6. آداب قرائت:
قرائت قرآن، در پيشگاه خدا قرار گرفتنِ بنده و سخن گفتنِ خدا با بنده است و آدابى دارد كه بايد آن را شناخت و به كار بست. درمنظر اهلبيت(عليهم السلام)بدون رعايت اين آداب حق تلاوت ادا نمىشود و تأثير شايسته نخواهد داشت. برخى از آداب قرائت قرآن چنين است:
الف. مسواك زدن و وضو گرفتن. امير مؤمنان، امام على(عليه السلام) به پاك كردن راه تلاوت قرآن با مسواكزدن سفارش كردهاند؛[91] همچنين آن حضرت مىفرمايد: بنده خدا قرآن قرائت نمىكند، مگر با طهارت و ازاينرو هنگام تلاوت به وضو گرفتن تشويق شده است.[92] اين طهارت نماد پاكيزگى روح و آمادگى براى توجه به خدا و پرهيزاز آلودگى به گناه و عامل نورانيت روح مؤمن است.
ب. آماده كردن دل، بزرگ داشتن قرآن و خود را در برابر كتاب الهى دانستن.[93]
ج. رو به قبله نشستن.[94]
د. پناه بردن به خداوند هنگام شروع قرائت با گفتن «أعوذبالله من الشيطان الرجيم» كه قرآن به آن امر كرده است (نحل/16، 98) و در روايات اهلبيت نيز با تعبيرهاى گوناگون به آن ترغيب شدهاست.[95]
هـ. عجله نكردن در تلاوت قرآن. برخى به سبب فضيلت قرائت و به ويژه ختم قرآن[96] به تلاوت با شتاب روى مىآورند؛ ليكن به توصيه اهلبيت نبايد كيفيت قرائت را فداى كميت آن كرد و تنها در پى به پايان رساندن سوره بود. امامكاظم(عليه السلام)مىفرمايد: «و لا يكن هَمّ أحدكم آخر السورة».[97] بر اساس برخى روايات در قرائتى كه تدبر نباشد، خير نيست.[98]
و. تلاوت قرآن با لحن و صوت عربى، چنان كه امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: «اقرَؤُا القرآنَ بألحانِ العَرَبِ و أصواتِها».[99] كسانى نيز كه نمىتوانند اينادب قرآنى را رعايت كنند، مأجورند. امامصادق(عليه السلام)فرمودند: «إنّ الرّجلَ الأعجمَى من أُمّتى لَيَقْرَءُ القرآنَ بعَجَميّة فَتَرْفَعُه الملائكةُ على عربيّة.» [100]
ز. قرائت قرآن با خشوع و حزن، ازاينرو فرمودهاند: قرآن را با گريه يا دستكم با حالت گريه بخوانيد[101]، چنانكه
در روايتى ديگر آمده كه قرآن را به گونهاى تلاوت كنيد كه دلهايتان را به هم پيوند دهد و پوست بدنتان را نرم كند.[102]
ح. قرائت بايد با اخلاص باشد. قرائت قرآن براى كسب مال و مقام و خودنمايى نه تنها ارزشى ندارد، بلكه كيفرى الهى دارد؛ اميرمؤمنان، على(عليه السلام)مىگويد: كسى كه قرآن مىخواند تا با آن به نوايى برسد، در قيامت صورت او استخوانى بدون گوشت است[103]، چنانكه براساس برخى روايات كسى كه قرآن را براى خودنمايى يا رضايت مردم بخواند به عذابهايى دردناك مبتلا مىشود.[104]
ط. قرائت بهتر است از روى مصحف و نوشتار قرآن باشد. هرچند تأكيد اهلبيت(عليهم السلام) بر اين ادب، برخاسته از احترام آنان به قرآن است، به جهت صيانت قرآن از تحريف و پيشگيرى از خطايى كه ممكن است بر اثر اتكاى به حافظه پديد آيد نيز مىتواند باشد. رواياتى پرشمار در ارج نهادن به قرائت از روى مصحف آمده است؛ مانند: «مَنْ قرأ القرآنَ فيالمصحف متّع ببصره = كسى كه قرآن را از روى مصحف بخواند، چشمانش نيز از قرآن بهرهمند مىشود».[105]
ى. تلاوت با صداى نيكو و جذاب[106]، چنانكه امام صادق(عليه السلام) فرمود: «لكلّ شيء حِلْيَةٌ و حِلْيَةُ القرآن الصوت الحَسَن».[107]
آداب قرائت قرآن در منظر اهلبيت(عليهم السلام)محدود به اين موارد نيست و آداب ديگرى مانند دعا هنگام قرائت و ختم قرآن[108]، با ترتيل خواندن[109]، رعايت سكوت به هنگام استماع قرآن[110] از اهلبيت(عليهم السلام) نقل شده است. اين روايات در مجامع حديثى مانند كتاب فضلالقرآن كافى، مقدمه تفسير عياشى، تفسير مجمعالبيان و روضالجنان آمده است. مجموعه اين روايات در كتاب جامعالاخبار والآثار در سه مجلد و با تفصيل گردآورى شده است.
اوصاف مشترك قرآن و اهلبيت(عليهم السلام):
در روايات پرشمار منقول از پيامبر(صلى الله عليه وآله)اوصاف مشتركى براى قرآن و عترت(عليهم السلام)آمده است كه به مهمترين آنها اشاره مىكنيم:
1. «ما تَرَك» پيامبر و دو شىء گرانبهايند: «إني تارك فيكم الثقلين».[111]
2. سفارش شده پيامبرند: «أوصيكم بكتاب الله و عترتي».[112]
3. «خليفه» پيامبرند: «خليفتين كتاب الله… و عترتي».[113]
4. كشتى نجات امّتاند: «مَثَلُهما كمثل سفينة نوح».[114]
5. باقى و جاودانهاند: «إنّهما لن يَنْقَضِيا حتّى يَردا عليّ الحوض» [115] و تمسك به آن دو واجب: «فتمسَّكوا بهما» [116] و موجب هدايت انساناند: «ماإنْ تَمَسَّكْتم بهما لن تضلّوا أبداً».[117]
6. از هم جدا نمىشوند تا در قيامت در كنار حوض بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد شوند: «لن يَفْتَرِقا حتّى يَرِدا عليّ الحوض».[118]
7. پيامبر(صلى الله عليه وآله) به وسيله آن دو بر امّت اتمام حجّت كرده است: «أَتمَّ الحُجَّة على الأمّة بهما».[119]
8. در قيامت خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره آن دو از مردم سؤال مىكنند: «إنّى سائلكم حين تردون عَلَيَّ الحوض عن الثقلين إنّ اللّه سائلكم كيف خَلَفْتُمونى في كتاب اللّه و أهل بيتى».[120]
9. پيشى گرفتن بر آن دو و تخلف از آن دو مايه هلاكت است: «فلا تقدّموهما فتهْلِكوا و لا تُقَصِّروا عنهما فتهْلِكوا».[121]
سيره عملى اهلبيت در قرائت قرآن:
اهلبيت افزون بر توصيهها و تعظيم و اهتمام به قرآن، خود در مقام عمل نيز قرآنى بودهاند، چنانكه درباره پيامبر آمده است: «كان خَلْقُه القرآن» [122] و آمده است كه آن حضرت قرآن را به اندازهاى مىخواند كه مردم طاقت شنيدن آن را داشته باشند.[123] پيامبر(صلى الله عليه وآله)همواره بر قرائت قرآن مداومت داشت، مگر اينكه عذرى داشته باشد.[124] امام سجاد(عليه السلام)آنچنان زيبا قرآن مىخواند كه شنيدن آن ديگران را به شگفتى وا مىداشت و عابران توقف مىكردند.[125] امام كاظم(عليه السلام) نيز با صدايى سوزناك قرآن مىخواند؛ گويى كه به انسانى خطاب مىكند[126] و به مواليان و شيعيان خود توصيه مىكرد به تلاوت قرآن اهتمام ويژه نشان دهند: «إنما شيعةٌ علىٍّ… كثيرةٌ تلاوتُهم القرآنَ».[127]
علوم قرآن از منظر اهلبيت:
علوم قرآن، مباحث كلى قرآنشناسانه مانند كيفيت نزول، جمع و كتابت قرآن، اعجاز، ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه است. اهلبيت پيامبر در شناخت قرآن و تبيين اين موضوعات اشارتها و گاه بيانهاى مبسوطى دارند. پيشگامى اهلبيت در طرح اين عنوانها كه از دهههاى نخستين صدر اسلام گزارش شده اين نظريه را تثبيت مىكند كه شكلگيرى مباحث علوم قرآن مديون سرمايههاى نخستينى است كه آنان در اختيار شاگردان خود قرار دادهاند. روايات اهلبيت در مباحث علوم قرآنى را مىتوان در امور ذيل مورد توجه قرار داد:
1. تقسيمات قرآن:
تقسيمبندى معارف قرآن در روايات اهلبيت از اهميت موضوع و ضرورت اهتمام به آن دسته از موضوعات خبر مىدهد؛ مثلا
در روايتى از امام باقر(عليه السلام)آمده است كه 31 قرآن بيان سنتها و مَثَلهاست[128] و 31 آن تولّى و تبرّى، يعنى دوستى و دشمنى با دوستان و دشمنان خدا كه شامل دوستى و دشمنى با دوستان و دشمنان اهلبيت(عليهم السلام) نيز مىگردد، و31 ديگر فرايض و احكام است.[129] برخى تقسيمهاى محتوايى ناظر به غايتشناسى آنهاست؛ بدين معنا كه براى شناخت قرآن بايد اين سرفصلها را در تفسير ملاحظه كرد؛ مانند آنچه در تقسيم قرآن به لحاظ تأويل، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و احكام حلال و حرام بيان كردهاند.[130] اين تقسيم بدين معناست كه در تفسير قرآن بايد به ابعاد تفسير و تأويل آن توجه كرد و از ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آن باخبر بود. در اين دسته از روايات تقسيم آيات به فرايض و احكام، سنن و امثال، كرايم و اخلاقيات، وصف دوستان و دشمنان، اوامر و نواهى و قصص انبيا ملاحظه مىگردد.[131]اين نخستين تقسيمبندى است كه پس از رحلت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در معارف قرآن انجام گرفت و مايه پديدار شدن عناوين و طرح مباحث نظرى در حوزه علوم قرآن شد.
2. صيانت قرآن:
اين نكته در قرآن به صراحت بيان شده است كه قرآن را خداوند فروفرستاده و او خود نگهدار اين كتاب است: «اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ واِنّا لَهُ لَحـفِظون». (حجر/15،9) اهلبيت همواره كوشيدهاند تا قرآن را به عنوان تراز و منبع دائمى معارف و احكام دين مورد تأكيد قرار دهند تا نادانان در كيان اين كتاب عزيز ترديد نكنند و در غوغاى نزاعهاى مذهبى، استوارى آن را زير سؤال نبرند. در نگاه اهلبيت قرآن محفوظ و ثابت است و هيچگونه تصرفى در آن نشده است. آنان با هرگونه گزارشى كه به ظاهر بر تحريف قرآن دلالت دارد و در استوارى آن ترديد مىافكند مبارزه كردهاند. اينروايات كه به صورت مستفيض نقل شده چند دسته است:
الف. رواياتى كه امت اسلامى را به قرآن ارجاع مىدهد و پيش از اين به آن اشاره كرديم. اگر قرآن در عصر ائمه(عليهم السلام)تحريف شده بود يا امكان تحريف آن در آينده بود معنا نداشت كه انسانها را در فتنههايى كه مانند پارههاى شب تاريك به آنان هجوم مىآورد به قرآن ارجاع دهند و بگويند: قرآن برطرف كننده شبهات، ملجأ و پناهگاه[132]، داروى شفابخش[133] و آيات آن گنجينههاست.[134]
ب. رواياتى كه اهلبيت را همتاى قرآن معرفى و از پيامبر نقل مىكند كه دو چيز گرانسنگ در ميان
شما بر جاى مىگذارم: كتاب خدا و عترتم كه اهلبيت من هستند. اين رواياتْ پرشمار و از راههاى گوناگون، از جمله از قول امام صادق و ديگر امامان(عليهم السلام) نقل شده و صدوق در كمال الدين آنها را گزارش كرده است.[135]
همچنين رواياتى كه اهلبيت را با قرآن مىداند، چنانكه در روايتى آمده است: به درستى كه خداوند متعالى ما را پاك و معصوم گرداند و ناظران بر آفريدههاى خود و حجت در روى زمين قرار داد و قرآن را با ما و ما را با قرآن همراه كرد كه نه قرآن از ما جدا گردد و نه ما از قرآن.[136]
ج. رواياتى كه معيار استوارى سنت و به طور اخص روايات اهلبيت را هماهنگى با قرآن قرار مىدهد و به وضوح بر پيراستگى قرآن از تحريف دلالت دارد.[137]
د. رواياتى كه در آنها اهلبيت به قرآن تمسك كرده و اعتبار سخن خود را با استناد به كلام وحى نمايانده يا گفتهاند: سخنان ما مستند به قرآن است: «إذا حَدَّثتُكم بشيء فسألونى عنه مِن كتاب الله = وقتى درباره چيزى سخن گفتم از جايگاه آن در قرآن بپرسيد» [138]؛ همچنين آنگاه كه در وصف قرآن سخن گفتهاند و آن را داراى فصل و وصل و ظاهر و باطن دانستهاند[139] به همين كتاب موجود اشاره و بر موجوديت و استوارى آن تأكيد داشتهاند.
هـ. رواياتى كه اصل قرآن را مسلّم گرفته؛ ولى درباره تفسيرهاى نادرست و تحريفهاى معنوى آن هشدار دادهاند كه نشان اهتمام ويژه به نگهدارى محتوايى قرآن است. دغدغه اهلبيت(عليهم السلام) بيش از حفظ الفاظ و كلمات قرآن، درباره حفظ و صيانت محتوايى آن بوده است، چنانكه در روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است: «أكثَرُ ما أخاف على أمّتي من بعدي رجل يُناوِلُ القرآنَ يَضَعُهُ على غير مواضعه= بيشترين چيزى كه از آن بر امت خود بيمناكم، اين است كه پس از من قرآن را در جايگاه واقعى و معناى درستش قرار ندهند» [140] يا نسبت به تفسير بهرأى يا بىتوجهى به سياق و صدر و ذيل آيات هشدار داده شده است.[141]
و. رواياتى كه مخاطبان را به قرائتى همگون با «قرائت مردم» فرا مىخواند[142] يا توصيه مىكند كه قرآن را چنان كه آموختهايد قرائت كنيد: «إقرؤا كما عُلِّمتُم».[143]
از اين قبيل است رواياتى كه در بيان احكام و مسائل اعتقادى و اخلاقى به قرآن استشهاد مىكند و گوياى صيانت قرآن از تحريف است.
3. تاريخ قرآن و جمع آن:
مطالبى كه درباره تاري
خ قرآن و سير تدوين آن از اهلبيت رسيده بسيار فراوان و پايهگذار دانش و نگرش ويژهاى در اين شاخه علوم قرآنى است؛ مثلا دستهاى از روايات درباره مدت نزول قرآن آمده است.[144] در همين روايات به تدريجى بودن نزول و تناسب مياننزول و شرايط زمانى اشاره شده است. امامصادق(عليه السلام) فرمود: «و كان لا يبلغه إلاّ في وقت استحقاق الخطاب».[145] دستهاى ازاينروايات نيز ناظر به كيفيت نزول وحى و شرايط و حالات پيامبر است و مبادى تاريخ قرآن را روشن مىسازد.[146] دستهاى ديگر از روايات در كيفيت جمع قرآن آمده، چنانكه مىگويد: قرآن پس از پيامبر در ميان دو جلد قرار گرفت.[147] بسيارى از منابع نيز اين نكته را يادآور شدهاند كه پس از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله)اميرمؤمنان، امامعلى(عليه السلام)سوگند ياد كرد كه عبا بر دوش نگيرد، مگر آنكه قرآن را در مصحفى گردآورد و چنين كرد.[148] ويژگى اين مصحف آن بوده است كه برگرفته از نوشتههاى قرآن بود كه با اشراف پيامبر(صلى الله عليه وآله)نگارش شده بود و رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در هنگام رحلت آنها را در اختيار اميرمؤمنان(عليه السلام)گذاشت و سفارش كرد از ضايع شدن آن جلوگيرى كند و على(عليه السلام)آنها را مابين دو جلد گردآورى و منظّمكرد.[149]
يكى از عوامل مؤثر بر درستخوانى قرآن، نقطهگذارى كلمات آن است كه در زبان عربى در آن زمان مرسوم نبود و براى نخستين بار به دست ابوالاسود دوئلى (م. 69 ق.)[150] كه اصول علم نحو را از امام على(عليه السلام)آموخته بود انجام گرفت و حتى برپايه برخى روايات اين كار به فرمان آن حضرت انجام شد.[151]
يكى ديگر از تلاشهاى نخستين و ضرورى اهلبيت كتابت قرآن بود. امام على(عليه السلام) به شهادت اسناد و مداركْ قرآنهايى را نوشت. در روايات بسيارى از اهلبيت و ديگران نقل شده است، كه آن حضرت مصحفى را با دست خود نوشت.[152] بىترديد اين مصحف تا سالها در اختيار خاندان آن حضرت بوده است. ابننديم مىگويد: اين مصحف نزد آلجعفر بود و من آن را در زمان خودمان نزد ابويعلى حمزه حسنى ديدم كه برخى اوراق آن از بين رفته بود و به خط امام بود.[153] افزون بر اين هماكنون در كتابخانهها و موزهها مصحفهايى وجود دارد كه گفته مىشود به خط اميرمؤمنان، على(عليه السلام)است؛ همچنين مصحفهايى منسوب به امام حسن مجتبى و امام رضا(عليهما السلام)وجود دارد.[154] زرقانى از مصحفى با خط ا
ميرمؤمنان، على(عليه السلام)ياد مىكند كه به خط كوفى نگاشته شده است.[155]بدون شك مصحفهاى موجود با ويژگيهاى مصحف امام سازگار نيست. از سوى ديگر اميرمؤمنان(عليه السلام) در خط كوفى از خوشنويسان به شمار مىرفته، بلكه او را در نگارش اين نوع خط بىهمتا دانستهاند.[156] به همين سبب آن حضرت در مدت 25 سال خانهنشينى افزون بر تأليف كتابها، بهكتابت قرآن روى آوردهاند.[157]
4. اسباب نزول:
دانش اسباب نزول قرآن در تفسير، فقه و علوم حديث جايگاهى دارد كه اهلبيت نيز به آن نظر داشتهاند. برخى آيات قرآن كريم سبب نزول خاصى ندارد؛ ولى برخى ديگر داراى سبب نزول خاصى است كه در روايات اهلبيت(عليهم السلام)از جهات گوناگون درباره آن بحث شده است. اين روايات چند دسته است:
الف. رواياتى كه به بيان اهميت اسباب نزول در فهم آيه پرداخته است؛ مانند اينكه اميرمؤمنان، على(عليه السلام)مىفرمايد: «ما نَزَلَتْ آية إلاّ و أنا عَلِمْتُ فيما نَزَلَتْ و أين نزلت و على مَن نزلت = آيهاى نازل نشده است، مگر اينكه مىدانم كه درباره چه چيزى و كجا و بر چه كسى نازل شده است» [158] يا اخبارى كه يكى از ويژگيهاى مصحف امام على(عليه السلام) را بيان سبب نزول آيات دانسته است.[159] برخى روايات اين مصحف را مشتمل بر بيان زمان نزول آيات و ترتيب تاريخى آن دانستهاند.[160]
ب. رواياتى كه مىگويد سبب نزول مخصص و محدود كننده پيام آيه نيست، چنان كه امام باقر(عليه السلام)فرمودهاند: اگر آيهاى كه درباره قومى نازل مىشد فقط به آن قوم اختصاص داشت بايد با مرگ آن قوم زمان آن آيه نيز سپرى مىشد و در اين صورت چيزى از قرآن نمىماند، در حالى كه قرآن تا هنگامى كه زمين و آسمان برقرار است جريان دارد و هر قومى آيهاى دارد كه آن را تلاوت مىكند.[161] در رواياتى ديگر قرآن به خورشيد و ماه تشبيه شده و ناظر بودن به موارد خاص را محدود كننده پيام و دلالت آيه ندانستهاند.[162]
ج. دستهاى ديگر از روايات براى بيان احكام فقهى به شرايط نزول آيه و مشكلات مخاطبان اشاره و فضاى نزول آيه را بيان كرده است؛ مانند روايتى كه از امام رضا(عليه السلام) در ذيل آيه «نِساؤُكُم حَرثٌ لَكُم» (بقره/2،223) درباره عمل يهوديان (كهمباشرت با همسر را در بعضى حالات جايز نمىدانستند) نقل شده است.[163]
5. ظاهر و باطن داشتن قرآن:
منشأ طرح اين موضوع در كتاب
هاى علوم قرآن رواياتى از امامباقر(عليه السلام)و امام كاظم(عليه السلام)بدين عبارتهاست: «مافي القرآن آيةٌ إلاّ و لها ظهرٌ و بطنٌ» ، «إنالقرآن له ظهرٌ و بطنٌ».[164] نقل اين روايات زمينهساز پرسشهاى فراوانى در معناى اين احاديث، اعتبار اسناد و كاوش درباره تفسير باطنى شده است.[165] زركشى يكى از فصول كتاب علوم قرآنى خود را به اين بحث اختصاص داده[166] و سيوطى نيز در كتاب الاتقان آن را پى گرفته است.[167] طرح گسترده اين روايات از سوى اهلبيت(عليهم السلام) زمينه تقسيمبندى استنباط از آيات و توجه به لايههاى گوناگون معنايى را از سوى مفسران پيرو اهلبيت فراهم كرده است گروهى از اسماعيليه با استناد به اين روايات تفسير باطنى را پديد آورده و كتابهايى در اين گرايش تأليف كردهاند كه از آن جمله مىتوان به تأويل الدعائم قاضى نعمان تميمى (م. 363 ق.) اشاره كرد و در برابر، قرآنپژوهان بسيارى از شيعه و سنى اين گرايش را سوء استفاده از روايات بطون دانسته و روش تفسير بطنى را نقد كردهاند.[168] از سوى ديگر به اين بهانه كه اين روايات دستاويز باطنيان قرار گرفته نمىتوان بطون داشتن قرآن را منكر شد، ازاينرو كسانى با بهرهگيرى از روايات اهلبيت(عليهم السلام)به قاعدهمند كردن آن پرداختهاند؛ مانند اينكه معناى بطنى بايد شاهد و دليلى از قرآن داشته باشد، چنان كه در روايت امام باقر(عليه السلام) آمده است: «ليس معنى شيء مِن كتابِاللّهِ إلاّ عليه دليلٌ ناطقٌ عن اللّهِ في كتابه ممّا لايَعْلَمُهُ الناسُ… إنّ لِكتابِ اللّه ظاهراً و باطناً».[169]
ادامه دارد…
منبع : دائره المعارف قرآن کریم (جلد 5) – مرکز فرهنگ و معارف قرآن
www.iyqa.ir