دادگرى و ظلمستيزى
پس از حقمدارى و خداترسى، مهمترين ويژگى اخلاقى كه به اعتقاد صاحب نهجالبلاغه شريف، بايد در رهبر جامعه اسلامى باشد، خصلت عدالتخواهى و ستمستيزى است.
اگر عدالت را به مفهوم: اصل برابرى طبقاتى و تساوى حقوق انسانى در جامعه، و نفى هرگونه تبعيض با رعايت استحقاقها، و رساندن حق، به ذيحق، در نظر گيريم و ظلم را به معنى اعم آن شامل: همه قبايح شرعى و عقلى بدانيم و از گناهان بزرگ به حساب آريم، و از طرفى با توجه به اين كه خداوند فرجام دردناك ظالمان را با چنين تعبيرات خبر داده است:
«و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
»(29)
«فلا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون».(30)
مالا ارزش دادگرى و ظلمستيزى و لزوم آن در زمامدار جامعه اسلامى مشخصتر مىشود.
بىگمان، عدالت از اصول اساسى در اداره جامعه به شمار مىرود و عنوان مقدس ظل اللهى شايسته رهبران عادلى است كه متخلق به اخلاق الله شدهاند، زيرا عدالت، از صفات خداوندى است كه خويشتن را «قائما بالقسط»(31) خوانده و انتظام كائنات و پيدايش شب و روز و ابر و باد و مه و خورشيد و فلك و آفرينش انسان و ساير مخلوقات را بر پايه عدل قرار داده است. به تصريح قرآن مجيد، هدف از ارسال پيامبران برقرارى عدالت در جوامع انسانى است:
«
و خداوند خود به كرات مردمان را اين گونه به دادگرى و نيكوكارى دعوت فرموده است:
«ان الله يامر بالعدل و الاحسان».(33)
«اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل».(34)
و يا چنين حكمتهايى را درباره اهميت دادگرى – خطاب به زمامداران خداشناس جوامع انسانى – بر زبان پيامبر عدالت گسترش جارى ساخته است كه:
«يك ساعت عدالت كردن حاكم اسلامى بهتر است از عبادت هفتاد سالهاى كه جميع روزهاى آن را عابد با روزه و شبهايش را با طاعت و نيايش حق سپرى كند.»(35)
آنچه مسلم است اين كه ثمرات دادگرى و ظلمستيزى حاكم اسلامى فراوان است و از جمله بركات آن محبوبيت رهبر و بقاى نام نيك او، دوام حكومت، آبادنى و وفور نعم خداوندى و آسودگى و خرسندى مردم و فراهم شدن زمينه شكوفايى و رشد استعدادها در آحاد مستعد جامعه و رسيدن حق به حقدار است. چه به گفته شيخ اجل سعدى:
چو حاكم به فرمان داور بود خدايش نگهبان و ياور بود
گزند كسانش نيايد پسند كه ترسد كه در ملكش آيد گزند
و گر در سرشت وى اين خوى نيست در آن كشور آسودگى روى نيست
فراخى در آن مرز و كشور مخواه كه دلتنگ بينى رعيت ز شاه
از آن بهرهورتر در آفاق كيست كه در ملكرانى به انصاف نيست(36)
همچنان كه اشارت شد، لازمه دادگرى و ظلمستيزى رهبر جامعه اسلامى، حقمدارى، خداترسى، همچنين توانايى او در پاسدارى از احكام شريعت و آشنايى شاملش از وضع جامعه و احوال مردم، عالم بودن يا واعظ غيرمتعظ نبودن، رايزنى با مشاورانى فرزانه و پرهيزكار و شجاع و مسئول در امور، غمخوارى و شفقت وى و كارگزاران حكومتش به مردم – خصوصا به طبقات محروم و مستضعف جامعه، سعى بليغ او در برطرف كردن مشكلات اجتماع و غور و تامل دائمى، در احوال گذشتگان به منظور عبرتگيرى از رخدادهاى زندگى و فرجام كار آنان، ترك هوى و هوس و پرهيز از لذتجوييهاى زودگذر، استقامت در تحمل شدايد و ظلمستيزى دايمى و سازشناپذيرى او با ستمكاران و دنياپرستان بىبصر از خدا بىخبر است.
در نهجالبلاغه شريف به تمامى ثمرات و بركات و لوازم مزبور توجه كامل شده و درباره هر كدام – به اقتضاى حال و مقام – بحث و گفتگو به عمل آمده و رهنمودهاى حكيمانهاى نظير نكتههاى ذيل بيان گرديده است و يا به تعبيرى ديگر در نگارگرى سيماى اخلاقى راهبران راستين جامعه اسلامى، بر اين خطوط و نشانههاى معنوى تاكيد و دقت زيادترى شده است:
توانمندى و دانايى رهبر در پاسدارى و اجراى احكام شريعت، آشنايى او از وضع جامعه و احوال مردمان
«ان احق الناس بهذا الامر(بالخلافة) اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه».(37)
همانا سزاوارترين مردم براى خلافت(رهبرى) تواناترين مردم در اداره و سياستگزارى جامعه و داناترين آنان به احكام خداوندى است.
«فاعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل هدي و هدى فاقام سنة معلومة و امات بدعة مجهولة».(38)
بدان كه برترين بندگان نزد خداوند، رهبر عادل و درستكارى است كه خود به راه حق هدايتيافته و ديگران را نيز راهنما باشد و سنت و طريقه آشكار زندگى پيامبر(ص) را برپا دارد و بدعتباطل را از ميان ببرد، و مردم را از نادرستى آن آگاه سازد.
«… فهو من معادن دينه و اوتاد ارضه قد الزم نفسه العدل…».(39)
پس او(رهبر دادگر پرهيزكار) از جمله معادن دين خدا و از لحاظ استوارى در ايمان و معرفت چونان ميخهاى(كوههاى) زمين اوست، زيرا چنين رهبرى، دادگرى را ملازم خود قرار داده است.
واعظ غيرمتعظ نبودن
«من نصب نفسه للناس اماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره و ليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم».(40)
كسى كه خود را پيشواى مردم كرده است، بايد پيش از ياد دادن به ديگران، نخستبه تعليم خويش بپردازد و قبل از ادب كردن مردم به وسيله زبان و گفتار، به شيوه عمل و رفتار خويش آنان را ادب كند. همانا آموزنده نفس خود، – از لحاظ بزرگداشت و احترام – از ادبكننده مردم سزاوارتر است.
«ايها الناس اني و الله ما احثكم على طاعة الا و اسبقكم اليها و لا انهاكم عن معصية الا و اتناهى قبلكم عنها».(41)
اى مردم به خدا سوگند، من هيچگاه شما را به فرمانبرى خداوند فرانخواندهام، مگر آنكه در عمل كردن بدان فرمان، بر شما پيشى جستهام و شما را از چيزى منع نكردهام جز آنكه قبل از شما خودم از آن دورى جستهام.
رايزنى با مشاورانى فرزانه، پرهيزكار و مسئول و شجاع
از وظايف مهم رهبر جامعه اسلامى، مشاورت دائمى با فرزانگانى متقى و شجاع است. او بايد در انتخاب چنين مشاورانى دقت كافى مبذول دارد و همه وقت اين معيار ارزنده را كه در حديثى ماثور از رسول اكرم(ص) وجود دارد: «يعرف الرجال بالحق لا الحق بالرجال».(42) پيش چشم داشته باشد و بدان عمل كند. كه در غير اين صورت، اگر مشاوران و اطرافيان نزديك او را كسانى تشكيل دهند، كه ظاهرا در زى علم و تقوى باشند، اما در باطن به زيور پرهيزكارى و پاكدامنى آراسته نباشند، طبعا در قلمرو حكومت چنين حاكمى، خودمحورى، باندبازى و روابط، جاى خدامحورى و ضوابط و قواعد و قوانين الهى را مىگيرد و مالا استبداد دينى كه به مراتب از استبداد سياسى خطرناكتر استب ر جامعه حكمفرما مىشود و سرنوشت مردم به دست گروهى مغلطهكار متظاهر فريبكار مىافتد و اينان كه نقش تخريبشان در آن است كه: «مطالب و سخنانى را از دين مىگيرند و ظاهرا خود را آن طور كه جالب عوام سادهلوح باشد، مىآرايند و مردمى را كه از اصول دين بىخبرند و با اساس دعوت پيامبران، آشنايى ندارند مىفريبند و مطيع خود مىسازند و عاقبتبه اين روش فرينده به نام غمخوارى دين و نگهدارى آئين – ظل الشيطان را بر سر عموم مىگسترانند و در زير اين سايه شوم جهل و ذلت مردم را نگاه مىدارند و چون اين دسته با عواطف پاك مردم سروكار دارند و ضمنا در لباس دين هستند و در سنگر دين نشستهاند، خطرشان بيشتر و دفعشان دشوارتر است… و به نص آيات:
«اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله»(43)
اطاعت از اينان شرك به ذات الهى مىباشد. و از اين روست كه امام على(ع) با چنين هشدارهايى زمامداران اسلامى را به انتخاب مشاوران و نديمانى مصلح و متخلق به سجاياى كريمه دعوت مىفرمايد:
«و لا تدخلن في مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر و لا جبانا يضعفك عن الامور و لا حريصا يزين لك الشره بالجور فان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتى يجمعها سوء الظن بالله».(44)
اى مالك بنابر فرمان خداوند كه فرموده است:
«و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل على الله».(45)
در كارهايت مشورت كن! اما بخيل را در رايزنى خود راه مده كه تو را از نيكى كردن و بخشش بازمىدارد و از تهيدستى و فقر مىترساند. همچنين با ترسو مشورت مكن! زيرا او ترا در اقدام به عمل، سست مىكند و شخص حريص را براى مشاورت با خود برمگزين! چه آزمند به واسطه منافع خويش، ستمگرى به مردم را در نظرت پسنديده جلوهگر مىكند. پس بدان كه خست و ترس و آز، غرايزى گوناگون است كه بدگمانى به خدا، آنها را در انسان گردمىآورد.
«… الصق باهل الورع و الصدق ثم رضهم على الا يطروك و لا يبجحوك بباطل لم تفعله فان كثرة الاطراء تحدث الزهو و تدني من العزة».(46)
و خود را با پرهيزكاران و راستكاران پيوند ده و با آنان همنشين باش! و به ايشان بياموز و وادارشان كن كه ترا بسيار نستايند و در اين كه كار ناشايستهاى انجام ندادهاى تو را با تملقگويى خود شاد كنند، زيرا زيادهروى در ستايش شخص را خودپسند و سركش مىكند.
«و اكثر مدارسة العلماء و مناقشة الحكماء في تثبيت ما صلح عليه امر بلادك و اقامة ما استقام به الناس قبلك».(47)
و درباره استوار كردن آنچه آرامش و نظم را در شهرهاى تحتحاكميت تو برقرار مىكند و در برپاداشتن آنچه مردم بيش از تو برپا داشتهاند يارى مىدهد، با فرزانگان مشاورت و با راستگويان و درستكرداران مذاكره كن.
نكته بسيار ظريف و آموزندهاى كه در فرمانهاى امام على(ع) در نامه معروف خود به مالك اشتر ملاحظه مىشود، توصيهاى است كه آن حضرت به رهبران جوامع اسلامى در ارتباط با مشاوران، و خويشاوندان و نزديكانشان فرموده و زمامداران را از خويشان و نزديكانى كه خداترس و دادگر نيستند، برحذر داشته است.
