نویسنده : اباذر بشيرزاده , ابوالفضل زارعي نژاد< ;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” dir=ltr>
یحیی نام فرزند زكریای نبی (علیهالسلام) است.[1] ایشان یكی از انبیای بنیاسرائیل بود كه در كودكی به نبوت رسید[2] و به صورت اعجاز گونهای به زكریای نبی إعطا شد، درحالیكه همسرش نازا بود.[3] خداوند در آیات متعددی از حضرت یحیی (علیهالسلام) یاد كرده و ایشان را نیك ستوده است؛ ایشان تصدیق كنندهی نبوت حضرت عیسی (علیهالسلام)، سید و مایهی آبروی قوم خویش،[4] پیامبری از صالحان،[5] فردی پرهیزكار و نیكوكار در قرآن کریم معرفی شده است.[6]
ولادت حضرت یحیی در بیان قرآن
حضرت زكریا(علیهالسلام) تا زمان پیری صاحب فرزند نشده بود و همسر وی نیز نازا بود؛ اما بعد از مشاهدهی شایستگىهای حضرت مریم(سلام الله علیها) که کفالت وی را به عهده گرفته بود، دست به دعا بلند کرد و با تعبیر لطیفی فرمود:
«قَالَ رَبِّ هَبْ لىِ مِن لَّدُنكَ ذُرِّیةً طَیبَةً إِنَّكَ سمَِیعُ الدُّعَاء»[7]
«خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكیزهاى (نیز) به من عطا فرما، كه تو دعا را مىشنوى!»
وقتی حضرت زكریا كرامات حضرت مریم را مشاهده نمود، كرامتی قلبش را فراگرفت كه عنان اختیارش را از دست داد و وادارش كرد كه از خداوند چنین درخواست مهمی نماید. منظور وی از “ذریهی طیبه” فرزندی بود كه در نزد خداوند كرامتی شبیه به كرامت مریم داشته باشد؛ به همین دلیل خداوند عین همین تقاضا را دربارهی وی مستجاب نمود.[8]
زکریا از ناحیهی خدای متعال فرزندی را طلب کرد که وارث و عهدهدار امور او باشد:
«یرِثُنىِ وَ یرِثُ مِنْ ءَالِ یعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً»[9]
«وارث من و دودمان یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار ده!»
در حقیقت از خدا درخواست کرد که برای او ولی و سرپرستی عنایت كند كه جانشین زکریا و خاندان یعقوب در امور ارث بعد از حیات وی باشد و از او و همسرش كه یكی از خاندان یعقوب بود، ارث ببرد.[10]</P&g t;
«وَ زَكَرِیا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَاتَذَرْنىِ فَرْدًا وَ أَنتَ خَیرُْالْوَارِثِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یحْیىََ وَ أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَه…»[11]
«و زكریا را (به یاد آور) در آن هنگام كه پروردگارش را خواند (و عرض كرد): پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندى به من عطا كن) و تو بهترین وارثانى! ما هم دعاى او را پذیرفتیم و یحیى را به او بخشیدیم و همسرش را (كه نازا بود) برایش آمادهی (باردارى) كردیم…»
حضرت زكریا یكی از پیامبران بنیاسرائیل و از فرزندان هارون بن عمران برادر حضرت موسی (علیهالسلام) بود.[12] همسر ایشان نازا بود و خودش در سن پیری به سر میبرد. وی در آرزوی فرزندی بود كه بتواند كارهای تبلیغیش را ادامه داده و نگذارد كه فرصت طلبان پس از مرگ وی بر معبد بنیاسرائیل و اموال و هدایایی كه باید صرف راه خدا میشد دست یابند؛ لذا خدا را با نهایت ادب و احترام خواند و از خدا تقاضای فرزندی صالح و شایستهای نمود و این حقیقت را بازگو كرد كه اگر تنها بمانم، خودم و برنامههایم به فراموشی سپرده خواهد شد. خدای متعال نیز دعای خالصانهی حضرت زکریا را مستجاب كرده و خواستهی او را با اهداء فرزندی به نام یحیی محقق نمود.[13]
نامگذاری “یحیی” از سوی خداوند
پس از دعای حضرت زكریا و بشارت فرزند، نام مبارک حضرت یحیی از ناحیهی خدای تبارک نامگذاری شد:[14]
«یازَكَرِیا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحَْیىَ لَمْنجَْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً»[15]
«اى زكریا! ما تو را به فرزندى بشارت مىدهیم كه نامش “یحیى” است و پیش از این، همنامى براى او قرار ندادهایم.»
