جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
از این طرف اومدی: 
داستان دو مرد! (خاطرات یک پزشک)

داستان دو مرد! (خاطرات یک پزشک)

فهرست مطالب

آیا به حق الناس اعتقادی دارید؟ مصداق های اونو چی میدونید؟ اینکه یه بوق بیجا بزنیم یا خودروی خودمون رو جای نامناسبی پارک کنیم یا کسی رو به هر دلیل سرکار بذاریم. آیا میدونید گاهی اوقات پیامد یک اقدام کوچک از این دست یک فاجعه بزرگ هست؟ اگر باور ندارید این ماجرا را بخوانید.


نادر چهل و پنج سال داشت و راننده یک خودرو خطی بود. یک پژو زرد رنگ که با آن در جاده ها دنده عوض می کرد و روزی خانواده اش را تامین می کرد.


اواخر زمستان بود. حال و هوای شستشو و خانه تکانی اکثر خانواده ها را در بر گرفته بود و خانواده نادر هم بی نصیب نبود. آنها در کوچه پس کوچه های یک شهر کوچک زندگی می کردند. کوچه نسبتا عریضی داشتند. به نوبت طبق قراری که با همسایه ها گذاشته بودند کار شستشوی فرشها را در کوچه انجام می دادند. شاید از نظر ما کار درستی نباشه ولی از قدیم گفتن: ” ظلم بالسویه عدله “


آنروز نوبت خانواده نادر بود. فرش را به داخل کوچه منتقل کردند و مشغول شستشو شدند. نادر هم آنروز زودتر از سر کار برگشت و به خانواده اش ملحق شد.</P& gt;

همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه یک خودرو که شبیه پژوی زرد نادر بود هنگام رد شدن از کوچه ناگهان کمی منحرف شد و از روی فرش رد شد. بدتر اینکه سپر آن به سطل آب گرفت و آنرا چند متری با خود برد. صدای کشیده شدن سطل پلاستیکی روی زمین و خرد شدن آن باعث شد راننده توقف کند و پیاده شود.


نادر خیلی عصبانی شد. راننده خودرو را می شناخت. اهل یک کوچه آنطرفتر و همکار و به نوعی رقیبش محسوب میشد. با لحن بدی به راننده حرفهای نامناسبی زد. راننده انتظار این برخورد را نداشت و همه چی را یک اتفاق می دانست. پذیرفت که خسارت را پرداخت کند ولی نادر دست بردار نبود و ناسزا می گفت. کم کم راننده هم عصبانی شد و کار به درگیری فیزیکی شدیدی کشید. همسایه ها بیرون آمدند و بالاخره به قائله خاتمه دادند.


چند دقیقه بعد نادر در خانه است همسر و دو پسرش هم حضور دارند. اشتهایی برای ناهار خوردن ندارد.


هنوز عصبی است. نمازش را می خواند و احساس می کند نیاز به استراحت دارد. فشاری را در قفسه سینه اش احساس می کند. خیس عرق شده است. همسرش متوجه وضعیت غیر عادی او شده است ولی نادر عقیده دارد فقط کمی خسته است.


کمی بعد حال نادر دگرگون می شود.  تهوع و استفراغ شدید و سرگیجه پیدا می کند. به سرعت به بیمارستان رسانده می شود ولی کار از کار گذشته و دقایقی بعد نادر فوت می کند.


خانواده نادر راننده پژو را عامل مرگ او معرفی می کنند. تحقیقات اولیه هم مرگ دقایقی بعد از درگیری فیزیکی را تایید می کند. همین کافیست تا راننده
پژو بازداشت و راهی زندان گردد.


خاطرم هست حین کالبدگشایی نادر عروق کرونر که خونرسانی به نسوج قلب را به عهده دارند از شدت تصلب شرایین به شدت تنگ و قوام سیمی پیدا کرده بودند و حتی با تیغ جراحی قادر به بریدن آن نبودیم. این یعنی مرگ نادر قریب الوقوع بود حتی اگر درگیری فیزیکی ایجاد نمی شد. مگر اینکه اقدامات درمانی مداخله ای به سرعت برایش انجام می شد.


در عین حال استرس ایجاد شده به عنوان یک عامل تسریع کننده در مرگش شناخته شد و نهایتا راننده پژو پس از تحمل چند ماه حبس محکوم به پرداخت تقریبا یک سوم دیه کامل انسان گردید. پولی که از عهده پرداختش برنیامد و مجبور شد خودرویی  که تنها ممر درآمد خود و خانواده اش بود را بفروشد.


چند ماه بعد که برای تعیین علت فوت پرونده کیفری را مطالعه می کردم یک نکته توجهم را جلب کرد.


راننده پژو در بازجوییش گفته بود که حین عبور از کوچه ناگهان با موتور سیکلتی مواجه شد که به جای اینکه در امتداد کوچه پارک شود عمود بر کوچه در مقابل درب پارک شده بود. همین باعث شد برای احتراز از برخورد با آن به سمت چپ منحرف شود و از روی فرش عبور کند. 


این گفته ها توسط شاهدان عینی در محل هم تایید شد.


میبینید که بی احتیاطی در پارک کردن یک وسیله نقلیه که در ظاهر مسئله ای بی اهمیت است نهایتا منجر به از هم پاشیده شدن دو خانواده گردید.


http://lmedicine.blogfa.com

به این مطلب امتیاز دهید:

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید