خطابه می گوید: این سخنان در حالی ایراد شد که ابوبکر و هواداران او موضوع خلافت را به نفع خود به پایان برده بودند.
ابوبکر در برابر سخنان حضرت زهرا –سلام خداوند بر ان بانو- گفت:
(ای دختر رسول خدا! راست گفتی البته که پدرت نسبت به اهل ایمان دلسوز، بخشنده، مهرورز و مهربان، و نسبت به اهل کفر عذابی دردناک و کیفری بزرگ سنگین بود، و- همانگونه که گفتی- آن گاه که به تبار او بنگریم، در می یابیم که او از بین همه زنان، تنها پدر تو، و از میان همه دوستان (و مردان) فقط برادر پسرعموری تو (علی ع) می باشد، و علی نیز او را در کار بزرگ و خطیر رسالت یاری نمود.
جز نیکبخت شما را دوست نمی دارد و جز محروم تیره بخت، شما را دشمن نمی شمارد، و شما دودمان پاک پیامبر خدایید، و برگزیدگان ویژه اویید، و راهنمایان ما به نیکی، و راه ما به سوی بهشتید.
و تو ای برگزیده زنان و دختر زبدۀ پیامبران! در گفتارت سخن راست می گویی، در فزونی خِردَت پیشتاز همگانی، حقّ تو از تو بازداشته نمی شود، و چون سُخَنت راست است، مانعی در پذیرش ان نیست، به خدا سوگند که من از رأی پیامبر خدا پا فراتر نگذاشتم، و جز به فرمان او عمل نکرده ام! و پیشرو قافله به اهل کاروان دروغ نمی گوید، من خدا را گواه می گیرم –و گواهی او بسنده است- که از رسول خدا شنیدم که فرمود: ما طایفه پیامبران طلا و نقره و خانه و زمین به ارث بر جای نمی گذاریم، و جز این نیست که ما کتاب های آسمانی و دانش و علم و پیامبری را به ارث می نهیم، و چنانچه مالی از ما به جا مانَد، به کسی می رسد که پس از ما ولایتِ امر را در دست دارد، تا به رأی خویش نسبت به آن تصمیم بگیرد.
و ما آنچه را (که از تو ستاندیم) و تو می کوشی تا بازپس گیری، اسب و اسلحه تدارک کردیم، تا مسلمانان با آن به رویارویی (با دشمنان) برخیزند، و با کافران بستیزند، و با سرکشان تبهکار، مسلّحانه درگیر شوند، و آنچه کردم، مورد اتّفاق همه مسلمانان بود، و خود تنها به آن اقدام نکردم، و در صدور حکم نسبت به موضوع، استبداد رأی نورزیدم، این چگونگی رفتار من است و این ثروت من، که آن را در اختیار تو می گذارم، از تو بازپس نمی گیرم، و برای جز تو آن را ذخیره نمی کنیم، همانا تو سرور امت پدرت هستی، و درختی پاک نهاد برای فرزندانت می باشی، ما نمی خواهیم انچه به تو بخشیده شده، از تو بازداریم، و نمی خواهیم از منزلت پدران و فرزندانت کاسته شود، دستور
تو نسبت به هر آنچه در اختیار من است، پذیرفتنی است، اما آیا تو می خواهی من در این خصوص، مخالف نظر پدرت رفتار کنم؟)
پس آن حضرت فرمود:
خداوند از هر نسبت ناروایی منزّه و مبراست، و پدرم نیز؛ شگفتا! پدرم رسول خدا(ص) هرگز از کتاب خدا روگردان نبود، و با دستورهای آن مخالفت نمی نمومد، بلکه از کتاب خدا پیروی می فرمود و دنباله رو (آیات) و سوره های قرآن بود.
آیا بر بی وفائی (نسبت به پدرم) گرد هم آمده اید تا بر او دروغی ببندید؟! این رفتار شما پس از درگذشت او همانند فتنه هایی است که در زمان حیات آن گرامی برای براندازی اش برانگیختید!
این کتاب خداست، داوری داد
گر، و گوینده ای که کلامش حُکم قطعی است، آری، قرآن از زبان پیامبری از پیامبران می گوید: «می خواهم فرزندم از من و از آل یعقوب ارث ببرد»(مریم 6) و نیز می فرماید: «و سلیمان از داود ارث برد» (نمل 16) پس خداوند –هم او که عزیز و گرانمایه است- حکم خویش را در توزیع سهم افراد و تشریع واجبات و چگونگی میراث بیان فرموده، و ضمن آن بهره مردان و زنان را تعیین نموده، آن سان که راه را بر هرگونه عذر و بهانه ای بسته، و گمانه زنی و شبهه (افکنی) را در موضوع سهم بازماندگان از میان برده است.
نه، چنان نیست، بلکه نفس شما خواسته ای زشت را برایتان به زیبایی آراسته است، و من (در برابر این ستم) صبری نیکو پیشه می کنم، و خدای را بر آنچه به ناروا حکم می کنید، به یاری می خوانم. و اینان (که در آیه نام برده شده) هر دو پیامبرند، و تو –ای ابابکر- نیک می دانی که مقام پیامبری و نبوّت ارث بردنی نیست، و حکم ارث مربوط به غیر این موضوع است.
پس چرا باید ارث پدرم از من دریغ شود؟ آیا خداوند در قرآن خویش چنین فرموده: (که قانون ارث همه را در بر می گیرد مگر فاطمه دختر محمد را؟!) اگر برهانی داری ان را بازگو، تا قانع شوم!
آنگاه ابوبکر به آن حضرت گفت:
(ای دختر رسول خدا! تو حقیقت برهان، و زبان گویای دانشی، نمی کوشم تا سخنت را پاسخ گویم (زیرا نمی توانم)، و درستی گفتارت را نیز انکار نمی کنم، اما این جماعت مسلمان میان من و تو داور باشند، هم آنان که رشته زمامداری را به من سپردند، و آنچه را من (از تو) ستاندم، به رأی ایشان ستاندم، بدون آن که بخواهم زورگویی و خودرأیی بورزم، یا دیگری را در بهره وری (از فدک) بر تو برگزینم، آری، ایشان همه بر ان گواه اند!)
پس حضرت فاطمه(ص) حاضران در مسجد را مخاطب ساخت و فرمود:
ای گروه مسلمانان که به سخن باطل شتافته، و بر رفتارِ زشت زیانبار چشم فروبسته اید! آیا در آیات قران نمی اندیشید؟ یا مگر دلهاتان را قفل نهاده شده است؟ نه، بلکه کردارهای ناشایست و تباه بر دلهاتان زنگار زده، و گوش و چشمتان را (حجاب غفلت) گرفته است! و راستی که به چه توجیه بدی رو کرده، و از چه مشورت نادرستی بهره گرفته، و چه خیری را وانهاده و شرّی را به جای آن برگزیده اید!
و به خدا سوگند به زودی باری را که بر دوش گرفته اید سنگین، و فرجام کردار خود را سخت
خواهید یافت، آنگاه که پرده (از چهره حقیقت) برایتان بر گرفته شود، و آنچه در پس آن نهفته رخ نماید، و آنچه را که نمی پنداشتید، جانب پروردگارتان برایتان آشکار شود، و در ان هنگام باطل پیشگان (بنگرند که) زیانکارند.
روایتگر این خطابه می گوید: پس مرد زن حاضر در مجلس چنان گریستند که نظیر ان دیده نشده بود! و شهر آشفته شد، و مردم (از خشم) برافروختند، و فریاد بالا گرفت.
هنگامی که این اخبار به ابوبکر رسید، به عمر گفت: دستت همواره تهی باد! چه می شد اگر مرا به حال خود وامی گذاشتی؟! (و مرا بر غصب خلافت یا سلب فدک برنمی انگیختی!) چه بسا این گسیختگی را التیام بخشیده، این شکافتگی را پیوند می دادم، آیا این بهتر نبود؟
عمر گفت: در آن صورت چیرگی ات به ضعف می گرایید، و موقعیّت تو سبک می گردید، و من فقط برای تو دلسوزی کردم!
ابوبکر
گفت: وای بر تو! پس تکلیف دختر محمد چه می شود؟ در حالی که مردم همه دانستند او چه می خواهد، و دریافتند چگونه ما با وی نیرنگ باختیم!
عمر پاسخ داد: آیا سخن او جز خروشی بود که فروخفت، یا فرصتی که به پایان رسید؟ گویی آنچه پیش آمده، هرکز نبوده است! … (و اگر هنوز نگران هستی) بارِ حادثه را بر دوش من بگذار!
در این حال ابوبکر با دست بر شانه عمر زد و گفت: ای عمر! چه بسیار اندوه سخت که تو آن را زدودی!
آنگاه ابوبکر فرمان داد تا مردم گرد آیند، و ایشان گرد آمدند، و او بر منبر فراز شد، و خداوند را ستایش و ثنا گفت، سپس گفت: ای مردم! این چه وضعیّتی است؟ و چرا در پی هر سخنی خواسته ای است؟ این خواسته ها در روزگار پیامبران کجا بود؟ هرکس شنیده بگوید. و هرکس دیده بیان کند، نه، چنان نیست، بلکه او روباهی را می ماند که گواهش دُم اوست! خدا او را نفرین کند و البته که نفرین کرده است! با هر فتنه ای همراهی می نماید و می گوید: فتنه را بازسازی کنید!
آری، او پس از فرسودگی و کهنگی فتنه، همچنان در جستجوی آن است، همچون «ام طِحال» که محبوبترین خویشاوند او گمراهترین ایشان است. آگاه باشید! اگر بخواهم سخن بگویم می گویم، و اگر لب به سخن باز کنم، آنچه را مخفی است آشکار می کنم، ولی هرگاه واگذارندم، لب فرو بندم. اینک کوکان را به یاوری می خوانند، و زنان را برمی انگیزند! و ای گروه انصار! البته که سخن بی خِرَدتان به من رسید، به خدا سوگند سزاوراتین مردم به پای بندی نسبت به پیمانِ رسول خدا شمایید! همانا پیامبر نزد شما آمد و شما او را پناه دادید و یاری نمودید، و امروز نیز به پای ورزی نسبت به میثاق او شایسته ترین هستید.
اینک پگاهان فردا، برای دریافت جیره خود بشتابید! من کسی نیستم که پرده ای را بِدَرَم یا دست و زبانم را به ستم بگشایم، مگر نسبت به کسی که سزاوار آن باشد، والسّلام.)
روایتگر خطابه می گوید: در این حال امّ سلمه سر از سرای خویش بیرون آورد و گفت:
آیا نسبت به کسی مانند فاطمه دختر رسول خدا چنین سخنی گفته می شود!
حال آن که او حوریه ای میان انسانهاست، و مایه آرامش نفس (پیامبر) بوده است! در دامان پیامبران پرورش یافته، و دستان فرشتگان او را برگرفته و به دیگری سپرده، و در آغوش پاکیزگان رشد کرده، و در نیکوترین جایگاه بالیده، و در مهد بهترین مربّی پرورده شده است؛ آیا می پندارید که رسول خدا میراثش را بر فاطمه حرام فرمود و او را از این موضوع آگاه نساخت؟! در حالی که خداوند به وی فرموده بود: «و خویشان نزدیکت را بیم دِه!»(شعرا 214) آیا ممکن است پیامبر فاطمه را زا حکم خدا آگاه کرده باشد، و او همچنان ان را بطلبد؟
حال آنکه او برگزیده بانوان، و مام سرور جوانان، و همتای مریم دختر عمران، و همسر قهرمان قهرمانان است. او کسی است که سلسله رسالت الهی به پدر او پایان پذیرفت. و سوگند به خدا که پیامبر همواره مهربانانه او را از گرما و سرما حفظ می فرمود، چندان که دست راست خود را بالین او قرار می داد، و دست چپش را روانداز او می نهاد.
اینک درنگی کنید! این رسول خداست که ناظر بر گمراهی شماست، و شما بر خداوند وارد می شوید، پس وای بر شما، به زودی خواهید دانست.
آنگاه حضرت فاطمه(ص) مردم را ترک گفت. پس رافعه بن رفاعه از پی آن گرامی رفت، و به آن بانو گفت: ای سرور بانون! هرگاه ابوالحسن (علی ع) در این موضوع بیشتر سخن می گفت، و از آن پیش که این پیمان برقرار شود، (برتری خود را نسبت به تصدّی خلافت) به مردم یادآوری می فرمود، ما هیچکس را با او برابر نمی شمردیم،
پس حضرت خشمگین به او فرمود: از من دور شو! همانا خداوند پس از واقعۀ غدیرخم برای هیچ کس برهان و بهانه ای باقی نگذارده است.#
(1) قیله، نام یکی از مادران نامدار قبایل انصار میباشد.
ترجمه: عبدالله رضاداد
تهیه و تایپ: سایت موسسه قرآن و نهج البلاغه www. 2noor.com
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor