ج) آثار و نتایج، نقد و ارزیابی
از زمان به قدرت رسیدن ابنسعود در دهه سوم قرن حاضر تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران تغییرات مهمی در تاریخ وهابیت رخ داده است. این آیین خشک، متحجر، بنیادگرا و ارتجاعی که نمیتوانست در ابعاد داخلی و بینالمللی پاسخگوی نیازهای زمان و حل مشکلات دولت تازه تأسیس سعودی باشد، بتدریج عقبنشینی کرد و محافظه کاری را در پیش گرفت. اولین نقطه عطف این عقبنشینی و تجدید نظرطلبی، به دوران حکومت ابنسعود تا اواخر دوره فیصل در اوایل دهه هفتاد برمیگردد. در این زمان ابنسعود برای اداره حرمین شریفین و حکومت و وارد کردن مظاهر تمدن جدید غرب به انجام اصلاحاتی اجتماعی و اقتصادی و مذهبی دست زد و باگردن زدن گروهی از رؤسای جمعیت بنیادگرای اخوان که مخالف این تجدید نظرها بودند و بریدن دست تعدادی از رؤسا و علمای وهابیت و کارهایی از این قبیل بسیاری از اصول و احکام آیین وهابیت را تعطیل و یا تعدیل کرد و ضرورت پذیرش بسیاری از امور و مسائل زندگی جدید را به آنها تحمیل کرد. با کشف و استخراج نفت و مسلط شدن شرکت نفت امریکایی آرامکو بر اقتصاد، سیاست و فرهنگ عربستان، بویژه از جنگ جهانی دوم به بعد، این تغییرات و اصلاحات شتاب بیشتری به خود گرفت که آثار آن پس از مرگ ابنسعود (1953 م.) ملموس تر شد. درآمدهای عظیم نفتی چهره جامعه و کشور عربستان را از اوایل دهه شصت عوض کرد و در کنار استبداد مطلق و فساد و تباهی روزافزون خاندان سعودی، تغییراتی روبنایی و سطحی و صوری انجام گرفت و مردم عربستان و بویژه شهرنشینان را مهیای پذیرش جنبههای منحط و مبتذل فرهنگ و تمدن غربی کرد و استحاله فرهنگی و اقتصادی جامعه عربستان از طریق غارت نفت و ورود کالاهایی لوکس و پرزرق و برق غرب و ژاپن و مصرفزدگی را موجب شد. این در حالی است که ساخت و بافت جامعه هنوز قدیمی و بدوی مانده بود و این تحولات و ورود محصولات جدید هم روی پایه و اساس صحیح و برنامهریزی درستی بنا نشده بود. مرحوم آلاحمد در کتاب خسی در میقات از وضع عربستان آن روز به عنوان «بدویت موتوریزه» یاد میکند.[86] تا زمان فیصل، جانشین سعودبن عبدالعزیز (1953-1962م.) ، هنوز بافت و ساختارهای سنتی تغییر نکرده بود و او در برابر موج فزاینده تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مقاومت میکرد و کشور را با همان شیوه و سنتی رهبری قبیلهای اداره مینمود و قشرهای جدید برخاسته از آن تحولات رابا سختگیری در کنترل گرفته بود؛ ولی با افزایش ناگهانی قیمت نفت، پس از تحریم نفتی سال 1973م.، در شرایط جدید داخلی و بینالمللی و با اهمیت و حساسیتی که موقعیت نفتی عربستان برای غرب داشت، مقاومت فیصل با قتل او در سال 1975 م. در هم شکسته شد و خالد، جانشین او، نیز با اعمال قدرت برادرش فهد و تحت حمایت امریکا و آرامکو، با تجدید نظر کلی در سیاستها و آیین وهابیت، تسلیم این فشارها شد.
فیصل به نام اسلام و به عنوان یک مسلمان وهابی طرفدار آزادی بیتالمقدس، مأموریت مقابله با موج عظیم و بنیانکن ناسیونالیسم عرب و پانعربیسم ناصر را نیز برعهده داشت. او با عنوان وحدت مسلمین و با قراردادن اسلام امریکایی در رأس سیاست خارجی خود، به کمک شاه سابق ایران و افرادی نظیر بورقیبه و … سازمان کنفرانس اسلامی رابه وجود آورد. ناصر با جداکردن راه خود از این راه این عناصر مرتجع طرفدار اسرائیل و امریکا، درباره این سازمان و فلسفه تأسیس آن، که هنوز هم به مثابه تار عنکبوتی همه کشورهای مسلمان را در برگرفته است، گفته بود که آنها میخواهند از مذهب به عنوان اسلحهای به منظور تحقق هدفهای خود بهرهبرداری کنند. او معتقد بود که:
پیمان اسلامی یک پیمان امپریالیستی است و هدف آن مبارزه علیه نهضتهای رهاییبخش و سدکردن راه پیشرفت اجتماعی است … توطئهای است علیه کشورهای مسلمان غیرعرب که سیاست عدم تعهد را دنبال میکنند؛ … اقدامی است که در جهت تجمع کلیه نیروهای مرتجع وابسته به امپریالیسم به منظور تشکیل آخرین خط دفاعی در برابر موج سهمگین انقلابی مترقی درکشورهای عربی؛ …پیمانی است ارتجاعی، و با امپریالسم علیه عربیسم، علیه مسلمانان و فلسطین همکاری میکند … چه کسی طرح این پیمان را ریخته است؟ مسلما واشنگتن و لندن … پیمان مزبور پیمانی است سیاسی و نه مذهبی. … به نظر ما همکاری واقعی اسلامی، همکاری مردم مسلمانی است که علیه امپریالیسم پیکار میکنند؛ نه همکاری حکومتهای دستنشانده و مزدور امپریالیسم که از اسلام بهرهبرداری کرد و در آن قلب ماهیت میدهند … .[87]
از اوایل دهه هفتاد تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی تحولات مهمی در دیدگاهها و سیاستهای داخلی و خارجی سعودیها و در وهابیت به عنوان دین رسمی حاکم به وجود آمده است. وهابیت اولیه با حفظ ظواهر مذهبی، در محتوا دگرگون شد و حاکمیت آرامکو و به طور مشخص دلار جای آن شعارهای بدون شعور و برنامه ریزی در سیاستهای داخلی و خارجی را گرفت. سرانجام، این جریان سطحی و قشری جامعه تحت نفوذش بدون طرح و برنامه و تز مشخصی برای حل معضلات اساسی داخلی و مسائل مستحدثه و بیاینکه آمادگی مواجهه با تمدن غربی و پیامدهای ورود آن را داشته باشد، بتدریج در نظام سرمایهداری غارتگر جهانی حل و هضم شد و در زندگی جدید و مصرفی و جو غربگرایی و غربزدگی ایجاد شده، قشرهای جدید خودباخته و مقلد ظواهر فرهنگ و تمدن غربی و تسلیم سیاستهای استعماری دول غربی حاکم شدند:
نقش آرامکو در عربستان و سلطه امریکا از طریق آن بسیار برجسته و عمیق است؛ به طوری که فقط از نظر سلطه کالاهایی امریکایی بر بازارهای عربستان، طبق یک برآورد، امریکا از سال 1950 م .تا سال 1980م. بزرگترین صادرکننده کالا به عربستان بوده است.[88]
طبقه حاکم جدید به قدری در فساد و انحطاط اخلاقی و اجتماعی غرق شدند و برای حفظ خود به این روند ادامه میدادند و عمل به دین را فقط «در حد میسور» برای جامعه تجویز میکردند. آنان در سیاست خارجی ضمن بازگشت دوباره به مسأله عربیت، همجهت با اهداف امریکا و غرب حرکت کردند. بافت قبیلهای و آداب و سنن قومی و محلی در سطح این جامعه بویژه در مراکز غیرشهری و مناطق پراکنده هنوز هم برقرار است. رژیم سعودی ظواهر دینی و مذهبیاش را کنار نگذاشته و از اداره جامعه بر طبق قوانین اسلام و قرآن دم میزند و مثل گذشته قرآن را قانون اساسی خود اعلام میکند. این رژیم تبلیغات فراوانی راباکمک دلارهای نفتی و از طریق سازمان «الرابطة العالم الاسلامی» در جذب مسلمین بلاد و ایفای نقش رهبری مسلمانان جهان، با توجه به کنترل حرمین شریفین، انجام میدهد که بویژه پس از انقلاب اسلامی ایران و با روی کارآمدن رسمی فهد، این ظاهرسازی دینی و مذهبی در سیاستهای داخلی و خارجی دوباره برقرار شده است.
انقلاب اسلامی ایران بر ذهنیتها و موقعیت دینی – سیاسی مسلمانان و مشروعیت دولتهای حاکم تکان شدیدی وارد کرد و دوباره نقش دین و مذهب را در جامعه و سیاست مطرح کرد. اقشار و طوایف سنتی مسلمان عربستان اعم از وهابی و غیر آن از سنی و شیعه دوباره به سمت دین گرایش پیدا کردهاند. رژیم سعودی، از طرفی با توجه به رشد تمایلات بنیادگرایانه وهابیان داخلی و از طرف دیگر به سبب لزوم جلب نظر مساعد مسلمانان جهان، فراتر از قالب محدود وهابیت، دوباره به یک صبغه مذهبی پناه برده است. فهد رسما اعلام کرد که به من پادشاه نگویید؛ مرا خادمالحرمین بخوانید. او و وزیر خارجهاش با صراحت اعلام کردند که وهابی نیستند، بلکه مسلمانند. در سیاست خارجی، رژیم محافظهکار و وابسته سعودی با صرف بودجههای عظیم حاصل از فروش نفت نقش مهمی را در رهبری و هدایت یا تقویت جریانهای ارتجاعی، ضدانقلابی و محافظه کار، به نفع سیاست و اقتصاد دول استعماری غرب و امریکا برعهده دارد و در سطح جهان و کشورهای اسلامی در شمال افریقا، آسیا و اروپا، فعالتر از گذشته عمل میکند. با این حال با وقوع انقلاب اسلامی و بیداری مسلمین و رشد و گسترش نهضت جهانی اسلام و رهبری بلامنازع امام خمینی(ره) و حوادثی چون فاجعه مکه، حادثه تونل منا و دعوت دولت سعودی از نظامیان امریکایی و اشغال نظامیان امریکایی و اشغال نظامی این سرزمین مقدس به وسیله ارتش امریکا در پی حمله عراق به کویت، این وجهه و چهره مذهبی و رهبری دینی سعودیها بشدت متزلزل شده و آنها دیگر نخواهند توانست همچون گذشته از اسلام در راه سیاستهای داخلی و خارجی خود بهرهبرداری کنند. قومیت عربی نیز امتحان خود را داده و اعراب نیز در این خلأ فکری و سیاسی و برای نجات از این جاهلیت جدید، دوباره به آغوش اسلام اصیل بازگشته و خواهند گشت؛ اما این امر منوط به تفکیک اسلام امریکایی و جریان جمود و رکود و تحجر و قشریگری از اسلام اصیل، ناب و انقلابی و مرزبندی دقیق میان آنهاست.
قیامهای شیعیان در مناطق شیعهنشین عربستان جنوبی، قطیف و احسا بعد از وقوع انقلاب اسلامی ایران سرکوب شد؛ ولی سازمان «انقلاب اسلامی جزیرةالعرب» و بعضی گروههای مبارز دیگر و همچنین طوایف روبه رشد بنیادگرا که دارای موضع سنتی وهابی علیه حاکمیت سعودیها هستند، هنوز وجود دارند. اینها دنبالههای همان جمعیت اخوان هستند که قبلا به دست ابنسعود سرکوب و کنترل شده بود؛ اما در این اوضاع جدید پس از انقلاب اسلامی، نارضایتی آنها از سیاستهای غیرمذهبی و یا ضددین آلسعود، توسعه یافت و بارزترین جلوه آن را میتوان در قیام «العتیبی» در مسجدالحرام به سال 1400هجری دید. در حال حاضر تضادها در درون جامعه و کشور عربستان در حال افزایش است و گرایشهای سنتی، سلفی و اسلامی غیر وهابی و لیبرال مذهبی و نیز تجددخواهی و غربزدگی در حال رشد و یا مقابله با یکدیگرند؛ از اینرو رژیم عربستان در حال تغییری ساختاری است.
درباره نوع و میزان تأثیرات خارجی جنبش وهابیت بر افکار مسلمانان دیگر بلاد و رهبران رجال دینی- سیاسی و جنبشهای اسلامی، به نحو اغراق آمیزی سخن گفته شده است؛ تا جایی که نهضت شاه ولیالله و شاه عبدالعزیز و سیداحمد بارلی در هند و سنوسیه در افریقا، و حتی سیدجمال و عبده را بدون ارائه سند و مدرکی در این زمینه و به صرف تشابه شعارهای آنان متأثر از وهابیت خواندهاند. البته این امر ابتدا از طرف مستشرقان و نویسندگان غربی و برخی از نویسندگان عرب متأثر از قومیت عربی و یا وهابیت و یا هر دو طرح شده است.[89]
لوتروپ ستودارد امریکایی با جانبداری فراوان، جنبش وهابیت را به عنوان یک جنبش «اصلاحی» و «پاناسلامی» و نخستین مرحله آن خوانده است که به رغم شکست اولیهاش، از طریق حج، دعوت خود را به تمام «نواحی اسلامی» رسانده است.[90] او مینویسد بعد از شکست اولیه حرکت وهابیان، «انقلابات سیاسی» در عالم اسلامی بشدت شروع شد و «دایره انقلاب وسعت یافت»[91] در حالی که اساسا انقلاب با ماهیت خشک، جامد و متحجر و ارتجاعی وهابیت سازگار نیست.
کنت ول اسمیت ضمن اشاره به اینکه از حدود سال 1930 م. و از زمان کشف نفت در مرزهای وهابیان «حرکت ارتجاعی سازمانهای اجتماعی ایشان» متوقف شد،[92] درباره تأثیرات حرکت مینویسد:
ندای شورانگیز وهابیان برای عده کثیری که به اسلام ایمان داشتند ولی از عدم انطباق جامعه و تاریخشان با دنیای جدید نگران بودند، برای کسانی که مشتاق فعالیت بودند ولی در اقدام تردید داشتند تأثیر قاطع و آرامشبخش داشت؛ و اگرچه فقط در صحرا ممکن بود برنامه ایشان به طور کامل به اجردرآید، قابل انکار نیست که شور و حرارتی که در مخالفت با گذشته بلافصل خود نشان دادند و کوششی که برای اجرای یک اسلام اصیل و کامل به عمل آوردند سبب جلب توجه بسیار گردید. کسان دیگری نیز تصور کردند که میتوان، به سیاق وهابیان، کیفیت تاریخی جاری مسلمانان را نادیده گرفت و نوع جامعه و تاریخی را که اسلام اولیه تعلیم و الهام داده و در جهان امروز به وجود آورد.[93]
آرنولد توینبی نیز وهابیان را از برجستهترین نمایندگان «زیلوتیسم» و «پوریتانیسم» در جهان اسلامی امروز میداند که به تعصب کورکورانه و نوعی «قدمتگرایی» همراه بوده است.[94]
همچنین با توجه به سابقه و محتوای دعوت سلفیه در قرون گذشته و نیز ادعیه وهابیان مبنی بر اینکه مذهبشان مذهب سلف صالح است و به این علت که آنها خود را محمدیه و به روایتی دیگر سلفیه[95] میخواندند، عدهای ابنعبدالوهاب را بنیانگذار جنبش سلفیه در دوران جدید خوانده و مصلحان بعدی را از سلفیه و از پیروان ابنعبدالوهاب دانستهاند؛ در حالی که سلفیه با تکیهای که بر کتاب و سنت و سلف صالح داشت فاقد گرایشهای عقلی، فلسفی، اجتهاد و نوآوریهای مصلحانی چون سیدجمال و عبده بود و وهابی خواندن برخی از مهمترین جنبشهای ضدانگلیسی در هند و شمال افریقا و نیز تعدادی از مصلحان برجسته جهان اسلام جز تهمت و تبلیغات برای مخدوش کردن چهره و راه آنان نیست. «بلنت» انگلیسی از جمله کسانی است که مسأله گرایشهای وهابی عبده را پیش کشیده[96] و رشیدرضا که خود مرید سیدجمال و شاگردش عبده بود و احمدامین مصری، تحت تأثیر وهابیگری، به تکرار آن پرداختهاند؛ در حالی که سیدجمال شیعه بود و گرایشهای شدید عقلی و فلسفی داشت و عبده نیژ تحت تأثیر او دارای چنین گرایشهایی بود و حتی شرح بر نهجالبلاغه را با دیدی تأییدآمیز و مثبت نوشت.
با این حال، این جریان تأثیر فراوانی بر برخی از رجال دینی، شخصیتها و حرکتهای مذهبی و اصلاحی در شمال افریقا و بلاد عربی خاور میانه و هند و پاکستان گذاشت که رشیدرضا از برجستهترین آنهاست؛ اما این تأثیر اساساً منفی و زیانبار بود و اگرچه بسیاری از افراد در شعارها یا در بعضی زمینهها تحت تأثیر آن قرار گرفتند، ولی در عین حال به جنبههای محدود و قشری و نارساییهای آن نیژ اشاره کردند.
شیخ محمد ابوزهره، مؤلف برجسته عرب و استاد دانشگاه حقوق دانشگاه قاهره، با مقایسه وهابیان و ابنتیمیه میگوید که آنها بر آرای ابنتیمیه چیزی نیفزودند، بلکه فقط شدت عمل زیادتری به خرج دادند و در عمل کارهایی کردند که ابنتیمیه به آنها اشاره نکرده بود. صرفنظر از مسائل عبادی، آنها امور عادی نظیر پدیدههای جدید را نیز خارج از اسلام میدانستند و حتی عوام وهابی را که از دخانیات استفاده میکردند جزو مشرکین و کفار به حساب میآوردند و یا علاوه بر دعوت مخالفان خود، به روی آنها شمشیر میکشیدند و یا هر شهر و روستایی را که تسخیر میکردند ضریحها و قبورآن را ویران میکردند. به این ترتیب آنها بسیاری از آثار و میراث تاریخی و فرهنگی و تمدنی گرانبهای مسلمانان را در عربستان و عراق از بین بردند؛ به حدی که برخی از نویسندگان اروپایی به ایشان «ویرانکنندگان معابد» لقب دادند. علاوه بر این آنان حتی تمام قبور صحابه را خراب و با خاک یکسان کردند و با امور کوچک و بیاهمیتی مخالفت کردند که نه بتپرستی بود و نه منجر به آن میشد؛ نظیر عکاسی، و بدین ترتیب مفهوم بدعت را به طرز عجیبی وسعت دادند.[97]
اقبال لاهوری نیز جنبش وهابیت را «بهترین تجلی روح تعلیمات ابنتیمیه» و « نخستین تپش زندگی در جهان جدید اسلام» خوانده است. او برخلاف شخصیت فکری خود و به اشتباه، ابنعبدالوهاب را مصلح دینی و پالایشگر بزرگ» مینامد و میگوید تقریبا همه نهضتهای بزرگ اسلامی جدید در آسیا و افریقا نظیر جنبش سنوسی و پاناسلامیسم، مستقیم یا غیرمستقیم ملهم از اوست. در عین حال او با انتقاد از این جنبش، آن را «محافظه کارانه» و کاملا «غیرنقادانه» نسبت به گذشته و متکی صرف بر احادیث نبوی در مسائل قضایی خوانده است و مینویسد:
این نهضت نیز در باطن خود جنبه محافظه کارانه دارد. در عین آنکه علم طغیان را بر ضدخاتمیت مذاهب برافراشته، و بشدت از حق قضاوت شخصی دفاع میکند، طرز نگرش آن نسبت به گذشته کاملا غیر نقادانه، است و در مسائل قضایی بیشتر به احادیث نبوی تکیه میکند.[98]
به طور کلی تأثیرات جنبش وهابیت بر شخصیتها و جریانهای اسلامی منفی و زیانباربود و نه تنها در رفع رکود و جمود فکری – فرهنگی و اجتماعی مسلمین و انحطاط داخلی جهان اسلام کمکی نکرد، بلکه اساسا خود را عامل مهمی در تشدید عقبماندگی مسلمین و انحراف نهضتها از مسیر صحیح اصلاحطلبی دینی و اسلام اصیل بود و آنها را از جهتگیریهای اساسی اصلاحی و انقلابی و ضداستبدادی و ضداستعماری و جهاد و اجتهاد بازداشت. استاد شهید مرتضی مطهری در تحلیل حکیمانهاش، عامل عمده «افول اندیشه اصلاح در جهان عرب» و اسلام و شکست نهضتهای اصلاح دینی و اسلامی را نفوذ و تاثیرگذاری جریان وهابیت دانسته است و میگوید:
عامل عمدهای که سبب شد نهضت اسلامی که از سیدجمال شروع شد، از جلوه و رونق بیفتد، گرایش شدید مدعیان اصلاح بعد از سیدجمال و عبده به سوی وهابیگری و گرفتار شدن آنها در دائره تنگ اندیشههای محدود این مسلک است. اینها این نهضت را به نوعی سلفیگر تبدیل کردند و پیروی از سنت سلف را تا حد پیروی از ابنتیمیه حنبلی تنزل دادند و در حقیقت بازگشت به اسلام نخستین را به صورت بازگشت به حنبلیگری که قشریترین مذاهب اسلامی است تفسیر کردند. روح انقلابی مبارزه با استعمار و استبداد، تبدیل شد به مبارزه با عقایدی که برخلاف معتقدات حنبلیان مخصوصا ابنتیمیه حنبلی بود.[99]
به طور کلی دو دیدگاه در تحلیل جریان وهابیت وجود دارد: دیدگاه اول با استناد به کتابهایی چون خاطرات مسترهمفر و یا تاریخ آلسعود ناصر السعید،ابن عبدالوهاب وآل سعود را دست پرورده استعمار انگلیس ویا یهودی و مورد حمایت یهودیان میخواند و طبق معمول، همه مسائل را با خارج و بیگانگان مرتبط میداند و با غفلت از زمینهها و مسائل داخلی، هیچ انگیزه مذهبی و اصلاحی برای جنبش وهابیت قائل نیست. در مورد این دیدگاه باید گفت که گرچه استعمار و انگلیسیها دستاندرکار فرقهسازی و ایجاد مذاهب و آیینهای ساختگی بودند و به نام مذهب، علیه جریانهای اصیل مذهبی موضع میگرفتند و جریانهای نظیر آقاخان اسماعیلی و قادیانیگری و بهائیت را، که جهاد و مبارزه با انگلیسیها را خلاف شرع میدانستند، در ایران و هند به وجود آوردند، ولی لزوما همه جنبشهای مذهبی مخالف، ساخته و پرداخته استعمار نبود؛ هرچند در مراحل بعدی، استعمار و انگلیسیها وقتی آنها را در جهت منافع و اهدافشان میدیدند به طرق مختلف در تقویت تحریک و حمایت آنها میکوشیدند. برای نمونه جنبش وهابیت از این نوع بود و همان طور که پیش از این ذکر شد در دوره دوم و سوم تاریخ عربستان جدید، وهابیان آلسعود مستقیما با حمایت انگلیس روی کار آمدند و اکنون نیز در پیوند با استعمار غرب و امریکا قرار دارند. دیدگاه دوم بر این باور است که جنبش وهابیت یک جریان اصیل اصلاحطلبی دینی، با انگیزههای مذهبی و دینی بود که تأثیر مثبت و سازندهای بر جهان اسلام داشت. برخی از مستشرقان و نویسندگان عرب متمایل به وهابیت در این دیدگاه راه افراط را در پیش گرفتند و واقعیتهای تاریخی را که طی آن مشخصا وهابیان سعودی با حمایت انگلیس بر نجد و حجاز مسلط شدند نادیده گرفتند. برخلاف این دو دیدگاه افراطی و تفریطی به نظر میرسد با توجه به وضعیت اجتماعی و داخلی عربستان، که همچون سایر بلاد اسلامی، درگیر انحطاط و عقبماندگی فکری، مذهبی و اجتماعی شدیدی بود، جنبش وهابیت یک واکنش مذهبی در پاسخ به آن عقبماندگیها و نارساییها بود که به دلیل محتوای جامد، خشک و قشری خود نه تنها نتوانست آن نارساییها را حل و رفع کند بلکه هرچه بیشتر به آنها دامن زد. این جنبش با توجه به زمان شروع آن (قرن 18 م./12هجری.) و مکان آن (عربستان داخلی)، صرفا واکنشی داخلی بود که به دور از فشار و تهدید باتجاوز غرب و بدون اینکه متوجه استعمار غربی باشد صورت گرفت؛ منتها واکنشی که سخت ارتجاعی و ناسازگار با محتوای دین و عقل و مقتضیات زمان و جهان بود و بتدریج با تکیه بر قدرت سیاسی آلسعود و از طریق زور و خشونت و حمایت و تقویت انگلیسیها، به دلیل همان واقعیتهای تاریخی، تداوم یافت.
در حال حاضر، نیز وهابیت یک جریان نیمه مرده و غیرقابل ترمیم است؛ هرچند که آلسعود از آن به عنوان اهرمی در شکل و جهتدادن به جریانهای مذهبی و جنبشهای اسلامی به سمت گرایشهای محافظه کارانه، ارتجاعی و ضدانقلابی بهره میگیرد. مسلمانان جهان و بویژه شیعیان، با توجه به سابقه درگیری وهابیان با آنان، باید از برخوردهای فرقهای، آن هم به صورت خشونتآمیز و فیزیکی در صفوف داخلی پرهیز کنند و در صدد حل و رفع نابسامانیهای داخلی و برخورد جامع با «مسأله غرب» باشند و در بعد ضداستعماری مبارزاتشان از دشمن اصلی یعنی استعمار غربی و صهیونیسم و کمپانی امریکایی آرامکو در عربستان، که بر قبله اول و دوم مسلمین یعنی بیتالمقدس و حرمین شریفین تسلط دارند، غافل نشوند.
کوتاه سخن آنکه وهابیت یکی از بارزترین نمودهای بنیادگرایی بود که به رغم شعارها و داعیههای اصلاحی و اسلامی، به سبب عدم تفکر و ذهنیت اجتهادی، انتقادی و انقلابی و پیشرفته و همچنین به علت ماهیت واپسگرا و گذشته نگرش، به سمت سنتگرایی و محافظه کاری سنتی پیش رفت و به رکود و جمود و تحجر و قشریگری، که از مشخصههای اسلام آمریکایی است، در جهان اسلام دامن زد. بیتردید سرانجام یک جنبش بنیادگرا و سلفی چیزی جز عقبنشینی و انزوا یا شکست و سازش به معنای تسلیم نیست.
پی نوشت ها:
[1] . وهابیان؛ ص 146.
[2] . تاریخ عرب در قرون جدید؛ 77 و 78.
[3] . همان؛ ص 78.
[4] . وهابیان؛ ص 74.
[5] . نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب؛ ص 422 و امین، احمد؛ زعماء الاصلاح؛ ص 10، به نقل از: وهابیان؛ ص 76.
[6] . وهابیان؛ ص 75.
[7] . نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب؛ ص 422.
[8] . همان؛ ص 422 و 423.
[9] . دائرة المعارف اسلامی؛ به نقل از وهابیان؛ ص149 و 150.
[10] . تاریخ عرب؛ ص 926.
[11] . تاریخ عرب در قرون جدید؛ ص 80.
[12] . وهابیان؛ ص 162-164.
[13] . تاریخ المملکته العربیة السعودیة؛ ج 1، ص 73؛ به نقل از: همان؛ ص 161.
[14] . وهابیان؛ ص 151.
[15] . همان؛ ص 169 و 170.
[16] . تاریخ عرب در قرون جدید؛ ص 89.
[17] . همان؛ ص 89 و 90.
[18] .همان؛ ص 90.
[19] .جناب، محمدعلی؛ خلیج فارس؛ تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، [بیتا]، ص 20.
[20] . تاریخ عرب در قرون جدید؛ ص 148
[21] . همان؛ ص 354.
[22] . همانجا.
[23] . همانجا.
[24] . همان؛ ص 356.
[25] . کامران مقدم، شهین دخت؛ تاریخ کشورهای همجوار ایران؛ تهران: انتشارات دانشگاه تربیت معلم، 1356، ج 2، ص 314.
[26] . تاریخ عرب در قرون جدید؛ ص 356 و وهابیان؛ ص 198.
[27] . تاریخ کشورهای همجوار ایران؛ ص 311.
[28] . روزنامه کیهان؛ مورخ 7/7/1366.
مؤلف تاریخ آلسعود متن تعهدنامه سلطان عبدالعزیز به کاکس را به نقل از ایام عربیه، نوشته جان فیلبی، آورده که ترجمه آن چنین است:
«من سلطان عبدالعزیز بن عبدالرحمن الفیصل آلسعود اقرار و اعتراف میکنم برای سر پرسیکاکس نماینده بریتانیای کبیر که: از طرف من مانعی نیست که فلسطین را به یهود یا غیریهود که بریتانیا بخواهد ببخشم. از رأی خود بیرون نخواهم رفت تا روز قیامت».
[29] . تاریخ المملکته العربیة السعودیة؛ ص 299 و 300، به نقل از: وهابیان؛ ص 210.
[30] . تاریخ کشورهای همجوار ایران؛ ص 319-321.
[31] . شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل والنحل؛ ترجمه افضلالدین صدرترکه اصفهانی؛ به تصحیح سید محمدرضا جلالی نائینی؛ تهران: اقبال، 1321، ج 1، ص 361 و 362.
[32] . مشکور، محمدجواد؛ تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم؛ تهران: انتشارات اشراقی، 1355، ص 104.
[33] . دوانی، علی؛ وحید بهبهانی؛ چ 2، امیرکبیر، 1362، ص 41.
[34] . وهابیان؛ ص 86.
[35] . همان؛ ص 72 و 73.
[36] . اقبال لاهوری، محمد؛ احیای فکر دینی در اسلام؛ ترجمه احمد آرام؛ تهران: رسالت قلم، کتاب پایا، [بیتا]، ص 174.
[37] . ادموند بوثورت کیلفورد؛ سلسله های اسلامی؛ ترجمه فریدون بدرهای؛ تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1349، ص 132.
[38] . دائرة المعارف اسلامی؛ ج 1، ص 113، به نقل از: وهابیان؛ ص 85.
[39] . دانشنامه ایران و اسلام؛ زیر نظر احسان یارشاطر؛ ش 5، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356، ص 694.
[40] . همان؛ ص 695.
[41] . صلاح الدین مختار؛ ج 2، ص 154، به نقل از: وهابیان؛ ص 85.
[42] . جزیرة العرب فیالقرن العشرین؛ ص 331، به نقل از: همانجا.
[43] . زعماء الاصلاح فیالعصر الحدیث؛ ص 13، به نقل از: همانجا.
[44] . امین، محسن؛ تاریخچه و نقد وبررسی عقاید و اعمال وهابیها؛ ترجمه سیدابراهیم سیدعلوی؛ تهران: [بیتا]، 1375، ص8.
[45] . وهابیان؛ ص 89.
[46]. همان؛ ص 90 و 91.
[47] . همان؛ ص 90.
[48] . وهابیان؛ ص 93-95.
[49] . همان؛ ص 128-129.
[50] . تاریخچه و نقد و بررسی عقاید و اعمال وهابیها؛ ص 11.
[51] . اسلام در جهان امروز؛ ص 42.
[52] . عالم نو اسلام یا امروز مسلمین؛ ص 293.
[53] . سعید، امین ؛تاریخ الدولة السعودیه؛ بیروت، دارالکاتب العربی، 1964 م.، ج 1، ص 45.
[54] . به نقل از: وهابیان؛ ص 115.
[55] . همان؛ ص 95 و 96.
[56] . مشابه اخباریون در میان شیعیان.
[57] . جزیرة العرب فی القرن العشرین؛ ص 150، به نقل از: وهابیان؛ ص 119.
[58] . همان؛ ص 119 و 120.
[59] . همان؛ ص 123.
[60] . همان؛ ص 248 و 249.
[61]. روزنامه الرأی العام؛ چاپ دمشق، شماره 4061، مورخه ذیقعده1345 و وهابیان؛ ص 250-252.
[62] . همان؛ ص 116-118.
[63] . جزیرةالعرب فیالقرن العشرین؛ ص 148، به نقل از: وهابیان؛ ص 118.
[64] . همان؛ ص 251.
[65] . همان؛ ص 116.
[66] . سیری در اندیشه سیاسی عرب؛ ص 8 و 9.
[67] . همان؛ ص 13 مقدمه.
[68] . اسلام بررسی تاریخی؛ ص 190.
[69] . همان؛ ص 191.
[70] . عالم نو اسلام یا امروز مسلمین؛ ص 334 و 335.