«… ان للوالي خاصة و بطانة فيهم استئثار و تطاول و قلة انصاف في معاملة فاحسم مادة اولئك بقطع اسباب تلك الاحوال و لا تقطعن لاحد من حاشيتك و حامتك قطيعة و لا يطمعن منك في اعتقاد عقدة تضر بمن يليها من الناس في شرب او عمل مشترك يحملون مئون
ته على غيرهم فيكون مهنا ذلك لهم دونك و عيبه عليك في الدنيا و الآخرة».(48)
يقينا حكمرانان را نزديكان و خويشانى است كه به خودسرى و گردنكشى و تجاوز به مال مردم و بىانصافى خو گرفتهاند، پس ريشه و پايه شرارت ايشان را با از بين بردن موجبات آن صفات نكوهيده قطع كن! و به احدى از آنان كه پيرامونت هستند، و به كسى از خاندان خويشاوندانت زمينى را واگذار مكن و بايد هيچكس در تو به گرفتن مزرعه و كشتزارى كه به وسيله آن به مردم زيان رساند و يا موجب خسارت همسايهاش در آبشخور يا كار مشترك ديگرى گردد، طمع نبندد، زيرا در صورت چنين رخدادى، سود گوارايى براى آن آزمندان فراهم خواهد شد، و عيب و سرزنش آن در دنيا و آخرت بر تو خواهد بود.
د – انتخاب كارگزاران و مامورانى خوشنام، راست كردار و خداترس براى اداره جامعه
«ان شر وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا و من شركهم في الآثام فلا يكونن لك بطانة فانهم اعوان الاثمة و اخوان الظلمة… فاتخذ اولئك خاصة لخلواتك و حفلاتك ثم ليكن آثرهم عندك اقولهم بمر الحق لك و اقلهم مساعدة فيما يكون
منك مما كره الله لاوليائه واقعا ذلك من هواك».(49)
بدترين وزيران تو(كسانى كه بر امور كشور مىگمارى و از راى آنان كمك مىطلبى) كسانى هستند كه پيش از تو وزير و شريك اشرار و بدكرداران بودهاند، و ايشان را در ارتكاب گناه و كارهاى ناشايستيارى كردهاند… پس از ميان كسانى كه بزهكاران و ستمكاران را مددكار نبودهاند، افراد صالحى را براى وزارت و كارگزارى امور حكومت انتخاب كن! و ايشان را در خفا و آشكار، از نزديكان خود قرار ده! و بايد برگزيدهترين آنان نزدت وزيرى باشد كه سخن تلخ حق به تو بيشتر گويد و كمتر تو را در گفتار و كردارى كه خداى براى دوستانش نمىپسندند، بستايد. اگر چه سخن تلخ حق و ستايش كمتر تو در آنچه مىخواهى، سبب دلتنگى و رنجش خاطرت شود.
«و لا يكونن المحسن و المسيء عندك بمنزلة سواء فان في ذلك تزهيدا لاهل الاحسان في الاحسان و تدريبا لاهل الاساءة».(50)
و نبايد نيكوكاران و بدكرداران نزد تو يكسان و در يك مرتبه باشند – كه در اين صورت – نيكان را از نيكى كردن بىرغبت كند و بدان را
به اعمال ناپسند بيشتر وادارد.
در مورد افراد چاپلوس فرصتطلبكه از زيانبارترين عوامل در كار مديريت جامعه، و اغواى احتمالى شخص زمامدار هستند، و اجتناب از آنان؛ امام على(ع) در جواب مردى از اصحاب خود كه با درازگويى تملقآميزش به ستايش آن حضرت مىپردازد، چنين فرموده است:
«ان من حق من عظم جلال الله سبحانه في نفسه و جل موضعه من قلبه ان يصغر عنده لعظم ذلك – كل ما سواه..
www.nahjnews.com