از خطبههائى است كه امام(ع) هنگام حركتبسوى شام ايراد فرموده است[1] [2]
«ستايش مخصوص خدا است در هر لحظه كه شب فرا رسد و پرده تاريكى آن فرو افتد.
ستايش ويژه پروردگار است هر زمان كه ستارهاى طلوع و غروب نمايد.
حمد مخصوص ذاتى است كه نعمتهايش پايان نپذيرد، و بخششهاى او را جبراننتوان كرد.
اما بعد: پيش تازان لشكرم را از جلو فرستادم و دستور دادم در كنار فرات توقف كنندتا فرمان من به آنها برسد، تصميم گرفتهام از آب فرات بگذرم و به سوى جمعيتى از شماكه در اطراف دجله مسكن گزيدهاند رهسپار گردم و آنها را با شما بسوى دشمن بسيج كنم و از آنها براى شما و تقويتشما كمك بگيرم.
سيد رضى مىگويد:
منظور امام(ع) از «ملطاط» همان قسمتى است كه امام دستور توقف در آنجا را دادهبود و آن كنار فرات مىباشد و اين كلمه(ملطاط) به كناره دريا نيز اطلاق مىشود، و معنىاصلى اين لفظ زمين صاف و هموار است و مقصود امام(ع) از «نطفه» آب فرات مىباشد و اين از عبارات اعجابآور و شگفتىزا است!
توضيحها:
[1] اين خطبه را امام(ع) در لشكرگاه«نخيله»بيرون شهر كوفههنگام حركتبراى جنگ صفين در 20 شوال سال37 هجرى قمرى ايراد فرمودهاست(شرح ابن ابى الحديد جلد3 صفحه 201)
[2] اين خطبه را جماعتى از تاريخ نويسان از جمله«نصر بن مزاحم»نقل كردهاند.
جريانات راه صفين:
در اين سفر امام به شهر «انبار» رسيد، دهقانان و سرشناسان اين شهر بهاستقبال آمدند و اظهار داشتند قاطرهائى را براى شما به هديه آوردهايم و غذا براىمسلمانان فراهم ساختهايم، و علف فراوانى براى مركبهايتان تهيه كردهايم. امام عليه السلام فرمود:
اما مركبها، حاضريم از شما بگيريم و از خراجتان كسر كنيم، و غذاها رااگر قيمتش معين نشود نخواهيم خورد.
گفتند: خود قيمت مىگذاريم و بهاى آن را حساب مىكنيم.
امام عليه السلام فرمود:
شما قيمتحقيقى آن را معين نخواهيد ساخت.
گفتند ما در بين لشكر شما آشنايان و دوستانى داريم آيا مانعى دارد به آنهااهداء كنيم؟
امام عليه السلام فرمود:
همه دوستان شمايند و هيچكدام از مسلمانان نبايد هديه شما را بپذيرند، سپس اضافه كرد، اگر در سربازان كسى چيزى را از شما غصب كرد به ما اعلامكنيد.
آنها در پذيرفتن هديه اصرار كردند.
امام فرمود: ما از شما بىنيازتريم و به اين ترتيب نهايت بزرگوارى و بىنظرى خود را اثبات فرمود.
امام(ع) در حقيقتبا اين عمل جلوى هر گونه تجاوزى را كه امكان داشت از ناحيه سپاه بوجود آيد و تحت عنوان هديه مورد سوء استفاده قرار گيرد، بست.
در اين راه هنگامى كه به سرزمينى بنام «رقه» رسيد، در كنار فرات در محلى به نام «بليخ» فرود آمد.
در اينجا بود كه راهبى از صومعه بيرون آمد و بخدمت امام رسيد اظهارداشت:
ما كتابى از پدران خود به ارث بردهايم كه اصحاب«عيسى بن مريم(ع)» آن را نوشتهاند سپس آن را قرائت كرد كه در آن آمده بود:
خداوند پيامبرى را در ميان مردم جزيرة العرب مبعوث مىسازد تا كتاب و حكمت به آنان بياموزد و راه خدا را به آنان نشان دهد، خشونت در وجودش راهندارد، عفو مىكند، مىبخشد امتش مردمانى هستند كه خدا را تسبيح مىگويند و پس از وفاتش پراكندگى ميان آنها ايجاد مىشود…
مردى از امتش از كنار فرات عبور ميكند او امر بمعروف و نهى از منكرمىنمايد و به عدالت رفتار مىكند، دنيا براى او از خاكستر بىارزشتر است و مرگ برايش از نوشيدن آب آسانتر در پنهانى از خدا مىترسد و آشكارا به خاطر او مردم را اندرز مىدهد» هر كس آن پيامبر را درك كند و ايمان آورد رضوان خدا را خواهد يافت.
و كسى كه آن بنده صالح را بيابد، بايد ياريش كند زيرا كشته شدن با او شهادت است.
امام(ع) گريه كرد و خداى را سپاس گفت. راهب گفت من از شما جدا نخواهم شد و شبانه روز با امير مؤمنان(ع) بود تا در صفين شهيد گرديد امام بر او نماز خواند و بارها برايش طلب آمرزش فرمود(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد جلد3 صفحه 204 و 205)