از سخنانى است كه امام(ع)در مورد كوفه فرموده است [1]
«اى كوفه!گويا تو را مىنگرم كه همانند چرمهاى بازار عكاظ[2]كشيدهمىشوى.
زير پاى حوادث لگد كوب و پايمال مىگردى.
و پيشآمدهاى تكان دهنده تو را فرا خواهد گرفت.
و من مىدانم هر ستمگرى نسبتبه تو قصد سوء كند،خداوند او را به گرفتارى خودمشغول،و بدست قاتلى مىسپارد!»[3]
توضيحها:
[1]فضيلت كوفه:
ابن ابى الحديد مىگويد: در فضيلت كوفه از طريق اهل بيت(ع)مطالب فراوانى رسيده است.
از جمله اينكه امام امير المؤمنين(ع)ميفرمايد: (انه يحشر من ظهرها يوم القيامه سبعون الفا وجوههم على صورة القمر):
«در رستاخيز هفتاد هزار نفر همچون ماه از سرزمين كوفه محشور مىشوند».
و نيز امام فرموده است: (هذه مدينتنا و محلتنا و مقر شيعتنا):
كوفه شهر و محله و مقر شيعيان ما است(جلد3 صفحه 198)
[2]«عكاظ»نام يكى از بازارهاى عرب در زمان جاهليت مىباشد اين بازار بين سرزمينى به نام«نخلة» و «طائف» قرار داشته است، آنها در اينبازار از اول ماه ذيقعده براى تشكيل انجمنهاى ادبى، تفاخر و خريد و فروش جمع مىشدند، و بيش از هر چيز در اين بازار چرم خريد و فروش مىشد و چرم بازار عكاظ به خوبى و محكمى معروف بوده است(پاورقى شرح نهج البلاغه عبده صفحه97 چاپ بيروت)
[3]ابن ابى الحديد از «ابو الفرج ابن جوزى» در كتاب «المنتظم» نقل مىكند:
«هنگامى كه زياد تصميم گرفت كوفه را ويران كند و درختان آن را قطع نمايد از اين راه وارد شد كه همه را در مسجد گرد آورد، و بيزارى از امام(ع)را به آنها پيش نهاد كرد،و مىدانست كه مردم نخواهند پذيرفت.
پس بدين بهانه مىتواند به مقصود خويش نائل گردد،همه را به مسجد خواندمسجد پر از جمعيتشد و وضع عجيبى بر مردم حكومت مىكرد.
ناگاه شخصى آمد و گفت:
امير امروز نمىآيد و به شما كار ندارد، معلوم شد، او به بيمارى طاعون مبتلا شده است، و همواره مىگفتحرارت آتش در نيمى از بدنم احساس ميكنم(جلد3 صفحه199)