[71] . همان؛ ص 292.
[72] . همان؛ ص 290.
[73] . دانشنامه ایران و اسلام؛ ص 695.
[74] . عالم نو اسلام یا امروز مسلمین؛ ص 290.
[75] . وهابیان؛ ص 184.
[76] . دانشنامه ایران و اسلام؛ ص 696.
[77] . کیمچ، جان؛ دومین رستاخیز عرب؛ ترجمه رحمت الله صالحی؛ تهران: مرکز نشر سپهر، 1352، ص 12.
[78] . همانجا.
[79] . خاطرات مستر همفر در کشورهای اسلامی؛ ترجمه علی کاظمی؛ چ 2، [بینا]، 1400 هجری قمری؛ ترجمه دیگری از این کتاب نیز شده؛ خاطرات همفر جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی؛ ترجمه محسن مؤیدی.
[80] . رجوع کنید به: «دیباچهای بر پیشینه تارخی جنبشهای پاناسلامیسم(3)»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد؛ شماره 24، پاییز 1337، ص 235.
[81] . ناصر السعید گویا از طرفداران ناصر بود که پس از سرکوبی تحریکات و تشکیلات سیاسی-نظامی آنها به دست رژیم عربستان و مصالحه ناصر و فیصل بعد از جنگ 1967 م.، در بیروت به فعالیتهای سیاسی علیه رژیم سعودی ادامه داد و از جمله کتاب مذکور را نوشت. وی محکوم به اعدام شده بود و به دنبال قیام کعبه در محرم 1400 هجری قمری یکباره ناپدید شد که به احتمال قریب به یقین به دست عوامل رژیم سعودی در لبنان دستگیر یا کشته شده است. او به انقلاب اسلامی ایران علاقه وافری داشت.
[82] .دیباچهای بر پیشینه تارخی جنبشهای پاناسلامیسم(3)»، مجله دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه مشهد؛ شماره 24، پاییز 1337، ص 235.
[83] . همانجا.
[84] . وهابیان؛ ص 114 و 115.
[85] . به عنوان نمونه رجوع شود به آثار ذیل:
– قزوینی حائری، محمدمحسن؛ البراهین الجلیه فیرفع تشکیکات الوهابیه.
– امینالحسینی العاملی، محسن؛ کشفالارتیاب فیاتباع محمدبن عبدالوهاب.
– علامه امینی؛ سیرتنا و سنتنا.
[86] . آلاحمد، جلال؛ خسی در میقات؛ چ 9، انتشارات رواق، 1360، ص 122 و 131.
[87] . به نقل از: روحانی (زیارتی)، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ تهران: انتشارات واحد فرهنگی بنیاد شهید، 1364، ج 2، ص 452 و 453.
[88] . سلسله مقالات درباره «آرامکو، نفت و استعمار»، قسمت دهم، روزنامه کیهان؛ مورخ 2/9/1366.
[89] . آقای فقیهی در کتاب ارزشمندش به قول احمدامین دراینباره اعتماد و آن را نقل کرده است؛ ولی با این حال او در آخر مینویسد: به رغم تلاشهای وهابیان و دیگران، به عللی، مذهب وهابی «در خارج از نجد و حجاز، نفوذ بسیاری پیدا نکرد و آنگونه که تصور میکردند واقع نشد». رجوع کنید به : وهابیان؛ ص 258-260. آقای حائری نیز با استناد به آثار و سخنان احمد امین و رشید رضا بر تأثیرات فراوان این جنبش بر «بسیاری از دیگر جنبشهای اصلاحگرانه جهان اسلام و اصلاحگران اسلامی» تأکید کرده است. رجوع کنید به: «دیباچهای بر پیشینه تاریخی جنبشهای پاناسلامیسم (3)»، مجله دانشکده ادبیات علوم انسانی دانشگاه مشهد؛ شماره 24، پاییز 1337، ص 427ـ428 و 442.
[90] . عالم نو اسلام یا امروز مسلمین؛ ص 290 و 291.
[91] . همان؛ ص 335.
[92] . اسلام در جهان امروز؛ ص 43.
[93] . همان؛ ص 44.
[94] . تحقیقی در باب تاریخ؛ ص 178.
[95] . وهابیان؛ زیرنویس ص 19.
[96] . سیری در اندیشه سیاسی عرب؛ ص 149 و 150.
[97] . المذاهب الاسلامیة؛ ص 351، به نقل از: وهابیان؛ ص 263-265 و «اختلاف روشهای فکری در اسلام»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد؛ س 8، ش 2، ص 510.
[98] . احیای فکر دینی در اسلام؛ ص 175.
[99] . نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر؛ ص 50.
منبع: جنبش های اسلامی معاصر، سید احمد موثقی، سمت، تهران، 1389ش.
http://www.vahhabiyat.com