خداوند پسری به زکریا عنایت فرمود و نام وی را یحیی نامید؛ بعد فرمود: پیش از این، همنامی برای او قرار ندادهایم. برخی این جمله را بدین معنا گرفتهاند كه كسی تاكنون به اسم “یحیی” نبوده، اما برخی دیگر بر اساس آیهی «هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّا»[16] که راجع به ربوبیت خدای متعال است، “سَمیّا” را در آیه به مثل و مانند معنا کردهاند؛
[17] حال برخی گفتهاند هیچ زن نازایی همچون فرزندی به دنیا نیاورده،[18] اما بعضی دیگر از مفسرین نظرشان این است که تا حال كسی نبوده که دارای ویژگیهایی باشد كه در وجود مبارک حضرت یحیی است.[19]
نبوت حضرت یحیی در قرآن
فرشتگان خدا با بیان سه ویژگی حضرت یحیی یعنی تصدیق کلمهی خدا، شرافت و عظمتی لایق برای رهبری و امتناع از کل شهوات، که شروط اصلی برای نبوت هستند و رهبری روحی و جسمی در اینها جمع شده است، بشارت یحیی را بر زکریای نبی در محراب عبادت ابلاغ کردند:[20]
«وَ نَادَتْهُ الْمَلَائكَةُ وَ هُوَ قَائمٌ یصَلىِّ فىِ الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُكَ بِیحْیىَ مُصَدِّقَا بِكلَِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سَیدًا وَ حَصُورًا وَ نَبِیا مِّنَ الصَّالِحِین»[21]
«و هنگامى كه او در محراب ایستاده، مشغول نیایش بود، فرشتگان او را صدا زدند كه: خدا تو را به “یحیى” بشارت مىدهد (كسى) كه كلمهی خدا [مسیح] را تصدیق مىكند و رهبر خواهد بود و از هوسهاى سركش بركنار و پیامبرى از صالحان است.»
اوصاف چهارگانهی حضرت یحیی در آیهی شریفه:
الف. تصدیق كننده حضرت عیسی(علیهالسلام)
مقصود از “كلمة الله” حضرت عیسی بن مریم(علیهالسلام) است. حضرت یحیی قبل از حضرت عیسی به دنیا آمد و اولین تصدیق كنندهی نبوت وی بود و گواهی داد كه او كلمه و روح خداست. این مطلب خود یك
ی از معجزات عیسی و قویترین سبب ظهور و انتشار نبوت وی بود.[22] اینكه یحیی نبوت عیسی را تصدیق كرد به این معناست كه حضرت یحیی شریعتی تازه نیاورده بود، بلكه دین عیسی را تبلیغ میكرد و در همین راه به شهادت رسید.[23]
ب. سید و رهبر امت
سید به معنای مالکیت است، مالکیت بر کسی که طاعتش بر او واجب باشد؛[24] به عبارتی کسی که بر قوم خود آقایی و سروری کند؛[25] کسی که عظمت در خلوص علمی و معنوی روحی داشته و از دیگران ممتاز باشد.[26]
بنابراین كسی كه عهدهدار امور مردم و معیشت آنها باشد، “سید” میگویند؛ با اینکه این كلمه بعدها به شریف هر قوم و گروه نیز استعمال شد؛ لذا شخص زمامدار، به دلیل حكمرانی بر مردم یا فضیلتی دیگر، شریف قوم و مورد احترام آنها قرار میگیرد.[27]
ج. حصور (دور از هوسها)
معنای “حصور” امتناع از جماع است.[28] به عبارتی حصور مبالغه در حصر است، یعنی امتناع از شهوات حرام و مرجوح، غیر از راجح که مشروع خداست؛ مانند نکاح بدون اینکه افراطی در آن باشد و حصور بودن حضرت یحیی به این معنا بود
که نفس خویش را از شهوتها و لهوهای مرجوح حبس میکرد و از تمام جهات خود را بسوی خدا محصور کرده بود؛ پس یحیی محصور در “لا إله إِلَّا اللَّهُ” بود، بهطوریکه از غیر خدا دور شده و در خدا حصر شده بود.[29]
د. نبوت حضرت یحیی(علیهالسلام)
حضرت یحیی در کودکی به مقام نبوت رسید؛[30]&l t;/FONT> همچنانكه در سورهی مریم به این مطلب تصریح شده است.[31] اما اینکه فرمود: «وَ نَبِیا مِنَ الصَّالِحِینَ» “مِن” در اینجا برای تبیین صفت است نه اینکه برای تبعیض باشد؛ چون هیچ پیامبری نداریم که صالح نباشد.[32] تمام انبیاء صالح هستند، اما اینکه حضرت یحیی را متصف به صالحین کرد؛ چون پیامبری رفیع الدرجه بود که جزو مرسلین به شمار میرفت و از منزلت والایی برخوردار بود.[33] رسولی که شرافت دارد، جایگاهش رفیع است و از جملهی انبیای الهی است. همچنین در این لفظ دلالتی است که فرزند صالح نعمت خدا بر بندهاش است؛ لذا بر زکریای نبی وجود این فرزند بشارت داده شد.[34]<SPAN style="mso-bookmark: _ftnref34"> ;
پاداش، ویژگی و امتیازات حضرت یحیی(ع) در آیینهی قرآن
خدای متعال به حضرت یحیی کتاب داد و وجود مبارک یحیی نیز کتاب را با قوت گرفت؛ بعد خدای تبارک میفرماید ما سه چیز به یحیی دادیم، او هم در مقابل سه کار انجام داد که ما دوباره سه امتیاز و پاداش به او بخشیدیم که در ذیل به این پاداشها، ویژگیها و امتیازات میپردازیم:[35]
الف. پاداش و عنایات خدا برای یحیی
1. حكمت و نبوت
خداوند در قرآن میفرماید:
«یایحْیىَ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ ءَاتَینَاهُ الحُْكْمَ ص
َبِیّاً»[36]
«اى یحیى! كتاب (خدا) را با قوّت بگیر! و ما فرمان نبوّت (و عقل كافى) در كودكى به او دادیم»
احتمال قوی این است که مراد از کتاب، “تورات” باشد؛ چون کتابی که در آن روز مشتمل بر شریعت بود، همان تورات بوده و دستور خداوند به یحیی این بود که این کتاب را در دو ناحیهی علم و عمل محکم بگیرد.[37] البته اگر مراد از کتاب تورات نباشد، اولا قطعا این وحی الهی است، ثانیا کتابی وزین بود که گیرندهی آن نیز باید انسان شایسته باشد.[38] بعد فرمود در کودکی به او حکم دادیم که منظور از آن علم به معارف حقیقى است؛[39] البته بیشتر مفسران حکم را به نبوت تفسیر کردهاند. برخی این دو نظر را قابل جمع دانستند که این حکمت هم قابل تطبیق با نبوت است و هم قابل تطبیق با معارف الهی. به عبارتی آیاتی که در آنها حکم و نبوت کنار هم ذکر شدهاند، قطعا مراد از حکم غیر از نبوت است؛ اما در این آیه که حکم به تنهایی ذکر شده، طبق قرائن در آیات و روایات اهل بیت(علیهالسلام) مراد از آن، نبوت حضرت است.[40]
2. حنانیت
خداوند بعد از اینکه فرمود ما در کودکی به یحیی حکمت دادیم، فرمود ما از نزد خودمان یك حَنان، یك انعطاف، یك گرایش، یك علاقه و شیفتگی به او دادیم و وی را به خودمان وابسته و دلبسته کردیم:[41]
«وَ حَنَانًا مِّن لَّدُنَّا…»[42]
«و رحمت و محبّتى از ناحیهی خود به او بخشیدیم…»
اصل حنّان که از حنین است، به معنای بیتابی برای فراق بوده، سپس تحنّن برای عاطفه و محبت استعمال شده است و حنانیت در آیهی شریفه یا صفت برای خداست، یا وصف یحیی؛ اگر وصف خدا باشد به معنای رحمت اوست و اگر به معنای تحنن و رقت قلب از ناحیهی خدا برای بندگان باشد، وصف یحیی است که مردم را به طاعت الهی دعوت مینمود.[43]
از جمله نعمتی كه پروردگار عالم به یحیى(علیهالسلام) موهبت فرمود، او را مورد رحمت خاص خود قرار داد كه موجب محبت و رحمت او به مردم و جامعهی توحیدی شد؛ همچنین سبب شد که مردم نسبت به وی محبت داشته باشند، بهطوریکه هر كس با ایشان ملاقات میکرد، صفا و نورانیت و عاطفهی او قلوب مردم را به خود جلب مینمود.[44]
از امام صادق(ع) در معنای این فقره از آیه سؤال کردند، امام فرمود: هرگاه یحیی بن زکریا در دعایش میگفت: یا ربّ، یا الله! خداوند از آسمان جواب میداد: لبّیک یا یحیی! هر حاجتی داری درخواست کن![45]
3. زکات و پاکی
خدای متعال بعد از حنانیت به حضرت یحیی از ناحیهی خودش زکات و پاکی داد:[46]
«…وَ زَكاةً»[47]
«…و پاكى (دل و جان)!»
اصل در معناى “زكاة” نمو شایسته است و مقصود این است كه خدا به یحیی حنان است و امور او را خودش اصلاح میکند و به شأن و مقام او عنایت دارد و ایشان نیز در زیر سایهی عنایات خدای متعال رشد و نمو مىكند، و یا مراد از زکات این است كه یحیی نسبت به خدا عشق مىورزد و مجذوب پروردگار خویش است و بر همین اساس رشد و نمو مىكند؛ البته مقصود از نمو، نمو روح است.[48] پس اینکه فرمود به او زكات و نموّ دادیم، یعنی طهارت دادیم و تطهیرش نمودیم.[49]
ب. ویژگی و اوصاف حضرت یحیی در جامعهی فردی و اجتماعی
انسان با خدای خود سه رابطه دارد: با خدای خودش، با محیط زندگی خودش و با جامعه که در ذیل به این سه مورد پرداخته شده است:[50]
1. تقوای فردی
اینکه خداوند فرمود ما به یحیی حکمت، حنانیت و زکات دادیم، دنبالهاش بلافاصله فرمود:
«…وَ كاَنَ تَقِیّاً»[51]
«…و او پرهیزگار بود!»
یعنی او نیز نسبت به ما باتقوا بود.[52] این فقرات حالات وی را نسبت به خداوند متذكر میشود.[53] حضرت یحیی از هرگونه آلودگی، شرك، بتپرستی، حب دنیا و گناهان دیگر كه دامنگیر مردم آن زمان شده بود، پاك و پاكیزه بود.[54]
& lt;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” lang=AR-SA>
2. تقوا در خانواده
آن حضرت نسبت به پدر و مادرش بسیار نیكرفتار و مهربان بود[55] که جملهی ذیل حاكی از وضعیت او نسبت به پدر و مادرش است:[56]
«وَ بَرَّا بِوَالِدَیهِ»[57]
«او نسبت به پدر و مادرش نیكوكار بود»
حضرت یحیی به پدر و مادرش خدمتهای زیادی میكرد و همیشه طالب رضایت آنان بود.[58]</SPAN& gt; وی در محیط خانواده بارّ بود و اینکه بارّ را برّ گفتند، چون دریادل و صحراصفت بود؛ به بیابان وسیع برّ میگویند و انسانی كه خیرش خیلی وسیع باشد، در حقیقت به این معناست که خیر و نیکی او به وسعت بیابانهاست.[59]
3. تقوا در اجتماع
حضرت یحیی اهل تكبر نبود و آزارش به كسی هم نمیرسید؛[60]< ;/A> یعنی در محیط جامعه نسبت به كسی اهل جبر، ستم، ظلم و عصیان نبود:[61]
«…وَ لَمْیكُن جَبَّارًا عَصِیّاً»[62]
«…و جبّار (و متكبّر) و عصیانگر نبود!»
