تفاوت قصه، كه در ادب گذشته ما سابقه دور و درازی دارد، با داستان به معنای متعارف آن در طرز نگریستن به واقعیت یا در حقیقت در نحوه پرداخت آن است.
در حقیقت قصه یا رمانس شكل بدوی داستان كوتاه یا رمان است، اما داستان یا رمان، چه در نگریستن به واقعیت و چه در پرداختن به ساختارهای روایی، فرق اساسی با قصه یا رمانس دارد. داستان یا رمان معمولا آدمها را به نحوی میپردازد و جریا
ن زندگی را – چنانكه هست یا فرض میشود كه هست – به گونهای روایت میكند و پیچیدگیهای واقعی و تناقضهای گوناگون هستی در آن انعكاس پیدا میكند؛ گیرم این پیچیدگیها و تناقضها از صافی ذهن خیالپرداز نویسنده میگذرند.
در داستان یا رمان روایت آدمها با یكدیگر و با طبیعت و با موقعیت و وضعیت اجتماعی آنها ـ چه از حیث طبقاتی و نژادی و چه از حیث اخلاقی و جنسی ـ كمابیش قابل توضیح است یا باید قابل توضیح باشد. سیرت یا شخصیت آدمها معمولا بیش از حوادث و سیر ماجرا ـ چنانكه در قصه یا رمانس میبینیم ـ اهمیت دارد.
از همین رو دیالكتیكی كه در داستان یا رمان هست در مقایسه با دیالكتیك قصه یا رمانس كاملاً پیچیدهتر است و الزاما
آدمها را صرفا به تضادهای اخلاقی یا تقابلهای خشك و خالص با یكدیگر در یك قلمرو بسته نشان نمیدهد.
به بیان دیگر ،قصه و داستان هر دو آثار روایی هستند و به نقل رویداد ها می پردازند.
آنچه داستان را از قصه جدا می کند، روابط علی بین رویدادهای مختلف آن است؛ درحالی که قصه بر اساس حوادث پشت سر هم شکل می گیرد که ممکن است رابطه علت و معلولی بر آنها حاکم نباشد. رابطه های علی و معلولی و عناصر دیگر داستان نویسی را گسترده تر، بهتر و دقیق تر می توان در داستان یافت.
محور ماجرا در قصه بر حوادث استوار است و قهرمان ها درآن كمتر دگرگونی می یابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگون اند. درحقیقت در قصه ها” قهرمان” وجود دارد و در داستان ها ” شخصیت”. تفاوت دیگر در قهرمان وشخصیت است. قصه های کهن معمولاً قهرمانانی دارند که از الگوهای مشخصی پیروی می کنند و مرز بین خوبی و بدی مشخص است، ولی شخصیت ها در داستان دارای نوعی فردیت هستند و در اثر تحولاتی که حادث می شود، تغییر می کنند؛ یعنی سفید سفید یا سیاه سیاه نیستند، بلکه سایه – روشن و خاکستری هستند. به عبارت دیگر در قصه، آدم ها به صورت كلی تر مطرح شده اند، اما در داستان آن كلیات با شخصیت پردازی دقیق تر به تكامل رسیده اند.
آنچه داستان را از قصه جدا می کند، روابط علی بین رویدادهای مختلف آن است؛ درحالی که قصه بر اساس حوادث پشت سر هم شکل می گیرد که ممکن است رابطه علت و معلولی بر آنها حاکم
نباشد. رابطه های علی و معلولی و عناصر دیگر داستان نویسی را گسترده تر، بهتر و دقیق تر می توان در داستان یافت.
یکی دیگر از تفاوت ها در زمان و مکان است. قصه ها تعلق زمانی و مکانی آشکار ندارند؛ یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود، جنگلی بود، قصری بود، خانه ای بود و…حال آنکه در داستان ها می توان نشانه های بسیاری دال بر حضور زمان و مکان را در آن مشاهده کرد.
توصیف در قصه، توصیفی است بی توجه به كلیت داستان؛ مثلا جایی كه در و دیوار اتاقی اصلاً در برداشت خواننده از شخصیت یا فضا تأثیری ندارد – و گاهی حتی در تضاد با آن است- نویسنده جملات بسیاری را به توصیف گل، بوته، رنگ، لباس و چهره اختصاص داده و اگر كسانی هم برای این توصیف حدی معین در نظر گرفته اند، به توصیف عینی پرداخته اند. حال آن كه درداستان، توصیف ذهنی اهمیت و نمودی بسیار دارد و توصیف عینی هم اگر هست- كه هست- درچارچوب مش
خص می گنجد.
تفاوت دیگر از جهت زبان می باشد؛ زبان قصه روایتی و گزارشی است، ولی زبان داستان تصویری و حسی. در قصه، كلمات فقط برای تشكیل جمله و رساندن پیام جمله آمده اند، ولی در داستان هركلمه نقش تصویری و القایی ویژه ای دارد، كه نه تنها جمله را می سازد، بلكه برداشتی از شخصیت، نگاه نویسنده، كنش ها و احتمالاً فضا و مانند آن را در ذهن خواننده حك می كند.
مصطفی همتی، بخش ادبیات تبیان
منابع : دیباچه /معجزه قلم