&am p;nbsp;
این جمله حالات حضرت را نسبت به اجتماع و نوع رفتار وی را با مردم بیان میكند كه ایشان نسبت به مردم خیرخواه و متواضع و بسیار مهربان بودند. به ضعیفان كمكرسانی مینمود و كسانی كه آمادگی دریافت معارف الهی را داشتند، هدایت مینمود.[63]
ج. تحیت بر یحیی در سه جایگاه ویژه
خدای سبحان از راه وحی به یحیی فرمود این کتاب را به قوّت بگیر و در دوران خردسالی به او حكم و نبوت داد، گرایش و عاطفه به او عطا كرد و به او نمو و طهارت عنایت كرد؛ او نیز به قوّت همهی اینها (کتاب، حکم، حنان و طهارت) را گرفت؛ لذا تقوای حضرت، هم نسبت با خدای خویش كامل بود، هم نسبت به مسائل خانوادگی و هم نسبت به جامعه؛ در مقابل خدای سبحان پاداشی عظیم به او بخشیده و فرمود:[64]
«وَ سَلَامٌ عَلَیهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً»[65]
«سلام بر او، آن روز كه تولّد یافت، و آن روز
كه مىمیرد، و آن روز كه زنده برانگیخته مىشود!»
“سلام” از لحاظ معنایی نزدیک “امن” هست؛ اما “امن” در استعمال، بر مكانی كه از موجبات ترس و كراهت انسان خالی باشد، اطلاق میشود، ولی “سلام” به این معناست كه مكان به گونهای باشد كه هر آنچه انسان میبیند باب میلش باشد، بدون اینکه اكراه و ترسی از آن داشته باشد. اگر در آیه واژهی سلام را به صورت نكره آورده، به این دلیل كه عظمت آن را برساند؛ یعنی این ایام سهگانه که هر کدام شروع عالم جدیدی است، با سعادت و سلامت کامل تحقق مییابد. [66]
سلام که از اسمای حسنای الهی است، خداوند این سلام را در سه موطن اصلی یعنی هنگام ولادت، مرگ و مب
عوث شدن بر یحیی نازل كرده است. سلام اولی یقینا تفضلی بوده، چون وجود مبارک یحیی هنوز کاری انجام نداده بود که مستحق جزایی باشد؛ اما سلام دومی و سومی هم میتواند پاداش باشد، هم تفضل الهی. طبق بیان نورانی امام رضا(علیهالسلام)[67] سختترین، حساسترین و وحشتناکترین حالت انسان در سه موطن است: حین تولد و ورود به دنیا، حین مرگ و ورود به عالم برزخ و حین برانگیختن از قبر و ورود به قیامت و عالم آخرت. اگر کسی در این سه مقطع سالم باشد، انسان راحت است؛ یعنی اگر هنگام تولد سالم باشد، زمینهی مرگ و برزخ نیز فراهم است و اگر هنگام مرگ سالم باشد، زمینهی عالم آخرت نیز فراهم میشود؛ البته ممكن است انسان در اثنا آسیب ببیند، ولی سلامت در مرحلهی اولی بسیار سازنده است و برای سالم وارد شدن به مرحلهی بعدی كمك میكند و در اینجا نیز مقصود خدای سبحان از سلام دادن به یحیی در مراحل سهگانه، تداوم سلام تا مرحلهی بعدی است، نه اینکه این سلام در اثنا قطع بشود.
آخرین مطلب در این مقاله راجع به شهادت حضرت یحیی است که در جریان بَعث فرمود روزی كه زنده مبعوث میشود. در آیهی شریفه “حیّا” یا مفعول مطلق نوعی است، چون بعث به معنای حیات هست و كسی كه مبعوث میشود یقیناً در قیامت زنده است، یا مفعول مطلق تأكیدی است. اما اگر این “حَیاً” مخصوص یحیی باشد، تأكید نیست و نشان از شهادت اوست كه شهید حیاً وارد برزخ میشود و حیاً از برزخ وارد قیامت می
شود؛ زیرا همهی انسانها وقتی مبعوث میشوند زندهاند و شهید فرقی با دیگر افراد ندارد؛ درحالیکه افراد عادی میمیرند و مُرده وارد برزخ میشوند و مُرده از برزخ وارد قیامت میشوند، ولی شهدا زنده وارد برزخ میشوند و زنده از برزخ وارد قیامت میشوند؛ چنانکه در سورهی آلعمران[68] به زنده بودن شهید تصریح شده است. بنابراین “حَیاً” در آیهی شریفه اشاره به شهادت یحیای شهید(ع) است.[69]
پی نوشت:
[1]. مریم/7.
[2]. طبرسى، فضل بن حسن؛ تفسیر جوامع الجامع، تهران، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، 1377ش، چاپ اول، ج2، ص388.
[3]. صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامى، 1365ش، چاپ دوم، ج19، ص353.
[4]. آل عمران/39.
[5]. انعام/85.
[6]. مریم/14.
[7]. آل عمران/38.
[8]. طباطبایى(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى حوزۀ علمیۀ قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج3، ص174- 175.
[9]. مریم/6.
&#x 0D;[10]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج14، ص9.
[11]. انبیاء/89 و 90.
[12]. طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج6، ص776.
[13]. مكارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیرنمونه، تهران، دارالكتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج13، ص491.
[14]. فضل الله؛ سید محمدحسین، تفسیر من وحى القرآن، بیروت، دارالملاك، 1419ق، چاپ دوم، ج15، ص19.
[15]. مریم/7.
[16]& lt;/A>. «آیا مثل و مانندى براى او مىیابى؟!» مریم/65.
[17]. ابوالفتوح رازى، حسین بن على؛ روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، مشهد، آستان قدس رضوى، 1408ق، ج13، ص60.
[18]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج6، ص779.
[19] تفسیرنمونه، ج13، ص16 و المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص16.
[20]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج5، ص122 و 123.
[21]</SPAN&g t;. آل عمران/39.
[22]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج2، ص742.
[23]. جعفرینیا، یعقوب؛ تفسیر كوثر، بی&am p;shy;تا، ج2، ص118.
[24]. طوسى، محمدبنحسن؛ التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بیتا، ج2، ص451.
[25]. فیض كاشانی، ملامحسن؛ تفسیر الصافی، تهران، صدر، 1415ق، چاپ دوم، ج1، ص334.
[26]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج5، ص123.
[27]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص177.
[28]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص451.
[29]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج5، ص123 و 124.
[30]. تفسیر جوامع الجامع، ج2، ص388.
[31]. مریم/12.
[32]. التبیان
فی تفسیر القرآن، ج2، ص452.
[33]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج5، ص125.
[34]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص743.
[35]. جوادی آملی، عبدالله؛ www.eshia.ir/Feqh/Archive/Javadi/Tafsir مهر ماه 88 ذیل آیات مورد بحث.
[36]. مریم/12.
[37]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص19.
[38]. جوادی آملی، عبدالله؛ پیشین.
[39]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص19.
[40]. جوادی آملی، عبدالله؛ پیشین.
[41]. همان.
[42]. مریم/13.
[43]. حائرى تهرانى، میر سیدعلى؛ مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1377ش، ج7، ص10.
[44]. انوار درخشان، ج10، ص359.
[45]. قمى مشهدى، محمدبن محمدرضا؛ تفسیر كنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1368ش، چاپ
اول، ج8، ص203.
[46]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج18، ص272.
[47]. مریم/13
[48]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص: 20.
[49]. جوادی آملی، عبدالله؛ پیشین.
[50]. همان.
[51]. مریم/13.
[52]. جوادی آملی، عبدالله؛ پیشین.
[53]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص21.
[54]. نجفى خمینى، محمدجواد؛ تفسیر آسان، تهران، اسلامیه، 1398ق، چاپ اول، ج11، ص78.
[55]. همان، ج11، ص79.
[56]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص21.
<SPAN style="mso-bookmark: _ftn57"> ;[57]. مریم/14.
[58]. كاشانى، ملا فتح الله؛ تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین، تهران، كتابفروشى محمدحسن علمى، 1336ش، ج5، ص386.
[59]. جوادی آملی، عبدالله؛ پیشین.
[60]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص782.
[61]. جوادی آملی، عبدالله؛ پیشین.
[62]. مریم/14.
[63]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص21.
<A name=_ftn64> ;[64]. جوادی آملی، عبدالله؛ پیشین.
[65]. مریم/15.
[66]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص21.
[67]. بحرانى، سيدهاشم؛ البرهان فى تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، چاپ اول، ج3، ص705.
[68]</SPAN& gt;. آل عمران/169 و 170.
[69]. جوادی آملی، عبدالله؛ پیشین.
www.pajoohe.com